eitaa logo
فرهنگ هزار موضوعی داستان، طنز،لطيفه ها و خاطرات آموزنده
107 دنبال‌کننده
14 عکس
1 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰فرق اسلام و مسيحيت ! 👈دو نفر از جوانان مسيحى كه مسلمان شده و براى تحصيلات دينى به مراكش رفته بودند، تعريف مى كردند كه : چند سال قبل، در اسپانيا شده بوديم. در زندان با يك جوان عراقى آشنا شديم. او روزها به هنگام بيكارى، در گوشه اى مى نشست. و با صوتى خوش مى خواند. ما كه مسيحى بوديم و زبان عربى نمى دانستيم : از حرف هاى او چيزى نمى فهميديم، اما از قرآن خواندنش مى برديم. به همين خاطر تصميم گرفتيم كه از فراغت خود استفاده كرده. عربى ياد بگيريم. نزد همان جوان مسلمان، كم كم عربى را ياد گرفتيم، طورى كه هر گاه او قرآن خواند، ما معنى آيات را مى فهميديم، تا اين كه او يك روز اين آيه را خواند : ( از خداوند رحمتش را بخواهيد.) و سپس آيه اى خواند كه : بخوانيد من را، تا كنم شما را. و بار ديگر، اين آيه را كرد : هنگامى كه بندگانم از من چيزى بخواهند، من به آنان نزديك هستم. در اين هنگام ما به فكر فرو رفتيم كه چقدر بين و دين مسيحيت (فعلى) تفاوت است. مسلمانان هرگاه بخواهند با خدا حرف بزنند، احتياج به واسطه ندارند. ولى مسيحيان در خود تشريفات پوچ و بيهوده اى دارند. آن ها مى گويند كه هيچ كسى نمى تواند بدون واسطه با خدا حرف بزند و براى اين كار حتما بايد نزد كشيش ها برود و به گناهان خود اعتراف كند و پولى بپردازد تا كشيش او را بيامرزد، در حالى كه خود كشيش؛ هيچ راهى به سوى خداوند ندارد. 👈ما از شنيدن اين آيات منفعل شده و (در خود) به شك افتاديم. و با خود فكر كرديم : آيا به راستى خداوند به ما نزديك است و ما بدون واسطه مى توانيم از او بخواهيم ؟، مدتى گذشت تا اين كه روزى در زندان گرفتار عطش و تشنگى شديم و هيچ كس هم در محوطه نبود تا از او بخواهيم. وقتى كه از تشنگى به حالت مرگ افتاديم، ناگهان به ياد قرآن افتاديم و كرديم كه : خدايا، اگر اين آيات از جانب تو و (ص) فرستاده توست، به داد ما برس كه داريم از تشنگى هلاك مى شويم. در اين موقع، ناگهان از ديوار مقابل ما، جوى آبى جارى گرديد. ما از آن آب نوشيديم و سيراب شديم و در همان لحظه تصميم گرفتيم كه شويم. پس از رهايى از زندان اسلام را اختيار نموده و براى ادامه تحصيلات به اين جا آمديم. ☺️کتاب آدابى از قرآن ص 205 https://eitaa.com/dastan_latifeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰داستان ثعلبه ی نا سپاس که ارزش های دينی را به باد مسخره گرفت را با استفاده از لينگ مطالعه بفرمائيد. https://eitaa.com/hekmat66/821 https://eitaa.com/dastan_latifeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فهرست🍎🌹🌺 مقدمه 🔰ادامه مقدمه https://eitaa.com/dastan_latifeh/13 آدرس حرف الف: https://eitaa.com/dastan_latifeh/161 آدرس حرف ب : https://eitaa.com/dastan_latifeh/179 آدرس حرف پ : https://eitaa.com/dastan_latifeh/185 آدرس حرف ت : https://eitaa.com/dastan_latifeh/187 آدرس حرف ث : https://eitaa.com/dastan_latifeh/189 آدرس حرف ج : https://eitaa.com/dastan_latifeh/189 آدرس حرف چ : https://eitaa.com/dastan_latifeh/189 آدرس حرف ح : https://eitaa.com/dastan_latifeh/191 آدرس حرف خ : https://eitaa.com/dastan_latifeh/195 آدرس حرف د : https://eitaa.com/dastan_latifeh/199 آدرس حرف ذ : https://eitaa.com/dastan_latifeh/205 آدرس حرف ر : https://eitaa.com/dastan_latifeh/213 آدرس حرف ز : https://eitaa.com/dastan_latifeh/218 آدرس حرف س : https://eitaa.com/dastan_latifeh/222 آدرس حرف ش : https://eitaa.com/dastan_latifeh/226 