#یک_پیشنهاد
هفتهای که در پیش داریم، یادآور حوادثی است که هر یکی را میتوان از نقاط عطف تاریخ معاصر ایران دانست
شهادت #شهید_شیخ_فضل_الله_نوری (1288 ه.ش)
صدور فرمان #مشروطیت (1285 ه.ش)
و آغاز جنگ جهانی اول (1293 ه.ش)
حال، یک پیشنهاد:
با توجه به تأکیدات مکرر امام خامنهای (دام ظله) بر لزوم مطالعهی تاریخ معاصر، این ایام تابستانی را میتوان فرصتی هر ساله برای
#بازخوانی_تاریخ_معاصر
قرار داد و با تولید پویشی در این موضوع، و نیز تولید پیوستهای مختلف چندرسانهای، گامی مهم در جهت ایجاد
#بصیرت_تاریخی
در جامعه برداشت.
#یک_هفته_بازخوانی_تاریخ_معاصر
#مشروطه_خوانی
@risheh
#امام_خامنه_ای :
«نمیدانم آيا جوانان نسل ما و نسل انقلابى، تاريخچهى اين صدوپنجاه، دويست سال را درست خواندهاند يا نه؟ من #همه_ی_دغدغه_ام اين است كه #جوان_انقلابى امروز، نداند ما بعد از چه دورانى، امروز در ايران مشغول چنين حركت عظيمى هستيم. تاريخچهى اين #صدوپنجاه_دويست_سال_اخير از دوران #اواسط_قاجار به اين طرف؛ از دوران #جنگ_های_ايران_و_روس به اين طرف را بخوانيد و ببينيد چه حوادثى بر اين كشور گذشته است.»
( بیانات در ديدار وزير، معاونين و رؤساى مناطق آموزش و پرورش سراسر كشور؛ ۲۱\۵\۱۳۷۱ )
#یک_هفته_بازخوانی_تاریخ_معاصر
#مشروطه_خوانی
@risheh
پیرامون #کتاب_های_امین
❌ مجموعهها و ناشرانی که فعالیت تخصصی در موضوع تاریخ معاصر دارند و کتابهای مفید تاریخ معاصر را بیشتر میتوان از طریق این ناشران به دست آورد:
1. مؤسسهی مطالعات تاریخ معاصر ایران
2. مؤسسهی مطالعات و پژوهشهای سیاسی
3. مرکز اسناد انقلاب اسلامی
4. مؤسسهی کیهان
5. بنیاد تاریخپژوهی و دانشنامهی انقلاب اسلامی
6. مؤسسهی اطلاعات
7. خانهی بیداری اسلامی (خانهی مشروطهی اصفهان/ اندیشکدهی تمدن اسلامی/ نشر آرما)
(مجموعهی بیان شده، شامل همهی فعالان این عرصه نیست.)
#یک_هفته_بازخوانی_تاریخ_معاصر
#مشروطه_خوانی
#چه_بخوانیم
#ناشران
https://eitaa.com/risheh
معرفی #کتاب_های_امین (1)
کتاب «تاریخ معاصر ایران» اثر #موسی_فقیه_حقانی و #موسی_نجفی با موضوع بررسی تاریخ معاصر ایران توسط #نشر_آرما منتشر شده است.
این کتاب در مقایسه با دیگر کتب تاریخ معاصر، با زبانی روان و موجز، نقاط تاریخی مهم عصر صفوی تا انقلاب اسلامی را روایت میکند. از دیگر امتیازات «تاریخ معاصر ایران»، بیان فرازها و حکایتهای مهم تاریخی در قالب میانبخشهایی همچون «برگ زرین»، «عبرت و طنز تاریخی»، «بیشتر بدانید»، «برگی از تاریخ» است.
این کتاب به وقایع و رویدادهای پنج قرن اخیر ایران از صفویه تا انقلاب اسلامی میپردازد. در خلال این رصد تاریخی تلاش نویسندگان بر آن است که تاریخ نقلی و تاریخ تحلیلی را با افق تاریخ فکر و اندیشه توأمان نگاه کنند.
