گرمای #تابستان بود. داشتیم با حسین علی می رفتیم مسجد. توی لباس هایم نازک ترین اش را پیدا کردم و پوشیدم. وقتی نگاهش کرد خیلی تعجب کردم. یک اورکت زمستانی پوشیده بود و یک کلاهی هم کشیده بود شرش.
گفتم: برادر! زمستان را با با خودت آورده ای؟! این چه تیپی است؟
هر چه پرسیدم طفره رفت. توی راه مسجد بهش گفتم: تا به عقلت شک نکردم، بگو این چه تیپی است؟
گفت: این طوری لباس پوشیدم تا برای خانم های نامحرم جلوه نداشته باشم. همان طوری که ممکن است ما از دیدن خانم های #نامحرم تحریک بشویم، آنها هم ممکن است چنین شوند. ما نباید با پوشیدن لباس های نازک و بدن نما باعث تحریک نامحرم شویم.
در حالی که به سختی حرف هایش را در ذهنم جا می دادم، داغ کرده بودم. پیراهنم را تکان دادم تا هوا زیرش جریان پیدا کند.
#شهید_حسین_علی_نوری
#سیره_تهذیبی_شهدا
#مبارزه_با_نفس
راوی: حسن نوری؛ برادر شهید
#کتاب_من_شهید_می_شوم ؛ خاطرات شهید حسین علی نوری. نوشته رضا عنبری .ناشر: نشر یا زهرا (س). چاپ: اول- زمستان 94. صفحه 68.
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
شهید سید مرتضی آوینی:
بزرگ ترین #حجاب میان انسان و خدا، خود یا نفس اوست و از همین رو وقتی انسان موفق شود که از خود بگذرد، خدا در وجود او ظاهر خواهد شد و این همان مرتبه بی خودی است؛ هم سنگ با ولایت.
#شهید_سید_مرتضی_آوینی
#کلمات_قصار_شهدا
#مبارزه_با_نفس
#کتاب_همسفر_خورشید. نویسنده: علی تاجدینی. ناشر: انتشارات نماد اندیشه. نوبت چاپ: اول-1390. صفحه 202.
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام (ایتا و هورسا👇)
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
#میگما
#حاکمیت_ابزار یا ابزار حاکمیت
خداوند این دنیا را بر اساس واسطه ها و ابزار آفریده است. او رزاق است اما برای دریافت رزق باید ابزار رزق را فراهم کنیم، هم چنان که برای شفای از بیماری باید ابزارش را از مراجعه به پزشک تا مصرف دارو فراهم نماییم.
حال که دنیا دنیای ابزار است؛ باید بر ابزار مسلط بود تا به منافع قرار اداده شده در آن رسید. اما اگر جریان مغلوبه شود و ابزار بر انسان مسلط شود، انسان همچون رباتی دست آموز به نوکری وسایط در خواهد آمد و قطعا در این صورت فرماندهی ابزار به دست #شیطان خواهد بود.
امروز فرماندهی ابزار -چه دیداری مثل تلویزیون و خوانداری روزنامه های مکتوب و مسموع و چه ترکیبی مثل فضای مجازی- در دست شیطان است و خواهی نخواهی ماهم تحت حاکمیت ابزاریم. نمونه بسیار روشنش همین #گوشی های هوشمند و #فضای_مجازی که قرار بود دورها را نزدیک کند اما نه به قیمت دور کردن نزدیک ها.
اکنون باید باور کنیم برای رهایی از حاکمیت ابزار و رسانه، تنهاترین راه پیش رو #مبارزه_با_نفس است. زمانی که این توانایی را پیدا کردیم که زمان استفاده از ابزار به تشخیص عقل باشد نه به میل نفسانی، می توانیم به حاکمیت به رسانه و ابزار امیدوار باشیم تا شاید از منافع آن بهره مند شویم و تا به این مرحله نرسیم در مرحله ضرر و #خسارت_محض قرار داریم و باید بیش از این منتظر فاصله گرفتن از بندگی خدا، فاصله گرفتن از کتاب و مطالعه و سرد شدن بیش از پیش #روابط_خانوادگی باشیم.
چشم ها را باید شست جور دیدگر باید دید.
اگر شنیدن صدای #اذان هم نمی تواند گوشی را از دست مان بیاندازد.
اگر گوشی، همراه گرمابه و گلستان مان از صبح تا به شب بود؛ با او بیدار می شویم با او انس داریم و با او می خوابیم.
اگر طاقت دوری از او را نداریم.
اگر گاه و بیگاه؛ با بهانه و بی بهانه چرخی در آن می زنیم.
بداینم که تحت حاکمیت ابزاریم.
آیا آن روز خواهد رسید که بدانیم سوء استفاده از ابزار، خودمان را از ما خواهد گرفت و به خودفراموشی خواهد کشاند.
✍️میگما ؛ نیش نوشت های پراکنده
.
فرازی از #وصیت_نامه_شهید_علی_چیت_سازیان :
خداوند در اين مدت انقلاب، يك نعمت بزرگي باز به ما بخشانيد و آن هم #جنگ با كافران و خدانشناسان روي زمين تا بتوانيم خودمان را در صحنه عمل امتحان كنيم و براي رسيدن به جهاد مقدس(اصغر) بايد موانع بزرگي را از سر راه برداريم و آن هم #مبارزه_با_نفس و يا #جهاد_اكبر است.
#شهید_علی_چیت_سازیان
#وصیت_نامه_شهدا
#وصیت_نامه_موضوعی
#جهاد_و_دفاع
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
فرازی از #وصیت_نامه_شهید_محسن_گلستانی:
راه جلب رضایت خدا اين است كه هر فردى كه خودش را انسان با عقل و انديشه سالم مي داند، بايد اين نيرو و توان را در خودش حس كند كه مي تواند در مقابل هواهاى نفسانى خويش بايستد و مبارزه كند كه اين كار در اسلام جهادى است به نام #جهاد_اكبر و ما براى اينكه بتوانيم جهاد اكبر را در وجودمان پياده كنيم مراحلى را بايد بگذرانيم كه سختي ها و مشقات و مصيبت ها و شكست هايى را بايد متحمل شويم و صابرانه #مقاومت كنيم.
#وصیت_نامه_شهدا
#وصیت_نامه_موضوعی
#شهید_محسن_گلستانی
#مبارزه_با_نفس
#صبر_بر_گناه
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
یکبار حسین خاطرهای را از عبادتهایش برایم تعریف کرد. میگفت:
«تصمیم قاطع گرفته بودم که از #گناه دوری کنم و معصومانه زندگی کنم. چند قرص نان گرفتم و گذاشتم توی سبد دوچرخه و راه افتادم سمت زمینهای سبیلی(منطقهای حاصلخیز در شمال دزفول و در شرق رودخانه دز).
زمینها مملو بود از گندم. کنار یکی از مزارع گندم، سجاده را پهن کردم و شروع کردم به #نماز خواندن. ساعتها گذشت و من مشغول #عبادت و مناجات و دعا بودم؛ تا اینکه وقت نماز ظهر شد.
نماز ظهر و عصر را خواندم و نشستم تا چند لقمه نان بخورم. لقمه اول را گذاشتم توی دهانم که تمام فکر و ذهنم متوجه یک سوال شد.
با خودم گفتم: «حسین! اگه قرار باشه تو بری توی بیابان و فقط عبادت کنی و هیچ وسیله و ابزار گناهی دورت نباشه که فایدهای نداره! اگه مردی، باید برید توی شهر و اونجا باشی و گناه نکنی. اینه که ارزش داره. نه اینکه بری یه جاییکه #زمینه_گناه هم فراهم نباشه!»
حسین گفت: «وقتی به این مسئله خوب فکر کردم، دوباره سوار دوچرخه شدم و رکابزنان برگشتم خانه. برگشتم تا با اماره ترین نفس مبارزه کنم» .
#شهید_عبدالحسین_خبری
#سیره_تهذیبی_شهدا
#مبارزه_با_نفس
راوی: محمود اسفنده
#کتاب_آسمان_خبری_دارد؛ روایت زندگی و خاطرات نوجوان عارف شهید عبد الحسین خبری، نویسنده: گروه روایتگران شهدای دزفول، ناشر: سرو دانا، تاریخ چاپ: دوم- ۱۳۹۵؛ صفحه 74-75.
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
🔺نظافت سرویس بهداشتی
🔹 یک شب که از نیمه گذشته بود، رفتم طرف سرویس بهداشتی تا تجدید وضویی کنم. صدای آب به گوشم خورد. دیدم حسین علی مشغول دستشویی هاست. حسابی جا خوردم.
گفتم: حسن آقا! شما چرا؟ این کارها در شأن شما نیست.شما معاون اطلاعات و عملیات تیپ ویژه شهدایی. اینجا این همه سرباز و نیروی عادی دارد.
☄ کمرش را راست کرد و گفت: برادر موحد! این حرف ها نیست. مگر من کی هستم. نفسم خطا کرده، زیاده خواهی کرده. الان هم دارم تنبیهش می کنم تا سرکش نشود.
⚡️اصرارم فایده ای نداشت. گفت: برو ولی از این قضیه برای کسی چیزی مگو.
