احساسش از تاریخ بهعنوان گزارشاتی از زندگی گذشتگان، به منبعی برای برنامهریزی برای زندگیِ آیندهاش تغییر کند و علاقمند به استفاده از روش بهرهبرداری از تاریخ برای تصمیمسازی بشود و چگونگی فعال کردن و به جریان انداختنِ این علاقه مندی را بشناسد.
۱. چرا در این مقطع از تاریخ به دنیا آمدهایم؟۲. شبیهسازی ورود به دنیا در مقاطع قبل و بعد
۳. چقدر متفاوت از گذشته هستیم؟ و چقدر متفاوت از آینده خواهیم بود؟ چرا؟
۴. میکروسکوپ تاریخ (ذرات بنیادین تاریخ)
۵. تلسکوپ تاریخ (نقشه کلان تاریخ)
۶. آزمایشگاه تاریخ (برای تولید محصول)
۷. هویت تمدن، تمدنسازی و تمدنپذیری
۶ نگرشی دیگر به علم
انتظار میرود فراگیر پس از این جلسه:
نسبت به بررسی روشها و ابزارهای رقیب تجربه برای کشف واقعیت، احساس نیاز کند و روش تمایز دادن میان علم و شبهعلم، حقیقت و توهم را بشناسد و بتواند برای شکل دادن به یک زندگی حقیقتمحور، برنامهریزی کند.
۱. مکانیزم پدید آمدن اشتباه و خطا۲. حقیقت چقدر دستیافتنی است؟
۳. حقایقِ چند لایه و چند بُعدی
۴. علت اختلاف فهمها
۵. روش حقیقتیابی
۶. در موارد مشکوک میان حقیقت بودن یا توهم بودن چه باید کرد؟
۷ نگرشی دیگر به آینده انتظار میرود فراگیر پس از این جلسه:
تفاوت میان ملاحظات معمولی زندگیها نسبت به آینده خود و محاسبات روشمند نسبت به روندها در آینده را بشناسد و علاقمند به استفاده از روش آیندهنگری و آیندهنگاری شود و برای دو سؤالِ «آینده را تا کجا بررسی کردهاید؟» و «مهمترین موضوع در آینده زندگی شما چیست؟» پاسخ جدی داشته باشد.
هویت آینده آیا آینده قابل تشخیص است؟آیندههای قطعی کدامند؟
چه سناریویی را برای آینده زندگی خود حدس میزنید؟
طبق آینده یا ساختنِ آینده؟
روش آیندهنگری و آیندهنگاری
آینده بشریت؟
نمونه دیگر از برنامه «رصد اطلاعات» که به فضای آموزش گره خورده است و برای اعضاء هیئت علمی از بدو استخدام تا بازنشستگی در یک دروه بیست ساله تعریف شده است، برنامه «معرفت و زندگی» است. در این برنامه، سه دسته موضوعات باید پیگیری شوند تا مهارتهای لازم در هر یک حاصل شود:
مهارتهای تغيير نگرش و احساس
۱. مهارت تغيير نگرش نسبت به خود= مهارت نگاه از بيرون به خود و خودارزيابی + تغيير رفتار= واحد درسی انسانشناسی كاربردي
۲. مهارت تغيير نگرش نسبت به زندگی = مهارت معنی يابی و ارتقاء معنای زندگی = واحد درسی معنی زندگي [1]
۳. مهارت تغيير نگرش نسبت به هستی = مهارت گسترش اندازهگيری افق ديد و گسترش آن = واحد درسی هستيشناسی كاربردي[2]
۴. مهارت تغيير نگرش نسبت به علم = مهارت حقيقتيابی = واحد درسی معرفتشناسی و فلسفه علم [3]
۵. مهارت تغيير نگرش نسبت به تاريخ = مهارت بازخوانی تاريخ برای زندگی معاصر= واحد درسی تاريخ كاربردي [4]
۶. مهارت تغییر نگرش نسبت به خداوند = مهارت ایجاد احساس حضور خدا در زندگی = واحد درسی اللهشناسی
۷. مهارت تغییر نگرش نسبت به معاد = مهارت تصمیمگیری براساس شاخصهای ارزیابی ابدی = واحد درسی معادشناسی
۸. مهارت تغییر نگرش نسبت به نبوت، امامت، ولایتفقیه = مهارت حرکت در تحت مدیریت الهی = واحد درسی امامشناسی و ولایتشناسی
۹. مهارت تغییر نگرش نسبت به قرآن = مهارت استفاده از قرآن در تصمیمگیریها در زندگی = واحد درسی قرآنشناسی
۱۰. مهارت تغییر نگرش نسبت به عبادت و سلوک = مهارت ایجاد اثربخشی در اعمال عبادی برای ایجاد احساس ماوراء = واحد درسی سلوکالیالله
مهارتهای راهبردی برای ارتقاء كيفيت زندگی
۱. مهارت تحليل نسبت به جامعه، فرهنگ و تمدن= مهارت تحليل اجتماعی = واحد درسی جامعهشناسی كاربردي [5]
۲. مهارت برنامهريزی كلان و استراتژيك = واحد درسی طراحی و مديريت زندگی [6]
۳. مهارت تحليل برنامههای توسعه = واحد درسی توسعهشناسی[7]
۴. مهارت تحليلهای حقوقی = واحد درسی فلسفه حقوق و حقوق كاربردی
۵. مهارت تحليلهای رفتاری و اخلاقی = واحد درسی فلسفه اخلاق و اخلاق كاربردی[8]
۶. مهارت تحليلهای سياسی = واحددرسی فلسفه سياست و سياست كاربردی[9]
۷. مهارت تحليلهای زبانی، متنی، نمادها و تصاوير= واحد درسی زبانشناسی و فلسفه تحليلی كاربردی[10]
۸. مهارت مدیریت خانواده
مهارتهای عملياتی و ابزاری برای ارتقاء كيفيت زندگی
مهارت تفكر، حلمساله، خلاقيت، استدلال و كشف مغالطات = واحد درسی منطق كاربردی و تفكر خلاق [11]
مهارت مشاورهگيری، مشاورهدهی و كار گروهی = واحد درسی مشاوره كاربردی و گروه پذيری
مهارت تمركز و آرامش و انرژیبخشی
مهارت گفتارهای اثربخش = واحددرسی الگوهای گفتاری بهينه[12]
مهارت تصميمگيری بهينه = واحددرسی تصميمسازی و تصميمگيری
مهارت مطالعه و تحليل محتوا [13]
الگوی «رصد اطلاعات» اقتباس شده از روایات
#کرسیهاینظریهپردازی
#رصداطلاعات
خانه > دانشنامه > کرسی های نظریه پردازی > رصد اطلاعات
دانشنامه, کرسی های نظریه پردازی
رصد اطلاعات
14 دقیقه خواندن
122
رصد اطلاعات
رصد اطلاعات دانشنامه #عبدالحمیدواسطی
⏪فهرست
⏪موضوع بحث
⏪مسأله بحث
⏪پیش فرض ها
⏪فرضیه بحث
⏪تبیین بحث
#مهارتهایتغييرنگرشواحساس
#مهارتهایراهبردیبرایارتقاءكيفيتزندگي
#مهارتهایعملياتیوابزاریبرایارتقاءكيفيتزندگي
الگوی «رصد اطلاعات» اقتباس شده از روایات
◀️نتایج آثار و لوازم پذیرش بحث
◀️مباحث و مفاهیم کلیدی مرتبط به این بحث
◀️موضوع بحث
«رصد اطلاعات» چیست؟ چرا؟ چگونه؟ و چه الگویی دارد؟
🔶مسأله بحث:
هر فرد یا مجموعه یا سازمانی، برای #بقاء و #رشد خود نیازمند کسب مستمر اطلاعات هستند، چه اطلاعاتی را باید به دست بیاورند و چگونه؟
🔶پیش فرض ها
🔶فرضیه بحث
۱. #رصداطلاعات = پیگیری تغییرات و اقدامات در یک حیطه مشخص در مورد یک پدیده مشخص
۲. #الگویرصداطلاعات = نقشه پیگیری و رصد اطلاعات از منابع و کمیت و کیفیت بررسی آنها
۳. #الگویپیشنهادی = پیگیری مستمر اطلاعات مرتبط با گسترش افق دید + معنایابی زندگی + روش تفکر و تحقیق + مهارتهای زندگی
🔶تبیین بحث:
حرکت علمی و عملی، محصولی جمعی است چه در موارد متضاعف کننده و چه در موارد تضعیف کننده، چه در فضای فردی و چه در فضای رقابت، چه مربوط به امور زندگی روزمره و چه در امور تخصصی و چه مربوط به زندگی ماورائی. سوال از «سیر مطالعاتی» نمونه بارزی از بحث «الگوی رصد اطلاعات» است. یک فرد انسانی، فارغ از هر گونه عقیده، برای اینکه طبق منطق پایه انسانی زندگی کند باید حداقل موارد زیر را به طور مستمر رصد کند: اطلاعات در مورد: (عناوین کلیک میشوند)
#شکلهستی
#نقشهوجودیانسان
#نقشهجامعهوتمدن
#آیندهنگری
#روشتفکروتحلیل
#معنیزندگی
#سبکزندگیمهارتهایزندگی
#موادحقوقیوقانونی
#تحولاتفکری،فرهنگی،سیاسی
#مرگ
جدول زیر نمونهای از این مفاهیم زیرساختی است:
✳️ نگرشی دیگر به #زندگی انتظار میرود فراگیر پس از این جلسه:
«#زندگی» را بهعنوان موضوعی نیازمند بازنگری و تأملات آیندهساز تلقی کند و در قفسهبندی ذهنی و الگوی رصد اطلاعاتیِ خود، پوشهای به نام «#معنیزندگی» باز کند و پاسخی جدی (زمینهساز تصمیم) به سؤالِ «چه چیز به زندگی شما معنی میبخشد؟» بدهد
۱. #افقدید
۲. تفاوت دیدها و تاثیر آن در #سرنوشت
۳. #هویتزندگی
۴. منظور از «#معنیزندگی»
۵. پاسخهای مختلف به سؤال «چه چیز به زندگی معنی میبخشد؟»
✳️ نگرشی دیگر به #انسان انتظار میرود فراگیر پس از این جلسه:
بتواند به «#خود» از بیرون از خود نگاه کند و توصیفی کاوشگرانه از نقاط ضعف و قوت، تهدید و فرصتهای «خود» ارائه دهد و نیاز به تفکر در «خود» را برای تنظیم برنامه زندگی حس نماید.
۱. #هفتمعمایجهانی از زبان دانشمندان
۲. #انسان یا #روباتهوشمند؟
۳. منظور از «#رشد»
۴. موقت یا پایدار؟
۵. معادله «#حرکتوتغییر»
✳️نگرشی دیگر به #هستی انتظار میرود فراگیر پس از این جلسه:
بتواند شکل کلان «#هستی» را تصوّر نموده و موقعیت خود در این شبکه را ترسیم کند و متغیرهای مرتبط با زندگیاش را برای تدوین معادله «#حرکتوتغییر» شناسایی نماید.
۱. این هستی چه شکلی است؟
۲. بررسی پاسخهای جهانی به سؤال فوق
۳. #مخروطهستی
۴. متغیرها و ارتباطات در شبکه هستی
۵. حرکتِ «#برآیندی» در شبکه هستی و نقش آن در کیفیت زندگی
✳️نگرشی دیگر به #جامعه انتظار میرود فراگیر پس از این جلسه:
بتواند نقشه «#جامعه» را ترسیم کند و #مختصاتزندگیِ خود را در فضای اجتماعی مشخص نماید و علاقمند به روش رصد فرآیندهای اجتماعی و تحلیل غیر احساسیِ آنها شود و تاثیر این گونه تحلیل را در آیندهسازی و ارتقاء کیفیت زندگی خود لمس کند.
۱. #آناتومیجامعه
۲. واحد جامعه؟
۳. شبکههای جامعه
۴. #مختصات شما در شبکه اجتماعی
۵. رصد و #دیدهبانی #فرآیندهایاجتماعی
۶. روش #تحلیلاموراجتماعی
✳️نگرشی دیگر به #تاریخ انتظار میرود فراگیر پس از این جلسه:
1⃣اولين فعاليت ذهن، تصويربرداری از واقعيات و نگهداری اين تصاوير در حافظه است (#تصوراوليه)
2⃣مرحلهدوم، برقراركردن رابطه بين مفاهيم موجود يا از پيش دانسته شده است(#فهماوليه)؛ در اين قسمت فرد با درك رابطه معلومات خود با ديگر موضوعات، میخواهد دست به عمل بزند و از معلومات خود برای جهت دهی و اثرگذاری در فعاليتهای عملی خود استفاده كند، در اينجا 3⃣سومینمرحلهفهم كه برقرار كردن رابطه با عمل است محقق میشود (#فهمكاربردی).
وقتی محتوياتذهنی و فكری به عالمعمل و تجربه وارد شد بايد خود را با قوانينحاكم بر هستی هماهنگ كند وگرنه قابل استفاده نخواهد بود و در موقعيتخيالی خود باقی میماند. ضرورت هماهنگی با قوانينخلقت سبب میشود كه آنچه در ذهن بی عيب و نقص ديده میشد، در بسياری از موارد مشكل ساز بشود و نقائص يا ضررهايی را از خود بروز دهد و عمل انسان را با شكست مواجه سازد، بروز اينگونه ناهنجاریها و نقائص، ذهن را به سوی بازنگری نسبت به محتوای فكر سوق میدهد، اين بازنگری كه با انجام عمليات تجزيهوتحليل اجزاء و ارتباطات آنها صورت میپذيرد ، 4⃣مرحلهچهارمفهم را شكل میدهد كه تشخيصرابطه میان اجزاءموضوع با يكديگر و رابطه اجزاء با كلِموضوع است (#فهمتحليلی)؛ در بسياری از موارد پس از تجزيه موضوع به اجزاء تشكيل دهنده آن و تحليل روابط بين اجزاء، اجزاء و ارتباطات جديدی شناخته میشوند كه بايد با يكديگر تركيب شوند و يك كل را تشكيل دهند، تا تصور صحيحی از موضوع به دست آيد (#فهمتركيبی).
#نظريّاتوبرنامهها، #فهمهایتركيبی ای هستند كه درصدد عرضه واقعيتها میباشند امّا كراراً میبينيم كه مبتلا به خطا و اشتباه میشوند، برای اينكه بتوان به يك فكر يا عقيده اعتماد كرد و سرمايههای وجودی را برای آن مصرف نمود بايد بتوان آنها را اثبات و رقیب آن را نقد كرد و در نهايت، ارزشيابی و قضاوتی را در مورد آنها به انجام رساند، تلاش برای تشخيص رابطه يا عدم رابطه موضوع با واقعيتها و معادلات موجود در هستی 5⃣مرحلهپنجمفهم را تشكيل میدهد (#فهماستدلالیونقادانه).
رشد در زندگی و حركت در چرخه حياتی كه متصل به عوالم غير مادی و ملكوتی است، نياز به اطلاع از #حقايقجديد در همین دنيا و حقايق عوالم مافوق دارد در غير اين صورت نهايت تلاش انسان برای يك زندگی سرگردان و لحظهای سپری خواهد شد، تلاش برای كشف #رابطههاینهفته و جديد در هستی 6⃣مرحلهششمفهم را محقق میكند (#فهمخلاق).
جدول زير ارائه دهنده #مراحلفهموشاخصههای قابل تشخيص و اندازهگيری از آنها است:
(ایده اولیه این جدول متخذ از «#بلوم» در طبقهبندی اهداف آموزشی است اما این جدول براساس #روندتولیدمعرفت در #معرفتشناسی مبتنی بر فلسفه اسلام بازتولید شده است.)
ردیف سطح فهم نمادهای تشخيص و اندازهگيری
پیشنیاز تصور اوليه
(سطح حافظهای)
فرد بتواند به ياد بياورد، مشخص كند، تمیز بدهد، نشان بدهد، تعيين كند، تعريف كند.
۱ فهم اوليه
(سطح ادراكی)
بتواند به بيان خود مطلب را بازگو كند، ترجمه كند، تنظيم كند، نتيجه بگيرد، شكل آن را بكشد، توضيح دهد.
۲ فهم كاربردی
(سطح كاربردی)
بتواند استفاده كند، رابطه برقرار كند، انتقال بدهد، تعمیم بدهد، طبقهبندی كند، توصيه كند.
۳ فهم تحليلی
(سطح تجزيه و تركيب)
بتواند مقايسه كند، حذف و اضافه كند، كشف كند، تحقيق كند، سازماندهی كند، طراحی كند.
۴ فهم استدلالی
(سطح نقد و ارزيابی)
بتواند استدلال كند، تصمیم بگيرد، نقد كند، قضاوت كند، ارزيابی نمايد.
۵ فهم شهودی
(سطح توليد و خلق)
حدس بزند، نظريه بدهد، توليد كند، استنباط كند، ابداع نمايد.
روش دستيابی به سطوح فهم و ادراک
فهم اوليه وقتی حاصل میشود كه فرد رابطه بین حداقل دو مفهوم اصلی موجود در گزاره مربوطه را تشخيص دهد؛ مثلا جمله «روح، مجرد است» وقتی فهم میشود که ذهن منظور از کلمه «روح» و کلمه «مجرد» را بداند و رابطه بین آن دو را برقرار کند و مفهوم سومِ «تجرد روح، یا غیرمادی بودن روح انسان» را تولید نماید.
فهم اولیه، همانطور که از عنوانش پیداست هدف نیست؛ بلکه کشف اثری که بر این مطلب بار میشود، هدف است پس باید ارتقاء یابد.
فهم کاربردی وقتی حاصل میشود که فرد رابطه بین مطلب و اثرش در خارج را تشخیص دهد. چراکه علم برای زندگی است، ما میآموزيم تا روح از محدوديتها خارج شود و به پهنه بیانتهای هستی متصل شود، ما میآموزيم تا به جهانهای برتر و فراسوی ديد مادی دست يابيم و ابديت خود را بسازيم. انسانها میخواهند به كمال برسند پس بايد نيازها و نواقص خود را برطرف كنند. امّا چگونه؟
جهانی كه در آن زندگی میكنيم دارای قوانين و معادلات ثابتی است. موجودات آن هريك دارای خواص و آثار منحصر به خود هستند و با ديگر موجودات فعل و انفعالاتی ضابطهمند دارند. ما خود جزئی از اين جهان به همپيوسته و قاعدهمند هستيم و با تمام اجزاء آن ارتباط داريم (اثر میپذيريم و اثر میگذاريم).
كسی كه قواعد و قوانين هستی را بشناسد میتواند با فراهم سازی زمینه به جريان افتادن آنها، نيروها و آثار مورد نياز خود را توليد كند و نقص خود را برطرف نمايد. شناخت معادلات هستی و روش فعالسازی آنها برای دستیابی به اثرشان، «فهم كاربردی» است.
مسأله مهمی كه در اين قسمت بايد بررسی شود، فرآيندی است كه در ذهن رخ میدهد تا يك مسأله حل شود. عموم مردم وقتی با مشكلی روبرو میشوند تا هنگامی كه مشكل را برطرف میكنند مراحل زير ناخودآگاه در ذهنشان میگذرد:
۱. شناسايی نقص و نياز:
فرد وضعيت مطلوبی را كه به دنبال دستيابی به آن است در نظر دارد، با وضعيت موجود كه مبتلا به نقص و مشكل است مقايسه میكند و نقطه مشكل ساز را تشخيص میدهد (يك فهم اوّليه از مسأله پيدا میكند).
۲. شناسايی قواعد و معادلات موجود در هستی:
انسانها، با تجربههايی كه در مسير زندگی به دست آوردهاند به مجموعهای از معادلات و قوانين موجود در هستی دست يافتهاند لكن چون عملكرد آنها به صورت ناخودآگاه است، توجّه متمركز و دقيق ندارند و در برخی موارد گرفتار اشتباه میشوند و نتايج نامطلوب میگيرند. وقتی مشكلی بروز میكند پس از تشخيص نوع مشكل (يعنی چه اثر و نيرويی لازم داريم ولی موجود نيست؟) به سراغ تأثيرات و توانايیهای موجود در هستی میروند و با استفاده از تجربيات قبلی خود و ديگران، چيزی را كه میتواند رفع نقص كند تشخيص میدهند.
۳. شناسايی نحوه استفاده از قوانين هستی برای رفع نياز:
در اين مرحله، فرد به دنبال دستيابی به روش برقراری ارتباط بين وضع موجود (كمبود و نقص) با وضعيت كمكی (نيرو و توان اثرگذار) است تا به وضعيت مطلوب برسد. يعنی چگونه میتوان بين منبع نيرو و موقعيت نياز ارتباطی برقرار كرد كه منبع نيرو اثرگذار شود و خلأ موجود در وضعيت نياز را برطرف كند.
«فهم كاربردی» و «حل مسأله» در حقيقت همین مرحله سوم است. دو مرحله قبل فقط زمینه ساز هستند. كسی كه میداند چگونه از امكانات استفاده كند تا نياز خود را برطرف كند دارای فهم كاربردی است و مسأله را حل كرده است.
منطقييّن حركتهای سهگانه : شناخت مشكل، جستجوی عنصری كه نياز را برطرف میكند، برقراری ارتباط بين عنصر مطلوب و مشكل موجود، را «تفكر» میخوانند. «تفكر» دامنه وسيعی است كه تمام لايه از سطوح فهم و ادراك را در بر میگيرد.
از اين مرحله، تمام تلاش بر تفسير «فرآيند تفكر» متمركز میشود. انسانها علم میآموزند تا بتوانند درست و كامل فكر كنند و فكر میكنند تا بتوانند محدوديتهای خود را برطرف كنند و به سوی كمال حركت نمايند.
فهم تحلیلی = کشف اجزاء و عناصر درونی و بیرونی مؤثر بر موضوع، و کشف تمام روابط ممکن و احتمالی بین آنها و کشف رابطه بهینه.
برای دستيابی به فهم تحليلی، نياز به نگرش كلان[2] و نظامواره (شبكهای يا سيستماتيك) نسبت به موضوعات است. هر پدیدهای و یا هر متنی، سيستم و شبكهای است كه مؤلف طراحی و مدلسازی كرده است. مفهومی كه در عناوين و جملات و كلمات و تصاوير بكار رفته است عناصر درونی اين سيستم هستند؛ نوع مخاطب و سطح آنها و زمینههای فرهنگی، اجتماعی، زبانی و سياسی كه با آنها روبرو بودهاند، عناصر بيرونی سيستم هستند.[3] بدون نگرش شبكهای نمیتوان علم را برای زندگی به كار برد و به مقصود رسيد. الگوی دستيابی به نگرش شبكهای و فهم تحليلی دو مرحله دارد:
تجزيه و شناخت عناصر شبكه (شناخت موضوع، نياز و امكانات موجود)
تركيب و طراحی شبكه (برقراری ارتباط لازم بين عناصر انتخاب شده)
“تجزيه و شناخت عناصر شبكه” خود، دارای سه مرحله است:
۱. تعريف وضعيت موجود (تعريف متغير نياز):
چه نيازی سبب شده است كه فكر به كار افتد[4] و درصدد چاره برآيد؟
آيا اين نياز يك نياز بسيط است يا اينكه خود از چند عنصر تشكيل شده است؟
اين نياز چقدر مهم است؟ (ضريب اهمیت نياز)
اگر مشكل حل نشود و نياز برطرف نشود، چه تبعاتی خواهد داشت؟
آيا اين نياز يك نياز واقعی است يا يك نياز كاذب و ساختگی است؟
تعيين نيازهای سلبی (آنچه نمیخواهيم و نياز داريم كه نشود كدامند؟)
۲. تعريف اهداف (تعريف وضعيت مطلوب):
#کرسیهاینظریهپردازی
#سطوحفهموادراک
خانه > دانشنامه > کرسی های نظریه پردازی > سطوح فهم و ادراک
دانشنامه, کرسی های نظریه پردازی
سطوح فهم و ادراک
30 دقیقه خواندن
146
سطوح فهم و ادراک
سطوح فهم و ادراک دانشنامه عبدالحمید واسطی
فهرست
موضوع بحث
مساله بحث
پیش فرض ها
فرضیه بحث
تبیین بحث
مراحل پیدایش سطوح فهم و ادراک
روش دستيابی به سطوح فهم و ادراک
نتایج آثار و لوازم پذیرش بحث
مباحث و مفاهیم کلیدی مرتبط به این بحث
موضوع بحث
سطوح فهم و ادراک
مسأله بحث
«فهم و ادراک» چیست؟ چگونه حاصل میشود؟ و چگونه عمق پیدا میکند؟ (اسلاید سطوح فهم و ادراک)
پیش فرض ها
این بحث در پارادایم شبکهای صورت میپذیرد و بر اساس مبنای معرفتشناسانه آن، واقعیت ناوابسته به اراده انسان وجود دارد و قابل کشف است و کشف آن نیاز به ضوابط علمی دارد (علم = کشف روشمند واقعیت)
بر اساس مبنای هستیشناسانه پارادایم شبکهای، پدیدهها بسیط و ساده نیستند بلکه پیچیده و دارای ابعاد، سطوح، لایهها، مراتب، زوایا و حالات مختلف هستند که ایستا نیز نبوده و در حال تغییر هستند ولی این تغییر، نامحدود نیست و دارای محدوده، ساختار و قوانین ثابت است. (رئالیسم شبکهای)
فرضیه بحث
۱. «فهم»، کشف رابطههاست (دلالت تصدیقی).
۲. «فهم»، دارای سطوح پنجگانهی: فهم اولیه، فهم کاربردی، فهم تحلیلی، فهم استدلالی و نقادانه، و فهم خلاق است.
۳. تعمیق فهم، تابعی از کشف جدید در عناصر، اجزاء، سطوح، لایهها، ابعاد، مراحل و روابط بین آنها و روابط بین عناصر بیرونی مؤثر بر موضوع است.
تبیین بحث
دهخدا در كتاب لغت خود در ماده “فهم” چنين آورده است: دانستن، به دل دريافتن، تصور معنی از لفظ. در لسانالعرب در ماده “فهم” اين چنين آمده است: «الفهم، معرفتك الشيء بالقلب» (فهم، دريافت درونی از موضوعات است). در كتاب معجم فروق اللغات، در فرق علم و فهم آمده است: «الفهم، ادراك دقيق خَفِيّ» (فهم، علم به لايههای درونی اشياء است).
انسان دو گونه اطلاعات را در خود میيابد: اطلاعات تصويری، اطلاعات مفهومی. اطلاعات تصويری (يا دانش تصويری) حاصل عملكرد آيينهای ذهن است. چيزی را میبينيم و تصوير آن در ذهن نقش میبندد. اينگونه از اطلاعات، فقط زمینهساز برای فعاليتهای ديگر ذهنی هستند و به تنهايی كاربردی ندارند. اطلاعات مفهومی (يا دانشِ مفهومی) حاصل فعاليت ذهن بر دانشهای تصويری يا دانشهای مفهومی قبلی است.
اصول فعاليتها و عملكردهای ذهن، پس از ثبت اوليّه موضوع عبارتند از:
۱. مقايسه (دو تصوير يا دو مفهوم با هم مقايسه میشوند و نتيجه گرفته میشود كه اين دو با هم مشابه يا مغاير هستند و نقاط تشابه و يا تغاير آنها مشخص میشود.)
۲. تجزيه (يك تصوير يا يك مفهوم به اجزاء تشكيل دهندهاش تجزيه میشود و هر جزء آن تصوير يا مفهوم جديدی را ايجاد میكند.)
۳. تركيب (چند تصوير يا مفهوم در كنار يكديگر قرار میگيرند و با تكمیل يكديگر، تصوير يا مفهومی جديد را ايجاد میكنند.)
۴. انتزاع (يك تصوير يا مفهوم از ارتباطاتی كه با ديگر موضوعات دارد جدا میشود و از زاويه ديد جديد و با جايگاه جديدی مورد نظر قرار میگيرد.)
مثلاً وقتی حكم كلّی صادر میكنيم كه هر انسانی قدرت تفكّر دارد، ارتباط تصوير ذهنی انسان را از عالم مادّی جدا كرده و هر گونه مشخصات مادی را از آن سلب نمودهايم كه در نتيجه مشتركات صورتها به دست میآيد امّا نه در قالب يك تصوير بلكه در قالب يك مفهوم جديد؛ ارتقاء و تعالی از تصاوير به مفاهيم، از محسوس به معقول، از جزءنگری به كلنگری). تمام فعاليتهای فوق در حقيقت يك عملكرد بيشتر نيستند: كشف رابطهها.
ذهن با مقايسه شروع میكند و به دنبال دستيابی به رابطهها است (نقاط اشتراك و نقاط اختلاف)، تجزيه میكند تا سرچشمه رابطهها، تعداد و نوع آنها را به دست آورد، با كشف يك سری از رابطهها به سوی تركيب و تجريد میرود تا تصاوير يا مفاهيم مورد نياز خود را توليد كند. “فهم” كشف روابط بين اجزاء و رابطه هر جزء با كل و رابطه هر كل با ديگر كلها است. (رابطه بين دو چيز يعنی: كمیت و كيفيت اثرگذاری و اثرپذيری بين آن دو)
به زبان هستیشناسانه، «فهم»، اتحاد روحی با لايه و مرتبهای از طيف وجودی يك شيء است.[1]
براساس هویت فهم، سطوح فهم و ادراك تابع میزان كشف ارتباطاتِ موضوع با كل هستی است (شبکه هستی).
مراحل پیدایش سطوح فهم و ادراک
[6]. اينگونه موارد در هر فضايی به حسب مقتضيات آن فضا تفسير میشوند. مثلا در حوزه گزاره های دين كه قصد فهم گزاره توليد شده وجود دارد نَه توليدِ يك گزاره، تغييرات به معنی دستيابی به جايگزينهايی است كه خودِ دين، برای گزاره مورد نظرپيشبينی و ارائه كرده است.
[7] . يعنی چه نوع عناصری با چه نوع ارتباطی میتوانند (يا در سيستم ارائه شده است كه) وضعيت موجود را به وضعيت مطلوب برسانند؟
[8]. تسلّط بر قالبهای منطقی و برگرداندن جملات روزمره به اين قالبها و شناخت قالبهای مُنتِج (رساننده به حقايق) و قالبهای غيرمُنتِج و مْغالطهای، از سرمايههای اصلی برای فهم استدلالی و نقادانه است.
در سطح فهم استدلالی و نقادانه ما همیشه پس از تجزيه مفاهيم و رابطهها، نيازمند مقايسه هستيم، مقايسه با قوانين و معادلات كلّی در خلقت.
[10] . سيستمِ خود كنترل و خود ترمیم
[11]. بسياری از نظريات علمی، ايده آرمان شهرها، لوايح فرامليّتی و مهندسیهای اجتماعی زاييده افكاری بودهاند كه در اين عمق از خلاقيت نظريهپردازی كردهاند. آنها به دنبال هماهنگ كردن خود با وضعيت موجود نيستند. آنها به دنبال تغيير وضعيت موجود و هماهنگ كردن آن با آرمانهای خود هستند. مراكز آموزش نخبگان، بنيادهای علمی و تحقيقاتی، مراكز مطالعات استراتژيك و راهبردی چنين اهدافی را دنبال میكنند. برنامهريزیهای پنجاه ساله و صد ساله به قصد توليد آيندهای مطابق با سليقه و افكار برنامهريزان انجام میشود. اينگونه نگرشهای خلاق، جامع و كلان با برنامه ريزیهای دراز مدت مؤثرترين سلاح برای از بين بردن موانعی است كه در برابر تحقق ايدهآلها و آرزوها وجود دارد. متأسفانه همیشه و همه جا صحبت از روزآمد بودن و تطبيق با شرايط زمان و مكان است، امروزی بودن يك ارزش به حساب میآيد درحالی كه نمیدانيم اين شرايط زمانی و مكانی و ارزشها و موقعيتهای امروزی، نتيجه برنامههای دراز مدت ديگرانی بوده است كه میخواهند دنيا را آن طور كه خود دوست دارند بسازند.
[12]. در فضای فهم دين، بهجای تعبيرِ “تدوين”، از تعبيرِ “كشف” بايد استفاده شود.
برچسب #ادراک #الگوریتم فهم #جتهاد #خلاقیت و مدلسازی #روش تدریس #سطوح فهم #سطوح فهم و ادراک #فهم #منطق فهم
دانشنامه, کرسی های نظریه پردازی
عبودیت
دانشنامه, کرسی های نظریه پردازی
رصد اطلاعات
تعيين هدف كلّی و اساسی و ضريب اهمیت آن (اگر حاصل نشود چه تبعاتی دارد؟ )
تعيين اهداف میانی (اهدافی كه بين وضعيت موجود و مطلوب قرار دارند و برای رسيدن به هدف نهايی زمینه سازی میكنند)
تعيين زمینه اوليه (شرايط اوليه برای شروع حركت به سوی اهداف فوق)
تعيين اجزاء درونی اهداف (تعريف متغيرهای درونی)
تعيين كمیت و كيفيت عناصر فوق (از هر كدام چقدر و با چه كيفيتی؟ يعنی عناصر فوق به صورت قابل اندازهگيری تعريف شوند)
تعيين ضريب اهمیت هر يك از عناصر فوق
تفكيك بين حداقل لازم (مقداری از هدف كه به هيچ وجه قابل صرف نظر نيست و بايد حاصل شود) و حداكثر مطلوب
تعيين اهداف منفی (آنچه نمیخواهيم و نبايد بشود)
۳. تعريف ارتباطات (تعريف عناصر مرتبط با وضعيت موجود و اهداف مطلوب)[5]:
چه چيزهايی سبب پيدايش نياز و مشكل شدهاند؟ ضريب تأثير هر كدام در پديد آمدن مشكل چقدر است؟ (تشخيص سرچشمهها)
چه مسائلی در اثر اين مشكل به وجود آمدهاند؟ اين مشكل، چه آثاری را ايجاد كرده است؟ بر چه نقاطی تأثير گذاشته است؟ (تشخيص آثار و نتايج)
چه عناصری میتوانند مفيد باشند؟ ضريب مفيد بودن هريك چقدر است؟ (تشخيص امكانات)
چه عناصری میتوانند مضر باشند و برای رسيدن به اهداف مانع ايجاد كنند؟ ضريب مانعيت هر يك چقدر است؟ (تشخيص موانع)
بررسی فعل و انفعال هر يك از متغيرها با يكديگر: يعنی كليه ارتباطات محتملِ عناصر درونی با هم، عناصر بيرونی با هم، عناصر درونی و بيرونی نسبت به يكديگر فهرست شود. و كمیت و كيفيت اثرگذاری آنها بر يكديگر مشخص شود. (تشخيص ارتباطات)
قوانين خلقت كه سرمنشأ تك تك اين ارتباطات هستند مشخص شده، فعل و انفعال اين قوانين با يكديگر تعريف شود. (تشخيص معادلات و قوانين حاكم بر ارتباطات)
چه تغييراتی در اين ارتباطات میتوان ايجاد كرد؟ (بهبود امكانات)[6]
چه ارتباطات جديدی را میتوان ايجاد كرد؟ (توسعه امكانات)
ايجاد تغيير عناصر و ارتباط آنها يا ايجاد عناصر و ارتباطات جديد چه آثار مثبت و منفی میتواند داشته باشد؟ (بررسی هزينه تغيير)
تركيب و طراحی سيستم نيز دارای دو مرحله است:
۱. تعيين تمام احتمالات ممكن برای حل مشكل (مدل سازی اوليه[7])
تعيين حداقل عناصر و ارتباطات لازم كه نمیتوان از آنها صرف نظر كرد (شاخص پايه)
تعيين عناصر و ارتباطاتی كه بايد حذف شوند (موانع)
پاسخ به سوالاتِ: چه چيز، توسط چه كسی، تحت چه شرايطی، در چه مكان و زمانی و چگونه بايد انجام شود تا نياز برطرف شود و هدف حاصل شود؟
۲. مدلسازی (تعيين تركيب عناصر و نوع ارتباط آنها برای رسيدن به مطلوب)
بررسی هزينه هريك از راهحلها
رعايت اصل بيشترين تأثير بوسيله كمترين هزينه و زحمت
انتخاب بهترين راه حل و راهحلهای جايگزين احتمالی
تدوين الگوی اجراء و اقدام به صورت زير:
تعيين نقطه شروع
زمینه لازم برای شروع
محرك لازم برای شروع
انجام دهنده كار و شرايط آن
كيفيت و كمیت كار
مراحل كار
نتايج مورد انتظار در هر مرحله
نقاط توقّف و شرايط آن
محرّك مجدّد
شرايط اتمام كار
نقطه پايان
بازنگری و ارزيابی
اصلاح نقاط ضعف، تقويت نقاط قوّت
ايجاد زمینه لازم برای انجام حركتهای جديد
روش تفكّر شبكهای (سيستمی) را میتوان در چند دستورالعملِ زير خلاصه كرد:
مشكل و نياز را پيدا كن.
هدف خود را مشخص كن و اهمیت آن را تعيين كن.
هر چيزی كه احتمال دارد با اين هدف ارتباط داشته باشد شناسايی كن.
كمیت و كيفيت ارتباطات فوق را مشخص كن.
مجموعه ارتباطات را با هم ارزيابی كن.
بهترين راه را برای ارتباط بين امكانات و نيازها انتخاب كن.
راه حل را اجراء كن.
نتايج را ارزيابی كن.
نقاط ضعف را برطرف نما و دوباره آن را اجراء كن.
روش تفكّر شبكهای و عملكرد نظامواره كه محصول ديد كلان و جامع نسبت به موضوعات است سكوی يك جهش علمی و عملی به سوی حقايق هستی است.
روش دستيابی به فهم استدلالی و نقادانه:
هر فهم و برداشتی از متن، يك انتخاب است؛ انسان در هر انتخابی با گزينههای متعدد روبرو است كه از بين آنها بايد مواردی را ترجيح دهد. هر انتخابی يك ترجيح است و هر ترجيحی نياز به مرجح دارد. ما در هر تصمیم و انتخاب با سؤالات زير روبرو هستيم:
چرا اين مورد را انتخاب كرديد؟
به چه دليل اينگونه تصمیم گرفتيد؟
آيا راه ديگر و انتخاب ديگری وجود نداشت؟
آيا برداشت ديگری بهتر نبود؟
آيا فكر میكنيد برداشت خوبی داشتهايد؟
برای تعمیق فهم و گسترش زاویه دید، باید مراحل فهم تحلیلی و استدلالی و خلاقانه طی شود. حداقل سطح فهم و ادراکی که نافع است، سطح فهم کاربردی است لذا تعریف فرآیندهای آموزشی براساس فهم اولیه نادرست است و حداقل باید علمآموز به سطح فهم ادراکی برسد.
مباحث و مفاهیم کلیدی مرتبط به این بحث
منطق فهم، روش تدریس، الگوریتم فهم، اجتهاد، سطوح فهم و ادراک، خلاقیت و مدلسازی
پی نوشت ها:
[1]. توضيحِ اين جمله نيازمند يك مقدمه هستی شناسانه و يك مقدمه انسانشناسانه است:
مقدمه يك: كل هستی از يك طيف پيوسته وجودی تشكيل شده است كه هر لايه آن تنازل لايه مافوق است، درست مانند تشعشعات نورانی كه از يك منبع نور ساطع میشوند. هر لايه بر اساس شدت وجود و نور خود، منشأ بروز و ظهور موجوداتی میشود. هستی، مخروطی است كه از يك وجود بسيط و با شدت بينهايت آغاز میشود و با محدود شدن و تركيب پيدا كردن، تضعيف میگردد و كثرت میيابد. هر لايه وجودی تجلّی و ظهور لايه مافوق خود است. از هر لايه وجودی، عالَمی خاص انتزاع میشود كه دارای آثار و خصوصيات منحصر به فرد خود است.
مقدمه دو: روح انسان، جلوه يكی از لايههای عالم وجود است. شدت وجودی آن به اندازهای است كه محدود به زمان و مكان نيست، محدود به صورت و شكل نيست و با وجود وابستگی به بدن و ماده، با موطن و لايه اصلی وجودی خود مرتبط است و میتواند با منشأ تنازل و تجلّی اشياء و موجودات مادی اتّحاد وجودی برقرار كند (قدرت ادراك كليات را دارد). روح میتواند موجودات لايههای زيرين خود را خلق كند و علت برای پيدايش آنها بشود (قدرت اراده و خلق كردن دارد). برآيند مقدمه يك و دو، نتايج زير را به دست میدهد:
“ذهن” جلوه توانايی روح برای اتحاد با لايه مافوق مادی وجود اشياء است. ذهن، نمود و تجلّیای از روح است، مرتبهای نازل از روح است. آنچه به عنوان “ذهن” شناخته میشود اسمی است برای دو لايه از طيف وجودی روح: خيال و عقل. در لايه خيال، شدت وجودی به اندازهای است كه محدود به زمان و مكان نيست امّا محدود به شكل و صورت است، قدرت دريافت، تغيير و تبديل صور را دارد (میتواند ثبت كند، تجزيه كند، مقايسه كند، تركيب كند و صور جديد ايجاد نمايد). و در لايه عقل، شدت وجودی برابر با شدت وجودی خود روح است. اين نمود از روح، قدرت روح برای اتحاد با موجودات كلّی و سرچشمههای پيدايش مخلوقات است. اين لايه از روح میتواند از زمینهای كه توسط مقايسه و تحليل صور خيالی به وجود آمده است استفاده كند و با منشأ وجودی اين صور اتحاد وجودی برقرار كند (انتزاع كليات و توليد معقولات).
“حصول در ذهن” عبارت است از: اتحاد وجودی روح با لايههای دوگانه فوق از طيف وجودی اشياء، كه اگر با لايه خيال ارتباط برقرار كند تصوّرات توليد میشوند و اگر با لايه عقلانی ارتباط برقرار كند تصديقات توليد میشوند. اتحاد روح با وجود شيء، علم حضوری است و تمايل روح برای نزديك كردن اين احساس به محدوديتهای عالم ماده كه با آنها مانوس شده است، سبب تنازل و ارتباط با لايهای ضعيفتر از طيف وجودی شيء میشود كه علم حصولی را به وجود میآورد.
“مطابقت محتوای ذهن با خارج از ذهن” يعنی يك فكر وقتی حقيقت دارد كه محتوای ذهن، تجلی يك موجود خارجی باشد. (تعالی يافته يك موجود مادی يا تنازل يافته يك موجود مجرّد)
“علم”، اتحاد روح با لايههای فوقانی وجودِ اشياء در سلسله مراتب هستی است. به هر مقداری كه روح بتواند به لايههای برتر و متعالیتر دست يابد به سرچشمه و منشأ وجودی اشياء نزديكترمیشود و علم گستردهتر و عمیقتری پيدا میكند. تلاش انسانها در علم آموزی، تلاش برای ارتباط روح با طيفهايی از وجود است كه از جهت شدت وجودی به حدّی رسيدهاند كه تجلی و نمود عينی نيز دارند و با دستيابی به آنها میتوان نيازها و مشكلات زندگی مادی و معنوی را برطرف كرد و روح را به گستره بينهايت وجود خداوند متصل نمود. جهت اطلاع بيشتر میتوانيد به منابع زير مراجعه فرماييد:
كوتاهترين مسير برای كشف نقاط ضعف و قوت يك انديشه يا رفتار، مقايسه آن با انديشهها و رفتارهای مشابه است. در بررسیهای تطبيقی، به سرعت میتوان موارد اختلاف را تشخيص داد و به دنبال علت اختلاف گشت. اگر هر متن با متن مشابه از مؤلفی ديگر مقايسه شود میتوان به راحتی به نقاط ضعف و قوت متون پی برد.
روش دستيابی به فهم خلاق:
برای دستيابی به فهم خلاق، كه آيندهساز و پيشبينی كننده است، نياز به تعمیم، عبور از مصاديق وكشف ملاكهاست. رشد و كمال، استفاده از تجربيات گذشته برای ساختن آينده است؛ يك حركتِ آگاهانه به سوی توليدِ زندگی مطلوب. اغلب مردم در جريان زندگی روزمرهای كه خود آن را نساختهاند، غرق شدهاند. جامعه و عموم مردم به سمت و سوی رفع نيازهای اوليّه مادّی حركت میكنند. كليه فعاليتهای انسانی در اين چرخه گرفتار شده، زمینه توجّه به نيازهای ديگر و حقايق برتر باقی نمیماند. تفكر خلاق و فهم شهودی، ابزار جهش به سوی حقايق نهفته در عالم خلقت است؛ معادلات و قوانينی كه در ماوراء ديد قرار دارند، امّا همان قدر حقيقی هستند كه زمینی كه روی آن قدم میگذاريم حقيقی است. تفكر خلاق دارای دو مرحله است:
۱. پيشبينی آينده و پيشگيری از موارد نامطلوب
۲. طراحی آينده و ايجاد زمینه برای دستيابی به ايدهآلها
پيشبينی آينده و پيشگيری از نامطلوبها:
حل مشكلاتِ فعلی اذهان را به خود مشغول ساخته است امّا برخی افكار و نظريات كه میدانند به همان دليلی كه اين مشكل در اين مقطع به وجود آمد، میتواند در آينده دوباره به وجود بيايد، فكر و نظر خود را به گونهايی طراحی میكنند كه افق ديد به وضعيت فعلی محدود نشود و برای شكل دادن به آينده نيز مدلسازی میكنند (توجّه به تجربيات گذشته + مطالبات آينده). دستيابی به معادلات موجود در هستی (مادی و معنوی، فردی و جمعی) زمینهساز موفقيت انسان در زندگی است. با استفاده از اين معادلات كه قواعد كلّی هستند میتوان مصاديق و جريانات بعدی را تشخيص داد. سيستم و مدلی كه بتواند موقعيتهای آتی را پيشبينی كند و عملكرد خود را تنظيم كند[10] تا مبتلا به بحران نشود و رشد خود را ادامه دهد، زاييده يك تفكّر خلاق است.[11] تفكر خلاق پاسخگوی سؤالات زير است:
چه موقعيتی در آينده به وجود خواهد آمد؟
در آينده چه نيازی وجود خواهد داشت؟
چگونه اين نياز را میتوان برطرف كرد؟
چگونه میتوان به سوی مراحل بعدی حركت كرد؟
طراحی آينده و تغيير دادن موقعيتها برای دستيابی به ايدهآلها:
در اين قسمت، فكر و نظريّه توليد شده به دنبال پيشبينی آينده و هماهنگ شدن با عوامل آن نيست، بلكه به دنبال ساختن آينده و ايجاد عوامل مطلوب و مورد نظر خود است. و از آنجايی كه آينده مورد نظر بايد يك واقعيت اجرائی باشد و نه يك توهّم و خيال، ملاحظه وضعيت موجود و عناصر سازنده آن ضرورت دارد تا با ايجاد تغيير در اين عناصر و با توليد عناصر جديد بتوان وضعيت ايدهآل را فراهم ساخت.
مراحل زير حداقل كاری است كه در يك تفكّر خلاق سازنده انجام میشود:
تدوين [12] اهداف آرمانی (با ملاحظه كل بشريت در تمام ابعاد، در تمام مناطق جهان و در طول چندين نسل)
مقايسه وضعيت موجود با وضعيت مطلوب
استخراج عناصر مفيد و عناصر مُضر برای تحقق وضعيت مطلوب
تعيين يا توليد عناصر لازم و غير موجود در وضعيت فعلی
تعيين نهايی آنچه بايد تغيير يابد و آنچه بايد جايگزين شود
سيستم سازی برای فعال كردن عناصر فوق (با ملاحظه تدريج لازم در محور زمان و مكان)
به نظر شما تدوين اهداف آرمانی، نياز به چه حجمی از اطلاعات و چه عمقی از آگاهی دارد؟ اشراف بر انسان، جهان، جامعه، تاريخ و زمان از عهده چه كسی برمیآيد؟
بياييد آرمانها را از خدا بگيريم و راهبردهای رسيدن به آنها را از پيامآوران او بخواهيم و با فهم خلاق به دنبال تشخيص راهبردهای تغيير وضعيت موجود و خلق شرايط زمانی و مكانی مطلوب باشيم و خود را در دام هماهنگی با شرايط زمانی و مكانی كه ديگران با تفكرات نفسانی خود برای ما ساختهاند نيندازيم. میگويند: جهانی فكر كن، همگانی بينديش، منطقهای و فردی نباش. بگوييم: هفت آسمانی فكر كن، فقط اين جهانی نباش؛ ابدی بينديش، محدود به زمان نباش؛ تمام لايههای وجود انسان را ببين، فقط جسمانی نباش؛ تمام مخلوقات را ببين، فقط انسان را در نظر نگير. میگويند: بياموز تا بر طبيعت مسلط شوی. بگوييم: بياموز تا با همراهی طبيعت به حقيقت متصل شوی.
نتایج آثار و لوازم پذیرش بحث
عمیق شدن فهم و ادراک تابعی از میزان کشف اجزاء و روابط جدید در موضوع است.
“اصول فلسفه و روش رئاليسم”، علامه طباطبايي، انتشارات جامعه مدرسين حوزه قم؛ “شناختشناسی در قرآن”، آيهالله جوادی آملی، انتشارات مركز مديريت حوزه قم،۱۳۷۰؛ “آموزش فلسفه”، آيهالله مصباح يزدی، شركت چاپ و نشرسازمان تبليغات، ۱۳۷۷؛ “قواعد كلی فلسفی در فلسفه اسلامی” ، غلامحسين ابراهيمی دينانی، انتشارات موسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگی ۱۳۷۲؛ “نهايهالحكمه”، علامه طباطبايی، نشر جامعه ،۱۳۸۰؛ الحكمة المتعالية فی الاسفار العقلية الاربعة”، صدرالدين محمد شيرازی (ملاصدرا)، داراحياء التراث العربي، بحثهای وجود ذهني، علم و عالم و معلوم، كتاب النفس؛ “علم حضوري” و “معقول ثاني”، محمد فنايی اشكوری، موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی، ۱۳۷۵؛ “تحريرتمهيدالقواعد”، آيةالله جوادی آملی، انتشارات الزهراء، ۱۳۷۳؛ “علم و عالم و معلوم”، عزيزالله فياض صابری، انتشارات عروج انديشه،۱۳۸۰.
[2]. توضيح معنی “نگرش” و “نگرش كلان”:
اشياء مادی به واسطه عناصر زمان، مكان، كمیت، كيفيت، اثرگذاری و اثرپذيری (نوع رابطه با ديگر اشياء) در محدوديت قرار دارند. ذهن انسان قدرت دارد اشياء را برش بزند و لايهلايه كند و ابعاد آن را از هم جدا كند و هر يك را مستقل نگاه كند. ذهن میتواند فقط بُعد مكانی شیء را نگاه كند و از اين زاويه به بررسی آن بپردازد يا فقط جنبه كمیتی آنرا نگاه كند و از اين حيث به مطالعه آن بپردازد. كلماتِ: زاويه ديد، جهت، حيث، بُعد، لايه، جنبه و مانند اينها همگی دلالت بر قابليت ذهن در ايجاد نگرشهای خاص نسبت به موضوعات دارند. از سوی ديگر ذهن انسان به واسطه انس با ماده و محدوديتهای مادي، جزئی نگر است. يعنی در ديد اوليه فقط متوجّه برخی از ابعاد و جنبهها میشود و برای دستيابی به يك ديد كامل بايد چندين بار از جوانب و زاويههای مختلف شیء را بررسی كند سپس تصاوير به دست آمده در هر يك از بررسیها را كنار هم بگذارد تا بتواند يك ديد كلّی و جامع از موضوع به دست آورد. بنابراين میتوان گفت كه نگرشهای انسان دوگونه است: نگرش خُرد و نگرش كلان. نگرشهای خُرد فقط به اجزاء و خصوصيات آنها میپردازند و توجّهی به ارتباط اجزاء با يكديگر و جايگاه آنها در مجموعه اصلی ندارند (ديد درونی). نگرشهای كلان به ارتباطات اجزاء و مجموعهای كه اين اجزاء ايجاد كننده آن هستند میپردازد (ديد بيرونی). خود را در موقعيتی فرض كنيد كه طاقه پارچهای را میبينيد. يك وقت است به جنس آن نگاه میكنيد، رنگ آن را بررسی میكنيد، عرض آن را میپرسيد و يك وقت به طرح لباسی كه از اين پارچه میتوان درآورد فكر میكنيد. تمام بررسیهای جزئی ما برای رسيدن به يك كلّ است. اگر در جزئيات بمانيم و فقط خود را سرگرم بررسی جزئيات كنيم، در حقيقت مانند اين است كه بهترين پارچهها را بخريم و انبار كنيم و با وجود نياز به لباس آنها را ندوزيم نپوشيم. نگرش يعنی جهت توجّه به ابعاد وجودی يك شیء. اگر اين توجّه به برخی از ابعاد باشد، نگرش جزئی است و اگر به تمام ابعاد باشد نگرش كُلی است. ما در زندگی به هر دو گونه از نگرش نيازمنديم ولی نگرشهای جزئی همیشه مقدمهچين و زمینه ساز برای نگرشهای كلّی هستند. بدون يك ديد كلان و محيط بر موضوع، تلاشهای انسان برای رسيدن به حقيقت ناكام میماند. كشف نگرش كلانی كه جزئيات موضوع برای ايجاد آن با يكديگر مرتبط شدهاند از ضروريات فهم موضوع است.
[3]. شايد بتوان از مجموعه اين عناصر به “سياق” تعبير كرد. سياق در لغت، اسلوب كلام و طرز جملهبندی است (ر.ك. به فرهنگ معين) و در اصطلاح، عوامل لفظی و غيرلفظی است كه به كلمات و جملات و گفتارها، جهت معنايی اعمال میكند. سياق، جهتدهنده به معانی و مفاهيم است. كلماتِ همنشين در زنجيره كلام، همسايههای خود را انتخاب میكنند و از آنها تأثير نيز میپذيرند و در مجموع، برآيندی را تشكيل میدهند كه دارای جهت ثالثی است. قرينهها نيز جهتدهنده به معانی و مفاهيم هستند. “قرينه”، يعنی مفهومی كه با مفهوم اصلی، همراه میشود و در معنايی كه از مفهومِ اصلی به ذهن تبادر میكند، تاثير میگذارد و جهت آن را به سويی ديگر میبرد. (جهت اطلاع بيشتر از لغت و اصطلاح و كاركردهای “سياق” به كتاب “روششناسی تفسير قرآن”، علیاكبر بابايی و غلامعلی عزيزیكيا و مجتبی روحانی راد، تحت نظر محمود رجبی، انتشارات سمت، ۱۳۷۹، فصل دوم، قاعده چهارم مراجعه فرماييد.)
[4] . اينگونه تعابير در فضای متنِ دينی كه از علم بينهايت سرچشمه گرفته است بايد به تعابير متناسبی مانندِ “چه نيازی سبب شده است كه بشر مورد خطابِ گزاره مورد نظر قرار گيرد؟” تبديل شوند.
[5]. تعريف متغيّرهای بيرونی + ارتباط آنها با متغيّرهای درونی
قضاوتها و ارزيابیهای ما يك تصمیم است. وقتی درباره چيزی به قضاوتی میرسيم و اظهار نظر میكنيم يعنی راجع به درست يا غلط بودن آن يا برقرار كردن ارتباط با آن به يك تصمیم و انتخاب رسيدهايم. ما دو مرحله را در پيش داريم و بايد دو چيز را ثابت كنيم:
صحّت تصمیم (يعنی روش صحيحی را در تصمیم گيری اتخاذ كردهايم و تصمیم ما با حقايق هماهنگ است)
بهينه بودن تصمیم (تصمیم ما بهترين انتخاب از بين انتخابهای ممكن بوده است و دارای مفيدترين آثار است)
مرحله اول : اثبات يا نقد درست بودن يك تصمیم
اين مرحله با عناصر و اجزاء درونی مدلی كه بر اساس آن تصمیم سازی شده است سر و كار دارد. مشكلات و نقدهايی كه در اين مرحله احتمال دارد به وجود بيايد عبارتند از: اشتباه در تشخيص اجزاء و عناصر مؤثر در سيستم، اشتباه در تشخيص ضريب اهمیت اين عناصر، اشتباه در تشخيص نوع رابطه بين عناصر.
وقتی كسی به صحت تصمیم ما اعتراض میكند، عكس العمل منطقی، اين است كه روندی را كه در مرحله تحليل و تركيب طی كردهايم، بازگو كنيم و انسجام مدلِ تصمیمسازِ خود را توضيح دهيم؛ و عكس العمل منطقی فرد مقابل اين است كه در يكی از سه محور فوق، اشتباه ما را نشان بدهد. در هر دو حالت كاری كه بايد انجام شود به صورت زير است:
تجزيه “تصمیم” به عناصر تشكيل دهنده آن + ارتباطات بين عناصر
توصيف هر عنصر و هر رابطه با يك جمله گويا و شفّاف (دارای موضوع و محمول و نسبت بين آن دو)
ارزيابی تكتك جملات و ارزيابی ارتباط بين جملات (يعنی آيا بين موضوع و محمول در هر يك از جملات رابطه ادعا شده برقرار است يا نه؟)
تركيب جملات ارزيابی شده با يكديگر و رسيدن به مدلی كه تصمیم بر اساس آن گرفته شده است.
فعاليت اصلی در محور سوم انجام میيابد و محورهای ديگر، زمینهساز يا نتيجهگير هستند. آنچه در اين قسمت بايد انجام شود، مقايسه رابطه بين موضوع و محمول با معادلات ثابت و كلّی خلقت است، معادلاتی كه از آنها تعبير به بديهيات میشود (بديهيات اوليه و ثانويه) + مقايسه با قرائن موجود در جوانب مختلف داخلی و خارجی موضوع و محمول.[8]
محقق بايد بتواند موارد زير را تشخيص دهد و گزارههای بيان شده در يك گفتار يا نظريّه را به صورت زير تحليل كند (مهارتِ تحليل محتوا):
جملات بيانگر نيازی كه اين گفتار يا نظريه پاسخگوی آن است.
جملات بيانگر هدف مؤلف يا گوينده
جملاتی كه زمینهساز است.
جملاتی كه بدنه مطلب است.
جملات بيانگر توصيهها و نتايج مؤلف
در هر يك از محورهای پنجگانه فوق، سه گونه جمله میتواند وجود داشته باشد:
جملاتی كه بيانگر ادعاهای مؤلف است.
جملاتی كه بيانگر استدلالهای مؤلف است.
جملاتی كه بيانگر نقدها و ارزيابیهای مؤلف است.
محقق بايد نقشه مطلب را با توجّه به محورهای فوق، تدوين كند و در هر نقطه، جمله يا جملات مربوط به آن را بيابد و آنها را به صورت قالبهای سلسلهوار منطقی درآورد. در اين صورت است كه پيام متن را گرفته و میتواند از آن برای زندگی استفاده كند. كشف مفاهيمِ موجود در متن و رابطه بين آنها، فهم را ايجاد میكند. سطوح مختلف فهم، بستگی به عمقِ تجزيه مفاهيم و كشف رابطهها دارد، هر چه رابطهها به بديهيات و سرچشمهها و معادلات كلّی خلقت نزديكتر شوند، سطح فهم عمیقتر میشود و كارآيی آن در زندگی بيشتر میگردد.[9]
مرحله دوم: اثبات يا نقد بهينه بودن تصمیم
اين مرحله با عناصر و اجزاء بيرونی مدلی كه بر اساس آن تصمیمگيری شده است سر و كار دارد. در قسمت “تحليل و تركيب”، مراحلی را برای مدل سازی طی كرديم. مراحل نهايی در مدل سازی عبارت بودند از:
تشخيص عناصر خارج از سيستم و مؤثر بر سيستم، تعيين ارتباطات بين عناصر داخلی و خارجی و رابطه آنها با هدف، تعيين كليه ارتباطات ممكن و محتمل برای رسيدن به هدف، انتخاب كوتاه ترين راه و مفيدترين ارتباط.
مشكلات و نقدهايی كه در اين مرحله احتمال دارد به وجود بيايد عبارتند از:
اشتباه در تشخيص اجزاء و عناصر مؤثر بر سيستم
اشتباه در تشخيص ضريب اهمیت اين عناصر
اشتباه در تشخيص نوع رابطه بين عناصر
اشتباه در تشخيص تمام رابطههای ممكن و محتمل
اشتباه در تشخيص بهترين و مناسبترين رابطه
كليه مراحلی كه در قسمت قبل مطرح شد در اين قسمت نيز بايد انجام شود. در اين قسمت يك مرحله ديگر نيز وجود دارد:
بررسی و مطالعه تطبيقی
بررسی تطبيقی يعنی مقايسه مُدلها و سيستمهايی كه مربوط به يك موضوع مشترك هستند، ولی تصمیمات متفاوتی را توليد كردهاند و الگوهای مختلفی را برای رفع نياز ارائه دادهاند و هر يك مدّعی حلّ مشكل هستند.
#کرسیهاینظریهپردازی
#دینحداکثری
خانه > دانشنامه > کرسی های نظریه پردازی > دین حداکثری
دانشنامه, کرسی های نظریه پردازی
دین حداکثری
9 دقیقه خواندن
113
دین حداکثری
دین حداکثری دانشنامه عبدالحمید واسطی
فهرست
موضوع بحث
مساله بحث
پیش فرض ها
فرضیه بحث
تبیین بحث
نتایج آثار و لوازم پذیرش بحث
مباحث و مفاهیم کلیدی مرتبط به این بحث
موضوع بحث
«دین حداکثری» (انتقال به مقاله منتخب + انتقال به بحث تفصیلی مبانی دینشناسانه)
مسأله بحث
قلمرو دین در توصیف و تبیین و توصیه چقدر است؟ انسان در چه عرصههایی و تا چه اندازهای باید تصمیمات و نظرات خود را تابع دین کند؟
پیش فرض ها
فرضیه بحث
قلمرو دین = تنظیم کلیه فعالیتهای انسان در مقیاس فردی و جمعی در کلیه ابعاد زندگی او، تا برآیند آنها حرکت به سوی خداوند در قلب و دل باشد. (دین حداکثری) + ورود دین در عرصههای زندگی بشر، ورود «راهبردی» است و نحوه عملیاتی کردن بسیاری از راهبردها را به شرایط وابسته کرده است. (دین استراتژیک)
تبیین بحث
دین = علم ابراز شده خداوند به بشر؛ بیان معادلات حرکت انسان در شبکه هستی برای اتصال به خداوند؛ نظام فکری، قانونی وفرهنگیای که از جانب خداوند برای زندگی بشر در این دنیا به هدف عبور از دنیا ارائه شده است.
دین شناسی = تلاش معرفتی موجّه برای کشف نظر خداوند در توصیفها، تبیینها و توصیههای او در جوانب مختلف هستی و زندگی.
دین حداقلی = اعتقاد به اینکه مأموریت دین فقط برقراری رابطه فرد با خداوند در عبادت اوست.
دین حداکثری = اعتقاد به اینکه ماموریت دین تنظیم کلیه فعالیتهای انسان در مقیاس فردی و جمعی در کلیه ابعاد زندگی اوست تا برآیند آنها حرکت به سوی خداوند در قلب و دل باشد.
مدیریت دین یعنی کلیه برنامهها و فرآیندها در زندگی بشر باید خود را با راهبردهای دین هماهنگ نماید.
دین میانرشتهای = بررسی توصیفها، تبیینها و توصیههای دین از منظر میانرشتهای (کشف نظر دین در ابعاد ترکیبی موضوعات و مسائل)
نمودار رابطه حداقلهای اخلاقی با حداقلها و حداکثرهای دین و وضعیت زندگی دنیایی و آخرتی:
توضیح: اگر فردی کاملا مادی باشد و هدف او بهرهبرداری حداکثری از دنیا باشد اما فقط بر اساس وجدان خود عمل کند و ندای آن را باور داشته باشد و در عمل اجرا نماید، اهل نجات در آخرت خواهد بود و حداقلهای آخرتی را خواهد داشت. و اگر فردی بخواهد بهرهبرداری حداکثری از دنیا کند و در عین حال بخواهد در فضای «دین» قرار گیرد ولی به حداقلهای دین اکتفا کند، زندگیای بالاتر از استاندارد زندگی متوسط خواهد داشت و بهره او نیز در آخرت متوسط خواهد بود. و اگر فردی بخواهد حداکثر بهرهبرداری از آخرت را داشته باشد و به تمام دستورات دین عمل کند، بهره او از زندگی دنیا، در حد استانداردهای زندگی متوسط خواهد بود.
توضیح (از منظر درون دینی):
از قرآن: چهار آيه زير، بيانگر قلمرو حداكثری دين هستند:
۱. وَ نَزَّلْنَا عَلَيْك الْكِتَب تِبْيَناً لِّكلّ شىْءٍ وَ هُدًى وَ رَحْمَةً وَ بُشرَى لِلْمُسلِمِينَ. [۱]
ترجمه:”ما قرآن را بر تو نازل كرديم كه بيانگر همه چيز، هدايت، رحمت و بشارت برای مسلمانان است.”
۲. تَصدِيقَ الَّذِى بَينَ يَدَيْهِ وَ تَفْصِيلَ كلّ شىْءٍ وَ هُدًى وَ رَحْمَةً لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ. [۲]
ترجمه: “قرآن كتابی است كه كتابهای آسمانی قبلی را تاييد می كند و كتابی است كه توضيح همه چيز در آن آمده است و هدايت و رحمت برای كسانی است كه ايمان می آورند.”
۳. ما فَرَّطنَا فى الْكِتَبِ مِن شىْءٍ. [۳]
ترجمه: “ما در قرآن از هيچ چيز فروگذار نكرديم.”
۴. إِنَّ هَذَا الْقُرْءَانَ يهْدِى لِلَّتى هِىَ أَقْوَمُ.[۴]
ترجمه: “اين قرآن هدايت مى كند به سوى آنچه كه استوارتر و كارآمدتر است.”[۵]
تفسير آيات مذكور را در روايات زير می توان يافت:
۱. قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عليهالسلام: مَا مِنْ أَمْرٍ يَخْتَلِفُ فِيهِ اثْنَانِ إِلَّا وَ لَهُ أَصْلٌ فِي كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَكِنْ لَاتَبْلُغُهُ عُقُولُ الرِّجَالِ .[۶]
ترجمه: “هيچ اختلافی نيست كه راهحل آن در قرآن نباشد اما عموم مردم قدرت تشخيص آن را ندارند.”
۲. إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَتَعَالَى لَمْ يَدَعْ شَيْئاً يَحْتَاجُ إِلَيْهِ الْأُمَّةُ إِلَّا أَنْزَلَهُ فِي كِتَابِهِ وَ بَيَّنَهُ لِرَسُولِهِ صليالله عليهوآله وَ جَعَلَ لِكُلِّ شَيْءٍ حَدّاً وَ جَعَلَ عَلَيْهِ دَلِيلًا يَدُلُّ عَلَيْهِ وَ جَعَلَ عَلَى مَنْ تَعَدَّى ذَلِكَ الْحَدَّ حَدّاً.[۷]