در قسمتی از مقدمهی این کتاب آمده است: «سعی ما در نگارش این کتاب بر این نکته متمرکز بوده است که راهی هرچند کوتاه بر عمق تاریخ قرون اخیر ایران زده و مسائل را در این نقب فکری–تاریخی مورد بررسی قرار دهیم. مشکل بزرگ در فهم تاریخ ایران این است که تحلیلی کلی و نگاهی که بتواند نسبتها و ارزشها و شاخصها را با هم بسنجد، کمتر وجود دارد و این اثر سعی نموده مروری کلی بر این مهم داشته باشد.»
(توضیحات از وبگاه «سبحان کالا»، تصویر از «شهر کتاب آنلاین»)
#یک_هفته_بازخوانی_تاریخ_معاصر
#مشروطه_خوانی
#چه_بخوانیم
#معرفی_کتاب
https://eitaa.com/risheh
#معرفی_کتاب
معرفی #کتاب_های_امین (2)
مجموعهی «روایت تفکر، فرهنگ و تمدن از آغاز تا کنون» تهیه شده توسط «معاونت مطالعات و تحقیقات سازمان ملی جوانان» و منتشر شده توسط «دفتر #نشر_معارف » در سال 1391، شاید بهترین کتاب در موضوع #تاریخ_تمدن باشد.
این کتاب در پنج جلدِ کمحجم منتشر شده که هر کدام، مقطعی از تاریخ را در بر میگیرند:
1. آسمان به زمين الصاق شد (از آغاز تا پايان #قرون_وسطی)
2. دوباره به آسمان نگاه کن (از ظهور اسلام تا #تمدن_اسلامی)
3. من به قدرت رسيد (از #رنسانس تا #روشنگری)
4. اين عصر قرمز است (از #مدرنيته تا #جنگ_جهانی_دوم)
5. در جهت عکس حرکت کن (از اعتراضهای مدرن تا کنون)
از مزایای این اثر:
- روان بودن متن
- خلاصه بودن
- جامعیت موضوع
- مصور بودن
- نگرش نوین به تاریخ تمدن
- غربشناسی انتقادی
بهزودی به بررسی محتوای مجلدات این مجموعه میپردازیم.
#یک_هفته_بازخوانی_تاریخ_معاصر
#مشروطه_خوانی
#چه_بخوانیم
#معرفی_کتاب
https://eitaa.com/risheh
#اندکی_درنگ
#تحلیل
⭕️ جنبش #عدالت_خواهی مردم ایران به رهبری علمای سرشناس تهران، که تقریبا «شانزده ماه» قبل از #تحصن در سفارت #انگلیس آغاز شده بود از همان ابتدا بر مبنای #عدالت_خانه استوار بود، اما در کمتر از یک ماه بست نشینی در سفارت روباه پیر، مطالبات بست نشینان آشکارا دگرگون شد.
⭕️ مقامات سفارت با اظهار مهربانی! با متحصنان به مرور آنان را متقاعد کردند که تقاضایشان فرعی بوده و ارزش حقوقی ندارد!
⭕️ با آنکه شاه درخواست مردم مبنی بر تاسیس #عدالت_خانه را پذیرفته بود، مقامات سفارت در این مدت از ارتباط آنان با رجال دربار جلوگیری به عمل می آوردند که شواهد تاریخی زیادی برای آن نقل شده است.
⭕️ دیپلمات های #انگلیس در ایران به نحوی عمل می کردند که از دیدگاه رجال ایران، مداخله مستقیم در امور داخلی کشور تلقی نشود.
⭕️ فرایند دگرگون سازی مطالبات مردم، با دقت و ظرافت تمام و با تمهید مقدمات لازم صورت گرفت.
⭕️ افزون بر نقشی که عوامل پیدا و پنهان #انگلیس برای این بستر سازی بر عهده داشتند، #روشنفکران داخلی با ترویج مفاهیم سیاسی مورد نظر انگلیسی ها، نقش اول را ایفا کردند.
#یک_هفته_بازخوانی_تاریخ_معاصر
#مشروطه_خوانی
@eslamesyasi
سید جلال آلاحمد: «من با دکتر «تندر کیا» موافقم که نوشت: «شیخ شهید نوری نه به عنوان مخالف «مشروطه»- که خود در اوایل امر مدافعش بود- بلکه به عنوان مدافع «مشروعه» باید بالای دار برود.»