🍁بیرون که آمدم ناخواسته چشمم به لباس های غواصی شسته شده و آویزان روی بند افتاد. همان لباس هایی که گلی بود و ما از خستگی نای شستنش را نداشتیم. حسابی از خجالت مان در آمده بود.
#شهید_حسین_علی_نوری
#سیره_تهذیبی_شهدا
#مبارزه_با_نفس
📚#کتاب_من_شهید_می_شوم ؛ صفحه 84-82.
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
🔺تخلیه چاه نفْس شکن
🔹دستشویی های گردان پر شده بود و دیوارهای اطرافش ریخته بود. امکان آوردن ماشین تخلیه چاه هم نبود.
🌀یکی از مسئولین لشکر بعد از نماز اعلام کرد که به چند نفر داوطلب برای تخلیه چاه نیازمندیم.
🔸هر یک از نیروها چیزی می گفت. یکی می گفت: «پیف پیف! چه کارهایی از ما میخوان». دیگری میگفت: «ما آمدیم بجنگیم، نه اینکه چاه تخلیه بکنیم».
⚡️رفتیم برای ناهار و استراحت. یک آن به سرم زد برم ببینم سرنوشت سرویس های بهداشتی چه شد؟
🍁وقتی در صحنه حاضر شدم، دیدم ده نفر از بچه های گردان خودمان مشغول کشیدن چاه بودند و تا غروب مشغول بودند و بعد از اتمام کار رفتند حمام.
☄نمی دانم چرا اسم شان را نوشتم. محمدرضا تورجی زاده، رحمان هاشمی و...
💢 سه ماه بعد درست بعد از عملیات کربلای ده، کاغذ را نگاه کردم. همه آن ده نفر یکی پس از دیگری شهید شده بودند.
گویا در جریان تخلیه چاه نفْس شان را شکستند و مهیای شهادت گردیدند.
#شهید_محمد_رضا_تورجی_زاده
#مبارزه_با_نفس
📚کتاب یا زهرا، صفحه ۱۲۵٫.
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدا
🇮🇷@boreshha🇵🇸
🌍http://www.boreshha.ir
🔺ادامه مطلب قبل👆
🍁گفت: میخواهی یکی از دلایل تراشیدن سرم را برایت بگویم؟ من الان یک ربع تمام است که میبینم جلو آینه ایستادهای و موهایت را چپ و راست میکنی. میدانی که زیر هر تار مویت یک شیطان خوابیده؟
☄غرور این موها، تو را در جلو آینه نگه داشته و فکر میکنی که اگر موهایت را بهطرف چپ شانه کنی، خوشتیپتر خواهی شد و یا بالعکس؛ ولی من سرم را از ته تراشیدهام و یک قیافه معمولی به خود گرفتهام؛ قیافه معمولی هم هیچوقت انسان را مغرور نمیکند».
💢من دیگر حرفی برای گفتن نداشتم. از صحبتهای او دریافتم که چقدر با نفسش مبارزه کرده.
#شهید_عباس_بابایی
#سیره_اخلاقی_شهدا
#مبارزه_با_نفس
📚کتاب پرواز تا بی نهایت
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدا
🇮🇷@boreshha🇵🇸
🌍http://www.boreshha.ir
🔺احساس قدرت!
🔹در ایامی که سید اسدالله رئیس یازمان زندانها بود یک گروه خبرنگار خارجی برای مصاحبه با ایشان به سازمان زندانها آمدند.
🔸مصاحبه ی خیلی خوبی شد. طبق عادت، اسدالله آن شب هم در زندان ماند، درست مثل دوران دادستانی کمتر به خانه می رفت.
⚡️ شب از نیمه گذشته بود صدایی توجه یکی از کارمندان سازمان را به خود جلب کرد. از سرویسهای بهداشتی زندانها صدایی می آمد. جلوتر رفت. اسدالله را دید که دارد سرویس ها را می شوید.
🍁 باتعجب پرسید: «حاج آقا شمایید؟ چه کار می کنید؟»
💢اسدالله گفت: «محمد علی! امروز که با خبرنگاران مصاحبه می کردم. یک لحظه احساس قدرت کردم فکر کردم خیلی تو اوجم، آمدم اینجا رو بشورم که بدونم هیچی نیستم».
#شهید_سیداسدالله_لاجوردی
#سیره_تهذیبی_شهدا
#مبارزه_با_نفس
📚کتاب از جنس لاجورد، نوشته مهدی خدادادی، صفحه ۱۲۱-۱۲۰.
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدا
🇮🇷@boreshha🇵🇸
🌍http://www.boreshha.ir