eitaa logo
برش‌ ها
412 دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
452 ویدیو
38 فایل
به نام خدای شهیدان در برشها شهدا دست یافتنی اند. اینجا فرهنگ جهاد و شهادت را به صورت آهسته، پیوسته و به دور از هیاهو روایت می کنیم تا بتوان آن را زندگی کرد. سایت http://www.boreshha.ir/ آپارات www.aparat.com/boreshha.ir بارش فکری @soada313_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
وسط هفته، سر ظهر وارد گلزار شهدا شدم و مشغول فاتحه خوانی به شهدایی بودم که عکس های شان را می دیدم. وقتی نزدیک پرچم وسط گلزار رسیدم، صدای حاج اکبر را شنیدم که با همان لحن شوخش می گفت: ای بی وفا! نمی آیی یک فاتحه هم برای ما بخوانی؟! فکر کردم یکی از بچه هاست که سر به سرم می گذارد. اعتنا نکردم به حرکتم ادامه دادم. دوباره و سه باره همان صدا را شنیدم. با خودم گفتم: چقدر قشنگ صدای حاج اکبر را تقلید می کند. یک دفعه شهید در من تصرف کرد و مرا کشاند سر قبر خودش. به خودم که آمدم سر مزارش بودم. وحشت کرده بودم و مثل بید می لرزیدم. یک دفعه دیدم باز شد. شهید به من گفت: می خواهی آن طرف را نشانت دهم؟ گفتم: نه اصلا توانش را ندارم. بدنم دارد از شدت فشار از هم می پاشد. ازش خواهش کردم که دیگر ادامه ندهد. سر قبر دوباره بسته شد و کم کم حالم سر جایش آمد. از آن به بعد هر وقت گذرم به گلزار شهدا بیفتد اول می روم سر قبر حاج اکبر. راوی: سید عبد الحسین یثربی به نقل از راوی محفوظ ؛ خاطرات شهید حاج اکبر خرد پیشه شیرازی. نوشته: علی رضا صداقت. ناشر: یاقوت؛ نوبت چاپ: اول-1393. صفحه 164. ✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
هر قدر در کارش جدیت داشت، در خانه با بچه ها اهل بازی و بود. وقتی خسته از سر کار می آمد خانه، سر تا سر هال را ابری پهن می کرد و با بچه ها بازی می کرد. هر بازی که بلد بود. از که می آمد به محض ورود به خانه بچه ها خودشان را به پایش می چسباندند و او آنها را می کشیدشان. بچه ها چه لذتی می بردند از این بابای از جبهه برگشته. راوی: همسر و فرزند شهید ، خاطرات شهید حاج اکبر خرد پیشه شیرازی. نوشته: علی رضا صداقت. ناشر: یاقوت؛ نوبت چاپ: اول-1393. صفحه 83 و 84. ✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
🔺چهل دادماد! ▫️سید عباس میراحمدی و حسین علی امینی: 🔹در امر ازدواج بچه های مجرد سپاه خیلی فعال بود. همیشه با سادگی و بدون تکلف اسباب ازدواج بچه ها را فراهم می کرد. خانمش هم چنین روحیه ای داشت. به شوخی می گفت:«من چهل تا داماد دارم». چون مقدمات ازدواج چهل نفر از بچه ها را فراهم کرده بود. 🔸یک روز به حاج اکبر گفتم:«بهتره اسم دفتر محل کارمون رو عوض کنیم و بذاریم سردفتر عقد و ازدواج» 💢كم اتفاق می افتاد که ما در آنجا مراسم عقد نداشته باشیم. فقط یک بار که آقای ناطق نوری وزیر وقت کشور به قم آمده بودند در اتاقمان سه خطبه ی عقد خوانده شد. 📚 ، خاطرات شهید حاج اکبر خرد پیشه شیرازی. نوشته: علی رضا صداقت. ناشر: یاقوت؛ نوبت چاپ: اول-1393. صفحه ۹۸و۹۶. ✂️برش‌ها - پایگاه جامع سیره شهدا 🇮🇷@boreshha🇵🇸 🌍http://www.boreshha.ir