و من میافزایم: و به عنوان مدافع کلیت تشیع اسلامی. به همین علت بود که در کشتن آن شهید، همه به انتظار فتوای نجف نشستند آن هم در زمانی که پیشوای روشنفکران غربزدهی ما ملکم خان مسیحی بود و طالبوف سوسیالدموکرات قفقازی! و به هر صورت از آن روز بود که نقش #غربزدگی را همچون داغی بر پیشانی ما زدند و من نعش آن بزرگوار را بر سر دار، همچون پرچمی میدانم که به علامت استیلای غربزدگی پس از دویست سال کشمکش بر بام سرای مملکت افراشته شد. و اکنون در لوای این پرچم، ما شبیه به قومی «از خود بیگانه»ایم؛ در لباس و خانه و خوراک و ادب و مطبوعاتمان، و خطرناکتر از همه در فرهنگمان، #فرنگیمآب میپروریم. و فرنگیمآب راه حل هر مشکلی را میجوییم.»
#شهید_شیخ_فضل_الله_نوری
#مشروطه_خوانی
#یک_هفته_بازخوانی_تاریخ_معاصر
@risheh
#مرثیه_شیخ_فضل_الله
مدیر نظام نوّابی: «پس از ختم استنطاق و محاکمهی شیخ شهید، او را به نظمیه بردیم و روی نیمکتی نشاندیم. آقا گذشته از درد پای ناشی از ترور، مریض و خسته بود، و افزون بر این، از سخن مُستنطِق که هنگام محاکمه تهدید کرده و گفته بود: «هرکس کلمهای از جریان (استنطاق) در خارج نقل کند، به همان مجازاتی میرسد که او الآنه خواهد رسید»، و نیز بساطی که موقع برگشتن در توپخانه میدید، یقین داشت او را میکشند. خود من در این هنگام... بهکلّی روحیهام را باخته بودم، هیچ امیدی نداشتم. شبِ قبلش دار را در مقابل بالاخانهای که آقایان در آن حبس بودند بر پا کرده بودند. صحنهی توپخانه مملوّ از خلق بود. ایوانهای نظمیه و تلگرافخانه و تمام اطاقها و پشت بامهای اطراف مالامال جمعیت بود. دوربینهای عکاسی در ایوان تلگرافخانه و چند گوشه و کنار دیگر مجهّز و مسلّط به روی پایهها سوار شده بودند. همهچیز گواهی میداد که هیچ جای امیدی نیست. تمام مقدمات اعدام از شب پیش تهیه شده بود. یک حلقه مجاهد، دور دار دایره زده بودند. چهارپایهای زیر دار گذاشته شده بود. مردم، مسلسلْ کف میزدند و یکریز فحش و دشنام میدادند. هیاهوی عجیبی صحن توپخانه را پر کرده بود که من هرگز نظیر آن را نه دیده بودم و نه دیگر به چشم دیدم... ناگهان یکی از سران مجاهدین... به سرعت وارد نظمیه شد و راهپلههای بالا را پیش گرفت تا برود اطاقهای بالا. آقا سرش را از روی دستهایش برداشت و به آن شخص آرام گفت: «اگر من باید بروم آنجا (با دست میدان توپخانه را نشان داد) که معطّلم نکنید؛ و اگر باید بروم آنجا (با دست اطاق حبس خود را نشان داد) که باز هم معطّلم نکنید». آن شخص جواب داد: «الآن تکلیف معین میشود» و با سرعت رفت بالا و بلافاصله برگشت و گفت: «بفرمایید آنجا!» (میدان توپخانه را نشان داد). آقا با طمأنینه برخاست و عصازنان به طرف در نظمیه رفت. جمعیت، جلوی درِ نظمیه را مسدود کرده بود. آقا زیر در مکث کرد. مجاهدین مسلّح، مردم را پس و پیش کرده، راه را جلو او باز کردند. آقا همانطور که زیر در ایستاده بود، نگاهی به مردم انداخت و رو را به آسمان کرد و این آیه را تلاوت فرمود: «وَ أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللهِ إِنَّ اللهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ» و به طرف دار راه افتاد... آقا هفتادساله بود و محاسنش سفید شده بود. همینطور