eitaa logo
برش‌ ها
411 دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
452 ویدیو
38 فایل
به نام خدای شهیدان در برشها شهدا دست یافتنی اند. اینجا فرهنگ جهاد و شهادت را به صورت آهسته، پیوسته و به دور از هیاهو روایت می کنیم تا بتوان آن را زندگی کرد. سایت http://www.boreshha.ir/ آپارات www.aparat.com/boreshha.ir بارش فکری @soada313_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
اسم تیم محله حصیر آباد، شهباز بود و علی کاپیتانش. فوتبالش حرف نداشت؛ اما هدف اول زندگی اش نبود. هر وقت موقع بازی به لحظات برخورد می کرد، بازی را تعطیل می کرد و خودش کنار زمین فوتبال اذان می گفت. راوی: مادر شهید کتاب هوری؛ زندگی نامه و خاطرات سردار شهید علی هاشمی، نویسنده: گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی، ناشر: انشارات شهید ابراهیم هادی، نوبت چاپ: چهارم- ۱۳۹۴؛ صفحه ۱۴ و ۱۵. @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
سید از قبل از انقلاب هم اهتمام ویژه ای به #اذان و #نماز_اول_وقت داشت. وقتی اذان می شد. در هر جا که بود فرقی نمی کرد؛ خانه، مغازه اداره. شروع می کرد به اذان گفتن. در یکی از مصاحبه هایش گفته بود: به آنهایی که می گویند #روحانیون در جنگ حضور ندارند می گویم که دو گروهان از نیروهای ما را طلاب قم تشکیل می دهند. در طول شش ماه که از جنگ می گذرد، حتی یک بار هم #نماز_جماعت را ترک نکرده ایم. چون اعتقاد داریم که نماز ما را حفظ می کند. #شهید_سید_مجتبی_هاشمی #سیره_عبادی_شهدا #نماز_اول_وقت در سیره شهدا راوی: فریده قاضی؛ همسر شهید کتاب آقا مجتبی؛ خاطراتی از شهید سید مجتبی هاشمی، نویسنده: محمد عامری، ناشر: تقدیر، نوبت چاپ: دوم- تابستان ۱۳۹۶؛ صفحه ۱۸. @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
احمد چند سال معاون گردانم بود. می گفت: اگر در این عملیات #کربلای_پنج شهید نشدم معلوم می شود آدم نشدم. دیگر از از عمل خودم نا امید می شوم و باید فکر دیگری بکنم. سال های سال در زمان طاغوت پاک و اهل #دعا زندگی کرده بود. همسایه ها هم صدای دعایش را می شنیدند. حاج قاسم سلیمانی عاشق #اذان احمد بود. وقتی اذان می گفت تمام بدنش می لرزید. کسانی هم که صدای اذانش را می شنیدند گریه می کردند. #شهید_احمد_عبد_اللهی #سیره_عبادی_شهدا #اذان_گفتن_شهدا راوی: حیمد شفیعی #کتاب_رندان_جرعه_نوش ؛ خاطرات حمید شفیعی، نویسنده و راوی: حمید شفیعی، تدوین گر: محمد دانشی، ناشر: سماء قلم، نوبت چاپ: اول- ۱۳۸۴؛ صفحه ۱۸۶. @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
احمد یک عمر با دعا و نماز زندگی کرده بود؛ آن هم در دوره فساد #پهلوی. #اذان که می گفت تمام بدنش می لرزید و کسانی که صدایش را می شنیدند، گریه می کردند. #شهید_قاسم_سلیمانی عاشق اذانش بود. نمازها را هم پشت او به جماعت می خواندیم. در هر فرصتی از جمع فاصله می گرفت و مشغول نماز می شد. هر چه اصرار می کردم که این چه نمازی است که می خوانی؟ پاسخی نمی داد. آخرش اصرارم به زبانش آورد. داشت قضاهای نماز شبش را می خواند. #شهید_احمد_عبد_اللهی #سیره_عبادی_شهدا #نماز_شب #اذان راوی: حیمد شفیعی #کتاب_رندان_جرعه_نوش ؛ خاطرات حمید شفیعی، نویسنده و راوی: حمید شفیعی، تدوین گر: محمد دانشی، ناشر: سماء قلم، نوبت چاپ: اول- ۱۳۸۴؛ صفحه ۱۸۶. ✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