آدرس حرف ص : https://eitaa.com/dastan_latifeh/228 آدرس حرف ض : https://eitaa.com/dastan_latifeh/230 آدرس حرف ط : https://eitaa.com/dastan_latifeh/230 آدرس حرف ظ : https://eitaa.com/dastan_latifeh/230 آدرس حرف ع : https://eitaa.com/dastan_latifeh/232 آدرس حرف غ : https://eitaa.com/dastan_latifeh/240 آدرس حرف ف : https://eitaa.com/dastan_latifeh/246 آدرس حرف ق : https://eitaa.com/dastan_latifeh/250 آدرس حرف ک : https://eitaa.com/dastan_latifeh/254 آدرس حرف گ : https://eitaa.com/dastan_latifeh/260 آدرس حرف ل : https://eitaa.com/dastan_latifeh/262 آدرس حرف م : https://eitaa.com/dastan_latifeh/264 آدرس حرف ن : https://eitaa.com/dastan_latifeh/270 آدرس حرف و : https://eitaa.com/dastan_latifeh/282 آدرس حرف ه : https://eitaa.com/dastan_latifeh/290 آدرس حرف ی : https://eitaa.com/dastan_latifeh/290 🌷سند بعضی از داستان ها کانال رمان های مذهبی دختر شيبا گرفته شده . https://eitaa.com/romanemazhabi 👈گفتنی است از اينکه آدرس کانال های داستانی و ... در ذيل هر حکايت آورده شود بخاطر سياست آموزشی هدفدار خود معذوريم، از اين جهت از اين عزيزان پوزش می طلبيم. https://eitaa.com/dastan_latifeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈📚 🌷داستان ها و ... موضوعی الفبايي. 1️⃣حرف الف: 🔰 🌷 https://eitaa.com/dastan_latifeh/130 ✅حافظ آبروی هم باشیم 👈در راه مشهد شاه عباس تصمیم گرفت دو بزرگ را امتحان کند! 👈به شیخ بهایی که اسبش جلو میرفت گفت: این میرداماد چقدر بی عرضه است اسبش دائم عقب می ماند. 👈شیخ بهائی گفت: کوهی از علم و دانش برآن اسب سوار است، حیوان کشش این همه عظمت را ندارد. 👈ساعتی بعد عقب ماند، به میر داماد گفت: این شیخ بهائی رعایت نمیکند، دائم جلو می تازد. میرداماد گفت: اسب او از اینکه آدم بزرگی چون شیخ بهائی بر پشتش سوار است سر از پا نمیشناسد و میخواهد از شوق بال در آورد. ✳️پيام خاطره در غیاب یکدیگر حافظ آبروی هم باشیم این است "رسم رفاقت..." رفیق باشیم! 🔰 🎂برآورده نشدن بسياری از آرزوها https://eitaa.com/dastan_latifeh/78 🔰 🎂عوامل بهم زننده آرامش 1 - سر و صدا https://eitaa.com/dastan_latifeh/364 🔰 🌷حکمت آسيب ها https://eitaa.com/dastan_latifeh/367 🔰 🌷موجبات آمرزش گناه https://eitaa.com/dastan_latifeh/116 📚 حکایتی‌ بسیار زیبا و خواندنی ✍️مرد فاسقي در بني اسرائيل بود كه اهل شهر از معصيت او ناراحت شدند و تضرع به خداي كردند! خداوند به حضرت موسي وحي كرد: كه آن فاسق را از شهر اخراج كن، تا آنكه به آتش او اهل شهر را صدمه اي نرسد. حضرت موسي آن جوان گناهكار را از شهر تبعيد نمود؛ او به شهر ديگري رفت، امر شد از آنجا هم او را بيرون كنند، پس به غاري پناهنده شد و مريض گشت كسي نبود كه از او پرستاري نمايد. پس روي در خاك و بدرگاه حق از گناه و غريبي ناله كرد كه اي خدا مرا بيامرز، اگر عيالم بچه ام حاضر بودند بر بيچارگي من گريه مي كردند، اي خدا كه ميان من و پدر و مادر و زوجه ام جدائي انداختي مرا به آتش خود به واسطه گناه مسوزان . خداوند پس از اين مناجات ملائكه اي را به صورت پدر و مادر و زن و اولادش خلق كرده نزد وي فرستاد. چون گناهكار اقوام خود را درون غار ديد، شاد شد و از دنيا رفت . خداوند به حضرت موسي وحي كرد، دوست ما در فلان جا فوت كرده او را غسل ده و دفن نما. چون موسي به آن موضع رسيد خوب نگاه كرد ديد همان جوان است كه او را تبعيد كرد؛ عرض كرد خدايا آيا او همان جوان گناهكار است كه امر كردي او را از شهر اخراج كنم ؟! فرمود: اي موسي من به او رحم كردم و او به سبب ناله و مرضش و دوري از وطن و اقوام و اعتراف بگناه و طلب عفو او را آمرزيدم. 