eitaa logo
برش‌ ها
384 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
348 ویدیو
36 فایل
به نام خدای شهیدان در برشها شهدا دست یافتنی اند. اینجا فرهنگ جهاد و شهادت را به صورت آهسته، پیوسته و به دور از هیاهو روایت می کنیم تا بتوان آن را زندگی کرد. سایت http://www.boreshha.ir/ آپارات www.aparat.com/boreshha.ir بارش فکری @soada313_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
قبل از انقلاب حمید های دکتر شریعتی و را از تهران می‌خرید می آورد دزفول. این کتاب ها در آن دوره کتب ممنوعه بودند. اگر از کسی می‌گرفتند اذیتش می‌کرد. وظیفه فروش کتاب ها با حسین بود. آنها را داخل کارتن می‌گذاشت و هنگام کنار مسجد آیت الله قاضی می فروخت. وقتی هم هوا روشن می شد، برمی گشت. هیچ کس باور نمی کرد که پسر بچه های ساله توزیع کننده کتابهای ممنوعه باشد. یک بار قرار بود یک را روی دوچرخه از میدان مثلث تا حسینیه ابوالفضل علیه السلام بیاوریم. آن روز نظامی ها داخل خیابان بودند و همه چیز را تحت کنترل داشت. وسط کوچه که رسیدیم نه راه پس داشتیم و نه راه پیش. چون حتماً داخل کارتن را بازرسی می کردند. حسین گفت: از لباس های تان در بیاورید و روی کتاب ها بیاندازید. یک نظامی ها جلوی مان را گرفت و پرسید: داخل کارتن چه دارید؟ گفتیم لباس. وقتی دید بچه ایم بی خیال مان شد. راوی: فرزانه خبری(خواهر شهید) و علیرضا بهشتی کتاب آسمان خبری دارد؛ روایت زندگی و خاطرات نوجوان عارف شهید عبد الحسین خبری، نویسنده: گروه روایتگران شهدای دزفول، ناشر: سرو دانا، تاریخ چاپ: دوم- ۱۳۹۵؛ صفحه ۲۸ و 29. @boreshha
#شهید_عبدالحسین_خبری
حسین احساس مسئولیت عجیبی داشت. منتظر نمی ماند تا کاری به او واگذار شود. خودش پیگیر خیلی از مسائل بود. یک روز با یک روزنامه دیواری آمد پیشم. داد دستم و گفت باز کن. وقتی باز کردم دیدم خیابان ها و کوچه های محل را کشیده بود با تمام جزئیاتش. می گفت: این نقشه کوچه ها و خیابان های محله است و خانه تمام افرادی که به نحوی با مشکل داشتند و یا مشکلات اخلاقی داشتند مشخص کرده ام. حتی خانه محله هم در نقشه مشخص شده بود. در مسائل فرهنگی هم پیشتازی خودش را داشت. با اینکه من مسئول جلسات بودم؛ اما همیشه حسین پیشنهاد می داد. جلسه که تمام می شد حسین یک بحث علمی را مطرح می کرد و همه را پای کار می کشید و بحث ها معمولا تا دو یا سه ساعت ادامه داشت. گاهی داخل حسینیه بودیم و گاهی بساط خودمان را کنار رودخانه پهن می کردیم. در سیره شهدا راوی: عظیم مقدم دزفولی کتاب آسمان خبری دارد؛ روایت زندگی و خاطرات نوجوان عارف شهید عبد الحسین خبری، نویسنده: گروه روایتگران شهدای دزفول، ناشر: سرو دانا، تاریخ چاپ: دوم- ۱۳۹۵؛ صفحه ۳۴ و ۳۸. @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
برای دسترسی به خاطرات کانال می توانید از هشتگ های ذیل استفاده بفرمائید. (فهرست به تدریج به روز می شود). پاسداشت 17042 شهید مرداد ماه ✅ (1 مرداد) ✅ (5 مرداد) ✅ (6 مرداد) ❌ (6 مرداد) ✅ (6 مرداد) ❌ (7 مرداد) ✅ (8 مرداد) ✅ (8 مرداد) ❌ (9 مرداد) ✅ (10 مرداد) ❌ (11 مرداد) ✅ (13 مرداد) ✅(15 مرداد) ✅ (15 مرداد) ❌ (18 مرداد) ❌ (25 مرداد) ❌ (27 مرداد) ✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام (ایتا و هورسا👇) @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
