eitaa logo
فرهنگ هزار موضوعی داستان، طنز،لطيفه ها و خاطرات آموزنده
105 دنبال‌کننده
14 عکس
1 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰 الله 🌷روزی حضرت علیه السلام از کنارقبری می گذشت و مشاهده نمود ملائکه . مُرده ای را که در داخل آن قرار داشت مورد عذاب قرار می دهند. حضرت عیسی علیه السلام از آن قبر گذشت و به طرف کاری که داشت رفت. آن حضرت پس از انجام کارهای خود. دوباره گذارش به آن قبر افتاد. ⁉️امّا مشاهده کرد که ملائکه - در حالی که طبق هایی از نور در دستشان بود- کنار آن قبر ایستاده اند. حضرت عیسی علیه السلام از این امر متعجّب شد. و بعد از بجای آوردن . بدرگاه خداوند نموده و این امر را از خدای عزّ وجلّ کرد؟ خدای متعال در پاسخ به او فرمود: - ای عیسی- این شخص مُرده. بنده ای کار بود. که مستحقّ بود. امّا او در هنگام . داشت که او باردار بود. و آن زن بعد از مرگ آن مرد. را به دنیا آورده و او را نمود. و هنگامی که آن بزرگ شد. او را به مکتب خانه فرستاد. و 🌼 معلّم- در مکتب خانه- به او کلمه بسم اللَّه الرحمن الرحیم را آموخت.🌼 و او این کلمه را بر زبان جاری ساخت. به همین دلیل من کردم از اینکه پدری را در درون زمین عذاب نمایم. در حالی که فرزندش- بر روی زمین- مرا بر زبان جاری می کند. 📚نور البراهین تألیف السیّد نعمة اللَّه الجزائری- ج ۲ ص ۴📚 پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: 🌸هنگامی که آموزگار به کودکی بسم اللَّه الرحمن الرحیم را می آموزد.🌸 و آن کودک کلمه «بسم اللَّه الرحمن الرحیم» را فرا می گیرد و بر زبان جاری می کند در این هنگام خدای متعال برای آن کودک و برای او. و برای آن دوری و برائت از آتش را می نویسد. 📚جامع الأخبار ص ۴۲ الفصل ۲۲ و مجمع البیان ج ۱ ص ۹۰📚 . برگرفته شده از 1rahnema.blog.ir https://eitaa.com/dastan_latifeh
🎂مرد منافق و اعجاز بسم الله 👈گویند: مردی بود منافق اما زنی مؤمن و متدین داشت این زن تمام کارهایش را با الله آغاز می کرد. شوهرش از توسل جستن او به این مبارک بسیار می شد و سعی می کرد که او را از این عادت منصرف کند روزی کیسه ای پر از طلا به زن داد تا آن را به عنوان امانت نگه دارد زن آن را گرفت و با گفتن بسم الله الرحمن الرحیم در پارچه ای پیچید و با بسم الله آن را در گوشه ای از خانه پنهان کرد، شوهرش مخفیانه آن طلا را دزدید و به دریا انداخت تا همسرش را محکوم و خجالت زده کند و بسم الله را بی جلوه دهد سپس به مغازه خود برگشت در بین روز صیادی دو ماهی را برای فروش آورد آن مرد ماهی ها را خرید و به منزل فرستاد تا زنش آن را برای نهار آماده سازد. 🌷 زن وقتی شکم یکی از آن دو ماهی را پاره کرد ناگهان دید همان کیسه طلا که پنهان کرد بود درون شکم یکی از ماهی هاست آن را برداشت و با گفتن بسم الله در مکان اول خود گذاشت شوهر به خانه برگشت و کیسه زر را از زن طلب کرد زن مؤمنه فوراً با گفتن بسم_الله از جای برخاست و کیسه زر را آورد شوهرش خیلی کرد و الهی را بجا آورد و از جمله مؤمنین و متقین گردید. ☺️**ر.ک: روایت های و حکایت ها / 213 212، به نقل از: خزینه الجواهر فی زینه المنابر/ 612. ***. ماییم و نوای بی نوایی بسم الله اگر حریف مایی (( نظامی گنجوی)). https://eitaa.com/dastan_latifeh
🔰اهميت ياد خدا ✅ ✍️روا نباشد که را کنیم در حالی که پسرش به یاد ما باشد... 📜روایت نموده اند که رسول خدا (ص) روزی از گذر می نمودند نزدیک قبری رسیدند به اصحاب خویش فرمودند: کنید و بگذرید اصحاب تعجیل کردند و از آنجا گذشتند و در وقت مراجعت چون به قبرستان و آن قبر رسیدند خواستند زود بگذرند. حضرت فرمودند: عجله نکنید. اصحاب عرض کردند: یا رسول الله! چرا در وقت رفتن امر به عجله کردن فرمودید؟!حضرت فرمودند: صاحب این قبر را عذاب می کردند و من طاقت شنیدن و فریاد او را نداشتم. اکنون خدای تعالی رحمتش را شامل حال او کرد. ☺️گفتند: یا رسول الله! سبب عذاب و رحمت به او چه بود؟ حضرت فرمودند: این مرد، مرد فاسقی بود که به سبب فسقش تا این ساعت در اینجا معذب بود از وی باقی مانده بود در این وقت او را به مکتب بردند و به این الله الرحمن الرحیم》را تعلیم نمود و کودک آن را بر زبان جاری نمود، در این هنگام به فرشتگان عذاب خطاب رسید که: 💥 دست از این بنده بردارید و او را عذاب نکنید روا نباشد که پدر را عذاب کنیم در حالی که پسرش به یاد ما باشد💥 📚مجموعه شهرحکایات https://eitaa.com/dastan_latifeh
🔰گفتگوي با 👈روزي جنيد بغدادي با مريدان خود به قصد سفر از بغداد بيرون رفت، و در بين راه از بهلول سراغ گرفتند گفتند: مردي ديوانه است گفت نشاني او را به من بدهيد كه با او حرف دارم. بهلول را در صحرايي يافتند. جنيد پيش رفت سلام كرد. بهلول پرسيد كيستي؟ پاسخ داد: شيخ جنيد بغدادي بهلول گفت: تويي شيخ بغداد كه مردم را مي‌كني؟ گفت: آري بهلول پرسيد: وقتي گرسنه شدي و مي‌خواهي بخوري چه مي‌‌‌‌‌‌‌‌كني؟ شيخ گفت: اول الله مي‌گويم، سپس از پيش خود مي‌خورم و لقمه كوچك برمي‌دارم به طرف راست دهان مي‌گذارم، آهسته مي‌‌‌جوم ،به لقمه‌ي ديگران نظر نمي‌كنم، در وقت بدون نيستم با هر لقمه كه مي‌خورم حمد خدا را مي‌گويم، و در اول و آخر غذا دستهايم را مي‌شويم. بهلول روي گردانيد وگفت: تو پير و مرشد مردمي و طعام خوردن نمي‌داني؟ سپس به راه افتاد. مريدان گفتند: يا شيخ او ديوانه است گفت: حرف راست ودرست را از ديوانگان بايد شنيد. و به دنبال بهلول رفت. بهلول پرسيد كيستي؟ گفت: جنيد بغدادي كه طعام خوردن خود نمي‌داند. پرسيد آيا گفتن مي‌داني؟ گفت: سخن به اندازه مي‌گويم؛ به قدر درك مخاطب مي‌گويم؛ خلق را به خدا و رسول خدا مي‌خوانم، و آن قدر سخن نمي‌گويم كه مخاطبين ناراحت شوند، ودقايق ظاهر و باطن را مراعات مي‌كنم. بهلول گفت: برو كه سخن گفتن هم نمي‌داني وحركت كرد شيخ دوباره درپي‌اش روان شد. بهلول پرسيد كيستي؟ گفت: جنيد بغدادي كه طعام خوردن و سخن گفتن خود نمي‌داند. بهلول گفت: آيا خفتن را بلد هستي؟ شيخ گفت: وقتي نماز و ذكرها را به انجام رساندم مي‌پوشم و آنچه خفتن از پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ رسيده به جاي مي‌آورم. بهلول گفت: خفتن را هم نمي‌داني. خواست دور شود كه شيخ دامنش را گرفت و گفت به خاطر خدا مرا بياموز. بهلول گفت: آنچه گفتي فرع است واصل در طعام آن است كه لقمه، باشد، و اگر نه لقمه حرام را با هر آداب و رسومي كه تناول كني باعث سياهي مي‌شود؛ و اما سخن گفتن ، بايد براي خوشنودي باشد كه اگر براي طلب دنيا باشد بهتر از سخن گفتن است و اما خفتن. بايد كه در وقت خفتن، دل از بغض و و و غيره خالي باشد ودر حال حق باشي تا خواب روي. علي اكبر رباني، داستانهايي از بهلول عاقل، ص 79 https://eitaa.com/dastan_latifeh
✅بخش نکته های دانستنی ها 📙حرف ب موضوع : بسم الله 🟢برکات گفتن اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ ☺️نجات از آتش 👈نمرود، با دخترش (رعضه) در كاخ سلطنتى نشسته و منظره آتش انداختن حضرت ابراهيم (ع) را نگاه مى كردند. رعضه، براى آن كه صحنه را بهتر ببيند، در بالاى بلندى ايستاد امّا با كمال ناباورى، ابراهيم را در ميان آتش، در يك گلستان ديد. رعضه با صداى بلند گفت : يا ابراهيم ! اين چه حال است كه آتش تو را نمى سوزاند؟! حضرت، جواب داد : مَنْ كانَ عَلى لِسانِهِ بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ وَ فى قَلْبِهِ مَعْرِفَةُ اللّهِ تَعالى لايُحْرِقُةُ النّارْ : هركس در زبانش پيوسته بگويد و قلبش مملوّ از باشد، آتش براى او اثر ندارد، رعضه گفت : من هم مايلم، با تو همراه باشم، ابراهيم فرمود : بگو : لااله الاّاللّه، ابراهيم خليل الله و بعد از آن در آتش بيا ! او اين كلام را گفت، و قدم در آتش نهاد و خود را نزد ابراهيم رساند؛ و در حضورش ايمان آورد. آن گاه به سلامت، به حضور پدر برگشت نمرود، با ديدن اين صحنه، مبهوت و متعجب شد؛ ولى و علاقه به ، او را از به خداوند تبارك و تعالى، بازداشت سپس خواست، دختر را با از راه باز گرداند، ولى اثر نكرد او را كرد. سودى نبخشيد.تا اين كه دستور داد، او را در ميان آفتاب سوزان، به چهار ميخ كشيدند. در اين موقع، پروردگار مهربان به جبرئيل امين فرمان داد : بنده من را درياب، جبرئيل (ع) رعضه را از آن مهلكه رهانيده و به محضر خليل (ع) آورد رعضه، همچنان پيرو ابراهيم (ع) بود تا اين كه آن حضرت، او را به همسرى يكى از فرزندانش برگزيد و خداى تبارك و تعالى فرزندانى به آن ها عنايت فرمود برخى از آن ها كه برمسند ، و رسيدند. کتاب هماى سعادت ☺️برچسب ها : انتقال يافته https://eitaa.com/dastan_latifeh