eitaa logo
برش‌ ها
384 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
331 ویدیو
36 فایل
به نام خدای شهیدان در برشها شهدا دست یافتنی اند. اینجا فرهنگ جهاد و شهادت را به صورت آهسته، پیوسته و به دور از هیاهو روایت می کنیم تا بتوان آن را زندگی کرد. سایت http://www.boreshha.ir/ آپارات www.aparat.com/boreshha.ir بارش فکری @soada313_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
#شهید_علی_هاشمی
علی برای خودش نمی خرید. هیشه آنچه که داش را مرتب و تمیز نگه می‌داشت. یک بار برای مدرسه اش کت خریدم؛ اما علی آن را نپوشید. می‌گفت: مادر برایم بخر. در مدرسه بعضی از بچه‌های یتیم هستند، خیلی ها فقیرند، دلم نمی‌آید من لباس نو بپوشم و آنان نداشته باشند. راوی مادر شهید کتاب هوری؛ زندگی نامه و خاطرات سردار شهید علی هاشمی، نویسنده: گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی، ناشر: انشارات شهید ابراهیم هادی، نوبت چاپ: چهارم- ۱۳۹۴؛ صفحه ۱۱.
علی کبوتر جلد بود. حضور در مسجد روحش را جلا می داد و حتی ناتوانی جسمی اش را هم بر طرف می کرد. بود و حالش بد شده بود. هر چه اصرار کردم روزه اش را افطار نکرد. بلند شد رفت مسجد. تا نیمه شب خبری ازش نشد. نگران شدم. چادرم را سر کردم و رفتم مسجد. دیدم مشغول شستن حیاط مسجد است. گفتم: علی جان! حالت بهتر شد؟! گفت: بله! آمدم مسجد نماز و قرآن و دعا خواندم و می بینی که خوب شدم. راوی: مادر شهید کتاب هوری؛ زندگی نامه و خاطرات سردار شهید علی هاشمی، نویسنده: گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی، ناشر: انشارات شهید ابراهیم هادی، نوبت چاپ: چهارم- ۱۳۹۴؛ صفحه ۱۴. @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
علی می رفت. شاگرد اول مدرسه هم بود. روی در خانه تابلویی نصب کرده بود. روی آن نوشته بود: زبان، در مسجد امام علی (ع) ساعت دو تا چهار. ساعتی ده تا صلوات؛ قبولی با خدا. با این کلاس تقویتی خیلی از بچه های مسجد را جذب کرده بود. در راوی: مادر شهید کتاب هوری؛ زندگی نامه و خاطرات سردار شهید علی هاشمی، نویسنده: گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی، ناشر: انشارات شهید ابراهیم هادی، نوبت چاپ: چهارم- ۱۳۹۴؛ صفحه ۱۴. @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
اسم تیم محله حصیر آباد، شهباز بود و علی کاپیتانش. فوتبالش حرف نداشت؛ اما هدف اول زندگی اش نبود. هر وقت موقع بازی به لحظات برخورد می کرد، بازی را تعطیل می کرد و خودش کنار زمین فوتبال اذان می گفت. راوی: مادر شهید کتاب هوری؛ زندگی نامه و خاطرات سردار شهید علی هاشمی، نویسنده: گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی، ناشر: انشارات شهید ابراهیم هادی، نوبت چاپ: چهارم- ۱۳۹۴؛ صفحه ۱۴ و ۱۵. @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
مطالب خاطرات مربوط به این شهید عزیز را در اینجا ببینید. yon.ir/9FD2i
برای دسترسی به خاطرات کانال می توانید از هشتگ های ذیل استفاده بفرمائید. (فهرست به تدریج به روز می شود). پاسداشت 21133 شهید تیر ماه ✅ (4 تیر) ❌ سرابی (4 تیر) ✅ (7 تیر) ✅ (7 تیر) ✅ (7 تیر) ✅ (10 تیر) ✅ (10 تیر) ✅ (13 تیر) ✅ (14 تیر) ❌ (14 تیر) ❌ (15 تیر) ❌ (17 تیر) ❌ (21 تیر) ❌ آرا (23 تیر) ✅ (24 تیر) ✅ (30 تیر) https://b2n.ir/253821 ✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام (ایتا و هورسا👇) @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
قرار بود عملیات را انجام بدیم، فرماندهان در مقر لشکر ۱۶ زرهی قزوین در اهواز برای جمع بندی نهایی جمع شده بودند. برخی از فرماندهان با ادعای اینکه شناسایی کامل نیست، با اصل عملیات مخالفت می کردند. حاجی گوشه ای آرام نشسته بود. علی ناصری بهش گفت: بچه ها خیلی زحمت کشیده اند و شناسایی ها کامل است. حاجی گفت: کاری نداشته باش. بگذار به موقعش. وقتی همه صحبت ها تمام شد، حاجی از جمع سه صلوات گرفت و شروع کرد به صحبت کردن. «ما اینجا نیامده ایم که درباره انجام شدن یا نشدن عملیات صحبت کنیم. از نظر ما انجام عملیات قطعی است. ما برای انجام آخرین هماهنگی ها گرد هم جمع شده ایم. اگر فرماندهانی آمادگی ندارند من خودم با نیروهایم عملیات را انجام می دهیم». و ادامه داد:«یکی از برادران مؤمن و مورد اعتماد، (عج) را در خواب دیده است. ایشان فرموده اند که این عملیات باید انجام بگیرد و از شما بیش از یک نفر شهید نخواهد شد». با صحبت های حاجی، جو عوض شد و فرماندهان با تکبیر موافقت خود را اعلام کردند. عملیات که انجام شد بسیار موفقیت آمیز بود و همان طور که حضرت فرموده بود، فقط “سید کریم مزرعه” به شهادت رسید. ؛ زندگی نامه و خاطرات سردار شهید علی هاشمی، نویسنده: گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی، ناشر: انشارات شهید ابراهیم هادی، نوبت چاپ: چهارم- ۱۳۹۴؛ صفحه ۳۷-۳۸. ✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
بعد از عملیات خیبر که منطقه کمی آرام شده بود، مادر علی اصرار کرد که باید برویم خواستگاری. علی سعی می کرد از زیر این اصرارها در برود و می گفت: من مرد جنگم. دوست ندارم دختر مردم را بی سرپرست رها کنم. بالاخره اصرارهای مادر جواب داد و علی برای ازدواج با دختر خاله اش اعلان موافقت کرد. قرار شد خواهرش، شرایط علی را به دختر خاله اش بگوید. بالاخره قرار خواستگاری گذاشته شد. موقع رفتن علی یک کتابی درباره (س) با خود برداشت و رفتند. بین مراسم گفتند که عروس و داماد بروند اتاق دیگری تا صحبت های شان را بکنند. وقتی نشستند علی کتاب را گذاشت جلوی عروس.: «این کتاب را بخون. توی زندگی باید و حضرت زهرا (س) الگوی من و تو باشه. شغلم هم میدونی که خطرناکه. ممکنه فقط یک روز کنارت باشم و یا یک عمر. فکرهات رو بکن». خیلی زود این وصلت سرگرفت و قرار بر جشن ازدواج ده روز بعد از مراسم عقد، در روز رسول خدا (ص) گذاشته شد. ؛ زندگی نامه و خاطرات سردار شهید علی هاشمی، نویسنده: گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی، ناشر: انشارات شهید ابراهیم هادی، نوبت چاپ: چهارم- ۱۳۹۴؛ صفحه 170-167. ✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/