eitaa logo
مکتب خانه
313 دنبال‌کننده
775 عکس
322 ویدیو
261 فایل
نشر آثار صوتي و تصويري و مکتوب @roshd_harakat
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از  فلسفه و عرفان
اگر آن حساسیتی که علمای ما روی کفر داشتند روی ظلم می داشتند کفر بوجود نمی آمد چرا که ظلم موجب کفر میشود. 💢کانال فلسفه و عرفان 👇 https://eitaa.com/AGLOESHG
هدایت شده از استاد حسینی نسب
طلبه یعنی.... 📕 پایان تقریرات دروس الصلوة مرحوم میرزای شیرازی 🌀 احوال مُقرّر درس میرزا، جای تأمل داره! 🔹حالم به شدت مضطرب است. ذهنم درگیر است گرفتاری های زیادی دارم و غمها بر سرم آوار شده و به شدت تنگدستم و طلبکاران هر روز به‌من‌مراجعه می‌کنند. 🔺درد شدید مفاصل دارم و زانوهایم ورم‌کرده و شش ماه است خانه‌نشین و زمین‌گیر شدم و نمیتوانم به دکتر مراجعه کنم.... 🔺غرض از بیان این احوالات این است که اگر در تقریر دروسم نقصی هست به خاطر این احوالات است لطفا شما خودتان به دیده انصاف اصلاح کنید... ما کجاییم در این بحر تفکر تو کجا... 💯ڪانال جامــع اســتاد حـسینۍ نسبـــ(ایتا) 🆔 http://eitaa.com/joinchat/3122200596Cc5e29a931e
مکتب خانه
این کتاب مجموعه منسجمی است از آرای صدرالمتألهین در زمینه منطق و فلسفه آن، که از تمام آثار این فیلسوف گرانقدر گردآوری شده و تلفیقی است سازوار از گزیده آرای منطقی مشائی و اشراقی به ضمیمه آرایی که در آن دو به انجام نرسیده بود. از این رو به حق میتوان آن را "منطق متعالی در نظام صدرایی" نامید. آرای منطقی این کتاب در نظام پذیرفته شده منطق دو بخشی نُه بخشی در جای مناسبش قرار گرفته است. ازاینرو دسترسی به مطالب آن، برای فرزانگان این علم حتی بدون مراجعه به فهرست آسان است.
هدایت شده از  فلسفه و عرفان
اعتباریت ماهیت.pdf
190.9K
موضوع: اعتباریت ماهیت از عرش عینیت تا فرش سرابیت 📚 نشریه معرفت فلسفی 💢کانال فلسفه و عرفان👇 https://eitaa.com/joinchat/1963720741C05b59f4cf3
مکتب خانه
دسته بندی موضوعی کتاب آزادی معنوی، در حال تکمیل
🔹نام؛ قلب، در منظومه حکمت اسلامی (بررسی انتقادی انسان‌شناسی فلسفی) 🔹نویسنده؛ محمد متقیان 🔹نشر؛ تمدن نوین اسلامی متن پشت جلد کتاب؛ «طرح تصویری از انسان است که بخش اعظم هویت انسان و به عبارتی مهم‌ترین بخش هویتی انسان را به «ادراکات ذهنی» او تعریف می‌کند. در این طرح انسان به تعریف می‌شود و قوه عاقله در میان قوای نفسانی برحستگی پیدا می‌کند، به گونه‌ای که قوه عقل نظری مخدوم تمام قوا می‌گردد و توانایی همه قوا مصروف خدمت به این قوه می‌گردد. این طرح از انسان، تمام انسان‌شناسی فلسفه اسلامی است که بر تمام مواضعی که مرتبط با هویت انسانی است سایه می‌اندازد. فلاسفه مسلمان در تبیین ابعاد و زوایای نفس انسانی جایگاهی برای ‌ در نظر نگرفته‌اند. آنها در عین آنکه، به ادراکات و عقلانیت انسان بسیار پرداخته و علم انسان را در قوای حیوانی و انسانی به خوبی و با ملاحظه جوانب مختلف طرح کرده‌اند، اما قلب معنوی در تحلیل ایشان غایب است.» @monir_ol_din
هدایت شده از 📚|میراث علمی سَلَف|
✅ پایه چندی؟!! 🔺 یکی از پرسش های آزاردهنده که برآمده از سیستم دانشگاهی شده حوزه های علمیه است، این است که پایه چندی؟ مثلا اگر بگویی: نهم، خیلی تحویل می گیرند اما اگر بگویی دوم، یه طوری نگاهت می کنند که خودت بری خجالت بکشی. 🔺 اما رسم علمای قدیم این طور نبود. در قدیم، میزان و معیار، فراگرفتن کتب اصلی یک علم به روش عمیق بود. مثلا طرف می گفت: من در علم منطق، سه کتاب مهم را دقیق خوانده ام و الان توانایی تدریس دارم. حالا ممکنه سال دوم باشم، یا سال نهم!! 🔺 متاسفانه تصمیم های نادرست، خیلی آسیب ها وارد کرد. یکیش همینه که نگاه به علم در حوزه، محدود شد به میزان پایه. لذا حرص و ولع برخی طلاب به اینکه سریع تر پله های ترقی !! را طی کنند، خیلی زیاد شده. مثلا طلبه پایه اول، فقط دنبال یه راه حله که سریعتر برسه به پایه 6. حالا با هر کیفیتی شده. مثلا روزی 7 تا درس بر میداره که سریعتر تمام کنه. خب حالا تمام شد، ثمّ ماذا؟ 🔺 و این نگاه دانشگاهی، آغاز استحاله هویت حوزه های علمیه است. باید در حد توان، در برابر این نگاه استعماری ایستاد. استعمار اینهاست. جلوی استعمار بایستیم. نگذاریم عده ای ناآگاه، میراث ارزشمند علمای ما را به تاراج ببرند. *نشر مطالب، بدون ذکر آدرس کانال، جایز نیست* 🔺ارتباط: @hm1370 📗 کانال /عضویت: http://eitaa.com/joinchat/702283798C36acb3a52
مسئله هدف و وسیله 1. یکی از مسائلی که از (صلی الله علیه و آله) باید آموخت است. انسان اولاً باید در اهداف خودش یعنی در هدفها مسلمان باشد یعنی هدفش مقدس و عالی و الهی باشد، و ثانیاً باید در برای همان هدفها هم واقعاً مسلمان باشد. 2. هرگز انبیاء در سیره و روش خودشان، برای رسیدن به حق از باطل استفاده نمی‌کنند، برای رسیدن به حق هم از خود حق استفاده می‌کنند. 3. قرآن، پیغمبر، ائمه و کسانی که تربیت شده این مکتب هستند محال است که برای هدف مقدس، از یک امر نامقدس مثلاً از یک امر پوچ، از یک امر باطل، از یک امر بی‌حقیقت ولو یک تمثیل استفاده کنند. این است که ما شک نداریم که تمام قصص قرآن همان‌طور که قرآن نقل کرده است عین واقعیت است. داستانی که قرآن‌ نقل می‌کند، ما بعد از نقل قرآن احتیاجی نداریم که تأییدی از تواریخ دنیا پیدا کنیم. 4. بعضی از مردم دنبال بهانه هستند برای بدمستی، دیگر بدمستی‌اش با آنها. کافی است یک بهانه پیدا کند برای هرزگی کردن و بدمستی. گفته‌اند: اجازه داده‌اند هر دروغی که دلمان بخواهد، برای اهل بدعت جعل کنیم. بعد با هر کسی که کینه شخصی پیدا می‌کند فوراً به او یک نسبتی می‌دهد، یک تهمتی می‌زند و بعد می‌گوید او اهل بدعت است. شروع می‌کند به جعل کردن، دروغ گفتن و تهمت زدن، چرا؟ می‌گوید به ما اجازه داده‌اند. آن وقت شما ببینید بر سر دین چه می‌آید؟! فرنگی مآب ما می‌گوید: «الْغایاتُ تُبَرِّرُ الْمَبادی»، هدف باید خوب باشد، هدف که خوب بود وسیله هرچه شد شد. متقدم مآب ما هم می‌گوید به ما گفته‌اند «باهِتوهُمْ»، حق داریم هرچه دلمان بخواهد بگوییم، و می‌گوییم هرچه دل خودمان بخواهد. آن وقت ببینید به سر دین چه می‌آید؟! 5. (علیه السلام) چرا انعطاف نمی‌پذیرفت؟ شک نیست که هدفش مقدس بود. پیشنهاد ابن عباس‌ها مگر چه بود؟ پیشنهاد مغیرة بن شعبه‌ها مگر چه بود؟ همین مغیرة بن شعبه (علیه ما علیه) که بعدها جزء اصحاب خاص معاویه و از دشمنان علی علیه السلام شد، در آغاز خلافت امیرالمؤمنین آمد با حضرت صحبت کرد. ابتدا به حضرت پیشنهاد کرد که من عقیده‌ام این است که شما فعلاً درباره معاویه یک کلمه حرف نزنید و حتی تثبیتش کنید یعنی او را هم مانند افراد دیگر که لایق حکومت هستند فعلاً تثبیت کنید، بگذارید خیالش راحت بشود؛ همینکه اوضاع برقرار شد یکمرتبه از کار برکنار کنید. حضرت فرمود: من چنین کاری نمی‌کنم، برای اینکه اگر بخواهم معاویه را ولو برای مدت موقت تثبیت کنم معنایش این است که من معاویه را ولو در این مدت موقت صالح می‌دانم، و من او را صالح‌ نمی‌دانم و در این زمینه به مردم دروغ هم نمی‌گویم، تحمیل هم نمی‌کنم. وقتی دید حرفش اثر نمی‌کند گفت: من هم فکر کردم دیدم که همین کار را باید بکنید، حق با شماست. این را گفت و رفت. ابن عباس گفت: اول که آن نظر را داد عقیده‌اش بود ولی دوم که این را گفت عقیده‌اش نبود. مغیره این را گفت و نزد معاویه رفت. چرا علی قبول نمی‌کرد؟ برای اینکه ادامه دهنده راه و روش انبیاء بود و آن و را نداشت. اینکه گفته‌اند ابوبکر نابغه بود، عمر نابغه بود، آن نابغه بودن‌ها همین بود که از هر وسیله‌ای برای آن هدفی که داشتند استفاده می‌کردند. 6. چرا عده‌ای نمی‌خواهند سیاست علی را بپذیرند؟ چون می‌بینند یک دارد، هدفی دارد و وسیله‌هایی. حق را او هدف دیده؛ وقتی می‌خواهد به آن حق برسد، درهر گام از وسیله‌ای که حق باشد استفاده می‌کند تا به آن هدف حق برسد. ولی دیگران اگر هم هدفشان فرض کنیم حق است، دیگر به وسایل اهمیت نمی‌دهند، می‌گویند هدف درست باشد. ادامه دارد... استاد مطهری، سیری در سیره نبوی، ص105 تا 129
7. از همه عجیبتر به نظر من این است: از وسیله نامقدس استفاده کردن یک مطلب است، مطلب دیگر که از این هم رقیق‌تر و دقیق‌تر است این است که آیا از خواب مردم برای حق می‌شود استفاده کرد یا نه؟ مسئله‌ای است: از خواب غفلت مردم، از جهالت و نادانی مردم به نفع دین استفاده کردن. به نظر می‌رسد کمتر کسی بگوید این کار مانعی دارد. می‌گویند این بیچاره آدم جاهلی است، آدم نادانی است، آدم بی خبری است، در همان عالم بی‌خبری و جهالت و نادانی خودش یک اعتقادهایی پیدا کرده. فلان کس از راه بی‌بی شهربانو مثلاً، یک عقیده و ایمانی پیدا کرده. حالا ما چکار داریم که او را از خوابش بیدار کنیم؟... این درست است یا نه؟ یعنی مردم از خواب غفلت، از جهالت و نادانی، از یک سلسله خرافات، بالأخره به یک عقیده صحیحی رسیده‌اند؛ آیا ما حق داریم اینها را تثبیت و امضا کنیم یا نه؟ نه. ... تمام وسایلی که پیغمبر به کار می‌برد، در جهت بیداری مردم بود. 8. برای حق باید از حق استفاده کرد. حق را با باطل آمیختن، حق را از میان می‌برد. وقتی انسان حق را ضمیمه باطل کرد، حق دیگر نمی‌آیستد، خودش می‌رود. حق تاب اینکه همراه باطل باقی بماند ندارد. سیری در سیره نبوی
✅ حقیقت محوری‌ یه مثابه روح تشیع در بیان 1. شیعه بسیاری از صحابه پیغمبر را- که از شخصیتها و اکابر و معاریف به شمار می‌روند- مورد انتقاد قرار می‌دهد و اهل سنت، درست در نقطه مقابل شیعه از این جهت قرار گرفته‌اند؛ به هرکس که نام «صحابی» دارد با خوشبینی افراطی عجیبی می‌نگرند، می‌گویند: صحابه پیغمبر همه عادل و درستکار بوده‌اند. بنای تشیع بر انتقاد و بررسی و اعتراض و مو را از ماست کشیدن است، و بنای تسنن بر حمل به صحت و توجیه و «ان شاء الله گربه بوده است» 2. در این عصر و زمان که ما هستیم کافی است که هرکس بگوید علی خلیفه بلافصل پیغمبر است، ما او را شیعه بدانیم و چیز دیگری از او توقع نداشته باشیم، او دارای هر روح و هر نوع طرز تفکری که هست باشد!. 3. ولی اگر به برگردیم به یک روحیه خاصی برمی‌خوریم که آن روحیه، روحیه تشیع است... و در حقیقت این انشعاب اسلامی از اینجا به وجود آمد که یک دسته- که البته اکثریت بودند- فقط ظاهر را می‌نگریستند و دیدشان آنقدر تیزبین نبود و عمق نداشت که باطن و حقیقت هر واقعه‌ای را نیز ببینند؛ ظاهر را می‌دیدند و در همه جا حمل به صحت می‌کردند، می‌گفتند: عده‌ای از بزرگان صحابه و پیرمردها و سابقه دارهای اسلام راهی را رفته‌اند و نمی‌توان گفت اشتباه کرده‌اند. 4. اما دسته دیگر- که اقلیت بودند- در همان هنگام می‌گفتند: شخصیتها تا آن وقت پیش ما احترام دارند که به حقیقت احترام بگزارند اما آنجا که می‌بینیم به دست همین سابقه دارها پایمال می‌شود، دیگر احترامی ندارند؛ نه طرفدار شخصیتها. تشیع با این روح به وجود آمده است. 5. ما وقتی در به سراغ سلمان فارسی و ابوذر غِفاری و مقداد کنْدی و عمار یاسر و امثال آنان می‌رویم و می‌خواهیم ببینیم چه چیز آنها را وادار کرد که دور علی را بگیرند و اکثریت را رها کنند، می‌بینیم آنها مردمی بودند و ، هم دیندار و هم دین شناس. می‌گفتند: ما نباید درک و فکر خویش را به دست دیگران بسپریم و وقتی آنها اشتباه کردند ما نیز اشتباه کنیم. و در حقیقت روح آنان روحی بود که نه اشخاص و شخصیتها. 6. مردی از صحابه امیرالمؤمنین در جریان جنگ جمل، سخت در تردید قرار گرفته بود...این مرد محضر امیرالمؤمنین شرفیاب شد و گفت: «ایمْکنُ انْ یجْتَمِعَ زُبَیرٌ وَ طَلْحَةُ وَ عائِشَةُ عَلی‌ باطِلٍ؟» آیا ممکن است طلحه و زبیر و عایشه بر باطل اجتماع کنند؟ شخصیتهایی مانند آنان از بزرگان صحابه رسول الله چگونه اشتباه می‌کنند و راه باطل را می‌پیمایند؟ آیا این ممکن است؟... علی در جواب سخنی دارد... فرمود: انَّک لَمَلْبُوسٌ عَلَیک، انَّ الْحَقَّ وَ الْباطِلَ لا یعْرَفانِ بِاقْدارِ الرِّجالِ، اعْرِفِ الْحَقَّ تَعْرِفْ اهْلَهُ وَ اعْرِفِ الْباطِلَ تَعْرِفْ اهْلَهُ. سرت کلاه رفته و حقیقت بر تو اشتباه شده. حق و باطل را با میزان قدر و شخصیت افراد نمی‌شود شناخت. این صحیح نیست که تو اول شخصیتهایی را مقیاس قرار دهی و بعد حق و باطل را با این مقیاسها بسنجی: فلان چیز حق است چون فلان و فلان با آن موافقند و فلان چیز باطل است چون فلان و فلان با آن مخالف. نه، اشخاص نباید مقیاس حق و باطل قرار گیرند. این حق و باطل است که باید مقیاس اشخاص و شخصیت آنان باشند. 7. یعنی باید و باشی نه اشخاص و ؛ افراد را (خواه شخصیتهای بزرگ و خواه شخصیتهای کوچک) با حق مقایسه کنی، اگر با آن منطبق شدند شخصیتشان را بپذیری و الّا نه. این، حرف نیست که آیا طلحه و زبیر و عایشه ممکن است بر باطل باشند؟. 