بسم الله الرحمن الرحیم
#خاطره ۳
#من_یتق_الله_یجعل_له_مخرجا
#معامله_با_خدا
#ولایت_پدر
🖋 یکی از اساتید، خاطرهی جالبی داشتند!
میگفتند: پدرم برخی اوقات، کارهای خاصی میکردند! یک بار زمانی که من دانشجو بودم، خود را برای امتحان یک درس خیلی مهم رشتهی تحصیلی آماده کرده بودم! خیلی خوانده بودم و آماده بودم که بروم و نمره خوبی بگیرم!
یک ساعت به امتحان مانده بود که کم کم داشتم برای رفتن به دانشگاه حاضر میشدم! به پدرم گفتم: پدرجان کاری ندارید؟! من دارم میروم دانشگاه! امتحان مهمی دارم!
پدرم فرمودند: نمیخواهد بروی دانشگاه!!!
من یک لحظه به فکر فرو رفتم و جدی نگرفتم و چند دقیقهای رفتم داخل اتاق و بعد از ده دقیقه، دوباره آمدم که از منزل بیرون بروم! به پدرم گفتم: پدر جان کاری ندارید؟!
پدرم فرمودند: الکی سؤال میپرسی؟! میگویم نمیخواهد بروی دانشگاه!
نمیدانستم چه کنم! آن زمان، موبایل نبود! رفتم داخل اتاق و با تلفن به منزل یکی از رفقای طلبهام زنگ زدم و ماجرا را تعریف کردم! گفتم چه کنم؟!
رفیقم گفت: اول مطمئن شو که پدرت حالش خوب است و این حرفی که میزند جدی است!
من گوشی را گذاشتم و دوباره سراغ پدرم آمدم. ایشان بدون اینکه من چیزی بگویم فرمودند: قلم و کاغذ بیاور! من آوردم. ایشان نوشتند: اینجانب فلانی در کمال صحت و سلامت و با تمام جدیت به پسرم امر کردم که امتحان درس فلانش را شرکت نکند!!!!!
گوشهای پدرم سنگین بود و بسیار بعید بود که گفتگوی من و رفیق طلبهام را شنیده باشد ولی دقیقا چیزی نوشت که حجت بر من تمام شود!
به رفیقم دوباره زنگ زدم! رفیقم گفت: نباید بروی امتحان بدهی! البته من بودم، میرفتم ولی حکم شرعی این است که نروی!!!!
من تنها شدم و خدای خودم! چه کنم؟! این میگوید حکم خدا این است ولی خودش میگوید من اگر جای تو بودم، عمل نمیکردم! استرس امتحان هم از یک طرف! این داستان هم روی آن! چه کنم! این همه زحمت کشیدم و درس به این سختی را آماده کردهام!
بیخیال شدم!
صفر گرفتم.
آن زمان اگر یک برگه مریضی با شرایط خاص میآوردیم، آن درس حذف میشد ولی اگر این کار را نمیکردیم مشروط میشدم!
من هم به بدبختی رفتم و یک برگه بیماری یرقان حاد گرفتم و به سمت آموزش دانشگاه راه افتادم!
در راه با خودم گفتم: احمق! تو به خاطر امر خدا، به حرف پدرت گوش ندادی و حالا داری راست راست، برگه دروغی به دانشگاه تحویل میدهی؟!
برگه را پاره کردم و به آموزش رفتم!
در برگهای که بابت علت عدم حضور در جلسه امتحان در آموزش به من دادند، نوشتم:
اینجانب فلانی، در روز جلسه یک ساعت قبل از امتحان با وجود درس خواندن از چند روز قبل، به دلیل امر جدی پدرم که در کاغذی نوشتند که راضی نیستند من به امتحان بیایم، بعد از پرسش از حکم شرعی این مسأله از آقای فلان با شمارهی تلفن فلان، از خروج از منزل خودداری کردم و با وجود اینکه برگه فلان را با هزار زحمت از درمانگاه فلان گرفته بودم ولی به دلیل صداقت، آن برگه را در راه پاره کردم و ... خلاصه کل ماجرا را با جزئیات تعریف کردم!
مسئول آموزش بعد از خواندن نامه، من را خواست و با وجود اینکه قانون چیز دیگری بود، درسم را حذف کرد تا مشروط نشوم!
بعد از چند وقت، یک قانونی به دلیل شرایط جبهه و جنگ آمد که اگر کسی حداکثر تا ۶۹ واحد تا تاریخ فلان گذرانده باشد و یک سری شرایط دیگر، ۲۴ واحد را میتواند غیر حضوری کند.
من هم حساب کردم و دیدم با حذف آن ۳ واحد، ۶۹ واحد میشوم و شرایط استفاده از آن ۲۴ واحد را دارم. بعدا از مسئول این داستان، پرسیدم و گفت که در کل دانشگاه ما، فقط شما یک نفر شرایط استفاده از این قانون را داشتی!
احساس میکردم خدا یک شکلات برای شخص من فرستاده است تا ۲۱ واحد(یعنی ۲۴ منهای ۳) واحد جلو بیفتم! به خاطر رعایت امر او!
آری! فقط من دانستم که چه شد ولی این قانون هستی که «هر کس هوای خدا را داشته باشد، خدا برای او گشایش قرار میدهد» برای من به طور ملموس تجربه شد!
@mirzaei_ehya
بسم الله الرحمن الرحیم
#خاطره ۴
#من_یتق_الله_یجعل_له_مخرجا
#معامله_با_خدا
#معیارهای_اصیل_ازدواج
🖋 خاطرهای جالب از ازدواج استاد معماریانی!
میگفتند: من مشکلات زیادی داشتم. از سن ۱۹ سالگی، مشکلات مالی فراوانی به دلیل شرایط پدر و عمو و ... برایم ایجاد شده بود. در حاشیهی همهی این مشکلات، که بسیار شدید بود، تصمیم گرفتم ازدواج بکنم!
یکی از بستگان موردی را در شهری از شهرهای اطراف مشهد هماهنگ کردند و ما بعد از چندین جلسه رفت و آمد، بالاخره به توافق رسیدیم و من هم به آن خانم علاقهمند شده بودم.
در جلسهی آخر، خانوادهی دختر با وجود اینکه کاملا مذهبی بودند، گفتند ما در شب عروسی، خیلی به بستگان سخت نمیگیریم و به قول معروف یک شب هزار شب نمیشود و ممکن است، آنها کارهایی انجام بدهند.
من شل شدم! به پدرم گفتم نظر شما چیست. دوست داشتم پدرم مخالفت میکردند! اما پدرم گفتند: خودت میدانی! من دخالت نمیکنم!!!
با رفقای مسجد الجواد و چند طلبه مشورت کردم و هر کس چیزی میگفت! علاقهای هم که به وجود آمده بود، اذیتم میکرد.
چندین بار با گریه به حرم رفتم و بالاخره روز ششم، بعد از مناجات با حضرت رضا(علیهالسلام)، یکدل شدم و تصمیم گرفتم که بگویم نه!
در بین راه یکی از دوستان مرا دید و احوالم را پرسید! من هم گفتم: بیخیال این مورد شدم.
ایشان هم یک آدرسی داد و گفت فلان خانواده دختر بسیار خوبی دارند و آدرسش هم فلان است. این آدرس را به مادرت بده. من هم اتفاقا از دور نسبت به آن خانواده شناخت داشتم ولی به خود جرأت فکر کردن در مورد آنها را هم نمیدادم، خصوصا که از نظر مالی سطحشان از ما بالاتر بود.
من در مسجد الجواد، مدتها تدریس میکردم. سعی میکردم به افراد محروم کمک کنم. یکی از بچههای مسجد، پدرش شهید شده بود و بعد از شهادت پدر، خیلی به هم ریخت و من خیلی سعی کردم از او حمایت کنم.
مادرش در همان روزی که من تصمیم بر «نه» گفتن داشتم و در حال برگشت به خانه بودم، به منزل مادر ما آمده بود و گفته بود: «آقازادهی شما خیلی هوای پسر ما را دارد. خدا خیرش دهد. من با خودم هر چه فکر کردم که چطور از ایشان تشکر کنم، به نظرم آمد بهترین کار این است که دختر خوبی که در بستگانمان داریم بابت ازدواج معرفی کنم.»
وقتی من به خانه آمدم، به مادرم آدرس منزلی که به من داده بودند، نشان دادم و مادرم هم آدرس دیگری که به او داده شده بود، به من نشان داد.
آدرسها از دو زاویه مختلف داده شده بودند ولی هر دو، یک آدرس بود! یکی مثلا از طرف خیابان فلان بود و دیگری از طرف خیابانی دیگر ولی در نهایت کوچه و پلاک و شخص، مربوط به یک خانواده بود!!
خلاصه اینکه ما خواستگاری رفتیم و خانوادهی آنها که همه از نظر مالی شخصیتهایی بودند، به منزل پدر ما آمدند!
پدر ما هم که خودش شرایط مالی چندان خوبی نداشت گفت: این پسر من همین است که هست! آسمان جُل! کار درستی هم ندارد! بنده خدا پدرم، تصورش از کار، همین استخدامیها بود و کارهای من را کار حساب نمیکرد! مادرم هنوز هم من را بیکار میداند! خلاصه اینکه شرایط مالی نامساعد خودشان و ما به اضافهی کلی عیب و نقص از ما، همه را صاف گذاشت کف دست آنها! مادرم هر چه تلاش کرد پدرم چیزی نگوید، پدرم با اصرار، با صریحترین ادبیات، هر چی میتوانست عیب از ما بگیرد، گفت!
بعد پدرم گفت: اما من برای پسرم، سرمایههایی را کنار گذاشتهام!
من با خودم گفتم: پدرم چه سرمایهای دارد!؟
یکی از افراد آن خانواده که دورادور شناختی نسبت به ما داشت، گفت شاید فلان زمین را میگویید. بله من مطمئن بودم که شما برای فرزندتان برنامههایی دارید!