علی خواب دیده بود می‌شود. صبح که بیدار شد حال هوای عجیبی داشت. رفت توی میدان مین منطقه خیبر و شروع کرد و خنثی کردن مین های والمری. ۷۰۰- ۸۰۰ مین را خنثی کرده بود. جورابش را هم در آورده بود و چاشنی های شان را ریخته بود داخل آن. مطمئن بود شهید می‌شود. خودش می گفت: «وقت شد. مردد بودم نمازم را بخوانم یا بقیه کار را تمام کنم. پیش خودم گفتم: بگذار این چند تا مین را هم تمام می کنم، بعد می روم سر وقت نماز». همان موقع پایش رفت روی مین. تمام چاشنی‌های داخل جوراب هم منفجر شد. پایش قطع شد و تمام بدنش هم زخمی؛ اما شهید نشد. می گفت: چون نمازم را نخواندم، از شهدا جا ماندم. ، جلد ۳۰، کتاب علی محمود وند، نویسنده: افروز مهدیان، ناشر: روایت فتح، چاپ اول: ۱۳۹۴؛ خاطره شماره 10. ✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام https://eitaa.com/boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
یا ابزار حاکمیت خداوند این دنیا را بر اساس واسطه ها و ابزار آفریده است. او رزاق است اما برای دریافت رزق باید ابزار رزق را فراهم کنیم، هم چنان که برای شفای از بیماری باید ابزارش را از مراجعه به پزشک تا مصرف دارو فراهم نماییم. حال که دنیا دنیای ابزار است؛ باید بر ابزار مسلط بود تا به منافع قرار اداده شده در آن رسید. اما اگر جریان مغلوبه شود و ابزار بر انسان مسلط شود، انسان همچون رباتی دست آموز به نوکری وسایط در خواهد آمد و قطعا در این صورت فرماندهی ابزار به دست خواهد بود. امروز فرماندهی ابزار -چه دیداری مثل تلویزیون و خوانداری روزنامه های مکتوب و مسموع و چه ترکیبی مثل فضای مجازی- در دست شیطان است و خواهی نخواهی ماهم تحت حاکمیت ابزاریم. نمونه بسیار روشنش همین های هوشمند و که قرار بود دورها را نزدیک کند اما نه به قیمت دور کردن نزدیک ها. اکنون باید باور کنیم برای رهایی از حاکمیت ابزار و رسانه، تنهاترین راه پیش رو است. زمانی که این توانایی را پیدا کردیم که زمان استفاده از ابزار به تشخیص عقل باشد نه به میل نفسانی، می توانیم به حاکمیت به رسانه و ابزار امیدوار باشیم تا شاید از منافع آن بهره مند شویم و تا به این مرحله نرسیم در مرحله ضرر و قرار داریم و باید بیش از این منتظر فاصله گرفتن از بندگی خدا، فاصله گرفتن از کتاب و مطالعه و سرد شدن بیش از پیش باشیم. چشم ها را باید شست جور دیدگر باید دید. اگر شنیدن صدای هم نمی تواند گوشی را از دست مان بیاندازد. اگر گوشی، همراه گرمابه و گلستان مان از صبح تا به شب بود؛ با او بیدار می شویم با او انس داریم و با او می خوابیم. اگر طاقت دوری از او را نداریم. اگر گاه و بیگاه؛ با بهانه و بی بهانه چرخی در آن می زنیم. بداینم که تحت حاکمیت ابزاریم. آیا آن روز خواهد رسید که بدانیم سوء استفاده از ابزار، خودمان را از ما خواهد گرفت و به خودفراموشی خواهد کشاند. ✍️میگما ؛ نیش نوشت های پراکنده .
