🔰کودک خردسال و #موعظه
👈موقعی که خلافت به #عمربن_عبدالعزیز منتقل شد، هیاءت هایی از اطراف کشور برای عرض تبریک و تهنیت به دربار وی آمدند که از آن جمله هیاءتی از حجاز بود. #کودک خردسالی در آن هیاءت بود که در مجلس خلیفه به پا خاست تا سخن بگوید.
خلیفه گفت : آن کس که سنش بیشتر است ، حرف بزند.
کودک گفت : ((ای خلیفه مسلمین ! اگر میزان #شایستگی ، سن بیشتر باشد، در مجلس شما کسانی هستند که برای خلافت شایسته ترند.))
عمر بن عبدالعزیز از سخن طفل به عجب آمد، او را تاءیید کرد و اجازه داد حرف بزند.
کودک گفت : از شهر دوری به اینجا آمده ایم . آمدن ما نه برای طمع است نه به علت ترس ! طمع نداریم برای آن که از #عدل تو برخورداریم و در منازل خویش با اطمینان و #امنیت زندگی می کنیم . ترس ندایم زیرا خویشتن را از ستم تو در امان می دانیم .
آمدن ما در این جا فقط به منظور #شکرگزاری و #قدردانی است .
((عمربن عبدالعزیز)) به کودک گفت : ((مرا موعظه کن !))
کودک گفت :
((ای خلیفه مسلمین ! بعضی از مردم از حلم خداوند و همچنین از تمجید مردم دچار #غرور شدند. مواظب باش این دو عامل در شما ایجاد غرور ننماید و در زمامداری گرفتار #لغزش نشوی .))
عمر بن عبدالعزیز از گفتار کودک بسیار مسرور شد و از سن او سوال کرد.
گفتند: ((دوازده ساله است .))
- المستطرف ، ج 1، ص 46؛ کودک از نظر وراثت و تربیت ، ج 2، ص 279.
🔰کاربرد اين حکايت در موضوع: پند، نصيحت، موعضه.
https://eitaa.com/dastan_latifeh
🔰در سال 99 هجرى عمر بن عبدالعزيز بمقام خلافت رسيد و فرمانرواى كشور اسلام شد.
او موقعي كه نوجوان بود و در مدينه تحصيل مي كرد مانند ساير افراد گمراه ، نام على عليه السلام را به زشتى مي برد، ولى بر اثر تذكر مرد عالمى به حقيقت واقف شد و دانست سب آن حضرت غيرمشروع و موجب غضب باري تعالى است ، اما نمي توانست آ نرا كه فهميده بود به دگران بگويد و آنان را از گناهى كه مرتكب مي شوند باز دارد.
با نيل به مقام حكومت و دست يافتن به قدرت تصميم گرفت از فرصت استفاده كند، سب على عليه السلام را از صفحه مملكت براندازد و اين لكه ننگين را از دامن ملت اسلام بزدايد.
براى آن كه در جريان عمل ، با مخالفت رجال متعصب بنى اميه و معاريف خودخواه شام مواجه نشود و سدى در راهش ايجاد نكنند لازم ديد مطلب را با آنان در ميان بگذارد، افكارشان را مهيا كند، توجهشان را به لزوم اين مبارزه جلب نمايد و آن ها را با خود هم آهنگ سازد. به اين منظور نقشه اى در ذهن خود طرح كرد و يك طبيب جوان كليمى را كه در شام بود براى پياده كردن آن نقشه در نظر گرفت ، محرمانه احضاريش نمود و برنامه كار را به وى آموخت و دستور داد كه در روز و ساعت معين به قصر خليفه بيابد و آن را اجراء نمايد.
قبلا عمر بن عبدالعزيز دستور داده بود كه آن روز تمام بزرگان بنى اميه و رجال نافذ و مؤ ثر در محضرش حضور به هم رسانند و پيش از آمدن طبيب كليمى همه آن ها آمده بودند و مجلس براى اجراء نقشه خليفه ، آمادگى كامل داشت .
در ساعت مقرر جوان كليمى آمد و با استجازه وارد شد توجه تمام حضار به وى معطوف گرديد.
عمربن عبدالعزيز پرسيد براى چه كار آمده اى ؟
پاسخ داد آمده ام دختر خليفه مسلمين را خواستگارى كنم .
سؤ ال كرد براى كى ؟
جواب داد براى خودم .
حاضران مجلس بهت زده به او نگاه مي كردند.
عمربن عبدالعزيز لختى جوان را نگريست سپس گفت :
من نمي توانم با اين تقاضا موافقت كنم چه آنكه ما مسلمانيم و تو غير مسلمان و چنين وصلتى در شرع اسلام جايز نيست .
طبيب كليمى گفت :
اگر حكم اسلام اين است چگونه پيغمبر شما دختر خود را به على بن ابيطالب داد؟
خليفه برآشفت و گفت على بن ابيطالب يكى از بزرگان اسلام بود.
طبيب گفت : اگر او را مسلمان مي دانيد پس چرا در تمام مجالس لعن سبش مي كنيد؟
عمربن عبدالعزيز با قيافه تاءثر به حضار محضر رو كرد و گفت به پرسش او پاسخ گوئيد.
همه سكوت كردند، سر خجلت بزير انداختند و طبيب كليمى بدون آنكه جوابى بشنود از مجلس خارج شد.
ناسخ التواريخ ، حالات امام باقر(ع )، جلد 1، صفحه 392
🔰کاربرد اين حکايت: در سب و لعن.
برچسب ها:
#ولايت ، #تعليم_و_تربيت، #رياست، #استدلال، #دانشمند، #عالم، #لعن، #تصميم، #اراده، #برنامه، #غضب الهی، #سياست، #نمايش، #سؤال، #پاسخ،
https://eitaa.com/dastan_latifeh
🔰نمونه #راهکارهای_فرهنگ_سازی
🌷طرح اول ارائه، بعد تقاضا
👈وقتى كه معاويه روى كار آمد و بعد از شهادت امام على (ع) در سال 40 هجرت، زمام حكومت جهان اسلام را به دست گرفت، آن قدر نسبت به امام على (ع) دشمن كينه توز بود كه دستور داد، #سبّ_و_لعن على (ع) را در همه جا، حتّى در خطبه هاى نماز جمعه و در قنوت نماز، جزء برنامه مذهبى قرار دهند، اين كار زشت حدود شصت سال، رائج و سنّت گرديد، خلفاى جور و وعّاظ السلاطين از هر سو به اين كار دامن مى زدند. ✳️راهکار از اينجا شروع می شود 👈تا اين كه بسال 99 هجرى، پس از مرگ سليمان بن عبدالملك، عمربن عبدالعزيز، به عنوان هشتمين خليفه اموى، روى كار آمد، او بر خلاف روش خلفاى بنى اميّه، #شيوه_نيكى براى خود برگزيد، و دست به اصلاحات كلى زد، از كارهاى نيك او اين كه سبّ و لعن على (ع) را كه برنامه مذهبى و رائج مسلمين اهل تسنّن شده بود، قدغن كرد، و به فرمان او در نماز و خطبه ها به جاى سبّ على (ع) اين آيه را مى خواندند : ربّنا اغفرلنا و لاخواننا الذين سبقونا بالايمان ... : پروردگارا ما و برادرانمان را كه در ايمان بر ما پيشى گرفتند بيامرز. (حشر 10) و يا اين آيه را مى خوانند : انّ الله يامر بالعدل و الاحسان ... : خداوند به عدالت و نيكوكارى فرمان مى دهد. (نحل 90)
شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد ج 4 ص 58.
https://eitaa.com/dastan_latifeh
🔰نقش استاد و معلم در تغيير سرنوشت افراد
🌷چرا عمر بن عبدالعزيز، لعن على (ع) را قدغن كرد؟
👈عمربن عبدالعزيز انگيزه و علت قدغن كردن سبّ و لعن على (ع) را چنين بيان كرد :
من در كودكى به مكتب مى رفتم، معلّم من از فرزندان عتبة بن مسعود بود، روزى معلّم از كنار من گذشت، من با كودكان هم سن خود بازى مى كرديم و على (ع) را لعن مى نموديم،
👈معلّم بسيار ناراحت شد و آن روز مكتب را تعطيل كرد و به مسجد رفت، من نزد او رفتم، كه درس خود را براى او بخوانم، تا مرا ديد، برخاست و مشغول نماز شد، احساس كردم كه به من اعتراض دارد، بعد از نماز با خشونت به من نگريست، به او گفتم : چه شده است كه استاد نسبت به من بى اعتنا شده ؟ او گفت : پسرم ! تو تا امروز على (ع) را لعن مى كنى ؟ گفتم : آرى. گفت : تو از كجا يافتى كه خداوند پس از آن كه از مجاهدين بدر، راضى شد، بر آن ها غضب كرد؟ گفتم :استاد آيا على (ع) از مجاهدين بدر بود؟ گفت : عزيزم ! آيا گرداننده همه جنگ بدر جز على (ع) بود؟ گفتم : از اين پس، هر گز اين كاررا انجام نمى دهم. گفت : تو را به خدا، ديگر تكرار نمى كنى ؟ گفتم : آرى تصميم مى گيرم ديگر حضرت على (ع) را لعن نكنم، همين تصميم را گرفتم و از آن پس، على (ع) را ديگر لعن نكردم. سپس عمربن عبدالعزيز گفت : خاطره ديگرى نيز دارم كه براى شما بيان مى كنم : من در مدينه پاى منبر پدرم عبدالعزيز، حاضر مى شدم، او در روز جمعه خطبه نماز جمعه را مى خواند و در آن هنگام حاكم مدينه بود، مى شنيدم پدرم خطبه را بسيار غرّا و روان و عالى مى خواند، ولى به محض اين كه به اين جا مى رسد كه على (ع) را (طبق دستور خليفه) لعن و سبّ كند، مى ديدم آن چنان لكنت زبان پيدا مى كرد و در تنگناى سخن قرار مى گرفت كه گفتارش بريده بريده مى شد. روزى به او گفتم : اى پدر! تو با اين كه از خطباى توانا و سخنوران قوى هستى علت چيست وقتى كه در خطبه به لعن اين مرد (امام على (ع) مى رسى، درمانده و هاج و واج مى شوى ؟ در پاسخ گفت : پسرم ! جمعيتى كه پاى منبر ما از مردم شام و غير آن ها را مى بينى، اگر فضائل اين مرد على (ع) را آن گونه كه پدر تو (من) مى داند بدانند، هيچ يك از آن ها، از ما اطاعت نخواهند كرد. به اين ترتيب، سخن معلّم من و گفتار پدرم، در سينه ام استقرار يافت، و با خدا عهد كردم كه اگر يك روز زمام حكومت بدست من بيفتد، و قدرتى به دستم رسيد، اين سنّت بد، عن بر على (ع) را قدغن كنم، وقتى كه خداوند بر من منّت گذاشت و دستگاه خلافت را در اختيارم نهاد، آن را قدغن كردم و به جاى آن دستور دادم اين آيه را بخواند : انّ الله يامر بالعدل و الاحسان ... (نحل 90) و به همه شهرها و بلاد، بخشنامه كردم، خواندن اين آيه را بجاى سبّ و لعن، سنّت كنند، اين دستور جا افتاد و سنّت گرديد. اين بود انگيزه من در قدغن كردن سبّ و لعن حضرت على (ع).
شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد ج 4 ص 58.
https://eitaa.com/dastan_latifeh
🔰در سال 99 هجرى عمر بن عبدالعزيز بمقام خلافت رسيد و فرمانرواى كشور اسلام شد.
او موقعي كه نوجوان بود و در مدينه تحصيل مي كرد مانند ساير افراد گمراه ، نام على عليه السلام را به زشتى مي برد، ولى بر اثر تذكر مرد عالمى به حقيقت واقف شد و دانست سب آن حضرت غيرمشروع و موجب غضب باري تعالى است ، اما نمي توانست آ نرا كه فهميده بود به دگران بگويد و آنان را از گناهى كه مرتكب مي شوند باز دارد.
با نيل به مقام حكومت و دست يافتن به قدرت تصميم گرفت از فرصت استفاده كند، سب على عليه السلام را از صفحه صفحه مملكت براندازد و اين لكه ننگين را از دامن ملت اسلام بزدايد.
براى آن كه در جريان عمل ، با مخالفت رجال متعصب بنى اميه و معاريف خودخواه شام مواجه نشود و سدى در راهش ايجاد نكنند لازم ديد مطلب را با آنان در ميان بگذارد، افكارشان را مهيا كند، توجهشان را به لزوم اين مبارزه جلب نمايد و آن ها را با خود هم آهنگ سازد. به اين منظور نقشه اى در ذهن خود طرح كرد و يك طبيب جوان كليمى را كه در شام بود براى پياده كردن آن نقشه در نظر گرفت ، محرمانه احضاريش نمود و برنامه كار را به وى آموخت و دستور داد كه در روز و ساعت معين به قصر خليفه بيابد و آن را اجراء نمايد.
قبلا عمر بن عبدالعزيز دستور داده بود كه آن روز تمام بزرگان بنى اميه و رجال نافذ و مؤ ثر در محضرش حضور به هم رسانند و پيش از آمدن طبيب كليمى همه آن ها آمده بودند و مجلس براى اجراء نقشه خليفه ، آمادگى كامل داشت .
در ساعت مقرر جوان كليمى آمد و با استجازه وارد شد توجه تمام حضار به وى معطوف گرديد.
عمربن عبدالعزيز پرسيد براى چه كار آمده اى ؟
پاسخ داد آمده ام دختر خليفه مسلمين را خواستگارى كنم .
سؤ ال كرد براى كى ؟
جواب داد براى خودم .
حاضران مجلس بهت زده به او نگاه مي كردند.
عمربن عبدالعزيز لختى جوان را نگريست سپس گفت :
من نمي توانم با اين تقاضا موافقت كنم چه آنكه ما مسلمانيم و تو غير مسلمان و چنين وصلتى در شرع اسلام جايز نيست .
طبيب كليمى گفت :
اگر حكم اسلام اين است چگونه پيغمبر شما دختر خود را به على بن ابيطالب داد؟
خليفه برآشفت و گفت على بن ابيطالب يكى از بزرگان اسلام بود.
طبيب گفت : اگر او را مسلمان مي دانيد پس چرا در تمام مجالس لعن سبش مي كنيد؟
عمربن عبدالعزيز با قيافه تاءثر به حضار محضر رو كرد و گفت به پرسش او پاسخ گوئيد.
همه سكوت كردند، سر خجلت بزير انداختند و طبيب كليمى بدون آنكه جوابى بشنود از مجلس خارج شد.
ناسخ التواريخ ، حالات امام باقر(ع )، جلد 1، صفحه
https://eitaa.com/dastan_latifeh392
🔰ادامه مقدمه
https://eitaa.com/dastan_latifeh/13
👈هدف ما از آوردن لطيفه های قرآنی
☺️الف : #فرهنگ_سازی_دينی
☺️ب : آشنائی مردم با #آموزه_های_دينی
البته با ادبيات مختلف:
🌷1 - نمونه هدايت به سمت حلال خواری و دوری از حرام
🎂از ماست که بر ماست
👈شخصی شیر میفروخت و آب در آن میریخت، پس از چندین سال، سیلابی بیامد و گوسفندان و اموالش را برد. بهپسر خود گفت:نمیدانم این سیل از چه آمد؟
پسر گفت:ای پدر، این آبی است که بهشیر داخل میکردی اندک اندک جمع شد و هرچه داشتیم برد.
«وما اصابکم من مصیبة فبما کسبت ایدیکم؛ و آنچه از رنج و مصائب بهشما میرسد، همه از اعمال زشت خود شما است».
شوری (42)، آیه 30
🌷2 - اميد بخشی
🔰روزی صفیه عمه حضرت رسول صلیاللهعلیهوآلهوسلم نزد ایشان آمد و گفت: یا رسول اله دعا کن تا من به بهشت بروم پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم به شوخی فرمودند: زنان سالخورده به بهشت نمیروند.
صفیه سخن پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم را باور کرد و با حالتی اندوهگین قصد رفتن کرد.
پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم فرمود: سخنی که گفتم درست است به دلیل اینکه در قیامت پیرزنان ابتدا جوان میشوند آنگاه به بهشت میروند "و زنان زیبا آنها را در کمال حسن و زیبایی بیافریدیم و آنان را شوهر دوست ، جوان و همسال قرار دادیم" (سوره واقعه _ 34 ، 36)
🌷3 - مواظبت فتنه گران
🛑یکی از دانشمندان عرب گوید:
به وزیر خلیفه شکایت کردم که دشمنان بسیاری دارم و همه برای آزار من دست به یکی کردهاند.
وزیر گفت: يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ
"دست خدا بالای همه دستهاست" (سوره فتح _ 10)
گفتم: مکر و حیله آنها بسیار است گفت:
وَلَا يَحِيقُ الْمَكْرُ السَّيِّئُ إِلَّا بِأَهْلِهِ
"مکر بد و فکر بد جز صاحبش احدی را هلاک نخواهد کرد"
(سوره فاطر _ 43)
گفتم من تنها یاوری ندارم ولی آنان بسیارند.
گفت:كَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِيرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ ۗ وَاللَّهُ مَعَ الصَّابِرِينَ
"چه بسیار آمده که گروهی اندک به یاری خدا بر سپاهی غالب شدهاند خدا یاور صابران است" (سوره بقره _ 249)
🔰ضرر بيگانه بودن با قرآن
وقتی با مفاهيم قرآن آشنا نباشی دچار مشکلات عديده ای می شوی چرا که:
🎂الف : هر کس به نفع خود فکر می کند
راننده تاکسی يه می گفت بگذار ببرمت تاز دم در خانه ات؛ مگر انسان پول را برای راحتی نمی خواهد؟!
☺️حال اين يکی را ببين!
🎂تقدم مال بر فرزند
خواجهای مال خود را بین فرزندانش تقسیم میکرد و غلامی خردسال داشت.
غلام گفت: ای خواجه اول به من چیزی بده بعد به فرزندانت.
خواجه پرسید چرا؟
غلام جواب داد: برای اینکه خداوند در قرآن میفرماید: "مال و فرزندان زینت زندگانی دنیوی هستند..." (سوره کهف _ 466). و در این آیه مال را از فرزندان مقدم آورده ، من هم که جزو اموال تو هستم پس بر فرزندانت تو تقدم دارم.
خواجه با شنیدن سخن خردمندانه و زیرکانه غلامش ، خوشحال شد و او را آزاد کرد.
🌷ب : اين هم نمونه ديگر!
