eitaa logo
🌷دلنوشته و حدیث🌷
1.1هزار دنبال‌کننده
13.3هزار عکس
4.3هزار ویدیو
42 فایل
اگــر یـکــ نــفـر را بـه او وصـل کــردی برای سپاهش تــــــو ســــــــردار یـــاری 💫یا صاحب الزمان💫 🌹کپی با ذکر صلوات آزاد است🌹 @kamali220 🌹ارتباط با مدیر↖️↖️ ادمین تبادل↙️↙️ @Yare_mahdii313
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
بلند شو! اكنون ديگر ما مى توانيم به سوى كعبه برويم. وقتى كنار كعبه مى رسيم تو مات و مبهوت مى ايستى و نگاه مى كنى! در اطراف كعبه بت هاى زيادى مى بينى، عدّه اى در مقابل اين بت ها به سجده افتاده اند; گريه مى كنند و از او حاجت مى خواهند. همه كسانى كه طواف كعبه مى كنند، كف مى زنند و سوت مى كشند. اينجا خانه خداست، مجلس عروسى نيست. چرا كف مى زنند؟ عبادت اين مردم، همين سوت زدن و كف زدن ها است، به راستى اين چه دينى است كه اين مردم دارند؟ ما بايد به طواف خود ادامه بدهيم و با خداى خود راز و نياز كنيم. درست است كه در ميان اين همه سوت و كف، صدا به صدا نمى رسد; امّا خدا در همه حال، صداى بندگانش را مى شنود. بعد از طواف، به سوى چاه زمزم مى رويم تا قدرى آب بنوشيم. چه آب گوارايى! همان آبى كه خدا براى هاجر و اسماعيل(ع) از دل زمين جارى كرد. وقتى ابراهيم(ع) به سوى فلسطين رفت، هاجر ماند و يك نوزاد. در اينجا نه آبى بود و نه درختى. اسماعيل(ع) تشنه شد و هاجر به جستجوى آب رفت. او در دل اين كوه ها مى دويد تا شايد آبى پيدا كند. او به هر جا كه مى دويد جز كوه و سنگ چيزى نمى ديد. خدا هيچ گاه مهمان خود را فراموش نمى كند. ناگهان از زير پاى اسماعيل(ع)، چشمه اى جارى شد. هنوز هاجر مى دويد. او خسته شد و نااميد به سوى اسماعيل(ع) بازگشت. نگاهش به آب زلالى افتاد كه از دلِ زمين مى جوشيد. خدا با آب زمزم از مهمانش پذيرايى كرده بود. كنار چاه زمزم، چند نفر با هم سخن مى گويند: ــ خوشا به حال ما كه امروز به مكّه آمديم. ــ براى چه؟ ــ مگر خبر ندارى؟ قرار است درِ كعبه را باز كنند. ــ چقدر خوب. ما هم خوشحال مى شويم. خيلى دلمان مى خواست كه بتوانيم داخل كعبه را ببينيم. ساعتى مى گذرد، چند پيرمرد به سوى كعبه مى آيند. همه مردم كنار مى روند، فكر مى كنم آنها بزرگان مكّه هستند. كليد درِ كعبه به دست يكى از آنهاست. اكنون درِ كعبه باز مى شود، مردم در صف مى ايستند تا يكى بعد از ديگرى وارد كعبه شوند. بايد قدرى صبر كنيم تا نوبت ما بشود. اكنون ما وارد كعبه مى شويم. خداى من! اينجا خانه خداست يا بتكده؟ هر چه نگاه مى كنى بت مى بينى! ده ها بت در درون خانه خدا چه مى كنند؟ گروهى به سوى آن بت بزرگ مى روند. در مقابلش به سجده مى افتند و گريه مى كنند و از آن حاجت مى خواهند. در اين ميان، من شروع به شمارش بت هاى كوچك و بزرگ مى كنم كه در داخل كعبه و اطراف كعبه است. اينجا خانه توحيد است ; امّا سيصد و شصت بت در اينجا جلوه نمايى مى كنند. تو مات و مبهوت به آنها نگاه مى كنى و از من مى پرسى: چرا اين مردم بت پرست شده اند؟ بايد تاريخ را با هم بخوانيم: ❤️❤️❤️❤️💖❤️❤️❤️❤️ @shohada_vamahdawiat @hedye110
امتحان ولایت پذیری ✅ برای اینکه ببینی چقدر تونستی توی مبارزه با نفس موفق عمل کنی ؛ 👈🏼 همون روز اول برو درِ خونۀ امیرالمومنین علیه السلام ، ببین به حضرت میکنی یا نه؟ 🔷 ببین اینکه بخوای عبد خدا بشی رو نمیتونستی نپذیری اما آیا حاضری "دستور و برتری حضرت" رو بر خودت بپذیری یا "حسادت" میکنی؟ ⭕️ آیا هنوز تکبر و برتری طلبی روحی داری؟ 😒 💖🌺 اگه واقعا عبد خدا شده باشی، میری در خونۀ خدا و میگی: "خدایا شما چه کسی رو دوست داری؟ من نوکرِ اون هم هستم...."😌 ✅ فرق بین عبد واقعی و عبد دروغین اینجا مشخص میشه. 🎗 💖🌷🌟 <====🔶🌹🔸🌹🔶====> @delneveshte_hadis110 <====🔶🌹🔸🌹🔶====>
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
حاجى! مى دانم دلت براى صحراى عرفات تنگ شده است. خدا مى داند كه انسان در سفر حج چه صفاى معنوى را تجربه مى كند! شايد براى اين سفر ثبت نام كرده اى و منتظرى كه نوبتت شود تا به سوى حرم دوست پرواز كنى! شايد هم هنوز نتوانسته اى حتّى ثبت نام اين سفر را انجام دهى. بيا دعا كنيم كه خدا اين سفر را نصيب همه آرزومندان بنمايد. خدايا! به زودى ديدار خانه خودت را قسمت همه آرزومندان بگردان. راستى، مى دانى خداوند براى حاجىِ خانه خود چه پاداشى را آماده نموده است؟ يك روز كه خدمت امام باقر(ع) بودم، شنيدم كه آن حضرت فرمودند: "وقتى كه حاجى به سوى خانه خدا به راه مى افتد، براى هر قدمى كه برمى دارد، خداوند ده حسنه و كار نيك در پرونده او مى نويسد و ده گناه او را مى بخشد و مقام او را ده درجه بالا مى برد". خوشا به حال حاجى ها! كاش من هم جزء دعوت شدگان به اين سفر بودم! خدايا! مگر من دل ندارم، چه مى شد كه من هم مى توانستم مهمان تو باشم و گردِ خانه ات طواف كنم. شما كه غريبه نيستى، راستش وقتى فهميدم كه خداوند براى حاجى اين همه ثواب قرار داده است از اين كه نمى توانستم به سفر حج بروم، خيلى ناراحت شدم. روز عرفه پارسال را مى گويم، خيلى دلم براى عرفات تنگ شده بود، دلم هواى خانه دوست را كرده بود. خدايا! من هم مى خواستم بيايم! خلاصه، خيلى با محبوبم حرف زدم و گلايه كردم، دست خودم نبود، كار دل بود. به او گفتم: "خودت يك جورى دلم را آرام كن". ساعتى گذشت و من مشغول تحقيق و نوشتن بودم; امّا حالم گرفته بود، دائم به فكر اين بودم كه از چه ثواب بزرگى محروم مانده ام، خدا به حاجى به اندازه هر قدمى كه در اين سفر برمى دارد، ده حسنه مى دهد و ده گناه او را مى بخشد. امّا يك وقت با خود گفتم: من و خيلى ها كه توفيق تشرّف به حرم امنِ الهى را پيدا نكرده ايم، آيا مى توانيم به گونه اى ديگر اين ثواب بزرگ را به دست آوريم؟ خواننده عزيز! من به دنبال كارى مى گردم كه ثواب آن مانند ثواب سفر حج باشد. كارى كه چون آن را انجام دهم، خداوند به هر قدمى كه در راه آن برمى دارم، ده حسنه در نامه عمل من بنويسد، ده گناه مرا ببخشد و ده مقام به من بدهد. آيا شما مى توانيد به من كمك كنيد؟ به نظر شما اصلا چنين چيزى ممكن است؟ حاجى بعد از سالها چشم انتظارى به مكّه رفته است و سختى هاى سفر را تحمّل كرده است، گردِ خانه خدا طواف نموده، در صحراى عرفات در آفتاب گرم عربستان وقوف كرده، به منى رفته و قربانى كرده است. حالا من مى خواهم در شهر خودم، كنار زن و بچّه ام باشم و همان ثواب را به دست آورم. باز به سراغ كتاب ها رفتم و مطالعه خود را ادامه دادم. مطالعه من به طول انجاميد امّا چون گمشده اى داشتم و مى خواستم حتماً آن را بيابم اين مطالعه و پژوهش برايم لذّت بخش بود. سرانجام آن را يافتم! جواب، واضح و روشن بود. حتماً شما هم مى خواهيد از آن باخبر شويد. پيامبر فرموده است: "هر كس براى خواندنِ نماز به سوى مسجد حركت كند به هر قدمى كه برمى دارد خداوند ده حسنه و كار نيكو در پرونده اعمال او مى نويسد و ده گناه او را مى بخشد و مقام او را ده درجه بالا مى برد". آرى، همان ثوابى كه خدا براى حاجى قرار داده، همان را هم به كسى كه براى خواندنِ نماز به مسجد برود، عنايت مى كند. من خيلى خوشحال شدم و يقين كردم كه اين جوابى بود كه خدا براى من فرستاده بود. ديگر نزديك اذان ظهر بود، برخاستم، وضو گرفتم و با عشقى بيشتر و معرفتى بهتر به سوى مسجد شتافتم. فكر مى كنم، بدانى كه آن روز من در مسير رفتن به مسجد چه حالى داشتم. گويى كه در آسمان ها سير مى كردم! <=====●○●○●○=====> eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
🌴 🌴 🌴 آيا مى دانى مسلم در خانه چه كسى است؟ خانه مُختار. آيا او را مى شناسى؟ مختار ثَقَفى كه نام او در تاريخ به عنوان قهرمانى بزرگ ثبت شده است. (همان مختار كه چند سال بعد از شهادت امام حسين(ع) قيام كرد و انتقام خون آن حضرت و يارانش را گرفت). آيا شما مى دانيد چرا مسلم خانه مختار را براى اقامت خود انتخاب نموده است؟! اين خبر به گوش همه مى رسد: مسلم به خانه مختار مى رود. اينجاست كه عدّه اى از بزرگان شهر متعجّب مى شوند كه چرا مسلم به خانه آنها نمى آيد؟! مگر شهر در اختيار نيروهاى يزيد نيست؟ مگر نُعمان بن بَشير به عنوان امير كوفه، از طرف يزيد در اين شهر حكومت نمى كند؟ سربازان امير كوفه در ابتدا مى خواستند مانع ورود مسلم به شهر بشوند; امّا وقتى اين استقبال پر شور مردم را ديدند، نتوانستند هيچ كارى بكنند. آيا ممكن است امير كوفه، دستور دستگيرى مسلم را بدهد؟ مسلم به كوفه آمده تا مقدّمات سفر امام حسين(ع) را فراهم كند; براى همين بايد با دقّت براى اين هدف خود برنامه ريزى كند. آيا خبر دارى كه مختار، داماد امير كوفه است؟! به نُعمان (امير كوفه) خبر رسيد كه مسلم به خانه دختر تو رفته است. آيا نُعمان با سربازانش به خانه دختر خود حمله خواهد كرد؟! مسلم با اين كار، دشمن خود را خلع سلاح نمود. اكنون مردم با خيال راحت و آزادانه به ديدار مسلم مى روند. امير كوفه هم نمى تواند مردم را از رفتن به خانه داماد خود منع كند. نگاه كن! مردم، گروه گروه براى ديدن مسلم به خانه مختار مى روند. من و تو، كى به ديدن مسلم خواهيم رفت؟ <========●●●●●========> eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef <==≈=====●●●●●========>
🌳 🌳 خواننده خوبم ! دلم مى خواهد قدرى در اين كلام امام حسن(ع) دقّت كنى . به راستى چرا امام، خودش را به عنوان فرزند پيامبر معرفى مى كند ؟ چرا نمى گويد من حسن بن على هستم ؟ نگاهى به اطراف خود كن، چه مى بينى ؟ بزرگان شهر كوفه، ريش سفيدان، اكنون مى خواهند با امام حسن(ع) كه كم سن تر از آنهاست و حدود سى و هفت سال دارد، بيعت كنند . امام حسن(ع) بايد به معرفى خود بپردازد تا مردم بدانند با چه كسى بيعت مى كنند ، در روى زمين غير از امام حسن و امام حسين(ع) كسى ديگر نيست كه فرزند دختر پيامبر باشد . آرى، در ميان اين جمعيّت، پيرمردانى هستند كه از ياران پيامبر بوده اند و به ياد دارند كه چقدر، آن حضرت به امام حسن(ع) علاقه داشت . نكته ديگر اين كه امام حسن(ع) به آيه تطهير اشاره مى كند، آيا مى خواهى حكايت اين آيه را برايت بگويم ؟ يك روز كه پيامبر در خانه اُمّ سَلَمه (همسر پيامبر) بود، او را صدا زد و فرمود : "اُمّ سَلَمه ! برو و از على و فاطمه و حسن و حسين بخواه تا به اينجا بيايند" وقتى آنها وارد خانه شدند پيامبر به احترام آنها از جاى برخاست و از آنها دعوت كرد تا كنار او بنشينند . اُمّ سَلَمه ديد كه پيامبر دست راست خود را باز كرد و على(ع) را در آغوش خود گرفت . آنگاه دست چپ خود را باز نمود و حسن(ع) را در آغوش گرفت . حسين(ع) هم آمد و دست خود را در گردن پيامبر انداخت، و روى سينه پيامبر قرار گرفت . وقتى كه فاطمه(س) هم در مقابل پيامبر نشست، پيامبر نگاهى به آسمان كرد و چنين فرمود : "بار خدايا ! اينها، خاندان من هستند، از تو مى خواهم تا آنان را از هر بدى پاك گردانى" . نگاه پيامبر به سوى آسمان بود، چه صحنه قشنگى ! يك شمع و چهار پروانه ! جبرئيل فرود آمد و "آيه تطهير" نازل شد . (انّما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهّركم تطهيراً) "و خداوند مى خواهد شما خاندان را از هر پليدى پاك كند" . اكنون، مردم بيش از پيش امام حسن(ع) را شناخته اند . https://eitaa.com/joinchat/3848601639C18dab506c9
🌿 🪴 💚 ﷽ بله ما هرچه داشتيم براى آخرت جاويد فرستاديم دنياى باقى ماندنى نيست . اكنون اى مرد بيا و از خدا بترس و از اين كار درگذر حذر كن از اينكه بهشت هميشگى را به دنياى فانى بفروشى و حوران را به زنان . گفتم : از اين پرهيزگارى درگذر و حاجت مرا روا كن . خيلى مرا نصيحت كرد ديد فايده اى ندارد گفت : حال كه از اين كار نمى گذرى آيا ناگزيرم و ناچارم نياز تو را برآورم ؟! گفتم آرى . ديدم رفت در اُتاق ديگر و مرا به آن حال گذاشت . مشاهده كردم پيرزنى در آن اتاق نشسته است . آن دختر صدا زد برايم آب بياوريد تا وضو بسازم آب آوردند و وضو گرفت و تا نصف شب نماز خواند من همين طول در فكر بودم كه اين جا كجاست اينها كى هستند و چرا تا حال طول كشيد كه ناگهان فرياد آن دختر را شنيدم كه گفت يك مقدار پنبه و طبقى برايم بياوريد سپس آن پيرزن برايش برد. بعد از چند دقيقه ناگهان ديدم پيرزن فريادى زد و گفت : اِنّا لِلّه وَ اِنّا اِلَيْهِ راجِعُون وَلاحَوْلَ وَلاقوة اِلاّ بِاللّهِ الْعَلىِّ العَظيم . من وحشت زده پريدم ديدم آن دختر جفت چشمهايش را با كارد بيرون آورده و روى پنبه و داخل طبق گذاشت . وقتى آن پيرزن آن طبق را به سوى من آورد ديدم چشمها با پيه آن هنوز در حركت بود. پيرزن كه ناراحت و رنگ از صورتش پريده بود گفت : آنچه را كه عاشق بودى و دوست داشتى بگير (لا بارك اللّه لك فيها) خدا برايت در آنها مبارك نكند ما را تو حيران كردى خدا ترا حيران كند. طبق را جلوى من گذاشت ، من وحشت كرده بودم نمى توانستم حرف بزنم آب دهانم خشك شده بود اين چكارى بود كه آن دختر انجام داد. پير زن با حالت گريه گفت ماده نفر زن بوديم كه در خانه اعتكاف كرده بوديم و بيرون نمى رفتيم و خريد خانه را اين دختر مى كرد و براى ما چيزى مى آوررد ولى تو ما را حيران و سرگردان و ناراحت و افسرده كردى خوب شد؟! اين چشمهائى كه تو به آنها علاقه مند شده بودى . بگير؟! همينكه سخن پيرزن را شنيدم از فرط ناراحتى بيهوش شدم وقتى كه به هوش آمدم آن شب را به فكر فرو رفتم و بر گذشته هايم تاءسّف خوردم گفتم : واى به حال من يك عمر دارم گناه مى كنم هيچ ناراحت نبودم ولى اين دختر با اين كار مرا ادب كرد به منزل رفتم و تا چهل روز در خانه مريض شدم ، رفتار و كردار و كارِ آن دختر عجيب در من اثر كرده بود و اين سبب شد كه من از كار خودم پشيمان و نادم گردم و توبه نمودم . 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ @delneveshte_hadis110 <====💠🔶🌹🔷💠====>
توبه🌿 🪴 شهيد آية اللّه دستغيب رضوان اللّه تعالى عليه در كتاب استعاذه اش مى گويد: پس از آنكه حضرت نوح على نبينا و آله و عليه السلام نفرين كرد و همه كفار غرق شدند ملكى در پيش او ظاهر شد. شغل حضرت نوح (ع ) كوزه گرى بود كوزه هائى از گِل درست مى كرد و پس از خشك كردن مى فروخت . ملك كوزه ها را يكى يكى از حضرت نوح (ع ) مى خريد و پيش چشمش آن را خُرد مى كرد و مى شكست حضرت نوح (ع ) ناراحت شد و به او اعتراض ‍ كرد كه اين چه كاريست مى كنى ؟ گفت به تو مربوط نيست من خريده ام و اختيارش را دارم . حضرت نوح (ع ) فرمود: بله لكن من آن را ساخته ام ، مصنوع من است ، ملك گفت كوزه هائى ساخته اى ، نه اينكه خلق كرده اى ، اينك من كه آن را مى شكنم تو ناراحت مى شوى چطور نفرين كردى كه اين همه خلق خدا هلاك گردند در حالى كه خدا بنده را خلق كرده و آنها را دوست دارد، پس از اين قضيه ازبس گريه كرد نامش را نوح گذاشتند. غرض شفقّت پروردگار است خالق ، مخلوق خودش را دوست مى دارد، خدا به پيغمبرش عتاب مى فرمايد كه چرا نفرين كردى اين همه خلق هلاك شوند به خاطر اينكه خدا بنده اش را دوست دارد. و در قرآن آنها را مى ترساند و سفارش مى كند مبادا فريب شيطان را بخوريد دنيا سراى فريب است شيطان دشمن است . 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ @delneveshte_hadis110 <====💠🔶🌹🔷💠====>
🪴 🪴 🌿﷽🌿 نصوح گفت : شماها ظرفهايتان را بياوريد تا من به جاى آب شيرتان دهم مردم ظرف مى آوردند و نصوح آنها را از شير پركرده به آنان رد مى كرد و به قدرت الهى هيچ از آن كم نمى شد بدين وسيله نصوح آن گروه را از تشنگى نجات داد. بعدا راه شهر را بآنها نشان داد. كاروانيان راهى شهر شدند و هريك از مسافرين در موقع حركت در برابر خدمتى كه آقاى نصوح به آنان كرده بود احسانى نمودند و چون راهى كه نصوح به آنها نشان داده بود نزديكتر بشهر بود. آنها براى هميشه آمد و رفت خود را از آنجا قرار دادند. بتدريج ساير كاروانها هم بر اين راه مطلع شدند. آنها نيز ترك راه قديمى نموده همين راه را اختيار كردند. قهرا اين رفت و آمدها درآمد سرشارى براى نصوح توليد مى نمود، و او از محل اين درآمدها بناهائى ساخت و چاهى احداث كرد و آبى جارى نمود و كشت و زراعتى بوجود آورد و جمعى را هم در آن منطقه سكونت داد، و بين آنها بساط عدالت را مقرر فرمود و برايشان حكومت مى كرد و جمعيتى كه در آن محل سكونت داشتند همگى به چشم بزرگى بر نصوح مى نگريستند. رفته رفته آوازه و حسن تدبير نصوح به گوش پادشاه وقت كه پدر آن دختر بود، رسيد. از شنيدن اين خبر به شوق ديدنش افتاد لذا دستور داد تا وى را دعوت بدربار كنند. همينكه دعوت پادشاه به نصوح رسيد اجابت نكرد و گفت مرا با دنيا و اهل دنيا كارى نيست . و از اين رفتن به دربار عذر خواست مامورين وقتى سخن نصوح را به پادشاه زدند بسيار تعجب كرد واظهار داشت حال كه او براى آمدن عذر دارد پس چه خوب است ما نزد او رويم و قلعه نوبنيادش را مشاهده كنيم . لذا با خواصش بسوى اقامتگاه نصوح حركت كردند. همينكه به آن محل رسيدند به قابض الارواح امر شد كه جان پادشاه را بگير و به زندگانى وى خاتمه دهد، پادشاه بدرود حيات گفت . اين خبر به نصوح رسيد دانست كه وى براى ملاقات او از شهر خارج شده لذا در تجهيزات و مراسم تشييع جنازه اش شركت كرد، و آنجا ماند تا به خاكش سپردند و از اين رو كه پادشاه پسرى نداشت اركان دولت مصلحت را در اين ديدند كه نصوح را به تخت سلطنت بنشانند پس چنان كردند و نصوح را به زور به پادشاهى منصوب كردند. 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ @delneveshte_hadis110 <====💠🔶🌹🔷💠====>
🪴 🪴 🌿﷽🌿 ثعلبه با همان وضع آمد و درِ خانه پيغمبر ايستاد و با صداى بلند گفت : (المذنب المذنب ) گنه كار آمد، گنه كار آمد. حضرت اجازه دادند وارد شود و پس از ورودش پرسيدند: اى ثعلبه اين چه وضعى است ؟! ثعلبه خلاصه اى از ماجرا را عرض كرد. حضرت فرمودند گناهى بزرگ و خطائى عظيم از تو سرزده از اينجا برو و با خدا راز و نياز كن تا ببينم چه فرمانى از طرف خدا آيد. ثعلبه از خانه پيغمبر (ص ) بيرون آمد و روى به صحرا نهاد در اين حال دخترش جلو آمد و گفت : اى پدر دلم سخت به حالت مى سوزد مى خواهم هرجا مى روى همراهت باشم ولى چون پيغمبر تو را از پيش خود رانده است من هم ديگر به تو نمى پيوندم . ثعلبه در بيابانها مى ناليد و روى زمين هاى داغ مى غلطيد و پى درپى ميگفت : خدايا همه كس مرا از پيش خود راندند و دست نا اميدى بر سينه ام زدند. اى مونس بى كسان ، اگر تو دستم را نگيرى كه دستم را بگيرد؟ و اگر تو عذرم را نپذيرى كه بپذيرد؟! چند روز بدين منوال در سوز و گداز بسر برد و چند شبى را به گريه و نياز به پايان آورد. سرانجام هنگام نماز عصر پيك حق آمد و اين آيه روحبخش را بر حضرت ختمى مرتبت (ص ) خواند: وَ الَّذينَ اِذا فَعَلُوا فاحِشَةً اَوْ ظَلَمُوا اَنْفُسَهُمْ ذَكَرُوا اللّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَ مَنْ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ اِلا اللّهُ وَ لَمْيُصِرُّوا عَلى ما فَعَلُوا وَ هُمْ يَعْلَمُونَ يعنى نيكان كسانى هستند كه هرگاه كار ناشايستى از آنها سرزند خدا را بياد آورند و از گناه خود توبه و استغفار كنند. كيست جز خداوند كه گناهان را بيامرزد؟ آنها كسانى هستند كه بر كارهاى زشت خود اصرار نورزند زيرا به زشتى گناهان آگاهند. جبرئيل امين عرض كرد: يا رسول اللّه ! خداوند مى فرمايد: از ما بخواه تا ثعلبه را بيامرزيم . پيغمبر اكرم (ص ) ، حضرت على (ع ) و سلمان رضواللّه عليه را به جستجوى ثعلبه فرستاد، در ميان راه چوپانى به آنها رسيد. حضرت على (ع ) سراغ ثعلبه را از او گرفت شبان گفت : شبها شخصى به اينجا مى آيد و در زير اين درخت مى نالد. حضرت اميرالمؤ منين (ع ) و سلمان رضوان اللّه عليه صبر كردند تا شب فرارسيد. ثعلبه آمد و در زير آن درخت دست نياز به سوى خداوند بى نياز دراز كرد و عرض كرد: خداوندا از همه جا محرومم اگر تو نيز مرا برانى بكه روآورم . و چاره كار را از كجا بخواهم ؟ !🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ @delneveshte_hadis110 <====💠🔶🌹🔷💠====>
🪴 🪴 ✨﷽✨ بله حقيقت توبه همان حسرت و پشيمانى قلبى و به درد آمدن دل است از گناهى كه كرده و هر اندازه اندوه دل بيشتر باشد توبه اش به قبول نزديكتر است و آن هم تابع بزرگ دانستن گناه است. زيرا گناه را هرچه بزرگتر ببيند بر پشيمانيش افزوده مى شود مانند كسى كه در اثر سامحه ، زندگى و سرمايه اش آتش بگيرد بديهى است هرچه دارائيش در خطر سوختن بيشتر باشد اندوه و غمش بر سامحه و سهل انگاريش زيادتر خواهد بود خصوصا اگر آتشى باشد كه خاموش كردنش دشوار باشد و اگر خودش را هم در خطر سوختن ببيند بطورى كه راه فرار هم نداشته باشد و فريادرسى هم نيايد حالش معلوم است. چنين شخص گنه كارى بايد بداند كه آتش براى خود افروخته كه از آن فرار نتوان كرد و هيچ آفريده اى هم خاموشش نتوان كرد زيرا آتشى است كه از قهر و غضب خداوند قهار پيدا شده كه حضرت اميرالمؤ منين (ع ) در دعاى كميل مى فرمايد: اين عقوبتهائيست كه آسمانها و زمين در برابرش نمى توانند پايدارى كنند و سوزش آن هم مانند سوزش آتش دنيا نيست . 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ @delneveshte_hadis110 <====💠🔶🌹🔷💠====>
🪴 🍀 🌿﷽🌿 عابد گفت : او به من قول داده كه به مقام او برسم زن گفت : نه چنين است كه تو مى گوئى : اى عابد از كجا معلوم كه پس از زنا توفيق توبه پيداكنى ، يا توبه ات پذيرفته شود و يا يك وقت در حال زنا عزرائيل آمد جانت را گرفت تو جواب خدا را چه خواهى داد. يا اينكه جنب از حرام بودى فرصت براى غسل و توبه و انابه پيدا نكردى جواب حق را چه خواهى داد؟! از آن گذشته پارچه پاره نشده ، بهتر است يا پاره شده و دوخته و وصله كرده شده ؟!... اين شيطان بوده كه ترا فريفته . عابد باز نپذيرفت زن در آخر كار گفت : من اينجا هستم ؟ براى اين شغل آماده هستم تو برگرد اگر ديدى آن جوان همانجاست و همين طور سرگرم عبادتست بيا من در خدمت هستم . (البته دزد تا شناخته شد فرار مى كند، تا مؤمن فهميد وسوسه شيطان است در مى رود.) وقتى كه به صومعه بر مى گردد مى بيند كسى نيست ، دانست كه اين ملعون او را در چه دامى خواسته بياندازد، از كرده خود پشيمان و نادم گشته و توبه مى نمايد و به عبادت مشغول و به آن زن فاحشه دعا مى كند. مروى است كه شب آخر عمر آن زن فاحشه رسيد و از دنيا رفت. صبح به پيغمبر آن زمان وحى رسيد كه به تشيع جنازه او برود، وقتى كه بر درِ خانه زن مى رسد مردم مى گويند اى پيغمبر براى چه در خانه اين زن فاحشه مى آيى ميگويد براى تشييع جنازه زنى از اولياء حق آمده ام . مردم ميگويند او زن فاحشه اى بيش نبود. پيغمبر سرش را بسوى آسمان مي كند مي گويد خدا تو مي گوئى يكى از اولياء من مرده تشييع جنازه اش كن ، اين مردم مى گويند اين زن فاحشه بوده قضيه چيست؟ خطاب رسيد اى پيغمبر، هم مردم راست مى گويند و هم من چون اين زن تاچند وقت پيش فاحشه بوده اما آن عابد را از گناه دور مي كند بعد از رفتن عابد در خانه را مى بندد و پشت در مى نشيند و كلاه خو را قاضى مي كند و مي گويد اى بدبخت و بيچاره تو به عابد گفتى شايد در حال زنا عزرائيل به سراغت آيد و تو توفيق توبه كردن پيدا نكنى چه خاكى بر سر خواهى ريخت تو كه خودت از او پست تر هستى تو خود يك عمر دامنت كثيف و آلوده است تو چرا توبه نمى كنى شايد عزرائيل يك وفت به سراغ تو هم بيايد با دامن آلوده جواب خدا را چه خواهى داد. از آن شب توبه كرد و از گناه برگشت و نادم و پشيمان گرديد و با ما آشتى كرد و مشغول عبادت گرديد. 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ @delneveshte_hadis110 <====💠🔶🌹🔷💠====>
🪴 🌿 🌿﷽🌿 • امام باقر (ع) فرمود: ما اَحْسَنَ الْحَسَناتِ بَعْدَ السَّيْئاتِ(8) چقدر كارهاى شايسته و خوب، بعد از گناهان، شايسته و زيباست. • شخصى از حضرت رسول (ص ) پرسيد: كفاره گناه غيبت چيست؟ حضرت فرمود: تَسْتَغْفِرْ لِمَنْ اِعْتَبَتهُ؛ براى كسى كه او را غيبت كردى از خدا طلب مغفرت و آمرزش ‍كن • امام كاظم (ع) فرمود: از كفّارات گناه بزرگ، پناه دادن به انسان پريشان و گرفتار و زدودن اندوهگين از اندوهگين و غمناك است. • امام باقر (ع) فرمود: چهار خصلت است كه اگر كسى داراى آن باشد، هر چند از سر تا قدمش را گناه فراگرفته باشد، خداوند متعال آن گناهان را به نيكى تبديل مى كند:1 راستگوئى . 2 حياء. 3 خوش اخلاقى . 4 شكر خدا. • پيامبر (ص) فرمود: بعضى از گناهان است كه نماز و صدقه آنها را جبران نخواهد كرد شخصى پرسيد: پس جبران آنها كدام عمل است؟ آن حضرت فرمود: تحمل رنج و اندوه در تحصيل زندگى. اَلْهُمُومُ فى طَلَبِ الْمَعيشَةِ • شخصى به حضور رسول خدا (ص) آمد و عرض كرد: گناهانم بسيار شده اند و اعمال نيكم اندك است. حضرت فرمود: سجده هاى بسيار (يا طولانى ) بجا آور؛ چرا كه سجده گناهان را آنچنان ميريزد كه باد برگهاى درخت را مى ريزد. 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ @delneveshte_hadis110 <====💠🔶🌹🔷💠====>