eitaa logo
مکتب خانه
315 دنبال‌کننده
775 عکس
322 ویدیو
261 فایل
نشر آثار صوتي و تصويري و مکتوب @roshd_harakat
مشاهده در ایتا
دانلود
📝 آیا حضرت علی علیه السلام خواهان عزل و استیضاح عثمان بودند؟ 🔸آیت‌الله خامنه‌ای در کتاب منشور حکومت علوی که شرحی‌ست بر نهج البلاغه در سالهای ؛ درباره موضع گیری امیرالمومنین هنگام شورش مردم بر ضد عثمان نکات بسیار جالبی را مطرح می‌کنند... 🗨آیت الله خامنه ای در این کتاب میگویند: کسی مثل علی علیه السلام به هیچ وجه_نه خود و نه انصارش_حتی با خطبه خواندن و نهی زبانی از کشتار عثمان جلوگیری نکرده‌اند و فقط تنها دفاع‌شان از عثمان در قضیه بستن آب به روی اهل منزل او بوده است و بس. 🔹 در ادامه با فضیلت ندانستن دفاع از عثمان(که بنی امیه به آن افتخار و آن را "پیراهن عثمان" کرده بودند)؛ دفاع از او را دفاع از ظلم؛ قتل و همه‌ مفاسدی که عثمان بر سر جامعه اسلامی آورده بود میدانند. 🔸سپس نهیب میزنند که: چرا باید از کسی که مانع اجرای احکام اسلامی در زندگی مردم و متن اجتماع و جامعه بشری است دفاع کرد؟ او مجرم و ظالم و ضد اسلام است و اسلام خصم و قرآن مخالف اوست. 🔹تیر خلاص ایشان در آخر این جمله است که: وقتی قرآن و اسلام با کسی؛ گروهی؛ قدرتی مخالف بودند؛ اگر مردم مسلمان با آن شخص و قدرت مخالف نباشند؛ مسلمان نیستند. مردم مسلمانی که پیرو قرآن و اسلامند، بنا نبوده از دفاع بکنند، [چون رویه] عثمان برخلاف قرآن و اسلام است. ✍️پ ن : این مطالب در صفحات ۲۱۴ تا ۲۱۸ کتاب آمده است: https://t.me/maktubaat/21425 @maktubaat
نقش فلسفه در تمدن اسلامی.pdf
334.7K
✳ نقش فلسفه در تمدن اسلامی 📝 نویسنده: مهدی نصرتیان @monir_ol_din
🌀حکایت حکیم اصفهانی ✅شیخ مناجاتیان آیت الحق میرزا جواد آقا ملکی تبریزی قدس الله نفسه الزکیه: 🔹مرد حكيمى در اصفهان بود و عادتش بر اين كه چون وقت غذايش مى‌رسيد، خادم خود را مى‌فرستاد، تا براى او و براى هر كس كه در نزد اوست- هر كه مى‌خواهد بوده باشد- غذا بخرد؛ و آن حكيم با آن شخص حاضر با هم غذا بخورند. اتّفاقاً روزى در وقت غذا يكى از طلّاب شهر براى حاجتى نزد وى آمده بود، حكيم به خادمش گفت: براى ما غذا بخر، تا ما تغذّى نمائيم؛ و خادم روانه شد، و براى آن دو نفر غذائى خريد؛ و حاضر كرد. حكيم به آن مرد فاضل گفت: بسم الله، بيا غذا بخوريم! آن شيخ گفت: من غذا نمى‌خورم! گفت: آيا غذا خورده‌اى؟! گفت: نه. گفت: چرا غذا نمى‌خورى با آنكه هنوز غذا نخورده‌اى؟! گفت: من احتياط مى‌كنم از غذاى شما بخورم! گفت: سبب احتياطت چيست؟! گفت: من شنيده‌ام كه تو قائل به وحدت‌ وجود هستى! و آن كفر است و جايز نيست براى من كه با شما از غذاى شما بخورم، زيرا كه غذا به واسطه ملاقات با شما نجس مى‌شود! گفت: تو معناى را چه تصوّر كرده‌اى، تا اينكه حكم به كفر قائل به آن نموده‌اى؟! گفت: به جهت آنكه قائل به وحدت وجود، مى‌گويد به اينكه خدا همه اشياء است؛ و جميع موجودات الله هستند! حكيم گفت: اشتباه كردى! بيا غذا بخور! زيرا كه من قائل به وحدت وجود هستم و نمى‌گويم كه: جميع اشياء خدا هستند، چون از جمله اشياء جناب شما مى‌باشد و من شكّى ندارم در اينكه شما در مرتبه حمار هستيد يا پست‌تر از حمار؛ پس كجا مى‌توان كسى قائل به الوهيّت شما بگردد؟ بنابراين احتياط شما بدون وجه است و اشكال در غذا خوردن نيست! بيا! غذا بخور! 📚رساله لقاالله ص۲۴۵ 💢کانال فلسفه و عرفان 👇👇 ‌https://eitaa.com/joinchat/1963720741C05b59f4cf3
مکتب خانه
https://www.tasnimnews.com/fa/news/1399/08/12/2381712/%D8%B1%D8%A3%DB%8C-%D8%A7%D9%84%DA%A9%D8%AA%D8
رأی الکترال چیست و رئیس‌جمهور آمریکا چگونه انتخاب می‌شود؟
مکتب خانه
#تلخیص معقول ثانی از منظر ابن سینا، بهمنیار، شیخ اشراق؛ ✅حکمت اشراق، جلد اول، تالیف #استاد_یزدان_
مدتی است با جمعی از دوستان عزیز در قالب یک گروه علمی، بحث را مورد بررسی و مطالعه قرار داده ایم. در این مدت کتاب شرح مبسوط منظومه و شرح حکمت اشراق به عنوان دو منبع روان و خوب، مورد مطالعه و مباحثه قرار گرفتند. جامع ترین منبع در این زمینه کتاب آقای اسماعیلی محسوب می شود. اما در این میان از یک منبع خوب غفلت شده بود که در ادامه نکاتی از این منبع خوب تقدیم می شود. یکی از بهترین منابع جهت آشنایی با دیدگاه در باب معقولات ثانیه، جلد اول اسفار هست. ✅ اسفار، ج 1، المرحله الثانيه، فصل 2 ✅ رحیق مختوم، جلد 4، ص 411 تا 491 ✅ نکاتی درباره معقول ثانی منطقی 1. اینها شامل مفاهیمی می شود که معقولات اولی پس از حضور در ظرف ذهن به آنها متصف می شود. 2. اینها از شیء خارجی انتزاع نشده و بر اشياء خارجی نیز هیچ گاه صدق نمی کنند بلکه از امور ذهنی انتزاع شده و فقط بر آنها حمل می شوند. 3. وجود ذهنی امور در انتزاع و صدق معقول منطقی دخیل است. 4. مطابَق و محکی آنها نحوه وجود ذهنی اشیا هست‌؛ یعنی معقولات اولی به شرط آنکه در فضای ذهن بوده و مقید به وجود ذهنی باشند، نه اینکه وجود ذهنی شطر و جزء آنها باشد، مصداق از برای معقولات ثانی بوده و به آنها متصف می گردند. ص 414 5. قضایای ساخته شده از معقولات منطقی همواره قضیه ذهنی هست. ✅ خصوصیت بارز معقولات ثانیه فلسفی این است که اشیای خارجی یا ذهنی و معقولات اولی اعم از اینکه در خارج و یا در ذهن باشند، به آنها متصف می گردند. رحیق مختوم، ج 4،ص 412 و 413 ✅ تعلیقه بنده معقولات منطقی نسبت به ذهنی بودن بشرط شی هستند در حالیکه معقولات فلسفی لا بشرط هستند یعنی هم بر موجود ذهنی بما هو ذهنی صدق می کنند و هم بر خارجی بما هو خارجی صدق می کنند. ✅ استاد جوادی می فرمایند: معقولات ثانیه مفاهیمی هستند که دارای فرد خارجی نیستند... این دسته از مفاهیم بر خلاف معقولات اولی بل آنکه می توانند دارای مصداق خارجی باشند ولیکن دارای فرد خارجی نبوده و به همین دلیل خود به خارج راه نمی برند. رحیق مختوم، ج 4، ص 412 ✅ خلاصه اینکه معقولات ثانیه فلسفی مصداق خارجی می توانند داشته باشند ولی فرد خارجی ندارند. ✅ سوال: تفاوت بین فرد خارجی و مصداق خارجی چیست؟! ✅ وجه ثانی بودن معقول ثانی منطقی چیست؟ استاد جوادی در ص 412 می فرمایند: 1. معقولات اولی پس از حضور در ذهن متصف به مفاهیم منطقی می شوند. (پس باید معقول اولی باشد تا مفاهیم منطقی مطرح شوند، و این همان وجه ثانویت مفاهیم منطقی هست) 2. ایشان در ص 413 در توضیح معنای ثانی بودن مفاهیم منطقی، نکته ای را تذکر داده و می فرمایند: معقولات منطقی در مرتبه دوم و موخر از معقولات اولی هستند و مراد از رتبه دوم بودن اولی نبودن آنهاست و از این جهت شامل معقولات رتبه سوم یا بعد از آن نیز می شود. ایشان در ادامه درباره مراتب بعدی معقول ثانی منطقی توضیح داده و مثال می زنند. 3. ایشان در ص 414 درباره تکیه معقول منطقی بر معقول اول چنین توضیح می دهند: اینکه گفته می شود معقول ثانی [منطقی] به معقول اول تکیه می کند، به دلیل همین است که معقول ثانی [منطقی] پس از حضور معقول اول در ذهن بر آن حمل می شود یعنی معقول ثانی [منطقی] علاوه بر اینکه خود دارای وجود خارجی نبوده و در نتیجه از خارج به ذهن منتقل نمی شود، همواره وصف غیر بوده و غیر بعد از حضور در ذهن به آن متصف می شود. البته معقولات فلسفی چنین خصوصیتی ندارند. ✅ تفاوت معقول اول و ثانی 1. تفاوت اثباتی؛ تفاوت در مجرای ادراکی استاد مطهری در این خصوص، درباره معقولات اولی می فرمایند که اینها مسبوق به احساس و تخیل هستند بر خلاف معقولات ثانیه. سوال: آیا جوهر که از جمله معقولات اولی هست، محسوس هست؟! استاد جوادی در ص 421 می فرمایند: برخی امتیاز معقول اول و ثانی را در این می دانند که معقول اول در خارج وجود داشته و از طریق حس اصطیاد شده و به تجرید، تقشیر، انتزاع و مانند آن به ذهن منتقل شده و تعقل می شود و معقول ثانی بر خلاف معقول اول از طریق حس به دست نمی آید. وليکن این امیتاز به دلیل اینکه برخی از معقولات اولی نظیر جوهر با آنکه دارای فرد خارجی هستند، به حس امیتاز نمی شوند، نا تمام است. ✅ تقسیم معقولات فلسفی تقسیم زیر براساس نگاه ابتدایی هست: قسم اول: دسته ای که به خارج راه پیدا نمی کنند یعنی آنگونه که در ذهن هستند در خارج یافت نمی شوند و به بیان دیگر با آن که فاقد فرد خارجی هستند، از مصادیق خارجی برخوردارند‌؛ مثل وحدت و وجود. قسم دوم: دسته ای که نه فرد خارجی دارند و نه مصداق خارجی، یعنی اشیا خارجی متصف به این مفاهیم می شوند ولیکن در ازاء این مفاهیم هیچ فرد و مصداق خارجی یافت نمی شود. @esra_rasane
فصل 14؛ تحلیلی بر مسأله ✅ کتاب فلسفی در فلسفه اسلامی، آقای اسماعیلی ✅ صفحات 528 تا 537 بخش اول
فصل 14؛ تحلیلی بر مسأله ✅ کتاب فلسفی در فلسفه اسلامی، آقای اسماعیلی ✅ صفحات 528 تا 537 بخش دوم
20.بر همين اساس اگر پرسيده شود که: ماهيت واحد است يا کثير؟ بهتر است به آن پاسخ ندهيم. زيرا اگر يکی را سلب کنيم عرف گمان می‌کند ديگری را اثبات کرده‌ايم و اگر هر دو را سلب کنيم گمان خواهد کرد ارتفاع نقيضين شده است. همين نکته در جايی که دو طرف قضيه معدوله باشد نيز صادق است. مثل: انسان يا حجر است يا لاحجر. در حالی که انسان در ذات خود هيچ کدام از اين‌ها نيست. 21.اما اگر طرفين نقيض مورد پرسش باشند سلب يکی طبعاً اثبات ديگری را نتيجه می‌دهد و لذا جواب دادن به پرسشی که سلب يکی و اثبات ديگری است ايرادی ندارد. مثل: آيا انسان در عالم خارج موجود است يا معدوم؟ 22.اتصاف غير از اتحاد است. يعنی درست است که ماهيت بالاخره يا متصف به وحدت است يا متصف به کثرت. اما دليل نمی‌شود که بگوييم با آن متحد است. پس اگر وحدت از ماهيت سلب شد لازم نيست کثرت بر آن حمل شود. می‌توان کثرت را هم سلب کرد. 23.انسانيت (کلی طبيعی) که در افراد موجود است وحدت عددی ندارد. و الا چگونه ممکن است چيزی که وحدت عددی دارد در افراد متعدد موجود شود. اگر انسانيت وحدت عددی داشت لازم می‌آمد يک حقيقت واحد هم عالم باشد و هم جاهل. 24.نسبت کلی طبيعی به افرادش نسبت پدر واحد به فرزندان نيست. بلکه نسبت پدران به فرزندان است. بله حقيقت مشترکی در همة اين افراد وجود دارد. همان حقيقتی که در ذهن متصف به کليت می‌شود. به عبارت ديگر در هر فردی يک عدد از کلی طبيعی موجود است. کلی طبيعی به وصف مشترک به نحوی که منتسب به همة افراد باشد فقط در ذهن موجود است.
ماهيت (اسفار, جلد 2, ص 2) Sunday, November 6, 2016 10:52 AM 1. ماهيت همان است که در جواب ما هو می‌آيد. (مايقال فی جواب ماهو). ماهيت مثل کميت می‌ماند در جواب کم هو می‌آيد. 2. تعريف لفظی است و لذا استفاده از ماهو در تعريف آن مشکل دور را در پی نمی‌آورد. 3. ماهيت ولو آنکه کلی است، اما کليت ذاتی آن نيست. ماهيت فی حد ذاته نه کلی است و نه جزئی. اما چون جزئيت از وجود ناشی می‌شود، بنابراين ماهيت به نحو لازمة ذات کلی است. علت کلی بودن به نحو لازمة ذات اين است که مفهوم است و هر مفهومی کلی است. 4. نکتة ديگر آن‌که ماهيت مفهوم است. [می‌توان گفت به همين دليل است که گفته‌اند واجب تعالی ماهيت ندارد. زيرا نمی‌توان چيستی او را به ذهن آورد و آنگاه يقال کرد]. 5. [نکتة: واقعاً سوال است که چرا ماهيت را به جای آن‌که چيستی معنا کنند جوری معنا کرده‌اند که تبديل به مفهوم شود]. 6. اگر چيزی فقط به صورت شهودی قابل درک باشد ماهيت نخواهد داشت. 7. گاهی ماهيت به ما به الشیء هو هو تعريف می‌شود که در اين صورت معنای اعمی خواهد داشت. 8. هيچ يک از اوصاف ماهيت، مثل: موجودٌ، معدومٌ، واحدٌ، کثيرٌ، کلیٌ، جزئیٌ و مانند آن در محدودة ذات ماهيت نيستند. 9. بنابراين وقتی گفته می‌شود ماهيت نه موجود است و نه معدوم، منظور اين است که در محدودة ذات هيچ‌کدام از اين‌ها ماخوذ نيست. نه آنکه در عالم واقع نه موجود است و نه معدوم. 10.اگر عدم يا وجود در محدودة ذات بود ماهيت ضروری العدم يا ضروری الوجود می‌گشت. هم‌چنين اگر يکی از اين ها در ذات ماخوذ بود اتصاف ماهيت به مقابل غير ممکن می‌شد. 11.عوارض ماهيت دو دسته‌اند: برخی به نفس ماهيت عارض می‌شوند. مثل خود وجود. برخی بعد از وجود عارض می‌شوند. مثل بلندی و کوتاهی. 12.اشکال: سلب طرفين نقيضين از ذات به ارتفاع نقيضين می‌انجامد. 13.پاسخ اول: استحالة اجتماع و ارتفاع نقيضين مربوط به واقع است و واقع دارای مراتب مختلف است. مرتبة ذهن، مرتبة خارج، مرتبة من حيث هی. ارتفاع از يک مرتبه ارتفاع از واقع را نتيجه نمی‌دهد. 14.پاسخ دوم: وقتی وجود و اوصاف ديگر از مرتبة ذات رفع می‌گردد نقيض آن که رفع وجود و اوصاف است بر آن اثبات می‌گردد، نه آن‌که آن هم رفع گردد. به عبارت ديگر نقيض وجود در مرتبة ذات عدم در مرتبة ذات نيست؛ رفع وجود در مرتبة ذات است. و چنين نيست که هم وجود و هم رفع وجود رفع گردد. 15.خلاصة پاسخ دوم: آنچه از ذات ماهيت نفی می‌شود راه يافتن وجود در ذات ماهيت است. در نتيجه راه نيافتن وجود در ماهيت اثبات می‌شود. و اين دو قضيه نقيض هم‌اند که يکی نفی و ديگری اثبات می‌شود. و نفی راه يافتن وجود به ذات ماهيت به معنای اثبات راه يافتن عدم به ذات ماهيت نيست. 16.بنابراين وجود و عدم به نحو مطلق از ماهيت سلب نمی‌شود، بلکه به نحو مقيد به قيد در مرتبة ذات سلب می‌شود. که در اين صورت نقيض نفی وجود در مرتبة ذات اثبات عدم در مرتبة ذات نخواهد بود. بلکه نقيض آن وجود در مرتبة ذات خواهد بود. و از اين دو اولی درست است. عين اين سخن در مورد نفی عدم هم مطرح `می‌شود. يعنی عدم در مرتبة ذات نفی می‌شود و نقيض آن اثبات عدم در مرتبة ذات است، نه اثبات وجود. 17.برای رساندن اين مطلب که مطلق هستی از ماهيت نفی نمی‌شود، بلکه هستی در مرتبة ذات نفی می‌شود فلاسفه گفته‌اند سلب را قبل از حيثيت بياوريد تا مسلوب هستی مقيد به مرتبة ذات مراد شود. يعنی گفته شود: الماهية ليست من حيث هی موجودة و لامعدومة. اگر سلب مقدم بر حيثيت نشود، حيثيت قيد موضوع شده و محمول مطلق می‌شود. در اين صورت هستی به طور مطلق از ماهيت سلب خواهد شد. در حالی که ماهيت بالاخره در خارج موجود می‌شود. 18.برخی گمان کرده‌اند تقديم سلب بر حيثيت به معنای اين است که ذات اقتضای معروض مذکور در اين سلب را ندارد. در حالی که ماهيت با اين‌که اقتضای لوازم خود را دارد، اما همان‌ها هم از ذات ماهيت سلب می‌شوند. يعنی شبيه سلبی که در مورد وجود و عدم کرديم و سلب را مقدم بر حيثيت کرديم،‌ در مورد لوازم ذات هم انجام می‌دهيم؛ در حالی که ذات نسبت به لوازمش اقتضاء دارد. 19.برخی ديگر گمان کرده‌اند تقديم سلب بر حيثيت به اين دليل است که گفته شود قضيه سالبة محض است نه موجبة معدوله. و اين گمان نيز باطل است؛ زيرا فرق معدوله با سالبه محض اين است که سلب مقدم بر نسبت شود نه حيثيت. به عبارت ديگر اگر نسبت قبل از سلب واقع شود قضيه موجبة معدوله خواهد بود. مثل: الانسان کان غيرحجر. اما اگر بعد از سلب واقع شود قضيه سالبه می‌شود. مثل: الانسان ليس بحجر.
مکتب خانه
#تلخیص معقول ثانی از منظر ابن سینا، بهمنیار، شیخ اشراق؛ ✅حکمت اشراق، جلد اول، تالیف #استاد_یزدان_
تقسیم مفاهیم (علم حصولی) در بیان علم حصولی تقسیم می‌شود به: 1. حقیقی؛ ماهیت به معنای اخص: مفهومی که مصداق آن می تواند در خارج یافت شده و آثارش بر آن مترتب ‌شود و می تواند در ذهن یافت شده و آثار خارجی‌اش بر آن مترتب نشود. 2. اعتباری؛ معقولات ثانیه: چنین مفاهیمی [از این منظر که مصداقشان چگونه است] بر سه قسم هستند: 1. وجود و صفات حقیقی وجود: مفاهیمی که حیثیت مصداقشان، حیثیت خارجی بودن و ترتب آثار است و از همین رو وارد ذهن – که حیثیتش حیثیت عدم ترتب آثار خارجی است- نمی‌شود. 2. عدم: مفاهیمی که حیثیت مصداقشان این است که در خارج وجود ندارند پس وارد ذهن نیز نمی‌شوند چه اینکه اگر وارد ذهن شوند به مفهومی که وجود خارجی را قبول می‌کند، تبدیل می‌شود پس مفهومی که وجود خارجی ندارد، وجود ذهنی نیز ندارد. 3. معقولات ثانیه منطقی: مفاهیمی که حیثیت مصداقشان، حیثیت ذهنی بودن است. ينقسم العلم الحصولي إلى حقيقي و اعتباري‏؛ و الحقيقي هو المفهوم الذي يوجد تارة في الخارج فيترتب عليه آثاره و تارة في الذهن فلا يترتب عليه آثاره الخارجية كمفهوم الإنسان و لازم ذلك أن تتساوى نسبته إلى الوجود و العدم و هذا هو الماهية المقولة على الشي‏ء في جواب ما هو؛ و الاعتباري خلاف الحقيقي و هو إما من المفاهيم التي حيثية مصداقها حيثية أنه في الخارج مترتبا عليه آثاره فلا يدخل الذهن الذي حيثيته حيثية عدم ترتب الآثار الخارجية لاستلزام ذلك انقلابه عما هو عليه كالوجود و صفاته الحقيقية كالوحدة و الوجوب و نحوها أو حيثية أنه ليس في الخارج كالعدم فلا يدخل الذهن و إلا لانقلب إلى ما يقبل الوجود الخارجي فلا وجود ذهنيا لما لا وجود خارجيا له؛ و أما من المفاهيم التي حيثية مصداقها حيثية أنه في الذهن كمفهوم الكلي و الجنس و الفصل فلا يوجد في الخارج و إلا لانقلب. نهایه الحکمه و بدائه الحکمه (مرحله 11، فصل10) @esra_rasane
مدینه، کوفه، بصره و تمام این شهرها به‌لحاظ میراث شیعه هرکدام تاریخ معیّن خود را دارند و جا دارد که ما میراث‌های حدیثی خود را به‌لحاظ مکان‌ها ارزیابی کنیم؛ زیرا اینها دارای ارزیابی خاصّ خودشان‌اند و تأثیر هم دارند. مثلاً اوّلین میراث‌های ما که تدوین شده در کوفه است، بلکه می‌شود گفت: دقیقاً اوّلین کتابی که به اسم کتاب شیعی از امیرالمؤمنین (ع) تدوین شده به دست دو کاتب حضرت، عبید الله و علی پسران ابی‌رافع مدنی و احتمالاً در سال‌های 37 ـ 38 هجری قمری و در زمان خود حضرت امیر (ع) بوده که نویسندگان و منشیان حضرت (ع) بودند. کتاب «القضایا والسنن والأحکام» که رسماً اوّلین کتاب و غیر از کتاب جفر و رسالۀ جامعه است که حضرت امیر (ع) در مدینه از رسول الله (ص) نوشتند. آنچه که به‌عنوان میراث شیعی نوشته شده ابتدايش در کوفه و همین «کتاب القضایا والسنن والأحکام» تألیف پسران ابی‌رافع مدنی است. زیدی‌ها روی این کتاب خیلی بیش از ما قابلیّت نشان داده و اصلاً می‌گفتند: کتاب علی (ع) همان است. در کتب اهل سنّت هم الآن یک عدّه از اقوال از علیّ بن ابی طالب (ع) نقل می‌شود که ما شیعیان قائل نیستیم و تعجّب‌آور این است که در کتب زیدیّه همان اقوال عن عليٍّ (ع) آمده و ما برای اوّلین بار موفق به حلّ این امر شده و گفتیم: ظاهراً اینها در همان کتاب («کتاب القضایا والسنن والأحکام») در کوفه بوده. به هر حال از اوایل قرن اوّل کوفه به‌عنوان مرکزی برای حدیث اهل بیت ـ علیهم السلام ـ شناخته می‌شود. البتّه بعد از شهادت امیرالمؤمنین (س) و مدّت ده سالِ حضرت مجتبی و یازده سالِ سیّد‌الشهدا (س) و تا اوایل حضرت سجّاد (ع) ما باز نشاط علمی را در کوفه نمی‌بینیم. این امر اواخر قرن اوّل دومرتبه از خود حضرت سجّاد و طبعاً حضرت باقر ـ علیهما السلام ـ شروع می‌شود که زمان نشاط علمی برای شیعه در کوفه است؛ یعنی: اگر از سال 80 و 90 شروع کنیم، محور حدیث ما کوفه است و حدیث کوفۀ ما چون روات زیاد و خطّ و خطوط زیادی داشت که یک عدّه سیاسی و یک عدّه فکری بودند و هر کدام برای خودشان روایت نقل می‌کردند، خیلی کثیر‌الاختلاف است. این خطّ کوفه تا زمان امام صادق (ع) (سال 150 و شاید تا 160 ـ 170) ادامه داشت و اساس و پایۀ حدیث شیعه مال کوفه است. هم‌زمان با کوفه در سال‌های 120 ـ 130 بصره هم روات دارد و حدیث بصره چون شیعیان در آن جا کم بودند، تعارضش کم‌تر است. مثل فضیل بن یسار و ربیع بن عبدالله و مسامع (مسمع بن عبد الملک و...) خطّ بصری ما هستند. خطّ بصری ما اجمالاً ضعیف است و قوی‌ترین خطّ ما در نیمۀ قرن اوّل ـ که اساس تمام تفکّرات شیعی است ـ در کوفه است. بعد از کوفه و بصره مدینه است، اما با این‌که خود حضرت باقر و حضرت صادق ـ علیهما السلام ـ در مدینه بودند، متأسّفانه شیعه‌ای که راوی آثار باشد در مدینه زیاد نداریم. تعدادی مثل علیّ بن جعفر از برادرشان موسی بن جعفر ـ علیهما السلام ـ از خود خاندان رسالت هستند. تعدادی هم در مدینه متفرّقه‌اند و نسبتاً ضعیف است. نیمۀ اوّل قرن دوم کم‌کم اشاعره که در اواخر قرن اوّل (حدود سال‌ 80) وارد قم شده و خیلی هم شیعیان به‌معنای امروزی نبودند و شاید مثلاً به‌اصطلاح بعضی‌ها شیعۀ سیاسیِ مخالف با نظام سیاسی بودند، چون عرب و یمنی بودند، کم‌کم در ایّام حج که به مدینه آمدند شروع به نقل حدیث کردند و مواردی از امام صادق (ع) داریم که اشاعره از آنها حدیث نقل کرده‌اند، امّا کم و اوایل کار است. 👇👇👇
بعد از سال 150 با بنای بغداد در سال 145، تدریجاً بزرگان شیعه به طرف بغداد می‌روند و مشخّصه و نکتۀ اساسی مکتب بغداد آن است که یک مکتب عقلی‌گرا بارمی‌آید؛ یعنی: میراث‌های شیعه هم که از کوفه بوده به بغداد رفته، تنقیه و تصفیه می‌شود و بزرگ‌ترین تصفیۀ حدیث را به‌لحاظ قبول و عدم قبول و موافقت و عدم موافقت کتاب، در بغداد داریم و اصولاً بزرگان بغداد ما ـ مثل يونس بن عبدالرحمن و هشام بن حکم متکلّم‌اند. اینها ـ مثل ابن ابی عمیر و صفوان ـ همه اوایل کوفی بودند و بعد به بغداد آمدند و الآن بهترین و نقی‌ترین و صاف‌ترین میراث‌های حدیثی ما از اینها رسیده که بغدادی هستند. از زمان موسی بن جعفر ـ علیهما السلام ـ بغداد رشد می‌کند. البته قبل از آن هم ما در میان روات کسانی را داریم که بغدادی‌اند، امّا رشدشان مال زمان موسی بن جعفر ـ علیهما السلام ـ است. در نیمۀ دوم قرن دوم در کوفه بیش‌تر واقفی‌ها و فطحی‌ها می‌مانند، که موفّق به هجرت نمی‌شوند. البتّه در این زمان کوفه و بصره هم هنوز قوّت خود را دارند، امّا بغداد اضافه می‌شود و به‌خاطر بزرگانی که در بغداد بودند و به‌خاطر وضع بغداد و خود ائمّه و احتمالاً عرضی که بر ائمّه کردند، مكتب بغداد رشد قابل ملاحظه‌ای پیدا می‌کند. در میراث‌های بغداد ما تألیف و تأسیس کم است و بیش‌تر نقل داریم. البته گاهی یونس از امام موسی بن جعفر ـ علیهما السلام ـ و حضرت رضا (ع) نقل می‌کند، امّا تأسیس به این صورت کم و بیش‌تر تدوین همان آثاری است که در کوفه و مال زراره و محمّد بن مسلم و ابو بصیر و برید و... بوده. از سال 150 به بعد مکتب بغداد رشد زیادی پیدا می‌کند که تأسیس در آن کم و بیش‌تر غیرتأسیس است و از اواخر سال‌های 180 و 190 کم‌کم میراث‌های کوفه به قم می‌آید، که از قرن سوم به بعد یکی از مراکز اصلی علمی ـ مخصوصاً در حدیث ـ قم است و تقریباً تدریجاً از سال 200 این انقسام شدید بین اصحاب ما به‌وجود می‌آید که مکتب بغداد و مکتب قم از هم جدا می‌شوند. مکتب قم غالباً مکتب نقلی‌گرایی است و به‌اصطلاح اهل سنّت با اشاعره و مکتب بغداد مکتب عقلی‌گرایی و با معتزله نزدیک است. رفته‌رفته دیگر مکتب قم برای خود مکتب مستقلّی می‌شود و طبعاً همراه با مکتب قم هم به‌تدریج در کلّ خراسان و عمدتاً نیشابور مثل فضل بن شاذان در سال‌های بعد از 200 رشد می‌کند و تدریجاً یک عدّه از بزرگان اصحاب ما تا آخر خراسان آن زمان پدید می‌آیند، که آخرین حدّ خراسان آن زمان سمرقند و کشّ بوده، که از میراث‌های کشّ فعلاً «تفسیر عیّاشی» و «رجال کشّی» به ما رسیده. بنابراین بعد از قرن دوم، در یک درجۀ بسیار قوی: قم، بغداد و خود کوفه،‌ و به‌صورت ضعیف بصره و خود مدینه، و مختصری هم در شام اگر باشد. ( حضرت آیت الله استاد حاج سید احمد مددی الموسوی حفظه الله ، خارج فقه ، ۱۳۸۴/۱۱/۲۶ ) دربارۀ مراکز میراث‌های علمی شیعه
