eitaa logo
امام حسین ع
27.3هزار دنبال‌کننده
432 عکس
2.3هزار ویدیو
2.2هزار فایل
کانال مداحی و شعر و سبک https://eitaa.com/emame3vom
مشاهده در ایتا
دانلود
. 🎤 آنکه از بارِ غم خمیده ، توئی داغ بر روی داغ دیده ، توئی کدوم روضه رو بخونیم که نام زینب نباشه ... ؟ بینِ در و دیوار بریم ، زینبه ... تو خونه ی امیرالمومنین (علیه السلام) ، خانه دار زینبه ... کنار بستر وفرق شکافته ی بابا بریم ، زینبه ... کنار تشت پر از خونِ امام حسن ، زینبه ... اما خوب بود ، تشیع جنازه ی امام حسن (علیه السلام ) ، نبود ببینه بدن برادر رو تیرباران کردند .. کربلا زینبه ، قتلگاه زینبه ، خیمه گاه زینبه ، کنار بدن علی اکبر(علیه السلام ) ، زینبه ... همه جا زینبه ، همه جا زینبه ... امشب کدوم روضشو بخونم ، شما دلداده ها گریه کنید ... آنکه از بارِ غم خمیده ، توئی داغ بر روی داغ دیده ، توئی آنکه هم بوده مادر دو شهید هم شده مادرش شهیده توئی آنکه از خیمه گاه تا گودال همه ی راه را دویده ، توئی شاعر : تا دید حسینش رو زمین افتاده ، از تو خیمه ، پابرهنه بیرون دوید ... مقتل نوشته ، سیدا ، عمه جانتون زمین میخورد بلند میشد ، میگفت : حسین ... از حرم تا قتلگه زینب صدا میزد حسین دست و پا میزد حسین زینب صدا میزد حسین .. نمیدونم این روضه رو بخونم امشب یا نه ؟ این روضه مالِ امشب نیست ، روضه مالِ شب عاشوراست ، بزار یه روضه ساده تر وآرامتر بخونم ... ان شاءالله شب عاشورا اگر زنده بودیم روضه قتلگاه میخونم ... بزار روضه ای رو بخونم که میخواستند زینب رو از کربلا ببرند ... فکر نکنی روضه اسارت سخت نیست ، امام زمان ارواحنا فدا فرمود ... گفتند آقا کدوم روضه سخته ؟ فرمود : اسارت عمه ام زینب ... خیز و نگذار که ما را به اسیری ببرند من که از راهیِ بازار شدن بیزارم ... هر کجای مجلس که نشستی ، نوکریتو نشون بده ، بزار صداتو امام زمان (عج) بشنوه ... : تو دعا کن که کنار بدنت جان بدهم فکرِ همراهیِ با شمر دهد آزارم شاعر : چرا ؟ آخ ، یه درد ، زینب رو آتیش میزنه .. داغ یه طرف ، بدن بی سر یه طرف ، بچه های بی بابا یه طرف ، اما یه نگاه میکرد می دید ، همون کسی که روی سینه ی حسینش نشسته بود ، الان بالا سرِ بچه ها ایستاده ، تازیانه به دست گرفته ، نگاه میکنه ، لبخند میزنه ، میخنده ، ای حسیییین ... یه عده پدر و مادرای شهدا ، زمان صدام لعنت الله علیه ، که راه کربلا باز شد ، هرچی بهشون میگفتند ، بیائید بریم کربلا ... میگفتند : تا صدام هست ما نمی آئیم ، میگفتند : بچه ی ما به دست این ملعون به شهادت رسید ، تا صدام هست ما کربلا نمی آئیم ... بمیرم برا زینب ، هر موقع سرشو بلند میکرد می دید شمر بالای سرش ایستاده ... حسییین .. تو دعا کن که کنار بدنت جان بدهم فکرِ همراهیِ با شمر دهد آزارم .. اسب ها ، پای خود از سینه ی او بردارید من هم از این تنِ بی سر شده سهمی دارم ... نگذاشتند وداع کنه ، اونقدر عمه جانتون رو با تازیانه زدند ، من نمیگم زدند ، سکینه میگه ... وقتی آمد کنار بدنِ بی سرِ بابا ، صدا زد بابا : اُنظُر إلی عَمَّتیَ الْمَضروبَة ( مقتل مقرم ، ص491 العیون العبری ، ص198 ) بابا بلند شو ببین دارن عمه رو میزنند .. حالا بگو حسییین .. حسین .. عمه جان بزار بزنند ، عمه .. بزار بزنند ، اینا زدن کارشونه .. اینان همانند که آتش به خانه میزدند پیشِ علی ، فاطمه را با تازیانه میزدند ... 27/11/1400 .👇
. علیه‌السلام آسمان را به روی تختۀ در می‌بردند تاج سر بود که باید روی در می‌بردند سر و سامان همه بی‌کس و بی‌سامان بود پا ز یک‌سوی، سر از یک طرف آویزان بود او درست‌است‌که‌یک‌همدم‌وغمخوار نداشت بدنش روی دری بود که مسمار نداشت جگرش پاره شد اما به دل تشت نریخت عضو عضو بدنش هر طرف دشت نریخت بود زندانی و در مجلس اغیار نرفت همره اهل و عیالش سر بازار نرفت کسی از دور به پیشانی او سنگ نزد گرگ درنده به پیراهن او چنگ نزد کنج زندان خبر از بزم می‌ و جام نبود دخترش ثانیه‌ای در ملأ عام نبود سر سجاده و در حال سجودش نزدند هر دودستش به بدن بود و عمودش نزدند تن او ماند روی خاک ولی چاک نشد تیغ خونین شده با پیرهنش پاک نشد بود مظلوم ولی هفت کفن داشت به تن گریه می‌کرد به‌جسمی که نشدغسل و کفن «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» «اللهم العَن الجِبت والطّاغوت والنّعثل» https://eitaa.com/emame3vom/57323 .
. 🔹السّلامُ عَلیكَ ﺃَﻳُّﻬَﺎ ﺍلإِْﻣَﺎمُ ﺍلعاَﺑِﺪُ🔹 السّلامُ ﻋَﻠَﻴﻚَ ﺃَﻳُّﻬَﺎ ﺍلإِْﻣَﺎمُ ﺍﻟﺴَّﻴِّﺪُ ﺍﻟﺮَّﺷِﻴﺪُ آسمان را به روی تخته ی در می بردند تاج سر بود که باید روی سر می بردند سرو سامان همه بی سر و بی سامان بود پا به یک سوی ، سر از یک طرف آویزان بود او درست است که یک همدم و غمخوار نداشت بدنش روی دری بود که مسمار نداشت جگرش پاره شده اما به دل تشت نریخت عضو عضو بدنش هر طرف دشت نریخت بود زندانی و در مجلس اغیار نرفت همره اهل و عیالش سر بازار نرفت کسی از دور به پیشانی او سنگ نزد گرگ درنده به پیرهن او چنگ نزد کنج زندان خبر از بزم می و جام نبود دخترش ثانیه ای در ملاء عام نبود سر سجاده و در حال سجودش نزدند هر دو دستش به تنش بود و عمودش نزدند تن او ماند روی خاک ولی چاک نشد تیغ خونین شده با پیرهنش پاک نشد بود مظلوم ولی هفت کفن داشت به تن گریه میکرد به جسمی که نشد و غسل و کفن ...................... 🔹السّلامُ عَلیكَ ﺃَﻳُّﻬَﺎ ﺍلإِْﻣَﺎمُ ﺍلعاَﺑِﺪُ🔹 السّلامُ ﻋَﻠَﻴﻚَ ﺃَﻳُّﻬَﺎ ﺍلإِْﻣَﺎمُ ﺍﻟﺴَّﻴِّﺪُ ﺍﻟﺮَّﺷِﻴﺪُ برجبين آسمان آثار غم پيدا شده نم نم باران دوباره راهي صحرا شده درميان سنگها آيينه اي تنها مباد درميان سنگها آيينه اي تنها شده كاش قلب قفل زندان نيز مثل نيل بود حبس در زندان فرعون زمان موسي شده "رب خلصني"شده ذكر مدامش در قنوت تنگ تر پيش نگاهش عرصه ي دنيا شده در دلش با ديدن زنجير و بند و سلسله روضه هاي عصر عاشوراست كه برپاشده روضه يك كودك آواره ي زبي سرپناه روضه يك دختر بي تاب بي بابا شده روضه تنهايي زينب ميان دشمنان روضه قدهاي از فرط مصيبت تا شده همنفس با كاروان شام در اين لحظه ها مايه تسكين قلبش ذكر يازهرا شده .
. |⇦•به محضرت چو غبار.. و توسل ویژۀ دهۀ کرامت و ولادت حضرت امام رضا علیه السلام _ حاج مهدی رسولی •✾• ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻ به محضرت چو غبار اوفتاده می آیم اراده نیست مرا بی اراده می آیم بر آستان تو ای آستین معجزه ریز به روی دست دلم را نهاده می آیم چنان غبار به پیشت ز اشتیاق حضور گهی سواره و گاهی پیاده می آیم کسی چنان که تو دستم گرفته ای نگرفت چو ذره دست به خورشید داده می آیم اگرچه در به رویم میگشایی اما من فقط به خاطر روی گشاده می آیم السلام علیک دلتنگم ای بمیرم که مایۀ ننگم .. رسید محضر امام رضا(ع) حضرت فرمود ریان ابن شبیب میدونی امروز چه روزیه؟ گفت آقا نمیدونم میشه شما بفرمایید ! فرمود ریان ابن شبیب امروز اول محرمِ .. میخوام بگم یا امام رضا، از خواصِ شما نمیدونست اولِ ماهِ محرمِ .. میدونی این مردم از کی منتظرِ مُحرمند .. حسین .. من که در پیچ و خم جادۀ دنیا ماندم دردم این است چرا این همه تنها ماندم؟! یک نفر نیست به داد منِ تنها برسد؟ در پی «راه بلد» در دل صحرا ماندم حلّ این مشکل امروز به دست فرداست چند سالی است که در حسرت فردا ماندم در حقیقت شده آیا که بپرسم از خود چه قدَر منتظر یوسف زهرا ماندم؟! من به دنبال تو امّا تو کنارم هستی آه ... من با لب تشنه، لب دریا ماندم چه کسی گفته که تو غایبی آقا؟! غلط است منِ آلوده در این غیبت کبری ماندم نوکری روسیهم ... جای تعجّب دارد با تمام بدی ام باز هم «آقا» ماندم یا بگویید:«بیا» یا که بگویید: «برو» خسته ام بس که در این «شاید و امّا» ماندم پسر فاطمه! نگذار که ناکام شوم جلوه کن منتظر جلوه ی طاها ماندم کربلا، پای پیاده، چه قدَر می چسبد من که امسال هم از کرب و بلا جا ماندم شاعر : این همه راه دویدم ز پی دلدارم به امیدی که در این دشت برادر دارم تو دعا کن به کنار بدنت جان بدهم فکر همراهی با شمر دهد آزارم اسب ها پای خود از سینۀ او بردارید من هم از این تن بی سر شده سهمی دارم خیز و نگذار که ما را به اسیری ببرند من که از راهی بازار شدن بیزارم ک عبا داشتی و خرج علی اکبر شد با چه از روی زمین جسم تو را بردارم به وداع من و تو خیره بُوَد چشم رباب خواندم از طرز نگاهش که منم دل دارم شاعر: نه از لباس کهنه ات نه از سرت شناختم تو را به بوی آشنای مادرت شناختم تو را نه از صدای دلنشین روز های قبل که از سکوت غصه دار حنجرت شناختم تو شعر عاشقانه بودی و من این قصیده را میان پاره پاره های دفترت شناختم قیام در قعود را، رکوع در سجود را من از نماز لحظه های آخرت شناختم غروب بود و تازه من طلوع آفتاب را به روی نیزه، از سر منورت شناختم شکست عهد کوفه .. این گناه بی شمار را به زخم های بی شمار پیکرت شناختم تو را به حس بی بدیل خواهر و برادری به چشم های بی قرار خواهرت شناختم اگرچه روی نیزه ای ولی نگاه کن مرا نگاه کن .. منم .. سکینه .. دخترت .. شناختی؟ شاعر: نه تو جسارت دیده ای نه من جسارت نه تو اسارت دیده ای نه من اسارت نه تو به غارت رفته ای نه من به غارت پس ما دو تا قربانِ آن خواهر-برادر با نیزه ای تا شاه را از حال بردند یك یك تماماً رو سوی اموال بردند هر آن چه را كه بود در گودال بردند تسبیح، عبا، عمامه، انگشتر، برادر! شاعر : ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ علیه_السلام ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ .👇
. |⇦•به محضرت چو غبار.. و توسل به حضرت معصومه _ حاج مهدی رسولی ●━━━━━━─────── به محضرت چو غبار اوفتاده می آیم اراده نیست مرا بی اراده می آیم بر آستان تو ای آستین معجزه ریز به روی دست دلم را نهاده می آیم چنان غبار به پیشت ز اشتیاق حضور گهی سواره و گاهی پیاده می آیم کسی چنان که تو دستم گرفته ای نگرفت چو ذره دست به خورشید داده می آیم اگرچه در به رویم میگشایی اما من فقط به خاطر روی گشاده می آیم السلام علیک دلتنگم ای بمیرم که مایۀ ننگم .. رسید محضر امام رضا(ع) حضرت فرمود ریان ابن شبیب میدونی امروز چه روزیه؟ گفت آقا نمیدونم میشه شما بفرمایید ! فرمود ریان ابن شبیب امروز اول محرمِ .. میخوام بگم یا امام رضا، از خواصِ شما نمیدونست اولِ ماهِ محرمِ .. میدونی این مردم از کی منتظرِ مُحرمند .. حسین .. من که در پیچ و خم جادۀ دنیا ماندم دردم این است چرا این همه تنها ماندم؟! یک نفر نیست به داد منِ تنها برسد؟ در پی «راه بلد» در دل صحرا ماندم حلّ این مشکل امروز به دست فرداست چند سالی است که در حسرت فردا ماندم در حقیقت شده آیا که بپرسم از خود چه قدَر منتظر یوسف زهرا ماندم؟! من به دنبال تو امّا تو کنارم هستی آه ... من با لب تشنه، لب دریا ماندم چه کسی گفته که تو غایبی آقا؟! غلط است منِ آلوده در این غیبت کبری ماندم نوکری روسیهم ... جای تعجّب دارد با تمام بدی ام باز هم «آقا» ماندم یا بگویید:«بیا» یا که بگویید: «برو» خسته ام بس که در این «شاید و امّا» ماندم پسر فاطمه! نگذار که ناکام شوم جلوه کن منتظر جلوه ی طاها ماندم کربلا، پای پیاده، چه قدَر می چسبد من که امسال هم از کرب و بلا جا ماندم شاعر : این همه راه دویدم ز پی دلدارم به امیدی که در این دشت برادر دارم تو دعا کن به کنار بدنت جان بدهم فکر همراهی با شمر دهد آزارم اسب ها پای خود از سینۀ او بردارید من هم از این تن بی سر شده سهمی دارم خیز و نگذار که ما را به اسیری ببرند من که از راهی بازار شدن بیزارم ک عبا داشتی و خرج علی اکبر شد با چه از روی زمین جسم تو را بردارم به وداع من و تو خیره بُوَد چشم رباب خواندم از طرز نگاهش که منم دل دارم شاعر: نه از لباس کهنه ات نه از سرت شناختم تو را به بوی آشنای مادرت شناختم تو را نه از صدای دلنشین روز های قبل که از سکوت غصه دار حنجرت شناختم تو شعر عاشقانه بودی و من این قصیده را میان پاره پاره های دفترت شناختم قیام در قعود را، رکوع در سجود را من از نماز لحظه های آخرت شناختم غروب بود و تازه من طلوع آفتاب را به روی نیزه، از سر منورت شناختم شکست عهد کوفه .. این گناه بی شمار را به زخم های بی شمار پیکرت شناختم تو را به حس بی بدیل خواهر و برادری به چشم های بی قرار خواهرت شناختم اگرچه روی نیزه ای ولی نگاه کن مرا نگاه کن .. منم .. سکینه .. دخترت .. شناختی؟ شاعر: نه تو جسارت دیده ای نه من جسارت نه تو اسارت دیده ای نه من اسارت نه تو به غارت رفته ای نه من به غارت پس ما دو تا قربانِ آن خواهر-برادر با نیزه ای تا شاه را از حال بردند یك یك تماماً رو سوی اموال بردند هر آن چه را كه بود در گودال بردند تسبیح، عبا، عمامه، انگشتر، برادر! شاعر : 🎤 ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ 👇
سید رضا نریمانی4_6025920557457870145.mp3
زمان: حجم: 40.29M
📋 خَلِّصْنی یا رَبّ آدم باب الحوائج باشه ته زندان رهاش کنند و برند،کجا؟ زندانی که سیاه‌چاله. میگن انقدر تاریک بوده آقا روز و شب رو تشخیص نمی‌داده. انقدر زندان‌بان یهودی آقا رو آزار می‌داد؛ یه روزی از هارون دستور اومد:« باید بکشیش این آقا رو - گفت:« من نمی‌کشمش» - چرا؟ - آخه توو این چندسالی که در زندان بود، این همه من آزارش دادم، اذیتش کردم یه بار ندیدم به من و تو نفرین کنه؛ فقط ما رو دعا می‌کرد. زن رقاصه رو فرستادند آقا رو آزار بده، اذیت کنه. تا وارد زندانش کردند دید آقا سر به سجده‌ست، داره حرف می‌زنه «خَلِّصْنی یا رَبّ» میگه؛ سر به سجده هی میگه خدا خلاصم کن... مادرش فاطمه هم روزای آخر بچه‌ها کمکش می‌کردند دستاش و بیاره بالا. هی صدا میزد :« ٱللَّٰهُمَّ عَجِّلْ وَفَاتِي سَرِيعا آسمان را به روی تخته‌ی در می‌بُردند تاج سر بود که باید روی سر می‌بردند سرو سامان همه بی‌سر و بی‌سامان بود پا به یک سوی، سر از یک طرف آویزان بود او درست است که یک همدم و غم‌خوار نداشت بدنش روی دری بود که مسمار نداشت جگرش پاره شده، اما به دل تشت نریخت عضو عضو بدنش هر طرف دشت نریخت بود زندانی و در مجلس اغیار نرفت هم‌ره اهل و عیالش سر بازار نرفت کسی از دور به پیشانی او سنگ نزد گرگ درنده به پیرهن او چنگ نزد کنج زندان خبر از بَزم مِی و جام نبود دخترش ثانیه‌ای در ملاء عام نبود سر سجاده و در حال سجودش نزدند هر دو دستش به تنش بود و عمودش نزدند تن او ماند روی خاک ولی چاک نشد تیغ خونین شده با پیرهنش پاک نشد بود مظلوم ولی هفت کفن داشت به تن گریه می‌کرد به جسمی که نشد و غسل و کفن
. اینکه در شهر خودت بی کس و یاری سخت است زآشنایان خودت هم گله داری سخت است این همه غصه و غم داشته باشی ،غم نیست لیک در خانه که غمخوار نداری سخت است یاد کوچه که می افتم بدنم میلرزد چه کنم گر نکنم گریه و زاری سخت است وسط کوچه بریزند سر مادر تو بر نیاید اگر از دست تو کاری سخت است روضه کوچه همین است امان از سیلی صورت حوریه و ضربه کاری سخت است پیش چشم تر فرزند زگوش مادر گوشواره که بیافتد به کناری سخت است چشم گریان دل سوزان و دو دست لرزان مادرت را به سوی خانه بیاری سخت است ...... ای حسین جان به تو امروز خدا صبر دهد بدنم را به دل خاک سپاری سخت است سر من بر روی دامان تو اما سر تو ... می کند شهر به شهر نیزه سواری سخت است بعد از این تشت خدا صبر به زینب بدهد دیدن چوب به لعل لب قاری سخت است تیر از جسم من و چشم علمدار که نه تیر از حنجر شش ماهه درآری سخت است ؟ .............. چه کنم درد و بلای تو به‌جانم، چه کنم به نگاه نگرانت نگرانم، چه کنم اهل یثرب ز من و گریه من بیزارند ناگزیرم که در این شهر نمانم، چه کنم تا سحر از غم تنهایی تو بیدارم مانده‌ام من بروم یا که بمانم، چه کنم دو قدم راه نرفته نفسم می‌گیرد عمری از من نگذشته است،جوانم، چه کنم سعی کردم قد خم را ز تو پنهان سازم هرچه قد راست کنم، باز کمانم، چه کنم دست تو وا نشد و دست من از کار افتاد خجلم از تو همین بود توانم، چه کنم ✍ .............. جان نمانده نه اینکه بهر دفاع تو جان نمانده مرا برای دادن جان هم توان نمانده مرا نفس کشیدن من نیست غیر جان کندن ببخش جان جهانم که جان نمانده مرا فقط نه درد سر من شده است درد سرم ز درد پهلو و بازو امان نمانده مرا رها نکردم علی جان تو را در آن کوچه اگر چه بر اثرش استخوان نمانده مرا خودم در آینه خود را به جا نیاوردم چنان زدند که از من نشان نمانده مرا بیا یکی دو نفس بر حسین گریه کنیم که بیش از این دو نفس هم زمان نمانده مرا ............. 🔸السَّلاَمُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا التَّقِيَّةُ النَّقِيَّةُ السَّلاَمُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْمُحَدَّثَةُ الْعَلِيمَةُ السَّلاَمُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْمَظْلُومَةُ الْمَغْصُوبَةُ السَّلاَمُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْمُضْطَهَدَةُ الْمَقْهُورَةُ السَّلاَمُ عَلَيْكِ يَا فَاطِمَةُ بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُه🔸ُ دوباره یاد قدیما میکنم خونه رو برات مهیا میکنم وقتی از راه میرسی غصه نخور من خودم درو به روت وا میکنم با خوشی تو خوشم گریه نکن آقا منت میکشم گریه نکن جون زینب سرتو بالا بگیر الهی فدات بشم گریه نکن خدا بهتر از تو واسه من نداشت تو دلم بذره محبتت رو کاشت شب خواستگاری رو که یادته دستمو بابام تو دست تو گذاشت به سرم هوای تو پسرعمو جوونیم فدای تو پسرعمو دل به دل راه داره جونم مگه نه؟ میمیرم برای تو پسرعمو آب شدم همه تنم ریخته به هم تا گلای پیرهنم ریخته به هم سرم افتاده به روی شونه ام مهره های گردنم ریخته به هم دیگه از مدینه دلسردم علی غصه دارم و پر از دردم علی یادته گوشواره ی عروسی مو ؟ یکی شو تو کوچه گم کردم علی دیگه این فاطمه ، زهرا نمیشه دیگه انسیة الحورا نمیشه خیلی دوس دارم ببینمت ولی چه کنم دیگه چشام وانمیشه ✍ ......... طعم بهار را نچشیدم خزان شدم یاسم ولی به رنگ گل ارغوان شدم این روزها، قیام و رکوعم شده یکی مثل هلال ماه، خمیدم کمان شدم آمد به خانه دختر طلحه به دیدنم گفتم ببین که پوستِ بر استخوان شدم یک روز اگر زمین نخورم شب نمی‌شود نیرو ز دست داده‌ام و ناتوان شدم من بازویم شکسته ولی کار می‌کنم حیدر ببیندم که دوباره جوان شدم گیرم وضو جبیره، مقصر مغیره شد بس ضربه‌ زد به بازوی‌ من نیمه‌جان شدم .👇
علیه_السلام گر نخیزی تو ز جا کار حسین سخت تر است نگران حرمم آبرویم در خطر است قامتِ خم شده را هر که ببیند گوید: بی علمدار شده، دستِ حسین بر کمر است داغ اکبر رمق از زانوی من بُرد ولی بی برادر شدن از داغ پسر سخت تر است دست از جنگ کشیدند و به من میخندند تو که باشی به بَرَم باز دلم گرم تر است نیزه زار آمده ام یا تو پُر از نیزه شدی؟!!! چو ملائک بدنت پُر شده از بال و پر است پیش ِ من با سر مُنشَق شده تعظیم نکن که خدا هم ز وفاداری تو با خبر است علقمه پر شده از عطر ِ گل ِ یاس، بگو مادرم بوده کنارت که حسین بی خبر است؟! به تو از فاصله ی یک قدمی تیر زدند قد و بالایِ رَسا هم سببِ دردسر است اصغر از هلهله کردن بدنش میلرزد گر بداند که تو هستی کمی آرام تر است تیر باران که شدی یادِ حسن افتادم دستت افتاده ز تن، فرق تو شق القمر است وعده ی ما به نوک نیزه به هر شهر و دیار که به دنبال سرت خواهرمان رهسپر است .👇