پدرم هم خیلی صریح حرف آن رابط را رد کرد و گفت نه! آن هم فلان مشکلات را دارد و خلاصه همه چیز را شست و برد!
بعد پدرم گفت: من خودم سعی کردم در زندگی سه خصلت را همواره داشته باشم! قناعت و توکل و عزت نفس. من جدا سعی کردم این سه خصلت را به پسرم هم منتقل کنم و پسرم واقعا این سه خصلت را دارد.
اگر فکر میکنید این سه خصلت ارزشی ندارد و مثلا با آن یک کیلو سبزی به انسان نمیدهند، دخترتان را به ایشان ندهید! چون پسر من چیزی جز این سه خصلت ندارد!!!!
بعد از اینکه آنها رفتند به پدرم گفتم: خداییش! اگر واسه آبجی، کسی این طوری میآمد، به او بله میگفتی؟!
پدرم گفت: من تا آبجی تو بزرگ شود و بخواهم عروسش کنم، عمر نمیکنم و من پیرتر و بیمارتر از این حرفها هستم و لذا این مشکل توست و تو باید او را عروس کنی!!!!
ولی اگر کسی آمد که نصف من صداقت به خرج داد، توصیه میکنم که او را رد نکنید!
خلاصه اینکه این خانواده با وجود اختلاف سطحی که داشتند و ....، بله گفتند و الحمد لله این ازدواج که خیرات و برکات زیادی تا حالا داشته است، شکل گرفت!
@mirzaei_ehya
بسم الله الرحمن الرحیم
#خاطره ۵
#فوائد_سختی
#تلنگر
#نگرش_آیه_ای
🖋امشب در حال رفتن به مسجد، یک لحظه تیزی شدیدی را در کنار انگشت بزرگ پای چپم احساس کردم. خیلی شدید بود. احساس کردم نزدیک بود که زخم شود. کناری ایستادم و پای خود را بالا آوردم و دیدم که فعلا زخمی نشده است. کف کفش را نیز با دقت نگاه کردم و حتی دستم را نیز بر روی آن کشیدم ولی چیز تیزی روی آن نبود.
چند قدمی برداشتم و دوباره همان احساس درد شدید! دوباره داخل کفش را با دقت نگاه کردم و دستم را روی آن کشیدم و با کمال تعجب، چیزی نبود.
به مسجد رفتم. نمازم را خواندم و هنگام بازگشت دوباره همان درد شدید! خیلی عجیب بود! این بار با دقت خیلی بیشتری موشکافی کردم. اتفاقا در جایی قرار داشتم که نور چراغهای پرنور مغازهای با زاویهای خاص در حال تابیدن به کفش من بود. با دقت نگاه کردم و احساس کردم چیزی در کف کفش من برق میزند. عجیب است. دستم را روی آن کشیدم و چیزی حس نکردم!
کف کفش را خم کردم و در حالت فشرده قرار دادم.
آری! تکه شیشهای داخل آن گیر کرده بود و چون کف کفش، حالت پلاستیکی داشت، با فشار زیاد داخل آن رفته بود و لذا وقتی دست روی آن میکشیدم، شیشه داخل رویه گیر کرده بود و احساس نمیشد!
چه زمان درد آن را حس میکردم؟! وقتی که با فشار زیاد، رویهی پلاستیکی کفی کفش، تحت فشار قرار میگرفت و شیشه از آن بیرون میزد! شیشهی تیزی بود که فقط در لحظات فشار زیاد، بیرون میزد و در همان لحظه، درد شدیدی ایجاد میکرد و بلافاصله با محتاطانه عمل کردن من، فشار بر روی آن قطع میشد و شیشه دوباره به حالت سابق خود بر میگشت.
چند روز بود که حال و روزم این بود ولی مسأله را کشف نکرده بودم تا اینکه بالاخره امشب، کشف شد!
حالا نوبت درآوردن شیشه بود! هر چه سعی کردم در حالت عادی، شیشه را در بیاورم نشد. حسابی به درون کفش فرو رفته بود. تنها راهش این بود که آن را تحت فشار قرار میدادم و با یک قطعهی سخت آن را در میآوردم!
نقطه ضعفهای ما در زندگی خیلی شبیه این شیشهی پنهان هستند. نقطه ضعفها در درون ما پنهان هستند و صرفا هنگام فشار و سختی خودشان را نشان میدهند. آن قدر پنهان هستند که حتی وقتی در غیر حالت فشار و سختی، به درون خود نگاه میکنیم و حتی از حس لامسهی خود نیز کمک میگیریم احساس میکنیم که نقطه ضعفی نداریم. اما در حالت سختی، همین نقطه ضعفها سبب درد کشیدن میشود. سبب میشود که نتوانیم با جدیت همیشه، قدم برداریم. سبب میشود چند لحظه بایستیم و سرعت حرکتمان کم شود.
بعد هم که در حالت سختی بیرون زد و با نور تواضع توانستیم پیدایش کنیم، در حالت عادی نمیتوان بر طرفش کرد. باید خود را تحت فشار قرار دهیم تا بتوانیم با کارهای سخت و مجاهده با نفس، آن تکه را از وجودمان حذف کنیم.
@mirzaei_ehya
بسم الله الرحمن الرحیم
📚در کتاب خصال(ج۲،ص۴۳۳) از مولا حضرت امام رضا علیهالسلام میخوانیم:
🔍 عاقل ده خصلت دارد.
مؤمنی عاقل نمیشود مگر اینکه این ده خصلت در او کامل شود.
💠 خصلت اول و دوم: دیگران به خیر او امید دارند و از شر او در امان هستند.
🖋 آیا اطرافیانمان از شر ما در امانند؟
آیا خیالشان راحت است که ما با رفتار و گفتار آنها را نمیآزاریم؟
اگر مشکلی پیش بیاید، قبلا به گونهای بودهایم که امیدی به خیر ما داشته باشند؟
فرعونها قدرت بخشیدن ندارند.
💠 خصلت سوم: نیکیِ زیادِ خود را کم میشمارد.
عاقل به این نکته رسیده است که آنچه به عنوان نیکی انجام میدهد، چیزی جز وظیفهی او نیست و نگران است که نکند در انجام وظیفه کوتاهی
کرده باشد.
💠 خصلت چهارم: نیکیِ كمِ دیگران را زیاد میشمارد.
وقتی از دیگران انتظار داریم که خود را «کسی» بدانیم ولی عاقل متکبر نیست.
عاقل همهی امیدش به خداست چون او را عالم به وضع خود و توانا بر حل مشکلاتش میبیند.
عاقل هر کاری را برای خدا و بدون چشم داشت از دیگران انجام میدهد.
💠 خصلت پنجم و ششم: از طلب علم در طول زندگیاش و همچنین از حاجتهایی که مردم برای حل شدنش به سوی او میآورند، خسته نمیشود.
خستگی و بیحوصلگی از کارهای نیک(مثل علم و خدمت به مردم) نشاندهندهی ضعف عقل است.
عاقل میداند که سفری کوتاه از مبدأ دنیا به مقصد آخرت قرار دارد و باید در این سفر کوتاه، حداکثر تلاشش را به کار گیرد.
در کمک کردن به دیگران در واقع از خود چیزی کم نمیکنیم بلکه برکت و ثوابی است که به خود میافزاییم.
ظاهربین مال و وقت و علم را از خود میداند و لذا وقتی کسی به او مراجعه میکند، فکر میکند که از داراییهایش به او میبخشد.
💠 خصلت هفتم و هشتم: گمنامی در راه خدا برایش محبوبتر از شهرت باشد و ذلت در راه خدا برایش محبوبتر از عزت باشد.
عاقل میداند که شهرت در راه غیر خدا ارزشی ندارد.
عاقل میداند که عزتی که در راه خدا نباشد ذلتی بیش نیست.
عقل منشأ همهی خوبیها و جهل منشأ همهی بدیهاست.
نه هر دانشمندی عاقل است و نه هر عاقلی دانشمند
چه بسیار دانشمندی که علم او تنها سبب تکبر اوست و چه بسیار عاقلی که دانشمند نیست.
عاقل به فکر دانش است و همواره به دنبال آن است ولی ممکن است عاقلی توانایی ذهنی کافی برای اندوختن علوم متعدد را نداشته باشد و دانشمند نشود.
💠 خصلت نهم: فقر در راه خدا را از ثروت در راه غیر خدا، در نزد این فرد محبوبتر است.
اگر کسی برایش پول موضوعیت داشته باشد بد است. موضوعیت داشتن پول یعنی انسان حتی اگر در جایی برای پول مجبور به حرام شود و به خاطر پول از خدا دور بشود، باز هم پول را انتخاب کند.
گاهی افراد به بهانهی اینکه مجبورم و بدبخت میشوم، به سراغ حرام میروند.
ولی خداوند در قرآن فرمود: هر کس تقوای خدا پیشه کند، خدا برای او گشایش قرار میدهد و به او از جایی که گمان نمیکرد روزی میدهد.
پولدار بودن وظائف سنگینی بر دوش انسان میگذارد!
اگر شخص برایش پول موضوعیت داشته باشد، نمیتواند به این وظائف عمل کند!
لذا مسیر پولدارشدن مسیر خطرناکی است.
معمولا هر دادهای از جانب خدا، به همان مقدار بار مسئولیت را هم سنگینتر میکند.
این روایت در فرازهای آخر خود، صحبت از یک عقل بسیار بالا در درک وظیفه میکند.
🔹️در برخی از نسخ این روایت چنین آمده است که فرد عاقل به اندازه حداقل نیاز، اکتفا میکند.
یعنی تلاش میکند. پولدار هم میشود. ولی پولی که برای خودش خرج میکند حداقلی است که نیازهای حداقلی را برطرف میکند و ما بقی را در مسیر خیر خرج میکند.
چنین فردی برای خانوادهی خویش در حدی که تجمل نباشد، گشایش هم ایجاد میکند ولی خودش در زندگی شخصی حداقلی است.
درک این مساله برای خیلیها مشکل است.
💠 خصلت دهم: اما خصلت دهم و عجب دهمییی.
آن این است که هیچ کس را نبیند مگر اینکه بگوید او از من بهتر و با تقواتر است
🖋آیا واقعا «همهی مردم» را از خود بهتر میدانیم؟! یا اینکه به عکس؟! قاعدهی ذهنی ما این شده که از همه بهتر هستیم!!
.
.
پ.ن:
آیا ویژگیهای مذکور، در جامعهی ما، ویژگیهای عقلا است؟
آیا کسی که کار خیر خود را کم بداند، عاقل مینامند یا او را سادهلوح میشمارند؟
آیا کسی را که از خدمت به دیگران خسته نشود، عاقل مینامند یا احمق و حمّال؟
آیا کسی که همگان را از خود بهتر بداند، عاقل میشمارند؟
آیا کسی که خیرش را از دیگران دریغ نمیکند عاقل میدانند؟
در جامعهی ما، پر کار و پر خدمت، حمال و آبدارچی و خدماتی محسوب میشود.
هرچه شغل خدمتش کمتر و سکون و بیکاریاش بیشتر باشد، بهتر تلقی میشود.
دزدی و کسبکردن ثروتهای کلان با زحمت کم، زیرکی نامیده میشود!
به نظر میرسد روایت زیبای بالا، در جامعهی ما، ویژگی احمقها پنداشته میشود!!
@mirzaei_ehya
بسم الله الرحمن الرحیم
#خاطره ۶
#نظام_ولایت
#هدایت_الهی
#عمل_به_دانسته
اربعین چند سال پیش بود که با همسرم به پیادهروی برای زیارت سیدالشهداء صلوات الله علیه رفته بودم.
در نزدیکی ورودی کربلا، ذرت بوداده در دست افراد دیده میشد.
از رو به رو مردی هیکلی و چاق از مقابل جمعیت به سمت ما میآمد. یک کاسهی کوچک پف فیلا در دستش بود! وقتی به من رسید، کاسه را به من تعارف کرد!
من هم که اصلا میل نداشتم، گفتم: نمیخورم!
اصرار کرد و گفت: حاج آقا! ناز نکن! بگیــــر دیـــــگه...
خلاصه به زور به من داد و رفت!
من که اصلا میل نداشتم، به همسرم تعارف کردم و گفتم: خانم! میخوری؟!
گفت: نه!
بار زیادی داشتم! به همین دلیل کاسه اگرچه کوچک بود، ولی بر دستانم سنگینی میکرد و مزاحم بود.
شاید ده دقیقهای کاسه به دست به پیادهروی ادامه دادم.
دوباره به همسرم گفتم: میخوری؟ گفت: نه!
به سمت راست خود رو کردم و کسی که اتفاقا در آن لحظه کنارم بود، کاسه را تعارف کردم!
گفتم: حاجی! میخوری؟
بهتش زد! چشمانش قرمز شد و شاید اشکی هم از چشمانش جاری شد! با حالتی منقلبشده، کاسه را از دستم گرفت!
تعجب کردم ولی خیلی اعتنا نکردم. به مسیر ادامه دادم.
بعد از چند دقیقه، دستی بر شانهام خورد! برگشتم. دو نفر بودند. یکی از آنها گفت: حاجی! ما را میشناسی؟!؟
گفتم: نه! گفتند: ما کنار آن کسی بودیم که به او پف فیلا دادی!
گفتم: بله. یادم آمد. شما آنجا بودید!
گفتند: ذرت را به چه حسابی به دوست ما دادی!؟
گفتم: میل نداشتم و خانمم نخورد، اتفاقا ایشان در کنارم قرار گرفته بود، به او تعارف کردم!
گفتند: رفیق ما بعد از گرفتن ذرت خیلی منقلب شد! آخر چند لحظه قبل وقتی در دست مردم ذرت دید ولی جایی برای گرفتن آن پیدا نکرد، رو به کربلا کرد و گفت:
امام حسین در این مسیر همه چی به ما دادی! ذرت ندادی!
شاید چند ثانیه از این حرفش نگذشته بود که شما به او ذرت تعارف کردی.
من با خودم فکر کردم! این جوان چند ثانیه از خواستهاش نگذشته بود که حاجتش برآورده شد! اما من چندین دقیقه بود که ذرتها در دستم بود! نفر قبلی هم واسطهای برای رساندن بود. شاید قبل از او هم واسطهای در کار بوده است. بنا بود که مقدمات حاجتی که هنوز شخص آن را نخواسته است، از قبل فراهم شود تا زمانی که حاجتش را خواست، به او برسد!
نظام هدایت خدا نیز چنین است. اگر گلی شایستهی رسیدن آب هدایت یا علم یا نور یا تقوا باشد، لولههایی دست اندر کارِ رساندن آب به گل هستند.
کسی که شایستهی پف فیلا باشد، به او پف فیلا میرسد. کسی که شایستهی علم باشد، به او علم میرسد و کسی که شایستهی هدایت باشد، به او هدایت میرسد.
کسی که شایسته لوله و کانال پف فیلا باشد، مثل من، واسطه پف فیلا میشود.
کسی که شایستهی کانال علم و تقوا باشد، واسطهی علم و تقوا میشود.
یک عده شاهراههای هدایت هستند و حتی لولهها و کانالها هم از طریق آنها تغذیه میشوند.
یک عده هم مثل من، واسطهی آخر هستند که به پای گل آنچه باید برسانند، میرسانند.
👈 در نظام ولایت، آنچه باید به اهلش برسد، خواهد رسید. مهم این است که اهل واسطهگری یا اهل دریافت باشیم.
👈 واسطه را خودشان فراهم میکنند. مقدمات حتی بدون هماهنگی کانالها و لولهها فراهم میشود. حتی بدون آگاهی لولهها، در جایی که باید واسطهها کنار یکدیگر قرار میگیرند تا آنچه باید را به بعدی برسانند تا در زمان خاص خود، آنچه بایسته است، رخ بدهد!
🔍 اگر جایی احساس میکنیم که به بنبست خوردهایم و مشکل حل نمیشود، مشکل در عمل نکردن به دانستههاست و الا اگر به آنها عمل کنیم، لیاقت پیدا میکنیم و از اسبابی که بایسته است، آنچه باید به ما برسد، میرسد!
@mirzaei_ehya
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم
#توصیه_اخلاقی
#تلنگر
#از_عوامل_کوری
#عبرت
⭕️اگرچه در این کلیپ از چهرههایی سؤال شده است که خط سیاسی تقریبا نزدیکی دارند ولی واقعیت این است که اگر از بسیاری از شخصیتهای شاخص خط مقابل هم چنین سؤالی میشد، جوابها چندان تفاوتی نداشت.
در خط اصولگرا نهایتا چند نفری، پیدا میشد که متن کامل را خوانده بودند و همین تعداد، کم و بیش، در خط اصلاحطلب هم وجود دارد که رأس آن تیم مذاکره است.
⭕️این مقدمه را گفتم، تا کسی از این پیام برداشت سیاسی نکند چون اینجا هدفم حرف سیاسی نیست.
⭕️اینجا هدفم بیان یک درد است. نظر دادن بدون اطلاع یا به قول فقهاء «قول به غیر علم».
😔این مرض، نه فقط در سردمداران بلکه در تک تک ما، کم و بیش هست. خود من روزگاری، خیلی درگیر این مرض بودم.😞 گویا بر ما واجب است که اظهار نظر کنیم.
☄️جدیدا یاد گرفتهام بیشتر بگویم: «نمیدانم»
🔍یاد کنیم از این روایت مبارک در کتاب کافی که همه حق خدا بر بندگانش را این میداند: «ملتزم باشند به آنچه میدانند و توقف کنند در مقابل آنچه که نمیدانند»(کافی،ج۱، ص۵۰)
🏴 با كمال تأسف معمولا تا زمانی که خودمان زخمخوردهی این مسأله نباشیم و کارهایمان با این چوبها به انزوا کشیده نشده باشد، خیلی درک نمیکنیم که این حرفزدنها چقدر سنگین است. پناه بر خدا از بار سنگین این نظردادنها و جرم بزرگ زبان در روز قیامت.
💠از این حدیث هم یاد کنیم:
«لو سکت الجاهل ما اختلف الناس:
اگر جاهل سکوت میکرد، مردم با یکدیگر اختلاف نمیکردند!»
🔹تبعیت از امیال به جای فهمها، کوری میآورد.
دوست داشتن چیزها کور و کر میکند.
@mirzaei_ehya
بسم الله الرحمن الرحیم
#خاطره ۷
#نظام_ولایت
#هدایت_الهی
#عمل_به_دانسته
🖋 استادی تعریف میکرد: در ایامی به دلایل مشغلهی بسیار زیاد، فرصت پیگیری برخی از سؤالات درونی خود را نداشتم.
از طرفی مشغلهها هم به صورتی بود که یقینا وظیفهی اول من، وقتگذاری برای آنها بود و یقینا حق نداشتم حتی درصدی از آنها را بکاهم.
از این مسأله ناراحت بودم.
نزدیک عصر بود. زنک خانه زده شد. من مجرد و تک و تنها در آن منزل زندگی میکردم. دم در رفتم. یکی از آشنایان بود! از من ده سالی بزرگتر بود. از نظر علمی سواد چندانی نداشت. تا پیشدانشگاهی خوانده بود. مدتی بود که در مغازهای شاگردی میکرد.
او را به داخل خانه راه دادم.
شروع کرد به حرف زدن! تقریبا به جز وسط نماز و چند لحظه که دستشویی رفته بود، بقیهی اوقاتی که در خانه بود، یکسره حرف میزد.
عجیب اینکه حرفهای حسابی میزد. من در آن روزها، دغدغهام جواب سؤالاتی بود که او داشت آنها را جواب میداد.
تا ساعت ۳ شب حرف زد و بعد از خانه من بیرون رفت. خیلی عجیب بود. چندین ساعت حرف زده بود و تمامی سؤالاتی که در آن مدت داشتم پاسخ داده شده بود.
۲، ۳ ماه بعد، دوباره مشابه همین صحنه تکرار شد. نمیخواستم این بار او را به خانه راه بدهم، چون سرم خیلی شلوغ بود ولی او به زور آمد و این بار هم تا پاسی از شب حرف زد و رفت و دوباره من جواب همهی سؤالات خود را گرفته بودم.
یک بار به من زنگ زد و گفت: «بیا برویم فلانجا هیئت!» من هم که خیلی سرم شلوغ بود، معذرتخواهی کردم ولی حریفش نشدم. آن قدر اصرار کرد که ناچار شدم بروم. در آنجا ۲ سخنران، یکی پس از دیگری سخنرانی کردند. سخنران اول، جواب برخی از سؤالات آن روزها را داد و سخنران بعدی، جواب برخی دیگر از سؤالات را! وقتی داشتم از مجلس بلند میشدم با خودم گفتم: «هنوز یک سؤال باقی مانده است». وقتی بیرون مجلس آمدم، آن آشنا قبل از اینکه سوار موتورش شود و برود به من گفت: «فلانی! راستی یادم رفت به تو یک چیزی را بگویم.» بعد یک چیزی گفت که جواب سؤال آخرم بود.
تا زمانی که من آن مشغلهها را داشتم، ارتباطم با آن فرد اینگونه بود و از زمانی که آن مشغلهی من به صورتی شد که فرصت پیگیری برخی از مسائل را پیدا کردم، دیگر آن فرد، مأموریتش تمام شده بود و دیگر ارتباطاتش با من از آن سنخ نبود.
👈 برخی خیلی به استاد اخلاق و مرشد اهمیت میدهند. در توصیههایشان افراد را موظف میکنند که به دنبال استاد اخلاق بگردند. حتی گاهی گفته میشود که اگر ۵۰ سال به دنبال استاد اخلاق بگردیم و بعد از آن به او برسیم، عمرمان تلف نشده است.
✅ اما تفکری دیگر وجود دارد که اگرچه توصیه میکند که انسان خود را در معرض موعظه قرار بدهد، اما اصل را عمل به دانستهها میداند، نه پیدا کردن استاد برای رسیدن به دانستههای جدید!
💡به تعبیر برخی از اساتید، وعدهی قطعی الهی است که کسی که تلاش مخلصانه داشته باشد و به آنچه میداند عمل کند، خداوند هم استاد مناسبش را نصیبش کند. بعد میفرمودند صد جای قرآن دلیل دارد که یک موردش را میگویم:
وَ الَّذينَ جاهَدُوا فينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا:
و کسانی که در راه ما تلاش کنند به تحقیق به راههایمان هدایت خواهیم کرد.
و بعد هم میفرمودند که اگر لازم باشد که برای کسی خود آقا امام زمان(عج) استادی کند خدا هم ایشان را میفرستد. و بعد میفرمودند که لازم نیست دنبال استاد رفتن و این با خداست. شما خودت آنچه میدانی عمل کن، خود خدا استادش را روزیات میکند به طوری که نمیخواهی او را به منزلت راه دهی به زور وارد منزلت میشود و پیامی که باید به تو برساند را میرساند.
🔍 البته بر اساس آیهی مبارکه دو شرط دارد. یکی جهاد و تلاش که شرط اول است و دوم «فینا» بودن این تلاشها یعنی مخلصانبودن آنها.
بعد میفرمودند: ما از اساتید خود عبور نمیکنیم و در آنها میمانیم و الا خداوند استاد بالاتر را میفرستد.
دقیقا مانند کودکی عمل میکنیم که دائما «تکرار پایه» میشود و از استاد سال اول به دوم عبور نمیکند.
🔹️ بعد میفرمودند: استاد تو، همان کودک یا برادر کوچک یا خواهر کوچک یا همسر توست! آن زمانی که به تو اشتباهت را تذکر میدهد، استادی تو را به عهده گرفته است و تو برای اینکه پررو نشود، اشتباه خود را توجیه میکنی و این چنین در همان پایهی تحصیلی میمانی و از استادت عبور نمیکنی!
اگر از استاد کوچکت عبور کردی و اشکال خود را پذیرفتی و خاضعانه از او تشکر کردی، آنگاه استاد بعدی را خدا خواهد فرستاد تا اینکه اگر استادی باقی نماند که صلاحیت استادی تو را داشته باشد، خداوند متعال خود امام عصر(عج) را برای استادی تو خواهد فرستاد.
🔺️لذا هرگاه به بنبست رسیدید، بدانید که به دانستههای خود عمل نکردهاید و الا وعدهی قطعی خداست که اگر کسی به دانستههای خود عمل کند، خدا به او آنچه نمیداند خواهد آموخت.
@mirzaei_ehya
بسم الله الرحمن الرحیم
#طرح_تحصیل_نخبگان_حوزوی
۳ سال پیش، نوشتاری با نام «کلیات طرح تحصیل نخبگان حوزوی» نوشتم که به سبکی خاص، آن را منتشر کردم و الحمد لله بازخوردهای خوبی داشت.
آن زمان به دلایلی صلاح نمیدانستم نوشتار به صورت عمومی منتشر شود و لذا روش انتشار آن، نیمه خصوصی بود.
اخیرا، خصوصا به خاطر تغییر یک سری دیدگاههای تربیتی و بعد از روشن شدن جوانب طرح، نسخهی جدیدی از این نوشتار، تهیه کردم که ظرفیت ترویج عمومی دارد و ان شاء الله میتواند برای طلاب مفید باشد.
این نوشته که در واقع نسخهی سوم، طرح تحصیل است، به نوعی مهندسی شده طرح تحصیل خودم است که بر اساس آن، افراد میتوانند در زمانی بسیار کوتاهتر از زمان متعارف، دروس را با کیفیتی عمیق بگذرانند در عین اینکه، نکات تربیتی اساسی هم در مسیر طلبگی آنها رعایت شده باشد.
امیدوارم خداوند متعال، به حقیر و همهی کسانی که در صدد خدمت در مسیر امام عصر عجل الله تعالی فرجه هستند، توفیق اخلاص حداکثری عنایت کند.
نکتهی آخر اینکه توصیه میکنم که فقط کسانی این نوشتار را بخوانند که خود را دارای این سه ویژگی میدانند:
۱. اخلاص بالا
۲. پشتکار و تلاش بالا
۳. استعداد متوسط رو به بالا
آدرس دریافت این نوشتار:
https://plink.ir/6u2kt
@mirzaei_ehya
بسم الله الرحمن الرحیم
#خاطره ۸
#تواضع
#ایثار
#بندگان_مخفی_خدا
🔹️ یکی از دوستان این خاطره را تعریف میکرد:
بنده خدایی با یکی از اساتید به دانشگاهی رفته بودند که در آنجا پارکینگ بزرگی وجود داشت که ساختمان دانشکده در یک ضلع پارکینگ قرار داشت.
پارکینگ خیلی بزرگ بود.
آن روز صبح، به دلایلی زودتر از دیگران به دانشکده آمده بودیم. پارکینگ از ماشینها خالی بود.
استاد که رانندگی میکرد، در دورترین نقطه از در ورودی دانشکده پارک کرد❗
به استاد گفتم: الآن که پارکینگ خالی است، چرا کنار ورودی دانشکده پارک نکردید! این همه راه را باید پیاده برویم تا به در دانشکده برسیم.🔍
🔵 استاد گفت: ما الآن اولین نفری هستیم که آمدهایم. فرصت هم به قدر کافی داریم. پیادهروی سر صبح هم خوب است. آرام آرام پیاده میرویم و مشکلی پیش نمیآید.
🔴 اما وقتی پارکینگ پر است، افرادی که تازه میآیند، دیرشان شده است. عجله دارند و میخواهند سریع کارت بزنند و داخل شوند. آنها برایشان زودتر داخلشدن ضروریتر است.
💠 یاد این حدیث افتادم که تواضع این است که انسان طوری با دیگران رفتار کند که دوست داشت اگر او جای دیگران بود، دیگران با او آن طور رفتار میکردند.
💡 این بندگیها پنهان است و چندان به چشم نمیآید ولی ممکن است همین کارهای کوچک قدر و ارزش زیادی نزد خدا داشته باشد و همین چیزها گاهی سبب رستگاری ما شود در حالی که هزار و یک کار به ظاهر بزرگ و دهنپرکن، نزد خدا ارزشی نداشته باشد.
@mirzaei_ehya
بسم الله الرحمن الرحیم
#خاطره ۹
#اخلاص
#خودکاوی
#خودشناسی
#خودآگاهی
#دیگرسازی
#خودسازی
شخصی تعریف میکرد، روزی یکی از مسئولین یک مؤسسه بابت انتشار یکی از نوشتههایم، با من تماس گرفتند.
نوشتارم هنوز چاپ نشده بود ولی از طریقی خبر آن به دست آن مؤسسه رسیده بود و علاقه به انتشار آن پیدا کرده بودند.
بنا شد که برای من در فضای مجازی، پیامی بفرستند تا فایل متنی نوشته را برای فرستندهی پیام، ارسال کنم تا در کارگروه علمی آنها مورد بررسی قرار بگیرد.
خبر خیلی خوبی بود. انتشار آن کتاب توسط آن مؤسسه برای من اهمیت ویژهای داشت. زمینهی تبلیغ خوبی برای محتوای بسیار مهم آن نوشته بود.
چند روزی گذشت اما خبری از پیامدهنده نبود.
با خودم گفتم: خدایی که بدون هماهنگی و تلاش من، به گوش آنها که باید برسد، رسانده بود و با من تماس گرفتند، اگر صلاح بداند ادامهی ارتباط را هم خودش فراهم میکند.
بالاخره بعد از چند روز، پیامی آمد. به این مضمون نوشته بود: «سلام و ادب. از مؤسسهی فلان مزاحم میشوم. بنا بود پیامی بدهم تا متن کتاب فلان را بفرستید.»
من هم در جواب نوشتم: «سلام علیکم و رحمه الله» بعد هم فایل نوشته را فرستادم.
خوب که نوشته ارسال شد با خودم گفتم: «بندهی خدا اظهار ادب کرده بود. خوب نیست این قدر خشک و خالی جواب بدهم.» پیام اول را ویرایش کردم و نوشتم: «سلام علیکم و رحمه الله. ارادت»
احساس خوبی نداشتم.
احساس میکردم که برای جلب توجه فرستندهی پیام که کار را سریعتر پیگیری کند این کلمه را اضافه کرده ام. 😔
دوباره پیام را ویرایش کردم و نوشتم: سلام علیکم و رحمه الله. خدا به همهی ما اخلاص بدهد.
چند روز پیش برای یکی از دوستانم همین طوری جواب داده بودم و از دعایم خوشحال شده بود و از من تشکر کرده بود. گفتم این طوری جواب خوبی دادهام. نه ناراحت میشود و نه دیگر آن احساس بد را داشتم.
بعدا فرستندهی پیام، وقتی پیامها را دیده بود نوشت: «الان این تیکه بود؟!»
دیدم برداشت بدی کرده است. دیدم بهترین راه این است که حقیقت را بگویم. نوشتم: «نه. راستش اومدم اولش نوشتم: «سلام علیکم و رحمه الله ارادت» بعد دیدم در دلم گذشت که این جمله را برای جلب توجه شما نوشتم. اصلاحش کردم به صورتی که میبینید.»
بندهی خدا جواب داد: «خدا بهتون اخلاص داده. به ماهم بده ان شاءالله»
با خودم گفتم، من به فکر اصلاح خودم بودم، خدا کمک کرد و این تلاش من برای اصلاح خود را سبب انتقال پیامی به دیگری کرد.
👈 روش اصلی دیگرسازی خودسازی است. اگر خوب خودسازی کنیم، تا حد زیادی از مسیر دیگرسازی به عنایت خدا، پیش میرود.
@mirzaei_ehya
بسم الله الرحمن الرحیم
#مظلومیت_اهل_بیت
#اهمیت_دانش_حوزوی
#رجوع_به_متخصص
#تقلید
در ایام شهادت امام باقر علیه السلام، روایتی را در کانالهای مختلف میدیدم که چنین میفرمود:
«بهترین چیزی را که دوست دارید دربارهی شما بگویند، دربارهی مردم بگویید.»
با وجود انس بسیار با میراث روایی اهل بیت علیهم السلام، مضمونش را درک نمیکردم. چه کسی گفته است که باید در مورد مردم، چیزی را بگوییم که در مورد خودمان گفته میشود! چه ربطی دارد! انسان باید واقعگو باشد. بر فرض من فلان خصلت خوب را داشته باشم و دوست داشته باشم که در حق من آن را بگویند(که تازه خود دوستداشتن چنین چیزی صفت خوبی نیست)، چه دلیلی میشود که در حق دیگران که این صفت را ندارند، آن را بگویم!
یکی از برادران ایمانی عزیز سؤالی در مورد این روایت پرسید که مجبور شدم، تحقیق بیشتری کنم.
این روایت در کتاب کافی و تفسیر عیاشی و امالی صدوق و منابعی دیگر آمده است. این روایت صدری دارد که معنا را کاملا روشن میکند. در امالی صدوق هم ذیلی دارد که مضمون روایت را خیلی روشنتر میکند. البته متن کافی در قسمتی خرابی مختصری دارد که در امالی صدوق مشکلش حل شده است و البته در ذیلی که در امالی صدوق آمده است، مشکل متنی دیگری در آخر متن روایت موجود است که در برخی از منابع دیگر روایت برطرف شده است.
مترجم این روایت، متن کافی را به دلیل خرابی ذیل آن بد فهمیده است و چون با صدر آن نمیساخته، صدر روایت را حذف کرده است!
سپس در عمل یک محتوای باطل منتشر شده است و به امام باقر علیه السلام نسبت داده شده است! یک نفر پخش کرده است و دهها کانال و فرد دیگر، با تصاویر مختلف، یک صدا این روایت را برای شهادت امام باقر علیه السلام منتشر کردهاند!
ترجمهی نهایی این بخش از روایت بر اساس متن صحیح:
از امام باقر علیه السلام به سند نسبتا خوب روایت شده است که ایشان در تفسیر آیهی مبارکهی «قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً»(یعنی: با مردم به خوبی سخن بگویید) فرمودند: بگویید به مردم آنطور که دوست دارید با شما سخن گفته شود. زیرا که الله عز و جل، از بسیار لعنکنندهی بسیار فحشدهندهی بسیار طعنهزنندهی بر مؤمنین بدش میآید.
پس خلاصهی معنای روایت این است که با مردم مؤدبانه و به خوبی سخن بگویید.
چقدر معنا با ترجمهی گفته شده متفاوت است!
از مظلمومیتهای اهل بیت علیهم السلام در زمان ما، همین برخورد عوامانه و سطحی و غلط با روایات ایشان و عدم مراجعه به متخصصین در این زمینه است.
@mirzaei_ehya
بسم الله الرحمن الرحیم
🖋 موفقیت، معلول یک سری چیزهایی است که خیلی از اوقات دیده نمیشوند.
👈 ما موفقیت انسانهای موفق را میبینیم ولی پشت صحنهی آن را درک نمیکنیم!
⭕ جالبتر اینکه، موفقیت آنها را با اموری مثل استعداد و امثال آن، توجیه میکنیم.
@mirzaei_ehya
بسم الله الرحمن الرحیم
#خاطره ۱۰
#سبک_زندگی
#عبرت
#تفکر
#نگرش_سیستمی
#عادت
#اسارت
دو سالی در خوابگاه حافظ مربوط به دانشگاه شهید رجایی تهران، به صورت هفتگی رفت و آمد داشتم.
در خوابگاه به اتاق دانشجویان میرفتیم و هر اتاقی معمولا، ۳، ۴ ساعتی گپ و گفتوگو داشتیم. گاهی بعد از نماز مغرب(ساعت ۶ در پاییز) تا ساعت ۱۲، یک اتاقی بیشتر نمیرفتیم و گاهی تا سه اتاق هم میرفتیم(مثلا اتاقی ۲ ساعت).
بارها پیش میآمد که از دانشجوهای نمازخانهی خوابگاه، درخواست میکردند که به اتاقشان برویم. گاهی هم درخواست میکردند که با من به اتاقها بیایند. من هم معمولا استقبال میکردم.
یک بار دانشجویی به من گفت: فلانی! میشود امشب هر اتاقی میروی با شما بیایم؟! مثل همیشه گفتم: نگرانم وقتت تلف بشود. چون برخی از اتاقها ظرفیتشان پایین است و خیلی بحثهای عمیق و قوی مطرح نمیشود. ایشان هم مثل خیلیهای دیگر اصرار کرد و آن شب همراه ما شد.
شاید ساعت ۶ اتاقگردی را شروع کردیم و شاید تا ساعت ۱۱ و نیم شب که با یکی از بچههای نماز خانه قرار مشاوره گذاشته بودم، ۲ تا اتاق رفتیم.
عزیزی که همراه ما شده بود، وقتی دوستش را در نمازخانه دید، جملات عجیبی گفت!
به دوستش گفت: من تعجب میکردم این حاج آقا، چطور در مدت کم، رشد علمی زیادی داشته است. تا اینکه تصمیم گرفتم یک شب با حاج آقا همراه بشوم، ببینم چیزی دستگیرم میشود یا نه!
امشب من همراه حاج آقا شدم و جوابم را گرفتم!
من تقریبا ترکیبی از این شکلها بودم: 😳🤨🧐🤔😶
خیلی برایم عجیب بود که یک دانشجوی مهندسی، چنین کاری کرده باشد! عجیبتر اینکه، به جواب هم رسیده باشد!
گفتم مگر من چی کار کردم؟! از کجا چی فهمیدی؟! من دو تا اتاق رفتم فقط!
چند جمله گفت که اوج نگرش سیستمی طرف برایم اثبات شد!
🔶 گفت:
🔍 وقتی خواستند چای آماده کنند، گفتی من اهل چای نیستم. بهت گفتند: چرا؟ گفتی: دلیلی برای چایی خوردن ندارم، خصوصا که وقتگیر است. البته اگر بهم تعارف کنند و اگر نخورم ناراحت بشوند، میخورم، واسه همین معمولا یک روز در هفته که خوابگاه شما هستم، در برخی از اتاقها چای میخورم!
🔍 وقتی شیر کاکائوهای داخل یخچالشان را دیدی، نصیحتشان کردی که از این چیزها نخورند تا سنگ کلیه نگیرند! گفتی: خوشمزه است ولی کلا خوشمزهخوری در دراز مدت عوارض دارد!
🔍 وقتی داشتی از اتاق آخر بیرون میآمدی، گفتی: من معمولا شبها زود، ساعت ۹ و ۱۰ میخوابم. فقط شبی که در خوابگاه هستم، از روی ناچاری تا این ساعت بیدارم.
🔍 وقتی بچهها رفتند کاری انجام بدهند و شاید برای چند ثانیه سرت خلوت شد، سریعا دست به کاری شدی و خودت را به کتابی که معلوم بود برای این جور موقعها آماده کردی، مشغول کردی.
💡👈 من از همین چند تا رفتار، فهمیدم شما یک زندگی «بابرنامه» داری و برای ریز و درشت زندگیات فکر کردی. (به این مضامین)
من که اصلا از یک دانشجوی مهندسی کم سن و سال انتظار چنین نگاهی به خودم را نداشتم، تعجبم بیشتر شده بود.
❗️با خودم به فکر فرو رفتم.
من در نوجوانی که آغاز تحولاتم بود، فکر کردن در مورد عادتهایم را شروع کردم.
اما الآن بعد از مدتی که تبدیل به عادتهای جدید شده بود، در حال بهرهبرداری از آنها بودم ولی خودم به آنها توجه نداشتم.
🖇 مدتی قبل، با یکی از دوستانم در اتاقی بسیار گرم که فعلا در طول روز آنجا مشغول کار هستم(در شهر قم، بدون کولر، طبقهی زیر پشت بام)، ساعت چهار و نیم بعد از ظهر، قرار ملاقاتی داشتیم.
زمانی که دوستم در حال بیرون رفتن از اتاق بود، گفت: اگر به من روزی یک میلیون هم بدهند و بگویند اینجا مشغول به کار باش، حاضر نیستم. الآن به خاطر اهمیت موضوع مشاوره دوام آوردم!
من که با این جمله تازه حواسم جمع شد، از بندهی خدا عذرخواهی کردم ولی یاد این داستانم در خوابگاه شهید رجایی افتادم!
🔷 موفقیت حتی در چیزهای الکی(مثل تحصیل = بزرگ شدن کله و محفوظات داخل آن)، معلول یک سری چیزهایی است که خیلی اوقات دیده نمیشوند( مثل بیقیدبودن نسبت به درجهی هوا و سایر میلها و خواهشها).
✅ ما موفقیت انسانهای موفق را میبینیم ولی پشت صحنهی آن را درک نمیکنیم!
🔹جالبتر اینکه، موفقیت آنها را با اموری مثل استعداد و امثال آن، توجیه میکنیم.
👈 همین بیقیدی نسبت به خواهشها و میلهای درونی، طبق نگرش سیستمی، دهها و صدها جای دیگر خودش را نشان میدهد! همانطور که فرمودند:
«دوست داشتن دنیا رأس هر اشتباهی است»(کافی، ج۲، ص۱۳۱)
✅ اگر از بند اسارتهای خود(خواهشها و عادتها) آزاد شویم، آنگاه امکان پرواز به قلهها فراهم میشود.
😔😔 بدبختی این است که در دنیایی زندگی میکنیم که معیار آزادی را تبعیت کامل از همین خواهشها و میلها میداند و تابع هوای نفس را آزاد میپندارد. انسانی که به گرمای هوایی آزرده میشود و با اندکی تغییر طعم غذا، گرسنه میماند.
@mirzaei_ehya
1_423032984.mp3
23.88M
بسم الله الرحمن الرحیم
🖋 چند وقت بود که در فکر ضبط صوتی در مورد نحوهی ارتباط صحیح با #امام_زمان (عج) بودم که به نظرم آمد از آنجا که #عید_غدیر، عید #تجدید_بیعت_با_امام_زمان (عج) است، فرصت مناسبی برای ضبط و نشر این صوت است.
🎙 ابتداء در نظر داشتم در چند جلسه باشد ولی به نظرم آمد اگر کل مطلب در یک صوت هرچند کمی طولانی باشد(۶۶دقیقه)، بهتر است.
🔺️🔇 توصیه میکنم این صوت را در خلوت و در شرایطی مناسب و آرام، گوش بدهید.
📒 در خصوص بحث احتیاج به امام زمان(عج) و رسیدن به نیازهای برتر که در صوت مطرح شد در نوشتار «دفترچه راهنمای سفینه ملکوتی انسان» مفصل صحبت شده است.
🖇دریافت نوشتار:
📥https://plink.ir/HyXBx
✅ در راستای ترویج #غدیر این صوت را به عنوان هدیهای مجازی برای دوستان خود ارسال کنید.
@mirzaei_ehya
بسم الله الرحمن الرحیم
🔍 نکتهای لطیف در مورد #حدیث_غدیر از آیتالله سید احمد مددی دامت برکاته - نقل به مضمون
🖋 سلسلهی نقل احادیث معمولا شبیه یک هرم وارونه است. یعنی از یک نفر یا چند نفر شروع میشود و در طبقهی بعدی، افراد بیشتر و بیشتر میشوند.
مثلا اگر در طبقهی اول ۵ نفر از رسول خدا (ص) مطلبی شنیده باشند، در طبقهی تابعین ۲۰ نفر از این ۵ نفر نقل میکنند و در طبقهی بعد ۴۰ نفر از این ۲۰ نفر نقل میکنند و همین طور زیاد میشود. مثلا همین حدیث معروف «انما الاعمال بالنیات» از یک نفر از صحابه نقل شده است و طبقهی بعدی هم یک نفر از او نقل کرده است و از طبقهی بعد شیوع پیدا کرده است و مثلا ده نفر و طبقهی بعد مثلا ۲۰ نفر و همین طور زیاد شده است!
اما در نوادری از احادیث، هرم وارونه، به صورت هرم واقعی میشود! یعنی در طبقهی اول افراد زیاد هستند ولی در طبقهی بعدی کم و کمتر میشوند! روات حدیث آب میروند❗
🖇 مثلا در بحث طلاق مکره این طور است! در طبقهی اول بیشتر صحابه قائل به عدم جواز هستند ولی آرام آرام در طبقهی تابعین نصف نصف میشود! عدهی کمتری قائل به حدیث عدم جواز میشوند. در طبقات بعدی هم کم و کمتر!
👈 این سنخ مسائل، نکتهی خارجی دارد و الا عادتا باید همان هرم چپه باشد نه هرم راسته!
مثلا در همین طلاق مکره علت آن سیرهی خلفاء است! خلفاء، زنان خوشسر و وضع را میدیدند و دلشان میخواست و شوهرش را مجبور به طلاق میکردند! عادتا فقیهی که بخواهد جلوی حاکم بایستد و فتوا به عدم جواز دهد، باید هزینه بدهد و کمتر کسی حاضر به پرداخت چنین هزینهای هست!!
✅💡در مسألهی #غدیر هم مسأله به همین صورت است! هیچ حدیثی در دنیای #اسلام علیالاطلاق نداریم که ۱۱۰ نفر از صحابه نقل کرده باشند!
حدیث غدیر سر جمع ۱۲۰ طریق دارد که ۱۱۴ تای آن را مرحوم علامه امینی آوردند و ۶ تای دیگر را بعدا آقای کاظمی(اگر بنده درست یادم باشد) اضافه کردند.
اما از نظر تعداد صحابه ناقل حدیث، ۱۱۰ نفر ناقل حدیث هستند. اما طبقات بعدی به این تعداد نیست. کمتر میشود! مثلا ۸۰ نفر از ۱۱۰ نفر نقل کردهاند! در طبقات بعدی کمتر و کمتر!
به متون و اسناد حدیث غدیر که مراجعه میکنیم هم سرّ مسأله را به وضوح مشاهده میکنیم که گاهی در متن حدیث هم آمده است که افراد با چه خفقان و فشار اجتماعی منفی خارجی، این احادیث را برای یکدیگر نقل میکردند!
حدیث غدیر #معجزه حضرت_امیر (ع) است! در کل میراث اسلامی اهل سنت، تنها یک حدیث داریم که تعداد طرق آن بیشتر از حدیث غدیر است! حدیثی است با این مضمون که نضر الله امرء سمع مقالتی فوعاها ثم بلغها کما سمعها ...(خرم باد کسی که کلامم را شنید سپس آن را نگاه داشت سپس آن را رساند همان گونه که شنیده بود...)
حدیث بعدی حدیث غدیر است!
اما از حیث تعداد صحابهی نقلکننده، بالاترین عدد را حدیث غدیر دارد!
اینکه حدیث غدیر در کتب اهل سنت چنین وضعی دارد، چیزی جز معجزهی #امیرالمومنین (ع) نمیتواند باشد! با این همه سانسور و بنای عمومی بر حذف و این همه فشار خارجی برای کتمان این امور، با این همه چنین وضعی دارد و رتبهی دوم تعداد طرق و رتبهی اول تعداد صحابهی ناقل است!
@mirzaei_ehya
👆👆
بسم الله الرحمن الرحیم
🖇 #پیشنهاد تقدیم به مخاطبین جدیدی که تازه به جمع اعضای کانال پیوستهاند، جهت مطالعه، استفاده و هدیه به دیگر دوستان، به مناسبت #عید_غدیر
#نهج_البلاغه
#کلام_امیر
#امیرالمومنین (ع)
#غدیر
@mirzaei_ehya
بسم الله الرحمن الرحیم
از امام موسی کاظم (ع) در کتاب کافی(ج۱،ص۱۶) آمده است:
💡 «لقمان به پسرش گفت:
🔍 ای فرزندم! همانا #دنیا #دریایی_عمیق است که افراد زیادی در آن غرق شدند.
👈 پس باید کِشتی تو در آن #تقوای_الهی (عمل به وظائف الهی) باشد
👈 و آنچه آن کشتی را پر میکند #ایمان باشد
👈 و بادبان کِشتی #توکل باشد
👈 و ناخدای آن #عقل باشد
👈 و راهنمای کِشتی #علم باشد
👈 و سکان آن کشتی #صبر باشد.»
🔺بدون کشتی، قطعا در دریا غرق خواهیم شد.
بدون عمل به وظیفه نجات ممکن نیست.
🔸️بدون تقوا کسی به مقصد نمیرسد و وسیلهای برای حمل ایمان نداریم. اگر تقوا در دلی جای نداشت، ایمان به آن راه نمییابد.
🔹️ایمان روحِ کِشتیِ عمل به وظایف الهی است.
اگر کسی ایمان نداشته باشد، کشتی او بیروح است.
گویا کشتی او خالی است و قرار نیست کسی با آن نجات پیدا کند!
🔸️عقل است که بر اساس علم کشتی را هدایت میکند و عقل بدون صبر راهی از پیش نمیبرد.
عقل ناخدای کشتی وجود ماست.
🔹️کشتی بدون وجود ناخدا، هیچ وقت به مقصد نخواهد رسید و علم راهنمای عقل است.
🔸️لذا علم بدون عقل فایدهای ندارد.
بزرگترین خیانتها را دانشمندان غیر عاقل کردهاند.
🔹️بدون سکان کشتی نمیتواند جهت حرکتش را حفظ کند لذا عقل و علم بدون صبر فایدهای ندارند.
🔸️توکل یاریدهنده و پیشران خوبی است برای حرکت در دریای مواج مشکلات.
توکل کننده نیز همه چیز را آماده کرده تا حرکت انجام شود اما میداند که همهی آنچه که انجام داده کافی نیست.
وقتی کارهای ما منجر به نتایج میشود که خدا بخواهد.
🌼🌸🏵🌼🌸🏵🌼🌸🏵
#میلاد_امام_موسی_کاظم (ع) مبارک.
@mirzaei_ehya
بسم الله الرحمن الرحیم
#خاطره ۱۱
#آیات_و_نشانههای_الهی
#نگرش_آیه_ای
#ما_اکثر_العبر_و_اقل_الاعتیار
#انصاف
#روزی_مقدر
🔶️ بعد از مهاجرت از قم به مشهد، چند وقتی در فکر این بودم که منزلی که در قم، پدرم تهیه کرده بودند، خالی نماند و از طرفی تمایل به اجارهدادن آن نداشتم تا اینکه بالاخره تصمیمم برای فروش خانه قطعی شد. بالاخره به قم رفتم و برای فروش خانه اقدام کردم.
🔹️ در میان گفتوگوهایی که با صاحبخانهی فعلی منزلمان در قم داشتم، فهمیدم که آنها چند ماه قبل از خریدن منزل ما، منزلی که حدود ۱۰ درصد گرانتر از قیمت کارشناسی منزل ما بود، معامله کرده بودند ولی به دلایلی کار به سر انجام نرسیده بود.
یعنی آنها تا ۱۰ درصد بیش از قیمتی که منزل ما را خریده بودند، قدرت خرید داشتند. اتفاقا منزل ما هم به دلایل شرایط خاصی که داشت، به راحتی ظرفیت داشت که همین مقدار بالاتر از قیمت اعلام شده، به فروش برسد.
🔍 بعدا متوجه شدم که پول نقدی که این افراد داشتند، چیزی معادل قیمت خانهی ما بوده است و قیمت بیشتر را به اتکای وامی که من آن را شرعی نمیدانستم، میتوانستند پرداخت کنند.
🖇 یادم آمد که قبل از فروش خانه وقتی دو کارشناسی که از جاهای مختلف آورده بودم، قیمت یکسانی را برای خانه معین کردند، با خودم گفتم، الآن بازار خیلی خراب است. قیمتها ناپایدار است. در چنین شرایطی تا خانه را بفروشی و کارهای قانونی و شهرداری و محضر انجام شود، یک ماهی طول میکشد. منطقی است که ۶، ۷ درصدی، قیمت خانه را بالاتر بگویم تا با چانهزدنها و هزینهها و احیانا اختلاف قیمتها در این مدت زمان، خیلی ضرر نکنم.
🔍 با خودم گفتم: این « #انصاف » نیست. گفتم یک عددی میگویم که منصفانه باشد! دیدم منزل چند میلیونی خرج دارد. قیمتگذارها هم، متراژ خانه را یک متر بیشتر از اندازهی واقعی حساب کرده بودند و بر همین اساس قیمت بیشتری ارائه داده بودند.
خرج خانه و قیمت متراژ اضافی را کم کردم و یک عدد غیر رُند ولی دقیق و منصفانه به دست آمد!
👈 من چون عدد منصفانه را گفته بودم، معادل پول نقدی که آنها داشتند، توانستم پولی ان شاء الله پاک دریافت کنم.
اما اگر عدد غیرمنصفانه را میگفتم، اگرچه همان افراد خانه را از من میخریدند ولی مبلغی که بیش از قیمت منصفانه بود، از پولی ناپاک به دست میآمد.
🔺️ نتیجهاش این میشد که هم خودم به دلیل وادار کردن دیگری به کار غیر شرعی، آلوده میشدم و هم پول آلوده دریافت میکردم و دست و بالم آلوده میشد!
✅ به نظرم، همیشه چنین است. اگر انصاف نداشته باشیم، ممکن است پولی بیشتر از حق خودمان دریافت کنیم و جیبمان بزرگتر شود، اما آن پول حقیقتا آلوده است. هم ما را آلوده میکند و هم پولها و روزیمان را و به دنبالش زن و بچهای را که از این روزی میخورند.
⭕💡بعد از چند سال، این «روزی ناپاک» آثار خود را در زندگی ما، در بچهی ما، در زن ما، در خود ما، میگذارد و چه بسا نفهمیم که این مشکلات از کجا آب میخورد!!
@mirzaei_ehya
بسم الله الرحمن الرحیم
🖇 این پیام و پیام بعدی در ۳۰ دی ماه ۱۳۹۸ در همین کانال منتشر شده است.
با خودم فکر میکردم چه قدر به درد ایام کرونا میخورد!
🔹️ برخی در کرونا همهی توصیههای بهداشتی را رعایت میکنند، در عین حال موحد هستند
🔸️ اما برخی مشرکانه توصیهها را رعایت میکنند!
👈 بت بزرگ زمان ما ...
@mirzaei_ehya
بسم الله الرحمن الرحیم
🗒 منبر متنی: توجیه المسائل کربلا
🔍توجیهها و بهانههایی برای با««حسین»»(علیه السلام) نبودن
💢جلسهی اول
🖇طرح این مطلب را، از کتابی با همین نام، نوشتهی جناب آقای «سید علی اصغر علوی» برداشتهام. اما محتوا و متن نوشتار عملا نوشتار حقیر است و ارتباطی با نوشتار ایشان ندارد.
دوستانی که علاقه دارند، میتوانند کتاب ایشان را که انتشارات بسیج دانشجویی دانشگاه امام صادق علیه السلام منتشر کرده است، تهیه بفرمایند.
.
.
.
👈 «توجیه» چیست؟
👈 چه میشود که دست به «توجیه» میزنیم؟
💡«دلیل» با «توجیه» فرق دارد.
«دلیل» علت واقعی انجام کار است ولی چه زمان «توجیه» میگویند؟
🔍 زمانی که «عملِ» ما، با ارزشهایمان هماهنگی نداشته باشد، «توجیه» آغاز میشود.
«توجیه» عملی است که برای ارضای خاطر خود یا دیگران، زمانی که کار خود را ضد ارزش میدانیم، انجام میدهیم.
«توجیه» یا همان «بهانهتراشی»، آبروسازی برای آبروی بربادرفتهی کسانی است که به نیکی شناخته میشوند.
⚠️ افرادی که به بدی شهرت دارند، چندان نیازی به این کار نمیبینند ولی امان از جامعهی دینداران!
آنها نمیخواهند، «ظاهر» و «صورت محترم» خود را از دست بدهند!
پس #توجیه، نوعی #ظاهرسازی است، زمانی که خود میدانیم خطاکاریم.
❌«توجیه گناه» بدتر از «گناه» است.❌
🔺️ «توجیه گناه» یعنی نه فقط «گناه کردن» بلکه «گناه» را «نیک جلوه دادن» که «گناهی دیگر» است. «توجیه گناه» نوعی «گمراهکردن دیگران» نیز هست.
اگر بعد از «گناه» شجاعت «قبول گناهکاربودن» را داشته باشیم، لااقل ممکن است به مقام «توبه» برسیم.
ولی اگر اهل «توجیه گناه» باشیم، توفیق «توبه» را هم معمولا از دست میدهیم.
📌 بهانهتراشی یعنی خود را به ندیدن بزنی در حالی که به وضوح میبینی!
از موانع بزرگ موفقیت و بهترین بودن!
بهانه یعنی #عذر _بدتر_از_گناه ...
حرف کلی زدن ساده است
در جای خود، در آن محلی که باید، نبایدها را مرتکب میشویم.
امیدوارم خداوند به همه، توفیق تصمیم گیری صحیح در لحظات حساس را عنایت فرماید.
🔸️ گاهی باید بین خوب و بد یکی را انتخاب کنیم.
🔷️ ولی گاهی باید بین خوب و خوبتر، خوبتر را برگزینیم.
شاید گاهی انتخاب خوب در مقابل بد، چندان سخت نباشد، ولی انتخاب خوبتر در مقابل خوب خیلی سخت است.
💡💡💡 خداوند در قرآن بعد از اینکه از خلقت و آفرینش این جهان سخن میگوید، میفرماید(سوره هود، آیه۷):
برای اینکه شما را بیازماید که کدام یک از شما «بهترین عمل» را انجام میدهید.
«احسن عملا» یعنی « #بهترین_عمل »
نفرمود کدام یک از شما عمل نیک انجام میدهید. سخن از خوب در مقابل بد نیست.
سخن از خوبترین عمل است.
🔍 چه کسی «در مدینه تفسیر قرآن گفتن» را رها میکند و عضوی از «کاروان قرآن ناطق» میشود.
چه کسی به کعبه پشت میکند و رو به حسین(ع) و با حسین(ع) باقی میماند.
«رو به کعبه کردن» و «در مدینه تفسیر گفتن» هر دو نیکوست ولی «بهترین عمل» نیست.
جاماندهها از غافلهی حسین، در امتحان الهی شکست خوردند، هر چند «طواف کعبه» کنند و «تفسیر قرآن» بگویند.
سخن بر سر بهترينها هست. برخی به خوب راضی هستند.
🚫 این بهانهی اول #شیطان است. خوب باش، کافی است!
ما باید بهترین باشیم. خوب بودن کافی نیست. خوبها در امتحان الهی، #جاماندهها هستند.
خدا برای تنها «خوببودنِ» ما آسمان و زمین را نیافرید. آسمانها و زمین، آفریده شد تا ما «بهترین» باشیم.
⭕کسی که دو روزش یکسان باشد، مغبون است.⭕
(حدیث مشهور حضرت امیرالمومنین علیهالسلام)
نفرمود کسی که پسرفت کند. کسی که پسرفت میکند بهتر همان که بمیرد.
خوب است خدا به او لطف کند و نفسش را بگیرد تا بیش از این در درّهی هولناک دنیا سقوط نکند.
فرمود کسی که دو روزش مساوی باشد. کسی که در جا بزند.
کسی که هر روز بهتر از دیروز نشود. نمازهای امروزش نمازتر از دیروز نباشد.
افسوس از کمی توشه و طول راه…
بهانهها فرق دارند.😔😔
برخی بهانه آوردند برای با حسین(ع) «نبودن».
برخی برای با حسین(ع) «نماندن».
برخی برای با حسین(ع) «جنگیدن».
برخی برای «رفتن به قتلگاه» و برخی برای «غارت خانوادهی او»…
🆔 ble.ir/mirzaei_ehya/
🆔 eitaa.com/mirzaei_ehya/
🆔 telegram.me/mirzaei_ehya/
🆔 instagram.com/mirzaei_ehyaa/
🆔aparat.com/dinshenasi.com/
🌐 www.dinshenasi.com
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈
📺 توجیه المسائل کربلا
🔺️ بهانههایی برای با امام حسین(ع) نبودن
🔹️قسمت اول
👈 موضوع: انواع بهانهها
📥مدت: ۵:۲۵
💠 این مجموعه قابل ارائه با عنوان دیگری مثل یکی از محورهای اصلی بحث #سبک_زندگی_اسلامی _ #محور_تفکر_و_اندیشه، در موضوع #بهانه هم قابل پیگیری است. بحث بهانه یکی از محورهای اصلی تفکر و اندیشه است که در این مجموعه سخنرانی با رویکرد اسلامی با ابعاد آن آشنا میشویم.
،
🎬 #قطعهی_تصویری
🎙#احمد_میرزایی
#امام_حسین_ع
#محرم
#شب_اول_محرم
#توجیه_گناه
#بهانه_تراشی
#انجام_وظیفه
#کوفه
#ما_ملت_امام_حسینیم
#هر_خانه_یک_حسینیه
🖇 میتوانید در ثواب این برنامه با انتشار حداکثری آن مشارکت داشته باشید.
🆔 ble.ir/mirzaei_ehya/
🆔 eitaa.com/mirzaei_ehya/
🆔 telegram.me/mirzaei_ehya/
🆔 instagram.com/mirzaei_ehyaa/
🆔aparat.com/dinshenasi.com/
🌐 www.dinshenasi.com
200821_2015.mp3
14.71M
┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈
💠 سخنرانی استاد احمد میرزایی، هیات نخبگان دانشجویی شهرستان اسفراین محرم ۱۳۹۹
💢 بتها و زنجیرها؛ جلسهی اول
📌 اول محرم ۱۴۴۲
🔍 تا حالا به تواناییهای خودت فکر کردی؟
🔍 میدونی چه زنجیرهایی مانع حرکتته؟
🔍 ۹۵۰ ویژگی مخصوص به انسان که در حیوانات نیست!
#امام_حسین_ع
#سخنرانی #محرم
#ما_ملت_امام_حسینیم
#هر_خانه_یک_حسینیه
📢 #قطعهی_صوتی
🎙#احمد_میرزایی
🖇 میتوانید در ثواب این برنامه با انتشار حداکثری آن مشارکت داشته باشید.
🆔 ble.ir/mirzaei_ehya/
🆔 eitaa.com/mirzaei_ehya/
🆔 telegram.me/mirzaei_ehya/
🆔 instagram.com/mirzaei_ehyaa/
🆔aparat.com/dinshenasi.com/
🌐 www.dinshenasi.com
200822_0649.mp3
7.24M
┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈
💠 منبر کوتاه صبحگاهی، هیئت #بیداری ، محرم ۱۳۹۹
💢 سبک زندگی مجاهدانه
👈جلسهی اول با محوریت #انتظار
#امام_حسین_ع
#سخنرانی #محرم #منبر
#سبک_زندگی_مجاهدانه
#ما_ملت_امام_حسینیم
#هر_خانه_یک_حسینیه
📢 #قطعهی_صوتی
🎙 #احمد_میرزایی
🖇 میتوانید در ثواب این برنامه با انتشار حداکثری آن مشارکت داشته باشید.
🆔 ble.ir/mirzaei_ehya/
🆔 eitaa.com/mirzaei_ehya/
🆔 telegram.me/mirzaei_ehya/
🆔 instagram.com/mirzaei_ehyaa/
🆔aparat.com/dinshenasi.com/
🌐 www.dinshenasi.com
بسم الله الرحمن الرحیم
🗒 منبر متنی: توجیه المسائل کربلا
🔍توجیهها و بهانههایی برای با««حسین»»(علیه السلام) نبودن
💢جلسهی دوم
🖋مسالهی ۱
💠 خداوند متعال ما را از اهل بهانهجویی قرار ندهد.
لااقل اگر اشتباه میکنیم، پشیمان شویم و نه اینکه آن را توجیه کنیم.
اهل #بهانه راه #توبه را بر خود میبندند.
🔺️ بهانههای با «حسین»(علیه السلام) نبودن، یکدست نبود.
برخی با حسین آمدند ولی برای نماندن خود توجیه داشتند.
برخی برای نیامدن خود توجیه داشتند.
از ابتدا همراه حسین نشدند. او آنها را دعوت کرد ولی نپذیرفتند.
برخی برای رفتن در سپاه مقابل حسین بهانههایی داشتند. گفتند میرویم ولی نمیجنگیم.
برخی برای مبارزه با او بهانههایی داشتند.
برخی برای …
❗جالب اینکه برخی برای خودِ امام حسین علیه السلام هم توجیه میآوردند.
میگفتند: چرا میروی؟ مگر یزید جنایتکار نیست؟
به تو رحم نخواهد کرد.
میگفتند: مردم کوفه اهل وفا نیستند، پس با یزید بیعت کن.
ما هم در مسیر زندگی خود، تک تک این مراحل را داریم.
اگر اشتباه کنیم، معمولا برای اشتباهاتمان توجیهاتی داریم.
بالاتر اینکه اگر بخواهیم درست برویم، اطرافیانمان از زن و والدین و برادر و خواهر تا دوست و فامیل و آشنا و … آن قدر توجیه برایمان میتراشند که به گونهای ما را از حق منصرف کنند.
اما امام حسین(ع) و یارانش دو کار نکردند.
نه برای اشتباهکردنشان توجیه کردند و نه توجیهات دیگران را پذیرفتند.
وقتی #راه_حق را یافتند، با #استقامت تمام به سوی آن حرکت کردند.
💡تذکری مهم:
یکی از مشکلات این سنخ مباحث این است که معمولا کلیات آن مورد قبول همگان است.
همه میدانیم بهانهتراشی خوب نیست!
همه میدانیم که وقتی کاری اشتباه است، نباید آن را توجیه کرد! ولی چرا باز چنین میکنیم.
گاهی از روی آگاهی است ولی در بسیاری از موارد از روی عدم توجه به مصادیق است.
یعنی فرد نمیخواهد بهانهتراشی کند ولی غافل است از اینکه این دلیلی که میآورد، توجیهی از وساوس ابلیس است که بر او پوشیده مانده!
لذا حتی غربیهایی که در این زمینه کتاب نوشتهاند، خیلی به مصادیق این توجیهات پرداختهاند.
به امید خدا ما هم مفصلا به اقسام توجیهات از زاویهی دینی خواهیم پرداخت.
👈 اتمام حجت:
یکی از خصلتهای انسانهای برتر این است که بر همگان #اتمام_حجت میکنند.
راه عذر و بهانه را بر همه میبندند.
یوسف(ع) راه عذر را بر زیبارویان بست و یوسف زهرا(ع)، راه عذر را بر همگان.
#انجام_وظیفه حتی به قیمت از دست دادن همه چیز…
🆔 ble.ir/mirzaei_ehya/
🆔 eitaa.com/mirzaei_ehya/
🆔 telegram.me/mirzaei_ehya/
🆔 instagram.com/mirzaei_ehyaa/
🆔aparat.com/dinshenasi.com/
🌐 www.dinshenasi.com
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈
📺 توجیه المسائل کربلا
🔺️ بهانههایی برای با امام حسین(ع) نبودن
🔹️قسمت دوم
👈 موضوع: بهانهی اول، خوب و خوبتر
📥مدت: ۴:۴۸
💠 این مجموعه قابل ارائه با عنوان دیگری مثل یکی از محورهای اصلی بحث #سبک_زندگی_اسلامی _ #محور_تفکر_و_اندیشه، در موضوع #بهانه هم قابل پیگیری است. بحث بهانه یکی از محورهای اصلی تفکر و اندیشه است که در این مجموعه سخنرانی با رویکرد اسلامی با ابعاد آن آشنا میشویم.
🎬 #قطعهی_تصویری
🎙#احمد_میرزایی
#امام_حسین_ع
#محرم
#شب_دوم_محرم
#خوب_و_خوب_تر
#توجیه_گناه
#بهانه_تراشی
#انجام_وظیفه
#کوفه
#ما_ملت_امام_حسینیم
#هر_خانه_یک_حسینیه
🖇 میتوانید در ثواب این برنامه با انتشار حداکثری آن مشارکت داشته باشید.
🆔 ble.ir/mirzaei_ehya/
🆔 eitaa.com/mirzaei_ehya/
🆔 telegram.me/mirzaei_ehya/
🆔 instagram.com/mirzaei_ehyaa/
🆔aparat.com/dinshenasi.com/
🌐 www.dinshenasi.com