عصازنان با آرامی و طمأنینه به طرف دار میرفت و مردم را تماشا میکرد تا نزدیک چهارپایهی دار رسید. یکمرتبه به عقب برگشت و صدا زد: «نادعلی!» ... ببینید در آن دقیقهی وحشتناک و میان آنهمه جار و جنجال، آقا حواسش چهقدر جمع بود که نوکر خود را میان آنهمه ازدحام شناخت و او را صدا کرد... هیچوقت آن ساعت را فراموش نمیکنم... نادعلی فوراً جمعیت را عقب زد و پرید و خودش را به آقا رسانید و گفت: «بله آقا!...». مردم که یک جار و جنجالِ جهنمی راه انداخته بودند، یکمرتبه ساکت شدند و میخواستند ببینند آقا چهکار دارد. خیال میکردند مثلاً وصیتی میخواهد بکند. حالا همه منتظرند ببینند آقا چهکار دارد... دست آقا رفت توی جیب بغلش و کیسهای درآورد و انداخت جلو نادعلی و گفت: «علی، این مُهرها را خُرد کن!».... الله اکبر کبیراً! ببینید در آن ساعت بیصاحب، این مردْ ملتفت چه چیزهایی بوده! نمیخواسته بعد از خودش مهرهایش به دست دشمنانش بیفتد تا سندسازی کنند... نادعلی همانجا چند تا مهر از توی کیسه درآورد و جلوی چشم آقا خورد کرد. آقا بعد از اینکه از خورد شدن مهرها مطمئن شد به نادعلی گفت «برو!» و دوباره راه افتاد و به پای چهارپایه زیر دار رسید...»
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
پس از اعدام، جنازهی شیخ را به حیاط نظمیه آوردند و «مقابل در حیاط، روی یک نیمکت بیپشتی گذاشتند. اما مگر ول کردند؟! جماعت کثیری مجاهد و غیرمجاهد از بیرون فشار آوردند و ریختند توی حیاط. محشری بر پا شده بود. مثل مور و ملخ از سر و کول هم بالا میرفتند. همه میخواستند خود را به جنازه برسانند... آنقدر با قنداقهی تفنگ و لگد به نعش آقا زدند که خونابه از سر و صورت و دماغ و دهنش روی گونهها و محاسنش سرازیر شد. هرکه هرچه در دست داشت، میزد. آنهایی هم که دستشان به نعش نمیرسید، تف میانداختند. در اثر این ضربات همهجوره و همهجانبه، جسد از روی نیمکت به زمین افتاد... به همهی مقدسات قسم، که در این ساعت، گودال قتلگاه را به چشم خود دیدم.»
#شهید_شیخ_فضل_الله_نوری
#مشروطه_خوانی
#یک_هفته_بازخوانی_تاریخ_معاصر
@risheh
#حتما_بخوانید
🔴 عینالسلطنه:
«همشيرهزادهی نايبالصدر قزوين از اشخاص خيلى مشروطهخواه بود، روزى آمد خدمت علىاكبر جلوخانى مجتهد در صورتى كه جمعى از طلاب هم بودند، گفت: آقا! بعد از قتل آقا شيخ فضلالله من روزى يك دور تسبيح به او لعن مىفرستادم. چند شب قبل خواب ديدم منبرى گذاشته و حضرت امير عليهالسلام بالاى منبر است. جمعى از طلاب و علماء نشستهاند و بعضى را هم حضرت به اسم صدا مىكند، مِنجمله آقا شيخ فضلالله را صدا زدند، جلوى منبر ايستاد و به حضرت عرض كرد:
تقصير من چه بود كه به اين شكل مرا كشتند؟
حضرت فرمودند: مصائب ما را به خاطر بياور.
عرض كرد: قبول كردم، اما يك نفر از اولاد شما چرا روزى صد مرتبه مرا لعن مىكند؟
حضرت فرمودند: «او از اولاد ما نيست.» حالا بفرمایيد تعبير اين خواب چيست؟ آقا و سايرين خنده كردند و بعد آقا فرمودند: پسر جان! عين حقيقت است، تعبير ديگرى ندارد. برخاسته و رفت.»
📖 منبع:
روزنامه خاطرات #عين_السلطنة ، ج۵، ص ۳۷۸۲
#شهید_شیخ_فضل_الله_نوری
#یک_هفته_بازخوانی_تاریخ_معاصر
#مشروطه_خوانی
#مرجع_شهید
#شیخ_شهید
@risheh
...
@eslamesyasi
#حتما_بخوانید
🔴 امینالشرع خویی (برادر بزرگ امام جمعهی خویی):
«از جملهی امور عجیبه، خوابی بود که حقیر بعد از قتل مرحوم شیخ بدیدم که این بنده گویا در تهرانم و در محلی فراخ و واسع ایستادهام و بیرقی خیلی بزرگ، بلند کردهاند که پیراهن آن گاهی که حرکت میکند بالای تمام شهر تهران را پُرز فرا میگیرد.
بر یک رویش نوشتهاند «ذلکَ فَضلُ اللهِ یُؤتِیهِ مَن یَشاء» و بر روی دیگر «یا علی» نوشته شده.
آنگاه دیدم جمع کثیری زیر این علم ایستادهاند. پس بادی وزیده و پرچم علم را حرکتی بداد و خون آن پرچم مانند آبشار بر سر مردم بریخت و دو مرتبه پرچم را حرکت داده و قطرات خونها بر همهی آن اشخاص بپاشید و صدایی شنیدم گفت:
«این خون #شیخ_فضل_الله_نوری است که گرفته شد»!
و اُشهِدُ بِالله از آن وقت تا به حال که قریب ده سال یا بیشتر است، هنوز خونریزی از مملکت ایران مرتفع نشده است.»
📖 منبع:
خانه بر دامنهی آتشفشان، ص ۷۱
به نقل از «میراث اسلامی ایران» به کوشش رسول جعفریان،۹/۱۳۷
#شهید_شیخ_فضل_الله_نوری
#یک_هفته_بازخوانی_تاریخ_معاصر
#مشروطه_خوانی
#مرجع_شهید
#شیخ_شهید
@risheh
...
@eslamesyasi
#حتما_بخوانید
⭕️ گزارش #عین_السلطنه از نحوه شهادت #شهید_شیخ_فضل_الله_نوری
♨️ عینالسلطنه:
«گفتند شيخ را به دار زدند ... مطلب بزرگ بود و باور نمىشد. دو مرتبه آمدند شيخ را با درشكه به خانه اش بردند. سه مرتبه آمدند شيخ را به استنطاق بردند. ... يك ساعت و نيم به غروب مانده شيخ را با درشكه به عمارت خورشيد و كميته جنگ بردند. سهربع به غروب مانده، آورده به دار زدند.
پسرش ايستاده بود و به #قفقازیها در كشتن پدرش كمك مىكرد (بعد اين پسر را هم به سزا رساندند. در حياط عدليه كشته شد.) و بعد از آنکه ... دست زده هورا كشيدند، [پسرش] با سايرين دست مىداد و مبارك باد مىگفت. موزيك هم زدند و #قفقازیها و #مجاهدينِ ديگر رقص مىكردند.
مردم ديگر «زنده باد عدالت» مىگفتند. غروب پسر شيخ اذن داده نعش را پايين آوردند و به خانهی خودش بردند. تا امروز در ايران كه مملكت اسلامى است همچو كارى نشده بود.
اما حالا اگر مجلس برپا شود از بابت دردسر و زحمت علما در نشر قوانين، خلاص است و شايد دست علما از امورات دنيوى و دربارى و مملكتى كوتاه شود. ... شيخ را كشتند، كار كار بزرگى بود.
گمان كردند ايران منظم میشود، اما غلط است، دستورالعمل باطل. اين خبر به عتبات و شهرهاى ديگر ايران برسد بلكه در همين طهران اسباب زحمت كلى میشود.
#ملا_قربانعلى [زنجانی] بشنود، صدچندان هنگامه میكند.
همهكس تبعيد او را يقين داشت، اما تصور قتل او را علنى، آن هم بدون محاكمه و استنطاق در عدليه با حضور مردم #محال میدانست.
خود شيخ هم گفته بود به سفارتخانه نمیروم و متحصن نمیشوم. اگر مقام سؤال و پرسش باشد حاضرم. تمام خدمات خود را به مذهب اسلام و علاوه كردن آن اصل به قانون اساسى كه پنج نفر بايد از طراز اول مجتهدين در نشر قوانين حاضر باشند ثابت میكنم. اگر زور باشد غير تسليم چاره نيست. نيمساعت استنطاق در كميتهی جنگ كردند، آنهم همين بود كه تو مقصر هستى و بر خلاف مشروطه حرف زدى، و حال آنكه شيخ اهل نظام نبود و قشونى را به باد نداده بود. میبايست در عدليه موافق قانون اساسى و مشروطه استنطاق علنى شود و حكم قتل او از مجتهدين عالمتر او صادر گردد و نايبالسلطنه امضاء كند، نه به حكم #يپرم و معزّالسلطان.
اينها انتقام است، غرض شخصى و ميل جمعى. اما اسباب فناء و اضمحلال خواهد بود بهزودى. بارى پسر شيخ چند روز قبل به ملاقات پدرش خواسته بود برود، مانع شده بودند. برادرش مخفى شده بود. فقط مادر و خواهرش را ديد. روى پايش افتادند كه بس است ديگر به قتل پدرت راضى نشو. حتى مادرش گفته بود و قَسم خورده بود ... گوش نداد و كرد آنچه بايد بكند.
تمام مايَملَك شيخ را هم كميتهی جنگ به اين پسر واگذار كرد و حال آنكه پدرش او را از مال خود در حال حيات محروم كرده بود.
من با شيخ خصوصيت نداشتم ... فاضل و صاحب علم و تقليد بود و در ايران دو نفر مثل او عالم نداشتند. در مجلس درس او ششصد نفر طلبه حاضر میشد، اما دلم براى اين میسوزد كه اينها اسباب فناى مملكت و تخفيف مذهب میشود. شيخ وقتى كه از كميته بيرون میآمد گفته بود:
«اگر بار گران بوديم رفتيم.» التماس كرده بود مرا اينجا بكشيد. گفته بودند نمیشود آنوقت رو به مردم كرده گفته بود خداحافظ. محاكمهی من با شما در روز پنجاههزار سال. بعد بنا كرده بود آرام دعا خواندن تا در ميدان و هنگام مردن مشغول دعا بود.»
#شیخ_فضل_الله_نوری
#مرجع_شهید
#مشروطه_خوانی
#یک_هفته_بازخوانی_تاریخ_معاصر
@risheh
...
@eslamesyasi
#حتما_بخوانید
⭕️ از جمله سران جریان #مشروعه_خواه که از بزرگترین مجتهدین تهران محسوب میشد، آخوند #ملا_محمد_آملی بود.
⭕️ او نیز همچون #شیخ_فضل_الله_نوری پس از فتح تهران، دستگیر شده و در حبس بود.
پسر ایشان، عارف بزرگوار آیتالله شیخ محمدتقی آملی در این باره مینویسد:
📝 پدرم همزمان با دستگیری شیخ به زندان افتاد و یک روز بعد از شهادت شیخ، مردم تماشاچی به دعوت سید یعقوب انوار، برای دیدن مراسم اعدام پدرم در میدان توپخانه گرد آمدند
«ولکن فجیعهی مَصلوبیّت مرحوم شیخ، انعکاس عجیبی بخشیده بود و چون عالِمکُشی تا آن عصر در ایران معمول نبود، آن هم به اینطور فجیع، لذا نصف از #اهل_شهر را گویا از خواب بیدار کرد و وقوع این حادثه به امر #شیخ_ابراهیم_زنجانی که معروف به #یهودیت بود، و مباشرتِ یفرم [#یپرم] از این بیشتر در مردم انزجار پدید آورد تا به درجه[ای] که زمامداران از تهاجم فتنه خائف، و برای تبرئهی خود، این امر را به رؤساء آن دورهی #نجف اشرف منسوب داشتند و چنین اظهار کردند که وقوع این حادثه برای امتثال فرمان روحانیون نجف بود و هرکس را در این مطلب شبههای است، خود از نجف با تلگراف استعلام نماید ...
و بالجمله، سوء انعکاس مصلوبیةِ مرحوم شیخ، دفع قتل از مرحوم پدرم و سایر محبوسین نمود، و در حق پدرم حکم به تبعید بیرون آمد...
و در مدت پنج سال تحتالحفظ در مازندران محبوس بودند...»
📚 منبع:
خانه بر دامنهی آتشفشان، صفحه۲۲۱،
به نقل از: زندگینامه و خدمات علمی و فرهنگی آیتالله شیخ محمدتقی آملی، مجموعه مقالات، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، تهران، صص ۱۲۶و۱۲۷
#مشروطه_خوانی
#یک_هفته_بازخوانی_تاریخ_معاصر
#مرجع_شهید
@risheh
...
@eslamesyasi