. مادربيا، آتش اُفتاده به كاشانه ام به آسمان، مى رود آهِ  غريبانه ام مادرجان، خون شد از غم جگرم مادرجان، پيشِ چشمِ همسرم مادرجان، بسته شُد بال وپرم واويلا ، يا اباعبدالله ع              **** به كوچه با ، بازوىِ بسته مرا مى كشيد دُخترِ من ، ديده گريان پِىِ من مى دويد مادرجان، سوخت كاشانه ى من مادرجان، باغ  و  گُلخانه ى من مادرجان، نيمه  شب خانه ى من واويلا ، يا اباعبدالله ع              * ✍ 👇
. . هر کسی نوکر دربار تو شد آقا شد هرکسی رو به تو آورد جهان آرا شد مورد مرحمت انسیهّ الحورا شد کودکی بودم و با اسم تو مانوس شدم پای عشقت به سویدای دل من وا شد هرکه نوکر به کسی گشت همان نوکر ماند هرکسی نوکر دربار تو شد آقا شد در زدم بر در هر خانه دری باز نشد جز در خانه تو در نزده در وا شد ریزه خواران سر سفره تو شاهانند آرزو مند گدایی درت موسی شد تو نگاهم نکنی در بر مردم هیچم نگهت عزت دنیای من و عقبا شد سینه زنهای تو در رتبه همه سلطانند این مقامیست که با دست علی امضا شد گریه کردن به شما روزی هر چشمی نیست این متاعیست که در عالم ذر اهدا شد هیچ کس از لب خوشکیده تو نه نشنید نظر لطف شما شامل نوکرها شد 🔸__ عاشقی را که تو تأیید کنی مَحرم توست همچو سلمان که به دربار شما "مِنّا" شد پسر مریم اگر جان بدهد بی جان را هردمی ازنفست باز دم عیسی شد روزیِ اشک مرا درغم خود افزون کن همچنان قطره که از لطف شما دریا شد 👇👇👇👇
. . علیه‌السلام سلام‌الله‌علیها 🎤 ایستادم به بلندی بدنم لرزان شد زیر خروارِ نی و سنگ تنت پنهان شد آنقدر محو جمال احدیّت بودی که درآوردن پیراهن تو آسان شد چقَدَر نیزه فرو رفته به جسمت، گوئی گودی قتلگهت تنگ تر از زندان شد نعل تازه به سم اسب زدن فکر که بود؟ که سراپای تو با سطح زمین یکسان شد آنقَدَر زیور و خلخال ربودند ز ما که به بازار طلا نرخ طلا ارزان شد «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» «اللهم العَن الجِبت والطّاغوت والنّعثل» ....... 📋 نقاب زدند، نیزه به تنت بی‌اضطراب زدند (ع) حاج سید رضا نریمانی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ نقاب زدند، نیزه به تنت بی‌اضطراب زدند نخوردی آب، تو رو بین دوتا نهر آب زدند دلت شکست، که تو رو مقابل رباب زدند غریب شدی، پیرمردا هم به تو عصا زدند غریب شدی، سرت و به روی نیزه‌ها زدند غریب شدی، نیزه بود که روی سینه تا زدند ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ صوت 👇 https://eitaa.com/emame3vom/106889
29.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
صل‌الله‌علیک‌یااباعبدالله‌الحسین روضه‌خوانی سالم، تراز، شعر سالم، اجرای صحیح....... علیه_السلام غیر از این خاک بلاکَش ، وطنی نیست تو را جز سنان و نی و خنجر ، چمنی نیست تو را گفتم از خاتم انگشت تو را بشناسم تو که انگشت نداری ، یمنی نیست تو را تو پس از قتل حسن ، گفتی غارت زده ام حال غارت شده ای ، پیرهنی نیست تو را استخوان های تنت مثل دلت نرم شده جز من و مادرمان ، سینه زنی نیست تو را بسکه اسب از بدنت رد شده چون خاک شدی تا رسیدم به تو دیدم ، بدنی نیست تو را بوریا بود بهانه ، که بدن جمع شود ورنه جز خاک بیابان ، کفنی نیست تو را روضه_امام_حسین 👉