مکتب خانه
🔸The study found that Muslims constitute about 1 percent of the U.S. population, and about 2.75 percent of Michigan's. ... [Source] 🔹نوشته است ۲.۷۵ درصد جمعیت میشگان مسلمان اند. جمعیت کل ایالت را اگر ده میلیون فرض کنیم تعداد مسلمان می شود ۲۷۵ هزار نفر. از این ۲۷۵ هزار نفر، ۷۰ درصد به سن رای دادن رسیده باشند: ۱۹۲ هزار نفر 🔸با حساب دست بالا از این ۱۹۲ هزار نفر، ۱۰ درصد شیعه باشند: ۱۹ هزار و دویست نفر! 🔹یعنی با ۱۹ هزار و ۲۰۰ نفر رای میشیگان از ترامپ به بایدن تغییر کرده است. 🔸ما چنین نمایندگانی در مجلس داریم که اتفاقا در آمریکا تحصیل کرده اند و جز نوابغ مجلس محسوب می شوند! @maktubat
تعارضاتی که دکتر مهدی طاهریان (دکترای تخصصی فلسفه) بر مبانی و شاخص های حکمت متعالیه وارد کرده است، آن را از اساس - که برگرفته از همین شاخص ها و مختصات است - بی اعتبار می سازد. این کتاب در 11 گفتار به بررسی و تبیین این تعارضات پرداخته و مولف گرانقدر - که پیشاپیش خبر از هیاهوی منتقدان و طرفداران حکمت متعالیه دارد - آماده ی دفاع از گفتار خویش است. امید است خوانندگان با تدبر و برخورد علمی و منطقی به مطالعه کتاب بپردازند و «حکمت متعالیه» را در چالشی عقل گرایانه بررسی کنند.
هدایت شده از با نهج البلاغه
بسم الله 🔵نحوه تامین نیازهای مردم توسط حاکمیت حکومت گاهی نیازهای مردم را تأمین نمی‌کند تا آنکه مردم جانشان به لب می‌رسد و اعتراض می‌کنند و حق خودشان را با سختی و تلخی به دست می‌آورند! درآموزه‌های امیرالمؤمنین علیه‌السلام حکومت باید نیازهای مردم را به گونه‌ای برآورده کند که برایشان گوارا و دلنشین باشد. این دو جمله از امیرالمؤمنین خیلی زیبا است: 1️⃣ به قُثَم بن عباس فرماندار حجاز نوشت: «... هیچ نیازمندی را از ملاقات با خودت محروم نکن چون اگر در آغاز مراجعه‌اش رانده شود [حتی اگر بعدا نیازش را برآورده بکنی] دیگر برآورده کردن نیازش عمل قابل ستایشی نخواهد بود.» (...وَ لَا تَحْجُبَنَّ ذَا حَاجَةٍ عَنْ لِقَائِكَ بِهَا فَإِنَّهَا إِنْ ذِيدَتْ عَنْ أَبْوَابِكَ فِي أَوَّلِ وِرْدِهَا لَمْ تُحْمَدْ فِيمَا بَعْدُ عَلَى قَضَائِه) 2️⃣در نامه به نیز نوشت: «آنچه را که به مردم می‌دهی به صورت گوارا و دلچسب به آنان بده» (وَ أَعْطِ مَا أَعْطَيْتَ هَنِيئاً) ، شماره 125 https://eitaa.com/banahjolbalaghe
هدایت شده از نردبان فقاهت
☑️ رساله حقوق امام سجاد (علیه السلام) هیئت جعلی دارد اما مفردات و محتوای آن، جعلی نیستند ✅ آیت الله سید احمد مددی در گفتگو با شبکه اجتهاد : 🔹در امالی شیخ طوسی می‌بینیم مشخصا شخصی، روایات مختلف از روات و صحابه مختلف را با حذف سند جمع آوری کرده و اول آن یک «یا علی» یا یک «یا اباذر» جلوی آن گذشته است، در حالیکه این روایات ربطی به یک صحابه واحد ندارد. این مشکلی ندارد و نظائرش را داریم. لذا تعبیر می‌کنیم هیئت، مجموعی و ترکیبی جعلی است اما مفردات آن جعلی نیستند و هر یک از مفردات برای خود سند و مصدر مستقلی دارند. یک نواخت هم نیستند و بعضی سند خوب و بعضی سند ضعیف دارند و مختلف هستند. رساله حقوق امام سجاد (علیه السلام) هیئت جعلی دارد اما مفردات و محتوای آن، جعلی نیستند @Nardebane_feghahat
بررسی «مفهوم ثانی فلسفی» و سیر تاریخی آن نزد فلاسفه مسلمان موضوع این اثر می باشد. نویسنده معتقد است که مفهوم امور محوری در فلسفه از مباحث پر اهمیت بوده و دیدگاه خاص فیلسوفان در باره این مفاهیم، در واقعیت آن ها نیز تاثیرگذار بوده و مکتبی خاص را در باب هستی رقم می زند. از این رو توصیف جامع و تحلیلی مفاهیم فلسفی (که در فلسفه متاخر اسلامی ثانی فلسفی نامیده می شود) فراز و فرودهای آن، و تاثیر و تاثرات فلاسفه در این زمینه، افزون بر نتیجه علمی در تاریخ فلسفه، به فهم درست بسیاری از اقوال و اصطلاحات فیلسوفان اسلامی که اغلب ناظر به اقوال یک یا چند فیلسوف متقدم است، کمک می نماید. وی سعی در مستندسازی و ضمانت حداکثری صحت آرای منسوب به فیلسوفان داشته است.
کار باارزش و درست استاد پارسانیا در کلام امام خامنه ای: 🔸کتاب نوشته شماست؟ ... 🔹کتاب بسیار خوبی است. مدتها پیش به دوستان فیلسوفمان در قم، از کمبودی گله می کردم و می گفتم: «فرق فلسفه ی ما با فلسفه ی غرب (از زمان ارسطو و افلاطون تا کنون) این است که فلسفه غرب، همیشه یک دنباله وادامه ی اجتماعی و سیاسی و مردمی داشته است، اما فلسفه¬ی ما ادامه اجتماعی و سیاسی نداشته است» حداکثرش به ادامه ی تربیت فردی رسیده؛ والا اینکه فلسفه ی مابگوید:«شکل حکومت، چگونه باید باشد، حقوق مردم چیست و ارتباطات آنها با یکدیگر چگونه است»، چنین ادامه ای ندارد، در حالی که همه ی این مبانی می تواند مبنای فلسه اجتماعی و سیاسی قرار بگیرد. 🔸وقتی من ترتیب و فصل بندی کتاب شما را (البته همه اش را نخوانده ام) نگاه کردم، دیدم این کار، شده است. از مبانی فکری و فلسفی شروع کرده اید و به جمهوری اسلامی و مسائل آن رسیده اید. این چیز است. الحمدلله این طور فکرها در امعه ی ما حضور دارد، از اینها باید حداکثر استفاده بشود. این سبک کار، است، باید متمسّک به مبانی بود. بیانات در دیدار هیأت مدیره دفتر تبلیغات اسلامی حوزه ی علمیه قم 29/10/1380. منبع: منشور حوزه و روحانیت، ج5، ص310 -311.
مکتب خانه
#تلخیص معقول ثانی از منظر ابن سینا، بهمنیار، شیخ اشراق؛ ✅حکمت اشراق، جلد اول، تالیف #استاد_یزدان_
تاکنون بدین نتیجه رسیدیم که درباره _فلسفی سه دیدگاه وجود دارد: 1. دیدگاه و تابعان وی و دیدگاه : این مفاهیم ذهنی صرف هستند و هیچ پایی در خارج ندارند. 2. دیدگاه ملاعلی قوشچی و سید سند: اتصاف این مفاهیم خارجی و عروضشان ذهنی هست؛ مبدا محمول مثلا امکان در ذهن هست ولی حمل و اتصاف در خارج هست. 3. دیدگاه و علامه در حواشی اسفار: عروض و اتصاف هم مفاهیم ماهوی و هم مفاهیم فلسفی خارجی هست.
درسهای دکتر فیرحی از علامه امینی: درس دیگر علامه به جوانان گمنام و پژوهشگر این است که اگر جوانی سال‌ها وقت بگذارد و تحقیق کند، زمانه ارزش او را می‌فهمد. دوست و دشمن به علامه احترام می‌گذارند و او را از لابه‌لای گرد و غبار کتاب‌ها و پژوهش‌ها، آرام آرام شناخته‌اند. من از علامه به طور خلاصه دو درس بزرگ از علامه گرفتم. نکته اول اینکه عمر محدود ما آنقدر ارزش دارد که متمرکز شویم و پراکنده‌کاری نکنیم. به خصوص درست هدف‌گذاری شود تا به نتیجه قیمتی برسیم. نکته دوم هم اینکه به جای اینکه عمر را صرف جدل بی‌اساس کرد، باید با اقدامات اساسی به بدل احسن تبدیل کرد. این بحث جالب است که وحدت، رها کردن اصول نیست؛ خوب دفاع کردن از اصول هست که اگر خوب دفاع کنیم دیگران هم قبول می‌کنند ما بزرگ‌ترین اصولمان را با بدل احسن می‌توانیم نگه داریم؛ نه حتی با جدل احسن.
هدایت شده از المرسلات
✅احتمال نمى‏ داديم كه علامه طباطبایی از اهل علم باشد، فضلًا از تبحّر در علوم 👈خاطره آشنایی علامه طهرانی با ✨✨✨✨✨ 🔺در سنه يكهزار و سيصد شصت و چهار هجريّه قمريّه، اين حقير براى طلبگى و تحصيل علوم دينيّه ببلده طيّبه قم مشرّف شدم. و در مدرسه مرحوم آية الله حجّت كه بعداً بمدرسه حجّتيّه معروف شد حجره‏ اى گرفته، و به درس و بحث و مطالعه ادامه مى ‏دادم. 🔺بناى اين مدرسه كوچك بود؛ و آية الله حجّت چندين هزار متر از زمين مجاور را تهيّه و در نظر داشتند مدرسه را توسعه دهند، و بناى عظيمى كه به سبك همان مدارس اسلامى باشد، و حاوى حجرات بسيار و مَدرس و مسجد و كتابخانه و سرداب و آب انبار و سائر ما يحتاج طلّاب باشد، بطرز صحيح و بهداشتى و با فضاى بزرگ و روح افزا براى طلّاب بسازند. 🔺هر چه مهندسين از طهران و غير طهران آمدند و نقشه‏ هاى متنوّع و مختلفى كشيدند، مورد نظر آية الله واقع نشد، تا بالاخره شنيديم: سيّدى از تبريز آمده و نقشه ‏اى كشيده است كه مورد نظر و تصويب ايشان قرار گرفته است. ما بسيار شائق و مترصّد بوديم كه اين سيّد را ببينيم. 🔺و از طرفى نيز بسيار شائق بوديم كه درس فلسفه بخوانيم، و در آن اوان، عالم جليل فخر الحكمَاء و الفلاسفة آية الله حاج ميرزا مهدى آشتيانىّ قدَّس اللهُ نفسَه بقم مشرّف شده، و قصد تدريس داشتند، و چند ماهى هم توقّف كردند؛ و به يكى از دوستان عزيز ما قول داده بودند كه درس خصوصى فلسفه را از «منظومه سبزوارى» براى ما بگويند، و ما در آستانه شروع بوديم كه ايشان بغتةً از اقامت در قم انصراف حاصل نموده و به طهران بازگشتند. در همين احوال شنيديم: آن سيّدى كه از تبريز آمده و نقشه ساختمان را كشيده است، به نام قاضى معروف و در رياضيّات و فلسفه زبردست، و نيز درس فلسفه‏ اى در حوزه شروع كرده است. 🔺اشتياق ما براى ديدار و ملاقات با او زياد شد؛ و مترصّد بوديم به منزلش برويم و به بهانه‏ اى از او ديدار كنيم. تا آنكه يكى از دوستان ما كه در مدرسه رفت و آمد داشت و فعلًا از علماى رشت مى ‏باشند، يك روز بحجره آمده و گفتند: آقاى قاضى (علامه طباطبایی) از زيارت مشهد برگشته، بيا به ديدنش برويم! 🔺چون بمنزل ايشان وارد شديم، ديديم كه اين رجُل معروف و مشهور همان سيّدى است كه ما همه روزه در كوچه‏ ها در بين راه او را مى ‏ديديم، و ابداً احتمال نمى ‏داديم كه او از اهل علم باشد، فضلًا از تبحّر در علوم. 🔺با عمامه بسيار كوچك از كرباس آبى رنگ، و تكمه ‏هاى باز قبا، و بدون جوراب، با لباس كمتر از معمول، در كوچه ‏هاى قم تردّد داشت؛ خانه نيز بسيار محقّر و ساده. 🔺ما معانقه كرديم و نشستيم و گفتگو و سخن از اطراف و جوانب پيش آمد، ديديم: نه، واقعاً اين مرد، جهانى است از علم و درايت و ادراك و فهم؛ و براى ما خوب مشهود شد كه‏: 🔸هر آن كو ز دانش برَد توشه‏ اى 🔸جهانيست بنشسته در گوشه‏ اى‏ 📚مهرتابان ص ۱۳ @almorsalaat
هدایت شده از عبدالحسین خسروپناه
بسم الله الرحمن الرحیم انا لله و انا الیه راجعون يا كوكباً ما كان أقصر عمره وكذا تكون كواكب الأسحار ◾️ارتحال برادر دانشمند جناب استاد دکتر داوود فیرحی پژوهشگر و مدرس علوم و اندیشه سیاسی اسلام در دانشگاه تهران را تسلیت عرض می کنم. کرونا مصیبت عجیبی است که با راز پنهانش عزیزان را یکی پس از دیگری به سرای ملکوت می فرستد و دوستان را در این سرای ملک، اندوهناک می سازد. این بیماری منحوس، دکتر فیرحی را هم مبتلا و بستری کرد و مع الاسف پس از درمان های بی نتیجه شبانه روزی از این سرا جدا ساخت. روزها برای شفای او‌ دعا کردیم و لکن قضای الهی، بر سفر این اندیشمند به سرای ابدی مقدر شد. بارها توفیق گفتگو و مباحثه با آن مرحوم مغفور درباره اندیشه ها و نگاشته هایش را داشتم. نخستین بار بیش از بیست سال پیش، نگاشته «قدرت، دانش و مشروعیت در اسلام» را مطالعه کردم؛ اثری که هنوز چاپ نشده بود، مباحثه خوبی در رابطه با این اثر و اندیشه فوکو داشتیم. «نظام سیاسی و دولت در اسلام»، «تاریخ تحول دولت در اسلام»، «مفهوم قانون در ایران معاصر»، «فقه و سیاست در ایران معاصر»، «دولت اسلامی و تولیدات فکر دینی» و «آستانهٔ تجدّد؛ در شرح تنبیه الامة و تنزیه الملة» نیز از آثار خواندنی و قابل بررسی مرحوم فیرحی است. آخرین مباحثه با ایشان به پیشنهاد این مسکین در بررسی کتاب «فقه و حکمرانی حزبی» در پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی برگزار شد، گفتگویی صمیمی، علمی و مبتنی بر منطق و اخلاق شکل گرفت. فیرحی هر چیزی نمی نوشت و هر سخنی نمی گفت. او یک طرح کلان فکری را دنبال می کرد که به تعبیر بنده دینی سازی یا فقهی سازی مفاهیم مدرن بود. شواهد فقهی سازی او هم عمدتا به مطالب علمای مشروطه به ویژه محقق نایینی استناد داشت؛ هر چند مسیر محقق نایینی به نظر بنده استمرار فقه سنتی و بهره گیری از ظرفیت آن در حل مسایل نوین بود. او موافق علوم انسانی اسلامی نبود؛ لکن عملا فقهی سازی مفاهیم سیاسی همچون حزب مدرن را تدوین کرد. این کمترین با اینکه نگاه نقادانه به اندیشه و روش تحقیق آن مرحوم داشتم؛ اما همیشه از معاشرت علمی، حوصله و‌ خلقش، لذت می بردم. گفتگو‌ و بررسی پیرامون اندیشه ها و آثارش بهترین هدیه ای است که می توان به روح این عالم محقق تقدیم کرد، بجاست طالبان پژوهش از این منظر آثار وی را بررسی کنند و در این باب گام بردارند. ◾️ ارتحال این عالم متخلق را به دانشگاهیان و حوزویان و نیز به همه دوستدارانش، به ویژه خانواده محترمشان تسلیت می گویم. خداوند این معلم مرحوم را مشمول غفران و رحمتش قرار دهد و خانواده و دوستانش را مزین به صبر جمیل گرداند. الهی ما را بیامرز و عاقبتمان ختم به خیر و با اجر شهادت مهمانمان گردان. والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته ✍ عبدالحسین خسروپناه حوزه علمیه قم ۲۲ آبان ۱۳۹۹ 🆔 @khosropanah_ir