eitaa logo
دانلود
هدایت شده از ‹ 𝙋𝙖𝙣𝙖𝙝𝙦𝙖𝙝 | 🇵🇸 ›
مو فِرفری✨🥲
روزگاری دل رمیده‌ی من از دو گلچهره بوسه‌ای می‌خواست آن یکی سرکشید و ناز افزود وین یکی بوسه داد و بزم آراست این یکی از شراب بوسه خویش کرد سرشار مستی طربم وان یکی در سراب وعده‌ی دور می‌دواند هنوز تشنه لبم بوسه‌هایی که این یکی داده‌ست گرچه شیرین‌تر از می و شکر است دل دیوانه باز می‌گوید لذت آن نداده بیشتر است تولدت مبارک!🌻
هدایت شده از Normal..!
تو اما هیچوقت باور نکن روزی که افتاده باشی از زمین بلندت می‌کنم اگر هم نتوانم کنارت دراز می‌کشم. @dazire
هر وقت که بر من آن پسر می‌گذرد دانی که ز شوقم چه به سر می‌گذرد؟ گو هر سخن تلخ که خواهی فرمای آخر به دهان چون شکر می‌گذرد "سعدی"
هدایت شده از دختر پاییز
Shekayat20darom.mp3
10.2M
هدایت شده از - متلاطم .
-
هدایت شده از هـیژآ
Faramarz Aslani - Be Man Begoo Bi Vafa (320).mp3
5.59M
به من بگو بی وفا... حالا یار که هستی؟ خزان عمرم رسید نو بهار که هستی؟
هدایت شده از  آرشیو
𓆝 𓆟 𓆞 𓆝 𓆟
Heydoo Hedayati.Ghatar-e Khaali.320.mp3
8.9M
دریا؛ چه اسم قشنگی!
هدایت شده از 𝓓𝓲𝓪𝓵𝓮𝓬𝓽𝓲𝓬
در نهایت احساس همدردی...
هدایت شده از 💠گالری ویکتوریا💠
‌ تو مرا یاد کنی یا نکنی باورت گر بشود؛ گر نشود حرفی نیست. اما نفسم می گیرد در هوایی که نفس‌های تو نیست. 👤سهراب سپهری @PhobiaDaram | " فوبیا دارم "
گولی گولی-
اگر تو فارغی از حال دوستان، یارا! فراغت از تو میسر نمی‌شود ما را تو را در آینه‌دیدن جمال ِطلعتِ خویش بیان کند که چه بودست‌ ناشکیبا را بیا که وقتِ بهار است، تا من و تو به هم به دیگران بگذاریم باغ و صحرا را به جای سَرو بلند ایستاده، بر لب جوی‌ چرا نظر نکنی یارِ سَرو بالا را؟ شمایلی که در اوصاف ِ حُسن ِترکیبش مجال نطق نماند زبان گویا را که گفت در رُخ زیبا نظر خطا باشد؟ خطا بود که نبیند‌ روی زیبا را به دوستی، که اگر زَهر باشد، از دستت چنان به ذوق ارادت خورم، که حلوا را کسی ملامت وامق کند به نادانی حبیب ِمن! که ندیده‌ست روی عَذرا را گرفتم آتش پنهان‌ خبر نمی‌داری نگاه می‌نکنی آب ِچشم پیدا را؟ نگفتمت که به یغما رود دلت سعدی چو دل به عشق دهی دلبران یغما را؟ هنوز با همه دردم امید ِدرمان است که آخری بود آخر شبان یلدا را‌... شماره ۴
چامه؛
اگر تو فارغی از حال دوستان، یارا! فراغت از تو میسر نمی‌شود ما را تو را در آینه‌دیدن جمال ِطلعتِ خوی
در این روش که تویی، بر هزار چون سعدی جفا و جور توانی، ولی مکن، یارا! :)
هدایت شده از Bamdad
ما تجـربه کردیم، کسـی یارِ کسـی نیست! -شمس‌تبریزی
850.3K
تمام مردم ِشهر گفته اند: آری؛ کبوتری خسته به برج شهر رسید و گفت: نه)
هدایت شده از مَهبد
__
هدایت شده از 𝐄𝐛𝐭𝐞𝐡𝐚𝐣 ¦ ابتهاج
