غلام علی عنایتی ویژه به #امام_رضا (ع) و زائرانش داشت. هر سال یکی دو بار #کاروان زیارتی مشهد مقدس راه می انداخت. در هر سفر هم، یک دو نفر از زیارت نرفته های بی بضاعت را با هزینه خودش مهمان می کرد.
در مشهد حمامی بود که اکیپی می رفتیم آنجا. غلام علی پشت رفقا را #کیسه می کشید و لیف می زد.
به بچه ها سفارش می کرد در زیارت خودتان را خسته نکنید تا تشنگی زیارت از بین نرود؛ اما برنامه خودش فرق می کرد.
هر شب از ۱۲ شب می رفت حرم تا اذان صبح. یکی دو ساعت با خودش خلوت می کرد و بعد برای جمع دعا می خواند و سردی و گرمی هوا و زیادی یا کمی جمعیت هم تأثیری در برنامه هایش نداشت.
#شهید_غلام_علی_رجبی
#شهدا_و_اهل_بیت (ع)
#شهدا_و_امام_رضا (ع)
#خاطرات_مناسبتی (دهه کرامت)
مجموعه #یادگاران ،جلد ۲۴؛ کتاب غلام علی رجبی، به قلم سید احمد معصومی نژاد،ناشر: روایت فتح، نوبت چاپ: دوم-۱۴۲۲؛ خاطره شماره ۶۸-۶۹ و ۷۱.
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
غلام علی را بعد از شهادتش، چند باری خوابش را دیدم. آخرین بار که در خواب دیدمش، پرسیدم: کجایی مادر؟ چه خبر؟
گفت: دارم می روم #کربلا. هر #شب_جمعه می روم کربلا زیارت حضرت علی اکبر (ع).
#شهید_غلام_علی_رجبی
#شهدا_و_اهل_بیت
#شهدا_و_حضرت_علی_اکبر
#خاطرات_عاشورایی
#مجموعه_یادگاران /جلد ۲۴؛ کتاب غلام علی رجبی/ به قلم سید احمد معصومی نژاد/ناشر: روایت فتح/ نوبت چاپ: دوم-۱۴۲۲؛ خاطره شماره ۹۹.
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
غلام علی انس خاصی با امام رضا داشت. در عالم رؤیا دیده بود که در صحن نو، برای امام رضا (ع) زیارت #جامعه_کبیره می خواند. وقتی #مشهد بود کمتر داخل حرم می رفت. اکثر اوقات همان صحن نو می نشست. از ساعت ۱۲ شب تا اذان صبح با خودش خلوت می کرد و دو ساعت مانده به صبح را برای مردم زیارت جامعه می خواند. کم کم دورش شلوغ شد.
داخل همین صحن بود که توسل کرد که چهارده قدم به سوی ضریح بردارد و در هر قدم شعری برای حضرت بگوید. قدم بر می داشت و گریه می کرد. حاصلش شد شعر معروف
قربون کبوترای حرمت امام رضا /قربون این همه لطف و کرمت امام رضا
آخرش هم #شهادت را از امام رضا (ع) گرفت:
توی #صحن_گوهر_شاد دیدمش. گفت: انشاء الله اذن شهادت را از امام رضا (ع) گرفتم. گفتم: حالا حالا باهات کار داریم. دعای عرفه امسال را باید بخوانی.
دو روز مانده بود به عرفه آمد برای خداحافظی و گفت: منافق ها دارند کارهایی می کنند. احتمالا عملیاته. من هم باید بروم. گفتم: پس برنامه عرفه و محرم چه می شود؟ گفت: نمی خواهم از جهاد جا بمانم. احتمالا تا محرم مرغ از قفس پریده.
#شهید_غلام_علی_رجبی
#شهدا_و_اهل_بیت
#شهدا_و_امام_رضا (ع)
#راهکار_شهادت
#مجموعه_یادگاران ،جلد ۲۴؛ کتاب غلام علی رجبی، به قلم سید احمد معصومی نژاد،ناشر: روایت فتح، نوبت چاپ: دوم-۱۴۲۲؛ خاطره شماره ۸۶ و ۷۱-۷۴.
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
برای دسترسی به #فهرست خاطرات #شهدای_مرداد_ماه کانال می توانید از هشتگ های ذیل استفاده بفرمائید. (فهرست به تدریج به روز می شود).
پاسداشت 17042 شهید مرداد ماه
✅#شهید_سید_احمد_هاشمی (1 مرداد)
✅#شهید_کمال_کورسل (5 مرداد)
✅#شهید_غلام_علی_رجبی (6 مرداد)
❌#شهید_حسین_شهرام_فر (6 مرداد)
✅#شهید_سید_صادق_آقا_اعلایی (6 مرداد)
❌#شهید_حسین_علی_داود_آبادی (7 مرداد)
✅#شهید_عبد_النبی_یحیایی (8 مرداد)
✅#شهید_علی_ماهانی (8 مرداد)
❌#شهید_فضل_الله_نوری (9 مرداد)
✅#شهید_عبدالحسین_خبری (10 مرداد)
❌#شهید_محمد_تقی_شمس (11 مرداد)
✅#شهید_علی_رضا_موحد_دانش (13 مرداد)
✅#شهید_مصطفی_ردانی_پور(15 مرداد)
✅#شهید_عباس_بابایی (15 مرداد)
❌#شهید_محسن_حججی (18 مرداد)
❌#شهید_علی_فرد_پور (25 مرداد)
❌#شهید_امیر_حسین_ندیری (27 مرداد)
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام (ایتا و هورسا👇)
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
آخرین #روضه اش را قبل از شروع عملیات خواند. بین روضه، حضرت زهرا (س) را مخاطب قرار داد و گفت:
«خانم! عمریه نوکری شما و فرزندان تون رو کردم و تا حالا چیزی ازتون نخواستم؛ ولی حالا می خوام تو اون لحظات آخر کمک کنید».
در گرماگرم عملیات، وقتی گلوله رگبار به سینه اش نشست، خم شد. زیر نور ماه می دیدم که خون تو پیراهنش جمع شده. سعی کردم سرش را روی پایم بگذارم، نگذاشت. سرش را روی زمین گذاشت و سه بار "یا زهرا" گفت و چشمانش را بست.
#حضرت_زهرا (س) آمده بود کمکش.
#شهید_غلام_علی_رجبی
#شهدا_و_اهل_بیت ع
#شهدا_و_حضرت_زهرا س
#مجموعه_یادگاران /جلد 24؛ کتاب غلام علی رجبی/ به قلم سید احمد معصومی نژاد/ناشر: روایت فتح/ نوبت چاپ: دوم-1422؛ خاطره شماره 92-93.
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
غلام علی خیلی مواظب #لقمه_حلال بود.
برش اول:
توی دوران #سربازی شده بود راننده قریب؛ پیشکار شاپور #غلامرضا_پهلوی. همراه او میرفت سرکشی باغهای غلامرضا پهلوی.
توی باغ لب به چیزی نمیزد، آنقدر که بالاخره یک روز صدای غریب درآمده بود که «همه به من التماس میکنند اجازه بدم از میوههای باغ ببرند؛ ولی تو حتی میوههایی که خودم برات کنار میذارم رو هم برنمیداری ببری؟!»
برش دوم:
با قریب رفته بود کاخ شاپور غلامرضا، موقع ناهار رسیده بودند. آقای قریب او را برده بود آشپزخانه و سفارش کرده بود که هر چه میخواهد بهش غذا بدهند. آن روز مهمانی بود و آشپزخانه پر از غذا و دسر های مختلف.
بعدها به مادرش تعریف کرد که: «غذای آن روز از گلوم پایین نرفت. رفتم تو کوچه پس کوچههای نانوایی پیدا کردم یه نون خریدم و کمی پنیر و انگور. نشستم کنار جوی آب و جای شما خالی ناهارم رو خوردم».
#شهید_غلام_علی_رجبی
#سیره_غذایی_شهدا
#مراقبت_از_شکم_در_سیره_شهدا
#مجموعه_یادگاران /جلد 24؛ کتاب غلام علی رجبی/ به قلم سید احمد معصومی نژاد/ناشر: روایت فتح/ نوبت چاپ: دوم-1422؛ خاطره شماره 6-5.
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
حاج حسن؛ پدر غلام علی همیشه می گفت: «من این زندگی و همه بچه هایم را مدیون #امام_کاظم (ع) هستم. همه بچه ها به خصوص غلام علی»
وقتی تازه ازدواج کرده بود، بیماری حصبه می گیرد. حالش طوری وخیم می شود که وصیت نامه اش را می نویسد و می گوید برای مراسم ختم اش لپه آماده کنند.
می گفت: همان شب در عالم رؤیا آقایی نورانی را دیدم که به من گفت: «بلند شو برو #دعای_کمیل ».
گفتم: «می بینید که نای بلند شدن ندارم».
آقا فرمودند: «بلند شو. من شفایت را از خدا گرفته ام. تو زنده می مانی و خدا به تو فرزندانی خواهد داد که از پیروان راستین ما خواهند بود».
پرسیدم: مگر شما که هستید؟
فرمودند: من موسی بن جعفر (ع) هستم.
#شهید_غلام_علی_رجبی
#پدر_و_مادر_شهدا
#شهدا_و_اهل_بیت ع
#شهدا_و_امام_کاظم ع
#مجموعه_یادگاران /جلد 24؛ کتاب غلام علی رجبی؛ خاطره شماره یکم.
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدا
🇮🇷@boreshha🇵🇸
🌍http://www.boreshha.ir