eitaa logo
یادداشت‌های یک طلبه || امیر خندان
602 دنبال‌کننده
645 عکس
88 ویدیو
27 فایل
دغدغه، عکس‌نوشت ها و سوالات ذهنی یک طلبه 🖋امیر خندان #مِن_دانشگاه_حتّی_الحوزه #مشاهدات #دستور_از_خمینی ارتباط: @admin_delneveshtetalabe @delneveshtetalabe
مشاهده در ایتا
دانلود
کارهای خدا شبیه آدمیزاد نیست هیچ یک از کارهایش شبیه آدم نیست بالاخره خداست خودش گفته «لَیس کَمثله شیءٌ» هیچ چیز مثل او نیست نه در کردار و نه در گفتار و نه هیچ چیز دیگر او یگانه و یکتاست احد است و واحد کار خودش را میکند اگر چه همه مردمان مومن شوند و اگر چه کافر؛ اراده میکنی؛ اراده ات را محو میکند عزمت را فسخ میکند به دنبال شب میروی روز را در می‌یابی به دنبال روز می روی ... اوست کارها در ید قدرت اوست او اراده میکند او، که نه خودش، و نه اراده اش نظیری ندارد در کار خداوند دنبال تحلیل‌های انسان مآبانه نباشیم جنس او شبیه ندارد!
سه سال و یک ماه... امروز دقیقاً سی و هفتمین ماه‌گرد اتفاقی است که در زندگی خیلی از مردم عادی ما رقم خورد و یا سعی کردند در این روز رقم بخورد. 9 دی‌ماه سال 99؛ یا اگر به زبان عدد بگوییم؛ 4 عدد 9 به دنبال هم؛ 9999. برخی سعی کردند تاریخ عقد و یا عروسی‌شان در این روز باشد. برخی تاریخ تولد فرزندشان را به زور در این تاریخ ثبت کردند. برخی دیگر.... گذشتِ بیش از سه سال فرصت خوبی است برای بررسی این مسئله: آیا این تاریخ در سلامت و رشد و یا تربیت فرزندی که به زور در این تاریخ به دنیا آمد تأثیرگذار بود؟ در سرنوشت زندگی مشترک چه تاثیری داشت؟ حتماً می‌دانید که برخی برای رند بودن تاریخ تولد فرزندشان، آنها را قبل از موعد طبیعی تولد به دنیا آوردند! برخی هم برنامه شروع زندگی‌ مشترکشان را با هزار مشکل و زحمت در این تاریخ گذاشتند... بعد از سه سال فرصت خوبی است تا ببینیم تلاش‌های زیاد برای رخ دادن اتفاق مهم و یا شیرین زندگی در یک تاریخ رُند، چه اثری داشته است؟ پی‌نوشت: با رخ دادن طبیعی اتفاقات شیرین زندگی مثل تولد فرزند در تاریخ‌های رند و یا موردعلاقه مشکلی ندارم. نکته در این است که تلاش‌های سخت و سنگین نباید به این سمت باشد. از سوی دیگر اصل، مطلب دیگری در این اتفاقات مهم و شیرین است؛ تاریخ و...حواشی و فروع فراموش‌شدنی است.
