eitaa logo
دشت جنون 🇵🇸
4.4هزار دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
770 ویدیو
2 فایل
ما و مجنون همسفر بودیم در #دشت_جنون او به مطلبها رسید و ما هنوز آواره ایم #از_شهدا #با_شهدا #برای_دوست_داران_شهدا خصوصاً شهدای نجف آباد ـ اصفهان همه چیز درباره ی #شهدا (زندگینامه،وصیت نامه، خاطرات،مسابقه و ...) آی دی ادمین : @shohada8251 09133048251
مشاهده در ایتا
دانلود
🕊🌹🥀🌴🥀🌹🕊 بعضی وقتها حرف‌هایی می زد که همان می‌شد زندگی‌مان یک‌بار رو به من کرد و گفت: من تو رو برای خودت دوست دارم، نه برای خودم، تو هم، بهتره من رو به خاطر خودم دوست داشته باشی نه به خاطر خودت. همین جمله باعث شده بود در مواقع خاص، خودم را جای ایشان بگذارم و بعد تصمیم بگیرم و طبیعی بود که با این نگاه، زندگی‌مان دارای تحکیم، محبت و مودت بیشتری می‌شد . 📚 سیره ، صفحه ۵۸ 🌹 @dashtejonoon1🕊🥀
🕊🌹🕊🥀🕊🌹🕊 حکم اعدام به خاطر نوشتن «مرگ بر صدام» بعد از بردن این دو نفر به انفرادی، دیدم که مردی کوتاه قد با چهره‌ای گندمی بود پیش ما آمد و گفت که می‌خواهد به یک چیزی اعتراف کند. حالش اصلاً خوب نبود و رنگ و رویش پریده بود؛ وقتی علت را از او پرسیدیم گفت که نوشتن شعار در دستشویی کار من بوده و ادامه داد: هنوز هم از نوشتن آن شعار پشیمان نیستم اما از این ناراحتم که دوستانم را به جای من شکنجه می‌کنند و تصمیم گرفتم خودم را معرفی کنم. به گفتیم یکی دو روز دیگر آن دونفر را آزاد می‌کنند اگر تو بروی اعتراف کنی، حتماً تو را می‌کشند. هر چه اصرار کردیم قبول نکرد و مصمم بود خود را معرفی کند. آدرس خانه‌شان را به من داد و گفت: اگر زمانی آزاد شدی و من در جمع شما نبودم، پیش خانواده‌ام برو و به آن‌ها بگو چه ماجرایی پیش آمده و چه بلایی سرم آمده است. ... راوی : 🕊 @dashtejonoon1🕊🌹
🌹🕊🌴🥀🌴🕊🌹 💠 قرار شبانه اَكثِروا الدُّعاءَ بِتَعجِيل الفَرَجِ فَاِنَّ ذلِكَ فَرَجُكُم براي تعجيل در ظهور من زياد دعا کنيد که خود ، فَرَج و نجات شما است. کمال‌الدين، جلد ٢، صفحه ٤٨٥ پس زمزمه می کنیم دعای فرج را به نیابت از تمام 🌹🕊🌴🥀🌴🕊🌹 🌸بسم الله الرحمن الرحيم🌸 🌸الـهي عَظُمَ الْبَلاءُ 🌸 وبَرِحَ الْخَفاءُ 🌸وانْكَشَفَ الْغِطاءُ 🌸 وانْقَطَعَ الرَّجاءُ 🌸وضاقَتِ الاْرْضُ 🌸ومُنِعَتِ السَّماءُ 🌸واَنْتَ الْمُسْتَعانُ 🌸 واِلَيْكَ الْمُشْتَكى 🌸 وعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ 🌸اللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد 🌸اولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ 🌸 وعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم 🌸ففَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريبا 🌸 كلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ 🌸يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ 🌸اكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيانِ 🌸وانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ 🌸يا مَوْلانا يا صاحِبَ الزَّمانِ 🌸الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ 🌸ادْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني 🌸السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ 🌸 الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل 🌸يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ 🌸بحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ 🌹 @dashtejonoon1🕊🥀
