eitaa logo
🌷دلنوشته و حدیث🌷
1.2هزار دنبال‌کننده
12.5هزار عکس
3.9هزار ویدیو
38 فایل
اگــر یـکــ نــفـر را بـه او وصـل کــردی برای سپاهش تــــــو ســــــــردار یـــاری 💫یا صاحب الزمان💫 🌹کپی با ذکر صلوات آزاد است🌹 @kamali220 🌹ارتباط با مدیر↖️↖️ ادمین تبادل↙️↙️ @Yare_mahdii313
مشاهده در ایتا
دانلود
💚✋🏻 چه شود گر تو بیایی و بری غم زِ دل ما💖 که به هر خسته دوایی و به هر بسته کلید✨ @delneveshte_hadis110 <====💠🏴🖤🏴💠====>
                 👩‍⚖   🌷 ﷽ چرا نگراني؟ نكنه فكر ميكني شبيه من بشه؟ بابا اشكالي نداره اين روزا با جراحي پلاستيك همه چيز رو زيرورو ميكنن. - ِا احسان! مسخرهبازي در نيار. نگرانم كه يه وقت خدايي نكرده بچه ام... اشكم روي گونه ام نشست و احسان با تعجب بهم چشم دوخت. - مبينا! چرا اينقدر خودت رو عذاب ميدي عزيزم؟ يه سونوگرافي ساده است. بچه امون انشاءاالله سالمه. صداي قلبش رو گوش ميدي، نگاهش ميكني؛ بعد هم وضعيت خودت رو ميبينم كه از شر اون غده هم خلاص شدي. لبخند رضايتي روي لبم نشست. سرم رو روي شونه اش گذاشتم و گفتم: - راضيم به رضاي خودش. صداي منشي لرزه ي ديگه اي به دلم انداخت. - خانم رفيعي! نوبت شماست. به چشمهاي عسلي احسان چشم دوختم و لبخند روي لبش آرامش خاصي به وجودم بخشيد. دستش رو محكمتر گرفتم و با نفسي عميق سمت اتاق خانم دكتر رفتيم. چهره شاداب و بشاش خانم دكتر هم به حال خوبم اضافه كرد. روي تخت نشستم كه گفت: - چند ماهته عزيزم؟ - دو ماهم تموم شده، رفتم توي ماه سوم. - پس روي تخت دراز بكش تا سونو رو انجام بدم. روي تخت دراز كشيدم و به خانم دكتر خيره شدم. از پشت ميزش بلند شد و پشت دستگاه سونوگرافي نشست. وسيله اي رو به كمي ژل آغشته كرد و روي شكمم ماساژ داد. اولش فشار دستگاه روي شكمم اذيت ميكرد؛ اما بعد بهش عادت كردم. خانم دكتر كه پوست گندمي با موهاي رنگشده ي قهوه اي داشت و روسري ساتن آبي كاربنيش عجيب بهش مياومد رو به سمتم كرد و گفت: - خدا رو شكر بچه تون سالمه. لبخند روي لبم نشست و قلبم پر از احساس شد. انگار كه دنيا رو بهم هديه داده بودن و تمام لـ*ـذتهاي دنيا به من رسيده بود. اشك شوق از گوشه چشمم چكيد و سراپا غرق شوق شدم؛ اما باز هم ته دلم مطمئن نبودم و با خودم ميگفتم يعني واقعاً بچه ي داخل شكمم سالمه؟! خانم دكتر نگاهي بهم كرد و گفت: - مامان بچه! ميخواي صداي قلب كوچولوت رو بشنوي؟ ديگه نميدونستم بايد چيكار كنم. احساس ميكردم الان وقتشه كه روي ابرها پرواز كنم. با شوق فراواني گفتم: - واقعاً ميشه؟ سري تكون داد و گفت: - البته. احسان هم به شوق اومده بود. كنارم ايستاد و دستهاي يخ زده از هيجانم رو توي دستهاي گرمش گرفت. ضربان قلبم روي هزار بود و دلم بيتاب شنيدن صداي اون قلب كوچولوش. صداي پخش شده صداي قلبش بود كه تندتند و بيوقفه ميتپيد. صداش برام زيباترين آهنگي بود كه تابه حال شنيده بودم و ريتمش برام آرامبخش بود. صداي تپش قلب خودم كه بي‌مهابا به سـ*ـينه ام ميكوبيد اجازه نميداد كه با عشق و علاقه دستم رو روي سـ*ـينه ام گذاشتم و دعا ميكردم كه براي لحظه اي بايسته تا بتونم صداي تپش قلب عزيزترين فرد زندگيم رو بشنوم. به قدري غرق احساس و شوق شده بودم كه ديگه حال خودم رو درك نميكردم و صداي احسان رو هم نميشنيدم. صدا قطع شد و من با تعجب به خانم دكتر نگاه كردم كه لبخندي بهم زد و گفت: - اينجوري نگاهم نكن. صداي تپش قلبش رو براتون ضبط كردم تا هروقت كه دوست داشتي بهش گوش بدي. لبخند عميقي روي لبم نشست و تازه متوجه سيل اشكهام شدم و با دست اشكهام رو پاك كردم. اين حجم از احساس و خوشحالي برام قابل توصيف و باوركردني نبود. انگار كه ميدونستم توي كل عمرم امروزه كه فقط ماندگار ميشه، امروزه كه هر بار به عنوان بهترين روز عمرم ياد ميكنم. به خودم يادآوري ميكردم كه بايد تا آخر عمرم شكرگزار اين نعمت باشم، بايد صدها ركعت نماز شكر به جا بيارم و از خدا ممنون باشم.🌹🌹🌹🌹🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ @delneveshte_hadis110 <====💠🔶🌹🔷💠====>
🔵 اینجا جای ما نیست! هیچوقت دنیا بهشت انسان نمی شود و زندگی انسان در وضعیت ایده آل قرار نمی گیرد، چون ما برای این دنیا خلق نشده ایم و دنیا دار امتحان و عبور است. در بهترین صورت، یعنی پس از ظهور، اینگونه می شود که همه چیز بهتر انسان را به سوی خدا سوق میدهد و راههای به سوی غیر خدا خیلی سخت تر می شود. ✍ ‌‌ @delneveshte_hadis110 <====💠🏴🖤🏴💠====>
🌙این صلاة اللیل و این شب خیزی عامل برکت در رزق است. روز دنبال برکت در رزق نگرد، شب بگرد. همان طور که مقدرات من و شما را در شب رقم زده اند. یعنی همه چیز در دل شب است. تمام محسنات، تمام خوبی ها، تمام فضائل را شب می دهند و ما در روز دنبالش می گردیم. روز باید اجراییش کنیم ولی شب مرحمت و لطف می کنند. 🌺آیت الله قرهی @delneveshte_hadis110 <====💠🏴🖤🏴💠====>
┄┅─✵💖✵─┅┄ اِلهی یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد یا عالی بِحَقِّ علی یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان 🔷🔵🦋🇮🇷🇮🇷🇮🇷           @hedye110 🏴🖤🏴
چه کـرده ایـم که آن آشــنـا نمی‌آید پیـامی از سر کـویش به مـا نمی‌آید چه‌کرده‌ایم،گره‌خورده‌کارمان‌اینقدر چه کرده‌ایم که‌مشکل‌گشا نمی‌آید؟! ✨به نیت سلامتی و تعجیل در امر ظهور صلواتی عنایت بفرمایید. اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم✨ @delneveshte_hadis110 <====💠🏴🖤🏴💠====>
💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃 💟دعا برای شروع روز💟 ا🍃💕🍃 💙بسم الله الرحمن الرحیم💙 ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبـَاحَ الْـاَبـْـــــرَار وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الْـاَشَـــــرَار ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْمـَقـْبـُولـِیـن وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْمـَرْدُودِیــــن ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْصّـَالـِحـِیـن وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْطّـَالـِحـِیـن ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْخـَیْـرِ وَ السَّعـَادَة وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـشَّـرِ وَ الْشِّـقـَاوَة ا🍃💕🍃 💠امين يا رب العالمین💠 التماس دعا 🙏🙏🙏🙏 💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃 @delneveshte_hadis110
🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🍃🌸🍃 🌹🍃 🍃 🌹 🍃 ❤️ توسل امروز ❤️ 🌹 یا وَصِىَّ الْحَسَنِ وَالْخَلَفَ الْحُجَّةَ اَیُّهَا الْقائِمُ الْمُنْتَظَرُ الْمَهْدِىُّ یَا بْنَ رَسُولِ اللهِ یا حُجَّةَ اللهِ عَلى خَلْقِهِ یا سَیِّدَنا وَمَوْلینا اِنّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِکَ اِلَى اللهِ وَقَدَّمْناکَ بَیْنَ یَدَىْ حاجاتِنا یا وَجیهاً عِنْدَ اللهِ اِشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللهِ🌹 🍃 🌹 🍃 🌹🍃 🍃🌸🍃 🌹🍃🌹🍃🌹🍃 @delneveshte_hadis110
🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🍃🌸🍃 🌹🍃 🍃 🌹 🍃 ❤️ توسل امروز ❤️ اللّٰهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُكَ وَأَتَوَجَّهُ إِلَيْكَ بِنَبِيِّكَ نَبِيِّ الرَّحْمَةِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، يَا أَبَا الْقاسِمِ، يَا رَسُولَ اللّٰهِ، يَا إِمامَ الرَّحْمَةِ، يَا سَيِّدَنا وَمَوْلَانَا إِنَّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ إِلَى اللّٰهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَيْ حَاجاتِنا، يَا وَجِيهاً عِنْدَ اللّٰهِ اشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّٰهِ؛ 🍃 🌹 🍃 🌹🍃 🍃🌸🍃 🌹🍃🌹🍃🌹🍃 @delneveshte_hadis110
                 👩‍⚖   🌷 ﷽ ميخواستم از تخت پايين بيام كه احسان دستم رو گرفت. - هنوز كارمون تموم نشده. سؤالي نگاهش كردم و گفتم: - چه كاري؟ احسان رو به خانم دكتر كرد و گفت: - لطفاً سونوگرافي دومشون رو هم انجام بدين. ايشون كه به فكر خودشون نيستن. خانم دكتر به برگهاي كه از خانم دكتر خداوردي گرفته بودم نگاه انداخت و گفت: - اوه! شما غده داشتيد؟ سرم رو تكون دادم كه گفت: - الان چك ميكنم. اين بار محكمتر از دفعه قبل دستگاه رو روي شكمم كشيد و دردي توي شكمم پيچ خورد. نگاه خانم دكتر روي صفحه موند و دل من باز آشوب شد؛ اين بار نه براي خودم، بلكه براي سلامتي بچه ي داخل شكمم. نگران به خانم دكتر چشم دوخته بودم و احسان هم با حالتي كه ازش غم ميباريد و استرس داشت من رو نگاه ميكرد. بالاخره خانم دكتر دستگاه رو كنار گذاشت و گفت: - هنوز از بين نرفته. بلافاصله گفتم: - به بچه م آسيب ميزنه؟! و احسان بي‌توجه به حرف من گفت: - چرا تا الان از بين نرفته؟ و خانم دكتر لبخند محوي زد و گفت: - به اندازه ي يه ميلي كوچيكتر شده؛ اما از بين نرفته. اين ميتونه خبر خوبي باشه؛ چون ممكنه تا ماه هاي آخر بارداري كامل از بين بره. شايد كمي برات مشكل ساز بشه؛ اما آسيب جدي به جنين نميرسونه. البته باز هم من جواب رو بهتون ميدم، تشريف ببريد پيش خانم دكتر تا دستورات لازم رو ايشون بهتون بدن. احسان نگران بهم نگاه كرد و من كه از شنيدن اينكه آسيبي به بچه م نميرسه خوشحال بودم به چشمهاي عسلي نگرانش چشم دوختم و لبخند زدم؛ اما انگار خيلي خوشحال نبود؛ چون سرش رو پايين انداخت و از خانم دكتر تشكر كرد. با دستمال شكمم رو پاك كردم و به كمك احسان از تخت پايين اومدم. سوار ماشين شديم و سي‌دي صداي قلب عزيز دلم و برگه ي سونوگرافي رو به قلبم چسبوندم. - واي احسان باورم نميشه! خدايا شكرت كه بچه م سالمه! امروز بهترين روز زندگيمه احسان. ميدوني چيه؟ اصلاً بايد امروز رو جشن گرفت، يه جشن خيلي بزرگ. بريم رستوران؟ يا نه بريم پارك يا اصلاً يه غذاي خونگي ميپزم و بعد ميريم يه جاي خيلي قشنگ و سه تايي جشن ميگيريم، من و تو و بچه مون؛ ها؟ نظرت چيه؟! به صورت برافروخته اش چشم دوختم. مستقيم به روبه روش خيره شده بود و رانندگي ميكرد. دستم رو روي دستش كه روي دنده بود گذاشتم و گفتم: - احسانم! چيزي شده قربونت برم؟ انگار ناراحتي! روي ترمز زد و ماشين به سرعت ايستاد. مبهوت از توقف ناگهانيش با تعجب بهش چشم دوختم. - چي شد؟ چرا وايستادي؟ به سمتم برگشت. چشمهاش رنگ نگراني داشت و اضطراب از چهره‌اش ميباريد. چرا به فكر خودت نيستي؟ ميدوني اگه اون غده تو شكمت بمونه چي ميشه؟! لبخندي زدم و گفتم: - خداروشكر كه بچه سالمه. انشاءاالله بچه سالم به دنيا بياد! بعدش خدا بزرگه. چشمهاش رگه هاي قرمز گرفت و عصبانيت توي چهره‌اش موج ميزد. با صدايي كه انگار دوست داشت بلندتر از اين باشه گفت: - من اون بچه رو بدون تو نميخوام . انگشتهام رو جلوي لبهاش گذاشتم و گفتم: - احسانم! جانِ من ناشكري نكن. بگو خداروشكر كه تن هر سه تاي ما سالمه. اگه يه روزي هم من توي اين دنيا نبودم، مراقب خودت و بچه امون باش. بهم قول بده. سرش رو سمت شيشه ي ماشين چرخوند و به بيرون خيره شد. نيمرخ بي‌نقصش رو خريدانه نگاه كردم و بو*سه اي روي گونه اش گذاشتم. به سمتم چرخيد و دستهاي مردونه اش دورم حلـ*ـقه شد و من غرق شوق شدم از اينهمه عشق كه زير گوشم زمزمه ميكرد: من بدون تو ميميرم؛ پس به فكر خودت باش. و من دوست داشتم كه تمام عشق و علاقه ام رو نثارش كنم و با صداي بلند فرياد بزنم «من هيچوقت تو رو رها نميكنم. من تازه عشق رو پيدا كردم.»🌷🌷🌷🌷🌷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ @delneveshte_hadis110 <====💠🔶🌹🔷💠====>
‌‌‌‌‌‌‌┄✦۞✦‌‌✺‌﷽‌‌‌✺✦۞✦┄ ✨امام صادق (علیه السلام) فرمودند: سجده بر تربت قبر حسين (ع) تا زمين هفتم را نور باران مى‏‌كند و كسى كه تسبيحى از خاك مرقد حسين (ع) را با خود داشته باشد، تسبيح گوى حق محسوب مى‏‌شود، اگر چه با آن تسبيح هم نگويد.✨ @delneveshte_hadis110 <====💠🏴🖤🏴💠====>
🪴🪴 🪴🪴 السلام علیک یا علی بن موسی الرضا علیه السلام وقتي شانزده تومان را گرفت، کُلّي دعايم کرد و رفت. هنوز پيرزن از پيچِ کوچه نپيچيده بود که سر و کلّه ي آقاي هيمي پيدا شد. او يک تاجر معروف جواهرات و مردي يهودي بود که در خيابانِ چهارباغ مغازه داشت و اجناس ما را مي خريد. چشمش که به نگين ها افتاد يکراست رفت سراغ نگين درشت قرمز. آن را برداشت و با دقّت و وسواس شروع کرد به بررسي اطراف و جوانبش! محوِ تماشاي آن شد و بي آن که چشمش را از آن برگيرد به من گفت: - پسر! تو رو چي به اين جور جواهرا؟! تو هنوز اوّلِ کارته، بهتره که از اين معامله هاي بزرگ نکني، خطرناکه ها. با شنيدن اين حرف ها، شستم خبر دار شد که انگار يک خبرهايي هست. خودم را جمع و جور کردم و گفتم: - مالِ خودم که نيست،آمونتيه. - حالا من مي تونم اينو امشب ببرم خونه و فردا پس بيارم؟ - گفتم که،آ مونتيه. - حاضرم يک برگ چک صد هزار تومني پيشت گرو بذارم. با شنيدن رقم صد هزار توماني، هوش از سرم رفت و بيشتر حواسم را جمع کردم و قاطعانه تر جواب دادم: - خيلي متأسّفم.آمونتيه، اجازه ندارم. همين که آقاي هيمي پايش را از مغازه گذاشت بيرون، نگين ها را محکم بستم توي يک دستمال و گذاشتم توي جيب کتم و پريدم روي دوچرخه هرکولسم و به سرعت خودم را رساندم به درب منزل استاد قديمي ام حاج محمّد صادق زرگر. وقتي حاج محمّد صادق، استکان چايي را گذاشت جلوام، با لبخند پرسيد: - چته حسن؟! خيلي هوْل بَرِت داشته، چطور شد اين موقعِ روز ياد ما کردي؟! به جايِ آن که جوابش را بدهم دستمال را از جيبم درآوردم، گره اش را باز کردم و گذاشتم مقابلش. يکراست رفت سراغ نگين درشت قرمز رنگ و گفت: - ياقوت! ياقوت نابِ سي و دو تراش! پسر اين دست تو چيکار مي کنه؟! وقتي ماجرا را برايش تعريف کردم گفت: - من خودم حاضرم اينو به شصت هزار تومن از تو بخرم. نقدِ نقد! سرم را انداختم پايين و حسابي رفتم توي فکر. همانطور که به استکان چايي سرد شده خيره شده بودم جواب دادم: - اگه اون پيرزن مي دونست که اين نگين اينهمه ارزش داره هرگز حاضر نمي شد اينجوري مفت بدهدش به من. من بايد او رو پيدا کنم و نگين ها رو بِهِش برگردونم... اين را گفتم و دستمال نگين ها را گِرِه زدم و گذاشتم توي جيبم و از منزل حاج محمّد صادق زرگر خارج شدم. مدّت ها کارم شده بود گشتن به دنبال آن پيرزن. هر چه بيشتر مي گشتم کمتر پيدايش مي کردم. قبل از اين ماجرا هر روز او را مي ديدم که از جلوي مغازه ام رد مي شد امّا از آن روز به بعد، انگار يک قطره آب شده بود و رفته بود توي زمين! @delneveshte_hadis110 <====💠🏴🖤🏴💠====>
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
🌴 🌴 🌴 اكنون ابن زياد توانسته است، با نيرنگ و حيله وارد شهر كوفه شود و در فرماندارى شهر منزل كند. شب از نيمه گذشته است; امّا صداى اسب ها به گوش مى رسد! اينها به كجا مى روند؟ به خانه مختار. براى چه؟ براى دستگيرى مسلم. ابن زياد دستور داده است تا سربازانش به خانه مختار حمله كنند و مسلم را دستگير نموده و نزد او آورند. من خيلى نگران هستم. خدايا! تو نگهدار مسلم باش! سربازان وارد خانه مى شوند، ولى اثرى از مسلم پيدا نمى كنند. هيچ كس نمى داند مسلم كجاست؟ سربازان با عصبانيّت رو به مختار مى كنند و مى گويند: "مسلم كجاست؟". مختار مى گويد: "مسلم بعد از اين كه خبردار شد، ابن زياد به كوفه آمده است با من خداحافظى كرد و از منزل من بيرون رفت". سربازان به نزد ابن زياد برگشته و به او خبر مى دهند كه نتوانسته اند، مسلم را پيدا كنند. ابن زياد عصبانى مى شود و دستور مى دهد تا عدّه اى از ياران سرشناس مسلم را دستگير كنند و بعضى از آنها را به قتل برسانند. آرى، امشب گروهى از ياران مسلم به شهادت مى رسند. ابن زياد مى خواهد از مردم زهر چشم بگيرد.🔷🦋🔷🦋🔷🦋🔷🦋 <========●●●●●========> eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef <==≈=====●●●●●========>
www.vaezin.com_۲۰۲۲_۰۸_۲۷_۱۶_۴۱_۱۷_۰۱۶.mp3
3.26M
‏چه رفتید کربلا چه نرفتید...چه میخواید برید پیاده روی، چه نه؛ این صوت رو گوش کنید!!! حجت الاسلام محرابیان پیشنهاد میشه! @delneveshte_hadis110 <====💠🏴🖤🏴💠====>
┄┅─✵💝✵─┅┄ با توکل به اسم الله آغـــاز روزی زیبـــا با صلوات بـــر محمـد و آل محمــــد (ص) اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم سلام صبح زیباتون بخیر 🌹🌷🔷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 @delneveshte_hadis110
چه کـرده ایـم که آن آشــنـا نمی‌آید پیـامی از سر کـویش به مـا نمی‌آید چه‌کرده‌ایم،گره‌خورده‌کارمان‌اینقدر چه کرده‌ایم که‌مشکل‌گشا نمی‌آید؟! ✨به نیت سلامتی و تعجیل در امر ظهور صلواتی عنایت بفرمایید. اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم✨ @delneveshte_hadis110 <====💠🏴🖤🏴💠====>
🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🍃🌸🍃 🌹🍃 🍃 🌹 🍃 ❤️ توسل امروز ❤️ به حضرت زهرا سلام الله علیها و امیرالمؤمنین علیه السلام يَا أَبَا الْحَسَنِ، يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ، يَا عَلِىَّ بْنَ أَبِى طالِبٍ، يَا حُجَّةَ اللّٰهِ عَلىٰ خَلْقِهِ، يَا سَيِّدَنا وَمَوْلانا إِنَّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ إِلَى اللّٰهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَيْ حاجاتِنا، يا وَجِيهاً عِنْدَ اللّٰهِ اشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّٰهِ؛ 🦋🦋 يا فاطِمَةُ الزَّهْراءُ، يَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ، يَا قُرَّةَ عَيْنِ الرَّسُولِ، يَا سَيِّدَتَنا وَمَوْلاتَنا إِنَّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكِ إِلَى اللّٰهِ وَقَدَّمْناكِ بَيْنَ يَدَيْ حاجاتِنا، يَا وَجِيهَةً عِنْدَ اللّٰهِ اشْفَعِي لَنا عِنْدَ اللّٰهِ؛ 🍃 🌹 🍃 🌹🍃 🍃🌸🍃 🌹🍃🌹🍃🌹🍃 @delneveshte_hadis110
☀️ به رسم هر روز صبح ☀️ 🌻السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن🌻 💕💕💕💕💕💕💕💕 🌸السلام علیک یا امام الرئوف 🌸 🌻ﺍﻟﻠَّﻬُﻢَّ ﺻَﻞِّ ﻋَﻠَﻰ ﻋَﻠِﻲِّ ﺑْﻦِ ﻣُﻮﺳَﻰ ﺍﻟﺮِّﺿَﺎ ﺍﻟْﻤُﺮْﺗَﻀَﻰ ﺍﻟْﺈِﻣَﺎﻡِ ﺍﻟﺘَّﻘِﻲِّ ﺍﻟﻨَّﻘِﻲِّ ﻭَ ﺣُﺠَّﺘِﻚَ ﻋَﻠَﻰ ﻣَﻦْ ﻓَﻮْﻕَ ﺍﻟْﺄَﺭْﺽِ ﻭَ ﻣَﻦْ ﺗَﺤْﺖَ ﺍﻟﺜَّﺮَﻯ ﺍﻟﺼِّﺪِّﻳﻖِ ﺍﻟﺸَّﻬِﻴﺪِ ﺻَﻠَﺎﺓً ﻛَﺜِﻴﺮَﺓً ﺗَﺎﻣَّﺔً ﺯَﺍﻛِﻴَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺻِﻠَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺗِﺮَﺓً ﻣُﺘَﺮَﺍﺩِﻓَﺔً ﻛَﺄَﻓْﻀَﻞِ ﻣَﺎ ﺻَﻠَّﻴْﺖَ ﻋَﻠَﻰ ﺃَﺣَﺪٍ ﻣِﻦْ ﺃَﻭْﻟِﻴَﺎﺋِﻚَ🌻 💕💕💕💕💕💕💕 🌸 ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج🌸 @hedye110
💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃 💟دعا برای شروع روز💟 ا🍃💕🍃 💙بسم الله الرحمن الرحیم💙 ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبـَاحَ الْـاَبـْـــــرَار وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الْـاَشَـــــرَار ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْمـَقـْبـُولـِیـن وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْمـَرْدُودِیــــن ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْصّـَالـِحـِیـن وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْطّـَالـِحـِیـن ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْخـَیْـرِ وَ السَّعـَادَة وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـشَّـرِ وَ الْشِّـقـَاوَة ا🍃💕🍃 💠امين يا رب العالمین💠 التماس دعا 🙏🙏🙏🙏 💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃 @delneveshte_hadis110
                 👩‍⚖   🌷 ﷽ هستي طفلك همه ي كيسه ها رو گرفته بود. حتي نميذاشت كه كمكش كنم و يكي از نايلونها رو بيارم. همه اش ميگفت «نه. خودت به جهنم! اصلاً نميخوام ريختت رو ببينم؛ ولي نميذارم اون فندق توي شكمت سختش بشه.» قرار شد كه تخت و كمد و وسايل بزرگ رو برامون بفرستن و فقط چندتا از وسايل كوچيك مثل لباسها و خردهريزها رو هستي زحمتشون رو كشيد. به خاطر اينكه خيلي شلوغ بود مجبور شديم ماشين رو كمي دورتر پارك كنيم كه اين هستي خانمِ يه دنده نذاشت كمكش كنم و باهاش بيارم. - واي مبينا من كه دلم ضعف ميره براي اون پستونك و شيشه شير كوچولوش! دلم ميخواد بخوابونمش روي پاهام و براش لالايي بخونم. با شيشه شير بهش شير بدم. پس كي به دنيا مياد اين توله؟! - اِ خاله هستي نگو بچه ام رو! واي پس من چي بگم كه دلم داره پر ميكشه دستاي كوچولوش رو بـ*ـوس كنم! - آخ خاله اش قربونش بره! - هستي به نظرت كمد و تختش قشنگ شد؟ - واي آره خيلي خوب شد! مدلش رو كه خودت و احسان از قبل انتخاب كردين. ديگه نگران چي هستي؟! - نميدونم. يعني دوست داره؟ - كي؟ احسان؟ - نه اون كه خودش انتخاب كرد. بچه م رو ميگم. هستي با صداي بلند زد زير خنده. - واي دختر تو نوبري. آخه بچه ي تازه به دنيا اومده مياد بهت ميگه مامالي چلا لنگ تختم لو اَبي نخليدي؟! (ماماني چرا رنگ تختم رو آبي نخريدي) - اِ خودت رو مسخره كن. پررو! به هرحال كه همينجوري نميمونه، بزرگ ميشه. شايد از رنگ تختش خوشش نيومد. 🌷🔷🌷🔷🌷🔷🌷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ @delneveshte_hadis110 <====💠🔶🌹🔷💠====>
🌷 ✨آیت الله بهجت : مگر پول نمیخوای مگر شغل و مقام و...نمیخوای؟؟!! مگر دنیا نمیخوای مگر آخرت نمیخوای. 🌷نمازشب بخون برادر و خواهر گلم گوی سبقت را نماز شب خوان ها ربودند. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• @delneveshte_hadis110 <====💠🏴🖤🏴💠====>