غم صبح روز جمعه عصر پنج شنبه از قم برگشتم به کاشان. قرار بود بعد از مدت ها، صبح جمعه با خانواده برویم کوه نوردی یا بهتر بگویم کوه پیمایی. نیمه شب گذشته بود که در گروه خانوادگی، آخرین پیام ها را گذاشتیم. قرار شد صبح بعد از طلوع حرکت کنیم تا هوا خیلی سرد نباشد. ساعت پنج و نیم بود. نت گوشی را روشن کردم که ببینیم تصمیم نهایی چیست؟ برویم سمت قمصر یا کوه های منطقه خُنب!؟ هیچ پیامی در گروه خانوادگی نبود، در عوض حدود ۳۰ پیام در گروه دوستانه طلبه های ورودی مدرسه آمده بود. روی‌ یک پیام جواب های متعددی داده بودند. چند نفر تأیید و برخی تکذیب می کردند. باورم نمی شد. گفتم شاید شیطنت رسانه ای است. سایت خبرگزاری فارس را باز کردم. تک تک حرف های اسم خبرگزاری را چک کردم. f...a...r...s....درست بود. خبر برای خود خبرگزاری بود.‌ گفتم شاید سایت را هک کرده اند. به شدت در برابر پذیرش خبر مقاومت داشتم. پدر و مادر هنوز خواب بودند. تلویزیون را روشن کردم و خیلی سریع کلید قطع صدای کنترل را فشار دادم. چند شبکه را زیر و رو کردم. زیرنویس شبکه خبر هم تاییدی بود بر گزارش مختصر خبرگزاری فارس. وسط تشک نشسته بودم یک چشمم به تلفن همراه و یک چشمم به تلویزیون. شبکه ها و کانال ها را جست و جو می کردم. دنبال تکذیب خبر بودم، ولی عکس دست بریده سردار و قرآن خونی شده، استوری صفحات اینستگرام شده بود. چند دقیقه ای تا اذان مانده بود. پدرم بیدار شد. چراغ اتاق را روشن کرد. حالت چهره ام و تلویزیون روشن را که دید، پرسید اتفاقی افتاده؟ شوکه بودم و نمی خواستم خبری را که نمی خواستم قبول کنم، به راحتی بیان کنم. جواب درستی ندادم. گفتم دارم پیام هایم را چک میکنم. وضو گرفت و برگشت. باز پرسید:«خبریه؟» مِن مِن کردن فایده نداشت. با کمی مقدمه چینی خبر را گفتم. سه بار گفت: لا اله الّا الله... جمعه تلخ ما چنین آغاز شد...با بغضی در گلو
هدایت شده از KHAMENEI.IR
📢 رهبر انقلاب: جنایتکاران سنگدل بدانند که سربازانِ راه روشن سلیمانی رذالت و جنایت آنان را تحمل نخواهند کرد/ این جنایتکاران بدانند که از هم اکنون آماج قطعی سرکوب و مجازات عادلانه خواهند بود/ این فاجعه آفرینی پاسخ سختی در پی خواهد داشت باذن الله 👈 حضرت آیت‌الله خامنه‌ای درپی شهادت جمعی از زائران مزار شهید سلیمانی در حادثه تروریستی در مسیر گلزار شهدای کرمان پیامی صادر کردند. متن پیام رهبر انقلاب اسلامی به شرح زیر است. 📝 بسم الله الرّحمن الرّحیم دشمنان شرور و جنایتکار ملت ایران،‌ بار دیگر فاجعه آفریدند و جمع زیادی از مردم عزیز را در کرمان و در فضای معطّر مزار شهیدان، به شهادت رساندند. 🔹ملت ایران عزادار شد و خانواده‌های زیادی در سوگ جگر گوشگان و عزیزان خود غرق ماتم شدند. جنایتکاران سنگدل نتوانستند عشق و شوق مردم به زیارت مرقد سردار بزرگشان شهید قاسم سلیمانی را تحمل کنند. بدانند که سربازانِ راه روشن سلیمانی هم رذالت و جنایت آنان را تحمل نخواهند کرد. چه دستهای آلوده به خون بیگناهان و چه مغزهای مفسد و شرارت‌زا که آنان را به این گمراهی کشانده‌اند، از هم اکنون آماج قطعی سرکوب و مجازات عادلانه خواهند بود. بدانند که این فاجعه آفرینی پاسخ سختی در پی خواهد داشت باذن الله. 🔹اینجانب در عزای خانواده‌های مصیبت دیده با آنان همدل وهمراهم و صبر و تسلّای آنان را از خداوند متعال مسألت میکنم. روح مطهر شهیدان انشاءالله میهمان بانوی دو عالم و مادر شهیدان حضرت صدیقه‌ی طاهره سلام الله علیها است. با مجروحان حادثه همدردی میکنم و شفای آنان را از درگاه الهی خواستارم. سیّدعلی خامنه‌ای ۱۴۰۲/۱۰/۱۳ 💻 Farsi.Khamenei.ir
الحمدلله 🤲 قم داره بارون می‌باره 😍😍 خدایا بابت داده و نداده‌ات شکر هزاران هزار مرتبه شکر تو خدایا باران رحمتت رو از ما دریغ نکن🤲
هدایت شده از صدقه ماهانه، همدلی مومنانه
بسم الله الرحمن الرحیم ان شاالله می‌خواهیم برای میلاد امیرالمومنین علیه السلام «روز پدر»، تعداد ۱۱۰ عدد مرغ بین خانواده‌های نیازمند توزیع کنیم. ملی امیر خندان ۱.