8. در اینجا علی علیه السلام معیار حقیقت را خود حقیقت قرار داده است و نیز جز این چیزی نیست. 9. و در حقیقت فرقه شیعه مولود یک بینش مخصوص و است نه به افراد و اشخاص. قهراً شیعیان اولیه مردمی منتقد و بت شکن بار آمدند. 10. علی بعد از پیغمبر جوانی سی وسه ساله است با یک اقلیتی کمتر از عدد انگشتان، در مقابلش پیرمردهای شصت ساله با اکثریتی انبوه و بسیار. این بود که راه بزرگان و مشایخ این است و _اشتباه_نمی‌کنند و ما راه آنان را می‌رویم. منطق آن اقلیت این بود که آنچه اشتباه نمی‌کند حقیقت است؛ بزرگان باید خود را بر حقیقت تطبیق دهند. 11. از اینجا معلوم می‌شود چقدر فراوانند افرادی که شعارشان است و اما روحشان نیست. 12.# مسیر_تشیع همانند روح آن، است و از بزرگترین اثرات آن جذب و دفع است اما نه هر جذبی و هر دفعی (گفتیم گاهی جذب، جذب باطل و جنایت و جانی است و دفع، دفع حقیقت و فضایل انسانی) بلکه دفع و جذبی از سنخ جاذبه و دافعه علی. منبع: جاذبه و دافعه علی
یکی از فضلای خودمان در حدود یک ماه پیش مشرّف شده بود به عتبات. می‌گفت خدمت (سلّمه الله تعالی) رسیدم، به ایشان گفتم: چرا شما درس تفسیری که سابقاً داشتید ترک کردید؟ (ایشان در هفت هشت سال پیش درس تفسیری در نجف داشتند و قسمتی از آن چاپ شده). ایشان گفتند: موانع و مشکلاتی هست در درس تفسیر. گفت من به ایشان گفتم: در قم که به این کار ادامه دادند و بیشتر وقت خودشان را صرف این کار کردند چطور شد؟ ایشان گفتند: «تضحیه» کرده‌اند؛ یعنی خودشان را قربانی کردند، از نظر شخصیت اجتماعی ساقط شدند، و راست گفتند. عجیب است که در حساس‏ترین نقاط دینی ما اگر کسی عمر خود را صرف قرآن بکند، به هزار سختی و مشکل دچار می‌شود؛ از نان، از زندگی، از شخصیت، از احترام، از همه چیز می‏افتد و اما اگر عمر خود را صرف کتاب‌هایی از قبیل‏ ‏ بکند صاحب همه چیز می‌شود. در نتیجه هزارها نفر پیدا می‌شوند که‏ ‏ را چهارلا بلدند؛ یعنی خودش را بلدند، ردّ ‏ را هم بلدند، ردّ ردّ او را هم بلدند، ردّ ردّ ردّ او را هم بلدند، اما دو نفر پیدا نمی‌شود که را به درستی بداند!!! از هرکسی درباره یک آیه سؤال شود می‌گوید باید به تفاسیر مراجعه شود. عجب‏تر این که این نسل که با این طور عمل کرده از نسل جدید توقع دارد که را بخواند و را بفهمد و به آن عمل کند! استاد مطهری، ده گفتار، ص226
سوالاتی که در بحث احیای فکر دینی به آنها پاسخ می دهند: 1. ما باید دین را زنده کنیم یا دین باید ما را زنده کند؟ 2. آیا حقیقت دین می میرد؟ چرا؟ 3. در چه موردی باید درباره احیای فکر دینی و در چه موردی باید درباره ایجاد فکر دینی بحث کرد؟ 4. وضعیت سندی و دلالی حدیث منسوب به رسول الله (ص) با مضمون هر صدسال یک مجدد دین چگونه است؟ 5. نقش تفکرات فلسفی در پیدایش نظریه تجدید در هز هزار سال چیست؟ 6. گستره اصلاح مهدوی تا کجاست؟ 7. اولویت کار اصلاحی در زمانه کنونی چیست؟ 8. علت انحطاط مسلمین در عصر حاضر چیست؟ 9. تحریف اندیشه ولایت و امامت چگونه باعث تنبلی می شود؟ 10. اندیشه مرجئه چیست؟ در چه زمانی به وجود آمد و چه هدف سیاسی را دنبال می کرد؟ ادامه دارد...
✅ خصوصیات حق از نظر علی علیه السلام‏ 1. امیرالمؤمنین علی علیه السلام می‌فرماید: «از این است که به نفع احدی جاری نمی‌شود مگر آنکه علیه او نیز جاری می‌شود، و علیه کسی جاری نمی‌شود مگر آنکه به نفع او نیز جاری می‌شود»یعنی حقوقی که در میان مردم جریان دارد متبادل است، یکطرفی نیست، دو طرفی است؛ چنین نیست که مثلًا بعضی صرفاً به عهده دیگران حقوق داشته باشند ولی خودشان از دیگران حقی بر عهده نداشته باشند. 2. هرکسی که فکر می‌کند به گردن دیگران حقی دارد، در همان حال باید بداند مدیون او هم هست. تنها تعالی که غنی کامل و مالک مطلق است، از این قانون مستثنی‏ است. خداوند متعال بر مخلوقات خود حقوقی دارد و بندگان او مدیون فضل و نعمت او و مسئول امر او می‌باشند ولی ذات مقدس او مدیون هیچ موجودی نمی‌باشد، که علی علیه السلام فرمود: اگر در تمام جهان هستی موجودی باشد که بر دیگران حق داشته باشد و دیگران بر او حقی نداشته باشند او ذات اقدس الهی است. در عین حال اطاعت خویش را حق خود بر مردمان خوانده و پاداشی که به فضل و رحمت خود به بندگان عنایت می‌کند به عنوان حق مردمان بر خودش به رسمیت شناخته. 3. در زبان و سخن خیلی آسان است و در و تحقق مشکل. می‌فرماید: در مرحله سخن و توصیف و شرح دادن و ذکر مزایا و خوبیها هیچ میدانی به وسعت میدان حق نمی‌رسد. چقدر خوب و آسان می‌توان در اطراف حق گفت و نوشت و توصیف کرد که در اطراف هیچ چیز دیگر این‏طور نمی‌توان میدانداری کرد. هیچ چهره‌ای مانند چهره حق زمینه توصیف و ستایش ندارد، ولی در هیچ میدانی از میدان حق تنگتر و صعب العبورتر نیست و چقدر عبور از آن گردنه‏ها دشوار است. 4. خصوصیت سومی که برای حق ذکر کرده این است که در جامعه بدون تعاون و همدرد بودن و میسر نیست. یک فرد هر اندازه کامل و منزّه باشد، هر اندازه سابقه‏اش در حق زیاد باشد، از کمک و همکاری دیگری بی‌نیاز نیست. هیچ کس نمی‌تواند بگوید من اجلُّ شأناً هستم از اینکه دیگری بخواهد مرا در کار حق کمک کند، و هیچ کس هم هر اندازه در نظرها کوچک و حقیر باشد پایین‏تر از این نیست که کمک کار و مددکار دیگران باشد. 5.خصوصیت چهارمی که علی علیه السلام در مورد حق ذکر می‌فرماید این است که هرگز از اینکه تذکری به آنها داده شود ناراحت نمی‌شوند و اگر کسی از عرضه داشتن حق بر او ناراحت می‌شود، از عمل به حق به طریق اولی‏ روگردان است. 6. علی علیه السلام این جمله را درباره شخص خودش فرمود و از مردم تقاضا کرد هر تذکری دارید به من بدهید که من از این تذکرات خوشوقتم. حکمت‌ها و اندرزها، ج 1، ص98 _ 101