#آیت_الله_فاطمی_نیا
✅ عهد کنید با خدا که زبانتان را کنترل کنید و مالک زبانتان باشید.
#ازدواج_در_وقت_نیاز
#آداب_همسرداری
#سبک_زندگی_اسلامی
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
#استاد_تراشیون
برخی زنان به محض اینکه کوچکترین مشکلی با همسرشان پیدا میکنند، سریع به خانهی پدر و مادر میروند. ... پدر و مادر نمیتوانند مشاوران خوبی برای مشکلات شما و شوهرتان باشند. البته در برخی موارد زندگی میتوانند به شما کمک کنند.
برای مثال، خانم مهمانی دارد و میتواند به مادرش زنگ بزند و از او بپرسد بهتر است چه غذایی درست کند؛ ولی برای حل مشکلات شما با شوهر، هیچگاه نمیتوانند افراد منصفی باشند، زیرا حس مادرانه مانع قضاوت درست میشود. پس هیچگاه مشکلات زناشوییتان را به خانهی پدر و مادر یا خواهر و برادرتان نبرید. و باید به افراد خبره مراجعه کنید.
#آداب_همسرداری
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
#استاد_عباسی_ولدی
✅ تو محیط خونواده، اصالت با ایجاد فضایی آروم، بدون تنش و همراه با مهربونیه. کسی که میخواد فضای خونه رو متشنّج کنه، باید دو شرط رو در نظر بگیره:
1⃣ اول این که اون مسئله، ارزش تشنّج رو داشته باشه؛ مثلاً بحث از حقوق شخصی نباشه، بلکه حرف از زیر پا گذاشتن یه واجب الهی و یا انجام یه گناه در میون باشه.
2⃣ دوم این که راه حلّی جز متشنّج کردن فضای خونه وجود نداشته باشه.
وقتی میشه بدون ایجاد تنش، تو مسیر آفرینش خودمون که بندگی کردنه، قدم برداریم، چه دلیلی دارد که به بهونههای پیش پا افتاده، خونه رو به تنش و دعوا بکشونیم؟
رابطۀ خوب و نرم خویانه موجب میشه بیشتر از گذشته به هدف آفرینشِ خودمون نزدیک بشیم. البته این حرفا به این معنا نیست که برا تغییر طرف مقابلمون، هیچ فعالیت و تلاشی نکنیم.
اولاً: با روی خوش برخورد کردن با همسر بداخلاق، زمینۀ تغییر رو در ایشون ایجاد میکنه.
ثانیاً: میشه با استحکام بخشیدن به رابطۀ زناشویی، توی شرایط مناسب و با در نظر گرفتن قوانین گفتگو، فضایی رو ایجاد کنیم که در اون همسرمون به فکر تغییر بیفته.
🔰 نکته آخر اینکه:
مطمئن باشین با عمل کردن به اون چیزی که خدا به عهدۀ شما گذاشته، عزّت واقعی رو به دست مییارید.
📚 تا ساحل آرامش
#سبک_زندگی_اسلامی
#آداب_همسرداری
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
هدایت شده از دوتا کافی نیست
#مقام_معظم_رهبری
✅ نعمت بزرگ....
بعضی از زنها تاب سختیهای زندگی مردشان را نمیآورند. غرغر میکنند که این چه وضعی است و اینها. اما هستند خانمهایی که نه تنها نق نمیزنند، بلکه حتی دلگرمی هم میدهند، به مرد میگویند ناراحت نباش، چیزی نیست. صبر میکنیم، میگذرد. چنین زنهایی واقعاً قیمت دارند. الحمدلله از این جهت خدای متعال به من هم لطف کرده است. عیال من چنین خانمی است.
وقتی در زندان بودم، به دیدن من که میآمد، از اوضاع و احوال میپرسیدم، میگفت اصلاً و ابداً ناراحتی و مشکلی ندارم، با اینکه ما بچه کوچک هم داشتیم. بعدها که من از زندان بیرون آمدم، فهمیدم که چه مشکلاتی داشته، مریض بوده، بیپول بوده، سختی فراوان کشیده، اما اصلاً و ابداً یک ذرهاش هم در زندان به من منتقل نمیشد. خدا میداند که بعضی از این حوادثی را که برای ایشان پیش آمده بود؛ من بعد از انقلاب فهمیدم، یعنی همینطور در خلال صحبت به مناسبتی پیش آمد که گفتند.
