مراسم #عروسی ام بود. همه شاد و خندان بودند. مصطفی نیم نگاهی به من کرد و متوجه غصه ام شد. مرا برد بیرون از مجلس و مشکل را جویا شد.
گفتم: #چهار_صد نفر مهمان آمده، در حالی که برای #دویست_و_پنجاه نفر تدارک دیدیم. گفت: این که مشکلی ندارد. باهم رفتیم به خرابه ای که محل طبخ غذا بود.
به آشپزها گفت: چند دقیقه بروید داخل کوچه.
مصطفی رفت سر دیگ و دعایی را زیر لب خواند و به غذاها دمید.
خندان برگشت به طرف من و گفت درست شد!
آخر شب #چهل نفر هم از حوزه علمیه قم آمدند برای دیدن مصطفی. همه شام خورند تازه یک دیس هم اضافه آمد.
#شهید_مصطفی_ردانی_پور
#الهامات_و_عنایات
راوی: برادر شهید
کتاب مصطفی، نویسنده و ناشر: گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی، چاپ ششم- ۱۳۹۴؛ ص 40 و 41.
.
حاج آقا ردانی پور! علی نوری بود صدا می کرد. گوشه خاکریز افتاده بود، زخمی. #آب می خواست.
گفتیم: آب برایت خوب نیست؛ اما باز اصرار می کرد.
مصطفی گفت: آب می دهم به شرطی که کم بخوری. به خاطر خون ریزی برایت خوب نیست.
وقتی آب دادیم، ظرف آب را از نزدیکی لب های خشکیده اش برگرداند و گفت: این لحظات آخر بگذار مثل اربابم #تشنه شهید شوم.
رو به #کربلا، با صدایی لرزان گفت: السلام علیک یا … .
سرش روی دامن مصطفی بود. صدای هق هق مصطفی از دور هم شنیده می شد.
#شهید_علی_نوری
#شهید_مصطفی_ردانی_پور
#لحظه_های_شهادت
#شهدا_و_امام_حسین (ع)
کتاب مصطفی، نویسنده و ناشر: گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی، چاپ ششم- ۱۳۹۴؛ ص ۶۸٫
برش ها
#شهید_مصطفی_ردانی_پور
مصطفی در سخت ترین شرائط هم، مقید به #نماز_شب بود. یک بار در سرمای زمستان بچه ها را برای نماز شب بیدار کرد؛ اما کسی بلند نشد. یکی از بچه ها به شوخی گفت: از همین زیر پتو الهی العفو.
مصطفی پتویی را دور خودش پیچید و از سنگر بیرون رفت و در بیابان مشغول نماز شد.
#شهید_مصطفی_ردانی_پور
#سیره_عبادی_شهدا
#نماز_شب_شهدا
می گفت: پیامبر (ص) فرموده: بر شما باد به نماز شب، حتی اگر یک رکعت باشد. زیرا باعث آمرزش گناهان، خاموش کننده خشم پروردگار و دافع آتش جهنم است.
کتاب مصطفی، نویسنده و ناشر: گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی، چاپ ششم- ۱۳۹۴؛ صفحه ۱۲۹.
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
#ماه_رمضان سال ۶۲ بود، بعد از عملیات والفجر یک. ماه رمضان آمدیم مرخصی. با مصطفی تمام سی شب ماه رمضان را می رفتیم مراسم #دعای_ابوحمزه.
در سراسر دعا، مشغول استغفار و گریه و «الهی العفو» بود.
از مراسم که بر می گشتیم، تازه می رفت گوشه حیاط برای #نماز_شب، با آن دست مجروح گچ گرفته اش.
دیگر از آن شوخ طبعی ها خبری نبود. یک بار غریبانه می گفت: ماه رمضان که تمام شود، من هم تمام خواهم شد.
در طول ماه مبارک، یک دعا را خیلی تکرار می کرد. «خدایا از تو احدی الحُسنَیَین می خواهم یا زیارت یا شهادت».