یادداشت‌های یک طلبه || امیر خندان
بسم الله الرحمن الرحیم ان شاالله می‌خواهیم برای میلاد امیرالمومنین علیه السلام «روز پدر»، تعداد ۱۱
دو سالی از تاسیس این کانال و بیش از پنج سال از فعالیت مشترک جمع سه نفره‌ای که پیگیر این مسأله هستیم می‌گذرد بارها هم در همین کانال یادداشت های یک طلبه در مورد اتفاقات و یا گزارشات مجموعه پیام های گذاشته ام. مثلا این مطلب👇 https://eitaa.com/delneveshtetalabe/1631 کانال صدقه ماهانه خصوصی است مدتی لینک کانال عمومی بود و با مشکلات و مزاحمت هایی روبرو بودیم. لینک کانال 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/427491498C32f7e2b3b1 برخی از دوستان وجود این کانال و یادآوری ماهانه برای پرداخت صدقه فرصت غنیمتی می‌دانند که در بین روزمرگی ها یادآور پرداختن به این امر نیک می شود.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یادداشت‌های یک طلبه || امیر خندان
نامه شماره دو سلام نورا جان می‌دانم که نامه اول را هنوز نخوانده‌ای. قصد نوشتن نامه دیگری نداشتم. نامه‌ی اول را در جشن تولدت نوشتم و گذاشتم تا سالیان دیگر که خواندن و نوشتن یاد گرفتی خودت بخوانی. اما دیدم اگر دست‌به‌قلم نبرم و وقایع این روزهای اطراف تو را برایت روایت نکنم، هم به تو و هم به تاریخ مدیون هستم. اگر من برایت روایت نکنم که در این چند وقت چه بر سر دخترانِ هم سن و سال تو در غزه و یا کرمان افتاد، برایت روایت خواهند کرد که: دختربچه «کاپشن صورتی با گوشواره قلبی» عامل ترور صد نفر در کرمان بود! دایی جان... دیشب که مادرت تماس گرفته بود کلمه‌ای گفتی که ذهنم را به‌شدت درگیر کرد. چند باری هم کلمات را تکرار کردی. بالاخره فهمیدم چه می‌گویی. کسی از بچه‌ای که هنوز سنش به دو سال نرسیده توقعی ندارد که «دوستت دارم» را «دوشِت دااَم» تلفظ نکند. یک‌شب قبل‌تر مادرت فیلمی فرستاد که بالای سر بابا نشسته بودی و با تلفن همراه پدربزرگت بازی می‌کرد. یاد فیلم‌های دختربچه غزه‌ای افتادم و پدربزرگش. حتماً او هم به پدربزرگش می‌گفته است: دوستت دارم. عزیزم در روزهایی که با خوشی و شادی داری بین خانه با عروسک «آخوشی»(آقا خرگوشِ) بازی می‌کنی، خانواده‌ای در کرمان داغدار دختربچه‌ای هستند که توسط گروه داعش همراه با جمعی دیگر ترور شد. اگر تو مهمان ناخوانده جمع خانواده ما شوی، همه خوشحال می‌شوییم. جایت هم، آغوش یکایک ماست. ولی در همین روزها موشک‌های اسرائیل مهمان شوم و ناخوانده‌ای هستند برای فلسطینی‌ها. یکی از همین موشک‌ها ... بگذار ننویسم. نه من طاقت نوشتن و فکر کردن به این موضوع را دارم و نه مادرت. ولی اگر روزی این نامه را خواندی، به دنبال سرگذشت دخترِ «کاپشن صورتی با گوشواره قلبی» باش. خیلی از حقایق را هم سن و سال‌های تو در این ایام روشن کردند. یادم آمد هفته قبل، با یک شال و کلاه صورتی وارد خانه شدی. بگذریم... امضا: دایی امیر ۱۴۰۲/۱۰/۲۵ پی‌نوشت: در حادثه تروریستی در تاریخ 13 دی 1402 در کرمان، دختربچه‌ای دوساله به نام ریحانه سلطانی نژاد به همراه مادر، خواهر و درمجموع هشت نفر از اعضای خانواده‌اش به شهادت رسیدند.
خواستم یه مطلبی در مورد اقدام دیشب سپاه بنویسم دیدم ظاهراً دیگه دیر شده باید در مورد اقدام امشب در مرز پاکستان بنویسم😀 ان شاالله بعد این که موشک باران دشمنان تمام شد خواهم نوشت😀
امیرعباس شاهسواری در کانالش(@neveshtanijat) پیامی گذاشت که: دوستان هرکس کانال مارا به پنجاه نفر از دوستانش معرفی کند از کله سبزیجاتی یک کتاب هدیه می گیرد 🥦📚😊 من هم پیامش را در کانالم گذاشتم و مطلبی که در معرفی کانالش نوشتم را همراه با مطلب خودش در چند جا منتشر کردم. اول به او گفتم که الوعده وفا. 150 نفر پیام را دیده‌اند. من یک دور بحارالانوار چاپ بیروت را می‌خواهم. ناقابل 110 جلد است. یک دور تاریخ فلسفه کاپلستون را هم برای هم‌حجره‌ای‌ام وعده گرفتم. چند هفته بهانه‌ای پیداکرده بودم برای شوخی کردن. تا بالاخره چند هفته پیش امیرعباس با پسر کوچکش محمد آمد و این سه کتاب را آورد. گفت محمد را آورده‌ام تا شما ترغیب شویید به ازدواج! خلاصه‌ی امر این‌که آماده‌باشید. ان‌شاالله در مورد این سه کتاب برایتان بنویسم. دو کتاب ضعیف و یک کتاب طنز. ان‌شاالله مفصل خواهم نوشت.
تریلی تئاتر نگاهی به پنجاه سال فعالیت هنری اصغر نوبخت محقق و نویسنده: رضا عیوضی ناشر: راه یار در ۲۱۵ صفحه و مصوّر
یادداشت‌های یک طلبه || امیر خندان
تریلی تئاتر نگاهی به پنجاه سال فعالیت هنری اصغر نوبخت محقق و نویسنده: رضا عیوضی ناشر: راه یار در ۲۱
تریلی تئاتر نگاهی به پنجاه سال فعالیت هنری اصغر نوبخت محقق و نویسنده: رضا عیوضی ناشر: راه یار خاطرات شفاهی همان چیزی است که بارها از زبان قدیمی‌ها شنیده‌ایم ولی در هیچ کتابی ثبت و ضبط نشده است. کتاب تریلی تئاتر یکی از نمونه‌های تاریخ شفاهی است و کاری از انتشارات راه یار. کتاب حاصل مصاحبه‌های رضا عیوضی است. مصاحبه‌شونده هم اصغر نوبخت. نوبخت در سریال حضرت یوسف نقش یکی از برادران یوسف را در سنین بزرگ‌سالی بر عهده داشته است. رفاقتی دیرینه هم با مرحوم فرج‌الله سلحشور دارد. به نظرم طعم خاص این کتاب، علاوه بر شیرین‌زبانی‌ها و خاطرات خنده‌دار آقای نوبخت، به نحوه نوشتاری کتاب مربوط است. کتاب از همان سبک مصاحبه خارج نشده و سؤالات مصاحبه‌گر و ورود او در میانه خاطرات، فضای خواندن کتاب را دل‌نشین‌تر کرده است. این خطرپذیری نویسنده در اجرای این سبک، شایستگی تقدیر دارد. طرح جلدِ جذابِ کتاب نیز کمی فضای فانتزی و طنزگونه را در ذهن تداعی می‌کند. کتاب به سبک رایج کتب، از خاطرات تولد و کودکی شروع می‌شود و به سربازی و ازدواج رسیده و سپس مسیر ادامه زندگی مصاحبه‌شونده را نقل می‌کند. اصغر نوبخت هنرمندی قمی است که زندگی هنری‌اش از همان دوران نوجوانی با تئاتر شکل می‌گیرد. در بحبوحه حوادث انقلاب مجبور به سربازی در شیراز می‌شود. در جریان اتفاقاتی در پادگان گمان می‌کنند که او خواهرزاده یکی از تیمسارهاست. همین امر و حواشی آن، یکی از نقطه خنده‌دار کتاب است. در ادامه روند حوادث، خواهرزاده تیمسار (!)