وقتی هم گفتند، من دیدم واقعاً طاقت نمیآورم، میگفتم چطور اینها را آن موقع به من نمیگفتی. مرحوم مادرم به خانم من میگفت که تو چرا ساکتی، چیزی بگو، آه و ناله کن، چون تو همهاش احساس راحتی میکنی، او هم دلگرم میشود و به دنبال این کارها میرود! به هر حال، ایشان نعمت بزرگی است؛ خدا را شکر میکنم.
📚کتاب یاد و یادگار
#سبک_زندگی_اسلامی
#خانواده_مستحکم
#آداب_همسرداری
کانال "دوتا کافی نیست "
@dotakafinist1
#تجربه_من ۵۵۰
#تربیت_فرزند
#آداب_همسرداری
#ساده_زیستی
#سبک_زندگی_اسلامی
ممنون از کانال مفید و پرفایده تون، از کانال تون خیلی استفاده کردم. احساس وظیفه کردم که از تجارب سه فرزندی خودم بگم.
از لحاظ تربیتی قبل از تولد اولین فرزندم تلاش کردم حداقل های تربیتی رو بدست بیارم بعد بچه دار بشم. کتاب های زیادی هم خوندم. ولی بخوام تو یک جمله بگم که مهمترینش چی بود. اینکه با همسرت با محبت باش و اقتدارش رو حفظ کن.
و خدا روشکر هم تو این ده سال نتیجه شو دیدم. زندگی بالا پایین زیاد داره. نمیشه گفت از همسرم ناراحت و عصبانی نشدم. نمیشه گفت اختلاف نظر تو روش تربیتی با همسرم در مورد بچه ها نداشتم. اصلا...
اختلاف ها مون سر کوچکترین مسئله ها بود
ولی چکار میکردم؟ اولا هیچ وقت جلو بچه ها تذکر نمیدادم. دوما باید تنها میشدیم و اون نکته رو بهش میگفتم. چون به کنجکاوی بچه ها به صحبت های منو و همسرم پی برده بودم. برای همین گاهی با پیامک گاهی شاید ماهها میگذشت تا بتونم اون تذکر رو براشون بگم. البته به مرور زمان به این پی بردم که ارامش من تو شرایط بحرانی، فقط برای اینکه بچه ها آسیب نبینند، خیلی مفید فایده بوده.
نکته بزرگ زندگیم در مورد تربیت بچه ها، بهیچ عنوان دروغ نگفتن به بچه ها بود. اگه قول دادید برای بچه چیزی بخرید کاری انجام بدید حتما حتما انجام بدید. ولی گاهی پیش میومد نمیشد. ازشون عذرخواهی میکردم و در اسرع وقت قولم رو اجرا میکردم. جالبه بچه ها هم متوجه اوضاع میشدند و بهانه گیری نمیکردند.
یعنی همینقدر بگم. من با سه فرزندم. به پاساژ های اسباب بازی فروشی میرفتیم با لذت و ذوق نگاه میکردیم. میومدیم تو ماشین به نتیجه میرسیدیم که چی بخریم که هم خوب باشه هم پولش رو داشته باشیم.
با بچه هام میرفتیم مغازه قبلش هماهنگ میکردم که یک خوراکی اجازه دارن انتخاب کنن، میرفتیم مغازه، نمیگم بچه ام چیزی هوس نمیکرد. ولی با مشورت اگه نظرشون تغییر کرده بود. همون خوراکی رو میخریدیم.
این رفتار رو وقتی با دایی و خاله و عموش هم میرند مغازه دارند. که حتی دخترم میگفت عمو میخواست یه عالمه خوراکی بخره ولی من نذاشتم.
و نکته خاصش اینه من از غذاها و خوراکی های کارخانه ای خیلی خیلی محدود برای بچه ها میخرم. یعنی میتونم با اطمینان بگم شاید شاید سالی دوتا پفک اونم سه تایی شون با هم بخورند. که همین کارم نتیجه عالی تو سلامت بچه هام داشته. تو فصل و اوج مریضی ها بچه های من با اینکه مدرسه میرن و اکثر بچه ها ی کلاس مریض شدند ولی بچه های من خداروشکر نشدند.
خلاصه از اهمیت تغذیه سالم هر چی بگم کم گفتم....
نکته بعدی اینکه وقتی برای بچه ها لباس میخریدم. اون لباس ها رو تو مهمونی ها میپوشیدند و وقتی از رنگ و رو میفتاد تو خونه میپوشیدند. و همیشه سعی میکردم با بهترین شکل ممکن تو جمع مردم قرار بگیرند.
و مرتب و تمیز و وزین باشند. البته خیلی وسواس بخرج نمیدادم.
اینو رو هم بگم خرید لباس بچه های من محدود به دو زمان میشد. خرید سال نو و خرید زمستانه
الحمدالله تو خرید کردن هم سعی در انتخاب بهترین مارک و جنس رو نداشتم. ولی لباس ها طوری سالم می موند که بچه کوچکم هم از اون استفاده میکرد.
من اینها رو برکت زندگی میدونم. که ارزون میخری ولی سه بچه هم از اون لباس استفاده میکنند و سالم بمونه.
برکت زندگی من استفاده نکردن از محصولات کارخانه ای هست و مریض نشدن بچه ها و خدا روشکر پول دکتر و دارو ندادن هست.
برکت زندگی من مهربون هایی هستند که خدا به من داده که با نگاه کردنشون قند تو دلم آب میشه. چرا که خودم و لایق این مهربون ها نمیدونستم.
برکت زندگی من آرامش زندگیم هست که با نگاه به زندگی مردم که خیلی زندگیشون از من پر زرق و برق تر هست ولی این حس آرامش رو ندارند.
این حس رو مدیون امام زمانم هستم. که وقتی بچه هام و به نیت سربازی شون در نظر گرفتم. این حس و آرامش وارد زندگی من شد.
خدایا شکرت
انشالله خدا بخواد آرزوی دوتا فرزند دیگه هم دارم.
اگه دوست داشتید یک صلوات هم برای برآورده شدن خواسته دلم بفرستید.
محتاج نفس های گرم خدایی تون هستم.
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
سوال بارداری،،بانوی بهشتی
#تجربه_من ۵۵۴ #ازدواج_در_وقت_نیاز #فرزندآوری_بهنگام #رزاقیت_خداوند من متولد ۵۸ و همسرم متولد ۵۷
#تجربه_من
#فرزندآوری
#سبک_زندگی_اسلامی
#آداب_همسرداری
#قسمت_سوم
احمدرضا دو سالش تمام شد و خداوند افتخار خادمی امام رضا ع را به من بخشید. اطرافیان میگفتند تو با دوتا بچه و مادر شوهر پیرت، نمیرسی حرم بری و بهتره که این مسئولیت رو قبول نکنی اما من باز هم، مثل همیشه تابع حرف آخر شوهر جان بودم و خدا شاهده هر وقت که عزت و اقتدار همسرم رو حفظ کردم، من در نظر او و در رفتار او، یک ملکه بودم. این یک شگرد زنانه است که خداوند بارها و بارها آن را به زن گوشزد کرده. خدا بهتر از هر کسی میدونه که چه چیزی برای بنده اش بهتره. خواهران عزیزم شوهر را احترام کنید و به او اقتدار ببخشید و در سایه ی اقتدار همسر، کدبانو و ملکه باشید. باور کنید خود همسران تون این مقام و حتی بالاتر از آن را به شما می دهند.
خلاصه آقایی در حق من لطف کردند و گفتن از اونجایی که من علاقه هام رو به خاطر بچه ها و مادرشوهرم تا حدی کنار گذاشتم، این فرصت خوبیه که ساعاتی از هفته رو برای خودم باشم و همون ابتدا مسئولیت بچه ها رو طی این چند ساعت کاملا به عهده گرفتند و من بی دغدغه هفته ای یکبار افتخار خدمت به امام رضا و حضور در نزدیکترین حد ممکن به این امام عزیز رو داشتم و هنوز بعد گذشت ۴ سال مزه ی شیرین این افتخار تمام وجودم رو در بر میگیرد.
حدود شش ماه به همین منوال گذشت و من و همسری تصمیم گرفتیم عضو ششمی به خانواده اضافه کنیم و از اونجایی که بعضی از خواهران خادم در حین بارداری خدمت رو ترک نکرده بودن به خودم امید دادم که من هم انشالله میتونم ولی از اونجایی که ماههای اول بارداری ویار و حالت تهوع زیاد داشتم، نشد. مجبور شدم دیگه حرم نرم ولی به هیچ وجه متاسف نبودم چون فقط و فقط جایگاه خدمتم عوض شد و نیت زندگی من از آنجا که محکم و پابرجاست، تغییر نکرد☺️
دوران بارداری رقیه جان سراسر استرس بود. براساس نتایج سونو ها، سه دلیل محکم برای سقط دخترم وجود داشت و گفته بودن باید دل از جگر گوشه ام بکنم. من و همسرم حسابی داغون شده بودیم ولی صحبتهای مادر شوهرم باعث شد تا روحیه تازه ای بگیرم و به خدا توکل کنم. من دختر درون رحمم را با هزار امید، نذر حضرت رقیه کردم و او الان سالمترین و زیبا ترین عضو خانواده ی ماست. به قول همسرم هر سخنی که از زبان این بچه میشنویم، کام مون شیرینتر و اوقات مون به یاری خدا شادتر میشه. خدایا شکرت
رقیه جان حدود یک سال و سه ماه داشت که من و همسری برای دو سالگی او و آمدن عضو جدید صحبت از برنامه ریزی میکردیم که ناگهان فرزند چهارم بی دعوت و واقعا هدیه وار، همه و ما را غافلگیر کرد و من گیج و منگ بودم. ترسِ از شیر گرفتن رقیه جان و کوچک بودنش و زایمان طبیعی پشت سرهم تمام وجودم را فرا گرفته بود.
من دوس داشتم فرزند چهارمم پسر باشه، برای همین در پی برنامه ریزی برای پسر دار شدن بودیم که ریحانه جان بی دعوت تشریفشون رو آوردن و خدا به من این پیام رو داد که مگر همیشه از من نخواستی آنی و کمتر از آنی تو را به خودت وانگذارم. منم گفتم چشم با تمام وجودم برایش مادری میکنم.
رقیه جان رو قبل از هفته ی بیستم بارداری از شیر گرفتم. همیشه سعی کردم که با او و ریحانه مثل دوقلو رفتار کنم تا خدای نکرده به رقیه جان کم توجهی نشه.
همسرم خوبم در کار خانه دست به کمک هست اما من راضی نیستم ایشون صبح تا شب سرکار باشن و وقتی وارد خونه شدن، دوباره کار خانه انجام بدن. برای همین قرار خونه ما اینه که وقتی بابایی اومد همه جا مرتب باشه و پدر خانواده این چند ساعت رو سرگرم بازی با بچه ها بشن🌷
من زایمانهام به لطف خدا طبیعی بوده و با ورزش و خیلی راهکارهای پیش پا افتاده، بدنم تغییر آنچنانی نکرده خدا رو شکر.
هم چنین من اصلا برای بچه هام پوشک استفاده نمیکنم و همیشه از پارچه براشون استفاده میکنم. سر بچه ی اول و دوم جلو انداختن کارها یه مقدار سخت تره و وظیفه مادری سنگین تر ولی بچه های سوم و چهارم به بالا😁چون قسمتی از کارها و تربیت رو فرزندان اول به عهده میگیرن انگار وقت آدم آزادتره، شایدم این تجربه منه ولی به هرحال اگه اولی درست تربیت بشه، تربیت بقیه خیلی راحت تره، چون بچه ها عجیب از همدیگه حرف شنوی دارن و این موضوع واقعا یک کمک الهیه به نظر من😉
ادامه در پست بعدی 👇👇
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
خانواده.mp3
703K
#آیت_الله_حائری_شیرازی
✅ خودت را خوب کن....
یکی از مسائلی که عموماً میآیند و از من سؤال میکنند، «افسردگی » است.
میگوید در خانه، افسرده هستم. به او میگویم به خاطر این است که تو میخواهی خانمت را عوض کنی، خانمت هم میخواهد تو را عوض کند. نه تو میتوانی او را عوض کنی، نه او میتواند تو را عوض کند!
وقتی احساس میکنی نتوانستی، احساس شکست میکنی؛ احساس شکست که کردی، احساس افسردگی میکنی.
چرا اصلاً چنین ارادهای میکنی؟ به تو چه که او را عوض کنی؟! شما باید وظیفه خودت را انجام بدهی. شما خودت را خوب کن، او خودش خوب میشود؛ او را خوبش نکن.
این [عاملی] که انسان را وادار میکند به دیگران هی گیر بدهد، گیر بدهد را ریشهیابی کنید. همین گیردادنهای زیادی موجب این میشود که بچهات حتی از نماز متنفر بشود. چرا این کار را میکنی؟
#آداب_همسرداری
#خانواده_مستحکم
#تربیت_فرزند
#سبک_زندگی_اسلامی
@haerishirazi
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#استاد_عباسی_ولدی
✅ بزرگترین ثروت...
ما سخت در اشتباهیم که فکر میکنیم احساس خوشبختی رو میشه با پول و مادّیات به همسر منتقل کرد.
بهترین راه انتقال احساس خوشبختی به همسر، خوشاخلاقیه. پس کسایی که ثروتی ندارن تا با اون برای همسرشون امکانات رفاهی فراهم کنن، ناراحت نباشن. اخلاق خوب، خودش ثروت بزرگیه. البتّه خدا هم وعده داده که رزق و روزی کسایی رو که خوش اخلاقن زیاد میکنه و روزی بداخلاقا رو تنگ میکنه.
اگر میخوایم همسرمون رو رفیق راه خودمون کنیم، باید قبل از اون با اخلاق خوش، همراه بشیم. بدون اخلاقِ خوش _ که بهترین همراهه _ نمیتونیم دیگران رو با خودمون همراه کنیم. افراد خانواده از آدم بداخلاق، بیزار و فراریان و حاضر نیستن با او رابطۀ دوستانه برقرار کنن.
دوستای آدم بداخلاق هم به دشمنای اون تبدیل میشن. این فقط اطرافیان انسان بداخلاق نیستن که از او فراریان، بلکه خودش هم از دست خودش در تنگناست و زندگیش همیشه در حزن و اندوهه.
خدا هم رابطۀ خوبی با انسان بداخلاق نداره. عبادتای انسان بداخلاق، هر اندازه هم که زیاد باشه، مورد رضای خدا نیست.
📚تا ساحل آرامش
#سبک_زندگی_اسلامی
#آداب_همسرداری
#اخلاق_نیکو
#رزاقیت_خداوند
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#تجربه_من ۸۱۳
#ازدواج_در_وقت_نیاز
#فرزندآوری
#رزاقیت_خداوند
#سختیهای_زندگی
#آداب_همسرداری
#تربیت_فرزند
#قسمت_اول
متولد ۷۳ هستم و تو ۱۹ سالگی با همسرم که متولد ۷۱ هست، عقد کردیم. ما از طریق یکی از دوستان مشترک مون به هم معرفی شده بودیم.
شرایط مالی و فرهنگی ما نسبت به خانواده همسرم ضعیف بود اما بندگان خدا برعکس خانواده خودم، در محبت و توجه کمی کم لطفی میکردند و همواره در طول این ده سالی که از محرمیتمون میگذره گاهی باعث مشکلات و بهم ریختن آرامش زندگی آروم و ساده ما شدن، اما گله ای نیست همه زندگی ها مشکلاتی دارند و مشکلات ما هم از این جنس هست، من فقط تنها دغدغه ام اینه که انشاالله از این امتحانات سربلند بیرون بیام، اما همسرم شکر خدا انقدر مرد خوبیه و با محبت که ارزش کشیدن همه این سختی ها رو داره.
بعد از یکسال و نیم عقد بالاخره ما عروسی کردیم و الحمدلله زیر یک سقف رفتیم، در طول مدت عقد هم با وجود محبت زیاد بین منو همسرم اما به مشکلات و اختلاف نظرهای زیادی برمیخوردیم، ما دوتا از لحاظ اعتقادی خیلی با آرمانهامون فرق داشتیم، و مدام میخواستیم طرف مقابل مون رو شبیه الگوی ذهنیمون کنیم، این کشمکش ها حتی تا بعد از عروسی هم ادامه داشت و الحمدلله زمانی که هرکدوم بجای پرداختن به عیوب طرف مقابلمون، یاد گرفتیم که نقایص خودمون رو برطرف کنیم شکر خدا تا حدود بسسسسیاااار زیادی حل شد و با گذشت زمان شکر خدا کاملا مرتفع شد.
من یازده ماه بعد از عروسی مون باردار شدم، به نظر من ناخواسته بود و من آمادگیشو نداشتم، ولی بعد ها متوجه شدم که آقای همسر طبق صلاح دید خودشون تصمیم گرفته بودن که ما صاحب فرزند بشیم😏😁 چون هرچی به من میگفت من میگفتم فعلا نه.
خلاصه بارداری سخت من و ویارهای شدیدم در تنهایی و غربت محض گذشت و تنها یاور من همسر مهربونم بود که در حد توان مردونه ی خودش بهم کمک میکرد، و البته تو ۸ ماهگی اسباب کشی داشتیم و من به علت فعالیت سنگین تو ۳۸ هفته زایمان کردم و گل پسر ماه من تو ۲۱ سالگی من بدنیا اومد.
