منظور از فرموله كردن متغيّرها، دستيابي به تابعِ تبديل سيستم است. يعني: پس ازمشخص شدن ورودي و خروجي، اجزاء، مرزها و جريان اوليّة سيستم، بايد مشخص شود كه چه نوع ارتباطاتي بين متغيّرها بايد ايجاد شود تا با كمترين هزينه بيشترين بازدهي راداشته باشد. تعيين معادلات تبديل ورودي سيستم به خروجي آن، مبناي مدلسازي است. (ر.ك.به كندوكاوهاو پنداشتهها(مقدمهاي بر روشهاي شناخت جامعه و تحقيقات اجتماعي)؛دكتر فرامرز رفيعپور؛ شركت سهامي انتشار۱۳۸۰)
در مدلسازي نيازمند الگوي تخصيص هستيم. الگوي تخصيص يعني پاسخ به اين سوال كه چه كميّت و كيفيتي از موضوع بايد توليد،توزيع و مصرف شود تا جريانِ هدف در سيستم برقرار گردد.
نكته:براي دستيابي به آثار و خصوصياتي كه مورد نياز است، بايد سيستمي طراحي شود كه برآيند معادلاتِ بروز خصلتهاي عناصر موجود در سيستم، معادلة بروز خصلتِ مورد نيازباشد. براي دستيابي به اين معادلات، بايد نسبت ميان عناصر و متغيرها تحليل شود.(چه ميشود اگر x پديد آيد؟) مجموعه معادلات مانند سلولهايي هستند كه يك الگوي كلي را تشكيل ميدهندبا فراهمسازي سلولها ميتوان مدل را ساخت (ر.ك. به رابطه منطقي دين و علوم كاربردي، عليرضا پيروزمند، انتشارات اميركبير۱۳۷۴).
فرآیند معرفتی در «فهم نقادانه» بهصورت زیر است:
پس از مدلسازیِ اولیه، دو مرحله پيشرو است و بايد دو چيز ثابت شود:
۱. صحّت مدل یا تصمیم براساس فهم تحلیلی (يعني روش صحيحي را در تصميم گيري اتخاذ كردهايم و تصميم ما با حقايق هماهنگ است.)
۲. بهينه بودن مدل یا تصمیم (تصميم ما بهترين انتخاب از بين انتخابهاي ممكن بوده است و داراي مفيدترين آثار است.)
مرحله اول : اثبات يا نقد درست بودن مدل:
اين مرحله با عناصر و اجزاء دروني مدلي كه بر اساس آن تصميم سازي شده است سروكار دارد. ما در قسمت ” تحليل وتركيب ” مراحلي را براي مدل سازي طي كرديم. مشكلات و نقدهايي كه در اين مرحله احتمال دارد به وجود بيايد عبارتند از :
۱. اشتباه در تشخيص اجزاء و عناصر موثر در سيستم
۲. اشتباه در تشخيص ضريب اهميّت اين عناصر
۳. اشتباه در تشخيص نوع رابطه بين عناصر
وقتي كسي به صحت تصميم ما اعتراض ميكند،عكس العمل منطقي، اين است كه روندي را كه در مرحلة تحليل و تركيب طي كردهايم،بازگو كنيم و انسجام مدلِ تصميمسازِ خود را توضيح دهيم؛ و عكس العمل منطقيِ فردمقابل اين است كه در يكي از سه محور فوق، اشتباه ما را نشان بدهد. در هر دو حالت كاري كه بايد انجام شود به صورت زير است :
۱. تجزية”تصميم” به عناصر تشكيل دهندة آن + ارتباطات بين عناصر
۲. توصيف هر عنصر و هر رابطه با يك جمله گويا و شفّاف (داراي موضوع و محمول و نسبت بين آندو )
۳. ارزيابي تكتك جملات و ارزيابي ارتباط بين جملات (يعني آيا بين موضوع و محمول در هر يك ازجملات رابطه ادعا شده برقرار است يا نه؟)
۴. تركيب جملات ارزيابي شده با يكديگر و رسيدن به مدلي كه تصميم بر اساس آن گرفته شده است.
فعاليت اصلي در محور سوم انجام مييابد و محورهاي ديگر، زمينهساز يا نتيجهگير هستند. آنچه در اين قسمت بايد انجام شود،مقايسه رابطه بين موضوع و محمول با معادلات ثابت و كلّي خلقت است؛ معادلاتي كه ازآنها تعبير به بديهيات ميشود (بديهيات اوليه و ثانويه ).
مقايسه كردن رابطه بين موضوع و محمول با قالبهاي ارتباطي ثابت و كلّي در هستي مشروحاً در علم منطق در قسمت برهان ومغالطه بيان شده است.
مرحله دوم : اثبات يا نقد بهينه بودن تصميم
اين مرحله با عناصر و اجزاء بيروني مدلي كه بر اساس آن تصميمگيري شده است سروكار دارد. مشكلات و نقدهايي كه در اين مرحله احتمال دارد به وجود بيايد عبارتند از :
۱. اشتباه در تشخيص اجزاء و عناصر موثر بر سيستم
۲. اشتباه در تشخيص ضريب اهميّت اين عناصر
۳. اشتباه در تشخيص نوع رابطه بين عناصر
۴. اشتباه در تشخيص تمام رابطههاي ممكن و محتمل
۵. اشتباه در تشخيص بهترين و مناسبترين رابطه
كليه مراحلي كه در قسمت قبل مطرح شد در اين قسمت نيز بايد انجام شود. در اين قسمت يك مرحلة ديگر نيز وجود دارد: بررسي و مطالعة تطبيقي. بررسي تطبيقي بين مدلها و سيستمهايي كه مربوط به موضوع مشترك و حلّ مشكل مشتركي هستند، ولي تصميمات متفاوتي را توليد كردهاند و الگوهاي مختلفي را براي رفع نياز ارائه دادهاند و هر يك مدّعي حلّ مشكل هستند.
كوتاهترين مسير براي كشف نقاط ضعف و قوت يك انديشه يا رفتار، مقايسة آن با انديشهها و رفتارهاي مشابه است. در بررسيهاي تطبيقي، به سرعت ميتوان موارد اختلاف را تشخيص داد و به دنبال علت اختلاف گشت.
فرآیند معرفتی در «فهم خلاق » بهصورت زیر است:
الف – پيشبيني آينده و پيشگيري از موارد نامطلوب
ب – طراحي آينده و ايجاد زمينه براي دستيابي به ايدهآلها
در اين مرحله، فرد به دنبال دستيابي به روش برقراري ارتباط بين وضع موجود (كمبود و نقص) با وضعيت كمكي (نيرو و تواناثرگذار) است تا به وضعيت مطلوب برسد. يعني چگونه ميتوان بين منبع نيرو و موقعيت نياز ارتباطي برقرار كرد كه منبع نيرو اثرگذار شود و خلاء موجود در وضعيت نياز رابرطرف كند. “فهم كاربردي” و “حل مسأله” در حقيقت همين مرحله سوم است. دو مرحلة قبل فقط زمينهساز هستند. كسي كه ميداند چگونه از امكانات استفاده كند تا نياز خود را برطرف كند داراي فهم كاربردي است و مسأله را حل كرده است.
فرآیند معرفتی در «فهم تحلیلی» بهصورت زیر است:
از آنجايي كه هر مسأله بالاخره راه حلي دارد، يك انسان عاقل و صاحب فكر به دنبال علت شكست طرح اوليه خود ميگردد تا بتواند به راه حل اصلي مسأله برسد؛ امّا چگونه؟ مراحليكه ذهن طي ميكند تا بتواند علت شكست طرح اوليه خود را بيابد به شرح زير هستند:
۱. مروردوباره مشكل (آيا مشكل را درست تشخيص دادهام؟ شايد وضعيت موجود، نواقصي بيش از آنچه من فكر ميكردم دارد؟ و….) دراين مرحله فرد به تجزيه مشكل ميپردازد و آنچه را به ظاهر بسيط و ساده به نظر ميآمد مورد دقّت و توجّه قرار ميدهد تا اجزاء تشكيل دهنده و اثري را كه هر جزء ايجاد ميكند،كشف كند. تجزيه يعني تشخيصِ: اجزاء تشكيل دهنده يك شيء + نقش هر جزء در ايجاد شيء و آثارآن
۲. مرور دوبارة امكانات + مرورِ قوانين و معادلاتي كه براي رفع مشكل بايد مورد استفاده قرارميگرفت. (آيا قوانين و معادلاتي را كه فكر ميكردم جاري است درست تشخيص دادهام؟ مثلاً آيا بايد در هر شرايط و موقعيتي بايد از جانِ خود محافظت كرد يا اينكه اين قانون در برخي موارد استثناء دارد؟)
۳. مرور دوبارة نحوه استفاده از قوانين و امكانات براي رفع نياز (مشكل را درست شناختهايم و قوانين و امكانات را هم درست تشخيص داديم اما شايد روش استفاده از امكانات و قوانين را درست تشخيص نداديم؟ )
در تمام موارد سهگانه فوق، اولين كاري كه انجام ميشود تجزيه و تشخيص عناصر دروني است كه شايد در ديد اول به نظرنرسيده بودند يا اشتباه تشخيص داده شده بودند. پس از تشخيص جامع و كامل عناصر واقعي، ارتباط آنها و فعل و انفعال آنها با يكديگر دوباره بازسازي ميشود تا يك طرح واقعي از مشكل و امكانات و روش استفاده از امكانات بهدست آيد. عمل بازسازي اجزاء تركيب ناميده ميشود.
فهم تحليلي نيازمند نگرش كلان و نظامواره(شبكهاي يا سيستماتيك) نسبت به موضوعات است. نگرش شبكهاي از ضروريات تفکر و تحقیق است. بدون نگرش شبكهاي نميتوان علم را براي زندگي به كار برد و به كمال رسيد.
الگوي دستيابي به نگرش شبكهاي و فهم تحليلي دو مرحله دارد:
أ. تجزيه و شناخت عناصر شبكه (شناخت موضوع، نياز وامكانات موجود)
ب. تركيب و طراحي شبكه (برقراري ارتباط لازم بين عناصرانتخاب شده)
“تجزيه و شناخت عناصر شبكه” خود، داراي سه مرحله است:
۱. تعريف وضعيت موجود(تعريف متغير نياز):
· چه نيازي سبب شده است كه فكر به كار افتد و درصدد چاره برآيد؟
· آيا اين نياز يك نياز بسيط است يا اينكه خود از چند عنصر تشكيل شده است؟
· اين نياز چقدر مهم است؟ (ضريب اهميّت نياز)
· اگر مشكل حل نشود و نياز برطرف نشود، چه تبعاتي خواهد داشت؟
· آيا اين نياز يك نياز واقعي است يا يك نياز كاذب وساختگي است؟
· تعيين نيازهاي سلبي (آنچه نميخواهيم و نياز داريم كه نشود كدامند؟)
۲. تعريف اهداف(تعريف وضعيت مطلوب):
· تعيين هدف كلّي و اساسي و ضريب اهميّت آن (اگرحاصل نشود چه تبعاتي دارد؟ )
· تعيين اهداف مياني (اهدافي كه بين وضعيت موجود ومطلوب قرار دارند و براي رسيدن به هدف نهايي زمينه سازي ميكنند)
· تعيين زمينه اوليه (شرايط اوليه براي شروع حركت به سوي اهداف فوق)
· تعيين اجزاء دروني اهداف (تعريف متغيرهاي دروني)
· تعيين كميت و كيفيت عناصر فوق (از هر كدام چقدر و با چه كيفيتي؟ يعني عناصر فوق بهصورت قابل اندازهگيري تعريف شوند)
· تعيين ضريب اهميّت هر يك از عناصر فوق
· تفكيك بين حداقل لازم (مقداري از هدف كه به هيچ وجه قابل صرف نظر نيست و بايد حاصل شود) و حداكثر مطلوب
· تعيين اهداف منفي (آنچه نميخواهيم و نبايد بشود)
۳. تعريف ارتباطات(تعريف عناصر مرتبط با وضعيت موجود و اهداف مطلوب):
· چه چيزهايي سبب پيدايش نياز و مشكل شدهاند؟ ضريب تأثير هر كدام در پديد آمدن مشكل چقدر است؟(تشخيص سرچشمهها)
· چه مسائلي در اثر اين مشكل به وجود آمدهاند؟ اين مشكل، چه آثاري را ايجاد كرده است؟ بر چه نقاطي تأثير گذاشته است؟(تشخيص آثار و نتايج)
· چه عناصري ميتوانند مفيد باشند؟ ضريب مفيد بودن هريك چقدر است؟(تشخيص امكانات)
برچسب #الگوریتم تحقیق موضوع محور #الگوریتمسازی #پارادایم شبکه ای، #تفکر شبکه ای #متغیرشناسی #مدل سازی #نگرش سیستمی
دانشنامه, روش شناسی
حل مشكلاتِ فعلي، اذهان را به خودمشغول ساخته است امّا برخي افراد ميدانند كه به همان دليلي كه اين مشكل در اين مقطع بهوجود آمد، ميتواند در آينده دوباره به وجود بيايد. بنابراين افق ديد رابه وضعيت فعلي محدود نميكنند و براي شكل دادن به آينده نيز مدل سازي ميكنند(توجّه به تجربيات گذشته + مطالبات آينده).راه پيش بيني و پيشگيري چيست؟ چگونه ميتوان فكر كرد تا به اين نقطه رسيد؟
روايت زير پاسخ سؤال فوق است: قال اميرالمومنين عليهالسلام: اسْتَدِلَّ عَلَى مَا لَمْ يَكُنْ بِمَا قَدْ كَانَ فَإِنَّ الْأُمُورَ أَشْبَاهٌ
” اگر ميخواهي بداني در آينده چه خواهد شد، ببين در گذشته چه شده است چرا كه قوانين و معادلات خلقت ثابت است وحوادث زاييده آنها هستند. ” دستيابي به معادلات موجود در هستي(مادي و معنوي، فردي و جمعي) زمينهساز موفقيت انسان در زندگي است. با استفاده ازاين قواعد كلّي ميتوان مصاديق و جريانات بعدي را بهدست آورد.
سيستم و مدلي كه بتواند موقعيتهاي آتي را پيشبيني كند و عملكرد خود را تنظيم كند تا مبتلا به بحران نشود و رشد خودرا ادامه دهد، زاييده يك تفكّر خلاق است. (سيستمِ خود كنترل و خود ترميم)
تفكر خلاق پاسخگوي سوالات زير است :
در چه موقعيتي قرار خواهم گرفت؟
چه نيازي خواهم داشت؟
چگونه اين نياز را برطرف كنم؟
چگونه به سوي مراحل بعدي حركت كنم؟
در اين قسمت، فرد بهدنبال پيشبيني آينده و هماهنگ شدن با عوامل آن نيست، بلكه بهدنبال ساختن آينده و ايجاد عوامل مطلوب و مورد نظر خود است. و از آنجايي كه آيندﺓ مورد نظر بايد يك واقعيت اجرائي باشد و نه يك توهّم و خيال، ملاحظه وضعيت موجود و عناصر سازنده آن ضرورت دارد تابا ايجاد تغيير در اين عناصر و با توليد عناصر جديد بتوان وضعيت ايدهآل را فراهم ساخت.
بسياري از نظريات علمي، ايدة آرمانشهرها، لوايح فرامليّتي و مهندسيهاي اجتماعي زاييده تفكّر افرادي بودهاند كه دراين عمق از خلاقيت فكر ميكردند؛ آنها به دنبال هماهنگ كردن خود باوضعيت موجود نيستند. آنها به دنبال تغيير وضعيت موجود و هماهنگ كردن آن با آرمانهاي خود هستند.
مراكز آموزش نخبگان، بنيادهاي علميوتحقيقاتي، مراكز مطالعات استراتژيك و راهبردي چنين اهدافي را دنبال ميكنند.برنامهريزيهاي پنجاه ساله و صد ساله به قصد توليد آيندهاي مطابق با سليقه وافكار برنامهريزان انجام ميشود. اينگونه نگرشهاي خلاق، جامع و كلان با برنامه ريزيهاي دراز مدت موثرترين سلاح براي از بين بردن موانعي است كه دربرابر تحقق ايدهآلها و آرزوها وجود دارد.
متاسفانه هميشه و همه جا صحبت ازروزآمد بودن و تطبيق با شرايط زمان و مكان است، امروزي بودن يك ارزش به حساب ميآيددرحاليكه نميدانيم اين شرايط زماني و مكاني و ارزشها و موقعيتهاي امروزي،نتيجه برنامههاي دراز مدت ديگراني بوده است كه ميخواهند دنيا را آنطور كه خوددوست دارند بسازند.
چگونه آينده را بسازيم؟
مراحل زير حداقل كاري است كه در يك تفكّر خلاق سازنده انجام ميشود :
۱. تدوين اهداف آرماني (با ملاحظه كل بشريت در تمام ابعاد، در تمام مناطق جهان و در طول چندين نسل)
۲. مقايسه وضعيت موجود با وضعيت مطلوب
۳. استخراج عناصر مفيد و عناصر مضر براي تحقق وضعيت مطلوب
۴. تعيين يا توليد عناصر لازم و غير موجود در وضعيت فعلي
۵. تعيين نهايي آنچه بايد تغيير يابد و آنچه بايد جايگزين شود
۶. سيستم سازي براي فعال كردن عناصر فوق (با ملاحظه تدريج لازم در محور زمان و مكان)
نتایج آثار و لوازم پذیرش بحث:
استفاده از ابزارهای زیر، مرکز فعالیت در تفکر شبکهای هستند: (انتقال به فایل ابزارهای چهاردهگانه)
۱. علل اربعه (چهارگانه):ماده،صورت،فاعل،غایت
۲. عوارض تسعه (نُهگانه):زمان،مکان،کمیت،کیفیت، اجزاء درونی، روابط بیرونی، اثرگذاری، اثرپذیری، احاطه و تعلق
۳. رئوس ثمانیه (هشتگانه): چه مسائلی؟ توسط چه کسی؟ با چه ساختاری؟ به چه هدفی؟ با چه موقعیتی در میان علوم؟ با چه روشی؟ با چه کاربرد و آثاری؟
۴. مقومات ستّه (ششگانه): حرکت و تغییر در…..توسط……..از …….به ……..با ابزار………به هدف……….
