eitaa logo
برش‌ ها
384 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
348 ویدیو
36 فایل
به نام خدای شهیدان در برشها شهدا دست یافتنی اند. اینجا فرهنگ جهاد و شهادت را به صورت آهسته، پیوسته و به دور از هیاهو روایت می کنیم تا بتوان آن را زندگی کرد. سایت http://www.boreshha.ir/ آپارات www.aparat.com/boreshha.ir بارش فکری @soada313_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
به مناسبت برشی از مجموعه ، جلد ۲۶، کتاب رستگار به روایت همسر شهید که از خاطرات تلخ 9 سالگی همسر شهید می باشد را می آوریم: (مراسم تاج گذاری محمد رضا، شاه پهلوی در حیاط مدرسه برگزار شد و همه ملزم به حضور در آن بودند) همین که چشم هایم به رد پاها، دامن، کت و یقه انگلیسی اش و بعد صورت ترسناکش افتاد، صدای حرکت روی هوا و داغی ضربه اش را کنار صورت و گونه ام به شدت احساس کردم و دستی که بی درنگ مرا با موهایم کشید و آن را کَند و با خودش برد. دستم را روی سرم گذاشتم ؛ اما دوباره با همان خط کش چنان ضربه‌ای به پشت دستم زد که به خود لرزیدم و همانجا سر جایم نشستم. هنوز بالای سرم بود. قدِ بلند و جسه عظیمش را کنارم حس می کردم. دوستم برگشت. شانه هایم را گرفت. ناظم فریاد زد بلند شو باست! درد و ترس پاهایم را قفل کرده بود. همان جا نشستم و گریه ام گرفت…. تا آخر مراسم دستم روی موهایم بود و دو زانو توی صف نشسته بودم. سر کلاس هم که رفتیم انگار که تمام فکر و ذکر ناظم، من و م باشد، قبل از ورود معلم آمد و م را هم با خودش برد. حالا زنگ آخر بود و من پشت در کوچک مدرسه، توی فرو رفتگی در، مانده بودم تنها و بچه هایی را که می دویدند به سوی خانه های شان، تماشا می کردم. پشت مانتویم را روی سرم کشیده بودم و آرام اشک می ریختم. آخر با این سر و وضع،پشت لباسم هم که بالاست، چطور تا خانه بروم. @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
وقتی سید موسی وارد شد، اصلا داشتن یا نداشتن حجاب برای زنان مطرح نبود؛ بلکه بودن یا نبودن مطرح بود. طرح سید “بازگزدادندن حس عزت و ارزش مندی به زنان لبنان” بود. می گفت: «پس از یک سال مطالعه فهمیدم عامل اصلی بی بند و باری بی سوادی و دور بودن آنها از تعالیم اسلامی است. باید سطح فکری و تربیتی زنان از جهات دینی و اخلاقی تقویت می شد». برای دعوت مستقیم به حجاب هم دو مانع وجود داشت: یکی دوری زنان لبنانی از مساجد و مجالس عزاداری دومی: آمیختگی زنان به طور معمول با تظاهر به تجمل و مد و زیبایی تنهاترین راه دعوت غیر مستقیم بود. سید برای این منظور برای هر دو جنبه و برنامه داشت. در بعد فردی “بیت الفتاة” را راه اندازی کرد که به زنان؛ سواد، و را می آموخت. و در بعد اجتماعی “جمعیت نیکوکاری و احسان” را. جمعیت اعلام کرد زنان هم می توانند عضو جمعیت شده در فعالیت های آن حضور مستقیم داشته باشند. بعد از یک سال هم، از بین بیش از ۲۰۰ عضو زن جمعیت، هشت نفر به عنوان هیأت مدیره انتخاب شدند. این چنین بود که زنان مسلمان لبنانی با به دست آوردن احساس عزت و ارزش مندی به روی آوردند. ( ) ؛ نگاهی به زندگی و زمانه امام موسی صدر، نویسنده: امیر صادقی، ناشر: میراث اهل قلم، نوبت چاپ: دوازدهم- ۱۳۹۴؛ صفحه ۳۰ و ۳۱. @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
سید در مبارزه با انحرافات و مفاسد اجتماعی بی تفاوت نبود. برش اول: در سال ۱۳۱۴ وقتی به مبارزه با و پرداخت، سید به طور علنی با این تصمیم حکومت مبارزه می کرد و در برابر آن موضع گیری می کرد. با اوج یافتن مبارزات سید، حکومت سید را ممنوع المبنر کرد؛ روی زمین می نشست و روشنگری می کرد. در برابر فشار حکومت می گفت: «شما مرا از منبر رفتن ممنوع کرده اید، نمی توانید از صحبت کردن منعم کنید». سرانجام به سید ۲۴ ساعت برای خلع لباس فرصت دادند، سید که اخطار را جدی می دید، به نجف مهاجرت کرد. سید می گفت: «این مهاجرت اسباب خیر و استفاده از محضر بزرگان شد». برش دوم: در سال ۱۳۵۶ رژیم منحوس پهلوی با غرور خاصی را به قصد قدرت نمایی در شیراز برگزار کرد. همان جشنی که سفیر اسبق اگلیس به شاه گفته بود: «اگر این جشن در شهر منچستر برگزار می شد، کارگردانان و هنر پیشگان آن جان سالم به در نمی بردند». سید در کمال شجاعت با این ترویج فحشا در سخنرانی های مختلف انتقاد کرد که زمینه بازداشت دیگری را برای سید ایجاد کرد: «خدا لعنت کند کسانی را که در این جشن شرکت می نمایند. خدا لعنت کند افتتاح کنندگان جشن هزار را… یک چیزی شنیدم جشن خوک؛ عجب اسمس هم دارد. آنها که به این جاها می روند، نرو ماده با هم از پست ترند. ای لعنت بر آنها. مؤسس این جشن هم خوک است. لعنت بر آنها باد. تا کی این مملکت و این جوان ها را می خواهید گمراه کنید و به دست اعمار بدهید و منحرف کنید.». ؛ صفحات 17-18 و 83 -84. @boreshha
محمد هادی شدیدا مراقبت چشمش بود. چه در زمانی که نوجوان بود و در #فلافل فروشی جوادین کار می کرد و چه در زمانی که مهاجرت به نجف کرد، و برای لوله کشی به خانه برخی از اهل نجف می رفت، مراقب چشمش بود. برش اول: در ان اواخر اقامت در ایران که در #حوزه_علمیه حاج ابوالفتح خان درس می خواند، رفتم دیدنش. موقع برگشت قرار شد باهم برگردیم. در مسیر برگشت چند خانم بد #حجاب را دید، با صدای بلند گفتک خواهرم حجابت را حفظ کن. در مسیر گفت: دیگ راز اینجا خسته شده ام. این حجاب ها بوی حضرت زهرا (س) نمی دهد. بعد از سفر #کربلا دیگر دوست ندارم توی خیابان بروم. من مطمئن هستم چشمی که به نگاه حرام عادت کند، خیلی از چیزها را از دست می دهد. چشم گناهکار لایق #شهادت نمی شود. برش دوم: این اواخر وقتی می آمد ایران، در خیابان ها احساس راحتی نمی کرد و #چفیه اش را روی صورتش می انداخت. می گفت: از وضعیت حجاب خانم ها خیلی ناراحتم و در رفت و آمدها نمی توانم سرم را بالا بگیرم. معتقد بود اگر به نامحرم نگاه کند،از لحاظ معنوی خیلی عقب می افتد و راه شهادت بسته می شود. برش سوم: یک روز باهم از سامرا رفتیم بغداد. از من پرسید: وضعیت حجاب در #بغداد چطور است؟ گفتم: مثل تهران. گفت: برای رسیدن به شهادت باید از خیلی گناهان گذشت. باید مراقب چشم خودمان باشیم تاتوفیق شهادت را ازدست ندهیم. بعد چفیه اش را روی صورتش انداخت. در کل مدتی که بغداد بودیم،همین طور بود تا اینکه از شهر به سمت نجف خارج شدیم. #شهید_محمد_هادی_ذوالفقاری #سیره_تهذیبی_شهدا #نگاه_به_نامحرم #راهکار_شهادت #کتاب_پسرک_فلافل_فروش ؛صفحات: 19، 54، 60-61، 69، 89، 132. @boreshha
فرازی از وصیت نامه شهید نوجوان مرحمت بالا زاده: وصیت می‌کنم را ادامه بدهید و اسلحه شان را نگذارید در زمین بماند و خواهرانم با با دشمنان جنگ کنند. ✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام (ایتا و هورسا👇) @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
شهید سید مرتضی آوینی: بزرگ ترین میان انسان و خدا، خود یا نفس اوست و از همین رو وقتی انسان موفق شود که از خود بگذرد، خدا در وجود او ظاهر خواهد شد و این همان مرتبه بی خودی است؛ هم سنگ با ولایت. . نویسنده: علی تاجدینی. ناشر: انتشارات نماد اندیشه. نوبت چاپ: اول-1390. صفحه 202. ✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام (ایتا و هورسا👇) @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
فرازی از : اما یک نکته و آن این است اگر در حال حاضر در جبهه سخت تعدادی از برادران در حال جهادند دلخوش هستند که که عقبه هست؛ عقبه ای که تداوم جبهه سخت را شامل می شود و عامل اصلی [جهاد] جهادگران جبهه سخت می باشد توسط تمامی جوانان رعایت می شود و امید است که خواهران در این زمینه با حفظ شان پیشگام این جبهه باشند. ان شاءالله ... ✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
🔺آخر شب بود و همه خواب بودند. مادر بود و محمد که به بهانه جمع کردن وسایلش نشسته بود؛ اما می‌خواست وصیت کند و آرام‌آرام شروع کرد: «می‌دانی مادرجان! این دفعه‌ی آخری است که ما همدیگر را می‌بینیم. این‌بار که بروم دیگر برنمی‌گردم». 🔅مادر خندید و گفت: «هر خونی لیاقت شهادت ندارد مادرجان. تو دعا کن خدا بهت لیاقت بدهد» . محمد یک‌به‌یک وصیت‌هایش را می‌گفت: ➕«مامان! دوست ندارم دنبال جنازه‌ام گریه کنی... ➕از خدا بخواه کمکت کند، را که بهت داده، خودت به او پس بدهی. دوست دارم توی قبرم بایستی و به خدا بگویی: خدایا! این امانت الهی ای را که به من دادی، به خودت برگرداندم.» ➕وقتی برایم مراسم می‌گیری خیلی مراقب باش. دوست ندارم بی‌حجاب توی مراسم عزایم شرکت کند. اصلاً هرکس درستی نداشت، بگو برود بیرون. ➕من به مسجد محل خیلی علاقه دارم. وقتی پیکرم را آوردند ببرید . 🔺بعد هم رفت سر حرف اصلیش: «من خیلی مادرها را دیده ام که بچه‌شان را توی قبر گذاشتند، اما موقعی که می‌خواستند از قبر بیرون بیایند دیگر نمی‌توانستند. شما این‌طور نباش. 🔺 فقط دعا کن که در شهادتم از سبقت نگیرم. دوست دارم که بدن من هم سه روز روی زمین بماند. 🔅وصیت‌های محمد تمام شد؛ اما خدا آرزوی او را شنید. وقتی‌که گلوله آرپی‌جی پشت سر محمد را کاملاً برد و بچه ها او را کناری خواباندند تا فردا پیکرش را به عقب منتقل کنند، فردایی که شد سه روز بعد. بدن محمد سه روز زیر آفتاب داغ جنوب روی زمین ماند. مجموعه از او؛ ؛ صفحات 53-59 و 71-72. @boreshha
💠برش اول: در آن اواخر اقامت در ایران که در حاج ابوالفتح خان درس می خواند، رفتم دیدنش. موقع برگشت قرار شد باهم برگردیم. در مسیر برگشت چند خانم بد را دید، با صدای بلند گفت: «خواهرم حجابت را حفظ کن». در مسیر گفت: دیگر از اینجا خسته شده ام. این حجاب ها بوی حضرت زهرا (س) نمی دهد. بعد از سفر کربلا دیگر دوست ندارم توی خیابان بروم. من مطمئن هستم چشمی که به نگاه حرام عادت کند، خیلی از چیزها را از دست می دهد. چشم گناهکار لایق شهادت نمی شود. 🔺قبلی 🔻بعدی ✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدا 🇮🇷@boreshha🇵🇸 🌍http://www.boreshha.ir