آفتابا چه خبر؟ این همه راه آمده ای که به این خاک غریبی برسی؟ ارغوانم را دیدی سر راه؟ مثل من پیر شده‌ست؟ چه به او گفتی؟ او با تو چه گفت؟ نه! چرا میپرسم ... ارغوان خاموش است دیرگاهیست که او خاموش است آشنایان زبانش رفته اند ارغوان ویران‌ست هر دومان ویرانیم ... 𝐄𝐛𝐭𝐞𝐡𝐚𝐣
من مست از او چنان که نخواهم شراب را
امشب سبک تر می‌زنند این طبل بی‌هنگام‌ را‌ یا وقت بیداری غلط بوده‌ست‌ مرغ بام‌ را؟ یک لحظه بود این، یا شبی کَه‌ز عمر ِمارا تاراج شد؟ ما همچنان لب بر لبی نا برگرفته کام را هم تازه رویم هم خجل، هم شادمان هم تنگدل‌ کَه‌ز عهده بیرون آمدن نتوانم این اِنعام را‌ گر پای بر فرقم نهی، تشریف ِقربت می‌دهی‌ جز سر نمی‌دانم نهادن‌ عذر ِاین‌ اَقدام را چون بخت نیک انجام را با ما به کلی صلح شد بگذار تا جان می‌دهد بدگوی‌ ِبدفرجام‌ را سعدی عَلَم شد در جهان صوفیّ و عامی گوبدان‌ ما بت‌پرستی می‌کنیم آن گه چنین اصنام‌ را‌ شماره ۱۴
برخیز تا یک سو نهیم این دلقِ ازرق فام را / بر باد قلّاشی دهیم این شرکِ تقوا نام را هر ساعت از نو قبله ای با بت پرستی می رود / توحید بر ما عرضه کن تا بشکنیم اصنام را مِی با جوانان خوردنم باری ، تمنّا می کند / تا کودکان در پی فتند این پیرِ دُردآشام را از مایۀ بیچارگی قِطمیر مردم می شود / ماخولیای مهتری سگ می کند بَلعام را زِاین تنگنایِ خلوتم خاطر به صحرا می کشد / کز بوستان بادِ سحر خوش می دهد پیغام را غافل مباش ار عاقلی ، دریاب اگر صاحب دلی / باشد که نتوان یافتن دیگر چنین ایّام را جایی که سروِ بوستان با پای چوبین می چمد / ما نیز در رقص آوریم آن سروِ سیم اندام را دلبندم آن پیمان گُسِل ، منظورِ چشم ، آرامِ دل / نی نی ، دلآرامش مخوان کز دل ببُرد آرام را دنیا و دین و صبر و عقل از من برفت اندر غَمش / جایی که سلطان خیمه زد ، غوغا نمانَد عام را باران اشکم می رود ، وز ابرم آتش می جهد / با پختگان گوی این سخن ، سوزش نباشد خام را سعدی ملامت نَشنَود ، ور جان در این سَر می رود / صوفی ، گران جانی ببَر ، ساقی بیاور جام را پانزدهم‌، حضرت سعدی
هدایت شده از هیچ "
Golshifteh-Farahani-shahzadeh-roya.mp3
3.3M
یه شب تو خواب وقتِ سَحَر .
تا بوَد بار ِغمت بر دل ِبیهوش مرا سوز ِعشقت ننشانَد ز جگر جوش مرا نگذرد یاد ِگُل و سُنبلم اندر خاطر تا به خاطر بوَد آن زلف و بناگوش مرا شربتی تلخ تر از زَهر ِفِراقت باید تا کند لذت ِوصل ِ تو فراموش مرا هر شبم با غم ِهِجران ِتو سر بر بالین روزی اَر با تو نشد دست در آغوش مرا بی دهان ِتو اگر صد قَدَح نوش دهند به دهان ِتو که زَهر آید از آن نوش مرا سعدی اندر کف ِجلّاد ِغمت می‌گوید بنده‌ام، بنده به کُشتن دِه و مفروش مرا :) شانزدهم‌، حضرت سعدی