🕊🥀🌴🌹🌴🥀🕊 🌓 ❤️ این جسم نیست که به خاک سپرده می ‏شود، پیش از آن باید خود را تدفین کرد تا مفهوم خاک‏سپاری را فهمید. ، به خاک سپرده می ‏شود و خاک به ما، به همه میراث ‏دارانی که بیداری خلاصه تکلیفشان است. بیداری یعنی تحریم هرگونه غلاف، بر شمشیر ادراک. بیداری، یعنی قصور و طلب حضور، یعنی بی‏قراری در عین انتظار و خلاصه بیداری یعنی شهود، یعنی مکتب ! ما به پاس شهیدان برای شهود، هیچ وقت دیر نیست و هیچ میدانی کوچک نخواهد بود. دامنه شهود در اجزای عالم ریشه دارد و تا صبح ظهور، امتداد. یاران! پس به پاس ، چشم‏ها را آماده شهود که طنین انتظار، در جان عالم، رسوخ کرده است. ای 🌹ش🌹ه🌹ی🌹د🌹 من می گویم 🌴 شب تو تو بگو عاقبت شما 🌹 به و 🌷 🌷 را به نام تو می کنم 🌹 🌹 🌗 🌷 🌴 @dashtejonoon1🕊🌹
🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹 🍀 🍀 امروز برابر است با : 🗓 8 شهریورماه 1403ه.ش 🗓 24 صفر 1446 ه.ق 🗓 29 آگوست 2024 میلادی 🌸 ذڪر روز 🌸 نیست خدائی جز الله، فرمانروای حق و آشکار 🔸صفحه 369 🔸جزء 19 جهت سلامتی و و هدیه به روح 🥀 @dashtejonoon1🌴🌹
وَ حَقيقٌ عَلَى اللّه ِ اَنْ لا يَاْتيَنى مَكْرُوبٌ اِلاّ اَرُدُّهُ وَ اَقْلِبُهُ اِلى اَهْلِه ِمَسْرورا بر خداوند است كه هيچ گرفتارى به زيارت من نيايد مگر آن كه او را شادمان بازگردانم و به خانواده اش برسانم. 🌹 @dashtejonoon1🏴🌴
🌹🏴🌴🥀🌴🏴🌹 💐 پیامی هم در مورد مسئولین مملکتی دارم و آنرا با کلامی از امام شروع مي كنم كه مي فرمايد : مردم (حزب الله) خوبند و اين تكرار فرمايش امام حسين (ع) است كه مي فرمايد من ياران با وفاتر از شما نديدم ، بنابراين حزب الله خالص و پاك است و بخوبي هم از عهده انجام وظيفه بر مي آيد ، اميدوارم كه مسئولین هم ناخالصي نداشته باشند . 🌹 🕊 🌹 🌹 یاد و خاطره گرامی باد 🇮🇷 @dashtejonoon1🏴🌹
🌹🕊🏴🌴🏴🕊🌹 میان دار هیئت بود. موقع سینه زنی آنقدر ابوالفضل ابوالفضل می گفت که از حال می رفت. عملیات والفجر ۸ مجروح شده بود و به شیراز منتقلش کرده بودند. حافظه اش، حتی اسم خودش را از یاد برده بود. به هیچ اسمی عکس العمل نشان نمی داد. اما وقتی اسم ابوالفضل برده می شد، سینه می زد، خیال می کردند ابوالفضل اسمش است. اتفاقی رفتم ملاقاتش، شناختمش. عباس مجازی از بس با اسم حضرت ابوالفضل (ع) سینه زده بود، شده بود ملکه ذهنش. حتی فراتر از اسمش. راوی : 🏴 @dashtejonoon1🕊🌹
🌹🌴🥀🕊🥀🌴🌹 گاهی وقت ها ساعت ها زل می زند به مادر شهیدی که بر سر مزار پسرش نشسته است. دلش طاقت نمی آورد و مثل همیشه بغض سی و چند ساله اش دوباره در کنار مزار شهدای گمنام می شکند. خورشید به آسمان پنج شنبه که می رسد دلشوره هم با خودش می آورد. و این دلشوره برای یک روز و یک هفته و یک سال نیست، عمریست با این دلشوره زندگی کرده است. عمریست با این دلشوره از خواب برخواسته، نفس کشیده و تا به امروز را طاقت آورده است. مثل همان دلشوره ای که روز اول مادر شدن آمده بود سراغش، همان روزی که قنداقه تنها پسرش را به دستش دادند. همان روزی که وقتی چشمش به روی ماه نوزادش افتاد چهار قل و آیةالکرسی از روی لبش کنار نرفت. راستش را بخواهی دلش عجیب دوباره هوای آن روی ماه را کرده است. هر پنج شنبه کارش همین است، اصلا تمام دلخوشی زندگی اش همین پنج شنبه هاست. نمی داند چرا؟ اما همین که چادر سیاهش را بر سر می کند یاد آخرین روز رفتن جگرگوشه اش می افتد، یاد آن روزی که چادرش را دودستی گرفته بود و قسمش می داد تا اجازه رفتن را بگیرد، اجازه پر کشیدن را. شادی روح و 🌹 @dashtejonoon1 🕊🥀
🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹 گذری کوتاه بر زندگی در سال ۱۳۱۲ هجری شمسی، در متولد شد. در سن ۴ سالگی از نعمت داشتن شد و تحت تکفل قرار گرفت. درسال ۱۳۲۷ به مهاجرت کرد و سال بعد وارد شد. در مدت ۵ سال خدمت در ، دوره را با گذراند. در سال ۱۳۳۵ به عالی وارد شد و دوره خود را در به پایان برد و به سمت دبیر در استخدام گردید. در ۱۳۴۲ به علت فعالیتهای علیه رژیم طاغوت و ۵۰ روز شد. پس از آزادی با به سازماندهی مجدد پرداخت و را به اعزام کرد. پس از بازگشت در سال ۱۳۵۳ و دو سال در رژیم پهلوی انواع ها را تحمل نمود. در سال ۱۳۵۸ ، را به عهده گرفت و به دنبال در تاریخ ۱۳۵۹/۰۵/۱۸ به عنوان اولین جمهوری اسلامی ایران به مجلس معرفی و با رأی قاطع به انتخاب شد و با عزل از جانب به عنوان اسلامی ایران معرفی گردید و سرانجام در به همرا توسط ایادی دشمنان انقلاب به فیض رفیع نائل آمد. 🌹 🕊 🕊 @dashtejonoon1🕊🌹
🕊🌹🌴🥀🌴🌹🕊 گذری کوتاه بر زندگی حجت الاسلام دکتر ، در سال ۱۳۱۲ هجری شمسی در خانواده ای پیشه ور در شهر کرمان به دنیا آمد. پس از اخذ دیپلم در سال ۱۳۳۲ به قم رفت و سطوح عالی علوم اسلامی را در حوزه علمیه قم سپری نمود؛ فقه را در محضر مرحوم ، اصول را در محضر و تفسیر و فلسفه را نزد مرحوم فرا گرفت و سپس به تحصیلات دانشگاهی رو آورد و در دو رشته علوم تربیتی و دکترای الهیات از دانشگاه تهران فارغ التحصیل شد. در اسفند ماه ۱۳۴۲ پس از ایراد سخنرانی هائی در مسجد «هدایت» ، «الجواد» و«حسینیه ارشاد»، به مناسبت سالگرد حادثه فیضیه و به کوتاه مدت محکوم شد و از سال ۱۳۵۰ ممنوع المنبر گردید. وی در سال ۱۳۵۷ به فرمان به عضویت شورای انقلاب اسلامی درآمد . به دنبال برکناری بنی صدر از مقام ریاست جمهوری و انتخاب به عنوان بنا به پیشنهاد ایشان در سال ۱۳۶۰ به عنوان به مجلس معرفی شد و مجلس نیز به او و وزرایش رای اعتماد داد. به همراه در انفجار توسط اعضای سازمان مجاهدین خلق ترور و شد . 🌹 🕊 🌹 @dashtejonoon1🌴🥀
41.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀 یاد باد یاد جبهه ها یاد دفاع مقدس ارسالی از اعضاء شادی روح و و سلامتی رزمندگان اسلام 🥀 @dashtejonoon1🌹🕊
🌹🕊🍀🌴🍀🕊🌹 امروز سالروز طلوع چند آسمون نشین شهرستانمونه تولدتان مبارک 🌺بسیجی غلامرضا جباری🌸(قربانعلی) 🍀بسیجی اصغر جعفری💐(جعفر) 🌺بسیجی غلامرضا حاج رجب🌸 (حسینعلی) 🍀بسیجی سیدمحمدجعفر درخشانی💐(سیدمهدی) 🌺بسیجی عباسعلی عبدالعظیمی🌸 (حسینعلی) 🍀بسیجی مصطفی قدیریان💐 (قربانعلی) 🌺جهادگر محمدحسین عابدینی🌸 (یداله) 🌴 @dashtejonoon1🌴🌹
🏴🌹🕊🥀🕊🌹🏴 🌹 🌹 فرزند : رضاقلی : 🗓 1335/07/10 🗓 محل تولد : فریدن وضعیت تاهل : متاهل شغل : فرهنگی : 🗓 1366/06/08 🗓 مسئولیت : جهادگر محل : آبادان نام عملیات : خط پدافندی مزار : 🌹 @dashtejonoon1🌹🏴
🌴🕊🌷🌴🌷🕊🌴 کسی چه می‌داند من امروز چند بار فرو‌ ریختم و چند بار دلتنگ شدم؟!! از دیدنِ کسی که فقط پیراهنش شبیه تو بود ...! 🌴 @dashtejonoon1🕊🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕊🌹🕊🥀🕊🌹🕊 حکم اعدام به خاطر نوشتن «مرگ بر صدام» با بچه‌ها خداحافظی کرد و پیش بعثی‌ها رفت. عراقی‌ها را حدود سه ماه در سلول انفرادی و تحت بدترین شکنجه‌ها قرار دادند. صدای آه و ناله شب و روز داخل اساراتگاه می‌پیچید و عذابمان می‌داد. کار از شکنجه و کابل و باتوم گذشته بود و قرار بود برای او تشکیل دادگاه بدهند و او را نه به عنوان یک اسیر بلکه به عنوان یک مجرم محاکمه کنند. یک روز مانده به وقت دادگاه را پیش ما آوردند. باورکردنی نبود. رنگش پریده و کاملاً عوض شده بود او می‌گفت: توی سلول که بودم بعضی وقت ها صدای شما را از محوطه اسارتگاه می‌شنیدم و دلم برایتان تنگ می‌شد. حتی وقتی صدای بشین و پاشو و شکنجه شما را می‌شنیدم دوست داشتم کنار شما باشم و همراه شماها شکنجه می‌شدم. از روزهای سخت در سلول انفرادی می‌گفت و ما گریه می‌کردیم. ... راوی : 🕊 @dashtejonoon1🕊🌹