ولی الله با اینکه با شروع درگیری های اول انقلاب، درس و مشق و دانشگاه را گذاشت کنار؛ اما #کتابخانه بزرگی داشت پر از کتاب. همه شان را خوانده بود. از جبهه هم که می آمد، برای همسرش تهمینه #کتاب می خرید.
همسرش درس هم که می خواند، می نشست کنارش و کتاب هایش را زیر و رو می کرد و همه را می خواند.
#شهید_ولی_الله_چراغچی
#سیره_فرهنگی_شهدا
#ترویج_فرهنگ_کتابخوانی_در_سیره_شهدا
مجموعه نیمه پنهان ماه، جلد ۹، چراغچی به روایت همسر شهید؛ نویسنده: مهدیه داودی، ناشر: روایت فتح، نوبت چاپ: یازدهم؛ ۱۳۹۵؛ صفحه ۲۲
دور سفره شام نشسته بودیم. بعد از شام حسین گفت: امروز به کمک بچه های محل، برای مسجد یک #کتابخانه درست کردیم و مقداری کتاب هم در آنجا قرار دادیم. فردا به لنگرود می روم تا #کتاب های بیشتر و بهتری پیدا کنم و بخرم تا جوانان روستا در #ایام_فراغت شان بیایند و کتاب #مطالعه کنند.
بعد از مدتی هم که آمد مرخصی، برای خانه خودمان هم یک کتاب خانه درست کرده بود. نهج البلاغه، صحیفه سجادیه و کتاب های دینی دیگری هم خریده بود و در قفسه ها چیده بود.
می گفت: هر وقت فرصت کردی این کتاب ها را بخوان. این کتاب ها راه معرفت را به انسان نشان می دهد. این کتاب ها #غذای_روح است و انسان را به خدا نزدیک می کند.
#شهید_حسین_املاکی
#سیره_فرهنگی_شهدا
#ترویج_کتابخوانی_در_سیره_شهدا
راوی: همسر شهید
نیمه پنهان ماه، جلد ۳۲؛ املاکی به روایت همسر شهید؛ نویسنده: رقیه مهری آسیا بر، ناشر: روایت فتح، چاپ اول: ۱۳۹۶؛ صفحه ۵۳ و ۶۲.
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
شهید اندرزگو با اینکه همیشه در حال مبارزه و اختفا بودند؛ اما #کتابخانه خیلی عالی داشتند.
#ساواک چهار با تمام خانه ما را غارت کرد. در یکی از این غارت ها همه کتاب های آقا را بردند که به اذعان خود ایشان، قیمت آنها دویست هزار تومان بود. این مبلغ در سال های قبل از انقلاب مبلغ بسیار بالایی بود.
#شهید_سیدعلی_اندرزگو
#سیره_فرهنگی_شهدا
#فرهنگ_کتاب_خوانی
راوی: کبری سیل پور؛ همسر شهید
#کتاب_سه_شهید ؛ مصاحبه هایی در مورد شهیدان طیب، اندرزگو و رجایی، نویسنده: حمید داود آبادی، ناشر: نشر شهید کاظمی، نوبت چاپ: اول-۱۳۹۵؛ صفحه ۸۶.
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
برش اول:
حسن روحیه عجبیی داشت. از همان دوران ابتدایی به #کتاب_خوانی علاقه داشت و کتاب های زیادی می خواند. اما اصلا به #درس_خواندن علاقه نداشت؛ حتی یک بار مادرم به حدی عصبانی شد که کتاب های درسی اش را ریخت توی حیاط و می خواست نفت رویش بریزد و آتشش بزند؛ اما زمان که گذشت جدیت و پشت کار حسن خودش را نشان داد.
وقتی می رفتیم جایی؛ اگر سر راه یک #کتاب_فروشی بود، می گفت: برویم یک نگاهی بیاندازیم. خودش چند کتاب می گرفت و چند تایی را هم برای من پیشنهاد می داد. وقتی می آمدیم بیرون می دیدیم تمام پول هایمان رفته برای کتاب می گفت: هر کس با من بیاید بیرون همین است. باید تمام پول هایش را بدهد کتاب بگیرد.
وقتی در مسجد صدریه می خواستند یک #کتابخانه را بیاندازند، حسن شد مسئول کتابخانه. کارهای کتاب خانه مثل جمع کردن و نگهداری و نام نویسی را انجام می داد.
ادامه دارد....
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/