🔺اذان بگو تا عظمت پیدا کنی! 💠شهید نواب دستور داده بود که برادران ما ظهر که شد، هر جا که بودند، اذان بگویند. ایشان می گفتند: «وقت اذان شعار الله اکبر باید توی تمام شهرها و کوچه ها و خیابانهای ایران بلند بشه». 🔷یک بار در یکی از جلسات این موضوع را خاطرنشان کرد، سپس یکی را بلند کرد و گفت: «شما اذان میگین؟» ◾️گفت:«نه آقا! روم نمیشه». ◽️آقا بعد از سؤال از شغلش که میوه فروشی توی بازار بود، گفت: «برای فروش جنست داد هم میزنی؟ ◾️گفت: «بله آقا.» ◽️آقا به او گفتند: «می شه یکی از اون فریادها رو اینجا بزنی؟ ◾️گفت: «نا آقا! آخه آقا اینجا من جنسی ندارم، سر کارم جنس هست که من داد می زنم مثلاً خیار به قرون، اما اینجا که چیزی ندارم تا براش داد بزنم.» 🌀در این موقع آقا گفتند: «آها! پس بگو من دین ندارم. یه جوونی با این هیبت و توانایی و قدرت خجالت می کشه فریاد بزنه الله اکبر، اشهد ان لا اله الا الله، خجالت می کشه بگه ای پرندگان! ای چرندگان! ای آسمان! ای زمین! من شهادت میدم که خدا از همه بالاتره. ⚡️اون وقت خجالت نمی کشی با این همه عظمت و بزرگی داد میزنی خیار یه قرون؟ می بینی خودت رو چقدر پایین آوردی و موقع اذان گفتن چطور خودت را بالا می بری؟ وقتی فریاد می زنی الله اکبر، می کوبی بر فرق هر چی غیر خداست». 📚کتاب به یاری خداوند توانا؛ صفحه 40. ✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدا 🇮🇷@boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
🔺عاشق اذان 🔹از همان بچگی عاشق بود. وقتی که در همان پنج شش سالگی مشغول بازی شمشیر بازی بود، وقتی متوجه می شد وقت اذان ظهر شده است، بازی را در همان گرماگرمش رها می کرد. شمشیر چوبی اش را می انداخت و بالای درخت توت می رفت. پیراهنش را در می آورد و با صدای بلند اذان می گفت. 🔸 این رفتار آن قدر تکرار شد که رفته رفته اهل خانه و سپس در و همسایه ها او را نامیدند. ⚡️منطقه هم که رفته بود. شب جمعه ای بود که هنگام غروب هوای اذان گفتن کرد. وقتی فرمانده صدای اذانش را شنید، خیلی به وجد آمده بود، گفت:«کاش زودتر کشفت کرده بودم. از فردا دیگر از بلند گو اذان پخش نمی شود. خودت باید زحمتش را بکشی». 📚 ؛ زندگی نامه شهید عبد الله صادق. صفحه 15-17 و 98-99. ✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدا 🇮🇷@boreshha🇵🇸 🌍http://www.boreshha.ir
🔺نماز اول وقت یا جلسه امتحان شهید نیری 🔹احمد به شدت مراقب ش بود و وقتی می شد همه کارهایش را تعطیل می کرد. آن هم چه نمازی. مثل ما نبود که برای رفع تکلیف نماز بخواند. طوری نماز می خواند که گویا اصلا توی این دنیا نبود. 🌀توی مدرسه قرار بود معلم از یکی از درس ها بگیرد. سر صف که آمدیم آقای ناظم گفت: «بر خلاف معمول این امتحان در خارج از ساعت درس و بعد از کلاس سوم برگزار می گردد». 🔸چند دقیقه مانده بود به امتحان که صدای اذان از مسجد محل بلند شد. احمد آهسته حرکت کرد و رفت سمت نمازخانه. من هم پشت سرش رفتم که منصرفش کنم. ⚡️گفتم: «این معلم خیلی حساسه اگه دیر بیای راهت نمیده و ازت امتحان نمی گیره». 🌱اما گوش احمد بدهکار نبود. او رفت نماز خانه و من سر جلسه امتحان. 👇ادامه در مطلب بعدی .