، سرباز فراری می‌شود و سر از خانه آیت‌الله دستغیب درمی‌آورد. با پیروزی انقلاب، هنر تئاتر را روی تریلی در حال حرکت در فضای شهر اجرا می‌کنند! و این می‌شود تریلی تئاتر. با یک تریلی در فضای شهر قم، همراه با دوستانش تئاتر فرار شاه و ماجراهای دیگر را به نمایش می‌گذارند. البته کارهای هنری او ختم به همین‌جا نمی‌شود. برخی از آثار او به جشنواره‌های ملی راه‌یافته و یکی دو اثر از او در صداوسیما پخش‌شده است. اصغر نوبخت هم برادر شهید است و هم خودش جانباز جنگ. ترکشی که در سر دارد مانع از ادامه حضور او در جبهه می‌شود. ازاین‌رو توان و قوت خود را روی اجرای تئاتر در فضای شهر قم می‌گذارد. این فصل از کتاب که اشاره به اجرای تئاتر در قم دارد، فصل اشک‌ها و لبخندهاست. اجرای تئاتر در فضای پناهگاه‌ها آن‌هم در جمع خانواده شهدا نیز در کارنامه نوبخت ثبت‌شده است. داستان ازدواج و گم‌شدنش در تهران که ماجرای مفصلی است و از حوصله این نوشته خارج است. ولی عمده قهقهه‌های خواننده در موقع خواندن در همین قسمت از کتاب خواهد بود. کتاب 215 صفحه دارد ولی زیر 200 صفحه متن قابل‌مطالعه دارد. برای اهل مطالعه خواندنش چندان طولی نمی‌کشد. اگر کتاب به دستتان رسید، بخوانید. لحظات شادی را با کتاب خواهید داشت.
یک نکته طلبگی... در صحت و سنجش بحث مباحثی مطرح است که استناد آن را به یک امر اعتقادی و یا دینی دشوار‌ می‌سازد. مباحث زیادی از صحت سند حدیث لیله الرغائب و...شکل گرفته است. بدون تحقیق در ترویج این مبحث اقدام نکنید... متاسفانه گاهی برخی امور بدون تحقیق آن چنان تحت برنامه‌های رسانه‌ای قرار می‌گیرند که گفتن اصل مسأله و حقیقت آن بسیار دشوار‌ می‌شود.
هدایت شده از ندای فتح
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌾 شهید اهل سنت سینه زن امام حسین! ❇️ پدر شهید: ما اصلا فرق و رو نمیفهمیدیم!! وقتی ازمون پرسیدن شیعه‌ای یا سنی حیرون موندیم چی جواب بدیم... روایت عجیب پدر شهیدان محمد و مریم تاجیک از در حادثه تروریستی کرمان تنظیم: محمد جبارپور 🌱 @nedayefath
هدایت شده از نویسندگان حوزوی
🌐 زمانِ بی مکان، مکانِ بی زمان ✍️ امیر خندان، عضو تحریریه مدادالفضلاء لحظه ای خود را فارغ از این دو مفهوم در نظر بگیرید. یعنی زمان و مکان. هیچ لحظه ای از زندگی ما بدون این دو مفهوم نیست. حتی کلمه «لحظه» هم خود بیانگر زمانی است که در آن زندگی میکنیم. لحظه ای هم نمی توانیم از این زمین و فضایی که آن را احاطه کرده است، فارغ شوییم. حتی اگر بپذیریم که به سیاره های اطراف زمین هم بشری پا گذاشته است. زندگی ما پیچیده با این دو مفهوم هست: زمان و مکان. خالق این دو مفهوم، که چیره بر آن دو است، با بشری که بسیار دوستش دارد در قالب این مفهوم حرف های بسیاری دارد. نه لطف و رحمت او در بندِ زمان و مکان است و نه انتهایی برای رحمتش می توان تصور کرد. ولی لطفش را برای انسان که با دو مفهوم زمان و مکان گره خورده است، در برخی زمان ها و مکان ها، بهتر و بیشتر عیان میکند. «رجب» همان فرصتی است که لطف او را تنفس کنیم. به او عشق بورزیم. و از او یاد کنیم. رجب فرصتی است برای تجدید مسیر بندگی. او دوست دارد که زمان و مکان را بهانه ای کند برای کسانی که بندگی او را از یاد برده اند، وگرنه او خدایی کردن خود را بلد است. @Howzavian