.
📋 شب است و غم و درد و الم و تابش مهتاب
#روضه_حضرت_زهرا (س)
حاج #سید_رضا_نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شب است و غم و درد و الم و تابش مهتاب، در آن شهر پر از ظلم، به جز مردم یک خانه، همه خواب، همه خواب، و جز هِق هِق آهستهی یک مرد، و یا نالهی آرام دو سه کودک بی تاب، اگر گوش کنی می شنوی زمزمهی ریختن آب
اگر چه همه خوابند، ولی در دل آن خانه پر از ماتم و غوغاست، که این شب، شب بی مادری زینب کبراست، شب اصلی ضربت زدن حضرت مولاست، شب غسل گل یاس علی حضرت زهراست
علی بود وَ یک زانوی لرزان، علی بود و غم تازه یتیمان، علی بود وَ آن اشک روان، سینهی محزون پر از درد، وَ آن گریهی پنهان، علی بود، وَ یک یاس شهیده، همان شیر خدا، حیدر کرار وَ رنگی که ز رخسار پریده، همان فاتح خیبر، که قدش سخت خمیده، علی بود، همان همسر زهرا، که چندی است به جز فاطمه از مردم آن شهر سلامی نشنیده، علی بود وَ رخسارهی زهرا که سه ماه است ندیده
علی بود و دلی خسته در آن بارش غمها، علی بود وَ اسماء، کنار بدن خستهی زهرا، در آن نیمه شب ساکت و خلوت، همان نیمه شب غصه و غربت، شب هجر، شب اوج مصیبت، شب مرگ علی، شب مرگ گل یاس، علی کرد نگاهی سوی اسماء، که بریز آب روان بر روی گلبرگ گل یاس
وَ با اشک نگاهی به تن فاطمه اش کرد و چنین گفت: عزیز دل حیدر، مددی کن که دهم غسل تنت را، کمک کن که بشویم بدنت را، وَ با نام خدا غسلِ گل یاس شد آغاز، خدا داند از آن لحظه که شد چشم علی سوی گلش باز
علی بود وَ قلبی که به اندازهی یک فاطمه غم داشت، علی بود وَ بازوی کبودی که ورم داشت
وَ دستان علی بر گل زخم بدن فاطمه اش خورد، علی زنده شد و مرد، نفس در دل او حبس شد و سوخت، علی چشم به چشمان گلش دوخت، وَ آن بغض که در سینه نهان داشت رها شد، دوباره قد او خم شد و تا شد، وَ روح از بدنش رفت و جدا شد، سرش را به روی شانهی دیوار زد و زار زد و گفت:، نگفتی به علی فاطمه یک بار، از این زخم وَ از قصهی دیوار، از این اذیت، آزار، از این سینه و از لطمهی مسمار، خدایا چه کند حیدر کرار؟!
همه عالم هستی، فغان گشت و ز آه دل آن رهبر مظلوم، وَ از اشک یتیمیّ حسین و حسن و زینب و کلثوم، به جز زمزمهی ریختن آب، از آن خانه صدائی به سما رفت، که تا عرش خدا رفت، صدای طپش یک دل خسته، که بندش شده پاره وَ از ریشه گسسته، صدای کمرِ کوه، که از غصه شکسته
فقط آه کشید آه، علی با مدد فاطمه استاد روی پا، وَ چنین گفت به اسما، بریز آب به روی گل حیدر، ولی سعی کن آرام بریزی که یاسم شده پرپر، بریز آب ولی سعی کن آرام بریزی که گلم خستهی خسته است، بریز آب ولی سعی کن آرام بریزی، که پهلوش شکسته است
علی شست تنش را، و َبا گریه چنین گفت به زهرا: شدی پرپر و این شهر نفهمید، که گل طاقت این اذیت و این همه آزار ندارد، تو رفتی و علی یار ندارد، وَ در مردم این شهر طرفدار ندارد، گذشت از من و تو قصه ولی کاش به گلبرگ شقایق بنوسیند، که گل تاب فشار در و دیوار ندارد ...
*شاعر: #حاج_علی_انسانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📋 #غسل_شبانه #حضرت_زهرا (س)
#روضه_حضرت_رقیه (س)
شروع کرد بندهای روسری رو آروم آروم گرههاش و باز کرد، تا اومد گره رو باز کنه دید حسن یه فریادی زد:« آه! مادر». راز بین حسن و مادر برملا شد.
امیرالمومنین به امام حسن و امام حسین گفت:« من و اسماء این بدن و غسل میدیم فقط شما مواظب زینب باشید، زینب نباید خون ببینه؛ زینب نباید بازوی شکسته ببینه؛ زینب نباید این صحنهها رو ببینه؛ ولی بزار زینب ببینه، بزار زینب نگاه کنه غسل شبونه رو یاد بگیره؛ بزار زینب غسل زیر پیراهن و یاد بگیره؛ بزار زینب غسل بدن شکسته رو بلد بشه؛ یه شبی این غسل به دردش میخوره.
زن غساله اومد این بدن و غسل بده دیدن عقب عقب داره فرار میکنه. کجا؟! من این بدن و غسل نمیدم. همه جای این بدن شکستهست، همه جای این بدن سیاهه...
یهو بیبی بدو بدو اومد کار خودمه من یاد گرفتم، من اون شبی که مدینه بابام بدن مادرم و غسل میداد یادمه بلدم؛ بلدم چه جوری غسل بدم.
بابام اینجوری غسل میداد؛ بابام به اسماء میگفت اسماء آروم آب بریز...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
.👇
.
📋 #تشییع_شبانه حضرت زهرا (س)
#روضه_حضرت_زهرا (س)
حاج سید رضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
غسل تموم شد، بچهها معلومه یه طرف دیگهای بودند غسل مادر و ندیدند. صدا زد علی:« حسن! حسین! بیاین برای آخرین بار مادرتون و ببینید. فقط آروم، کسی بلند گریه نکنه».
میخواد بند آخر کفن و ببنده حسن و حسین اومدند خودشون و انداختند رو بدن بیجان مادر. امیرالمومنین قسم میخوره میگه به خدا قسم دیدم بندای پایینی کفنم باز شد. دوتا دستاش و از توی کفن بیرون آورد. دستاش و بیرون آورد یکی گردن حسن، یکی گردن حسین. سه ماهه اینجوری حسین و بغل نگرفته، سه ماهه اینجوری حسن و بغل نگرفته...
یکی گردن حسن، یکی گردن حسین. شاید چند ثانیهای، چند دقیقهای این صحنه طول کشیده باشه. سریع از آسمان ندا اومد یاعلی! بچهها رو از بدن فاطمه جدا کن، ملائکه طاقت دیدن ندارن...
قربونت برم حسینم بسه دیگه، حسنم بسه؛ دورتون بگردم بسه دیگه؛ ببینید زینبم داره نگاه میکنه، بلند شید. شما مردای این خونهاید بلند شید، زینب داره نگاه میکنه الان جون میدهها بلند شید...
بچهها رو با نوازش از رو بدن مادر جدا کرد، کار تموم شد. صدا زد:« حسن!».
- جونم بابا
- بدو برو سلمان و خبر کن. دیگه من طاقت ندارم، دیگه پاهام نمیکشه؛ بگو سلمان اقلاً بیاد کمک کنه.
حسن بدو رفت در خونهی سلمان زد، سلمان! بدو خودت و برسون. چه خبره؟! شبیه چی شده؟!
- آخ سلمان مادرم و بابام شسته میخوایم ببریم.
- شبیه؟! توو دل این شب، توو این تاریکی؟!
- آره.
- چرا به ما نگفتی؟!
- مادرم سفارش کرده کسی نباشه، کسی نشنوه، کسی نبینه.
سلمان بدو بدو اومد، اومد توو خونهی مولا، وای چه خبره توو خونه! وسط حیاط خونه یه تابوت گذاشته، بدنم یه طرفه علیم یه طرف زانوهاش و بغل گرفته؛ حسینم یه طرف، زینبم یه طرف...
همچین که سلمان اومد توو خونه، علی چشمش به سلمان خورد آه! سلمان...
سلمان و بغل گرفت انقدر دوتایی گریه کردند. سلمان دیدی چی شد؟! سلمان دیدی مردم شهر با علی چی کار کردند ؟!
- آقا به من بگو چی کار کنم؟! چه کاری از دست من برمیاد؟!
- سلمان کمک علی باش، تو از مایی؛ کمک من کن؛ من دیگه دستام، بازوهام، پاهام طاقت نداره.
امیرالمومنین فرمود:« سلمان! تو کمک من باش، من جلوی تابوت و میگیرم تو هم عقبتر؛ تابوت و بلند کردند. یهو دید بچهها
- بچهها شما هم میخواید بیاید؟!
- قول باید بدیدا، همین الان به بابا قول بدید توو کوچه حرفی نزنید؛ داد نزنید، گریه نکنید.
- باشه بابا. فقط به ما اجازه بده بیایم تشییع جنازه.
آروم آروم تابوت و بلند کردند، به عزت و شرف لا اله الا الله.
توو کوچه امیرالمومنین جلوی تابوت داره میره، بچهها هم عقب تابوت دارن میان. یهو یه نقطه از کوچه که رسیدن دیدن حسن رو زمین نشست. تابوت و زمین گذاشتن زیر بغلای حسن و گرفتند؛ چی شده؟! چرا اینجوری گریه میکنی؟! مگه قول ندادی داد نزنی؟! صدا زد: سلمان! دست به دل حسن مگذاز، این چیزی که من اینجا دیدم نه حسین دیده، نه بابا علی دیده. یه رازی بین من و مادر بوده توو این دلم مونده بزار الان بگم همه بفهمند چرا من اینجوری دارم گریه میکنم.
سلمان! همینجا با مادر میرفتیم، دست توو دست مادر. مادر با من حرف میزد؛ مادر دست من و گرفته بود؛ من و میکشوند به سمت خونه. اما یه مرتبه دیدم روبهرومون چند نفر جلومون و گرفتند.
کجا؟!
من اومدم جلو فهمیدم اینا برای چی اومدند، سلمان! یه مرتبه دیدم دستش رو بالا برد، نه یه دست دو دستش و بالا برد...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
.👇
4_5775904403714215864.mp3
9.14M
📋 مونده روی زمین پیکر تو رها
#روضه_امام_حسین (ع)
کربلایی سیدرضا نریمانی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مونده روی زمین ، پیکر تو رها
السلامُ علیٰ مَن دَفَنَ اهلِ قُریٰ
خواهرت اگه نیست ، رفته شام بلا
ریگ و رمل بیابان برات گرفتن عزا
همه منتظرن، مادرت برسه
کاش صدای برادر به خواهرش برسه
دست قاتل اگه، به سرش برسه
آخ خدا به داد موی دخترش برسه
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
Fadaeian_Haftegi_14011015_6.mp3
23.81M
#واحد
من که از نسل دلیر عربم
امّ العبّاسم و امّ الادبم
مادر چهار یل رعنایم
من کنیز حرم زهرایم
آسمان خاک نشین حرمم
عرش در تحت لوای کرمم
معرفت مسئلهآموز من است
عاشقی سائل هر روز من است
دل من محو تولّای ولیست
سِمتم خادمی بیت علیست
من سفارش شدهی زهرایم
آبرو یافته از مولایم
وَه از آن روز که قابل گشتم
با در بیت مقابل گشتم
آمد آن لحظه چه خوش اقبالم
دختر شاه به استقبالم
قبلهی نور به کاشانهی من
حرم الله کجا خانهی من
دست بانوی حرم بوسیدم
خاک پایش به بصر مالیدم
گفتم این بیت حریم لاهوت
من کنیزم به دیار ملکوت
آمدم خادم این در باشم
خادم دختر حیدر باشم
لیک آن روز ز غم رنجیدم
وای دل، صحنهی سختی دیدم
هر دو ریحانه حق تب دارند
بین خانه حَسنین بیمارند
گفت زینب به دو چشمانی تَر
نذر روزه بنما ای مادر
عرق از صورتشان تا شد جمع
سوختم در غمشان همچون شمع
آنقدر خرج ولایت گشتم
مورد لطف و عنایت گشتم
تا خدا مزد ولایم را داد
که به من گل پسری زیبا داد
صاحب جنة الاحساس شدم
مادر حضرت عباس شدم
در وفا یار بلا فصل شدم
مادر فضل و اباالفضل شدم
شوری افتاد ز عشقش به دلم
دید از فاطمه بودن خجلم
حق نمود این شرفم نقش جبین
حضرت فاطمه شد اُمِّ بنین
گفتم عباس گل ریحانی
به امیرت تو بلا گردانی
نه برادر و نه من مادرشان
من کنیز و تو غلام درشان
روزی آید که به همراه حسین
از مدینه بروی نور دو عین
چون حسینم تو خدایی گردی
عاقبت کرب و بلایی گردی
یک وصیت کنم این لحظه تو را
جان تو جان عزیز زهرا
رفتی و همره تو شادی رفت
از مدینه دگر آزادی رفت
وای زان روز که غمها برگشت
کاروان گل زهرا برگشت
#حضرت_ام_البنین
.
📋 گر چه همه رد میکنند از خود گدا را
#مناجات
#روضه_حضرت_عباس
#روضه_حضرت_اباالفضل (ع)
حاج سید رضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
گر چه همه رد میکنند از خود گدا را
آقا محبت کن صدا کن اسم ما را
من نوکر خوبی برای تو نبودم
خیلی اذیت کردهام آقا شما را
کج میروم وقتی هوایم را نداری
کج میگذارم روی هم سنگ بنا را
بنشان هم اکنون مادرم را در عزایم
آزار دادم من تو را صاحب عزا را
پشت درم، درماندهام، در را نبندید
از خود مرانی این گدای خرده پا را
بیآبرویی آمده، ای آبرودار
بیوقت آمد، آمده وقت مدارا
اول گرفتی دستهای خالیام را
آخر پذیرفتی من یک لاقبا را
چشمی که گریه میکند دار و ندارد
درمان نکن این عاشق درد آشنا را
یک بار شد چشم انتظارت را نبخشی
وقتی به لب دارم نوای کربلا را
محض گل روی ابوفاضل عوض کن
حال و هوای نوکر سر به هوا را
زهرا کنار علقمه پهلو (بازو) گرفته
چون دیده بر روی زمین دست جدا را
ای کاش میشد از تن او در بیارند
آرام، تیر و آهن و سرنیزهها را
مشکی که پاره بود را بردند خیمه
گفتند این هم مشک و این هم آب گوارا
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
.👇
.
#روضه_حضرت_ام_البنین (س)
#گریز_به_روضه_حضرت_زهرا (س)
#روضه_حضرت_زینب (س)
#روضه_امام_حسین (ع)
#روضه_حضرت_عباس (ع)
حاج سید رضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
تو شاهکار عشق بازی در زمینی
تو دست پنهان خدا در آستینی
اُمُّ الادب، اُمُّ الوفا، اُمُّ البنینی
دلگرمی نسل امیرالمونینی
در پیشگاه تو ادب تعظیم کرده
قرص قمر میر عرب تعظیم کرده
مانند نور آمدی تابیدی و بعد
با دست زهرا مورد تأییدی و بعد
خود را دم بیت ولایت دیدی و بعد
آن چارچوب سوخته بوسیدی و بعد
گفتی اگرچه در حرم تازه عروسم
من آمدم دستان زینب را ببوسم
دیدی چگونه گریهکنها گریه کردند
غمدیدهها با یاد زهرا گریه کردند
با نغمهی لبهای مولا گریه کردند
یا فاطمه میگفت هرجا گریه کردند
آن روز تنها خواهش قلبت همین شد
یا فاطمه تبدیل بر ام البنین شد
شهر مدینه در هیاهو زین خبر شد
شکر خدا ام البنین صاحب پسر شد
اما کلامی باعث خون جگر شد
زخم زبانها بر دل تو نیشتر شد
گفتند با تو بعد از این کم میگذارد
بر این یتیمان دیگر او کاری ندارد
اما دهان یاوهگویان را تو بستی
پای قرار خویش با زهرا نشستی
دیدن از جام رضای یار مستی
چون رشتهی فرزند و مادر را گسستی
گفتی اگرچه بینتان خیلی عزیزم
در خانه عباسم غلام و من کنیزم
زینب تو را با نور ایمان آشنا کرد
با یک نظر دلدادهی آل عبا کرد
بر آتش عشقش تو را هم مبتلا کرد
آن قدر پیشت صحبت کرببلا کرد
تا اینکه شاخ و برگهایت پُر ثمر شد
دار و ندارت چهار فرزند پسر شد
کمکم پسرهای تو بال و پَر گرفتند
دور و بَرَت را مثل یک لشگر گرفتند
درس شجاعت از خود حیدر گرفتند
بوی امیر فاتح خیبر گرفتند
گویم ز اوصاف عظیم تو همین حد
زینب پس از زهرا تو را مادر صدا زد
ای وای از روزی که قلبت را شکستند
حجاج زهرا بار بیت الله بستند
دیدی همه سرها گرفته روی دستند
با چه شکوهی بین محملها نشستند
بر زانوی عباس زینب پاگذارد
شُکر خدا که محمل او پرده دارد
اما پس از شش ماه شام غم سحر گشت
با دیدن یک صحنهای چشم تو تَر گشت
از این مصیبت عالمی خونین جگر گشت
باور نمیکردی ولی دل با خبر گشت
بالاترین روضه همین در عالمین است
از راه آمد زینب اما بی حسین است
فریاد زد اُمُّ البنین گیسو سپیدم
مادرنبودی عصر عاشورا چه دیدم
از خیمه تا گودال با زحمت دویدم
با دست خود از پهلویش نیزه کشیدم
اُمُّ البنین تاج سرم را سَر بریدند
پیراهنش را از تَنَش بیرون کشیدند
مادر نبودی گوش کن پس این خبرها
از داغ عباس تو خم گشته کمرها
واشد به روی من نگاه رهگذرها
چادر به سر دارد دویدن دردسرها
عباس رفت و آبروی خواهرش رفت
دعوا شد و چادر ز روی خواهرت رفت
اُمُّ البنین اول دو بازویش بهم ریخت
تیری رسید و چشم و ابرویش بهم ریخت
ضرب عمودی آمد و رویش بهم ریخت
تا روی نیزه رفت گیسویش بهم ریخت
عباس نامردی عمود آهنین خورد
بی دست از بالای مرکب بر زمین خورد
دروازهی کوفه قیامت ساختم من
بر مرکب طوفانِ خطبه تاختم من
تا چشم روی نیزهها انداختم من
در یک نظر عباس را نشناختم من
از درد غیرت صورتش چرخاند مادر
بستند او را تا به نیزه ماند مادر
*شاعر : #قاسم_نعمتی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
.📋 حال و هوای بچههای امیرالمومنین با نام فاطمه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دید امیرالمومنین میگه:« فاطمه»
دید امام حسن یه جوری نگاه میکنه، فاطمه؟!
حسین جان بابام داره مادر و صدا میزنه میگه:« فاطمه»
زینب میره یه طرف خونه زانوهاش و بغل میکنه، مادر جان! فاطمه جان!
دید حال و هوای بچهها رو اومد محضر امیرالمومنین:
- آقاجان! میشه دیگه من و با این اسم صدا نزنید، آخه شما که میگید فاطمه بچهها یاد مادرشون میافتند.
تا میگی فاطمه امام حسن یه طرف میره، هی زیر لب داره میگه نزن!...
بد زدنت، جلو چشای حسنت
منادی که صدا زد:« کاروان میخواد راه بیوفته، از مدینه به سمت خونهی خدا». همه مردم جمع شدند، همه رو از زیر قرآن رد کردند . کاروان که راه افتاد، یهو بیبی ام البنین مودب از یه گوشهای لابهلای جمعیت اومد بیرون عباس!
- جانم مادر
- بیا کارت دارم
مودب اومد خدمت مادر دست مادرش و بوسید، جانم مادر؛
- با حسین میری با حسین برمیگردی؛
دستش و گرفت باید به مادر قول بدی یه وقت نکنه با حسین بری بی حسین برگردیا؟!
- چشم مادر جان! رو چشمام
قربونت برم مادر جان؛ اجازه میدی برم؟!
برو مادر جان؛ هرجایی حسین و زینب رفتند سایه به سایه دنبالشون باش، مخصوصا زینب. یادت نرفته که بابا چقدر سفارش کرده؟! مخصوصا زینب و سایه به سایه دنبالش برو. یه وقت نکنه کسی قد و بالای زینب و ببینه عباس بیین چند بار بهت گفتم حواست به این خواهر باشه. اینا امانتند دست ما...
دید یه خانمی از اون دور خمیده خمیده داره میاد؛ اینقدر پیر شده این خانم، اینقدر خمیده شده، اینقدر شکسته شده، همه لباسا خاکی! چادر خاکی! صورت شکسته شده...
👇
4_5895348887324986787.mp3
20.46M
📋 مادر گفتی برات روضه بخونم
#زمینه #حضرت_ام_البنین
حاج سید رضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مادر گفتی برات روضه بخونم
باشه ولی بعید میدونم
دووم بیاری
به جای روضهی بچههات
گفتی بگم از حسین برات
دلش رو داری دلش رو داری
داداشم غریب شد
زدن تکیهگاهش و که رو خاک، خد التریب شد
دور از چشای خونی عباس، شیب الخضیب شد
داداشم غریب شد
تنها نبود توی گودال، غلغله بود
اگه عباست رفت، شمر بود، حرمله بود
« آه! از روزگار بی علمدار
آه! از روزگار بی علمدار»
مادر حسین که اومد از علقمه
وقتی دیدم که قدش خمه
یهو دلم ریخت
وقتی سرو به روی نیزه بستن
دل رقیه رو شکستن
حرم بهم ریخت، حرم بهم ریخت
دلم رو سوزوندن
نبودی ببینی پای ما رو، کجا کشوندن
دختر امام و توی بزم، حروم نشوندن
دلم رو سوزوندن
گریه نکن مادر، مرد با غافله بود
اگه عباست رفت، شمر بود، حرمله بود
« آه! از روزگار بی علمدار
آه! از روزگار بی علمدار»
مادر برات بگم از اون ازدحام
از ماجرای کوفه به شام
از تعنههاشون
با دست بسته میبردنم
کوچه به کوچه آزردنم
با خندههاشون، با خندههاشون
توو هر کوچه بازار
کتک میزدن زن و بچه رو، جلوی انظار
تحمل نداشت سه ساله دیگه، این همه آزار
توو هر کوچه بازار
رو دستامون جای، زخم سلسله بود
اگه عباست رفت، شمر بود، حرمله بود
« آه! از روزگار بی علمدار
آه! از روزگار بی علمدار»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
.
.
📋 بنا بوده توی عالم فقط عباس قمر باشه
#شور #حضرت_عباس
حاج سید رضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بنا بوده / توی عالم / فقط عباس / قمر باشه
بنا بوده / توو هر سختی / برا زینب / سپر باشه
به جز عباس / کی میتونه / خاک پاشم / گوهر باشه
میاد اسم / ابوفاضل / اگه حرف از / جگر باشه
مثه حیدر، تو کرّاری
تو مشکل گشاترین علمداری
عجب رزمی چه سرداری
مگه میشه ضربههات نشن کاری
« ابوفاضل... ابوفاضل
ابوفاضل... ابوفاضل »
چه تقدیری / از این بهتر / تویی مولا / منم نوکر
اگه ساقی / تویی عباس / چه باکی از / مِی و ساغر
توو هر میدون / توو هر جنگی / تویی اول /تویی آخر
شده نقش / رو سربندت / مدد زهرا / مدد حیدر
همه تشنه، تویی سقا
بازم دست بکش روی سر دنیا
توی چهرهت علی پیدا
میجنگی تو معرکه مثه مولا
« ابوفاضل... ابوفاضل
ابوفاضل... ابوفاضل »
از اون وقتی / که یادم هست / به سر شور و / شعف دارم
دلم وقتی / که بیتابه / یعنی شوق /نجف دارم
حلال زاده / یعنی اونکه / فقط مولاش / علی باشه
اگه عبد / علی باشم/ یه دنیایی / شرف دارم
نجف یعنی، تهِ دنیا
نجف مِی خونهی هر دل شیدا
جنون یعنی، نم بارون
یعنی جون بدم یه روز دم ایوون
«علی مولا... علی مولا
علی مولا مولا... علی مولا »
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
.👇
4_5895348887324986790.mp3
5.65M
📋 عالیهی عرش معلاستی
#واحد
حاج سید رضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
عالیهی عرش معلاستی
آینهی عصمت زهراستی
فاطمهی دوم مولاستی
خادمهی زینب کبراستی
جمله ملائک به رهت خاکبوس
فاطمهی بنت اسد را عروس!
خادمهات آسیه و هاجر است
حرمتت از کعبه فراوانتر است
تاج سرت فاطمهی اطهر است
ای صدف! عباس تو را گوهر است
حیدر کرارِ مؤنث تویی
بی کسم ای اُمِّ بنین کس تویی
آه! که با این همه آه آمدم
خستهتر از خستهی راه آمدم
مثل غلامان سیاه آمدم
سوی تو یا بنت حزام آمدم
گشته اغیثینیِ من زمزمه
فاطمه یا فاطمه یا فاطمه
*شاعر: #علیرضا_وفایی_خیال ✍
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#وفات_حضرت_ام_البنین
.
.
#میلاد_حضرت_زهرا
#مدیحه_خوانی
#ولادت_حضرت_زهرا
سلام خالق سلام خلقت سلام احمد سلام امّت
سلام رضوان سلام جنّت سلام غلمان سلام حورا
سلام آدم سلام حّوا سلام مریم سلام عیسی
سلام یاسین سلام طاها به جسم زهرا به جان زهرا
مهین صفیه بهین امینه نهال مکه گل مدینه
رسول حق را سرور سینه ولی حق رایگانه همتا
جلال منّان جمال سبحان روان قرآن زبان فرقان
قرار امکان مدار ایمان رسوله حق بتول عذرا
در اوست پنهان کمال سرمد از اوست پیدا جمال احمد
ریاض حسنش گل محمّد بیاض رویش بهشت بابا
نجات بسته به تار مویش حیات روشن به یاد رویش
به عرض حاجت روان به کویش هزار مریم هزار عیسی
دُرِ نبوت گل ولایت محیط رحمت یم عنایت
رسل به نورش شده هدایت یکی به جودی یکی به سینه
هزار یوسف به تخت شاهی هزار یونس به بطن ماهی
به عصمت او دهد گواهی به مدحت او هماره گویا
نیاز دارد نیاز بر او نماز آرد نماز بر او
الا محمّد بناز بر او که او بود تو، تو او به معنا
کجاست آدم کجاست حوا کجاست مریم کجاست عیسی
کجاست رضوان کجاست حورا که سجده آرد به خاک زهرا
ستاره اشک شب نیازش سپهر سجّادهۀ نمازش
خداپرستان کشند نازش اگر نگاهی کند به ترسا
به هر کلامش هزار حکمت به هر پیامش هزار حجّت
به هر نگاهش هزار جنّت به هر قیامش هزار طوبی
بتول اول رسول ثانی سپهر حکمت یم معانی
خدای دادش خدا یگانی به اهل دنیا به خلق عقبی
اگر تو داری به او محبّت و گر مرا هست از او مودّت
تو را به باغ جنان چه حاجت مرا زقعر سَقَر چه پروا
ضلالت از ما هدایت از او توسّل از ما عنایت از او
اطاعت از ما ولایت از او ولایت از او اطاعت از ما
زبان گشودم به مدحت وی سنائی ام گفت بگوش هی هی
«به کنه ذاتش خرد برد پی اگر رسد خس به قعر دریا»
وجود بسته به بود و هستش خرد، تفّکر، دو پای بستش
الا محمّد ببوس دستش که اوست دست خدای یکتا
خدا به قرآن کند ثنایش رسول خیزد به پیش پایش
علی به حسن خدا نمایش جمال حق را کند تماشا
فلک به کویش پناه دارد ملک به سویش نگاه دارد
دو آفتاب و دو ماه دارد دو عالم افروز دو عالم آرا
الا که روح مطهّری تو الا که جان پیمبری تو
فرشتگان را تو رهبری تو به فیض الهام به نور سیما
ائمه حجّت برای امت تو بر ائمه هماره حجت
کنند از تو همه اطاعت چنان که از ذات حق تعالی
بهشت وحی آشیانۀ تو صدای قرآن ترانۀ تو
بدین جلالت زخانۀ تو شرار آتش گرفت بالا
زگریه بسته ره گلویت زغصه گشته سفید مویت
چو خورد سیلی به ماه رویت جهان سیه شد به چشم مولا
قسم به قرآن عدو ترا کشت چه بی گنه کشت چه ناروا کشت
یکی نپرسید از او چرا کشت یکی نگفتا چه کرده زهرا
تو جان خود را به کف نهادی زدست رفتی زپا فتادی
گه اوفتادی گه ایستادی رها نکردی امام خود را
خزان جفا کرد به لالۀ تو که رفت از کف سلالۀ تو
مدینه لرزید زناله تو پرید رنگ علی اعلا
زچشم خود خون، ببار میثم زسینه آتش برآر میثم
هر آنچه داری بیار (میثم) به پای عترت بریز یکجا
#حاج_غلامرضا_سازگار ✍
.👇
امام حسین ع
. #سپهبد_شهید_قاسم_سلیمانی سرزمین شیردلان نامت همیشه ورد زبان است قهرمان داغت هنوز در دل و جان اس
.
#سپهبد_شهید_قاسم_سلیمانی
بنام چشِ غرقِ بارون شده
بنازم به لیلای مجنون شده
شهیدی که سردار دلهای ماست
شهیدی که پیروز میدون شده
دل من تو هر لحظه و ثانیه
اگر با شهیداست، نورانیه
همینکه نشستم تو راه ظهور
دعاهای قاسم سلیمانیه
بیا زائر کربلاشو فقط
تو تشییع، بشنو دعاشو فقط
اگه میشه بشمار جمعیتو!
ببین لشکر عاشقاشو فقط
جگر داشت هنگام جنگ و خطر
قوی بود تدبیرش از هر نظر
شجا بود از منظر دشمناش
شهیدی که می گفت وقت سحر؛
«پُر از ترکشم، ترکش روزگار
بچین از تنم دونه های انار
بسوزان منو، دود کن، محو کن
کجا هستی ای بوسهء انفجار؟
شهادت تو افلاک، بندم نکرد
دلم رفت، اما بلندم نکرد
کشید و منو بین آغوش، بُرد
ولی دلبر من پسندم نکرد
فقط دست خالیمونو خوند و رفت
دل عاشق ما رو لرزوند و رفت
من از فتح بُستان به دنبالشم
چشای تر من به در موند و رفت
چقد زخم خوردم تو دامان عشق
گرفتم شبونه گریبان عشق
چقد از رفیقام، رسیدن به تو
رسیدم کنارت به پایان عشق
بیا مرگِ خونین در آغوش من
بذا ماه من، سر روی دوش من
عروس خیالی میدون جنگ!
میشه حجله، بی تو سیاپوش من»
شده آه، اون خنده هایی که نیست
شده راه، مرد خدایی که نیست
هنوز حاج قاسم علم دستشه
دعا می کنه با صدایی که نیست
#حاج_قاسم
#نامه_آه_مرگ_خونین
#رضا_دین_پرور ✍
.
.
#سپهبد_شهید_قاسم_سلیمانی
مرد میدان
شوری میان سینه ها انداخت قاسم
ما را به یاد کربلا انداخت قاسم
کوچ پرستوهای عاشق، ناله ی او
گردانی از غم ، یار چندین ساله ی او
جا مانده بود و در به در دنبال راهی
با بغض میبرد نامی از یوسف الهی
در خلوت خود با شهیدان گفتگو داشت
در عالم بالا فراوان آبرو داشت
بیداری ما ارث عمری اهتمامش
از جان گذشته ، جان فدا ، پای امامش
مانند زهرا، قوت قلب ولی بود
چون ذوالفقار حضرت سید علی بود
در جبهه ی حق بود و باطل روبرویش
هر لحظه صدها فتنه می آمد به سویش
اوج بصیرت موج میزد در طریقش
دلداده یعنی او ، به معنای حقیقش
در سنگر تبیین ، جهادش بی مثل بود
قاسم سلیمانی ما ، مرد عمل بود
فرمانده ی لشکر ولی سرباز دین بود
در زندگانی با امیرالمومنین بود
او با یتیمان مثل بابا مهربان بود
خاکی ترین سردار تاریخ جهان بود
کرده سفارش عهد و پیمان با ولی را
حفظ قرارگاه حسین بن علی را
تکلیف کرده بر همه روشنگری را
وقتی عزیز جان بداند رهبری را
هیهات من الذله ، گردیده دم ما
گشته فدای مکتب ما ، قاسم ما
شیرین ترین نوع شهادت شد نصیبش
کرب و بلا ، شب های جمعه ، بوی سیبش
این سیلِ مشتاقان، حدیث نابِ نور است
راهش زمینه ساز دوران ظهور است
این بیشه دارد رسم سلمان پروری را
"منّا شدن" در آستان حیدری را
عاشق شدیم و قدمتی دیرینه داریم
مهر علی و فاطمه در سینه داریم
از روز اول تا به آخر با حسینیم
ما ملت جان بر کفِ مولا حسینیم
هر کس که با ایران سر سازش ندارد
با غیرت ما یک دم آسایش ندارد
می آید آقایی که منجی جهان است
منظورم از منجی همان صاحب زمان است
ما ذوالفقار حیدریم و در نیامیم
آماده ی صبح سپید انتقامیم
#مرتضی_عابدینی✍
.
حماسه ی ۹ دی
روز میثاق وبصیرت آمده
روز بیداری ملت آمده
روز فرزندان پاکِ انقلاب
روز پیمان با ولایت آمده
روز سرکوبِ تمام فتنه ها
روز خاموشیِ نام فتنه ها
باخروش بی نظیر مردمی
بی جواب مانده سلام فتنه ها
خون یاران بازهم داده ثمر
شد مثال تیغ بُران هر نفر
مشت محکم با تمام جان زدیم
بر دهانِ نحس هر چه فتنه گر
جان خودرا میدهیم پای ولی
میزنیم فریاد با صوت جلی
فتنه گر گور خودش را کنده است
با وجود رهبرم سید علی
مرکز فتنه برون از مرز ماست
نقشه ی آل سعود بی حیاست
آل نحسی که ندارد وجهه ای
بیشرف بازیچه ی بیگانه هاست
پایه ی ظلم وستم لرزان شود
عاقبت کاخ سفید ویران شود
وعده های رهبرم کم کم رسد
شهر حیفا با زمین یکسان شود
لکه ی ننگ زمینند وزمان
قوم منفور همه اهل جهان
دست اسرائیل وآمریکا به هم
کم ندارد خُلقشان از روبهان
غیرت ما غیرت عباسی است
قامت فتنه ز بیخ وبن شکست
پای امنیت چه خونها داده ایم
وای بر آن یاری که شد دشمن پرست
پیرهن خدمت اگر کردی به تن
انقلابی باش ودلسوز وطن
چون که دارد با خودش قصد گزند
از رفاقت با عدو حرفی مزن
همچو سردار سلیمانی بمان
عاشق ایران وایرانی بمان
دلخوش لبخند شیطانی مشو
رهرو پیر خراسانی بمان
#مرتضی_عابدینی✍
#نه_دی
.
@zekr_media - امیر کرمانشاهی (1)_۲۰۲۲_۰۲_۱۰_۱۱_۳۶_۰۲_۰۹۳.mp3
6.66M
.
🔊 #شور احساسی فوق العاده زیبا...
⭕ متن:هم تکیهگاهی، هم...
🎙️ مداح:حاج #امیر_کرمانشاهی
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
هم تکیهگاهی، هم پشت و پناهی
زندگیمو میگردونی، با گوشهٔ نگاهی
کلید همهٔ مشکلات من
گره کورمو باز میکنی
تو نوری نوره نوری، اعجاز میکنی
دستمو رها نکنیا
به علی، به علی، به علی
سفرهمو جدا نکنیا
به علی، به علی، به علی
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴
خدا نیاره، که من ازت جداشم
چی میشه مثه بچه سیدا، من پسر تو باشم
واسه یکی مثه من که رو سیام
یه نگاهِ مادرونهت بسه
تو قیامت حسینت، به دادم میرسه
تنها سرپناه منیا
به علی، به علی، به علی
مارو کربلا ببریا
به علی، به علی، به علی
دستمو رها نکنیا
به علی، به علی، به علی
سفرهمو جدا نکنیا
به علی، به علی، به علی
.
.
#میلاد_حضرت_زهرا
#حضرت_زهرا سلام الله علیها
#شور
بند1⃣
گوهر فاطمه قدر و کوثر فاطمه
قرآن کریم مصور فاطمه
واللهه قسم باللهه قسم
از درک ملایک فراتر فاطمه
مسکین و یتیم و اسیرش جای خود دنیا سائل سفره ی افطارشه
مولا جای خود رسول الله جای خود حتی ذات حق عاشق دیدارشه
ام ابیها هستی طاها اسما حسنی یازهرا
آیت کبری نور مصلی مصداق تقوا یازهرا
ام الائمه
بند2⃣
اولی فاطمه نفس مولا فاطمه
نقش سر در عرش اعلا فاطمه
واللهه قسم باللهه قسم
راز آفرینشه لولا فاطمه
شیعه و مرید و محبش جای خود حتی به یهودی عنایت میکنه
زینب و حسین و حسنش جای خود عالم رو کنیزش شفاعت میکنه
حل مسائل طی مراحل تسبیح سائل یازهرا
حسن خصایل انسان کامل جمع فضایل یازهرا
ام الائمه
بند3⃣
غایت فاطمه بی نهایت فاطمه
مشکات مسیر هدایت فاطمه
واللهه قسم باللهه قسم
داره بر ولایت ولایت فاطمه
قنبر و اسما و فضه جای خود جبریل امین توی خونش خادمه
عمار و ابوذر و سلمان جای خود الگوی بقیة الله الاعظمه
دریای رحمت قبله ی حاجت رمز اجابت یا زهرا
مرز برائت شرط ولایت اتمام حجت یازهرا
ام الائمه
شعر و سبک: #امیر_آهمند و #احسان_نوری
.👇
933_28909914582034.mp3
7.05M
#شور
#کربلایی_حسین_ستوده
#شب شهادت #حضرت_ام_البنین( س )
۵ دی ماه ١۴٠٢
[بند اول]
مَحرم راز منی جانا یا علی
با تو درد دلم و بهتر میگم
میدونم داده اجازه اش رو ابلفضل
که به هر زبون به تو مادر میگم
آنام امالبنین
زندگی من سلام امالبنین
به تو میرسه صِدام امالبنین
آنام امالبنین
آنام امالبنین
من که سیر از آدما امالبنین
تو خودت بساز برام امالبنین
آنام امالبنین
به وقت مشکلا، فرشته ی نجات
روزیِ آدم و میده سفره ی شنبه ها
یه در تو کربلا، به نامتِ ولی
نوکرت اسمش و میزاره بابِ معجزا
🖤🖤
[بند دوم]
اسمت و همیشه با نیت میگم
من به اعجاز تو ایمان آوردم
پسرت ما رو نمک گیرِ تو کرد تا
نمک از سفره ی شنبه هات خوردم
آنام امالبنین
نبض قلبم یک کلام امالبنین
ذکر رو لبم مدام امالبنین
آنام امالبنین
آنام امالبنین
تو میخونی از چشام امالبنین
من یک کربلا میخوام امالبنین
آنام امالبنین
لطف تو مستمر، داده به دل اثر
اونکه توسل به تو کرد تهش نکرد ضرر
حق بده هر کسی، میرسه کربلا
رو به روی باب شما خم بشه تا کمر
یا امالبنین
.