eitaa logo
دل نخواهی
798 دنبال‌کننده
437 عکس
75 ویدیو
2 فایل
#محمد_حسین_انصاری_نژاد گزیده‌ای از آثار محمد حسین انصاری نژاد شاعر و نویسنده معاصر 🟥 این کانال توسط ادمین اداره می‌شود 🟥
مشاهده در ایتا
دانلود
"پیشواز: به بهانه‌ی روزهای نزدیک به نوروز و به یاد سفره‌های خالی از آجیل" عید است یا که شامِ غریبان؟ سیل است یا نسیم بهاری؟ این ناله، بانگ نحسِ کلاغ است؟ یا شورِ سار و رقصِ قناری؟ این داعیان که عقل کُلانند، دلسوز خَلق یا مغولانند؟ با لطف بی‌کرانه‌ی اینان: رحمت به قاتلان تتاری * ای پادشاه خطّه‌ی مستان! ای لشکرِ کلیدبه‌دستان! در فصل اعتدال ربیعی، این است وضع مملکت، آری! تهران بِکام باشد و خوشحال، ای آسمان بهوش که هرسال تنها برای مردم اهواز، بارانِ گرد و خاک بباری در این دیارِ مملوِ غصّه، هم‌قافیه است پسته و قصّه تا طعم پسته را تو ازین پس، در قصّه‌ها به یاد بیاری امسال هم به گریه بسازید، ای کودکان فقر و بنازید با کفش‌های پاره‌ی پیرار، پیراهن تکیده‌ی پاری من "دارم" آن‌قَدَر که غمی نیست، اما غم تو درد کمی نیست ای هم‌وطن که نو شده سالت با میوه‌های شصت‌هزاری! سگ_دو زدی و جای دویدن، هی پشت هم "ریال" گرفتی حالا تویی و قحطی بازار، در حجم نرخ‌های "دلاری" * من جای آن مسبّب نامی، ای دوست ای رفیق گرامی دلواپس تو ام که نخوردی، شرمنده‌ی تو ام که نداری https://eitaa.com/mmparvizan
• هفت سینِ شما • . . چه رنگ‌رنگ گشوده‌ست هفت سینِ شما چه نوبرانه در آن سیب دست‌چینِ شما خوشا گلو که در این صبح عید، تر باشد به طعمِ جرعه‌ای از چای دارچین شما بهار در قُرق سکّه‌هایتان افسرد مگر نه حرز بهارست در نگین شما؟! تهی‌ست سفره‌ی همسایه و نمی‌افتد میان آینه، چشمان شرمگین شما مباد هق‌هق آن مرد تا شما برسد مباد بین نماهنگ دلنشین شما! اگر که چادرِ لیلاست وصله‌دار چه غم فدای عشوه ساناز نازنین شما! اگر چه مشرب‌تان نیست غیر خوش باشی که خوانده سوره‌ی ایتام را به دین شما؟ صدای کسیت در آن کوچه‌سار می‌پیچد چه مارهاست رها بین آستین شما همیشه عید در اندوه بگذرد بر ما ولی نماند مستی این چنین شما صدا ندارد چوب خدا، به خود آیید اگر چه گُم شده در های‌وهو، یقین شما . . . 📍آدرس کانال در پیامرسان ایتا: https://eitaa.com/joinchat/2117599237C01145ee29a
بهار حرف کمی نیست ما نمی فهمیم زبان تازه تقویم را نمی فهمیم درخت پا شد و زخم زمین مداوا شد هنوز چیزی از این حرف ها نمی فهمیم چرا از آب نگفتن؟ چگونه نشکفتن؟ چگونه این همه اعجاز را نمی فهمیم نشسته بر سر هر کوچه یک تذکّر سبز دلا! قبول نداریم، یا نمی فهمیم؟ نگاه باغ، پر از بازی پرستوهاست دل عبور نداریم تا نمی فهمیم زمان، زمان بروز صفات باران است چگونه باز نگوییم ما نمی فهمیم @golchine_sher
وعدۀ آینده‌های ما بفرمایید فروردین شود اسفندهای ما نه بر لب، بلکه در دل گل کند لبخندهای ما بفرمایید هرچیزی همان باشد که می‌خواهد همان، یعنی نه مانند من و مانندهای ما بفرمایید تا این بی‌چراتر کار عالم «عشق» رها باشد از این چون و چرا و چندهای ما سرِ مویی اگر با عاشقان داری سرِ یاری بیفشان زلف و مشکن حلقۀ پیوندهای ما به بالایت قسم، سرو و صنوبر با تو می‌بالند بیا تا راست باشد عاقبت سوگندهای ما شب و روز از تو می‌گوییم و می‌گویند، کاری کن که «می‌بینم» بگیرد جای «می‌گویند»های ما نمی‌دانم کجایی یا که‌ای، آن‌قدر می‌دانم که می‌آیی که بگشایی گره از بندهای ما بفرمایید فردا زودتر فردا شود، امروز همین حالا بیاید وعدۀ آینده‌های ما ✍🏻 🏷 🇮🇷 @Shere_Enghelab
دشت تَرَک خورده . . فرض کن دستخوشِ ابرِ سترون شده باشد مثلِ یک دشتِ تَرَک خورده، دلِ من شده باشد بانگ گاو آهنی از دشت، به گوشَت نرسانند بر تو پَرچینِ مزارع سد آهن شده باشد فرض کن یوزپلنگی شبی ازصخره بیفتد باشغالان پس ازآن زخم،فروتن شده باشد چون ورق های پراکنده ی درباد،دل مرد آن چنان درهم ازآشفتگی زن شده باشد شده آیا که ببینی تو که در روز مبادا دوست هم دروسط معرکه،دشمن شده باشد باز باورنکنی تفرقه اندیشی ازآن جمع گرچه درچشم تو آن مساله روشن شده باشد سنگ ها باهمه ی خشم به دست تو بچرخند گرچه منسوخ دگر دور فلاخن شده باشد تو وهمسایه یکی باشی وسهم توبه هرفصل هرس باغ که باشرط نچیدن شده باشد شاهنامه است وشب آخر وتهمینه ندیده است پسرش زنده وخونخواه تهمتن شده باشد بیشتر ازخط درویش،شکسته است وعجب نیست ثبت بر هر غزلم رسم شکستن شده باشد . .
🔻 تماشای این همه گُل...! سرمان خیلی شلوغ است ما برای مُردن                    وقت نداریم! * رضا اسماعیلی * وامی از «سمیح القاسم»، شاعر نام آور فلسطین.
• قصیده چاه • به خاک پای امام علی(ع) . چشمِ باران‌ است از ابری سترون چاه را بگذرد این دود آه از سد آهن چاه را کی برانگیزد غباری آخر از ابر کبود برنمی‌خیزد بخاری غیر شیون چاه را در دلش اندوه حسن یوسفان تشنه‌ای‌ست تا قیامت باد پیراهن دریدن چاه را تا بیاشوبد مگر این ابر را بر دوش کوه مانده آه این آخرین سنگ فلاخن چاه را آخر شهنامه کی خوش می شود وقتی ندید پشت لبخند شغاد آن جا تهمتن چاه را مانده در زنجیر یکسر حلقه ی رویین تنان پشت سر مانده ست فریاد پشوتن چاه را با ورق گردانی تقویم، دستی می کشد روز و شب ناگاه در تاریک و روشن چاه را با طنین سوره ی یوسف می آید یک سوار بر می آشوبد از آن شور مطنطن چاه را یوسفستان می شود از ماه، شام چاه نیز می زند دست ستاره گل به دامن چاه را از فرود بال جبراییل دارد این شکوه با عزیز مصر می بینم فروتن چاه را رام‌رام و حق‌حقی سر بسته در پژواک اوست پاس دارید ای مسلمان و برهمن چاه را چک‌چک خون‌ست برهانی به زخم کهنه‌اش می‌شود اسرار ما روزی مُبَرهَن چاه را بی‌شکوفه، سر به زانو نخل‌های کوفه‌اند وقت هنگامه است آه ای ابر بهمن چاه را کاشکی در شامگاه نخل‌ها گم می‌شدم می‌زدم با یاعلی دستی به دامن چاه را شامگاه اوست یک آیینه بر آه علی آفریدند از خروش حیدر اصلن چاه را با تمام حیرت امشب چشم گردون سوی اوست بر فلک دستی و دستی هم به گردن چاه را از حصار نخل‌ها رد می‌شود شیر خدا از پَرِ روح‌القدس بستند جوشن چاه را می‌تراود داغ دریا از عمیق چاه، باز از ازل دادند رزقی نا‌معین چاه را کوفه حتی خم به ابروها نیاورد ای دریغ تا برآشفت آن دو چشم خیبر‌افکن چاه را کیسه‌ها را دوختند آن روز در باغ فدک داغ چون پیراهنی از شعله بر تن چاه را شام نخلستان پر است از اَینَ عمارِ علی مالکی کو تا ببیند در شکستن چاه را؟ شاهراه کوفه مانده‌ست و امیری ناشناس دشنه در دستند یاران مثل دشمن چاه را ابن ملجم دست بر شمشیر دارد یا کمیل! هان! مبادا سَر برون آرد ز مکمن چاه را باطل‌السحرست بر مکر فلک "ناد علی" چشم زخمی می‌رسد از چرخ توسن چاه را گریه کردم با مناجات امام‌المتقین می‌تراود از دلم ابیات متقن چاه را . . 📍آدرس کانال در پیامرسان ایتا: https://eitaa.com/joinchat/2117599237C01145ee29a
• شبِ نهج‌البلاغه • . . شب خواني دريا شكوه ديگري دارد از ساحل آن سوتر غم پهناوري دارد شاعر تر از دريا نخواهي ديد، باوركن وقتي رجز خواني به بحر ديگري دارد هر صخره مي خواند دعاي جوشن آشفته با موج ساحل كوب، فتح خيبري دارد تيغي سحر چرخيد و بر دريا فرود آمد در خون شناور كشتي پيغمبري دارد شاعر !ورق گرداني درياست اين امواج با جزر و مدش شور حيدر حيدري دارد! از شانه هاي ساحل امشب سر درآوردي اينجا به سمت غربت مولا دري دارد بادي مي آيد امشب از آن سوي نخلستان زخم عميق لاله هاي احمري دارد دستي تكان داد از وراي ماه مردي كه با فرق خوني، دست خورشيد آوري دارد با خط كوفي نامه مهر ابن ملجم داشت آن نامه حكم شعله بر قرآن سري دارد امشب كه در ساحل به نخلستان مي انديشي موج از شب نهج البلاغه دفتري دارد مي بيني آنجا كودكي پشت در افتاده ست پاي برهنه، كاسه و چشم تري دارد سائل كه حتي در نماز عشق وارد شد در دستش از شمس الشرف انگشتري دارد او كيست خيره بر تنور شعله ور انگار در كلبه اي متروك، شور محشري دارد بغض عميق چاه اشكش را درآورده ست در نامه ي اعمال ،ياس پرپري دارد . . . 📍آدرس کانال در پیامرسان ایتا: https://eitaa.com/joinchat/2117599237C01145ee29a
• ربنای علی(ع) • قصیده‌ای که در شب شهادت امام علی(ع)، رزق من شد . . ستاره، آینه‌گردانِ ربّنایِ علی درخت، یک ورق شعله از دعایِ علی کدام سوست هلا شامگاهِ نخلستان؟ کجای این شبِ کوفی‌ست جایِ پایِ علی؟ ستاره، گرمِ تماشا که تا سپیده‌دَمان نمازِ گریه بخوانَد به اقتدای علی ستاره چشم به محرابِ مسجدِ کوفه کشیده دست به عمامه و ردای علی ستاره سوختگان کاسه‌های شیر به دست نشسته‌اند به پشتِ دَرِ سرای علی کدام صاعقه پژواکِ شقشقیه‌ی اوست؟ کدام صاعقه چون خطبه‌ی رسای علی؟ ستاره سوختگان، شرحه‌شرحه می‌پرسند کجاست وسعتی از سایه‌ی کَسای علی؟ به « حبه‌ی عرنی‌ »ها بگو که رسم کنند گزاره‌ی نفَسی از خدا خدای علی نوشته‌اند سفرنامه‌ی فتوّت را چه پوریایِ ولی‌ها به بوریایِ علی هزار پنجره وا شد مرا به باغ نجف هزار پنجره بر باغِ دلگشایِ علی گدای آبِ حیاتی چرا تو در ظلمات بنوش جرعه‌ای از مِی به روشنایِ علی بچرخ ساقی مستان و با هدایتِ ماه بیار باده‌ای از چشمه‌ی هدای علی به روزِ واقعه نهج‌البلاغه می‌شنوم میانِ معرکه با چرخشِ صدای علی تمامِ حنجره‌ام ذکرِ یاعلی مددست که قسمتم بشود یک نخ از عبایِ علی تمامِ حنجره‌ام ذکرِ یاعلی مددست تمامِ حنجره‌ام شورِ هَل اتایِ علی ستاره چیده‌ام از صبحِ سوره‌ی یاسین در این تجلّیِ و الشمس و الضُحای علی انار چیده‌ام از باغِ سوره‌ی طه انار چیده‌ام از شرحِ «انَّما»ی علی کدام قافیه از بوتراب، عرشی‌تر کدام قافیه چون خاک سُرمه‌سایِ علی قلندرانه به دریا سپرده‌ای دل را هلا قلندر دریاست آشنای علی مسجّل‌ست به مُهرِ غدیری‌اش دریا شناسنامه‌ی دریا خطِ ولای علی قیامت‌ست به هنگامه‌یِ رجزهایش قیامت‌ست به چاووشِ لا فَتایِ علی کجاست گستره‌ی خطبه‌هایِ حیدری‌اش؟ کجاست دامنه‌ی منطقِ رسایِ علی؟ جفا کِشیده از آنان که خورده‌اند دریغ هزار مرتبه سوگند بر وفای علی کدام حج قبول است بی ولایتِ او اگر چه بگذری از مَشعَر و مِنایِ علی خوشا به حالِ کُمِیت و فرزدق و دعبل که جمله دار به دوشند با ثنای علی رسیده‌ام به سحرگاهِ لیله القدرش که می‌رسد به بلندایِ ربنایِ علی هر آن غزل که سرودم نثارِ قنبرِ او هر آن قصیده که ناگفته‌ام فدایِ علی هزارها گره افتاده است در کارم سپردمش به دو دستِ گره‌گُشایِ علی خوشم که جزء « گدایانِ خیلِ سلطانم » به بویِ قطره‌ای از چشمه‌یِ سخای علی چه غم که کوهِ گناهت کمرشکن شده است که کوه، کاه شود پیشِ کهربای علی چه می‌شود به جزا حالِ ما سوالله خدا بخیر کُنَد حالِ ماسوای علی بگو به سینه‌زنان کبود کرب و بلا حسین بگذرد از سمتِ کربلایِ علی تو را بشارتِ شیرینِ مَن یَمُت یَرَنی‌ست تو را به مرگ هنیئا لَک لقای علی خوشا به بحرِ حماسی سرودن از داغش که جز حماسه رسا نیست در رثایِ علی . . ۲۱ رمضان ۱۴۴۵ شیراز . 📍آدرس کانال در پیامرسان ایتا: https://eitaa.com/joinchat/2117599237C01145ee29a
31.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🛑 نماهنگ 🛑 . 📍شاعر: 📍خواننده و آهنگساز: ساسان نوذری 📍تنظیم کننده: ساسان نوذری 📍تدوین کننده: علی شاهی . ✅ بیست و پنجمین کنگره ملی شعر دفاع مقدس و مقاومت . 📍بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس 💡 هوش سفید| سید علیرضا آل‌داود 🇮🇷 جنگ شناختی | سواد رسانه‌ای 👇 @aledavood 👈 عضو شوید
• باغِ سَحَرخیزان • به سید شهیدان اهل قلم سید مرتضی آوینی . ♦️۲۰ فروردین سالروز شهادت سید مرتضی آوینی و روز هنر انقلاب اسلامی♦️ . کدامین صبح، گُلچین رد شد از باغِ سحرخیزان که بعد از آن فرو مُردند پی‌درپی شباویزان در آن صبحِ شهادت سبزپوشانی از آن بالا تمامِ وسعتِ چَزّابه را کردند گُلریزان شبی تفسیرِ آیاتِ شکفتن را به زیبایی روایت کرد چشمت با اشاراتی بر المیزان روایت می‌کُنی از کوه و مجنون‌های گُمنامش دلم را می‌بَری تا ارتفاعاتِ قَلاویزان در اوصافت فرودست و حقیرند استعاراتم دلم سیرست از تمثیلِ ققنوسان و شبدیزان و ماییم و فریبِ دامگاهِ رنگ‌رنگ اینجا هیاهوی فرنگ‌ست و هجومِ خیلِ چنگیزان بپرس این روزهای سرد، حالِ هم قطاران را بپرس آیا بر آن سجاده‌ها هستند شبخیزان؟ ببین همسنگرانت بی‌صدا در خویش می‌میرند از آن‌هایند جمعی همصدای فتنه انگیزان پس از تو زندگی‌مان خالی از فصلِ شقایق‌هاست که راهی نیست ما را بی تو در باغِ سحرخیزان اسیرِ جذبه‌ی خنیاگرانِ غرب این ماییم شبیهِ عنکبوتانی به تارِ خویش آویزان میانِ لحظه‌هایم دیگر از ”فتحی”، ”روایت” نیست که مضمون‌های سُرخَم را دِرو کردند پاییزان . .
افسوس که ایام شریف رمضان رفت سی عید به یک مرتبه از دست جهان رفت افسوس که سی پاره این ماه مبارک از دست به یکبار چو اوراق خزان رفت ماه رمضان حافظ این گَله بُد از گرگ فریاد که زود از سر این گله، شبان رفت شد زیر و زبر چون صف مژگان، صف طاعت شیرازه‌ی جمعیت بیداردلان رفت بی‌قدری ما چون نشود فاش به عالم؟ ماهی که شب قدر در او بود نهان، رفت برخاست تمیز از بشر و سایر حیوان آن‌روز که این ماه مبارک ز میان رفت تا آتش جوع رمضان چهره برافروخت از نامه‌ی اعمال، سیاهی چو دخان رفت با قامت چون تیر درین معرکه آمد از بار گنه با قد مانند کمان رفت برداشت ز دوش همه‌کس بار گنه را چون باد، سبک آمد و چون کوه، گران رفت چون اشک غیوران به سراپرده‌ی مژگان دیر آمد و زود از نظر آن جان جهان رفت از رفتن یوسف نرود بر دل یعقوب آن‌ها که به صائب ز وداع رمضان رفت @golchine_sher
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔷 نماهنگ بسیار زیبای «باغ سحر خیزان» در وصف شهید آوینی کدامین صبح، گلچین رد شد از باغِ سحرخیزان که بعد از آن فرو مُردند پی درپی شباویزان در آن صبح شهادت سبز پوشانی از آن بالا تمام وسعت چزابه را کردند گلریزان شبی تفسیر آیات شِکفتن را به زیبایی روایت کرد چشمت با اشاراتی بر المیزان روایت می‌کنی ازکوه و مجنون‌های گم نامش دلم را می بری تا ارتفاعات قلاویزان در اوصافت فرو دست و حقیرند استعاراتم دلم سیر است از تمثیل ققنوسان و شبدیزان و ماییم و فریب دامگاه رنگ رنگ اینجا هیاهوی فَرَنگ است و هجوم خیل چنگیزان پس از تو زندگی‌مان خالی از فصل شقایق‌هاست که راهی نیست ما را بی تو در باغ سحر خیزان اسیر جذبه خُنیاگران غرب این ماییم شبیه عنکبوتانی به تار خویش آویزان میان لحظه‌هایم دیگر از فتحی، روایت نیست که مضمون‌های سرخم را درو کردند پاییزان 👇 @ravayatefathavini
﷽ ━━━━💠🌸💠━━━━ السلام ای ماه پنهان پشت استهلال ما ما به دنبال تو می‌گردیم و تو دنبال ما ماهِ پیدا، ماه پنهان، ماه روشن، ماه محو رؤیت این ماه یعنی نامۀ اعمال ما خاصه این شب‌ها که ابر و باد و باران با من است خاصه این شب‌ها که تعریفی ندارد حال ما کاش در تقدیر ما باشد همه شب‌های قدر کاش حَوِّل حالَنایی‌تر شود احوال ما ما به استقبال ماه از خویش تا بیرون زدیم ماه با پای خودش آمد به استقبال ما گوشۀ چشمی به ما بنمای ای ابروهلال تا همه خورشید گردد روزی امسال ما ━━━━💠🌸💠━━━━ @sherhaye_nab
• هلالِ عيد • . . هلالِ عید به سمتِ زمین تبسّم کرد و سِیرِ مزرعه‌ی بی‌قرارِ گندم کرد چقدر مزرعه در اضطرابِ دود شدن چقدر گریه‌ی بی‌اختیار، گندم کرد سپس مسافری از سمتِ جاده‌ی ازلی « الست » خواند و خودش را میانِ ما گُم کرد نگاه کرد به آفت نشسته خرمن‌ها چه عاشقانه به گوشِ زمین ترنّم کرد به کِشتزار، ملخ‌های زرد عصیان دید چقدر گریه که بر روزگار مردم کرد مرور کرد به ذهنش هبوطِ آدم را ورایِ مزرعه فریاد، بارِ چندم کرد نشسته بود دلم بینِ دود و مزرعه را میانِ دلهره نذرِ امام هشتم کرد! . . . 📍آدرس کانال « دل نخواهی » در پیامرسان ایتا: https://eitaa.com/joinchat/2117599237C01145ee29a
🔹 شب شعر غزه 🔹 و بزرگداشت شهید القدس محسن صداقت ▪️ با حضور شاعران ملی و استانی ▪️ دشتستان. وحدتیه. گلزار شهدای گمنام ▪️ دوشنبه ۲۷ فروردین ساعت ۲۰:۳۰
. . مسیحای من اینجا تشنه می‌میرند مریم‌ها چه خواهد کرد باغِ تشنه‌ات با قحطِ شبنم‌ها به هم می‌زد ورق‌هایِ کبودِ باغ را دستی که گُل‌ها را برآشوبد از آن اعجازِ با هم‌ها شبیه مالک دیناری اما در زر اندوزی مزن بر سینه زاهد سنگِ ابراهیم اَدهَم‌ها فریبت می‌دهد نقّال با این خیمه‌شب‌بازی که بنشاند مگر گرسیوزان را جای رستم‌ها بخوان تا گورِ خود را گُم کند ابن‌زیاد از شام به صبحِ کوفه وقتی نیست جای ابن ملجم‌ها مگر بادی برانگیزد غبار از چشمِ نخلستان مگر از نخل‌های تشنه برخیزند میثم‌ها به رنگ یا لثارت‌الحسین این قوم خونخواهند که برق تیغ مختارست این ظهرِ محرّم‌ها به رویِ دیگرِ این سکه با نقشِ سلیمانی مسجل می‌شود اعجازِ تهرانی مقدم‌ها . .
• قصیده‌ی میرمهنا • برداشتی از کتاب «بر جاده‌های آبیِ سرخ» اثری از زنده‌یاد نادر ابراهیمی . قَراوُلان که بر آشفته‌اند دریا را گُشوده‌اند به حُکمِ که بادبان‌ها را؟ ... در انتهای سفرنامه شاعر دریا بر این چکامه بخوان نام میرمهنا را . . . 📍آدرس کانال « دل نخواهی » در پیامرسان ایتا: https://eitaa.com/joinchat/2117599237C01145ee29a
• قصیده‌ی میرمهنا • برداشتی از کتاب « بر جاده‌های آبیِ سرخ » اثری از زنده‌یاد نادر ابراهیمی . قَراوُلان که بر آشفته‌اند دریا را گُشوده‌اند به حُکمِ که بادبان‌ها را؟ خبر چه بود در آن "جاده‌های آبیِ سرخ"؟ خبر چه بود که آشفت خوابِ دریا را؟! به ضربِ شعبده صورتگران ساحل نیل چرا بدونِ عصا می‌کشند موسی را هزار زورقِ آتش گرفته می‌بیند یَمامِه می‌شنود گریه‌های زَرقا را دریغ مرثیه‌ی ماهیانِ تشنه‌ی ما تکان نداده بر آن صخره مرغِ سقّا را به شعله می‌شنوی بال‌بالِ قُقنوسان بر آن تلاقی سرخ عقاب و عنقا را نوشت قصه به خونِ جگر مسافرِ هند بریده باد سَر آن طوطیِ جگرخا را! نبود غیر جگر خواری‌اش مگر در هند نَچید چینِه‌ی نیلوفرانِ بودا را در این چکاچکِ بی‌تابِ سنگ و شیشه ببین گلو بریده‌تر از پیش مرغِ مینا را شرابخواره به ساحل شدیم توبه‌شکن خبر دهید هلا شیخ توبه فرما را چه رفته است مگر بر امیرِ خاکی پوش که با خروش تکان می‌دهد ثریا را در آسمان بسُرا حافظ این حماسه، مگر سماعِ تیغ به چرخ آورد مسیحا را میانِ هِیمَنه‌ی موج‌ها به دریا زد مُهَیمِنا! تو نگه دار: "میرمَهنا" را مباد دستخوش گردباد، فانوسش به زلفِ باد، گره می‌زنم مبادا را کجاست ریگ به کفش سوار بندر ریگ که پابرهنه به هر صخره می‌نهد پا را نفس‌نفس مَدِه ای ماه دسته گُل بر آب ورق‌ورق منگر فالِ بی‌تماشا را مزن به باد ورق پاره‌های دَرهمِ زلف مزن به سنگ دو چشمِ ستاره پیما را شبیهِ لشکرِ تاتار تیغ شب زدگان به شیشه یکسره کردند خون فردا را به سوی قلعه‌ی خورشید، سَر به خون زده‌اند یَلانِ قصه‌ی ما شامگاهِ یلدا را در ازدحامِ تبر تکه‌تکه سِدرِ کهن میانِ هلهله بنگر فرودِ افرا را نرفت آب خوشی از گلوی تشنه‌ی ایل که دوخت مثل شبان گرگ پیر شولا را شبان و گرگ به هر قریه هم پیاله شدند دریغ دشنه به پهلو زدند شب پا را به سنگِ خاره سپردند آبگینه‌ی ما ببین هر آینه بر آسمان خدایا را جماعتی که پراکنده‌اند وقت نماز شکسته‌اند پریشان صفِ فرادا را قلم به بُتکده بگذار امشب ابراهیم بُتِ بزرگ، قُرُق کرده است دنیا را قلم به دست تو گردن کشیده‌تر از تیغ که بر ستاره پراکنده گرد هیجا را به رنگِ غربتِ دریا دلان شبی بنویس شبیهِ کودکی‌ام مشقِ آب بابا را سپرده دل به فلاخن، شبان، چنان که به نِی ببین هر آینه تلفیقِ سنگ و سُرنا را تفنگ می‌شود از خشم مُشتِ کودکِ ما شکسته‌اند اگر تخته‌ی الفبا را به سازِ مذهب‌شان کفر او درآوردند که دید آن همه ناقوس بی‌کلیسا را که دید با همه حیرت امیرِ خاکی پوش فقط به قامتِ دیوان قبای دیبا را خروش می‌شنوند از سَرِ بریده‌ی نخل تبر به دوش ببین شاخه‌شاخه خرما را شکسته می‌شنوی بر سواحلِ دلوار میانِ زخمه‌ی خیزاب، خون و خُنیا را کشید قامتِ باغی خزان گرفته و بعد بهارِ یائسه را، ابرهای نازا را عجب مدار اگر اجنبی‌ست منکِرِ او چه سود پنجره بر آفتاب اعمی را زبان گشود بر او خصم و یاغی‌اش نامید که یاغیانه بر او بَست راهِ یغما را کدام حیله‌ی او دُم تکان نداده گرفت کجاست غیرِ دُم آیا گواه، روبا را؟ در امتدادِ سفرنامه دستِ کوتاهم گرفت دامنِ سروی بلند بالا را از آن حماسه چرا کم نوشته‌ای تاریخ چه پاسخ‌ست بگو دست نانویسا را در انتهای سفرنامه شاعر دریا بر این چکامه بخوان نام میرمهنا را . . . 📍آدرس کانال « دل نخواهی » در پیامرسان ایتا: https://eitaa.com/joinchat/2117599237C01145ee29a