دوران انقلاب و حتی دوران جنگ زیاد به بهشت زهرا (س) و #قطعه_شهدا می رفتم. از این که مادر شهید نبودم، احساس #شرمندگی داشتم. همیشه وقتی با پدر و مادر شهدا رو به رو می شدم، می ماندم به آنها چه بگویم. وقتی حسن شهید شد کمی از شرمندگی بیرون آمدم و خدا را شاکر هستم.
وقتی محمد زنگ زد تا خبر شهادت برادرش را بدهد، همین که گوشی را از پدرش گرفتم و خبر مصدومیتش را شنیدم، احساس کردم نیرویی وارد سینه ام شد. لطف خدا بود که صبری در من ایجاد شد. گفتم: شهادت مبارکش باشد.
وقتی خبر شهادتش پخش شد، مشکی نپوشیدم و اجازه ندادم کسی به من تشلیت بگوید. حسن که نمرده بود؛ شهید شده بود. زنده بود. تازه او خودش شهادت را خواسته بود.
البته گاهی از اینکه چرا با این شرایط که پدر و مادرش پیرند و همسر جوان و کودکی در دست دارد، شهادت را انتخاب کرده، متعجب می شدم، اما وقتی می دیدم که همه رفتنی هستیم، چه بهتر که سعادت مند برویم، آرام می شدم.
#شهید_حسن_باقری
#پدر_و_مادر_شهدا
#ایثار_پدر_و_مادر_شهدا
#خاطرات_مناسبتی
#روز_تکریم_مادران_و_همسران_شهدا
راوی: مادر شهید
#کتاب_ملاقات_در_فکه ؛ زندگی نامه شهید حسن باقری (غلام حسین افشردی) نویسنده: سعید علامیان نشر: سوره مهر نوبت چاپ: سوم- ۱۳۹۷؛ صفحه 307-308.
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
https://eitaa.com/boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
حاج حسن؛ پدر غلام علی همیشه می گفت: «من این زندگی و همه بچه هایم را مدیون #امام_کاظم (ع) هستم. همه بچه ها به خصوص غلام علی»
وقتی تازه ازدواج کرده بود، بیماری حصبه می گیرد. حالش طوری وخیم می شود که وصیت نامه اش را می نویسد و می گوید برای مراسم ختم اش لپه آماده کنند.
می گفت: همان شب در عالم رؤیا آقایی نورانی را دیدم که به من گفت: «بلند شو برو #دعای_کمیل ».
گفتم: «می بینید که نای بلند شدن ندارم».
آقا فرمودند: «بلند شو. من شفایت را از خدا گرفته ام. تو زنده می مانی و خدا به تو فرزندانی خواهد داد که از پیروان راستین ما خواهند بود».
پرسیدم: مگر شما که هستید؟
فرمودند: من موسی بن جعفر (ع) هستم.
#شهید_غلام_علی_رجبی
#پدر_و_مادر_شهدا
#شهدا_و_اهل_بیت ع
#شهدا_و_امام_کاظم ع
#مجموعه_یادگاران /جلد 24؛ کتاب غلام علی رجبی؛ خاطره شماره یکم.
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدا
🇮🇷@boreshha🇵🇸
🌍http://www.boreshha.ir