هنوز یک ماه از ماه رمضان نگذشته بود که تمام شد.
#شهید_مصطفی_ردانی_پور
#مراقبات_ماه_رمضان
#خاطرات_رمضانیه
#ابو_حمزه
#کتاب_مصطفی ، نویسنده و ناشر: گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی، چاپ ششم- ۱۳۹۴؛ ص ۱۵۱٫
کتاب یادگاران، جلد هشت؛ کتاب ردانی پور، نویسنده: نفیسه ثبات، ناشر: روایت فتح، تاریخ چاپ: چهارم- ۱۳۸۹؛ صفحه 75.
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
🔰مصطفی علاقهای برای #دیده_شدن نداشت.
تازه از #جبهه_غرب برگشته بودم اصفهان. به جمع دوستان طلبه رفتم و برای آنها از شرایط جنگ و اهمیت حضور اکثر طلبههای انقلابی در جنگ گفتم.
یکی از دوستان طلبه از من سوال کرد: «شما در جبهه غرب در کدام منطقه بودی و چه میکردی؟
او را نمیشناختم. من هم برای او حسابی از منطقه غرب تعریف کردم و بعد گفتم: «من میخواهم برای #تبلیغ اینبار به #جبهه_جنوب بروم . خوشحال میشوم که با ما بیایید. دوست من هم قبول کرد و قرار شد روز بعد راهی شویم.
فردا بههمراه دوستم حرکت کردیم. شنیده بودم که بچههای اصفهان در #منطقه_دارخوین مستقر هستند. تا رسیدیم به پادگان، همه فرماندهان به استقبال ما آمدند! #شهید_حسین_خرازی هم جلو آمد و با دوست من روبوسی کرد!
من هم با تعجب به همه آنها نگاه میکردم. کمی عقب رفتم و به یکی از فرماندهان گفتم: «شما این دوست من را میشناسید؟» آن فرمانده لبخندی زد و گفت: «آقا مصطفی فرمانده همه ماست. ایشان #موتور_معنوی تیپ امام حسین علیهالسلام است. این چند روزیکه او رفته بود مرخصی همه ناراحت بودیم. حضور امثال او در جبهه واقعاً احتیاج است» .
من هم از این برخورد آقا مصطفی شرمنده شدم. در تمام مدتی که من با او بودم، در مورد حضورش در جبهه صحبتی نکرد. فقط من حرف میزدم.
#شهید_مصطفی_ردانی_پور
#سیره_اخلاقی_شهدا
#اخلاص
#کتاب_مصطفی ؛زندگینامه و خاطرات شهید مصطفی ردانی پور، نویسنده و ناشر: گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی، چاپ ششم- ۱۳۹۴؛ ص 98-99.
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
🔰آن روز مصطفی خیلی #عجله داشت. با هم وارد اردوگاه شدیم. نگهبان جلوی در، جلوی ماشین را گرفت و چون ما را نمیشناخت، اجازه ورود نمیداد.
🔺مصطفی عصبانی شد و برخورد تندی کرد و وارد شد. وقتی حرکت کرد، نگاهی به مصطفی کردم و گفتم: «برای چی تند برخورد کردی؟ نگهبان تازه به جبهه اومده شما رو هم نمیشناخت».
🔺مصطفی ماشین را متوقف کرده و به عقب نگاه کرد. بعد هم از ماشین پیاده شد و به سراغ جوان #نگهبان رفت صورتش را بوسید و معذرتخواهی کرد. جوان هم که فهمیده بود ایشان از فرماندهان است، خندید و گفت طوری نیست.
🔺مصطفی ادامه داد: «میدانید چه کسی به من فهماند که اشتباه کردم. این حاجآقا که تو ماشین نشسته به من گفت که اشتباه کردم».
🔺جوان نگاهی به من کرد و سلام کرد. مصطفی ادامه داد: «اگر ما از #روحانیت جدا نشویم، همه اشکالات کار خودمان را میفهمیم. #روحانیت_متعهد حلّال مشکلات است».