۵. ادات ربط: من،فی،الی،عن،حیث،ل،علی،ب،ک،رب،حاشا، حتی،مذ،کیف ،این… (کشف جنبهها و حیثهای مختلف موضوع)
۶. ادات استفهام:هل ،من،متی،این،کیف،کم،ما،ماذا،… (۸wh: … whow what where why when whose which)
انتقال به الگوریتم تفصیلی تحقیق موضوعمحور که براساس تفکر شبکهای پردازش شده است.
انتقال به فایل برنامه آموزشی برای تفکر شبکهای + انتقال به کارگاه آموزشی روش تفکر شبکهای
مباحث و مفاهیم کلیدی مرتبط به این بحث:
پارادایم شبکه ای، نگرش سیستمی، الگوریتم تحقیق موضوع محور، مدلسازی، متغیرشناسی، الگوریتمسازی
#روششناسی
#روشتولیدعلمونظریهپردازی
خانه > دانشنامه > روش شناسی > روش تولید علم و نظریه پردازی
دانشنامه, روش شناسی
روش تولید علم و نظریه پردازی
16 دقیقه خواندن
123
روش تولید علم و نظریه پردازی
موضوع بحث:
« نظریه پردازی » چیست؟ و چگونه؟
مساله بحث:
فرآیند «تولید علم و نظریهپردازی» چگونه است؟ چگونه میتوان حقایق نهفته در هستی را کشف کرد و بهصورت موجّه ارائه نمود؟ شاخصهای ارزیابی فرضیهها و نظریهها کدامند؟
پیش فرض ها:
.
فرضیه بحث:
۱. نظریه = دستگاه علمی که به تبیین چیستی،چرایی یا چگونگی یک پدیده میپردازد. ( دستگاه علمی = مجموعهای حاوی تعاریف ، اصول موضوعه، قوانین،قضایا وتوصیفها از نوع رابطه میان متغیرها) انتقال به بحث از مبنای علمشناسانه
۲. نظریه پردازی دارای سه سطح و چهارده فرآيند است.
۳. براساس «نظریه» میتوان مدلسازی کرد.
۴. براساس منطق نظریهپردازی، فرضیهها و نظریهها باید سنجش و اعتباریابی شوند. (جدول شاخصهای تحلیل نظریه)
تبیین بحث:
تعاریف مختلفی از «نظریه» ارائه شده است؛ تعابیر زیر اشاره به هویت «نظریه» دارند:
(ر.ک. به کتابها و مقالاتِ: روش تحقیق دکتر دلاور، روش تحقیق دکتر حافظنیا، نظریهپردازی در مدیریت دکتر امیری، روششناسی عمومی نظریهپردازی دکتر داناییفرد)
ردیف
تعریف نظریه
۱
نظریه عبارت است از مجموعه ای روابط درونی ساختها (مفاهیم) ، تعاریف وقضایایی که دیدگاه منظمی از پدیده ها را از طریق تعیین روابط بین متغیرها، به منظور تبیین و پیش بینی پدیده ها مشخص میکنند.
۲
کرلینگر: نظریه، مجموعه ای به هم پیوسته از سازه ها (Constructs)، مفاهیم (Concepts)، تعاریف و قضایا (گزاره ها=تعمیم های مرتبط به هم) است که به منظور تبیین و پیش بینی پدیده ها، از طریق تشخیص روابط بین متغیرها، یک نظر نظامدار در باره این پدیده ها ارائه می دهد.
۳
يک نظريه يا قانون علمي، نماينده يک يا گروهي از فرضيه هاي مرتبط است که از طريق آزمايشات و سنجش ها تأييد شده اند. نظريه ها به راحتي کنار گذاشته نمي شوند بلکه هرگاه به نظر رسد که مشاهدات جديدي رخ داده اند که در قالب نظريه موجود نمي گنجند، دانشمندان نظريه موجود را مورد سؤال و بازسنجي بر اساس اين مشاهدات قرار مي دهند و تلاش مي کنند آن را با تغييراتي اصلاح کنند.
۴
نظريه عبارت است از مجموعه قوانيني كه با يكديگر با روش قياس ارتباط منطقي دارند و بطور كلي بخشي از واقعيت را تبيين مي كنند. اين قوانين موجود در دل نظريه خود شامل دو نوع آگزيوم (اصول متعارف بديهي) و تئورم (قوانين سنتز شده از آن اصول بديهي) هستند. مثلا:
آگزيوم اول: هر سنگي سخت است
آگزيوم دوم: همه كوه ها از سنگ هستند.
تئورم: هر كوهي سخت است.
همانطور كه مشاهده مي شود طبق اصول منطقي قياس از دو آگزيوم يك تئورم ساخته شده است.
۶
نظریه ها در مفهوم کلی، قضایایی هستند که مطابق قواعدی خاص کامل شده اند. این قضایا مطابق با قانون معین و بر اساس داده های قابل مشاهده به همدیگر مربوط شده اند و از آنها به عنوان وسایلی برای پیش بینی و تبیین پدیده های قابل مشاهده استفاده می شود.
۷
ساموئلسون: یک نظریه، مجموعه ای از بدیهیات، قوانین و فرضیه هایی است که چیزی را در باره واقعیت قابل مشاهده تبیین می نماید. بنابراین، نظریه نقش های ویژه ای از نظر تعریف، منظم کردن، توضیح و پیشگویی روابط بین پدیده ها دارد.
۸
نظریه، ایجاد یک شبکه نظاممند و هدفمند بین سازهها، مفاهیم و گزارههاست.
نظریه ها ارکان اساسی علوم را تشکیل می دهند،زیرا تمام تفسیرها و تحلیل های ما از پدیده های طبیعی و اجتماعی در قالب نظریه ها صورت می گیرد.
نظریه ها صرفاً کشف یک حقیقت پنهان نیستند. نظریه، شیوه نگاه کردن یا دیدنِ واقعیات، سازماندهی و اداره ی آنهاست.
تعریف پیشنهادی این موسسه عبارتست از:
گزارهای که حاوی تبیین چیستی،چرایی یا چگونگی یک پدیده است و از برآیند مجموعهای از تعاریف،اصول موضوعه، قوانین، قضایا و توصیفهای از نوع رابطه میان متغیرها بهدست آمده است.
هیئت حمایت از کرسیهای نظریهپردازی، در آییننامه مصوب شورای عالی انقلاب فرهنگی «نظریهپردازی» را بهصورت زیر تعریف کرده است:
«اراﺋﻪي نظر ﻋﻠﻤﻲ ﺟﺪﻳﺪ ﻛﻪ ﻣﺤﺼﻮل ﻣﻄﺎﻟﻌﻪو ﭘﮋوﻫﺶ روﺷﻤﻨﺪ و ﺑﺮﺧﻮردار از ﺳﻄﺢ ﻋﻠﻤﻲ ﻻزم ﺑﻮده، داراي ﻣﺒﺎﻧﻲ، ﻣﻨﻄﻖ، ﻓﺮﺿﻴﻪ و دﻻﻳﻞﻛﺎﻓﻲ و ﺳﺎﺧﺘﺎر ﻋﻠﻤﻲ ﻣﻨﺎﺳﺐ و ﻛﺎرﺑﺮد در ﺧﻮر ﺑﺎﺷﺪ.»
نقشها و کاربردهای نظریه:
نقش های هشتگانه زیر برای نظریه برشمرده میشوند: (از سایت کرسیهای نظریهپردازی)
۱. اولین نقش نظریه، تنظیم و خلاصه کردن دانش است. دنیا به صورت اطلاعات مجزا و پراکنده است و لذا افراد نیاز به تنظیم و ترکیب اطلاعات دارند. نظریه یکی از راه های دست یافتن به روش تنظیم دانش است. یکی دیگر از مزایای این نقشِ نظریه، خدمات و کمک های نظریه به کل دانش است. محقق نیاز ندارد هر تحقیقی را از ابتدا شروع کند؛ چرا که دانش در مجموعه ای از نظریه ها ارائه شده است و محقق می تواند هر مطالعه ای را با آگاهی و دانش منظم از تعمیم های دانش پژوهان پیشین آغاز کند.
۲. دومین نقش نظریه، تمرکز است. نظریهها علاوه بر تنظیم اطلاعات، بر بعضی از متغیرها و روابط آن ها تأکید و بقیه موارد را خارج می کنند. بنابراین، نظریه ها همانند نقشه عمل می کنند.
۳. سومین نقش نظریه، روشن کردن یا توضیح مشاهدات است: نظریه علائمی برای تفسیر، توضیح و درک پیچیدگی روابط انسان ارائه می دهد.
۴. چهارمین نقش نظریه پیش بینی است؛ اکثر نظریه ها به نظریه پرداز امکان پیش بینی حوادث و رویدادها را می دهند.
۵. پنجمین نقش نظریه، نقش کاوشگرانه آن است. این نقش نظریه در کمک به کشف مطالب به منظور کسب شناخت بیشتر و گسترش هر یک از نقش های دیگر آن بسیار مهم و حساس است.
۶. نظریه ها نقش ارتباطیِ ضروری و لازمی دارند. نظریه چارچوبی برای ارتباطات و محل آزادی برای بحث، تبادل نظر وانتقاد فراهم می آورد.
۷. هفتمین نقش نظریه، کنترل است. این نقش از پرسش های ارزشی حاصل می شود که در آن ها نظریه پرداز می کوشد تأثیر و خصوصیاتِ رفتاری خاص را مورد قضاوت و بررسی قرار دهد.
۸. نقش نهایی نظریه، حالتِ زایشی آن است. این نقش به معنای استفاده از نظریه در جهت برخورد با زندگی فرهنگی حاکم و ایجاد راه های جدید زندگی و به معنیِ استفاده از نظریه برای رسیدن به تحول است. نقش زایشی در برگیرنده ی قدرت مبارزه با تصورات حاکم بر فرهنگ، طرح پرسش های اساسی در مورد زندگی اجتماعی موجود، تقویت روند بازنگری بدیهیات و ایجاد راه های جدید برای اَعمال اجتماعی است (لیتل جان، ۹:۱۳۸۴-۸۸).
علاوه بر نقش های هشتگانه فوق برای نظریه، چهار کاربرد نظریه را نیز چنین بیان می شود:
۱. نظریه ها به ما کمک می کنند تا ببینیم.
دنیای حوادث و رویدادها به شیوه های گوناگون قابل تجربه است. آن چه مهم است، چگونگی تجربه جهان است. آن چه را هنگام نگاه کردن می بینیم، به نظریه های ما بستگی دارد.
۲. نظریه ها به ما کمک می کنند جستجو کنیم.
خواستِ ما برای دانستن بیشتر درباره جهان، یکی از دلایل معروف بودنِ زیاد نظریه هاست. نظریه ها نه تنها آن چه را میدانیم رمزگذاری می کنند، بلکه به ما اجازه می دهند که بیشتر یاد بگیریم.
۳. نظریه ها به ما کمک می کنندانتقاد کنیم.
نظریه ها به ما قدرتِ نقد و ارزیابیِ وضعیت ها و شرایط نابسامان اجتماعی و فرهنگی را می دهند. چنان که نظریه های انتقادی با تعریف و ترسیم ارزش ها و حقایق راستین، واقعیت ها را به نقد می کشند.
۴. نظریه ها به ما کمک می کنند عمل کنیم.
در شرایط اجتماعیِ مدرن، تصمیم گیری در مورد چگونگی عمل کردن، مبهم و پیچیده است. لذا مجبوریم برای تصمیم گیری در مورد چگونگی عمل کردن و نوع آن، قضاوت کنیم. نظریه ها گاهی اوقات به ما کلیدهایی برای چگونگی عمل کردن در مواجهه با وضعیت های مشکل را می دهند، زیرا افعال ما به وسیله نظریه ها هدایت می شود (۱)
زیرساختها و عناصر تشکیلدهنده یک نظریه: (اسلاید بحث)
نظریهها برای تبیین پدیدهها هستند + برای تبیین هر پدیده باید زیرساختهای آن کشف شوند= کلیه الزامات شناختی، بینشی، مهارتی، روشی و عنصری برای تحقق علت مادی و علت صوری یک پدیده و فعال شدن علت فاعلی برای صورتبندی پدیده، که زیرساختهای آن پدیده هستند، باید در فرآیند نظریهپردازی کشف و توصیف شوند. (زیرساخت = آنچه اجزاء و روابط میان اجزاء پدیده را برای رسیدن به اثر آن پدیده ایجاد میکند؛ زیرساختهای نگرشی، بینشی، مهارتی، روشی، اجتماعی و مدیریتی.)
ردیف
برخی مصادیق «زیرساخت» براساس تحلیل وجودی
۱
توصیف مفهومی
۲
اثبات امکان تحقق
۳
هدف و انگیزه
۴
عامل پدید آورنده و فعالکننده
۵
زمینه لازم برای پدید آمدن و فعالسازی
۶
اجزاء لازم برای پدید آمدن و فعالسازی
۷
تعیین زمان، مکان، کمیت، کیفیت لازم برای تحقق
۸
تعیین عناصر بیرونی و مرتبط با پدیده که در ایجاد اثر نهایی نقش دارند
۹
تعیین مبدء، مقصد و مراحل تحقق پدیده
۱۰
تعیین انواع احتمال و مسیر برای حرکت و تعیین مسیر بهینه
۱۱
تعیین موانع احتمالی حرکت و چگونگی برطرف کردن آنها
مصادیق زیرساخت در محور نگرشی: ضرورت وجودِ:
۱. دید کلاننگر۲. دید تمدنی۳. دید میانرشتهای۴. دید کاربردی و کارکردی و تولید محصول برای زندگی۵. دید آرمانبین و اصلاحگر۶. دید آیندهنگر۷. دید راهبردی۸. دید جهانی۹. دید تناقضیاب۱۰. دید شبههشناس۱۱. دید نیازشناس۱۲. دید سیستمی و فرآیندیاب۱۳. دید میانرشتهای۱۴. آشنایی با پدیده توسعهیافتگی۱۵. اصطلاحشناسی علم۱۶. آشنایی با زبان مخاطب۱۷. آشنایی با شبکه مسائل و موضوعات زندگی
۱۸. بررسی تاریخ علم و روند تولید علم درتاریخ
مصادیق زیرساخت در محور مهارتی: ضرورت وجودِ:۱. مهارت تفکر، خلاقیت و فعالسازی تعقل۲. مهارت فرضیهپردازی (حدسهای روشمند)۳. مهارت متغیرشناسی۴. مهارت کشف روابط درونی و بیرونی در یک سازه۵. مهارت کشف اطلاعات بهینه۶. مهارت تحلیل اطلاعات۷. مهارت مطالعات تطبیقی۸. مهارت مطالعات میانرشتهای۹. مهارت مفهومسازی۱۰. مهارت گزارهسازی سهلالفهم و سهل الاستعمال۱۱. مهارت نظریهسازی در یک دستگاه علمی۱۲. مهارت مدلسازی۱۳. مهارت کشف لوازم یک نظریه و مدل، در یک نظام علمی۱۴. مهارت ارزیابی یک نظریه و مدل۱۵. مهارت کارآمدسازی یک نظریه و مدل۱۶. مهارت نقادی در یک دستگاه علمی
مصادیق زیرساخت در محور روشی: ضرورت وجودِ:
الف- تعیین پارادایم با عناصر هشتگانة آن:
دلیل کاوش علمی
ماهیت واقعیت اجتماعی
ماهیت انسان
نقش شعور عامه
چیستی نظریه
تبیین درست
مدرک و شاهد معتبر
جایگاه ارزش ها و تمایلات
ب- تعیین مبادی تصوری و تصدیقی: (انتقال به بحث تفصیلی)
هستیشناسانه
روششناسانه
معرفتشناسانه
علمشناسانه
انسانشناسانه
جامعهشناسانه
تاریخشناسانه
آیندهشناسانه
ارزششناسانه
دینشناسانه
ج- رویکرد فلسفة علمی (فلسفه مضاف به علم):
شناسايي ماهيت دانش مورد نظر (از حيث منطقي و تاريخي)
هندسه، قلمرو و ساختار دانش
معناشناسي مفاهيم كليدي
روششناسي و كشف رويكردها و رهيافتها
مباحث معرفتشناختي دانش مانند چگونگي توجيه و اثبات گزارهها
مبادي تصوري و تصديقي (پيشفرضها و مبادي علمي و غيرعلمي مانند تبيينهاي روانشناختي و جامعهشناختي)
غايت و كاركرد و پيامدهاي فردي و اجتماعي دانش
بررسي تطبيقي گرايشهاي مختلف در آن
مصادیق زیرساخت در محور اجتماعی و مدیریتی: ضرورت وجودِ:
هدفگذاری
ترسیم نقشه جامع علمی و استراتژی کلان علمی
بستر اجتماعی تولید علم
اراده جمعی
مقررات و ضوابط قانونی و سازمانی مناسب
مدیریت پژوهش و ساماندهی مراکز پژوهشی
گسترش انجمنها، کرسیهای علمی، قطبهای علمی
تحرک و روانی نقلوانتقال نخبگان علمی
ایجاد تناسب میان آموزش و پژوهش
هر نظریه، مبتنی بر بستهای مفهومی و روشی حاوی موارد زیر است:
تعریف مفاهیم بهکاربرده شده در نظریه، تعیین اصول موضوعهای که در نظریه بهعنوان پیشفرض گرفته شده است، تعریف روشی که براساس آن مفاهیم با یکدیگر و با اصول موضوعه ترکیب میشوند و مفهوم جدید یا قاعده جدیدی تولید میشود. این بسته حاوی سه سطح و چهارده فرآيند است:
(اصطلاحات «فرضیه» و «آزمون» در فضای «تجربهگرایانه» ذکر نشده است بلکه فرضیهپردازی و آزمونکردن در هر لایه و سطح و بُعدی از پدیدهها، به تناسب آن است.)
دستورالعملهای مختلف برای «نظریه پردازی»: فرآیندهای مختلفی برای رسیدن به یک نظریه توسط اندیشمندان علوم انسانی ارائه شده است که برخی از آنها در پاورقی عرضه شدهاند.(۲)
نتایج آثار و لوازم پذیرش بحث:
. برای موجّهسازی «تحول در علوم انسانی» و تولید «علم دینی» ، رعایت منطق نظریهپردازی ضروری است. این منطق مبتنی بر «عقلانیت پایه» است و هیچ رویکرد خاص بر آن حاکم نیست.
۲. براساس منطق مذکور در فوق میتوان جدولی برای «تحلیل نظریهها» بهصورت زیر ارائه کرد:
(این جدول برای ارائه نمونه، با محتوای نظریه « حِکمی – اجتهادی » حجتالاسلام خسروپناه در مورد مدل علم دینی پُر شده است.)
ردیف
محورهای تحلیل و بررسی یک نظریه
محتوای نظریه
(به عنوان نمونه، نظریه حکمی – اجتهادی در علم دینی)
۱
متن نظریه (عبارات اصلی بیانکننده نظریه)
۱. علم دینی = دانشی که با بهرهگیری از مبانی هستیشناختی، معرفتشناختی، انسانشناختی، دینشناختی، ارزششناختی و روششناختیِ اسلامی به هستیشناسی، رابطهشناسی و کارکردشناسیِ پدیدههای ریاضی، طبیعی، زیستی، انسانی، بههدف درک رابطة «ملکی- ملکوتی» پدیدهها میپردازد.
۲. با الگوی حکمی اجتهادی، تولید علوم انسانی رفتاری اجتماعی ممکن است.
۳. الگوی حکمی اجتهادی، فرآیند معرفتیِ تولید نظریات علوم رفتاری اجتماعی اسلامی است.
۴. فرآیند معرفتی این تولید چنین است:
أ. از نظام هستیشناسانه، معرفتشناسانه و دینشناسانه، نظام انسانشناسانه استخراج شود؛
۲. علوم انسانی، مبتنی بر پنج نظام هستند: نظام فلسفی، نظام انسانشناسی، نظام ارزششناسی، نظام مکتبی، نظام روششناسی
۳. در نظام فلسفی، رویکرد «حکمت خودی» اتخاذ میشود.
۴. فلسفههای مضاف از فلسفه عام استخراج شوند.
۵. پیشفرضهای علمشناختی، معرفتشناختی و دینشناختی، در نظام فلسفی تبیین شوند.
۶. در نظام انسانشناسی، انسان عام و انسان خاص[۳] توصیف شوند.
۷. نظام مکتبی، اصول حاکم بر زندگی فردی و اجتماعی است که از آن به مکتب اقتصادی، مکتب سیاسی، مکتب اجتماعی تعبیر میشود.[۴]
۱۳
توجیههای استفاده شده در نظریه (مثالها و شواهد صدق بهکاررفته در نظریه)
بررسی مبادی معرفتی ۱۲ نظریه در علوم انسانی و کشف تاثیر تغییر نوع نگاه به مبادی در خروجی نظری
مانند تابع مصرف فریدمن، ساختاریابی گیدنز، نظریه انقلاب فوکو
۱۴
لوازم منطقی نظریه (دلالتهای التزامی و مباشر نظریه)
استفاده از اجتهاد دینی برای استخراج شاخصهای سنجش انسان موجود، از دین
استفاده از روشهای تجربی برای اجرای عملیات سنجش و تحلیل آن
استفاده از اجتهاد برای استخراج شاخصهای انسان مطلوب و نظام ارزشی
استفاده از اجتهاد و تجربه برای تعریف عملیاتی تغییر انسان موجود به مطلوب (علومی مانند فقه، اخلاق، عرفان، روانشناسی)
۱۵
نتایج معرفتی نظریه (چه تاثیری در چه فضای علمی ایجاد میکند؟)
۱. تلاش برای تولید فلسفههای مضاف بالخصوص فلسفه مضاف به امور
۲. تلاش برای تولید انسانشناسیهای خاص و ارزششناسیهای خاص
۳. تلاش برای تولید شااخصهای انسان مطلوب
۴. تلاش برای تولید چگونگی تغییر از موجود به مطلوب
۵. علومی را میخواهیم که ربط ملک و ملکوت را برقرار کنند.
۶. رویکرد غربگزینی انتقادی
۱۶
آثار نظریه (آثار عینی که نظریه میتواند ایجاد کند یا ایجاد کرده است)
تولید مبانی فلسفه علوم انسانی اسلامی
۱۷
رقباء نظریه (افکار و نظریاتی که همگرا با این نظریه نیستند و مخالف محسوب میشوند)
همه نظریاتی که امکان تولید علم دینی را قبول ندارند.
همه نظریاتی که امکان تولید علم دینی را در همه علوم قبول دارند و تعریف علم دینی را الگوی یکسان برای همه علوم میدانند.
همه نظریاتی که روش تولید علم دینی را فقط منحصر در استخراج نقلی میدانند.
۱۸
روش گسترش نظریه (آیا صاحبنظریه، خودانتقادی داشته است یا اشاره به شیوه تکمیل و بازسازی نظریه کرده است؟)
نیاز نظریه به تکمیل از جهت فرآیند استخراج و تولیدمدل عملیاتی
مباحث و مفاهیم کلیدی مرتبط به این بحث:
منطق نظریه پردازی ، تولید علم ، علم دینی ، تحول در علوم انسانی، الگوی پیشرفت و توسعه ، تمدن اسلامی
(۱) از دانیل لیتل به نقل مهدی زاده، سید محمد، (۱۳۸۹)؛ نظریههای رسانه: اندیشه های رایج و دیدگاه های انتقادی، تهران: نشر همشهری، چاپ اول۱۳۸۹.
(۲) برخی فرآیندهای پیشنهادی اندیشمندان علوم انسانی برای نظریهپردازی:
(این مدلها از مقاله روششناسی عمومی، جناب آقای دکتر حسن داناییفرد نقل شدهاند و مقصود از کلمه مولف در تصویر آخر، ایشان میباشد.)
برچسب #الگوی پیشرفت و توسعه #تحول در علوم انسانی، #تمدن اسلامی #تولید علم #علم دینی #منطق نظریه پردازی #نظریه پردازی
دانشنامه, روش شناسی
روش سنجش و آزمون نظریه ها
دانشنامه, روش شناسی
روش تفکر شبکه ای
ب. از نظام هستیشناسانه و انسانشناسانة دین، مکتب ارزشی دین استخراج شود؛
ج. از مکتب انسانشناسانه و مکتب ارزشی دین، شاخصهای انسان مطلوب و انسان خاص (انسانِ اقتصادی، اجتماعی، …) استخراج شود؛
د. برای توصیف انسان موجود، با استفاده از روش اجتهادی، سوالات پرسشنامهای برای سنجشهای کمی و کیفی، تولید میشود و با روش تجربی کمی و کیفی اجرا شود.
ه. براساس شاخصهای انسان مطلوب دینی، شناخت از انسان موجود نقد شود؛
و. از مکتب ارزشی دین، نظامهای ارزشی فقهی حقوقی، اخلاقی عرفانی استخراج شود؛
ز. از نظامهای ارزشی دین، ارزشهای مضاف(ارزشهای اقتصادی، …..) استخراج شود و چگونگی تغییر بهدست آید.
۲
مفاهیم اصلی تشکیلدهنده نظریه
نظام فلسفی (نظریة حکمت خودی)، نظریه دیدهبانی، فلسفه علوم، فلسفه امور، نظام معرفتشناسی (نظریه بداهت نظامند کارآمد)، نظام انسانشناسانه، انسان خاص (انسانِ موصوف)، مکتب ارزشی، ارزشهای مضاف، انسان محقق، انسان مطلوب، تعریف دین، اجتهاد فقهی، روش حکمی اجتهادی، عقلانیت اسلامی، علوم انسانی اسلامی، رابطة مُلک و ملکوت، علوم انسانی رفتاری اجتماعی، تمدن نوین
۳
مساله اصلی نظریه (صاحبنظریه به حل چه مسالهای اهتمام ویژه دارد؟)
فرآیند اسلامیسازی علوم انسانی چگونه است؟ (فرآیند معرفتی، فرآیند راهبردی، فرآیند مدیریتی)
۴
مسائل فرعی نظریه (صاحبنظریه به دنبال پاسخگویی به چه مسائلی است؟)
تعریف علم دینی و اسلامیسازی علوم چیست؟
الگوی معرفتی اسلامیسازی علوم رفتاری اجتماعی چگونه است؟
این الگو چگونه تحقق مییابد؟
بستر معرفتی نظریه (نظریه و صاحبنظریه از چه نظریات یا افکاری اشراب شدهاند؟)
حکمت متعالیه
۵
چهارچوب معرفتی حاکم بر نظریه (پارادایم و گفتمان حاکم بر نظریه، با ذکر تمام محورهای تشکیلدهندة پارادایم)
حکمت نوصدرایی(در هستیشناسی و انسانشناسی)، ارزششناسی فقهی اخلاقی عرفانی اسلامی، معرفتشناسی مبناگرا (با نظریة بداهت نظامند کارآمد)، فلسفههای امور در حکمت خودی (بهویژه فلسفه هستی، فلسفه معرفت، فلسفه دین، فلسفه انسان، فلسفه ارزش)
۶
چهارچوب روشی حاکم بر نظریه (از چه روش یا روشهایی برای تعریف، توصیف، تفسیر و تبیین استفاده کرده است؟)
برهانی، تجربی، اجتهادی با کارکرد استنطاقی (با پرسش بیرون از متن به متن مراجعه شود) + استفاده از دلالتهای التزامی گزارههای دینی
استفاده از «ظن مُدلّل» (روشمند)
بررسی تاریخی منطقی در کشف فرآیندهای احتمالی برای تولید علم دینی (دیدهبانی)
۷
پیشینه نظریه (چه نظریاتی همگرا با این نظریه عرضه شده است؟)
نظریه علم دینیِ نقیب العطاس، اسماعیل فاروقی، العلوانی، نصر، گلشنی، عابدی شاهرودی، زیباکلام، جوادی آملی
۸
تعاریف موجود در نظریه (چه تعاریفی در نظریه ذکر شده است؟)
علوم انسانی اسلامی، علومی هستند که با روش حکمی اجتهادی به توصیف انسان مطلوب، انسان محقق و نحوة تغییر او میپردازند.
۹
توصیفهای موجود در نظریه (قیود و شرایط هر یک از موضوع و محمول و نسبت)
محمول نظریه، مقید به:
۱. علوم رفتاری اجتماعی (مجموعه توصیف، تبیین و توصیهها)
۲. در پاسخ به مشکلات و نیازهای انسان معاصر
۳. تشخیص داده شده با روش حکمی اجتهادی
۴. استخراج شده از مبانی هستیشناسانه، انسانشناسانه و ارزششناسانة خاص (مثلا خصوصیات انسان اقتصادی در حکمت اسلام)
۵. تفریع شده با روش حِکمی در توصیف انسان موجود
۶. و استخراج شده از آیات و روایات با روش اجتهادی در توصیف انسان مطلوب
۱۰
روابط موجود در نظریه (چه روابطی بین مولفهها یا مفاهیم یا عناصر یا متغیرهای مختلف در نظریه آمده است؟)
فلسفه مطلق (دربردارندة فلسفههای مضاف به حقایق و مبانی هستیشناختی، معرفتشناختی، انسانشناختی، روششناختی، دینشناختی) ! تولید نظام ارزشی و الگوی انسان مطلوب! شکلگیری نظام انسانشناسی ! تولید نظام مکتب رفتاری اجتماعی! تولید انسانشناسیهای خاص (انسان اقتصادی، انسان فرهنگی، …) ! تدوین نظام روششناسی! تولید نظریه! تولید علم انسانی
۱۱
تبیینهای موجود در نظریه (چه استدلالهایی در نظریه ذکر شده است؟)
به دلیل مبنای مولف در قلمرو دین، آموزههای دین در توصیف انسان مطلوب، ظرفیت تبدیل شدن به مدل را دارند.
به دلیل مبنای مولف در فلسفه علوم انسانی، علوم اجتماعی دارای چهار ساحتِ توصیف انسان موجود، توصیف انسان مطلوب، نقد انسان موجود، فرآیند تغییر انسان موجود هستند.
۱۲
تفسیرهای موجود در نظریه (چه اجزاء و روابط پنهانی در نظریه، آشکارسازی شده است؟)
۱. فرآیند تولید علم دینی و اسلامیسازی علوم انسانی رفتاری اجتماعی= مجموعه سه فرآیندِ «توصیف انسان مطلوب»، «توصیف انسان موجود» و «توصیه برای تغییر»
#روششناسی
#روشتدریستفکریومهارتمحور
خانه > دانشنامه > روش شناسی > روش تدریس تفکری و مهارت محور
دانشنامه, روش شناسی
روش تدریس تفکری و مهارت محور
10 دقیقه خواندن
169
روش تدریس تفکری و مهارت محور
روش تدریس تفکری و مهارت محور
موضوع بحث:
« روش تدریس تفکرساز و مهارتساز » چیست؟ چرا؟ و چگونه؟ (تدریس کارگاهی)
مساله بحث:
یک استاد چگونه میتواند موقعیتی را ایجاد کند که فراگیران بهجای حفظ مطالب علمی در طول سیر تحصیل، از همان ابتدا، تحصیلی مبتنی بر تولید فکر و علم و خلاقیت داشته باشند؟ و چگونه میتواند فرآیندی را اجرا کند که فراگیران از همان ابتدا، از مطالب علمیِ بهظاهر صِرفاً نظری و تئوری، برای حل مسائل و رفع نیازها در عمل استفاده کنند؟
پیش فرض ها:
۱. روش تدریس زیرمجموعه علوم تربیتی است؛ علوم تربیتی تابعی از هویت تربیت است؛ هویت تربیت تابعی از هویت انسان است.
۲. هويت انسان = حیوانی با قابلیت عقلانیت شبکهای؛ که دارای نیروی حرکتزای غریزه، فطرت، احساسات و عواطف و تمایلات، تفکر و عقل، اراده و انتخاب است که قابلیت تشدید و تضعیف دارد. (سه حیطة شناختی، عاطفی، حرکتی) (انتقال به مبانی انسانشناسانه)
۳. تربيت = جهتدهی به قوای انسان برای رشد، بهطوری که منجر به توانایی انجام مستقل یک کار شود.
۴. هدف تربیتِ انسان، خروج از محدودیتهای وجودی است.
۵. آموزش = ابزار تغییر درشناخت و احساس انسان است که منجر به تغییر در رفتار میشود.
۶. تحصیل= برقراری ارتباط ادراکی با مجموعهای منظم و منطقی از بستههای علمی، بهطوریکه منجر به یادگیری شود.
۷. خلاقیت و نوآوری = توانایی کشف اجزاء و روابط پنهان از دید عمومی در باره یک موضوع و پدیده و بازسازی آن، براساس یافتههای جدید؛ و به تعبیر دیگر، خلاقیت = تلاش معرفتی برای کشف اجزاء و روابط نهفته در شبکه هستی (انتقال به بحث تفصیلی در مورد خلاقیت)
۸. مهارت = توانایی استفاده از اطلاعات، برای انجام صحیح، مستقل و مکرر یک کار (انتقال به بحث تفصیلی در مورد مهارتمحوری)
تحقیق = مراحل و ضوابط لازم برای کشف صحیح و تحلیل موجّه اطلاعات به هدف حل یک مساله؛ «تحقیق»، تولید اطلاعات است و نه جمعآوری اطلاعات تولیدشده قبلی. (انتقال به بحث تفصیلی در مورد روش تحقیق شبکهای)
فرضیه بحث:
۱. تدریس تفکرساز و مهارتافزا = فرآیند هدايت فراگير بهسوي تشخيص مساله و فعالسازي تفکر او براي حلمساله، و اقدام عملی توسط فراگیر برای حل مساله در كلاس (شبیهسازی عملی فرآیند تولید علم و کاربرد علم)
۲. کارگاه آموزشی = فراهمسازی محیط آموزشی برای اجرای عملی تولید مطالب مورد نظر توسط شرکتکنندگان؛ کارگاه آموزشی، فضای انتقال مطالب نیست، فضای تلاش برای تولید مطالب، با راهنمایی و هدایت و کنترل استاد است.
تبیین بحث:
مرکز ثقل تحصیل، یادگیری است؛ «يادگيري» عبارت است از: شكل گرفتن روح در اثر برقرار شدن ارتباط ادراكي با يك موضوع، به منظور انجام يك عمل براي رفع يك نياز (در تعابیر روانشناسانه چنین گفته میشود: یادگیری ایجاد تغییر نسبتا پایدار در رفتار است.)
يادگيري وقتي تحقّق مييابد كه فرد بتواند از اطلاعاتي كه بهدست آورده است براي حركتي در زندگي استفاده كند. بر اين اساس هنگاميعلم آموز ميتواند به اين سطح برسد كه:
نياز به مطلب را لمس كند.
امكانات و معادلات موجود در هستي را تشخيص دهد. (برای دستیابی به پاسخ)
كيفيّت ارتباط بين امکانات و نيازها را كشف كند.
توجّه متمركز به اهميّت موضوع در زندگي پيدا كند.
بتواند مستقلاً بين امكانات و عناصر مفيد با موقعيّت نياز ارتباط برقرار كند و عناصر نامطلوب را كنار زند. (مجموعه اهداف شناختي، رواني و عملي)
ركن اصلي اين تعريف “شكل گيري”روح است؛ يادگيري حالتي است كه در روح (نه فقط در ذهن) ايجاد ميشود و حقيقتي را در خود مييابد. خصوصيات اين تعريف عبارتند از :
برقراري ارتباط ادراكي با يك موضوع (ميخواهيم چيزي را بشناسيم)
ارتباطي كه به خاطر انجام يك عمل برقرار شده است. (وقتي ميخواهيم كاري بكنيم بايد اطلاعات لازم را بهدست آوريم)
عملي كه سبب رفع يك نياز و حل يك مشكل است.
احساس نياز تصميم به رفع آن
كسب اطلاعات لازم
تبديل اطلاعات به عمل رفع نياز
مهمترين ابزار براي تبديل اطلاعات به عمل، نشان دادن اهميّت مطلب در چرخة زندگي است. اهميّت مطلب نيز در صورتي ملموس میشود كه نياز به آن احساس شود. به هر مقداري كه اين احساس قويتر باشد، مطلب درس مهمتر خواهد شد و توجّه متمركزتري را ايجاد خواهد كرد و تلاش بيشتري براي دستيابي به روشي كه رفع نياز كند صورت خواهد گرفت. در اثر اين تلاش است كه يادگيري محقَق ميشود.
مقدمه ۱) تحصيل براي يادگيري علم است.
مقدمه ۲) يادگيري، با تبديل اطلاعات به عمل توسط خودِ طالبعلم صورت ميپذيرد.
مقدمه ۳) تبديل اطلاعات به عمل درصورتي انجام ميشود كه طالبعلم نياز به اطلاعات را لمس كرده باشد و قوانين وجودي مربوط به موضوع را كشف نمايد و عناصر موثر و مانع را تشخيص دهد.
مقدمه ۴) طالبعلم بهوسيله تفكّر ميتواندمطالب را كشف كند.
نتيجه:
تحصيل يعني: تلاش طالبعلم براي دستیابی به مهارت در تفكّر، تفكّري كه اطلاعات لازم براي رفع نياز را كشف كند و به عمل تبديل نمايد. و تدریس یعنی: تلاش استاد برای هدایت طالب علم بهسوی دستیابی به مهارت تفکر کاربردی
تدریس ياددادن روش تفكّر است؛ و يادگرفتن روش تفكّر جز با فعّاليّت خود طالبعلم محقق نميشود. نقش معلم زمينهسازي براي فعّاليّت فكري طالبعلم و هدايت او به سوي فعاليّتهاي فكري ثمربخش است. استاد، بايد طالبعلم را در موقعيّت احساس نياز قرار دهد تا اهميّت رفع نياز براي او ملموس شود؛ سپس به سوي كشف امكانات رفع نياز هدايت كند (نه اينكه اطلاعات لازم را مستقيماً در اختيار او بگذارد؛ طالبعلم بايد جستجو كند و خود اطلاعات لازم رابهدست آورد؛ استاد نقاط نفوذ به مطلب و سرچشمههاي استخراج آن را به طالبعلم نشان ميدهد). و در نهايت، طالبعلم را راهنمايي ميكند تا از امكانات و اطلاعات بهدست آمده براي حلّمسأله و رفع نياز استفاده كند و آنها را در عمل بكار ببرد.(دقّت كنيد)
فعاليّتهاي طالب علم براي انجام يك تحصيل صحيح :
• تشخيص نيازي كه درس پاسخگوي آن است.
• فهم اهميّت موضوع( نقش اين نياز در زندگي)
• جستجو اطلاعات لازم براي رفع نياز
• كشف ارتباط معلومات بهدست آمده با موضوع نياز
طالبعلم ميآموزد، تا زندگي كند پس بايد طوري بياموزد كه بتواند در تمام زمينههاي زندگي مشكلات خود راحل كند و بتواند بعد از خروج از مراكز علمي به يادگيري ادامه دهد؛ يعني تشخيص دهدكه چه بايد بداند؟ و چگونه بايد عمل كند؟ زندگي نيازمند نگرشهاي كلان و خرد است،زندگي نيازمند ابداع و طراحي است، رسيدن به كمال و هدف نيازمند تفكّري خلّاق است.طالب علم بايد خود را به تفكّر خلّاق برساند. (انتقال به بحث سطوح فهم و ادراک)
اهميّت تدوين اهداف درس به قدري است كه اگر در طراحي تحصيلي فقط بتوانيم آنها را دقيق و شفّاف تعيين كنيم به آستانه موفقيّت رسيدهايم. اهدافي مفيد و موفّق خواهند بود كه در آنها به نيازها و مسائل زندگي واقعي پرداخته شده باشد. (انتقال به فهرست اهداف مهارتی برای تکتک علوم حوزوی)
گزارشی از کتاب «راهنمای تدریس با اقتباس از نگرش اسلام»:
در ساختار آموزش و تعليم سه متغيرمبنائي وجود دارد : علم آموز، محتواي آموزش و استاد. هدف يك مجموعه آموزشي ايجاد تغيير مثبت در نگرش و عملكرد علمآموزان است. اين هدف با ايجاد ارتباط بين علم آموز و محتواي آموزشي حاصل ميشود. نقش استاد برقراري اين ارتباط است.
دو سوي اين ارتباط، دو لايه از عالم وجود هستند. يك لايه، روح و ذهن علم آموز است و لايه دوم حقيقت موجود در هستي. هردو لايه از يك طيف گسترده تشكيل شدهاست. هر نقطه از طيف وجوديِ روح، تشكيل دهنده نوعي از ادراك است كه با نقطه متناظر خود در طيف وجوديِ حقايق بيروني اتحاد برقرارميكند. در اين ميان مهارت استاد، تشخيص موقعيت ادراكي علم آموز و موقعيت وجودي محتواي آموزش است. استاد با تشخيص فاصله ميان اين دو موقعيت، از مفاهيم مياني و واسطهاي خاص استفاده ميكند تا زمينه ارتقاء وجودي علم آموز فراهم شود و با حقيقتي كه آموزش ميبيند، اتحاد وجودي پيدا كند. در اين صورت ” فهم”حاصل ميشود و يادگيري محقق ميگردد.
اين کتاب درصدد پاسخگويي به سوالات زير است :
•چگونه موقعيت ادراكي علم آموز را تشخيص دهيم؟
•چگونه موقعيت وجودي و سطح علميمحتوا را بشناسيم؟
•فهم چيست؟ چه مراتبي دارد و چگونه حاصل ميشود؟
•حلقههاي مفهومي كه رابط بين سطح ادراكي علم آموز و طيف وجودي مطالب آموزشي هستند را چگونه ايجاد كنيم؟
پاسخ اين سوالات نياز اولية يك مدرس است. دقّت در اجراي يك روش تدريس صحيح، رمز موفقيت يك مجموعة علمي و آموزشي است.
اگر تحول به سوي كمال را ميخواهيم،اگر از وضعيت علمي و عملي طلاب نگران هستيم، بايد در روش تدريس و تعليم خود تجديدنظر كنيم.
بهترين متنها اگر صحيح آموزش داده نشوند قدرت تغيير در افكار و رفتار را نخواهند داشت. امّا يك متن عادي با يك تدريس روشمند ميتواند سطحي از تعادل و مطلوبيّت را ايجاد كند. كتاب ” راهنماي تدريس ” بر اساس چنين نيازي طراحي گرديدهاست.
ساختار كتاب از سه لايه تشكيل شده است :
۱. نگرشها (ايجاد نگرشهاي لازمنسبت به علم آموزي و تدريس )
۲. راهبردها (ارائه خط مشي و قالبكلّي براي يك تدريس موفق )
۳. راهكارها (ارائه برنامههاي عملي براي اجراء يك تدريس موفق )
عصاره لاية اول :
چكيده كتاب در اين محور، ضرورت آموزش بر اساس نظرية ” دعوت سه بُعدي ” است. سرمنشاء اين نظريه، آية شريفه” اُدْعُ اِلي سَبيِلِ ربِِّك بِالحِكْمَهِْْ والمَوعِظَهِْْ الحَسَنَهِْْ وجَادِلـْهُم بِالَّتِي هِيَ اَحْسَن” (آیه۱۲۵ سوره نور) است. براساس اين نظريه، علم آموزي عبارت است از: ايجاد زمينه براي اتحاد درون و برون انسان (شبکه هستی) . چگونگي اين زمينه سازي در محور دوم كتاب تشريح شده است.
عصاره لاية دوم :
به استناد آية شريفة فوق، زمينه سازي براي ارتقاء ادراكي انسان و اتصال به حقايق وجودي، سه راهبرد دارد :
۱. تبيين مطلب درس با استفاده ازمعادلات و قوانين هستي، به طوري كه حداقل منطقي بودن مطلب درس براي علم آموز ملموس شود.(حكمت)
۲. تشريح مطلب درس با ارائه نتايج مثبت عمل به آن و ضررهاي ناديده گرفتن آن، به طوري كه تأثير مطلب در روند زندگي براي علم آموز مشهود شود. (موعظه حسنه)
۳. عرضه مطالب مشابه و رقيب و مقايسه آنها با يكديگر براي كشف نقاط ضعف و قوت، به طوري كه برتري مطلب درس بر موارد مشابه براي علم آموز معلوم گردد. (جدال احسن)
علمي موجب تغيير مثبت در رفتار ميشود كه:
منطقي بودن آن لمس شود، مفيد بودن آن مشهود باشد و ضرر عمل نكردن به آن تبيين شود، برتري توصيهها و برنامههاي آن بر ديگر موارد معلوم شود.
وجه تسميه نظرية “دعوت” به “دعوت سه بُعدي “، وجود راهبردهاي سهگانه فوق است. امّا چگونه ميتوان در عمل به اين آموزش سه بُعدي دست يافت؟ چگونه ميتوان علم آموز را از سه جهت به سوي علم و ادراك فراخواند و محتويات دروني او را با اين محركهاي سهگانه به سوي تعالي و رشد حركت داد تا با حقيقت متحد شود و واقعيات را در وجود خود لمس كند؟ محور سوم كتاب پاسخگوي اين سؤال است.
عصاره لاية سوم : (ابزارهای پنچگانه برای عملیاتی کردن «دعوت سهبُعدی»)
چكيده اين قسمت از كتاب عبارت است از: چگونگي آموزش بر اساس روش حل مسأله و تفكّر نقّادانه. سرچشمه اين راهكار اجرائي براي پياده سازي آموزش فعال، روايات زير هستند :
اين روش در قالب “كارگاه هاي علمي و آموزشي” پياده سازي ميشود. هدف يك كارگاه آموزشي فراهم سازي زمينه براي مهارت در موارد زير است:
•تشخيص نيازهاي واقعي و تفكيك آنها از نيازهاي كاذب
•نقشه ريزي براي رفع نياز و حل مسأله
•همفكري و همياري براي رسيدن به پاسخ
•طراحي و مدل سازي براي استفاده عملي از پاسخ
•كشف نقاط بحران و انحراف
•توليد فكر و نه جمع افكار
قسمت سوم كتاب چگونگي اجراي كارگاههاي آموزشي و علمي را بررسي ميكند. (دریافت فایل کتاب)
علم براي زندگي است وزندگي حركت به سوي كمال و ابديت است. علم ارتقاء روح به سوي كمال است و البته در اين هستي يك كمال و ابديت بيشتر نيست، وحده لا اله الا هو.
نتایج آثار و لوازم پذیرش بحث:
۱. با استفاده از روش حل مسأله و تفكّرنقّادانه ميتوان زمينه ارتقاء فهم و ادراك علمآموزان را به سطح ادراك مجردات و فهمهاي شهودي فراهم ساخت.
۲. نمودار جریان روش تدریس فعال (فلوچارت روش تدریس)
برچسب #تحصيل #تدریس تفکر محور #تدریس تفکرساز و مهارتافزا #تدریس کارگاهی #تربیت #تفكّر #روش شناسی #فهم #كشف ارتباط #یادگیری
دانشنامه, روش شناسی
#روششناسی
#روشتصمیمگیریالگوریتمی
خانه > دانشنامه > روش شناسی > روش تصمیم گیری الگوریتمی
دانشنامه, روش شناسی
روش تصمیم گیری الگوریتمی
5 دقیقه خواندن
113
روش تصمیم گیری الگوریتمی
موضوع بحث:
« روش بهینه تصمیمگیری » چیست؟ چرا؟ و چگونه؟
مساله بحث:
چگونه میتوان برای حل یک مساله یا اجرای یک برنامه، بهترین تصمیم را گرفت؟ (تصمیمسازی برای تصمیمگیری بهینه)
پیش فرض ها:
..
فرضیه بحث:
۱. تصمیمگیری = انتخاب قطعی گزینه بهینه در میان احتمالات ممکن، براساس محاسبه بیشترین بهره با کمترین هزینه
۲. تصمیمگیری یک فرآیند ناخودآگاه است که نیاز به دقیقسازی (خودآگاهسازی مرحلهبمرحله و الگوریتمی) دارد.
۳. نقاط تصميم و انتخاب هستند كه مسير مديريت كلان و خُرد يك جامعه را رقم ميزنند بنابراين تصميمسازي براي تصميمگيران اهميت حياتي خواهد داشت. یک «كانون تفكر» موقعيتي براي تصميمسازي است. (انتقال به بحث از کانون تفکر)
۴. دستيابي به مدل كارآمد و برتر در تصميمسازي، ابزار اصلي یک کانون تفکر است.
۵. مدل تصميمسازيِ پیشنهادی= شبیهسازی شبكهاي آيندهنگرانة استراتژيك[۱] يا مدلِ تصميمسازيِ ۵S
مراحل تصميمسازي
فعاليتي كه بايد انجام شود
مراحل انجام اين فعاليت
تعيين مساله تصميم
شبيهسازي واقعيت موجود
+
شبيهسازي آينده در صورت ادامه وضعيت موجود
تحليل سيستم موجود با نگرش شبكهاي
+
تعيين استراتژي حاكم بر اين سيستم
+
تعيين آيندة اين سيستم
تعيين اهداف و ارزشهاي حاكم بر تصميم
تدوين اهداف بنيادين
+
تدوين اهداف خاص مربوط به مساله تصميم
تعريف اهداف با نگرش شبكهاي و آيندهنگرانه
+
تعيين اولويتها (استراتژي حاكم بر اهداف)
ابداع گزينههاي ممكن براي تصميمگيري
شبيهسازي آينده در صورت تغيير وضعيت به وضعيتهاي ممكن
تعريف و تحليل سيستمهاي ممكن با نگرش شبكهاي
+
تعيين استراتژي حاكم بر اين سيستمها
+
تعيين آيندة اين سيستمها
ارزيابي گزينهها
تعيين بهترين وضعيت ممكن
تعيين معادلة هزينه، منفعتِ شبكهاي آيندهنگر در هر يك از سيستمها
(مقايسة هزينه، منفعتِ استراتژيها)
مدلسازي نهايي
توصيف چگونگي حركت از وضع موجود به وضعيت بهينه
تعريف و تحليل سيستم بهينه با نگرش شبكهاي
+
تعيين استراتژي حاكم بر اين سيستم
+
تعيين آيندة اين سيستم (چشمانداز تصميم)
تبیین بحث:
.
فرآيند تمدنسازي فرآيندي تدريجي و نيازمند بسترسازيهاي درازمدت است؛ و تانگرش نخبگان و ديد عمومي به ضرورت سيستمسازي، و در سيستمسازي به ضرورت فرآيندسازي، و در تعريف فرآيندها به اهميت دادههاي دين معطوف نشود، فضاي حركت به سوي تمدن اسلام شكل نخواهد گرفت.
توليد سيستمها و فرآيندهاي فوق، نيازمند توليد فكرهاي آيندهسازانه و نَه فقط آيندهنگرانه است. توليد فكر نيز نيازمند خطمشي و شيوة آگاهانه، زاوية ديدِ كلان و توصيف قدمبهقدم عمليات اجرايي است تا از آسيبها و تلههاي فكري در امان بماند و بهدور از جزءنگري و مغالطات، واقعيتها و روندهاي هستي را تشخيص داده، افكارمطابق با حقّ توليد نمايد و در محيط رقابت، مديريت زندگي جهاني را بهدست بگيرد.
عمليات نرمافزاريِ تمدنسازي، با استفاده از ابزار تصميمگيري فعال ميشود؛ نقاط تصميم و انتخاب هستند كه مسير مديريت كلان و خُرد يك جامعه را رقم ميزنند.بنابراين تصميمسازي براي تصميمگيران اهميت حياتي خواهد داشت. كانون تفكرموقعيتي براي تصميمسازي است.
در اين مدل، ستون فقرات تصميمسازي بهصورت زير است:
تعيين مسالة تصميم
تعيين اهداف و ارزشهاي حاكم برتصميم
ابداع گزينههاي تصميم
ارزيابي گزينهها
مدلسازي نهايي
تصميمسازي، مدلسازي (شبيهسازيِ روشمند) از انواع تصميمات ممكن در موضوع است تااثرات هر يك از تصميمها ارزيابي و كنترل شوند و در نهايت بهترين مدل ارائه شود و مجموعه فرآيندِ انجام شده در اختيارتصميمگيرنده قرار داده شود.
تصميمساز هميشه يك گام جلوتر ازتصميمگيرنده است زيرا از قبل تصميمات احتمالي او را پيشبيني كرده و آثار اجرائي آنها را نيزمحاسبه كرده است.
در اين مدل، براي تصميمسازي، در پنج مرحله، شبيهسازيِ واقعيتها صورت ميگيرد:
۱. شبيهسازي واقعيت موجود
۲. شبيهسازي آينده در صورت ادامة وضع موجود
۳. شبيهسازي آينده در صورت تغيير وضعيت به وضعيتهاي ممكن
۴. تعيين بهترين وضعيت ممكن
۵. توصيف چگونگي حركت از وضع موجود به وضعيت بهينه
و در هر مرحله، ديدِ شبكهاي (بررسي متغيرهاي دروني تا ذرات بنيادين و بررسي متغيرهاي بيروني تا فضاي بينهايت) اعمال ميشود و برآيند اين بررسي بهصورت يك استراتژي كه بتواند اهداف و ارزشهاي مورد نظر را در آينده تحقق ببخشد توصيف ميگردد.
منظوراز فرموله كردن متغيّرها،دستيابي به تابعِ تبديل سيستم است. يعني: پس از مشخص شدن ورودي و خروجي، اجزاء،مرزها و جريان اوليّة سيستم، بايد مشخص شود كه چه نوع ارتباطاتي بين متغيّرها بايدايجاد شود تا با كمترين هزينه بيشترين بازدهي را داشته باشد. تعيين معادلات تبديل ورودي سيستم به خروجي آن، مبناي مدلسازي است.
مدل، ابزاري است كه به وسيله آن ميتوان فرآيند خطّمشيها را شناخت. مدل، ابزار تعيين ميزان آسيبپذيرييك پديده يا سازمان در برابر نوسانات مختلف است؛ مدل، ابزار مطالعه پديدهها برايدرك نحوة رفتار هر پديده به صورت قابل كنترل است(يعني بتوان به مشاهدة دقيق رفتارمولفههاي تشكيلدهنده و علل پديدآورندة آنها پرداخت و اطلاعات لازم را با يك نگاهو به سرعت بدست آورد)؛ مدل، نظام نظري منسجم براي تشريح پديدهها و تعيين فعلوانفعالبين آنهاست؛ مدل، شبيهسازي واقعيّتِ دربسته است .
مراحل مدلسازي عبارتند از:مشاهدة مجموعة فرآيند، دريافت ضرورت كنترل و پيشبيني رفتار پديده، انتخاب متغيّرها، تعيين ضريب تأثير آنها، تعريف روابط علّي و معلولي، آزمايش(تفسير نتايج حركت مدل در عمل)، بازنگري.
روش طراحي مدل:
الگوي كلّي طراحي مدل بدين ترتيب است: استقراء مولّفهها و متغيّرهاي دروني و بيرونيِ تأثيرگذار و تأثيرپذير، تعريف شاخصههاي پايه(زمينة اوليّه و هدف حداقلي)، تعيين هدف نهايي و ايدهآل (هدف حداكثري)، بررسي كميّت و كيفيّت تأثير هر مولّفه(با دقت بر ميزان قابل كنترل بودن يا نبودن)، تعيين ارتباط اصلي و شرايط و تأثير كليدي،ترسيم روابط علّي و معلولي، تعيين زمينهها و پيشفرضها(وضعيتي كه مدل براساس آن طراحي ميشود)، مرحلهبندي حركت از حداقلها به سوي حداكثرها، تعيين نقاط بحران،طراحي حلقههاي كنترلي و بازخوردها.
الگوي اجرايي طراحي مدل بدين صورت است: تعيين نقطة شروع، زمينة لازم براي شروع، محرك لازم براي شروع، انجام دهندة كار و شرايط آن، كيفيت و كميّت كار، مراحل كار، نتايجِ موردانتظار در هر مرحله، نقاط مشكل و توقّفهاي احتمالي، محرّك مجدّد، شرايط اتمام كار، نقطه پايان، بازنگري و ارزيابي، اصلاح نقاط ضعف، تقويت نقاط قوّت، ايجادزمينة لازم براي انجام حركتهاي جديد. (انتقال به بحث تفصیلی از مدلسازی)
نتایج آثار و لوازم پذیرش بحث:
اگر بخواهیم براساس نگرش اسلام، تمدنسازی صورت بپذیرد باید براساس منابع دین، تصمیمسازی برای تصمیمگیران و مجریان در سطح کلان، صورت بپذیرد.
مدیران و مجریان، در صورتی یک پیشنهاد و برنامه کلان را میپذیرند و حاضر به خطرپذیری و ریسک میشوند که بهصورت مدل عملیاتی با مقایسه با دیگر مدلهای مشابه، ارائه شود و برتری خود را نمایش دهد.
تشکیل کانون تفکرهای «احیاء تمدن اسلام» پیشنیاز حرکت تمدنی است.
(انتقال به فایل الگوریتمهای عملیاتی برای تصمیمسازی پنج مرحلهای)
مباحث و مفاهیم کلیدی مرتبط به این بحث:
الگوی پیشرفت و توسعه ، نقشه راه ، برنامهریزی تمدنی ، تصمیمسازی، آیندهپژوهی
[۱] Strategic futuristic network modeling (SFNM)
[۱]Fivesimulation
برچسب #آیندهپژوهی #الگوی پیشرفت و توسعه #برنامهریزی تمدنی #تصمیم گیری #تصمیم گیری الگوریتمی #تصمیمسازی #مدل سازی #نقشه راه
دانشنامه, روش شناسی
#روششناسی
#روشتحصیلتفکریومهارتمحور
خانه > دانشنامه > روش شناسی > روش تحصیل تفکری و مهارت محور
دانشنامه, روش شناسی
روش تحصیل تفکری و مهارت محور
26 دقیقه خواندن
157
روش تحصیل تفکری و مهارت محور
روش تحصیل تفکری و مهارت محور
موضوع بحث:
« روش تحصیل خلاق و مهارتمحور » چیست؟ چرا؟ و چگونه؟ (اسلاید + مقاله + کارگاه آموزشی + انتقال به کارگاه روش تحقیق و روش تدریس)
مساله بحث:
چگونه میتوان بهجای حفظ مطالب علمی در طول سیر تحصیل، از همان ابتدا، تحصیلی مبتنی بر تولید فکر و علم و خلاقیت داشت؟ و چگونه میتوان از همان ابتدا، از مطالب علمیِ بهظاهر صِرفاً نظری و تئوری، برای حل مسائل و رفع نیازها در عمل استفاده کرد؟
پیش فرض ها:
۱. روش تحصيل زیرمجموعه علوم تربیتی است؛ علوم تربیتی تابعی از هویت تربیت است؛ هویت تربیت تابعی از هویت انسان است.
۲. هويت انسان = حیوانی با قابلیت عقلانیت شبکهای؛ که دارای نیروی حرکتزای غریزه، فطرت، احساسات و عواطف و تمایلات، تفکر و عقل، اراده و انتخاب است که قابلیت تشدید و تضعیف دارد. (سه حیطة شناختی، عاطفی، حرکتی) (انتقال به مبانی انسانشناسانه)
۳. تربيت = جهتدهی به قوای انسان برای رشد، بهطوری که منجر به توانایی انجام مستقل یک کار شود.
۴. هدف تربیتِ انسان، خروج از محدودیتهای وجودی است.
۵. آموزش = ابزار تغییر درشناخت و احساس انسان است که منجر به تغییر در رفتار میشود.
۶. تحقیق = مراحل و ضوابط لازم برای کشف صحیح و تحلیل موجّه اطلاعات به هدف حل یک مساله؛ «تحقیق»، تولید اطلاعات است و نه جمعآوری اطلاعات تولیدشده قبلی. (انتقال به بحث تفصیلی در مورد روش تحقیق شبکهای)
فرضیه بحث:
۱. تحصیل = برقراری ارتباط ادراکی با مجموعهای منظم و منطقی از بستههای علمی، بهطوریکه منجر به یادگیری شود.
۲. خلاقیت و نوآوری = توانایی کشف اجزاء و روابط پنهان از دید عمومی در باره یک موضوع و پدیده و بازسازی آن، براساس یافتههای جدید؛ و به تعبیر دیگر، خلاقیت = تلاش معرفتی برای کشف اجزاء و روابط نهفته در شبکه هستی (انتقال به بحث تفصیلی در مورد خلاقیت)
۳. مهارت = توانایی استفاده از اطلاعات، برای انجام صحیح، مستقل و مکرر یک کار (انتقال به بحث تفصیلی در مورد مهارتمحوری)
۴. آموزش تحقیقمحور و مهارتافزا = فرآیند هدايت فراگير بهسوي تشخيص مساله و فعالسازي تفکر او براي حلمساله، و اقدام عملی توسط فراگیر برای حل مساله در كلاس (شبیهسازی عملی فرآیند تولید علم و کاربرد علم)
۵. روایت «عنوان بَصری» راهبردهای «تحصیل تفکرساز و مهارتمحور و عبودیتافزا» است. (انتقال به متن و ترجمه روایت)
تبیین بحث:
مرکز ثقل تحصیل، یادگیری است؛ «يادگيري» عبارت است از: شكل گرفتن روح در اثر برقرار شدن ارتباط ادراكي با يك موضوع، به منظور انجام يك عمل براي رفع يك نياز (در تعابیر روانشناسانه چنین گفته میشود: یادگیری ایجاد تغییر نسبتا پایدار در رفتار است.)
يادگيري وقتي تحقّق مييابد كه فرد بتواند از اطلاعاتي كه بهدست آورده است براي حركتي در زندگي استفاده كند. بر اين اساس هنگاميعلم آموز ميتواند به اين سطح برسد كه:
نياز به مطلب را لمس كند.
امكانات و معادلات موجود در هستي را تشخيص دهد. (برای دستیابی به پاسخ)
كيفيّت ارتباط بين امکانات و نيازها را كشف كند.
توجّه متمركز به اهميّت موضوع در زندگي پيدا كند.
بتواند مستقلاً بين امكانات و عناصر مفيد با موقعيّت نياز ارتباط برقرار كند و عناصر نامطلوب را كنار زند. (مجموعه اهداف شناختي، رواني و عملي)
ركن اصلي اين تعريف “شكل گيري”روح است؛ يادگيري حالتي است كه در روح (نه فقط در ذهن) ايجاد ميشود و حقيقتي را در خود مييابد. خصوصيات اين تعريف عبارتند از :
برقراري ارتباط ادراكي با يك موضوع (ميخواهيم چيزي را بشناسيم)
ارتباطي كه به خاطر انجام يك عمل برقرار شده است. (وقتي ميخواهيم كاري بكنيم بايد اطلاعات لازم را بهدست آوريم)
عملي كه سبب رفع يك نياز و حل يك مشكل است.
احساس نياز تصميم به رفع آن
كسب اطلاعات لازم
تبديل اطلاعات به عمل رفع نياز
مهمترين ابزار براي تبديل اطلاعات به عمل، نشان دادن اهميّت مطلب در چرخة زندگي است. اهميّت مطلب نيز در صورتي ملموس میشود كه نياز به آن احساس شود. به هر مقداري كه اين احساس قويتر باشد، مطلب درس مهمتر خواهد شد و توجّه متمركزتري را ايجاد خواهد كرد و تلاش بيشتري براي دستيابي به روشي كه رفع نياز كند صورت خواهد گرفت. در اثر اين تلاش است كه يادگيري محقَق ميشود.
ادامه🔻
@dastyaar
مقدمه ۱) تحصيل براي يادگيري علم است.
مقدمه ۲) يادگيري، با تبديل اطلاعات به عمل توسط خودِ طالبعلم صورت ميپذيرد.
مقدمه ۳) تبديل اطلاعات به عمل درصورتي انجام ميشود كه طالبعلم نياز به اطلاعات را لمس كرده باشد و قوانين وجودي مربوط به موضوع را كشف نمايد و عناصر موثر و مانع را تشخيص دهد.
مقدمه ۴) طالبعلم بهوسيله تفكّر ميتواندمطالب را كشف كند.
نتيجه:
تحصيل يعني: تلاش طالبعلم براي دستیابی به مهارت در تفكّر، تفكّري كه اطلاعات لازم براي رفع نياز را كشف كند و به عمل تبديل نمايد.
تحصيل يادگرفتن روش تفكّر است؛ و يادگرفتن روش تفكّر جز با فعّاليّت خود طالبعلم محقق نميشود. نقش معلم زمينهسازي براي فعّاليّت فكري طالبعلم و هدايت او به سوي فعاليّتهاي فكري ثمربخش است. استاد، بايد طالبعلم را در موقعيّت احساس نياز قرار دهد تا اهميّت رفع نياز براي او ملموس شود؛ سپس به سوي كشف امكانات رفع نياز هدايت كند (نه اينكه اطلاعات لازم را مستقيماً در اختيار او بگذارد؛ طالبعلم بايد جستجو كند و خود اطلاعات لازم رابهدست آورد؛ استاد نقاط نفوذ به مطلب و سرچشمههاي استخراج آن را به طالبعلم نشان ميدهد). و در نهايت، طالبعلم را راهنمايي ميكند تا از امكانات و اطلاعات بهدست آمده براي حلّمسأله و رفع نياز استفاده كند و آنها را در عمل بكار ببرد.(دقّت كنيد)
فعاليّتهاي طالب علم براي انجام يك تحصيل صحيح :
• تشخيص نيازي كه درس پاسخگوي آن است.
• فهم اهميّت موضوع( نقش اين نياز در زندگي)
• جستجو اطلاعات لازم براي رفع نياز
• كشف ارتباط معلومات بهدست آمده با موضوع نياز
طالبعلم ميآموزد، تا زندگي كند پس بايد طوري بياموزد كه بتواند در تمام زمينههاي زندگي مشكلات خود راحل كند و بتواند بعد از خروج از مراكز علمي به يادگيري ادامه دهد؛ يعني تشخيص دهدكه چه بايد بداند؟ و چگونه بايد عمل كند؟ زندگي نيازمند نگرشهاي كلان و خرد است،زندگي نيازمند ابداع و طراحي است، رسيدن به كمال و هدف نيازمند تفكّري خلّاق است.طالب علم بايد خود را به تفكّر خلّاق برساند. (انتقال به بحث سطوح فهم و ادراک)
اهميّت تدوين اهداف درس به قدري است كه اگر در طراحي تحصيلي فقط بتوانيم آنها را دقيق و شفّاف تعيين كنيم به آستانه موفقيّت رسيدهايم. اهدافي مفيد و موفّق خواهند بود كه در آنها به نيازها و مسائل زندگي واقعي پرداخته شده باشد. (انتقال به فهرست اهداف مهارتی برای تکتک علوم حوزوی)
مدل يادگيري :
عناصر موجود در عمليات يادگيري عبارتند از :
نيازي كه انگيزه يادگيري شده است.
متن درسي (اطلاعات لازم براي رفع نياز)
يادگيرنده و محتويات دروني او
ياددهنده بههمراه امكانات و تواناييهاي او
موقعيت مكاني، زماني و… در يادگيري
بين اين عناصر چه ارتباطي بايد باشدتا يادگيري تحقق يابد؟ پاسخ اين پرسش در حقيقت ارائه طرحي براي تحصيل موفّق است. در تحصيل به دنبال يادگيري هستيم پس مدلسازي براي يادگيري، مدلسازي براي تحصيل است
در چرخة تعليم و تعلّم، عناصر زيرنقش عمده دارند:
متن آموزشي
استاد
مطالعه
تحقيق
مباحثه
كتابت
تمرين
ارزيابي
زمان، مكان،ابزار و مديريت آموزشي
موارد فوق را اجمالاًبررسي ميكنيم:
۱. متن آموزشي:
علم براي عمل و زندگي است و كتاب ابزاري براي يادگيري، بنابراين ساختار كتاب آموزشي بايد براساس ساختار يادگيري تنظيم شود. نقطه تحقق يادگيري، تبديل اطلاعات به عمل و كاربرد است پس متن آموزشي است كه قابليّت تبديل علم به عمل را در طالبعلم ايجاد كند. متني ميتواند اين قابليت را ايجاد كند كه حداقل سطح كاربرد از سطوح فهم وادراك را هدف گرفته باشديعني مساله و مشكل يا نيازي واقعي را مطرح كند و طالب علم را براي حل آن راهنمايينمايد.
كتاب درسي، راهنماي تفكّر و خلاقيّت است نه حل المسائل و گنجينه پاسخها. به نظر شما كداميك از دو كتاب زير بايد كتاب درسي شوند؟
الف- كتابي كه مفاهيم آن شفاف و قابل درك است.
ب- كتابي كه مفاهيم آن به راحتي قابل درك نيست.
كتابي كه شفاف و قابل درك است در سطح فهم ماست و جز گسترش سطحي اطلاعات ثمر ديگري ندارد اما كتابي كه به راحتي قابل درك نيست از سطح فهم ما بالاتر است و اگر براي فهم آن تلاش كنيم، قدرت ادراكي خود رابيشتر كرده ايم و ثمره آن گسترش عمقي اطلاعات است.
سروكار داشتن با كتاب هاي ساده وروان، طالب علم را به جايي نميرساند. رعايت تدريج و حركت از ساده به مشكل، قاعده آموزش است اما اين مطلب با ساده و روان خواني تفاوت اساسي دارد، اين قاعده بايد در زمينه تحليل و خلاقيّت اعمال شود.
به نظر شما كتاب هايي كه به اصطلاح طلبگي داراي “ان قلتَ، قلتُ” است براي يادگيري مناسب تر است ياكتاب هايي كه مطالب را دسته بندي شده و بدون توضيح اضافي ارائه كرده اند؟
ادامه🔻
@dastyaar
در پاسخ این سوال حتماً با نظرات و سلائق مختلفي مواجه خواهيد شد، اما بدانيد كه اگر به دنبال علم و كشف حقيقت و يادگيريِ واقعي هستيم بايد با متوني سروكار داشته باشيم كه تفكّر ما را برانگيزانند و سطح ادراكي ما را به سطوح تحليلي و نقّادانه و خلّاق برسانند. روايات زير ببینید:
مَنِ اسْتَقْبَلَ وُجُوهَ الْآرَاءِ عَرَفَ مَوَاقِعَ الْخَطَا. (كافي ج ۸ ص ۱۲۲)
“هر كه نظرات گوناگون را بررسي كند و در كنار يكديگر قرار دهد، نقاط ضعف هر يك را خواهد شناخت.”
إضْرِبُوا بَعْضَ الرَّاي بِبَعْضٍ يـَتَوَلَّدُ مِنهُ الصَّوابُ. (غررالحكم ص ۴۴۲)
“نظرات را با يكديگر مقايسه كنيد تا حقيقت آشكار شود.”
كُونُوا نَقَّادَ الكَلامِ. (بحارالانوارج ۲ ص ۹)
“نقاط ضعف و قوت مطالب را كشف كنيد و فقط شنونده نباشيد.”
۲. استاد:
مركز فعّاليّت استاد، تدريس است و تدريس يعني: راهنمايي طالبعلم براي انجام تفكّري كه اطلاعات لازم براي رفع يك نياز را كشف كند و به عمل تبديل نمايد.
تدريس ياددادنِ روش تفكّر است. نقش معلم زمينه سازي براي فعّاليّت فكري طالبعلم و هدايت او به سوي فعاليّتهاي ثمربخش فكري است. استاد، بايد طالبعلم را در موقعيّت احساس نياز قرار دهد تا اهميّت رفع نياز براي او ملموس شود. سپس به سوي كشف امكانات رفع نياز هدايت كند (نه اينكه اطلاعات لازم را مستقيماً در اختيار او بگذارد؛ طالبعلم بايد جستجو كند و خوداطلاعات لازم را بهدست آورد؛ استاد نقاط نفوذ به مطلب و سرچشمههاي استخراج آن رابه طالبعلم نشان ميدهد). و در نهايت، طالبعلم را راهنمايي ميكند تا از امكانات و اطلاعات بهدست آمده براي حلّمسأله و رفع نياز استفاده كند و آنها را در عمل بهكاربرد. (دقت كنيد)
نقش استاد زمينهسازي و راهنمايي و متوجّه كردن است و نقش طالبعلم جستجو، تفكّر و فعّاليّت براي حل مشكلات و رفع نيازها. وظيفه استاد فراهم سازي زمينه براي رشد تفكّر خلّاق است. هويّت و فرآيندتدريس بر اساس نگرش اسلام، هويت و فرآيند يك دعوت است. استاد، دعوت كنندة شاگرد به سوي حقايق است. استاد، طالبعلم را براي كشف واقعيّتها دعوت ميكند، و طبيعي است كه هر دعوتي هدفي را دنبال ميكند و تداركاتي را ميطلبد. يك دعوت، يك محرك و جلب كننده توجّه است. دعوتي موفّق است كه بتواند انگيزه كافي را براي حركت و پيگيري ايجاد كند؛ و سپس از عهده راهبري و تدارك بقيّه حركت برآيد.
تحصیل تفکرساز و مهارتمحور، از يك الگوي كلي باعنوانِ “الگوي سهبُعدي” تبعيّت ميكند كه از آيه شريفه ۱۲۵ سوره نحل “اُدْعُ اِلي سَبيِلِ رَبِّك بِالحِكْمَهِْْ والمَوعِظَهِْْ الحَسَنَهِْْ وجَادِلهْم بِالَّتي هِيَ اَحْسَن” استخراج شده است. اين الگو سه ابزار براي حركتهاي علمي ارائه نموده است :
۱. کشف قوانين و معادلاتي كه درپسِ پردة مطالب درس نهفته است به طوري كه منطقي بودن مطالب درس احساس شود.
۲. کشف نفع مطلب درس و ضررمطلع نبودن از آن، به طوري كه كشش بسوي مطلب درس پيدا شود.
۳. نقد و بررسي مطالب و نظريات مشابه، بطوريكه برتري مطلب درس احساس شود.
3.تمرينمحوری:
يكي از سه ركن علمآموزي در کلام حضرت صادق علیهالسلام عبارت بود از:”اُطْلُبِ العِلمَ بِاسْتِعْمَالِهِ” يعني اگر دنبال علم واقعي هستيبايد آنچه ميآموزي را به كار ببندي؛ (انتقال به متن کامل روایت) فلسفة تمرين كردن و تمرين دادن دقيقاً رعايت همين نكته است.به نظر شما كسي كه تمام قواعد خوشنويسي را حفظ كرده است و چند بارهم به ديگران توضيح داده است اما هيچگاه قلم به دست نگرفته است و خطي ننوشته است،آيا چنين كسي با اوّلين قلم به دست گرفتن خط زيبايي را خواهد نوشت؟ يا كسي كه تمام قواعد شنا را به دقّت خوانده و حفظ كرده است اما تا بحال شنا نكرده است آيا وقتي براي اوّلين بار وارد آب شد ميتواند شنا كند؟ علم با عمل رشد ميكندو تثبيت ميشود؛علمي كه فقط حافظهاي باشد به درد زندگي واقعي نخواهد خورد و حكم خيالات و روياها را دارد. اگر براي درسهايي كه ميخوانيد تمرين عملي نداريد واستفاده آنها را درزندگي تمرين نميكنيد، انتظار پيشرفت و كشف حقايق و دستيابي به ثمرات ظاهري وباطني علم را نداشته باشيد.
تمام موضوعات درسي از ادبيات گرفته تا فلسفه و تاريخ داراي تمرينات مناسب با خود و زمينههاي كاربردي هستند كه ميتوان مطالب درس را باتمام وجود لمس كرد. منتظر اساتيد يا متون درسي نباشيد كه براي شما تمرين تهيّه كنند (گرچه وظيفه آنهاست)، خود به دنبال علم و كاربردهاي آن بگرديد، به معني واقعي، طالب علم و جستجوگر دانش باشيد.مطالب ادبيات را بر آيات و روايات تطبیق کنید، مطالب منطق را بر گفتگوهاي روزانه و نوشتجات منتشره پياده سازيد و… (انتقال به راهنمای تهیه تمارین مهارتی براساس اهداف مهارتی)
4.ارزيابي تحصیلی:
يك موسسه آموزشي در تبليغات خود اينگونه آورده است: «اعتبار ما به اعتبار آزمون ما است.» چگونه بهدست آوريم كه:
ادامه🔻
@dastyaar
چه چيزي را ياد گرفته ايم؟
آيابه اندازه لازم فراگرفته ايم؟
آيااز آموختههاي خويش ميتوانيم استفاده كنيم؟
آيامهارت لازم براي گسترش دادن به آموختههاي قبلي خود را كسب كرده ايم؟
آياروحيّه و ذهنيت ما نسبت به موضوع درس شكل مناسب گرفته است؟
بحرانهاي زندگي انساني همواره از جايگزين شدن خيال به جاي واقعيات بوجود آمدهاند. اشتباهات وانحرافات تنها معضل بشر است و اشتباه وخطا، معلول جايگزيني مجاز به جاي حقيقت. علم وفهمِ درست، كيمياي حيات است و خضر زندگاني. دراين ميان، بزرگترين بحران و زيانبارترين وضعيت، توهم علم وعلم آموزي است. فردي كه بهدنبال علم و واقعيت آمده است وسرمايههاي وجودي خويش را براي يافتن حقيقت به جريان انداخته است اما به چيزي جز توهّمات وخيالات نرسيده وخود نيز نميداند و فكر ميكند كه حقايق را در دست دارد، زندگيِ خود وديگراني را هم بر اساس آن پيريزي ميكند.
اگر آنچه آموختيم راه و رسم زندگي نيست، علم نياموختيم بلكه سرمايه حيات را آتش زده ايم. اگر آنچه آموختيم را نميتوانيم به كار ببريم و با آن زندگي را راهبري كنيم، علم نياموختيم وفقط شاهدي از دور برزيبايي او بوديم. اگر آنچه آموختيم توسعه گر زندگي به سوي ابديت نيست، عمرگرانمايه به ارزان فروختيم.در بوته نقد و ارزيابي قرار گرفتن بزرگترين نعمت براي انسان است چرا كه سعد و نحس دنيا وآخرت او را شفاف ميسازد و از حسرت و ندامت ابدي نجات ميبخشد.
ارزيابي چيست؟ ارزيابي يعني: جمعآوري و تحليل اطلاعات براي اخذ يك تصميم؛ و ارزيابي در آموزش عبارت است از: تشخيص تغييراتي كه در رفتار طالب علم به وجود آمده است (نوع تغيير درسطح آگاهي ها، روحيات و مهارتها)+ مقايسه اين تغييرات با اهدافي كه براي درستعيين شده بود.(علمآموز چه مقدار به اين اهداف دست يافته است؟) فرآيند مقايسه تغييرات فوق با اهداف تعيين شده كه ميزان برخورداري طالب علم از خصائص و صفات مطلوب را نشان ميدهد، فرآيند “اندازه گيري” است. نتيجهاي كه از اين مقايسه به دست ميآيد تصميمساز خواهد بود. اين تصميم سازي بوسيله تحليل نتايج امتحانات (كشف نقاط ضعف و قوت) انجام ميشود.
از اساتيد و مديريتهاي آموزشي بخواهيم كه امتحانات كاربردي و آموزشي برگزار كنند، امتحاناتي كه نواقص ما دركارآيي در زندگي را به ما نشان بدهد و تفكّر ما را فعال سازد. حقيقتِ «سواد» قدرت استفاده از اطلاعات معتبر، براي حركت دادن زندگي فردي وجمعي به سوي هدف آفرينش است.
خصوصیات مجموعه آموزشی:
بر اساس نگرش اسلام به علم و علم آموزي، مجموعه آموزشي قابل مراجعه و قابل اعتماد مجموعهاي است كه منطبق با روايات زير باشد:
۱. قَالَ رسول الله صلي الله عليه وآله: أَوْحَى اللَّهُ إِلَى دَاوُدَ عليهالسلام: لَا تَجْعَلْ بَيْنِي وَ بَيْنَكَ عَالِماً مَفْتُوناً بِالدُّنْيَا فَيَصُدَّكَ عَنْ طَرِيقِ مَحَبَّتِي فَإِنَّ أُولَئِكَ قُطَّاعُ طَرِيقِ عِبَادِيَ الْمُرِيدِينَ إِنَّ أَدْنَى مَا أَنَا صَانِعٌ بِهِمْ أَنْ أَنْزِعَ حَلَاوَةَ مُنَاجَاتِي عَنْ قُلُوبِهِمْ (الكافي ج ۱ ص ۴۶)
“برنامه ارتباط با من را ازعالمي كه دنيازده است نگير و با چنين فردي مرتبط نباش و ازمطالب او بهره برداري نكن كه باعث ميشود محبت من از قلب تو، بهتدريج زائل شود؛ اينگونه عالمان راهزنان راه خدا هستند. كمترين جريمهاي كه براي آنها قرار ميدهم ايناست كه لذّت گفتگوي با خودم را از قلبهايشان بيرون ميكشم.”
۲. قال ابو عَبْدِ اللَّهِ عليهالسّلام: طَلَبَهْْ الْعِلْمِ ثَلَاثَةٌ فَاعْرِفْهُمْ بِأَعْيَانِهِمْ وَ صِفَاتِهِمْ صِنْفٌ يَطْلُبُهُ لِلْجَهْلِ وَالْمِرَاءِ وَ صِنْفٌ يَطْلُبُهُ لِلِاسْتِطَالَةِ وَ الْخَتْلِ وَ صِنْفٌ يَطْلُبُهُ لِلْفِقْهِ وَ الْعَقْلِ فَصَاحِبُ الْجَهْلِ وَ الْمِرَاءِ مُوذٍ مُمَارٍ مُتَعَرِّضٌ لِلْمَقَالِ فِي أَنْدِيَةِ الرِّجَالِ بِتَذَاكُرِ الْعِلْمِ وَ صِفَةِ الْحِلْمِ قَدْ تَسَرْبَلَ بِالْخُشُوعِ وَ تَخَلَّى مِنَ الْوَرَعِ فَدَقَّ اللَّهُ مِنْ هَذَا خَيْشُومَهُ وَ قَطَعَ مِنْهُ حَيْزُومَهُ وَ صَاحِبُ الِاسْتِطَالَةِ وَ الْخَتْلِ ذُو خِبٍّ وَ مَلَقٍ يَسْتَطِيلُ عَلَى مِثْلِهِ مِنْ أَشْبَاهِهِ وَ يَتَوَاضَعُ لِلْأَغْنِيَاءِ مِنْ دُونِهِ فَهُوَ لِحَلْوَائِهِمْ هَاضِمٌ وَ لِدِينِهِ حَاطِمٌ فَأَعْمَى اللَّهُ عَلَى هَذَا خُبْرَهُ وَ قَطَعَ مِنْ آثَارِالْعُلَمَاءِ أَثَرَهُ وَ صَاحِبُ الْفِقْهِ وَ الْعَقْلِ ذُو كَآبَةٍ وَ حَزَنٍ وَ سَهَرٍ قَدْ تَحَنَّكَ فِي بُرْنُسِهِ وَ قَامَ اللَّيْلَ فِي حِنْدِسِهِ يَعْمَلُ وَ يَخْشَى وَجِلًا دَاعِياً مُشْفِقاً مُقْبِلًا عَلَى شَأْنِهِ عَارِفاً بِأَهْلِ زَمَانِهِ مُسْتَوْحِشاً مِنْ أَوْثَقِ إِخْوَانِهِ فَشَدَّاللَّهُ مِنْ هَذَا أَرْكَانَهُ وَ أَعْطَاهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَمَانَهُ. (الكافي ج ۱ ص ۴۹)
ادامه🔻
@dastyaar
” طالبين علم سه دسته هستند خوب آنها و نشانههايشان را شناسايي كن:
۱. كسانيكه علم را براي پيروزي درمشاجرهها و نزاعها (و در حقيقت براي جهل) ميخواهند.
۲. كساني كه علم را براي برتري طلبي و فخرفروشي ميخواهند.
۳. كساني كه علم را براي فهميدن و بالابردن سطح ادراك ميخواهند.
خصوصيات هر يك از اين سه دسته اينگونه است:
دسته اول: افرادي آزاردهنده و پرحرف هستند كه در مجالس مختلف زبان به سخني به ظاهر عالمانه و متواضعانه ميگشايند،كساني كه فقط جلوهاي ظاهري از تواضع دارند و خبري از آن در قلب و روحشان نيست؛ به همين دليل خداوند آنها را رسوا ميكند.
دسته دوم: افرادي دورو و چاپلوس هستند كه نسبت به همطرازان خود برتري طلب بوده و براي افراد پولداري كه پستتر ازآنها هستند احترام قائلند و از سرمايه آنها بهرهبرداري ميكنند و دين خود را به آنها ميفروشند، به همين دليل خداوند شهرت و آوازه آنها را از بين ميبرد و آثارشان را از ميان آثار علماء محو ميكند.
دسته سوم: افرادي دلشكسته ، غمگين وشبزندهدار هستند كه به گوشهاي خزيدهاند و در تاريكيهاي شب به خدا توجه دارند.كساني هستند كه عمل ميكنند و معترف به تقصير هستند. كساني كه با عطوفت و محبت به سوي خدا دعوت ميكنند، كساني كه سر به كار خود دارند اما مردم و جامعه را خوب ميشناسند و به خاطر اهميّتي كه نسبت به دينشان قائلند با نزديكترين دوستانشان هم با احتياط ارتباط برقرار ميكنند. به همين دليل خداوند زندگي استواري به آنها عنايت ميكند ودر روز قيامت در تحت امان الهي قرار دارند.
۳. فَبَعَثَ فِيهِمْ رُسُلَهُ وَ وَاتَرَ إِلَيْهِمْ أَنْبِيَاءَهُ لِيَسْتَأْدُوهُمْ مِيثَاقَ فِطْرَتِهِ وَيُذَكِّرُوهُمْ مَنْسِيَّ نِعْمَتِهِ وَ يَحْتَجُّوا عَلَيْهِمْ بِالتَّبْلِيغِ وَيُثِيرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ. (شرح نهج البلاغة ابنابيالحديد ج۱ ص ۱۱۳)
“خداوند پيامبران خود را مستمراً از ميان مردم و براي مردم فرستاد تا تجديد آن پيوند ذاتي اوّليّه با خداوند را ازمردم بخواهند و نعمت فراموش شده را به ياد آنها بياورند و مطالب لازم را به گوش آنها برسانند و حجت را بر آنها تمام كنند و گنجينههاي نهاني عقول مردم را بيرون بكشند.”
۴. قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عليهالسلام في تفسير قَوْلِهِ تَعَالَى” وَ الشُّعَراءُ يَتَّبِعُهُمُ الْغاوُونَ” قَالَ: نَزَلَتْ فِي الَّذِينَ غَيَّرُوا دِينَ اللَّهِ (وَ تَرَكُوا مَا)أَمَرَ اللَّهُ وَ لَكِنْ هَلْ رَأَيْتُمْ شَاعِراً قَطُّ تَبِعَهُ أَحَدٌ إِنَّمَا عَنَى بِهِمُ الَّذِينَ وَضَعُوا دِيناً بِآرَائِهِمْ فَتَبِعَهُمُ النَّاسُ عَلَى ذَلِكَ. (وسائل الشيعة ج ۲۷ ص ۱۳۲؟)
“حضرت صادق عليهالسلام درتفسير آيه “شاعران كساني هستند كه گمراهان به دنبا ل آنها حركت ميكنند” فرمود: اين آيه مربوط به كساني است كه دين خدا را تغيير دادند و قوانين الهي را عوض كردند. (شاهد بر اينكه منظور آيه اين چنين كساني هستند اين است:) آيا تا بهحال ديدهاي كسي دنبالرو شاعري شود؛ منظور آيه دركلمه “شعراء” كساني هستندكه دين خود ساختهاي براي مردم درست كردهاند و مردم هم دنبال آنها رفتهاند.”
۵. ما كانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُؤْتِيَهُ اللَّهُ الْكِتابَ وَ الْحُكْمَ وَ النُّبُوَّةَ ثُمَّ يَقُولَ لِلنَّاسِ كُونُوا عِباداً لِي مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لكِنْ كُونُوا رَبَّانِيِّينَ بِما كُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْكِتابَ وَ بِما كُنْتُمْ تَدْرُسُونَ.
“بَشري كه خداوند به او كتاب آسماني و فهم حقايق هستي و پيام الهي داده است به هيچ وجه ديگران را به سوي خود دعوت نميكند بلكه به آنها ميگويد: به واسطه آموزش دادن كتاب آسماني و سروكاري كه با حقايق داريد، اهل خدا و مرتبط با او باشيد و به سوي خدا دعوت كنيد.”
فرآیند اجرایی یادگیری:
هر درس مجموعهاي از مطالب است، امّانه مطالبي پراكنده بلكه مجموعهاي كه هدفي را دنبال ميكند. جملات درس با يكديگرتركيب ميشوند و نتايج جديدي را توليد ميكنند. يك كتاب منطقي و منسجم در مجموع،يك جمله بيشتر نيست. جملهاي كه بيانگر هدف اصلي و اولويت اوّل مؤلف است. مؤلف سؤال و نيازي را احساس كرده و با تلاش علميو عملي، پاسخي را براي آن يافته ودرصدد انتقال پاسخ به مخاطبين خود است. طبيعي است كه ارائه يكباره پاسخ يا ممكن نيست يا مفيد نيست. مخاطبين بايد پيش نيازهاي فهم پاسخ را داشته باشند و زمينههايلازم براي ادراك ذهنيت مؤلف را بهدست آورند. بنابراين مؤلف از نقطهاي آغاز ميكندكه به نظر او ميتواند زمينههاي لازم براي رسيدن به هدف را ايجاد كند.
ادامه🔻
@dastyaar
مؤلف بايد ذهن و روح مخاطب را حركت بدهد و ازنقطه آغاز به نقطه هدف برساند. حركت ذهن از يك نقطه براي رسيدن به نقطه ديگر، درحقيقت روند يك تفكّر منطقي است. ذهن در صورتي به يك نتيجه جديد ميرسد كه بتواند معلومات قبلي خود را تركيب كند يا در زمينه يك تجربه جديد قرار گيرد. مؤلف درصورتي ميتواند مخاطبين خود را حركت بدهد كه از گزارههاي آشنا شروع كند و با يك تركيب شفّاف و آگاهانه به نتايج بعدي برسد و با تركيب نتايج قبلي به نتايج جديدتري دست يابد و به همين ترتيب تا اينكه به نتيجه نهايي و جمله هدف برسد.
امّا چون مولفين معمولاً از ذهن منطقيِ شكل يافته استفاده نميكنند و مطالب را بهصورت صُغري و كُبري تنظيم نمينمايند بلكه از قابليت منطقي ناخودآگاه خود استفاده ميكنند، لذا معادلات منطقي و تركيبهاي موجود بين جملات و يا مقدمات منطقي يك جمله، معمولاً نهفته ميماند. بايد اين حلقههاي رابط را تشخيص داده شود و در ديد علمآموزان قرار گيرد.
اگر متن درس، مطالب صحيح و واقعي باشد (يعني محتواي جملات و ارتباط آنها بر اساس معادلات و قوانين منطقي باشد) و استاد نيز بتواند جملاتي را كه تركيبي در پس پرده آنها وجود دارد به درستي در ديد علمآموزان قرار دهد، ميتوان اطمينان داشت كه علمآموزان خود به نتايج برسند و يادگيري مطلوب محقق گردد.
مهارت در تبديل جملات روزمره به قضيههاي منطقي(موضوع و محمول) و تبديل گفتارها به قياسهاي منطقي (صُغري و كُبري و نتيجه) براي يك طالب علم از ضروريات است. اگر در سيستم آموزشي يك كشور، از ابتدا به دانشآموزان مهارت تحليل منطقي جملات آموزش داده شود و ذهن آنها در تشخيص صورت منطقي و تركيب منطقي جملات مهارت بيابد، ميزان رشد و موفقيّت آن كشور در عرصههاي مختلف زندگي باور نكردني خواهد بود.
نقطه اصلي تحقق يادگير،ي نقطه اتصال به زندگي است، نقطه تبديل اطلاعات به عمل؛ نشان دادن كاربرد يك مطلب يعني نشان دادن منافع آن در زندگي؛ آنچه بيشترين انگيزه و حركت را ايجاد ميكند تاانسان چيزي را بياموزد كاربرد آن در زندگي است. آنچه بيشترين دقّت و موشكافي رابراي كشف علوم ايجاد كرد تأثير اطلاعات در زندگي بود.
سوال: چگونه نفع مطلب درس و ضرر عدم اطلاعاز آن را كشف كنيم؟ پاسخ: بهترين وسيله براي اين انتقال، قرارگرفتن در موقعيّت نياز به مطلب است. با ترسيم وضعيتهاي نياز به يك مطلب، خودبهخودفرد به سوي لمس نفع مطلب و ضرر ندانستن آن سوق داده ميشود. موقعيتهاي نياز راچگونه ترسيم كنيم؟
ترسيم صحنهها و حوادث روزمرة زندگي،بيان تجربيات خود و ديگران، ارائه سرانجام گذشتگان، استفاده از جريانات وگفتارهايي كه در كنار ما در حال ايجاد هستند بهترين ابزار براي قرار گرفتن در يك موقعيّت زندة احساس نياز است. در كتابهاي تاريخ، كتب ادبيات پند و نصيحت صحنههاي واقعي از حوادث عبرت انگيز فراوان در دسترس است. در كليه موضوعات درسي از ادبيات گرفته تا فلسفه و تاريخ، ميتوان موقعيتهاي فراواني براي احساس نياز به مطلب رايافت و ارائه داد. (فقط كميدقت و حوصله لازم دارد.)
عملكرد مقايسه و تطبيق، پايه فعاليتهاي ذهن است. فهم و ادراك بامقايسه رشد ميكند؛ قراردادن فرد در موقعيّت مقايسه و تطبيق بهترين زمينه براييادگيري است. براي هر سوالي پاسخهاي متعددي ارائه شده است، براي هر مسألهاي راه حلهاي گوناگوني پيشنهاد شده است، پاسخ و راهحلي كه در درس وجود دارد يكي ازآنهاست و چه بسا بهترينِ آنها ، امّا اگر طالبعلم پاسخهاي مشابه ديگر را نداند،اهميّت پاسخ كتاب و نقاط قوت و ضعف آن آشكار نميشود. علم آموزي موفّق است كه نيازرا لمس كند و براي رفع آن راه حل بدهد و ذهن خود را به سوي توليد يك پاسخ بكشاند،سپس پاسخ ديگري را كه متفاوت با پاسخ خود است بيا بدو بين پاسخ خود و پاسخ جديدداوري كند و به اصلاح و تكميل پاسخ خود (در حد پاسخي كه كتاب درسي ارائه كرده است)بپردازد. توجّه به حدّ كلاس و سطح علميِ كتاب درسي بسيار ضروري است. بلندپروازي وكشاندن ذهن به مطالبي كه فوق ادراك فعلي است موجب شكست درس خواهد شد.
جدول اهداف علوم حوزوی و روشهایی که تحصیل را به اهداف تعیین شده میرسانند:
شماره
موضوع
حداقل هدف
حداقل روش
۱
ادبيات
فهم قرآن و روايات + توانايي ترجمه آنها
ترجمه ( ريشهشناسي + وزن شناسي + جملهشناسي + قرينهشناسي )
۲
منطق
توانايي استدلال كردن و اقناع اذهان + كشف مغالطات و نقد آنها
تبديل جملات روزمره و جملات مقالات به قياسهاي منطقي
۳
فقه
شناخت قانون خدا براي زندگي فردي و جمعي + توانايي پاسخ به سوالات و حل مشكلات
تشريح آيات الاحكام و روايات كلي فقهي در هر باب + قراردادنويسي + تحليل پروندههاي قضايي
۴
اصول
دستيابي به قواعد قانونگذاري و قانون فهمي
تحليل آيات و روايات براي استخراج نظر اسلام در يك موضوع
۵
فلسفه
ادامه🔻
@dastyaar
شناخت مدل هستي + تشخيص واقعيات از توهمات
تحليل روابط بين موجودات + تشريح رابطه بين خدا و خلق
۶
كلام
دستيابي به نگرش اسلام به خدا هستي ، انسان ، جامعه و راه اتصال به خدا
تشريح آيات و روايات مربوط به خدا ، جهان ، انسان ، جامعه و راه اتصال به خدا
۷
عرفان
شناخت موقعيت خدا در هستي + رابطه خدا با خلق + خصوصيات يك انسان كامل
مدلسازي از هستي بر اساس نگرش عرفان + تحليل شخصيتي و رواني انسانهاي كامل + سلوك عملي
۸
اخلاق
شناخت خوب و بد ، درست و غلط در رفتار
تحليل آيات و روايات اخلاقي + تعيين ملاكهاي يك انسان متعادل
۹
تاريخ
دستيابي به ملاك وقايع و حوادث براي استفاده در جربانات و مشكلات امروزه زندگي
تحليل تاريخ و مهارت در شناسايي وقايع
۱۰
رجال
توانايي تشخيص افراد قابل اعتماد در نقل گفتارها و رفتارهاي معصومين
تحليل شخصيت و مهارت در آزمون هاي شخصيت شناسي
۱۱
حديث
توانايي تشخيص كلام معصوم و فهم مراد آن
تحليل حديث و مهارت در تشخيص اسلوب گفتاري معصومين عليهم السلام
۱۲
تفسير
توانايي فهم پيام خدا به بشريت
تحليل آيات و مهارت در فهم اسلوب گفتاري خداوند جل جلاله
نتایج آثار و لوازم پذیرش بحث:
۱. هويت آموزش عبارتست از: مجموعه فعاليتهايي كه منجر به يادگيري ميشوند.
۲. هويت پژوهش عبارتست از: فعاليت قدمبهقدم فكري براي حلمساله
۳. هويت آموزشپژوهشمحور عبارتست از: هدايت فراگير بهسوي تشخيص مساله و فعالسازي ذهن او براي حلمساله در كلاس
۴. راهبردآموزشپژوهشمحور عبارتست از: برقراري ارتباط ميان مطالب درس با واقعيات زندگي بههدف حلمساله
۵. راهكارهای فعالسازي آموزشپژوهشمحور عبارتست از:
آموزش«روش تحقيقِ تفكرمحور» به اساتيد و فراگيران
آموزش«روش تدريس پژوهشمحور» به اساتيد و توليد طرحدرسهاي پژوهشمحور
آموزش«روش سنجش و ارزيابي پژوهشمحور» به اساتيد
نهايي كردن آييننامه اجرايي «آموزشپژوهشمحور»
۶. علمِ مورد نظر اسلام،علم نافع است یعنی علمی که قدرت استفاده از آگاهيهاي معتبر، براي ایجاد زندگی عادلانه و الهی و ارتقاء مستمر کیفیتِ آن را ایجاد کند.
۷. این علم بدون تجربههای عملی در پیادهسازیِ آن در گفتارها، دریافتها و رفتارها، برای طالب علم قابل وصول نیست.
۸. حافظهمحوری در تحصیل،آسیب اصلی وضعیت موجود در حوزهه است.
۹. مهارتمحوری در تحصیل،نقطه عطف و تحول در حوزههای علمیه است.
۱۰. این مهارت برای کیفیتافزایی در تحصیل که بهمعنی استفاده از ابزارهای علمی برای کشف و عملیاتی کردن نظرات دین است، فعال میشود.
۱۱. دین، هویتی میانرشتهای دارد و آموزشهای لازم برای دینشناس شدن بهصورت میانرشتهای برنامهریزی میشوند.
۱۲. اسلامشناسی، خود، یک رشتة تخصصی است و گرایشهای کلامی، فقهی، تفسیری، حدیثی، اصولی و …پس از احراز تخصصِ اسلامشناسی، بهصورت رشتههای فوقتخصصی تعریف میشوند.
۱۳. احراز تخصصِ اسلامشناسی،یعنی دستیابی به مهارت استنباط روشمند از گزارههای دین و توانایی مستندسازی نظر استنباط شده.
۱۴. ادبیات مورد نظر درحوزه، به هدف فهم متون بلاغیِ قرآن، نهجالبلاغه، صحیفه سجادیه، ادعیه تدوین میگردد؛نَه فقط برای فهم متون فقهی و اصولی؛ بنابراین سطح ادبیاتخوانی در حوزه برای وصول به هدف حوزه، سطح ادبیات تحلیلی است.
۱۵. ایجاد مهارت در کیفیتافزاییِ علمی، نیازمند مهارت «تحقیق» است. بنابراین بر سردر حوزههای علمیه باید نوشت: «کسی که روش تحقیق نمیداند وارد نشود.»
۱۶. طی دورة پیشنیاز«مهارت تحقیق»، «مهارت تحصیل» و «دینشناسی» شرط پذیرش رسمی در مدارس علمیه است.
۱۷. در «مهارت تحقیق»،مهارت موضوعشناسی، سوالپردازی، تفکر برای حلمساله، فرضیهسازی، دستیابی به اطلاعات مرتبط، ارزیابی اطلاعات، مطالعات تطبیقی، مدلسازی و تدوین علمی مورد آموزش قرار میگیرد.
۱۸. مهارت «تفکر» و مهارت«مطالعه» دو رکن اصلی تحصیل هستند اما تحصیل موفق، تفکرمحور است نَه مطالعهمحور.
۱۹. مهارت «ثبت و طبقهبندی و بازیابی اطلاعات» حافظ تلاشهای علمی یک طلبه است.
۲۰. مهارت «همفکری،مشاوره و مباحثه» ضامن صحت و جامعیت تلاشهای علمی یک طلبه است.
۲۱. مهارت «برنامهریزی واقعبینانه» عامل بهرهوری عمر یک طلبه است.
۲۲. روشهای مختلف تحصیل را میتوان بهصورت زیر شاخصگذاری کرد که جز روش کارگاهی، منطبق بر شاخصهای مطلوب نیست.
شماره
روش تحصيل
توضيح اجمالي
۱
روخوانيِ متن درس
طالب علم از روي كتاب ميخواند و هر جا به نظرش توضيح لازم داشت پيگيري ميكند و گاهي نيز چيزي مينويسد و سوالي را پاسخ ميدهد.
۲
شنيدن سخنراني استاد
ادامه🔻
@dastyaar
در جلسه درسي كه استاد تمام مطالب درس را مانند يك سخنراني توضيح ميدهد و در انتهاي سخنراني يا در مقاطعي از آن به پاسخ دادن به سؤالات ميپردازد، شركت ميكند.
۳
جزوه نويسي
مطالبي را كه استاد بيان ميكند مينويسد و خود را متمركز در آنها ميكند.
۴
مطالعه
(فردي يا گروهي)
موضوعاتي و منابعي را خود افراد (يا از طريق استاد) معين كرده آنها را مطالعه كنند و سپس به سؤالات درس پاسخ ميدهد و توضيحاتي پيرامون موضوعات مطرح شده بيان ميكند.
۵
تحقيق
(فردي يا گروهي)
موضوعي را معين كرده، سعي ميكنند تا مطالبي را درباره آن بهدست آورند با آزمايش و تجربه كنند و نتايج را به صورت مقاله بنويسند و در كلاس عرضه كنند.
۶
مباحثه و نقد
(فردي يا گروهي)
مسألهاي را مطرح كرده، نظر ديگران را ميطلبند سپس نظر افراد يا گروهها را نقد و بررسي ميكنند.
۷
حل مسأله و خلاّق
استاد موضوعي را مطرح ميكند و از شاگردان ميخواهد تا هر چه در مورد آن به نظرشان ميرسد بيان كنند (نه اينكه به منابع مراجعه كنند بلكه سعي كنند خود توليد كنند) و نظريه بدهند. استاد آنها را در توليد نظريات راهنمايي ميكند.
۸
كارگاهي
استاد موضوع يا مسألهاي را مطرح ميكند و از شاگردان ميخواهد تا هر چه در مورد آن به نظرشان ميرسد به صورت فردي بنويسند، سپس با يكديگر بحث كنند، سپس منابع مربوط به آن را بيابند و يافتههاي خود را با آنها مقايسه كنند و اصلاح يا تكميل نمايند و آثار عملي نظر خود را جستجو كنند و بنويسند، سپس نظرات گروهي را در كلاس مطرح كنند تا نقد و بررسي شود.
@dastyaar
توضیح: (هر شش مرحله در دو قسمت ارائه شده است.)
براساس «روش تحقیق شبکهای» ، دستیابی به واقعیت در هر پدیده، نیازمند محاسبه موقعیت آن پدیده در کل شبکه هستی است. (انتقال به بحث تفصیلی «روش تحقیق شبکهای»)
برای پوشش تمام ابعاد و ظهورات وجودی موضوعات، باید موارد زیر مورد بررسی قرار گیرند:
ظهور لفظی، ظهور ذهنی، ظهورعینی مادی، ظهور مثالی ماورائی، ظهور سیال تاریخی، ظهور علمی (رشتههای علم)
در تحقیقات در بسیاری از موارد در اولین مواجه،با «مفاهیم دارای لفظ» روبرو هستیم و الفاظ نماد و مرآه مفهوم هستند و مفاهیم دارای منشاء تولید خارجی یا روانی یا ذهنی میباشند. براین اساس، ابتدا با رویکرد«تحلیلی» با موضوع مواجه میشویم تا با شکافت مفهومی به ذاتیات و عوارض آن پیببریم. در اولین مواجه با مفهوم، با لفظ روبرو هستیم و در بدترین حالت، هیچ معنایی از این لفظ نمیشناسیم و به ذهن متبادر نمیشود لذا در قدم اول به سراغ کشف اجمالی معنی لفظ میرویم.
مراحل اول: تحلیل قدمبهقدمِ لغوی
۱. به کتاب لغت مراجعه کن و معنی اولیه (عرف عام) اینلفظ را بدست بیاور و ثبت کن.[۱]
۲. در صورتیکه لغت مربوط به زبانهایی است که ریشه و وزن دارند، ریشه و وزن لغت را با مراجعه به دستور زبان آن زبان کشف کن.
۳. معنای ریشه را در کتاب لغت، بهدست بیاور و ثبت کن.
۴. معنای وزن (حالت کلمه) را با مراجعه به دستورزبان، بهدست بیاور.
۵. اشتراک و تفاوت معنای ریشه با معنای لغت مورد نظررا ثبت کن.
۶. کتب لغت را براساس زمان تالیف، مرتب کن و براساس زمان، معنای لغت را استخراج کن.
۷. اشتراکات و تمایزات معنای لغت در این محور زمانی را ثبت کن
۸. مترادفهای لغت را با مراجعه به کتب لغت مربوطه بهدست بیاور.
۹. اشتراک[۲]و تمایزات معنای لغت با مترادفهایش را ثبت کن.
۱۰. متضادهای لغت را با مراجعه به کتب لغت مربوطه بهدست بیاور.
۱۱. اگر چند متضاد دارد، اشتراک معنایی بین خودِمتضادها را کشف کن.
۱۲. با عملیات نقیضگیری، از روی معنای متضاد، معنای اصلی را بساز و ثبت کن.
۱۳. با مراجعه به فرهنگ لغتهای چند زبانه، معادل کلمة مورد نظر را در زبانهای دیگر شناسایی کن.
۱۴. با مراجعه به کتب لغت معتبر در زبانهای دیگر،معنای لغت را استخراج کن و ثبت کن.
۱۵. جدولی تطبیقی از معانیای که ثبت کردهای[۳]ترسیم کن.
۱۶. با اشتراکگیری از جدول، معنای لغت را بنویس.
مرحله دوم: تحلیل قدمبهقدمِ مفهومی[۴]
پس ازاینکه تصوری از معنی لغت بهدست آمد به تحلیل مفهوم میپردازیم و همینطور درصورتی که مفهومی داشتیم که هنوز لغتی برای آن وضع نشده است (لغات و اصطلاحات جدید)
کلید اصلی در تحلیل مفهومی «کشف تمایزها» است؛ شروع تحلیل نیز از رصد مرزها و اولین تمایزهاست.
هر مفهومی با عالم خارج از ذهن[۵]ارتباطی دارد و به مصداق و شیءای اشاره میکند[۶]یا از مجموعهای از مصادیق انتزاع شده است[۷]یا به حالت و وضعیت و نسبتی که میان مصادیق مختلفی وجود دارد اشاره میکند[۸]بنابراین:
۱. ابتدا در سادهترین حالت، بهدنبال مصداق مادی مفهوم[۹]بگرد، اگر مصداق قابل مشاهده داشت، براساس الگوریتم «رویکرد تحلیل تجربی» عمل کن.[۱۰]
۲. اگر این مفهوم در تو یا دیگران احساس خاصی ایجاد میکندبراساس الگوریتم «تحلیل پدیدارشناسانه» عمل کن.[۱۱]
۳. بدون توجه به مصداق یا احساس از مفهومِ مورد نظر، آن را باجدول مفاهیم پایه مقایسه کن.[۱۲]
۴. اگر در آن جدول وجود دارد برای تعریفش به فلسفه، منطق یامعرفتشناسی مراجعه کن.[۱۳]
۵. مفهوم را با جدول مقولات مقایسه کن.[۱۴]
۶. اگر خودِ مفهوم یا مصداقِ مفهوم، در این جدول صدق میکند،به تعریف مقولات در فلسفه مراجعه کن.
۷. مصادیق مفهومِ مورد نظر را بررسی کن آیا مفهوم به ذاتی اشاره دارد[۱۵]؟ اگردارد آنگاه وصفی را که ذات حامل آن است با تحلیل لغوی و تحلیل پدیدارشناسانه[۱۶]کشف کن.[۱۷]
۸. اگر مصداق مفهوم، خود، یک مفهوم است[۱۸]آنگاه مصادیق دیگر آن را پیدا کن و با استفاده از مکانیزم «اسکن کردن و تناظر یکبهیک صفات و خصوصیات» صفات مشترک بین مصادیق را استخراج کن و وجه تمایز آنها راکشف کن.
۹. آیا مفهوم به وصف و حالتی دلالت دارد؟ اگر دارد آنگاه آن وصف و حالت را با جدول مفاهیم پایه مقایسه کن اگر در جدول وجود دارد به تعریف آن مراجعه کن؛ اگر وجود ندارد به مرحله دوازده (تحلیل وجودشناسانه) برو.
۱۰. آیا مفهوم به نسبتی دلالت دارد؟ اگر دارد آنگاه طرفین یااطراف نسبت را کشف کن.
۱۱. قدر مشترک و حلقه رابط میان طرفین نسبت را با مکانیزم«اسکن»، کشف کن.
۱۲. اگر مفهوم مورد نظر هیچکدام از موارد فوق نیست آنگاه فاصله و حلقههای مفهومی میان مفهوم مورد نظر با مفاهیم پایه را براساس الگوریتم «تحلیل وجودشناسانة» زیر کشف کن:[۱۹]
۱۳. مفهوم مورد نظر را بهعنوان یک حالت و اثر مجهول در نظربگیر و «محلّ» آن یعنی فضا، بستر، زمینه، موقعیت، خمیرمایهای را که مفهوم مورد نظر،در آن ظهور و بروز کرده است کشف کن. (جوهر = علت مادی = جنس = ما هو فی جنسه؟)[۲۰]
۱۴. چند مفهوم مشابه (نه مترادف) که احساس میکنی در اصل و ریشه با مفهوم مورد نظر تشابه دارند را کشف کن، وجه مشابهت را بررسی کن (کشف جنس ازطریق بررسی مصادیق مشابه)، میزان مطابقت این وجه را با نتیجه مرحله سیزده مقایسه کن. (آزمون صحت کشف جنس از طریق بستر مفهوم)
۱۵. (مرحله کشف حالت و اثر مجهول) ← مفهوم مورد نظر در اولین تداعی:
چه صفتی را در ذهن شما متبلور میکند؟ آن را ثبت کن.
چه حالتی را به ذهن شما خطور میدهد؟ آن را ثبت کن.
توجه به چه اثری را در ذهن شما فعال میکند؟ آن را ثبت کن.
۱۶. این صفت، حالت و اثری که به نظر شما رسیده است (با کاوش درونیِ حسّ از مفهوم و بدون توجه به امور بیرون از مفهوم[۲۱])،مصداق کدامیک از مفاهیم پایه فلسفی است؟ (در سوالِ «آیا……….، مصداقی از……….است؟ در جای خالی اول، مفهوم موردنظر و در جای خالی دوم بهنوبت یکییکی مفاهیم پایه را قرار دهید و صحت حمل را امتحان کنید[۲۲].)[۲۳]
۱۷. هر کدام از مفاهیم پایه که در این معادله صدق کرد، به لوازم مفهومی آن در فلسفه مراجعه کنید و مفاهیم مرتبط با آن را بنویسید.[۲۴]
۱۸. هر مفهومی دارای منشأئی است که پیدایش آن مفهوم از آنجا آغاز شده است، وجود منشاء و بحث پیدایش، ملازم با بحث «تغییر» و «حرکت» است، مهمترین قسمت در دستیابی به حقیقت یک موضوع، کشف «فرمول تغییر» و «معادلة حرکتِ» آن است.برای رسیدن به این هدف، براساس الگوریتم «تحلیل وجودی»[۲۵]عمل کن.
۱۹. هر مفهومی به علتی و با احساس و موقعیت خاصی، در اولین باردر تاریخ تفکر بشر، مورد توجه متفکری قرار گرفته و توضیح در مورد او از جایی شروع شده است. سپس در مسیر ملاحظات و تاملات فکریِ دیگر اندیشمندان قرار گرفته و تغییرو تحولاتی یافته است. کشف فضایی که سبب شده به این مفهوم توجه شود و سپس کشف تغییرو تحولات و علل ایجاد این تغییرات در سیر اندیشة بشری، موجب میشود، علل و ابعادمختلف موضوع، در صحنة عمل آشکار شود و مقایسة نتایج این آشکارسازی با نتایج مرحلة«تحلیل وجودی» آزمونی طرفینی برای صحت تشخیص تحلیلگر خواهد بود. برای رسیدن به این هدف، از الگوریتم «تحلیل تاریخی» استفاده کن.[۲۶]
۲۰. برای تکمیل فرآیند «تحلیل تاریخی»، بهطور خاص تحلیلها وتوضیحاتی را که در علوم مختلف از «مفهوم مورد نظر» صورت گرفته است استخراج کن و بااستفاده از الگوریتم «تحلیل میانرشتهای»[۲۷]،ابعاد، آثار و لوازم مفهوم را کشف کن.
۲۱. نتایج شش تحلیلِ «لغوی، مفهومی، پدیداری و تجربی، وجودی،تاریخی، میانرشتهای» را با استفاده از الگوریتم «تحلیل تطبیقی»[۲۸]مقایسه و جمعبندی کن.
[۱] پیشنیاز: احراز موجه بودن کتاب لغت مورد مراجعه
[۲] روح معنی، معنای عام،معنای پایه
[۳] محورهای ۱،۳،۵،۷،۹،۱۲،۱۴
[۴] علامه طباطبایی درمورد هویت «تحلیل مفهومی» چنین بیان فرموده است: عملیه علی مفهوم لانقدر ان نتصورهالا ان نتصور مفهوما آخر. (نهایه ص۱۰۶)
[۵] اعم از عالم مادی و عالم روحی درونی (ادراکات حضوری)
[۶] مفاهیم جزئی
[۷] مفاهیم کلی
[۸] اعتباریات
[۹] تعبیری که در منطق ارسطویی نسبت به این مرحله از فرآیند آمده چنین است: انظر الی اشخاص المحدود(مفهومی که قرار است مورد حدّ قرار بگیرد) (ر.ک. منطق منظومه، ص۲۲۸)
[۱۰] الگوریتم تحلیل تجربی:
۱. دید کلّی به موضوع بیانداز؛ محدودههای موضوع و مرزهای موضوع را مشخص کن تا از موضوعات دیگر تمیز داده شود.
۲. با حواس پنجگانه آن را نقطهبهنقطه مرور کن (عملیات اسکن کردن)
۳. بهدنبال مرزهای تمایز در آن شیئ بگرد.
۴. موضوع را به قطعات بزرگ تقسیم کن؛ اجزاء اصلی تشکیل دهندة موضوع را تعیین کن. (این نحوه عملکرد، در کتب منطقی به شرح زیر آمده است: من الطرق المعتبرة في اقتناص الجنس و الفصل، القسمة. و هي تنقسم إلى قسمة الكل إلى أجزائه،و إلى قسمة الكلي إلى جزئياته؛ فالقسمة طريق إلى تحليل المركبات إلى بسائطها، و متى حصلت البسائط، تميّز الجزء الجنسي عن الفصلي ر.ک. المنطق الملخص، ص۹۰)
۵. اجزاء و قطعات را از سمتی به سمت دیگر کاوش (scan) کن؛ یعنی زاویة دیدهای مختلف را برای کاوش کردن موضوع مورد بررسی قرار بده.
۶. درون هر جزء را اسکن کن و اجزاء تشکیلدهنده آن راکشف کن. (تا جایی این عملیات را ادامه بده که دیگر امکان عملی برای تجزیه نداشته باشی.)
۷. روابط بین اجزاء را از عمق به سطح کشف کن. (رابطه =اثرگذاری و اثرپذیری)
۸. ماتریس روابط درونی را ترسیم کن.
۹. به خارج از مرزهای موضوع توجه کن و موضوعات را لایهبهلایه از نزدیکترینِ مکانی به دورترین، از سطح زمین رو به بالا، از جسم به ذهن و سپس به روح، از گذشته به حال و سپس آینده، از صورت مادی به منشاء وجودی ماورائی، اسکن کن و موضوعات احتمالا تاثیرگذار را کشف کن.
۱۰. آنچه را مشاهده میکنی توصیف و ثبت کن. (چه اجزاء وروابطی مشاهده میشود با توصیف کمیت و کیفیت و جهت = مهارت مشاهدة دقیق)
۱۱. ماتریس روابط بیرونی را ترسیم کن.
۱۲. با توجه به ماتریس روابط درونی و روابط بیرونی، اجزاء و روابط را کنار هم بگذار و «کلّ» را بازسازی کن تا معنای وضعیت موجود کشف شود. (معنا = آثار، نتایج و لوازم؛ موقعیت حرکتیِموضوع در شبکه هستی).
[۱۱] الگوریتم تحلیل پدیدارشناسانه:
فقط به احساس خود توجه کن وآن را توصیف کن و ثبت کن.
مفهوم را به دیگران عرضه کن واحساسی را که نسبت به آن دارند ثبت کن. (در انتخاب دیگران، جهتگیری خاص نداشته باش و پراکندگی را اولویت بده.)
فقط آثار مثبت احتمالی مفهوم را جستجو کن و ثبت کن.
فقط آثار منفی احتمالی مفهوم را جستجو و ثبت کن.
فقط تغییرات مفهوم در شرایط مختلف را جستجو کن و ثبت کن.
فقط آینده احتمالی مفهوم راتصور و توصیف کن.
فقط بر جایگزینهای احتمالی مفهوم تمرکز کن و آنها را توصیف کن.
[۱۲] جدول مفاهیم پایه عبارتند از: وجود، ماهیت، ماده، صورت، جنس، فصل، وحدت، کثرت، قوه، فعل، شدت، ضعف، حرکت، ثبوت، حدوث، قدم، سبق،لحوق، جزء، کل، تناقض، تضاد، ربط، استقلال، وجوب، امکان، امتناع، عدم، کلی، جزیی،علت، معلول، تمایز، تشابه، تساوی، معیت.
[۱۳] فلسفه، منطق، معرفتشناسی عام (یعنی مفاهیمی که در تمام فلسفهها، منطقهاو نظریات معرفتشناسانه، بهعنوان مفاهیم پایه تلقی میشوند.)
[۱۴] جدول مقولات عبارتنداز: ذات و جوهر، جسم، زمان، مکان، کمیت واندازه، کیفیت و چگونگی، وضعیت، نسبت، ارتباط (اثرگذاری و اثرپذیری)، احاطه ودربرداشتن.
در منطق ارسطویی، از این مرحله از فرآیند چنین تعبیر شده است: «فالحد بالتركب اقتناصه و ذا بأن تستشرفوا أي تنظروا أشخاص المحدود لاتحادهما بالذات حتى تعلموا علما تعقليا أن الأشخاص من أيالأجناس العشر ای المقولات فتظفر عقولكم بجنسها الأعلى أولا فتأخذوا بعد ذلك مقوماتهاالأخر من أجناسها و فصولها البعيدة و القريبة و تصطادوا حدودها» (ر.ک. منطق منظومه ص۲۲۱)
[۱۵] مانند اسماء خاص(خدا، جبرئیل، ابلیس، قرآن و …)
[۱۶] مثلا لفظ ارسطو به فردی با مشخصاتِ …..اطلاق میشود.
[۱۷] براساس نظریة توصیفی بودن هویت اسماء خاص (در فلسفه تحلیلی و علم اصول)
[۱۸] معقولات ثانی
[۱۹] در این محور ، محقق باید با زبان تحلیلهای مبتنی بر «وجود – عدم» آشنا باشد و بتواندبراساس شکافت وجودشناسانه، مفهوم مورد نظر را به مفهوم پایه متصل گرداند.
مبنای اصلی این نحوه تحلیل برسه اصل زیر است:
۱. «نفوذ به ذات از طریق آثار، حالات، صفات، ظهورات و روابط»
۲. رابطة علتومعلولی میان مفاهیم (منتزع از رابطه علتومعلولی میان ماهیات)؛ با چهار قسم علل (علت فاعلی،علت مادی، علت صوری، علت غائی)
۳. جدول مقولات (عوارض ذات)
[۲۰] در بحث موضوع و مسائل علم، آمده است که «ما یبحث فیه عن عوارضه الذاتیه» و بحث از شاخص «محمول ذاتی» ارائه شده و چنین آمده است که:
محمول ذاتی آن است که یا موضوع در تعریف آن اخذ شودیا جنس موضوع یا معروض موضوع یا معروض جنس موضوع (شرح اشارات ج۱ص۶۰)
مثلا: «محبت» = حالتی روحی روانی که….. (اثر تمایل به همراهیِ با همدلی را ایجاد میکند.)
[۲۱] مانند توجه به علت یامرتبطات مفهوم
[۲۲] مساله: این صحت حمل،برای ارزیابی و آزمونش، آیا چیزی غیر از حسّ درونی (احساس یکی بودن) که به بدیهیات پایه بازگشت میکند دارد؟ اگر ندارد، آنگاه به چه دلیل حسّ شخصی افراد از این صحت حمل میتواند ملاک باشد؟ بهنظر میرسد باید اثبات شود این حسّ، حسّ نوعی است نه شخصی.
از سوی دیگر با دیدن بحث«پارادوکسها» و منشاء خلاقیت و تولید علم بودن توجه به آنها، بهذهن میرساند که عدم حسّ هوهویه و صحت حمل، نمیتواند ملاک عدم صحت حمل باشد. (به اَسناد مربوط به بحث پارادوکسشناسی مراجعه شود.)
[۲۳] مثلا: محبت، مصداقی از فضای وحدت و کثرت است.
[۲۴] مثلا: در مفهوم پایة«وحدت و کثرت»، دو طرفی که وحدت بین آنها باید ایجاد شود بررسی میشود. (وحدت حقیقی یا اعتباری یا انضمامی، جهت وحدت، سطح و لایه وحدت و ….)
[۲۵] الگوریتم «تحلیل» وجودی به شرح زیر است:
۱.تصور و پذیرش هر مفهومی، مبتنی برتصور و پذیرش پیشفرضهایی است، پیشفرضهای عام وجودی مرتبط با این مفهوم را کشف کن. (در مقابل پیشفرضهای خاص مربوط به کاربرد مفهوم مورد نظر در علوم مختلف)
۱.فرمول تغییر را مناسب با مفهوم موردنظر تکمیل کن.
(فرمول تغییر عبارتست از: تغییر در……..از………..به…………با…………برای…………………؛ یعنی: