eitaa logo
سوال بارداری،،بانوی بهشتی
17.1هزار دنبال‌کننده
5.7هزار عکس
3.5هزار ویدیو
67 فایل
مدیر @Yaasnabi تبادل نداریم اگر کانالو دوست دارید یه فاتحه برای مادر 🖤بنده بفرستید تا اطلاع ثانوی تبلیغ شخصی نداریم به آیدی بالا پیام ندید لطفا
مشاهده در ایتا
دانلود
✍حاج آقا قرائتی زيبایی، كمال است، اما لازم نيست كه بچه‌ات زيباترين باشد. چون زيبایی به همان مقدار كه كمال است، به همان دليل فتنه هم هست. شما از خدا خير بخواه. به خدا نگو چه مي‌خواهم، چه نمي‌خواهم. خير بخواه، هرچه خير است برای شما مي‌رسد... بگو: خدايا هرچه خير است. به خدا واگذار كن. خدا خوب خدایی است. مي‌گويد: بر من توكل كنيد، من برای شما درست مي‌كنم. من بلد هستم خدایی كنم. اصرار نكنيد حتماً پسر، حتماً دختر، حتماً زيبا، حتماً تيزهوش. خيلی از تيزهوشانمان آمريكا رفتند، بازوی آمريكا هستند. خيلی آدم‌های متوسط اينجا كار مي‌كنند، خيلی از تيزهوش‌ها خودشان را به دلار مي‌فروشند. از كجا اين تيزهوشی به نفع من باشد. از كجا بفهميم بچه که پشتمون هست خوابه يا بيدار؟😍😘 http://eitaa.com/joinchat/2238513161C70e8a50686
💥ایمان... اولین بارداری من سال ۹۵ بود. تحت نظر دکتر ژنتیک آقای دکتر .... توی میدان ولیعصر تهران بودم. غربالگری مرحله دوم گفتن مشکل داره و باید آمنیوسنتز انجام بشه. روزی که قرار بود آمنیوسنتز بشم با همسرم رفتیم مطب دکتر ژنتیک از اونجا آدرس دادن ما رفتیم یه مطب دیگه. خلاصه رفتیم اون مطب، اول تعهد گرفتن که اگه با این سوزن زدن کیسه آب نشتی کرد و بچه بی آب شد، ما هیچ تعهدی نداریم. یهو دلم لرزید. دلم نمیخواست انجام بدم، ولی آخر سر انجام دادم. توی اون یک هفته ای که من در انتظار جوابش بودم، استراحت مطلق بودم که سوراخ کیسه آبم ترمیم بشه. چه روزای سختی بود. خییییلی سخت گذشت، اگه جوابش بد میشد، بچه مو باید سقط میکردم. خیلی وحشتناک بود. روز پاسخگویی آزمایش رسید و گفتن مشکلی نداره و سالمه. زندگی ما دوباره جون گرفت. گذشت و گذشت تا آخر هشت ماهم که روز جمعه آبان ماه بود و مامانم میخواست، سیسمونی بیاره. همون روز افتادم به خونریزی، همسرم خیلی ترسیده بود، ولی من آروم بودم. بهش میگفتم هیچی نیست. رفتیم دکتر صدای قلب جنینو گرفت، صدای قلبو نشنید. فرستاد یه بیمارستان دیگه. اونجام صدایی شنیده نشد. دیگه شب شده بود، رفتیم بیمارستان دکتر خودم، پرستار گوشیو داد بهم ، دکتر توو گوشم گفت، بچه ت مرده، ختم بارداری. ای خدای من حتی فکر کردن به اون روزا اشکمو در میاره. قلبم درد میگیره. دکتر گفت برو خونه، صبح بیا برای زایمان. اون شب با همسرم توی خیابونای تهران گریه هامونو کردیم ،، زجه هامونو زدیم. تا رسیدیم خونه. من اولین نوه خانواده مادری و پدری بودم. همه منتظر به دنیا اومدن نوزاد ما بودن. ولی افسوس ... این درد برای من عین کسی بود که جوون از دست داده. کل بارداری من اینقدر وابسته این بچه بود، حواسم به تکوناش بود، دائم باهاش حرف میزدم، نمیدونم چطوری رفت، نمیدونم... من زایمان طبیعی کردم. اصلا هم جنینو نگاه نکردم، فقط از پرستار پرسیدم چه شکلیه، گفت شبیه یه بچه ست که تمام پوست بدنش سوخته...😭 یا حسین 😭 بچه م از بی آبی سوخت... بعد از آمنیوسنتز کیسه آبم نشتی میکنه و به مرور خشک میشه. همه اینا یک طرف، درد بعد زایمان که شیر میاد توو وجودت یک طرف.... با اومدن و رفتن این بچه من بزرگ شدم. قوی شدم. یاد گرفتم صبر کنم و امیدوار باشم به وعده های الهی. یک سال صبر کردم، مهر ماه سال بعدش خدا بهمون نعمت فرزند رو داد. بخاطر همه سختی هایی که کشیدم و بی قراری هایی که کردم، اسمشو گذاشتیم ❤️ایمان❤️ مهرماه امسال آقا ایمان ۴ سالش تمام میشه و کنار بچه دوم مون مشغول بازی هستن. دعای همیشه من اینا که خدابه همه فرزندی سالم و صالح عطا کنه. الهی آمین کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
سوال 547 سلام عزیزم ممنون از کانال خوبتون،من یکبار دیگه پیام دادم و شما زحمت کشیدید و داخل گروه گذاشتید ولی کسی جواب سوالاتم را نداد و راهنمایی نکرد من ۳۷ سالمه و همسرم ۴۲،یک دختر ۱۰ ساله دارم که بارداری استراحت مطلق بودم و در غربت و بعد از زایمان افسردگی شدید و بعد ۴ ماه کمردرد و الانم نرمی غضروف زانو هم اضافه شده،طبعم سرد هست و هنوز بعد ۱۰ سال گاهی اوقات افسرده و بشدت عصبی میشم چون برای درمانش دارو و یا کاری نکردم،خیلی دلم میخواد و دخترم که خیلی زیاد بهم میگه خواهر یا برادر میخوام نمیدونم از کجا شروع کنم سنگ صفرا هم دارم که دکتر گفته جراحی کن،واقعا میترسم سنم بالا بره و پشیمون بشم بنظرتون چکار کنم؟خیلی از خدا کمک خواستم که توان روحی و جسمی بهم بده تا یک بچه دیگه بیارم کمرم خیلی ضعیفه تا حالا اقدام نکردم به خاطر کمردرد و مشکلات جسمی و روحی که گفتم در ضمن استرس هم زیاده به حدی که صبحها به محض بیدار شدن خیس خیس عرق میشم،شما را قسم میدم به حضرت فاطمه(س) اگر راهکاری دارید منو راهنمایی کنید ┄┅┅❅🤰🤱👶👩‍🦰🤰🤱❅┅┅┄ سوالهای بارداری و زایمان را بفرستید پی وی✅ ┄┅┅❅🤰🤱👶👩‍🦰🤰🤱❅┅┅┄ @farzandbano
برخی معتقدند، مادرانی که سزارین شدند، بیش از دوبار نمی توانند باردار شوند، آیا شما این نظر را قبول دارید؟! 🔹چنین چیزی نیست. من خودم بارها و بارها، برای مراجعینم، سزارین بار چهارم و حتی بار پنجم داشته ام. و هیچ مشکلی هم نبوده است. 🔹اگر در سزارینی چسبندگی به وجود بیاید، ممکن است سزارین بعدی مشکل تر باشد، اما این مشکل به معنای ممنوع بودن سزارین های بعدی نیست. 🔹اگر مادری فکر می کند برای زایمان های بیشتر، محدودیت هایی در سزارین وجود دارد، به او می گویم چنین محدودیتی به وجود نخواهد آمد. شما تا پنج بچه هم می توانی داشته باشی و مشکلی ندارد. 🔹این هم درست نیست که میان دو سزارین باید چند سال فاصله گذاری شود. چیزی که موجب نگرانی برخی از خانم ها می شود، باز شدن بخیه های قبلی است، اما این نگرانی هم جایی ندارد. 📚ایران، جوان بمان، فصل آخر کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
سوال بارداری،،بانوی بهشتی: جواب سوال۲۸👆 داروی چسبندگی من استفاده کردم ولی لوله ام کامل باز نشد و بارداری خارج از رحم(داخل لوله)اتفاق افتاد؛اگر کسی داروی چسبندگی برای باز شدن لوله استفاده کنه؛حتما قبل از اقدام به بارداری یک عکس رنگی از لوله هاش بگیره تا مطمئن بشه لوله ها کامل باز شده،بعد اقدام به بارداری کنه،در طی درمان با دارو گیاهی برای رفع چسبندگی حتما نزدیکی محافظت شده داشته باشن که خارج از رحم باردارنشن من همون خانومم که گفتم در بارداری عصبی بودم بچم با پدرش بد بود،سر بچه دوم اوضاع زندگیمون خوب بود و من ارامش داشتم نسبت به همسرم ، بچه و پدرش بی نهایت رابطه شون خوبه ....خواهش میکنم رعایت کنید خانوما ارامش داشته باشید. اینم لینک کانال خانومای اشپز که خانوما همه باید بیان👇 ‍‌‌https://eitaa.com/joinchat/3691053134Ce3fbadb31a
6.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
در این ویدئو، نوزاد 6 هفته‌ای را مشاهده می کنید که به سلام‌های پدرش جواب می دهد و سلام می‌کند ┄┅┅❅👧▪️😍▪️👶❅┅┅┄ @sotikodak
6.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❌ تک فرزندی بیش از ۳۰ عیب دارد 🎥 فاطمه محمدبیگی عضو کمیسیون بهداشت مجلس ┄┅┅❅🔻◽️🔻🔵🔻◽️🔻❅┅┅┄ @khandehpak
6.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مهد کودک جذاب و عجیب @didanii🧇🥓🥩🥯🍖🥙 @didanii🧇🥓🥩🥯🍖🥙 @didanii🧇🥓🥩🥯🍖🥙
سلام.مادری۳۲ساله هستم در زندگی زناشویی به لطف خدا مشکلی ندارم.پسری دارم۵ساله باهوش دچارمشکل خجالت شب ادراری و لکنت.در ۳سالگی روزی بامادربزرگ و پدرش بودند ک یهو یه خروس جنگی بهش حمله میکنه بعداز چند روز خیلی کم در ادای حروف دچار مشکل و بعد همینجور بیشتر شد.درمورد شب ادراری هم همیشه و هرشب با آن مواجه هستیم.منظور اینکه حتی برهه ای از زمان هم متوقف نشده.خانواده ای مذهبی هستیم با رفت و امد کم مخصوصا در ایام کرونا. 🌹🍃 پاسخ کانال تربیتی همسران خوب، سرکار خانم سلام ورحمت الحمدلله که رضایت از زندگی زناشویی تون دارید،ان شا الله با اجرای نکات زیر مشکل فرزندتان هم حل بشه ❇️دقت کنید مشکلات شب ادراری و لکنت ریشه در اضطراب و ترس های پنهان دارد لذا از اصلی ترین راهکارهای آن حل مشکل درونی کودک است لذا باید حتما و هرچه سریعتر به یک روانشناس کودک امین مراجعه کنیدو ان شا الله با دنبال کردن جلسات بازی درمانی و اصلاح رفتار مشکل کودک را حل کنید ،دقت کنید هرچه سریعتر اقدام کنید حل این مشکل آسان تر و سریعتر است لذا این مسئله را به هیچ عنوان به تعویق نیاندازید برای لکنت نیز بعداز جلسات مشاوره نیاز به گفتار درمانی و حل مشکل ایشان هست ان شاالله با پیگیری حتما به نتایج خوبی میرسید ❇️بطور کلی رفتارهای مخرب در تربیت مثل مقایسه کردن کودک،توقع زیاد و سخت گیری،سرزنش و تمسخر و... می‌تواند آسیب زا باشد و خود موید این مشکلا اگر در رفتارخود یا همسر چنین مواردی وجود دارد حتما اصلاح بفرمایید تلاش کنید همبازی هم سن و هم جنس کودک خودرا برای او پیدا کنید که روزانه ساعاتی به بازی بگذراند حتما خودتان با کودک بازی های مختلف انجام بدهید محبت کلامی،لمسی وفیزیکی را حتما در طول روز داشته باشید در مواقعی که دچار لکنت یا شب ادراری است اورا تحقیر ،تمسخر،دعوا و...نکنید خیلی از اوقات چون این موارد تحت کنترل کودک نیست،کودک عذاب وجدان بدی میگیرد و این مسئله خودش موجب اضطراب بیشترش میشود. تلاش کنید رفت و آمد خود را نیز بیشتر کرده و با دوستان و آشنایان مذهبی بیشتر ارتباط داشته باشید بدین وسیله مشکل کودکتان نیز زودتر و بهتر حل میشود. ان شاالله با رعایت نکات بالا و پیگیری درمان کودکتان به او کمک کنید تا آینده ی بهتری پیش رو داشته باشد. 💠کانال تربیتی همسران خوب💠 @hamsaranekhoob
۹۹۷ من متولد ۷۳ هستم و همسرم متولد ۷۰، بهمن ماه سال ۹۶ ازدواج کردیم و یه شهر دیگه دور از خانواده ام زندگی میکنم ولی خداروشکر با خانواده همسرم توی یه شهر زندگی می‌کنیم. ما از همون ابتدا بچه میخواستیم ولی هر ماه با آزمایش منفی رو به رو میشدم و منی که از خانوادم دور بودم به شدت افسرده بودم و ناراحت، هرروز و هر شب کار من گریه بود ولی چون روحیه شادی داشتم کسی متوجه افسردگی من نمیشد یعنی من دوس نداشتم انرژی منفی به کسی بدم. خلاصه روزها و سالها گذشت و من همچنان در انتظار بچه بودم و نگران بودم که نکنه هیچوقت مادر نشم. نکنه تنها بمونم و از یه طرفی هم دلم برای همسرم میسوخت اما همیشه به من امیدواری میدادند و من تا عمر دارم مدیون همسرم هستم. از یه جایی به بعد دیگه برام مهم نبود که منفی میشد و هر روزی که با خواهرم تلفنی صحبت میکردم میگفتم من دلم روشنه من حتما باردار میشم اونم میگفت دلت خوشه😅 (یه خواهر بزرگتر دارم ۱۷ ساله بچه ندارن) و امیدشون یه جورایی به من بود. گذشت و سال ۱۴۰۰ ماه محرم بود تو مراسم مادر شوهرم اینا روز هفتم من سر دیگ هم زدن از حضرت ابوالفضل خواستم باردار بشم. اربعین گذشت و من کمر درد خیلی شدیدی داشتم، فرداش بی بی چک زدم و دیدم خیلی زود پررنگ شد. دوبار سه بار چهار بار پنج بی بی چک زدم و من باردار بودم.😭 آزمایش دادم با بتای ۸۹۰ مثبت بود. رفتم نشون دکتر دادم گفت بارداری گفتم ولی خونریزی دارم گفت ازمایشتو تکرار کن. تکرار کردم شد ۶۰۰ دوباره گفت تکرار کن بتام رسید به ۲۰۰و خرده ای گفت یه بار دیگه تکرار کن و من برای بار چهارم ازمایشمو تکرار کردم بتا شد ۹۰... دکتر گفت متاسفانه کاری ازم برنمیاد و داری سقط میکنی. من اون لحظه با چشمای پر از اشک میخندیدم نمیدونستم باید چیکار کنم. خوشحال باشم یا ناراحت ولی دکتر فکر میکرد چون سقط شده میخندم. گفت خوشحالی که سقط شده گفتم نه خوشحالم که منم میتونم باردار بشم. خلاصه یک سال گذشت و من همچنان دست به دعا و درمان کردن بودم. به شوهرم گفتم ما که یزد رفتیم نتیجه نگرفتیم ولی حالا میخوام برم تهران برای مداوا ولی چون هزینه اش بالا بود گفتن سه ماهی صبر کنم. منم گفتم خوب تو این سه ماه که من دارو مصرف نمیکنم حداقل زیر نظر یکی از این پزشکا باشم تا سه ماه که خواستم برم تهران تخمدانم تنبل تر از اینی که هست نشن و زودتر نتیجه بگیرم. با جاریم مشورت کردم و منو معرفی کردن پیش یه دکتر، یادمه نزدیک ایام فاطمیه بود تقریبا یک ماه مونده بود به ایام فاطمیه و من برای نماز صبح بیدار شده بودم و یهویی همراه با نماز خوندن اشک میرختم برای حضرت زهرا دلم شکسته بود برای اولین بار از حضرت زهرا خواستم برام دعا کنن گفتم برام مادری کن دستتو بکش رو سرم نذار دیگه انتظار بکشم. نذار حسرت به دل بمونم و از ته دلم گریه میکردم یه جور عجیبی دلم برای حضرت زهرا شکسته بود. جالب اینجاست همیشه سر نماز از خدا میخواستم که دهه اول محرم من ۹ ماهم باشه، حالا هر وقتی بده خونه برادر شوهرم مراسم داشتن برای حضرت زهرا، مادر شوهرم داشتن دارچین میریختن و اون لحظه چنان هوس کردم بخورم بهشون گفتن و مقداری برام ریختن یه قلوپ خوردم. گفتم فعلا منتظر عادت ماهیانه ام هستم مادر شوهرمم که بیشتر از من منتظر بارداریم بود گفت مگه چقد مونده گفتم یک هفته و دیگه خودشون اجازه ندادن دارچینو بخورم😅 بعد از ۳ روز مراسمی که گذشت حالا ۴ روز دیگه مونده بود ببینم تهش چی میشه... ادامه 👇 "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۹۹۷ خیلی آروم بودم نسبت به بقیه ماهایی که پشت سرگذاشتم و روز شیشم رسید صبح برای نماز بیدار شدم و چشمم به بی بی چک افتاد. بی بی چک زدم و در کمال ناباوری دیدم سریع پررنگ شد. دوباره یکی دیگه امتحان کردم بازم پررنگ شد و خوشحال ترین بودم و حالا دیگه پر از اظطراب و گریه همه چی قاطی شده بود‌ و دیگه خوابم نبرد زنگ زدم به جاریم و بازم احوالمو بهش گفتم چون خونه شون پیش آزمایشگاه بود ازم خواستن خیلی زود آزمایش بدم. منم یک ساعت بعد رفتم آزمایش و جوابش ۴ عصر میومد و قرار بود جاریم آزمایشو بگیره و ساعتی که نمی‌گذشت. هر لحظه اش برام ساعتها طول میکشید. بالاخره ساعت ۴ شد و جاریم زنگ زد و گفت بارداری آزمایشات مثبت شد😭😍 وای چه لحظه شیرینی بود قربون حضرت زهرا بشم که دعام کردن و این خبر پیچید و همه خوشحال بودیم و خداروشکر بالاخره بعد از ۵ سال من باردار شدم من تو این سالها برای دختر و پسرم اسم انتخاب کرده بودم. گفتم اگر دختر شد می ذاریم نازنین زهرا، اگر پسر شد میذاریم امیرحسین همیشه هم میگفتم خدایا هر چی تو بدی قشنگه، وقتی نزدیک تعیین جنسیت شدم رو به آسمون دعا کردم. گفتم خدایا من عاشق دخترم و عاشق اسم امیرحسین دیگه هر چی خودت برام بخوای سالم و صالح باشه. وقت سونوگرافی رسید و دکتر گفتن بچه تون پسره، اولش هنگ بودم چون تو تصورات خودم دنیای دخترونه ای رو تصور میکردم ولی خداروشکر کردم و برای سلامتیش دعا میکردم. خداروشکر با همه شیرینی و سختی هایی که گذشت ۲۸ مرداد ۱۴۰۲ پسرمو یه تیکه از قلبمو جگرگوشه امو در آغوش کشیدم😭😍🌺 الان پسرم ۱۱ ماهشه و پیشم داره بازی میکنه، خدا بهم یه پسر خوشکل و سالم داد. خدایا بی‌نهایت شکر، بابت نعمتی که بهم دادی عین چیزی که میخواستم شد. من موقع زایمان دست خدا رو روی شونه هام دیدم همه چی برام مثل معجزه رویایی بود. آرزومه خدا بهم ۴ تا بچه بده دوتا پسر و دوتا دختر 🤲 امیر حسینم یه امیر عباس داشته باشه و اگر دختر دار بشم نازنین زهرا بذارم و یه خواهر همراهش به اسم زینب❤ من دوست داشتم تا دوسالگی امیرحسینم دوباره باردار بشم ولی افتادگی رحم و مثانه پیدا کردم و گفتن باید عمل بشم. نمیدونم دوباره میتونم مامان بشم یا نه😞 برام دعا کنید نفری یک صلوات بفرستید بلکه سلامتیمو بدست بیارم و بتونم بازم داستان بارداری دومم رو بنویسم. امیدوارم هر کی منتظره خدا دامنشو سبز کنه🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱 یاحق✋🌺 "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075