📚منبع: يکصد موضوع 500 داستان سيد علي اکبر صداقت 🔰 🌷 https://eitaa.com/dastan_latifeh/308 🌷برکات آموزش دادن بسم الله https://eitaa.com/dastan_latifeh/114 🔰 🌷اهميت کار https://eitaa.com/dastan_latifeh/114 آينده نگري 🔰 🔰آئين https://eitaa.com/dastan_latifeh/362 ابتلا ابرار ابليس 🔰 https://eitaa.com/dastan_latifeh/288 🔰 🌷حکمت اتفاق ها https://eitaa.com/dastan_latifeh/367 اثم 🔰 🌷 https://eitaa.com/dastan_latifeh/110 اجاره اجازه اجتماع اجر 🔰 https://eitaa.com/dastan_latifeh/167 احتجاج https://eitaa.com/dastan_latifeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰 🌷علت احترام گذاشتن به شاگردش https://eitaa.com/dastan_latifeh/49 🎂عاقبت به 🌹 حضرت یعقوب ( ع ) پس از سال ها فراق حضرت یوسف ( ع ) به دیدار پسرش رفت. 💐 حضرت یوسف ( ع ) به استقبال پدر از مصر بیرون آمد ، اما برای استقبال پدرش از اسب پیاده نشد. 🌿 پس از پایان مراسم دیدار ، جبرئیل از حضرت یوسف ( ع ) خواست که دستش را باز کند. ☀️ نوری از میان انگشتانش به آسمان رفت. حضرت یوسف ( ع ) پرسید این چه بود ؟ ☘️ جبرئیل گفت این نور نبوت بود که از نسل تو به خاطر کیفر پیاده نشدن برای پدرت خارج گردید و دیگر از نسل تو پیغمبر نخواهد بود. 📚بحارالانوار 🎂نتيجه بی احترامی به پدر مادر 👈پیرمردی با پسر و عروس و نوه اش زندگی می کرد. او دستانش می لرزید و چشمانش خوب نمی دید و به سختی می توانست راه برود. هنگام خوردن شام غذایش را روی میز ریخت و لیوانی را بر زمین انداخت و شکست. پسر و عروس از این کثیف کاری پیرمرد ناراحت شدند: باید درباره پدربزرگ کاری بکنیم وگرنه تمام خانه را به هم می ریزد. آنها یک میز کوچک در گوشه اطاق قرار دادند و پدربزرگ مجبور شد به تنهایی آنجا غذا بخورد. بعد از این که یک بشقاب از دست پدربزرگ افتاد و شکست دیگر مجبور بود غذایش را در کاسه چوبی بخورد، هر وقت هم خانواده او را سرزنش می کردند پدر بزرگ فقط اشک می ریخت و هیچ نمیگفت. یک روز عصر قبل از شام پدر متوجه پسر چهار ساله خود شد که داشت با چند تکه چوب بازی می کرد. پدر رو به او کرد و گفت: پسرم داری چی درست می کنی؟ پسر با شیرین زبانی گفت: دارم برای تو و مامان کاسه های چوبی درست می کنم که وقتی پیر شدید در آنها غذا بخورید .!. ❣️یادمان بماند که: "زمین گرد است..." https://eitaa.com/dastan_latifeh/26 ✅ پاداش یک گواهی ✍️حضرت یوسف(علیه السلام) در کاخ خود بر روی تخت پادشاهی نشسته بود. جوانی با لباسهای چرکین از کنار کاخ او گذشت. جبرئیل در حضور آن حضرت بود. نظرش به آن جوان افتاد. گفت: یوسف! این جوان را می‌شناسی؟ یوسف(ع) گفت: نه! جبرئیل گفت: این جوان همان طفلی است که پیش عزیز مصر، در گهواره به سخن درآمد و شهادت بر حقّـانیّت تو داد. یوسف(ع) گفت: عجب! پس او بر گردن ما حقّی دارد. با شتاب مأمورین را فرستاد، آن جوان را آوردند و دستور داد او را تمیز و پاکیزه نمودند و لباس‌های پر بها و فاخر بر وی پوشاندند و برایش ماهیانه حقوقی مقرّر نموده و عطایای هنگفتی به او بخشیدند. جبرئیل با دیدن این منظره، تبسّم کرد. یوسف(علیه السلام) گفت: مگر در حق او کم احسان کردم که تبسّم می‌کنی؟ جبرئیل گفت: تبسّم من از آن جهت بود که مخلوقی در حق تو (که مخلوق هستی) بواسطه ی یک شهادتِ بر حق در زمان کودکی از این همه إنعام و احسان برخوردار شد. حال خداوند کریم در حق بنده ی خود که در تمام عمر، شهادت بر توحید وپاکی او داده است، چقدر احسان خواهد کرد؟! 📚تفسیر ابوالفتوح رازی پندهای جاویدان، ص٢٢٠ https://eitaa.com/dastan_latifeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا