#امام_حسین_علیهالسلام
#ورود_به_کربلا
#جودی_خراسانی
آه! از آن ساعت که سبط مصطفی
گشت وارد بر زمین کربلا
پس به یاران کرد رو، سلطان دین
گفت کای یاران! مقام ماست این
بار بگشایید، خوشمنزلگهی است
تا به جنّت زین مکان، اندک رهی است
بار بگشایید کاینجا از عتاب
میشود لبها کبود از قحط آب
بار بگشایید کاینجا از جفا
امّ لیلا گردد از اکبر، جدا
بار بگشایید کاینجا بیدرنگ
بر گلوی اصغرم آید خدنگ
الغرض؛ در آن دیار پُرمحن
کرد چون سلطان مظلومان، وطن
@emame3vom
گفت: در این سرزمین، جای من است
این زمین تا حشر، مأوای من است
چون در اینجا من به جسم چاکچاک
از سر زین، سرنگون گردم به خاک
من، تن تنها و دشمن، صد هزار
پیکرم، مجروح و زخمم، بیشمر
«جودیا»! دم درکش از این داستان
خون مکن زین بیش، قلب دوستانا
«اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَالفَرَج»
📚 دیوان جودی
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#جودی_خراسانی
یاد هر گه کنم از زینب و سوز جگرش
کشم آهی که فتد در دل گردون، شررش
کام نادیده ز ایّام که در اوّل عمر
سوخت از داغِ غمِ مادر و جدّ و پدرش
بود در ماتم جدّ و پدر و مادر خویش
که شد از بهر حسن، مِعجر نیلی به سرش
پارههای جگر زار حسن را در طشت
چون نظر کرد زغم،پاره شد ازغم، جگرش
چشم او بود هنوز از غم دوران، خونین
که سوی کوفه کشانید، قضا و قدرش
خیمهاش گشت به پا،چون به لب شطّ فرات
جاری آمد شط دیگر ز دو چشمان ترش
چاک زدپیرهن و خاک به سر کرد، چو دید
بیسر افتاده تن پاک دو نورس پسرش
شش برادر به یکی روز همه بیسر دید
که ز بار غم هر یک، چو کمان شد، کمرش
اکبروقاسم و عبّاس و حسین کشته و شد
خولی و حرمله و شمر و سَنان، همسفرش
روزِ وارد شدن شام، شب از گریه نخفت
بس که بارید به سر،سنگ ز هربام و درش
«جودیا»!اشک تووآه تو، بیحاصل نیست
این نهالی ست که در حشر، بیابی ثمرش
.
#شام #اسارت
#مجلس_یزید
#خرابه_شام
#جودی_خراسانی
جمعی که خلق شد دو جهان از برایشان
دادند در خرابۀ بیسقف، جایشان
آنان که بودشان به سر نُه سپهر، جای
مجروح از پیادهرَوی بود، پایشان
شخصی کنیز خواست از آن فرقهای که بود
جبریل، خادم درِ دولتسرایشان
آنان که بود بر سرشان مهر، سایبان
در آفتاب، سوخت رخ مهلقایشان
آنان که شُست قابلهشان ز آب سلسبیل
از تشنگی پرید رخ و رنگهایشان
جمعی که بانوی حرم کبریا بُدند
از نینوا به عرش برین شد، نوایشان
کردند نرم، سینۀ جمعی که روز و شب
زهرا به روی سینه همیداد، جایشان
جمعی که بود پنجۀ ایشان، گرهگشای
بستند دستها ز جفا از قفایشان
آن فرقهای که واسطۀ رزق عالمند
دادند نان به رسم تصدّق، برایشان
«جودی»، به روزگار زند خیمۀ شهی
از آن دمی که گشت گدای گدایشان
@emame3vom
«اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَالفَرَج»
📚 دیوان جودی
#اربعین
#جودی_خراسانی
رفتم من و هوای تو از سر نمیرود
داغ غمت ز سینۀ خواهر نمیرود
برخیز تا رویم، برادر! که خواهرت
تنها به سوی روضۀ مادر نمیرود
گر بیتو زینب تو کند جایْ در وطن
از خجلتش به نزد پیمبر نمیرود
خواهم بَرَم عیال تو را در وطن ولی
لیلا ز روی مرقد اکبر نمیرود
از روی تربت تو که «دار الشّفای» اوست
سوی حجاز، عابد اطهر نمیرود
سوز گلوی خشک تو اندر لب فرات
ما را ز یاد تا لب کوثر نمیرود
پهلوی چاکخوردهات از نیزۀ سَنان
ما را ز یاد تا صف محشر نمیرود
تا گوشۀ لحد شودم جا، ز خاطرم
کنج تنور خولی کافر نمیرود
زآن لعل لب، تلاوت قرآن به نوک نی
از خاطرم به حقّ پیمبر! نمیرود
بزم یزید و طشت زر و چوب خیزران
از یاد ما، به حضرت داور! نمیرود
«جودی» ز یاد آن لب خشکیدهات، شها!
گر در جنان رود، لب کوثر نمیرود
«اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَالفَرَج»
📚 دیوان جودی
@emame3vom
#اربعین
#جودی_خراسانی
پس از تو، جان برادر!چه رنجها که کشیدم
چه شهرها که نگشتم،چه کوچهها که ندیدم
به سختجانی خود آن قَدَر نبود گمانم
که بیتو، زنده ز دشت بلا، به شام رسیدم
برون نمود در آن دم چو خصم، پیرهنت را
به تن ز پنجۀ غم، جامه هر زمان بدریدم
چو ماه چارده دیدم، سر تو را به سر نی
هلالوار ز بار مصیبت تو، خمیدم
زدم به چوبۀ محملسر، آن زمانکه سر نی
به نوک نیزۀ خولی، سر چو ماه تو دیدم
ز تازیانه و طعن سنان و طعنۀ دشمن
دگر ز زندگی خویش گشت قطع، امیدم
شدم چو وارد بزم یزید، بازوی بسته
هزار مرتبه مرگ خود از خدا طلبیدم
هنوز بر کف پایم، نشان آبله پیداست
به راه شام ز بس از جفا پیاده دویدم
ولی به این همهغم، شاد از آنم، ای شه خوبان!
که نقد جان به جهان دادم و غم تو خریدم
از این حکایت جانسوز، «جودیا»! صف محشر
به نزد شاه شهیدان، شریک، همچو شهیدم
«اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَالفَرَج»
📚 دیوان جودی
.
@emame3vom
#حب_الحسین_یجمعنا #کربلا
#الاربعین_مقدمه_الظهور
#الحسین_یجمعنا
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
.
.
#شام_بلا
#مجلس_یزید
#جودی_خراسانی
چوب ستم بر این سر اَنوَرمزن یزید
تیر اَلم به جان پیمبر مزن یزید
این سر که نیست از زدنش بر تو واهمه
بودی مدام زینت آغوش فاطمه
باشد هنوز لعل لب او چو کَهربا
از بس کشید تشنگی این سر به کربلا
تنها همین نه از تو به این سر عتاب شد
از هر سری به این سر بی کس عذاب شد
از ضرب سنگ کینۀ این قوم پور کین
این سر بسی ز نیزه فتاده ست بر زمین
این سر که آفتاب از او کرده کسب نور
خولی نهاده است به خاکستر تنور
این سر که داده بوسه بر او سید اَنام
آویختند بر درِ دروازههای شام
این سر که دیده این همه جور مُعاندین
او را رواست چوب زدن؟ در کدام دین؟!
بنما ز کردگار، تو آزرمی ای یزید!
از روی جدّ او بنما شرمی ای یزید!
زینب چو دید کِشت امیدش ثمر نکرد
آهش به آن ستمگرِ دلسخت اثر نکرد
آخر به طعنه گفت بزن خوب میزنی
ظالم به بوسهگاه نبی چوب میزنی
«اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَالفَرَج»
«اللهم العَن الجِبت والطّاغوت والنّعثل»
📚 دیوان جودی
...................
#کلیات_مصائب #اسارت
#صبوری_خراسانی
فلک!با عترت خیر البشر،لختی مدارا کن
مدارا کن به آل الله و شرم از روی زهراکن
ره شام استدر پیشوهزاران محنتاندر پی
بهاهلالبیترحمی،ایفلکدر کوهوصحراکن
شب تاریک و مرکب ناقۀ عریان، به آرامی
بران اشتر؛ نگویم مهد زرّینْشان، مهیّا کن
شب اَرطفلی ز پشتناقه بر رویزمین افتد
بهآرامیبگیرشدستوبیرونخارش از پا کن
فلک! آن شب که خرگاه ولایت را زدی آتش
دوکودکازمیانگمشد،بگرد،ای چرخ! پیدا کن
شود مهرومهتگم،ایفلکازمشرق و مغرب
بجوی این ماهرویان و دل زینب، تسلّا کن
بهصحرا امّکلثوم استوزینبهردو در گَردش
توهمباایندوخاتون،جستوجودرخاروخاراکن
گمانم زیر خاری هر دو جان دادند با خواری
به زیر خار، گلهای نبوّت را تماشا کن
«اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَالفَرَج»
«اللهم العَن الجِبت والطّاغوت والنّعثل»
📚 دیوان صبوری
.
.
#حضرت_رباب سلاماللهعلیها
#جودی_خراسانی✍
چرا به خاک فتاده، تن مطهّر تو؟
جدا نموده که ای شهریار من! سر تو؟
ز هیچ باب نپرسی چرا ز حال رباب؟
که هست خادمهای، یا حسین! بر در تو
منم که از ره یاری به خود روا دارم
هر آن چه آمده از دست چرخ بر سر تو
ز تشنه کامی اگر جان دهم، ننوشم آب
که وقت دادن جان خشک بود، حنجر تو
دگر به سایه نخواهم نشست، مدّت عمر
کز آفتاب، کسی بر نداشت پیکر تو
نظر دگر به سوی آفتاب و ماهم نیست
چو بر سِنانِ سَنان بنگرم کنون سر تو
خیال جامۀ نو نایدم به دل، حاشا!
که بُرد پیرهن کهنه، خصم از برِ تو
زنم به سینه، دَرَم جامه تا نفس دارم
که نرم شد ز سم اسب، جسم انور تو
نگیرمی به جز از طفل اشک در دامان
که تیر حرمله بشکافت، حلق اصغر تو
رقم زنی تو خود این نظم، «جودیا»! از غم
هنوز زندهای؟ ای خاک تیره بر سر تو!
📚 دیوان جودی
📚 کز سنگ ناله خیزد
.
.
#اسارت
#حضرت_زینب
#اربعین
#زبانحال_حضرت_زینب سلامالله علیها
پس از تو، جان برادر! چه رنجها که کشیدم
چه شهرها که نگشتم، چه کوچهها که ندیدم
به سختجانی خود آن قَدَر نبود گمانم
که بیتو، زنده ز دشت بلا، به شام رسیدم
برون نمود در آن دم چو خصم، پیرهنت را
به تن ز پنجهی غم، جامه هر زمان بدریدم
چو ماه چارده دیدم، سر تو را به سر نی
هلالوار ز بار مصیبت تو، خمیدم
زدم به چوبهی محمل سر، آن زمان که سر نی
به نوک نیزهی خولی، سر چو ماه تو دیدم
ز تازیانه و طعن سنان و طعنهی دشمن
دگر ز زندگی خویش گشت قطع، امیدم
شدم چو وارد بزم یزید، بازوی بسته
هزار مرتبه مرگ خود از خدا طلبیدم
هنوز بر کف پایم، نشان آبله پیداست
به راه شام ز بس از جفا پیاده دویدم
ولی به این همه غم، شاد از آنم، ای شه خوبان!
که نقد جان به جهان دادم و غم تو خریدم
ازین حکایت جانسوز، «جودیا»! صف محشر
به نزد شاه شهیدان، شریک، همچو شهیدم
#جودی_خراسانی
.....................
.
#راس_الحسین
#شب_جمعست_هوایت_نکنم_میمیرم💔
از نای من به ناله چو افتاد نای نی
عالم شنید از پس آن های های نی
تو بر فراز نیزه و من در قفای نی
آنقدر سنگ خوردهام از لا به لای نی
تا اینکه یافتم سرت از رد پای نی
هجران توست آتش و نیزار زینب است
قرآن بخوان که حفظ شود آبروی تو
رنگین شده است ساقه نی از گلوی تو
در حسرتم که نیزه کند شانه موی تو
ای منتهای آرزویم گفتوگوی تو
ای نازنین بناز خریدار زینب است
#محمود_کریمی✍
.
.
#اسارت
جمعی که خلق شد دو جهان از برایشان
دادند در خرابهی بیسقف، جایشان
آنان که بودشان به سر نُه سپهر، جای
مجروح از پیادهرَوی بود، پایشان
شخصی کنیز خواست از آن فرقهای که بود
جبریل، خادم درِ دولتسرایشان
آنان که بود بر سرشان مهر، سایبان
در آفتاب، سوخت رخ مهلقایشان
آنان که شُست قابلهشان ز آب سلسبیل
از تشنگی پرید رخ و رنگهایشان
جمعی که بانوی حرم کبریا بُدند
از نینوا به عرش برین شد، نوایشان
کردند نرم، سینهی جمعی که روز و شب
زهرا به روی سینه همیداد، جایشان
جمعی که بود پنجهی ایشان، گرهگشای
بستند دستها ز جفا از قفایشان
آن فرقهای که واسطهی رزق عالمند
دادند نان به رسم تصدّق، برایشان
«جودی»، به روزگار زند خیمهی شهی
از آن دمی که گشت گدای گدایشان
#جودی_خراسانی ✍
#دیوان_جودی_عنبرانی
#اسارت
#کوفه
#شام
............
.
#اسارت
#شام
#مرثیه
۱۱۲۵
قافله تا رسید واویلا
موی ما شد سپید واویلا
ما عزادارو شامیان دادند
همه تبریک عید واویلا
کودکان و زنان، بدون پناه
صفدوا فی الحدید واویلا
سخن آهسته، روضه سربسته
سُبیَ کالعبید واویلا
بین بازار برده ها دیدند
قدّ زینب خمید واویلا
سر اصغر زمین که خورد، رباب
رنگ رویش پرید واویلا
با اشاره به رأس پاک حسین
یکنفر میدوید واویلا
گفت این سر، سر مسلمان نیست
خار بر دل کشید واویلا
این سری که به نیزه جلوهگر ست
چه بلاها که دید واویلا
هست پیدا ز گردنش، قاتل
بد گلو را برید واویلا
آنکه سر را برید با دشوار
عمه را میزند سرِ بازار
#محمود_اسدی_شائق ✍
.