🔺این رفتار آقا مصطفی بسیار درسآموز بود. او هم پا روی نفس خود گذاشت و عذرخواهی کرد و هم حق مرا رعایت کرد.
#شهید_مصطفی_ردانی_پور
#سیره_اخلاقی_شهدا
#طلب_حلالیت
#کتاب_مصطفی ؛زندگینامه و خاطرات شهید مصطفی ردانی پور، نویسنده و ناشر: گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی، چاپ ششم- ۱۳۹۴؛ ص 100-99.
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
🌷 شهادت حجت الاسلام "مصطفي ردّاني پور" فرمانده قرارگاه فتح (1362ش)
✍ شهيد مصطفي رداني پور در سال ۱۳۳۷ش در اصفهان دیده به جهان گشود. وی همزمان با مقطع دبیرستان به كسب علوم ديني پرداخت و سال اول طلبگي را در حوزه علميه اصفهان سپري كرد و پس از آن براي بهرهمندي از محضر فضلا و بزرگان راهي قم شد و حدود شش سال در مدرسه حقاني به تحصيل خود ادامه داد.
✅ همزمان با رشد قيام مردم، با تمام وجود در جهت ارشاد آنان وارد عمل شد و با استفاده از فرصتها براي تبليغ به مناطق محروم كهگيلويه و بويراحمد و ياسوج سفر نمود و در سازماندهي حركت خروشان مردم آن خطه تلاش بسيار كرد. او پس از پيروزي انقلاب اسلامي و تشكيل سپاه پاسداران، با عضويت در شوراي فرماندهي سپاه ياسوج، فعاليتهايش را در مسير ارائه خدمات فرهنگي به آن منطقه محروم، آغاز كرد.
✅ با آغاز حركات ضد انقلاب در كردستان، به این خطه عزيمت كرد و سپس براي دفاع از مرزهاي ميهن راهي جبهه دارخوين شد. حضور وی در عملياتهاي والفجر ۱، والفجر ۲، محرم و... تأثير بهسزايي در روحيه مقاومت و ايستادگي رزمندگان داشت.
✅ فرماندهي سپاه ياسوج، نمايندگي امام (ره) در سپاه کردستان، جانشين فرمانده لشکر ۱۴ امام حسين (ع)، فرماندهي قرارگاه فتح سپاه، فرمانده لشکر امام زمان (عج) از جمله مسوولیت های او بود.
✅ او سرانجام در پانزدهم مرداد سال ۱۳۶۵ش در منطقه حاج عمران درحاليكه فرماندهي لشگر امام حسين (ع) را به عهده داشت، سلوك سرخ خود را به بينهايت رساند.
#زندگی_نامه_شهدا
#شهید_مصطفی_ردانی_پور
🔺قوانین اسلام!
🔹در عملیات طریق القدس، جمعی از رزمندگان، تعدادی اسیر گرفته بودند و در حین انتقال، با تندی با آنها برخورد می کردند.
🔸مصطفی با دیدن این صحنه خیلی ناراحت شد. جلو رفت و سرشان فریاد کشید و گفت:«اگر ما قوانین اسلام را رعایت نکنیم، پیروز نخواهیم شد. خدا ما را پیروز نخواهد کرد».
⚡️اعتقاد داشت جبهه، محراب عبادت است. آلوده کردن آن، جرمی بیش از پشت جبهه دارد.
#شهید_مصطفی_ردانی_پور
#مدار_با_اسرا
📚#کتاب_مصطفی، نویسنده و ناشر: گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی، چاپ ششم- ۱۳۹۴؛ ص ۱۳۸٫
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدا
🇮🇷@boreshha🇵🇸
🌍http://www.boreshha.ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺فرماندهی که مثل یک بسیجی ساده به شهادت رسید!
#شهید_مصطفی_ردانی_پور
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدا
🇮🇷@boreshha🇵🇸
🌍http://www.boreshha.ir