🔴براساس نظریه(عالم مثال)که افلاطون در توضیح آن (تمثیل غار)را بیان میکند؛در ورای جهان مادی، باید حقیقتی نهان باشد.
⬅️وی این حقیقت را عالم مثال( عالم این صورت ها)خواند.
@falsafeh_nazari
⬅️در این عالم، صورت های جاودان و تغییر ناپذیر موجودات طبیعت وجود دارند. حقائق و واقعیات عالم که جاودان و دگرگونی ناپذیرند، تنها این صورتها هستند و آنچه ما با حواس خود درک می کنیم(یعنی پدیده های طبیعی و محسوسات)، چیزی جز سایه های این حقائق نیست.
✅وجود حقیقی متعلق به مثال ها است و عالم طبیعت فقط نمود آنها است. تمام امور عالم چه مادی مانند حیوانات و جمادات و نباتات و چه غیر مادی مانند شجاعت، عدالت و تمام فضایل اخلاقی، صور و حقایقی دارند که نمونه کامل این امور بوده و در عالم مثال قرار دارند.
@falsafeh_nazari
⬅️بلکه شناخت حقیقی فقط به صورت ها یا مثال های عالم تعلق می گیرد؛ زیرا شناخت حقیقی شناختی است که عقل به دست دهد و عقل نیز فقط با امور جاودان و تغییر ناپذیر عالم، یعنی با مثال ها سروکار دارد.
✳️بدین ترتیب در نظر افلاطون، حقیقت به دو بخش تقسیم می گردد:
♦️جهان محسوسات که شناخت ما از آن از راه کابرد حواس و بنابراین ناقص است. در این جهان همه چیز در حال تغییر است و هیچ چیز ثابت و دائمی نیست. در حقیقت در این جهان، هیچ چیز هستی و بود ندارد؛ بلکه این جهان، جهان نمودها و شدن هااست. چیزها می آیند و می روند و هیچ چیزی پایدار نیست و واقعیت ندارد.
♦️بخش دیگر، عالم مثال است که فقط با عقل می توان از آن شناخت کامل و حقیقی به دست آورد و این عالم را نمی توان با حواس ادراک نمود.
@falsafeh_nazari
#فلسفه_غرب
#تمثیل_غار_افلاطون
🔴افلاطون خاطر نشان می کند که اگر کسی، پس از صعود به روشنی خورشید، دوباره به غار برگردد، به علّت تاریکی نخواهد توانست درست ببیند، و خود را مورد تمسخر خواهد ساخت؛ و اگر بکوشد تا دیگری را آزاد کند و به سوی نور بالا بکشاند، زندانیان، که تاریکی را دوست دارند و سایه ها را واقعیّت راستین می پندارند، اگر بتوانند او را می گیرند و به مرگ محکوم می کنند.
@falsafeh_nazari
⬅️این سخن را می توان اشاره ای به سقراط دانست، که کوشید تا کسانی را که به گفتار او گوش فرا می دادند روشن کند و انان را، به جای اینکه بگذارد به علت تعصّب و سفسطه گمراه شوند، برآن دارد که حقیقت و عقل را دریابند.
⬅️از اینجاست پافشاری او بردادن اهمّیّت زیاد به تعلیم و تریبت، که به وسیله ی آن جوانان می توانند تدریجاً به مشاهده ی حقایق و ارزشهای جاوید و مطلق رهبری شوند، و بدین ترتیب از گذراندن زندگی خود در«عالَم سایه وارِ» خطا و کذب و تعصّب و پیروی سوفسطائی و کوری نسبت به درک ارزشهای حقیقی، و غیره، نجات یابند.
@falsafeh_nazari
#فلسفه_غرب
#تمثیل_غار_افلاطون
🔴دلایل رد شر
♨️قسمت اول.
⬅️قصد بر آن داریم که دلایلی که شر را رد میکنند، به صورت اجمالی مرور نماییم:
💠۱.خدای متعال به حکم اينکه واجبالوجود علیالاطلاق است و فاقد هيچ کمالی و فعليتی نيست، هيچ کاری را برای رسيدن خودش به هدفی و کمالی و برای جبران کمبودی در خودش نمیکند؛ کار او به معنی حرکت از نقص به کمال نيست. از اين رو مفهوم حکمت درباره او اين نيست که او در کارهای خود بهترين هدفها را برای خود و بهترين وسيله ها را برای رسيدن به هدفهاي خود انتخاب میکند. حکمت با اين مفهوم درباره انسان صادق است نه درباره خدا. حکمت الهی به معنی اين است که کار او رسانيدن موجودات است به کمالات و غايات وجودشان. کار او ايجاد است که خود به کمال وجود (از عدم) رساندن است و يا تدبير و تکميل و سوق دادن اشياء به سوي کمالات و خيرات آنهاست که نوعی ديگر از افاضه و تکميل است. يک قسمت از پرسشها و ايراد ها و اشکالها از قياس خدا به انسان پديد آمده. غالباً هنگامی که سؤال میشود «فايده و حکمت فلان مخلوق چيست؟» پرسشکننده خدا را مانند مخلوقی که در کارهايش از مخلوقات و موجودات حاضر براي هدف خودش میخواهد بهره بگيرد در نظر میگيرد و اگر از اول توجه داشته باشد که معنی حکمت الهی اين است که فعلش غايت دارد نه خودش، و حکمت هر مخلوقی غايتی است نهفته در نهاد خود آن مخلوق و خداوند او را به سوی غايت ذاتی خودش میراند، بسياری از پرسشهايش پيشاپيش پاسخ خود را دريافت میکند.
💠۲.اصل ترتيب: فيض الهی يعنی فيض هستی که سراسر جهان را دربر گرفته نظام خاص دارد. نوعی تقدّم و تأخّر و عليت و معلوليت و سببيت و مسبّبيت ميان موجودات و مخلوقات حکم فرماست که غيرقابل تخلّف است؛ يعنی هيچ موجودی نمیتواند از مرتبه خاص خود تجاوز و تجافي کند و مرتبه موجودی ديگر را اشغال نمايد. لازمه درجات و مقامات داشتنِ مراتب هستی اين است که ميان آنها نوعی اختلاف از نظر نقص و کمال و شدت و ضعف حکم فرما باشد. اختلاف و تفاوت به اين معنی که لازمه مراتب هستی است تبعيض نيست که ضد حکمت و ضد عدل شمرده شود؛ آنگاه تبعيض است که دو موجودْ قابليت يک درجه معين از کمال را داشته باشند و به يکی داده شود و از ديگری دريغ گردد، اما آنجا که اختلافها و تفاوتها به قصورهای ذاتی برمیگردد، تبعيض نيست.
💢 #ادامه_دارد...
#برهان_شر.
#شر.
#خالقیت.
#اپیکور.
➖➖➖➖➖➖
🔴کانال 🌿فلسفه نظری🌿
🆔 @falsafeh_nazari
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥فیلم |یکی از ماندگارترین سرودهای انقلاب
🌷برخیزید برخیزید
🌷برخیزید رهبر آمد کنون در کنارتان
تا سازد غرقه در بوسه خاک مزارتان
🌷تا گیرد خونبهای شهیدان ز اهرمن
باز آمد رهبر ما پی یاری وطن
➖➖➖➖➖➖
کانال فلسفه نظری
@falsafeh_nazari
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥خاطره انگيزترين بخش سخنراني حضرت امام (ره) در بهشت زهرا (س)
🔹«من دولت تعيين مي کنم، من به پشتيباني اين ملت، دولت تعيين مي کنم»
➖➖➖➖➖➖➖➖
کانال فلسفه نظری
@falsafeh_nazari
معمای ۴۰ ساله دلایل پیروزی انقلاب اسلامی در ذهن متفکران غربی
🔹انقلاب اسلامی ایران به تعبیر "میشل فوکو" فیلسوف فرانسوی روحی تازه در جهان قرن بیستم محسوب می شد.
🔹روحی که توانست بسیاری از معادلات حاکم بر دنیای دوقطبی جنگ سرد را تغییر دهد.
🔹با گذشت ۴۰ سال از پیروزی انقلاب اسلامی هنوز بررسی ریشه های این رخداد عظیم به عنوان یکی از دلمشغولی های صاحب نظران و تاریخنگاران غربی مطرح است.
📝در لینک زیر بخوانید:
👉 fna.ir/brdrqc
@falsafeh_nazari
nahaie_enghelab_chehel_sale97.11.6.pdf
3.46M
📗کتاب انقلاب چهل ساله👌
🔵 نگاهی به دستاوردهای جمهوری اسلامی ایران.🇮🇷
دستاوردهای فرهنگی، معنوی، علمی، پزشکی، اقتصادی، امنیتی و ...
💠 تدوین: دفتر تبلیغات حوزه علمیه قم.
@falsafeh_nazari
🔴نقش عمل در ساختن انسان
💠قرآن میفرمايد اعمال انسان روی روح و فکر انسان اثر میگذارد، به اين معنا که عمل خير و عمل صالح، انسان را روشنتر و بيناتر میکند و عمل شر، انسان را کورتر میکند. اين همان مسئله «نقش عمل در ساختن انسان» است. میگويند:
«انسان کار را میسازد و کار انسان را میسازد.» اين اگرچه فلسفهای است که جديدا به اين عبارت درآمده است ولی به يک معنای وسيع تر و دقيق تر و به يک معنای معنوی و روحانی و عرفانی، حقيقتی است که قرآن ذکر کرده است که عملِ انسان، انسان را میسازد آنچنان که آن عمل اقتضا میکند.
💠اين مطلب در روايات به اين صورت بيان شده که در قلب انسان نقطه سفيدی است که اگر انسان کار خيری بکند، آن نقطه سفيد بيشتر میشود و هر چه بيشتر دنبال کار خير برود بر آن روشنايی افزوده میشود تا جايی که ممکن است دل انسان يکپارچه روشنايی و نورانيت شود، و اگر عمل شر و گناه از انسان سر بزند در آن سفيدی يک نقطه سياه پيدا میشود و هر چه گناه تکرار شود بر اين سياهی افزوده ميشود تا جايي که ممکن است از آن سفيدی اثر و نشانه ای باقی نماند.
💠در اينجا قرآن تأثير عمل شر و گناه بر روي انسان را تشبيه کرده است به زنگاری که بر روي فلزاتی مثل آهن مینشيند و آن را زنگ زده میکند به طوری که ديگر کاری از آن بر نمیآيد.
➖➖➖➖➖➖
🔴کانال 🌿فلسفه نظری🌿
🆔 @falsafeh_nazari
فلسفه نظری
🔴دلایل رد شر ♨️قسمت اول. ⬅️قصد بر آن داریم که دلایلی که شر را رد میکنند، به صورت اجمالی مرور نمای
🔴دلایل رد شر
♨️قسمت دوم.
💠۳.اصل کليت: اشتباه ديگر انسان که از مقايسه خدا با خودش پيدا میشود اين است که انسان تصميم میگيرد در زمان معين و مکان معين و البته تحت شرايط حاکم معين، مثلًا خانه ا بسازد و میسازد. يک مقدار آجر و گِل و سيمان و آهن را که هيچ رابطه ذاتی با يکديگر ندارند با يک سلسله پيوندهای مصنوعی به يکديگر مربوط میسازد و نتيجه آنها ساختمان معينی است به نام خانه مسکونی.
خداوند چطور؟ آيا کار خداوند از اين قبيل است؟ آيا صنع متقن الهی از نوع پيوند مصنوعی و عاريتی ايجاد کردن ميان چند امر بيگانه است؟
ايجاد اينگونه پيوندهای مصنوعی و عاريتی کار مخلوقی از قبيل انسان است که جزئی از اين نظام است و در محدوده ای معين، از قوا و نيروها و خاصيت های
موجود و مخلوق اشياء بهره گيری میکند؛ کار مخلوقی است که فاعليتش و خالقيتش در حد فاعليت حرکت است نه در حد فاعليت ايجادی؛ يعنی در اين حد است که حرکتی آن هم قَسْری نه طبعی در يک شیء موجود به وجود میآورد.
اما خداوند، فاعل ايجادی است، او ايجاد کننده اشياء با همه قوا و نيروها و خاصيت ها و خصلت های آنهاست.
مثلًا انسان از آتش موجود و برق موجود بهرهگيری میکند و ترتيب اين کار جزئی خود را طوری میدهد که در يک لحظه و يک مورد که برايش مفيد است از آن استفاده کند و در لحظه ديگر و شرايط ديگر که مضر به حال اوست اثر آتش يا برق ظاهر نشود. ولی خداوند، خالق و بهوجود آورنده برق و آتش است با همه خاصيت های آنهاست. لازمه وجود برق و آتش اين است که گرم کنند يا حرکت ايجاد کنند يا بسوزانند. خدا برق يا آتش را برای شخص خاص و مورد خاص نيافريده که مثلًا کلبه فقير را گرم کند اما جامه او را اگر در آتش افتاد نسوزاند. خدا آتش را خلق کرده که خاصيتش احتراق است. پس آتش را در کلّيتش در نظام عالم بايد درنظر گرفت که وجودش لازم و مفيد و موافق حکمت است نه در جزئيتش که در فلان مورد جزئی برای فلان غرض فردی و شخص آيا مفيد و خير و حکمت است يا نه؟
به عبارت ديگر، علاوه بر اينکه در حکمت الهی، غايت را بايد غايت فعل گرفت نه غايت فاعل، و حکيم بودن خدا به معنی ايجاد بهترين نظام برای رسانيدن موجودات به غايات آنهاست نه به معنی فراهم کردن بهترين وسيله برای خروج خودش از نقص به کمال و از قوّه به فعل و برای وصول به اهداف کماليه خود؛ آری، علاوه بر اين بايد بدانيم که غايات افعال الهی غايات کلّيه است نه غايات جزئيه.
غايت خلق آتش، احتراق است به طور کلی، نه فلان احتراق جزئی که احياناً به حال يک فرد مفيد است و يا احتراق جزئی ديگر که احياناً به حال فرد ديگر زيانبار است.
💢 #ادامه_دارد...
#اپیکور.
#الحاد.
#شر.
#شرور.
#توحید.
#خالقیت.
➖➖➖➖➖➖
🔴کانال 🌿فلسفه نظری🌿
🆔 @falsafeh_nazari
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥کوچیک شاه!
🔹پادشاه کشور را آدم حساب نمیکردند دیگر ببینید با ملت چه رفتاری میشد.
🔸طبیعی است که این ذلت ملوکانه به کاپیتولاسیون و... منتهی شود!
کانال 🌿فلسفه نظری🌿
@falsafeh_nazari
فلسفه نظری
🔴دلایل رد شر ♨️قسمت دوم. 💠۳.اصل کليت: اشتباه ديگر انسان که از مقايسه خدا با خودش پيدا میشود ا
🔴دلایل رد شر
♨️قسمت سوم.
💠۴.برای وجود يافتن يک حقيقت و واقعيت، تنها فياضيت و تام الفاعليه بودن فاعل کافی نيست، قابليت قابل هم شرط است. عدم قابليت قابل در موارد زيادی منشأ محروميت برخی موجودات از برخی خيرات و کمالات میگردد. راز پيدايش برخی نقص ها از قبيل جهل ها، عجزها، از نظر نظام کلی و جنبه ارتباط با واجبالوجود، همين است.
💠۵.خداوند متعال همانطور که واجب بالذات است واجب من جميع الجهات است؛ از اين رو محال است که موجودی قابليت وجود پيدا کند و از ناحيه او افاضه وجود نشود و امساک گردد.
💠۶.شرور و بديها يا خود از سنخ نيستی اند، مانند جهل ها، عجزها، فقرها، و يا از سنخ هستی اند اما شريت آنها از آن نظر است که منشأ نيستی ها میگردند مانند زلزلهها، ميکروب ها، سيل ها، تگرگ ها و امثال اينها. هستی هايی که منشأ نيستی ها میگردند، شرّيتشان از نظر وجود اضافی و نسبی آنها به اشياء ديگر است نه از نظر وجود فینفسه آنها؛ يعنی هر چيزی که شر است، برای خود شر نيست، برای چيز ديگر شر است. وجود حقيقی هر شیء وجود فینفسه اوست؛ وجود اضافی و نسبی او امری اعتباری و انتزاعی است و لازمه لاينفک وجود حقيقی اوست.
💠۷.خيرات و شرور دو صف جداگانه و مستقل از يکديگر را تشکيل نمیدهند، بلکه شرور لوازم و اوصاف لاينفک خيرات میباشند. ريشه شروری که خود از سنخ نيستی میباشند عدم قابليت قابل هاست و به محض قابليت قابل، افاضه وجود از ناحيه ذات واجبالوجود، حتمی و لايتخلف است؛ اما ريشه شروری که از سنخ نيستی نيستند، لاينفک بودن و جدايی ناپذيری آنها از خيرات است.
💠۸.هيچ شری شر محض نيست؛ عدم ها و نيستی ها به نوبه خود مقدمه هستی ها و خيرات و کمالات اند؛ شرور به نوبه خود مقدمه و پله تکاملاند. اين است که گفته میشود در هر شری خيری نهفته و در هر نيستی هستی ای پنهان است.
💢 #ادامه_دارد...
#شر.
#اپیکور.
#الحاد.
#شرور.
#توحید.
➖➖➖➖➖➖
🔴کانال 🌿فلسفه نظری🌿
🆔 @falsafeh_nazari
🔴بن بست در عقاید کانت
⬅️تلاش کانت بالاخره تلاش موفقی از آب در نيامد؛ يعنی معرفت را که میخواست به اين وسيله توجيه کند بيشتر غير قابل توجيه شد، براي اينکه او اين معانی را حتی معانی فلسفی را برد به عالم ذهن و خارج را از اينها عاری کرد:
💠"در خارج نه عليتی است نه معلوليتی، نه ضرورتی نه امکانی، هيچ يک از اينها نيست. بعد به اشکال برخورد که پس تو اصلا از کجا میگویی که «خارج» وجود دارد؟ اگر عليت ساخته ذهن است از کجا میگويی که «خارج» وجود دارد؟ اگر ضرورت و وجوبی در خارج نیست، چگونه اصلا وجود داری و عقایدت را به تحریر در آوردی؟؟"
#کانت.
#معرفت_شناسی.
#حقیقت.
#شک_گرایی.
➖➖➖➖➖➖
🔴کانال 🌿فلسفه نظری🌿
🆔 @falsafeh_nazari
فلسفه نظری
🔴دلایل رد شر ♨️قسمت سوم. 💠۴.برای وجود يافتن يک حقيقت و واقعيت، تنها فياضيت و تام الفاعليه بود
🔴دلایل رد شر
♨️قسمت پایانی.
💠۹.قانون و سنت: جهان هستی به حکم اينکه بر طبق نظام علّی و معلولی جريان دارد و آن نظام چنانکه گفته شد کلی است، بر اساس قوانين و سنن جريان میيابد. قرآن کريم به صراحت اين مطلب را تأييد میکند.
💠۱۰.جهان همچنان که از يک نظام کلی لايتخلّف برخوردار است، در ذات خود يک واحد تجزيه ناپذير است؛ يعنی مجموع خلقت، يک واحد اندام وار را تشکيل میدهد. پس نه تنها شرور و اعدام از خيرات و هستی ها تفکيک ناپذيرند، مجموعه اجزای جهان نيز به حکم اينکه يک واحد است و يک «جلوه» است، از يکديگر جدايی ناپذيرند.
بنا بر اصول دهگانه فوق آنچه امکان وجود دارد، نظام معين کلی لايتغير است؛ پس امر جهان داير است ميان اين که موجود باشد با نظام معين و يا اصلًا موجود
نباشد. اين که موجود باشد و نظام نداشته باشد و يا نظام به شکلی ديگر باشد، مثلًا علتها به جای معلولها و معلولها به جای علتها باشد، محال است. پس آنچه از نظر حکمت بالغه مطرح است اين است که جهان با نظام معين وجود داشته باشد و يا هيچ چيزی وجود نداشته باشد. بديهی است که حکمت اقتضا میکند افضل را، يعنی هستی را نه نيستی را.
⬅️ايضاً، آن که امکان وجود دارد، وجود اشياء است با همه لوازم و اوصاف لاينفک آنها. و اما اين که خيرات و هستیها از شرور و نيستیها جدا شوند، خيال محض و توهم محال است. پس، از اين نظر نيز آنچه از جنبه حکمت بالغه مطرح است، بود و نبود خيرات و شرور است توأماً، نه بودن خيرات و نبودن شرور.
⬅️ايضاً آنچه امکان وجود دارد، کل جهان است به صورت يک واحد به هم بسته نه وجود يک جزء و عدم جزء ديگر. پس، از نظر حکمت بالغه آنچه قابل مطرح شدن است، بود و نبود کل است نه بودن يک جزء و نبودن جزئی ديگر.
#شر.
#شرور.
#اپیکور.
#خالقیت.
#خلقت.
#توحید.
➖➖➖➖➖➖
🔴کانال 🌿فلسفه نظری🌿
🆔 @falsafeh_nazari
🔴ابن سينا و ابن مسکويه
💠ابن سينا هنوز به سن بيست سال نرسيده بود که علوم زمان خود را فرا گرفت و در علوم الهی و طبيعی و رياضی و دينی زمان خود سرآمد عصر شد. روزی به مجلس درس ابوعلی بن مسکويه، دانشمند معروف آن زمان، حاضر شد. با کمال غرور گردويی را به جلو ابن مسکويه افکند و گفت: «مساحت سطح اين را تعيين کن.».
ابن مسکويه جزوههايب از يک کتاب که در علم اخلاق و تربيت نوشته بود (کتاب طهارة الاعراق) به جلو ابن سينا گذاشت و گفت: «تو نخست اخلاق خود را اصلاح کن تا من مساحت سطح گردو را تعيين کنم. تو به اصلاح اخلاق خود محتاج تری از من به تعيين مساحت سطح اين گردو.».
بوعلی از اين گفتار شرمسار شد و اين جمله راهنمای اخلاقی او در همه عمر قرار گرفت.
📚تاريخ علوم عقلی در اسلام، صفحه ۲۱۱.
➖➖➖➖➖➖
🔴کانال 🌿فلسفه نظری🌿
🆔 @falsafeh_nazari
💠«ادراک عقلی با آلت جسمانی محال است، زيرا آنچه در آلت جسمانی قرار گيرد جزئی و متشخص است. اما معقول، عام و مشترک است و محال است که در محلی که قسمت پذير است واقع شود، بلکه روح انسانی که معقولات را تلقی میکند جوهری است غير جسمانی که نه حيز دارد و نه در واهمه میگنجد و نه قابل احساس است.»
📚ابو نصر فارابی ،فصوص الحکم ، فصل ۵۴.
➖➖➖➖➖➖
🔴کانال 🌿فلسفه نظری🌿
🆔 @falsafeh_nazari
🔴وجود و ماهیت در نزد مشائیون
💠در کلمات فلاسفه از قبيل ابن سینا و بهمنيار و خواجه نصير الدين سخن از اينکه «وجود» (حتی در ممکنات) امری حقيقی و واقعی است آمده است ولی نه به شکل دورانی که «وجود» اصيل است يا «ماهيت» و اگر «وجود» اصيل است پس ماهيت امر اعتباری است، و بدون توجه به آثار و لوازم اصالت وجود و اعتباريت ماهيت؛ و لهذا در عين اينکه در برخی کلمات اين فلاسفه تصريح شده است که وجود امری اصيل است در برخی کلمات ديگر بر مبنای اصالت ماهيت سخن رفته است؛ گویا بدون توجه هم وجود را اصيل میدانستهاند و هم ماهيت را؛ و چون اين مسأله به طور روشن برای فلاسفه مطرح نبوده است در کلمات هيچ يک از آنها فصلی برای اين مطلب بسيار مهم باز نشده است.
➖➖➖➖➖➖
🔴کانال 🌿فلسفه نظری🌿
🆔 @falsafeh_nazari
🔴مسأله عليت در نزد حکما و عرفا
⬅️از نظر حکما صدور و مصدر و صادر و ... مطرح است؛ يعنی فلاسفه معتقد به نظامی از موجوداتند که به ترتيب از ذات حق صادر شدهاند: صادر اول، دوم، سوم ...،عرفا نه به صدور و معلوليت اعتقاد دارند و نه به تکثّر صادرها.
💠عارف دشمن کثرت است و مخالف قول به وجود ثانی براي حق هر چند اين ثانی معلول باشد، معلولی صادر از حق. عارف هرگونه موجودی را در جنب حق، شريک الباری و اعتقاد به آن را شرک میداند، بنابر اين با هرگونه علّيتی مخالف است.
💠عارف معتقد به تجلّی است. مفهوم «خلق» که در قرآن آمده، از نظر حکيم «علّيت» ذات حق است و از نظر عارف «تجلّی» ذات حق است.
💠آيا اين نزاع، لفظی است؟ يعنی «خلق» قرآن را عارف «تجلّی» و حکيم «علّيت» نام نهاده است؟ نه.
💠در تجلی و ظهور، نوعی وحدت ميان ظاهر و مظهر حکم فرماست؛ مظهر همان ظاهر است؛ حقيقت جلوه، خود متجلّی است؛ جلوه شئ، ثانی شئ نيست؛ جلوه يک حقيقت، مرتبهای از مراتب همان حقيقت است نه اينکه موجودی باشد در جنب آن حقيقت.
💠از کارهای بزرگ ملاصدرا اين بود که مفهوم «علّيت» و «تجلّی» را به هم نزديک کرد و ثابت کرد که معلول واقعی «ليس الّا شأنا من شؤون العلّة و ظهورا من ظهورات العلّة و وجها من وجوه العلّة». در واقع او علّيت را به تجلّی برگرداند.
💠قبلًا میپنداشتند که پيوندی علت و معلول را به هم میپيوندد؛ ذات معلول ذاتي است جداگانه و مرتبط با علت است و اين پيوند زائد بر ذات معلول است؛ مثلًا اگر الف علت و ب معلول باشد ب منتسب است به الف؛ ب حقيقتی است دارای انتساب به الف.
💠ملاصدرا ثابت کرد که معلول واقعی با تمام حقيقتش عين انتساب به علت است.
حقيقت معلول عين اضافه به علت است؛ چنان نيست که علت اشراق کند معلول را و معلول چيزی باشد که اشراق بدان تعلّق گرفته باشد؛ ايجاد عين موجد است و اضافه عين مضاف؛ در اينجا «اشراق» عين «اشراق شده» است؛ معلول، ذاتی نيست که اشراق بدان تعلق گرفته باشد. صدرا با برهان اثبات میکند که حقيقت علّيت به تجلّی برمیگردد.
⬅️عرفا با عليتب که فلاسفه قبل میگفتند، مخالفند. بنا بر آنچه فلاسفه قبل میگفتند ذات حق علت اشياء است؛ ذات حق که علت است خود چيزی است و عليت او يعنی خلق و ايجاد او چيز ديگر است و وجود مخلوق چيز سوم.
اما با ديد ملاصدرا خلق و مخلوق يکی میشود و خلق و مخلوق از شئون علت است، جدا و ثانی علت نيست؛ به اين معنی که تفاوت عليت با معلول، يعنی تفاوت ايجاد با وجود، ذهنی محض است؛کثرت ايجاد و وجود صرفاً ساخته ذهن میباشد اما کثرت علت و معلول کثرتی است واقعی و در عين حال از نوعی وحدت خالی نيست، به اين معنی که معلول ثانی علت نيست بلکه شأن اوست و به منزله اسم و صفت اوست و مانند هر موصوف و صفت و مسمّی و اسم، مرتبهاي از مراتب اوست. اگر ما به حقيقت اشياء (وجود آنها) برسيم نمیتوانيم آنها را از مضافاليهشان (خدا) جدا کنيم؛ ولي چون ما ماهيات موجودات را درک میکنيم، کثرت را مینگريم نه وحدت را.
💠در فلسفه ملاصدرا بين عقيده فلاسفه و عرفا آشتی داده شد، او دريافت که عليت جز تجلّی نيست و تجلّی جز عليت نتواند بود.
#علیت.
#علت.
#عرفا.
#فلاسفه.
#حکما.
#ملاصدرا.
#حکمت_متعالیه.
➖➖➖➖➖➖
🔴کانال 🌿فلسفه نظری🌿
🆔 @falsafeh_nazari
🔴رابطه فلسفه با عرفان
⬅️عرفان در لغت به معنای شناختن است، در اصطلاح به ادراک خاصی اطلاق میشود که از راه متمرکز کردن توجه به باطن نفس (نه از راه تجربه حسی و نه از راه تحليل عقلی) بهدست میآيد، و در جريان اين سير و سلوک معمولاً مکاشفاتی حاصل میشود که شبيه به «رؤيا» است، و گاهی عيناً از وقايع گذشته يا حال يا آينده حکايت میکند، و گاهی نيازمند به تعبير است و زمانی هم در اثر تصرفات شيطان پديد میآيد.
مطالبی که عرفا بهعنوان تفسير و مکاشفات و يافتههای وجدانی خويش بيان میکنند، «عرفان علمی» ناميده میشود و گاهی با ضميمه کردن استدلالات و استنتاجاتی، به شکل بحثهای فلسفی در میآيد.
⬅️میان فلسفه و عرفان نيز روابط متقابلي وجود دارد که در دو بخش بررسی میشود:
⬅️کمک های فلسفه به عرفان:
💠۱.عرفان واقعی تنها از راه بندگی خدا و اطاعت از دستورات او حاصل میشود و بندگی خدا بدون شناخت او امکان ندارد؛ شناختی که نيازمند به اصول فلسفی است.
💠۲.تشخيص مکاشفات صحيح عرفانی با عرضه داشتن آنها بر موازين عقل و شرع انجام میگيرد، و با يک يا چند واسطه به اصول فلسفی منتهي میشود.
💠۳.چون شهود عرفانی يک ادراک باطنی و کاملاً شخصی است، تفسير ذهنی آن بهوسيله مفاهيم و انتقال دادن آن به ديگران با الفاظ و اصطلاحات انجام میگيرد، و با توجه به اينکه بسياری از حقايق عرفانی فراتر از سطح فهم عادی است، بايد مفاهيم دقيق و اصطلاحات مناسبی بهکار گرفته شود که موجب سوءتفاهم و بدآموزی نشود (چنانکه متأسفانه در مواردی رخ داده است)، و تعيين مفاهيم دقيق، محتاج ذهن ورزيدهای است که جز با ممارست در مسائل فلسفی حاصل نمیشود.
⬅️کمک های عرفان به فلسفه:
💠۱.چنانکه اشاره کرديم، مکاشفات و مشاهدات عرفاني مسائل جديدی را برای تحليلات فلسفی فراهم میکند که به گسترش چشمانداز و رشد فلسفه کمک مینمايد.
💠۲.در مواردی که علوم فلسفی مسائلی را از راه برهان عقلی اثبات میکند، شهودهای عرفانی مؤيدات نيرومندی برای صحت آنها بهشمار میرود، و در واقع آنچه را فيلسوف با عقل میفهمد، عارف با شهود قلبی میيابد.
#عرفان.
#فلسفه.
#شهود.
#عقل.
➖➖➖➖➖➖
🔴کانال 🌿فلسفه نظری🌿
🆔 @falsafeh_nazari
🔴پوزيتويسم
⬅️در اوايل قرن نوزدهم ميلادی اگوست کنت فرانسوی که «پدر جامعهشناسی» لقب يافته است، يک مکتب تجربی افراطی را بهنام «پوزيتويسم» (اثباتی، تحصلی، تحققی) بنياد نهادکه اساس آن را اکتفا به دادههای بی واسطه حواس تشکيل میداد و از يک نظر، نقطه مقابل ايده آليسم بهشمار میرفت...
➖➖➖➖➖➖
🔴کانال 🌿فلسفه نظری🌿
🆔 @falsafeh_nazari
فلسفه نظری
🔴پوزيتويسم ⬅️در اوايل قرن نوزدهم ميلادی اگوست کنت فرانسوی که «پدر جامعهشناسی» لقب يافت
🔴پوزيتويسم
⬅️در اوايل قرن نوزدهم ميلادی اگوست کنت فرانسوی که «پدر جامعهشناسی» لقب يافته است، يک مکتب تجربی افراطی را بهنام «پوزيتويسم» (اثباتی، تحصلی، تحققی) بنياد نهادکه اساس آن را اکتفا به دادههای بی واسطه حواس تشکيل میداد و از يک نظر، نقطه مقابل ايده آليسم بهشمار میرفت.
💠کنت حتی مفاهيم انتزاعی علوم را که از مشاهده مستقيم بهدست نمیآيد، متافيزيکی و غيرعلمی میشمرد و کار بهجايی رسيد که اصولاً قضايای متافيزيکی، الفاظی پوچ و بیمعنا به حساب آمد.
💠اگوست کنت برای فکر بشر، سه مرحله قائل شد:نخست، مرحله الهی و دينی، که حوادث را به علل ماورايی نسبت میدهد؛ دوم، مرحله فلسفی، که علت حوادث را در جوهر نامرئی و طبيعت اشياء میجويد؛ و سوم مرحله علمی که به جای جستوجو از چرايی پديدهها، به چگونگی پيدايش و روابط آنها با يکديگر میپردازد، و اين همان مرحله اثباتی و تحققی است.
⬅️شگفتآور اين است که وی سرانجام به ضرورت دين برایـبشر اعتراف کرد، ولی معبود آن را «انسانيت» قرار داد و خودش عهده دار رسالت اين آيين شد و مراسمی برای پرستش فردی و گروهی تعيين کرد.
آيين انسانپرستی که نمونه کامل اومانيسم است، در فرانسه، انگلستان، سوئد و امريکای شمالی و جنوبی، پيروانی پيدا کرد که رسماً به آن گرويدند و معابدی برای پرستش انسان بنا نهادند، ولی تأثيرات غيرمستقيمی در ديگران هم بهجای گذاشت.
#پوزیتویسم.
#الحاد.
#عقل.
#فلسفه.
#آگوست_کنت.
➖➖➖➖➖➖
🔴کانال 🌿فلسفه نظری🌿
🆔 @falsafeh_nazari
🔴عشق و عرفان
💠ابوالحسن خرقانی را میتوان عارف انسانیت نامید. عارفی که در نهایت سلوک عارفانه ایستاده و مقام بلند او همواره تمنای کثیری از سالکان و عارفان بوده است.
او عارفی است که «نان»، «عشق» و «شادی» را بی هیچ چشمداشتی به انسان هدیه میدهد و بر این باور است که این سه نعمت را می بایست به همه انسانها، فارغ از دین و مذهب و مرامی ارزانی داشت.
⬅️او درباره هدیه شادی به انسانها میگوید:
«عالِم، بامداد برخیزد طلب زیادتی علم کند، و زاهد طلب زیادتی زهد کند و بوالحسن در بند آن بود که "سروری" به دل "برادری" رساند.»
⬅️ودرباره هدیه نان میگوید:
«هرکه در این سرا درآید نانش دهید و از ایمانش مپرسید»
⬅️و درباره عشق میگوید:
«عشق عشق نيست مگر اينكه عاشق هرگاه كه معشوق خود را میبيند، شرم داشته باشد كه بگويد: «من تو را دوست دارم»
💠و چون نیک بنگریم حقیقت زندگی سعادتمند و ایده آل در این سه حاصل میشود.
«عشق، شادی و نان»
➖➖➖➖➖➖
🔴کانال 🌿فلسفه نظری🌿
🆔 @falsafeh_nazari
🔴اهميت اصل عليت در عالم
⬅️محور همه تلاشهای علمی را كشف روابط علّی و معلولی بين پديدهها تشكيل میدهد و اصل عليت به عنوان يک اصل كلی و عام، مورد استناد همه علومی است كه درباره احكام موضوعات حقيقی بحث میكنند.
⬅️از سوی ديگر، كليت و قطعيت هر قانون علمی، مرهون قوانين عقلی و فلسفی عليت است و بدون آنها نمیتوان هيچ قانون كلی و قطعي را در هيچ علمی به اثبات رسانيد، اين يكی از مهمترين نيازهای علوم به فلسفه میباشد.
بعضی از كسانیچكه منكر اصالت عقل و احكام عقلی مستقل از تجربه هستند و يا اساساً برای مسائل فلسفی و متافيزيكی ارزش علمی و يقينی قائل نيستند، تلاش میكنند كه اعتبار اصل عليت را از راه تجربه ثابت نمايند.
💠اما چنانكه بارها اشاره شده، اينگونه تلاشها بيهوده و نازاست؛ زيرا از سويی اثبات وجود حقيقی براي اشياءعينی و خارج از نفس، مرهون اصل عليت است و بدون آن راهی براي اثبات حقايق عينی باقی نمیماند و هميشه جای اين شبهه وجود خواهد داشت كه از كجا فراسوی ادراكات و صور ذهنی، حقايقی وجود داشته باشد تا مورد تجربه قرار گيرد؟ و از سوی ديگر اثبات مطابقت ادراكات با اشياء خارجی(بعد از پذيرفتن آنها) نيازمند به قوانين فرعی عليت است و مادامی كه اين قوانين به ثبوت نرسيده باشد، جاي اين شبهه باقي است كه از كجا ادراكات و پديدههای ذهنی ما مطابق با اشياء خارجی باشند تا بتوان از راه آنها حقايق خارجی را شناخت؟ و سرانجـام با شـک در قـوانين ،عليـت نمیتوان كليـت و قطعيت نتايج تجربه را اثبات كرد و اثبات قوانين عليت از راه تجربه، مستلزم دور است؛ يعنی كليت نتايج تجربه، متوقف بر قوانين عليت است و فرض اين است كه میخواهيم آن قوانين را از راه تعميم نتايج تجربه و كليت آنها ثابت كنيم.
💠به ديگر سخن استفاده از تجربه در صورتی ممكن است، كه وجود اشياء مورد تجربه ثابت باشد و نتايج تجربه هم بهطور قطعی شناخته شود، و اين هردو متوقف بر پذيرفتن اصل عليت قبل از اقدام به تجربه است؛ زيرا در صورتی كه آزمايشگر به اصل عليت معتقد نباشد و بخواهد آن را از راه آزمايش اثبات كند، نمیتواند وجود حقيقی اشياء مورد تجربه را احراز نمايد، چون در پرتو اين اصل است كه ما از راه وجود معلول (پديدههای ادراكی) به وجود علت آنها (اشياءِ خارجی) پی میبريم، چنانكه در درس بيست و سوم توضيح داده شد. نيز تا به كمک قوانين عليت ثابت نشود كه علت پديده های ادراكی، مختلف و متغير و حاكی از ابعاد و اشكال گوناگون اشياء مادی متناسب با آنهاست، نمیتوانيم صفات و ويژگی های اشياء مورد تجربه را بهطور قطعي و يقيني بشناسيم تا درباره نتايج تجربه های مربوط به آنها قضاوت كنيم. گذشته از اينها، نهايت چيزی كه از تجارب حسی بهدست میآيد، تقارن يا تعاقب منظم دو پديده در حوزه تجربههای انجاميافته است، ولی چنان كه دانستيم تقارن يا تعاقب پديدهها، اعم از عليت است و از راه آنها نمیتوان رابطه عليت را اثبات كرد.
💠سرانجام اين اشكال باقي میماند كه تجربه حسی هرقدر هم تكرار شود، نمیتواند امكان تخلف معلول را از علت نفی كند، يعنی همواره اين احتمال وجود خواهد داشت كه در موارد تجربه نشده، معلولی بدون علت تحقق يابد يا اينكه با وجود علت، معلول آن تحقق نيابد، يعنی تجربه حسی از اثبات رابطه كلی و ضروری بين دو پديده هم عاجز است، چه رسد به اينكه قانون كلی عليت را در مورد همه علل و معلولات اثبات نمايد.
💠از اين رو اشخاصی مانندهيوم كه عليت را بهمعنای تقارن يا تعاقب دو پديده دانستهاند، راهی برای رهايی از اين شكوک و شبهات ندارند و بههمين جهت اينگونه مسائل فلسفی را لاينحل قلمداد كردهاند.
⬅️همچنين كسانی كه گرايش های پوزيتويستی دارند و تنها به دادههای حواس اكتفا میكنند، نمیتوانند هيچ قانون كلی و قطعی را در هيچ علمی اثبات كنند.
#علیت.
#اصل_علیت.
#قانون_علیت.
#هیوم.
#استقرا.
#حواس.
#حقیقت.
#پوزیتویسم.
➖➖➖➖➖➖
🔴کانال 🌿فلسفه نظری🌿
🆔 @falsafeh_nazari