🎂بخیل زیرک
بخیلی سفارش ساخت کوزه و کاسهای را به کوزهگر داد. کوزهگر پرسید:بر کوزهات چه نویسم؟
بخیل گفت بنویس:«فمن شرب منه فلیس منّی؛ یعنی هرکس از آن بنوشد از من نیست»!
کوزهگر پرسید:بر کاسهات چه نویسم؟ بخیل گفت بنویس:«و من لم یطعمه فأنّه منّی؛ یعنی هرکس از آن نخورد او از من است».
بقره (2)،و آیه 249
🔰پيام لطيفه ها:
🌷الف : هم با بايد زيرک باشی
🎂سهم برادری
👈مسکینی به نزد امیر آمد و گفت بهمقتضای آیه «انماالمؤمنون اخوة؛ مؤمنان برادر یکدیگرند»، مرا در مال تو سهمی است، چرا که برادرت هستم. حجرات (49)، آیه 10
امیر گفت تا یک دینار به او دادند. مسکین گفت: ای امیر این مبلغ کم است. امیر گفت:ای درویش، تنها تو برادر من نیستی، بلکه همه مؤمنان عالم برادر من هستند، پس اگر مال مرا بههمه ایشان قسمت کنند به تو بیش از نرسد.
🌷ب : از باور و اعتقاد خوب برخوردار باشی
👈و اگر با اعتقاد سراغ قرآن بروی! قرآن اهدنا الصراط المستقيم است.
☺️سلطان پابرهنه
سلطان سلیمان، که از سلاطین عثمانی بوده است، روزی قصد زیارت مرقد مطهّر حضرت علی(ع) را در نجف کرد. نزدیکی حرم از اسب پایین آمد تا بهاحترام حضرت امیر (ع) تا حرم پیاده رود.
یکی از همراهان او که از دیدن این صحنه به شگفت آمده بود بر سلطان خرده گرفت که شما شأن خود را با این عمل پایین آوردید و سلطان در پاسخ گفت:احترام امیرالمؤمنین(ع) بر من واجب است.
قاضی قانع نشد و اصرار کرد تا بهقرآن تفأل زده شود. سلطان نیز چنین کرد این آیه در اول صفحه ظاهر شد:«فاخلع نعلیک إنک بالواد المقدس طوی؛ کفشهای خود را درآور چرا که در مکان مقدسی هستی».
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@latayefghorani
https://eitaa.com/dastan_latifeh
🔰ادامه مقدمه
https://eitaa.com/dastan_latifeh/13
👈برکات آشنائی با قرآن با ادبيات مختلف:
☺️آشنائی با راهکارهای
🌷1 - در امور اقتصادی
🛑آیا اطمینان نداری!
همسایه «اصمعی»، از او چند درهم قرض کرد. روزی، اصمعی به او گفت: آیا به یاد قرضت هستی؟
همسایه گفت: بله! آیا تو به من اطمینان نداری؟
اصمعی گفت: چرا. مطمئنم؛ اما مگر نشنیدهای که حضرت ابراهیم(ع)، به پروردگارش ایمان داشت و خداوند از او پرسید: (اولم تومن) (مگر ایمان نیاورده ای؟).
ابراهیم پاسخ داد: (بلی ولکن لیطمئن قلبی). چرا. ولی میخواهم قلبم آرامش یابد.» (منبع:نشریه بشارت- ش77)
🌷2 - راهکار اموراجتماعی و چگونگی برخورد افراد گوناگون.
الف : حکيم و دانشمند
🛑مراتب ایمان
کسی به دیگری گفت: آیا تو مؤمنی؟
مخاطب در پاسخ گفت: اگر منظور تو از مؤمن، مؤمنی است که در آیه آمده: «آمَنَّا بِاللَّهِ وَ مَا اُنْزِلَ عَلَینَا» ؛
«ما به خدای عالم و کتابی که به ما نازل شده، ایمان آورده ایم.» آری، مؤمنم؛ ولی اگر منظورت مؤمنی است که در این آیه آمده است:
«أِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ أِذَا ذُکرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ»؛
«مؤمنان آنها هستند که چون ذکری از خدا شود، دلهاشان ترسان و لرزان شود.» نمی دانم.
🌷ب : با مردم معلوم الحال
1 - 🛑شیطان میآید
روزی ابوحنیفه با اصحاب خود در مجلسی نشسته بود که مومن طاق،شاگرد برجسته امام صادق علیه السلام
از دور پیدا شدو به طرف آنها متوجه گردید. وقتی نگاه ابوحنیفه به او افتاد از روی دشمنی به اصحاب خود گفت:
قد جاءکم الشیطان:شیطان به سوی شما آمد.
وقتی مومن طاق این سخن را شنید و نزدیک آمد این آیه را خواند:
...انا ارسلنا الشیطان علی الکافرین تؤزهم ازّا:ما شیاطین را به سوی کافران فرستادیم تا آنان را شدیدا تحریک کنند.
2 -🛑 تو فرعون و من موسی
مردی در زمان یکی از خلفا ادعای پیامبری نموده و می گفت: من موسی بن عمران هستم. این خبر به گوش خلیفه رسید، او را احضار نمود و پرسید: تو کیستی؟ مرد گفت: موسی بن عمرانم. خلیفه گفت: اگر راست میگویی عصای تو که تبدیل به اژدها می شدکجاست؟ مرد گفت: ای خلیفه! تو همانند فرعون بگو: اَنَا رَبُّکُمُ الأَعلَی(نازعات24)ترجمه: و (فرعون) گفت: من پروردگار برتر شما هستم.🍀
تا من نیز همانند موسی آن عصا را به اژدها تبدیل نمایم.
🌷ج : ای وای اگر ما نيز اينگونه باشيم
💦نکوهشی چون ستایش
👈شخصی به احمد بن خالد گفت: خدا به تو عطایی کرده که به رسول خداصلی الله علیه وآله نکرده بود. احمد از این گفته در خود فرو رفت و به خشم آمد و با عتاب از گوینده سؤال کرد که ای کم خرد! آن چیست که خداوند به من عطا کرده و به رسول خداصلی الله علیه وآله ارزانی نداشته است؟
آن مرد در پاسخ گفت: خداوند به رسول خودش می فرماید:«لَوْ کنْتَ فَظّاً غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِک» ؛ 6 «ای پیامبر! اگر تندخو و سخت دل بودی، مردم از گرد تو متفرق می شدند.» در صورتی که تو تندخو و سخت دل هستی و ما از گردت متفرق نمی شویم! 400 سوال خواندنی از قصه های قرآنی
🎂يا اين گونه گستاخی نادان
🛑دلیل ترک نماز
فردی نماز نمیخواند ، به او گفتند: چرا نماز نمیخوانی؟ جواب داد: مگر قرآن نمیخوانید؟ قرآن میفرماید: لا
تقرَبو الصَّلاة ؛ نزدیک نماز نشوید
🎂دليل نادنی او هم اينکه « شاهنامه آخرش خوشه» بايد ادامه آيه را بخواند تا معرفت نسبت به نماز پيدا کند!
بقیه آیه چنین است نخواند: لا تقرَبوا الصَّلاةَ و اَنتُم سُکری ؛ نزدیک نماز نشوید در حالی که مستید.
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@latayefghorani
https://eitaa.com/dastan_latifeh
☺️بیمار حرف شنو
👈بیماری به مطب دکتر رفت و گفت: آقای دکتر، مرا می شناسید؟
☺️دکتر پرسید: درست یادم نیست.
☺️بیمار پرسید: چطور یادتان نمی آید؟ دو سال پیش آمدم خدمتتان. شما گفتید از جایی که رطوبت دارد دوری کنم
☺️دکتر گفت: خب، حالا اشکالی پیش آمده است؟
☺️بیمار گفت: نخیر آقای دکتر! حالا آمده ام بپرسم که می توانم به حمام بروم یا نه؟
☺️کتاب لطيفه های خوشمزه ص27
✍️ کاربرد اين #طنز در موضوع #اطاعت و حرف شنوی از بزرگان دين بسیار روشن است.
❌به این معنی که در عرصه امور دینی و .... همه خود را #طبیب و #کارشناس می دانیم، در صورتی که ما همه در قبال بزرگان دین👉🏻، بیمارانی هستیم که بعضاً خود خبر نداریم! و باید برای درمان و پیشگیری به متخصصان در عرصه های مختلف در این قضیه 👉🏻مراجعه کنیم.
و طبیب واقعی «طبیب دوار بطبه». محمد و آل محمد (علیهم السلام) هستند و نیز نائبان بر حق آنان.؟
https://eitaa.com/dastan_latifeh
🎂کم فرهنگی
👈می گفت همراه گروهی به منطقه ... برای خدمت به .. بودم این گروه که تشکیل میشد از مهندس راه و ساختمان و مسئول امور تعاونی همچنين دکتر عمومی و دامپزشک.
☺️این خاطره را مهندس راه و ساختمان تعریف می کرد:
که پس از ساختن حمام برای آنها یک ماه در انتظار ماندم که یکی از آنها به حمام برود متأسفانه هیچکدام به حمام نرفتند از آنها علت را پرسیدم، گفتند: نیاز پیدا نکردیم .
👈احساس کردم که این ها با #فرهنگ_نظافت آشنا نیستند.
یکی از آنها که اهل نشست و برخاست بود، را همراه خود، به حمام بردم و به هر صورت بود او را به زیر دوش فرستام دیدم بالا و پایین می پرد.! گفتم: تو را چه می شود گفت: آب گرم که به روی بدن ریخنه می شود قلقلک می شوم.!
باور کردنی نیست ولی «آنچه عیان است چه حاجت به بیان است» یکی دیگر از اعضای این گروه که مسئول امور فرهنگی بود گفت:
دوستانه به آنها گفتم: چرا نماز نمی خوانيد؟ گفتند: باید آب باشد که انسان خودش را طاهر کند بعد به عبادت بپردازد .
گفتم: آب آنچنانی لازم نیست. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: با یک سیر اب که تقریباً یک لیوان بیشتر می شود. می توان وضو گرفت و با کمتر از یک کیلو آب می شود غسل کرد.
سپس پرسیدم شما در روز چند عدد چای می خورید گفت: خیلی بسیار زیاد. گفتم: با آب یکی دو استکان چایی می شود موضوع ساخت. پس چرا می گویی آب نداریم.
👈از اینجا متوجه می شوید که بدونه آموزه های دینی نه بهداشتی می ماند نه عبادت و ارتباط با خدا چرا که، آرامش واقعی با ياد خداست بدست می آيد، چنانچه در قرآن آمده:
1️⃣نماز بخوانید تا به یاد خدا باشید
و نيز در باره برکات نماز فرموده:
2️⃣یاد خدا باشید تا از آرامش واقعی برخوردار باشید
و بلاخره انشاء الله اهل بهشت باشیم
3️⃣چرا که فرمود : ای نفس هایت مطمئن ... داخل بهشت شوید در حالی که هم خدا از شما راضی است و نیز شما هم از نعمتهای خدا راضی خواهد خواهید شد.
https://eitaa.com/dastan_latifeh
🔰کلاغ
👈شخصی که شصت سال داشت کلاغی را خرید و در قفس بزرگی گذاشت و به خانه آورد.
زنش پرسید: فایده این کلاغ چیست؟
گفت: شنیده ام کلاغ سیصد سال عمر می کند، میخواهم امتحان کنم ببینم آیا این مسئله راست است یا نه؟
☺️کتاب لطيفه های خوشمزه ص27
https://eitaa.com/dastan_latifeh
🔰ناپلئون از #قرآن مى گويد
ناپلئون بناپارت، امپراطور فرانسه و چهره معروف عالم سياست درعرصه بين الملل،
✍️روزى در مورد اسلام و مسلمانان فكر مى كرد و اين كه چطور مى شود، بر كشورهاى اسلام تسلط يافت، و مسلمانان را تحت سيطره فرانسه درآورد. از مشاورين خود سؤال كرد : مركز مسلمين كجاست ؟ مصر را معرفى كردند. او به سوى مصر حركت كرد؛ پس از ورود به كتابخانه مهم آن شهر رفته و به مترجم گفت : يكى از مهمترين كتاب هاى اين ها را برايم بخوان، او قرآن را باز كرده و در اول صفحه، اين آيه را مشاهده كرد :
اِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَهْدِى لِلَّتى هِىَ اَقْوَمُ وَ يُبَشِّرُالْمُؤْمِنينَ الَّذينَ يَعْلَمُونَ الصّالِحاتِ اَنَّ لَهُمْ اَجْراً كَبيراً. (1) ا
ين قرآن، به راهى كه استوارترين راه هاست، هدايت مى كند، و به مؤمنانى كه اعمال صالح انجام مى دهند، بشارت مى دهد كه براى آن ها پاداش بزرگى است .
مترجم، آيه را براى ناپلئون خواند و ترجمه كرد. از كتابخانه بيرون آمدند، شب را تا صبح، ناپلئون به اين آيه و پيام آن فكر مى كرد. صبح بيدار شده، دو مرتبه به كتابخانه آمدند؛ از مترجم خواست، همان كتاب ديروزى را دوباره براى او بخواند و معنى كند و او هم آياتى را خوانده و ترجمه نمود. شب را باز در فكر و انديشه قرآن و مفاهيم عالى آن به سحر رساند. روز سوم هم، مثل دو روز قبل، آياتى خوانده و براى ناپلئون ترجمه شد. بعد از اين كه از كتابخانه بيرون آمدند سؤال كرد : اين كتاب چه جايگاهى، در بين ملت مسلمان دارد و چقدر به آن اهميت مى دهند؟ مترجم گفت : آن ها معتقدند كه اين قرآن كتاب آسمانى است و بر پيامبر اسلام نازل شده، همه اش كلام خداست.
ناپلئون دو جمله گفت، يكى به نفع مسلمانان و ديگرى به ضرر آنان. او گفت : آن چه من از اين كتاب فهميدم : اگر مسلمانان فرامين و احكام جامع اين كتاب را فراگيرند و به آن عمل كنند، ديگر روى ذلّت نخواهند ديد. و اضافه كرد : تا زماني كه، اين قرآن در بين مسلمين حكومت كند، در پرتو تعاليم برنامه هاى آن، مسلمانان تسليم ما نخواهند شد؛ مگر اين كه بين اين كتاب و آنان فاصله ايجاد شود.
1- اسراء / 9. -2 برگرفته از راهنماى سعادت، ص 479.
مستضعفان را تاابد بانك رهائى است (قرآن )
بر فرق ظالم تيغ بران است قرآن
درتيره شبهاى فساد و فتنه وظلم
نور درخشان است وفرقان است قرآن
در نيمه هاى شب انيس عاشقان است
روح شهامت هاى مردان است قرآن
تا اى برادر مهر قرآن دردل ماست
تابرمن وماوتوسلطانست قرآن
دشمن ظفر برما نخواهد يافت هرگز
فتح ظفر را اصل وبنيان است قرآن
گر عاشق ديدار گلهاى بهشتيد
صدها بهشت و باغ رضوان است قرآن
صدّيق را با #عشق قرآن پروريدند
آرى مسلمان را دل وجان است قرآن
(حجة الاسلام صديق عربانى )
https://eitaa.com/dastan_latifeh
🔰فرق اسلام و مسيحيت !
👈دو نفر از جوانان مسيحى كه مسلمان شده و براى تحصيلات دينى به مراكش رفته بودند، تعريف مى كردند كه : چند سال قبل، در اسپانيا #زندانى شده بوديم. در زندان با يك جوان #مسلمان عراقى آشنا شديم. او روزها به هنگام بيكارى، در گوشه اى مى نشست. و با صوتى خوش #قرآن مى خواند. ما كه مسيحى بوديم و زبان عربى نمى دانستيم : از حرف هاى او چيزى نمى فهميديم، اما از قرآن خواندنش #لذتى_معنوى مى برديم. به همين خاطر تصميم گرفتيم كه از #اوقات_ فراغت خود استفاده كرده. عربى ياد بگيريم. نزد همان جوان مسلمان، كم كم عربى را ياد گرفتيم، طورى كه هر گاه او قرآن خواند، ما معنى آيات را مى فهميديم، تا اين كه او يك روز اين آيه را خواند : ( از خداوند رحمتش را بخواهيد.) و سپس آيه اى خواند كه : بخوانيد من را، تا #اجابت كنم شما را. و بار ديگر، اين آيه را #تلاوت كرد : هنگامى كه بندگانم از من چيزى بخواهند، من به آنان نزديك هستم. در اين هنگام ما به فكر فرو رفتيم كه چقدر بين #اسلام و دين مسيحيت (فعلى) تفاوت است. مسلمانان هرگاه بخواهند با خدا حرف بزنند، احتياج به واسطه ندارند. ولى مسيحيان در #دين خود تشريفات پوچ و بيهوده اى دارند. آن ها مى گويند كه هيچ كسى نمى تواند بدون واسطه با خدا حرف بزند و براى اين كار حتما بايد نزد كشيش ها برود و به گناهان خود اعتراف كند و پولى بپردازد تا كشيش او را بيامرزد، در حالى كه خود كشيش؛ هيچ راهى به سوى خداوند ندارد.
👈ما از شنيدن اين آيات منفعل شده و (در #عقیده خود) به شك افتاديم. و با خود فكر كرديم : آيا به راستى خداوند به ما نزديك است و ما بدون واسطه مى توانيم از او بخواهيم ؟، مدتى گذشت تا اين كه روزى در زندان گرفتار عطش و تشنگى شديم و هيچ كس هم در محوطه #زندان نبود تا از او #آب بخواهيم. وقتى كه از تشنگى به حالت مرگ افتاديم، ناگهان به ياد #آيات قرآن افتاديم و #دعا كرديم كه : خدايا، اگر اين آيات از جانب تو و #محمد (ص) فرستاده توست، به داد ما برس كه داريم از تشنگى هلاك مى شويم. در اين موقع، ناگهان از ديوار مقابل ما، جوى آبى جارى گرديد. ما از آن آب نوشيديم و سيراب شديم و در همان لحظه تصميم گرفتيم كه #مسلمان شويم. پس از رهايى از زندان اسلام را اختيار نموده و براى ادامه تحصيلات به اين جا آمديم.
☺️کتاب آدابى از قرآن ص 205
https://eitaa.com/dastan_latifeh
🔰داستان ثعلبه ی نا سپاس که ارزش های دينی را به باد مسخره گرفت را با استفاده از لينگ مطالعه بفرمائيد.
https://eitaa.com/hekmat66/821
https://eitaa.com/dastan_latifeh