همیشه می‌گفت: «مساجد و زیارت‌گاه‌ها را تا می‌توانید نظافت کنید. اگر یک ذره، حتی به‌اندازه‌ی بال مگسی از یا مقبره‌ای را پاک کنید، خداوند برایتان اجر می‌نویسد.». خودش روی این‌موضوع اهتمام داشت و اگر وقت نداشت حتی اگر شده یک تکه زباله را از حسینیه برمی‌داشت و می‌انداخت بیرون و می‌گفت: «من به‌همین اندازه برای خودم اجر و پاداش ساختم! اما اگه همه افرادی که میان حسینیه به‌همین اندازه تمیز کنند حسینیه تمیز تمیز می‌شه!». این کار حسین برای بچه‌ها درس شده بود. هر مسجد یا حسینیه‌ای که می‌رفتیم برای نماز، بخش کوچکی از آن‌جا را تمیز می‌کردیم. راوی: عظیم محمودزاده ؛ روایت زندگی و خاطرات نوجوان عارف شهید عبد الحسین خبری، نویسنده: گروه روایتگران شهدای دزفول، ناشر: سرو دانا، تاریخ چاپ: دوم- ۱۳۹۵؛ صفحه 51. ✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
یک‌بار حسین خاطره‌ای را از عبادت‌هایش برایم تعریف کرد. می‌گفت: «تصمیم قاطع گرفته بودم که از دوری کنم و معصومانه زندگی کنم. چند قرص نان گرفتم و گذاشتم توی سبد دوچرخه و راه افتادم سمت زمین‌های سبیلی(منطقه‌ای حاصلخیز در شمال دزفول و در شرق رودخانه دز). زمین‌ها مملو بود از گندم. کنار یکی از مزارع گندم، سجاده را پهن کردم و شروع کردم به خواندن. ساعت‌ها گذشت و من مشغول و مناجات و دعا بودم؛ تا اینکه وقت نماز ظهر شد. نماز ظهر و عصر را خواندم و نشستم تا چند لقمه نان بخورم. لقمه اول را گذاشتم توی دهانم که تمام فکر و ذهنم متوجه یک سوال شد. با خودم گفتم: «حسین! اگه قرار باشه تو بری توی بیابان و فقط عبادت کنی و هیچ وسیله و ابزار گناهی دورت نباشه که فایده‌ای نداره! اگه مردی، باید برید توی شهر و اون‌جا باشی و گناه نکنی. اینه که ارزش داره. نه این‌که بری یه جایی‌که هم فراهم نباشه!» حسین گفت: «وقتی به این مسئله خوب فکر کردم، دوباره سوار دوچرخه شدم و رکاب‌زنان برگشتم خانه. برگشتم تا با اماره ترین نفس مبارزه کنم» . راوی: محمود اسفنده ؛ روایت زندگی و خاطرات نوجوان عارف شهید عبد الحسین خبری، نویسنده: گروه روایتگران شهدای دزفول، ناشر: سرو دانا، تاریخ چاپ: دوم- ۱۳۹۵؛ صفحه 74-75. ✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
🔺راه اندازی تظاهرات نوجوانان 🔹حسین ۱۲ ساله که بود مبتکر راهپیمایی‌های کودکان و نوجوانان محل علیه رژیم پهلوی بود. خودش برنامه ریزی و مدیریت می کرد. 🔸 بلندگو که نداشتیم. تعدادی قیف بزرگ مخصوص نفت پیدا می‌کردیم  و شعار گویان  از حسینیه ابوالفضل علیه السلام راه می‌افتادیم و جمعیت همین طور اضافه می‌شد تا اینکه به خیابان‌های اصلی شهر می رسیدیم. ☄یک روز از حوالی آستانه سبزقبا به سمت میدان امام خمینی (ره) فعلی دزفول حرکت کردیم و در قیف ها شعار می دادیم. به میدان که رسیدیم، چندین تانک و سربازانی آنجا بودند. ⚡️ قیافه شان دیدنی بود. مانده بودند چه کنند. از طرفی یک مشت بچه بودیم و از طرفی علیه شاه شعار می‌دادیم.  برخی از سربازها خنده شان گرفته بود. ▫️راوی: محمدرضا سمسار نتاج و حسن معین 📚کتاب آسمان خبری دارد؛ صفحه ۳۰ و ۳۱ ✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدا 🇮🇷@boreshha🇵🇸 🌍http://www.boreshha.ir
🔺غرق در مطالعه! ▫️برشی از خاطرات برش اول برش دوم ✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدا 🇮🇷@boreshha🇵🇸 🌍http://www.boreshha.ir
🔺ادامه مطلب قبل👆 💠برش دوم: ▫️خواهر شهید: ⚡️ شهید عاشق پلو و قورمه سبزی بود. صدایش کردم که بیاید و غذا بخورد. جوابی نداد. رفتم سراغش و دیدم غرق مطالعه است. یکی از کتابهای استاد مطهری دستش بود و مشغول خواندن. 💢 از اتاق آمدم بیرون و غذایش را بردم داخل اتاق و کنارش گذاشتم روی زمین. به غذا نگاه هم نکرد. انگار نگاهش چسبیده بود به واژه های کتاب. صدایش کردم و گفتم برات غذا آوردم! پاشو غذاتو بخور. فایده ای نداشت انگار صدایم را نمی شنید. چند بار صدایش کردم تا متوجه شد و نگاهم کرد و تازه گفت: «بله! چی شده؟ 📚کتاب آسمان خبری دارد، صفحه 135-134. ✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدا 🇮🇷@boreshha🇵🇸 🌍http://www.boreshha.ir