حیف از روزایی که سخت گذشت، در تنهایی و شهر غریب. من تنها همبازی پسرم بودم و اون تنها همدم من، آقا پسر ما بخاطر فشارهای ما برای غذا خوردنش بشدت بدغذا بود و همین مسئله چالشهای زیادی برای ما بوجود میاورد، بخاطر کم تجربگی مون غذا خوردنش رو انقدر تو ذهنم بزرگ کرده بود که خیلی از نیازهای روحی پسرم که اولویت های مهمتری بودن رو فدای غذا نخوردنش کردم، خدا منو ببخشه چقد بچمو دعوا میکردم.
کوچولوی من همه وجودم بود، نفسم به نفسش بند بود، به شدت بهش وابسته بودم و همین موضوع شدیدا منو یه والد کنترل گر و سختگیر کرده بود، با وجود اینکه خیلی هم باهاش بازی میکردم اما همش فکر میکنم که کودکی بچم رو حیف کردم😢 و همیشه بابتش عذاب وجدان دارم.
تمام این مسائل و سختیا باعث شده بود که ما اصصصلا به بچه دوم فکر نکنیم و هرکی میپرسید میگفتیم الان فعلا نه.
خلاصه گل پسر من حدود ۳سال و نیمش بود که با کمی آروم شدن فضا و بزرگ شدن پسرم(اما کماکان اون مشکلات وجود داشت) ما دلمون حسابی لک زده بود واسه یه نوزاد جدید، به قدری تشنه بچه شدیم که انگار بچه اولمونه، بالاخره تصمیم گرفتیم اقدام کنیم و بعد از مدتی، تو روز تولد چهار سالگی گل پسرم، وقتی که داشتیم آماده میشدیم که پسرمو ببریم شهربازی واسه تولدش، من بی بی چک زدم و فهمیدیم که خدا به انتظار ما پایان داده و من حامل یه نی نی یک ماهه ام.
👈 ادامه در پست بعدی....
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#تجربه_من ۸۱۳
#فرزندآوری
#رزاقیت_خداوند
#سختیهای_زندگی
#آداب_همسرداری
#تربیت_فرزند
#قسمت_دوم
بارداری دومم هم بسلامت و شکر خدا راحت تر از بارداری قبلی گذشت، این بار به مدت یک ماه مادر همسرم تو شرایطی که من اصصلا نمیتونستم آشپزی کنم برای من غذا میفرستادن و همین مسئله بارداری من رو راحت تر کرد و گل پسر دومم سال ۱۴۰۰ بدنیا اومد.
فقط میتونم بگم با حضورش، با وجودش زندگی ما رو تبدیل به بهشت کرد.
دقیقا همه اون مشکلاتی که بخاطرش بچه دوم نمیخواستم، با ورود دومی کاااملا از بین رفت، پسرام تو غذا خوردن مستقل شدن، باهم همبازی شدن، ما رو از تنهایی درآوردن و همین طور برکات مادی و معنوی از در و دیوار برای ما میبارید.
پسرم فرشته نجات زندگی برادرش شد، پسر بزرگم شخصیتش به مرور زمان صدو هشتاد درجه تغییر کرد، اون چون تک فرزند و تنها بود و ما همیشه کنترل و امر و نهی میکردیم، یه شخصیت ضعیف، بیش فعال، تنها، غیر اجتماعی و .... بود اما با بزرگ تر شدن برادر کوچیکش بزرگ شد، عاقل شد، حامی شد، مسئولیت پذیر شد، دیگه تنها نبود، سرش گرم بود، همبازی داشت و خلاصه کلی تغییر کرد.
برکات مالی هم که با تولد پسر بزرگم همسرم یه شغل ثابت و خوب روزیش شد و تو ۷ روزگی پسر کوچیکم ما در یک حرکت انقلابی همه داراییمون رو روی هم گذاشتیم و یه واحد پیش خرید کردیم، حتی پول پیش خونه مون😅
در نتیجه تو ۷ روزگیش به منزل یه آشنای دور که وسیله ای بود از طرف خدا اسباب کشی کردیم و من تو یه خونه صفر، بدون کابینت و سینک و کمد و با ابتدایی ترین امکانات سه ماه زندگی کردم، بماند که این مدت چهههههه سختی های عجیب و غریبی رو تجربه کردیم اما دلمون گرم بود و حالمون خوب...
الحمدلله پسرامون سالم بودن و خودمون هر روز یه دل نه صد دل بیشتر از روز قبل عاشق هم میشدیم، بخاطر همین از اون روزا فقط شیرینی یادمونه.
الان که گل پسر دوممون چند روز دیگه دو سالش میشه، خیلی دلمون میخواد که انشاالله اقدام کنیم برای کوچولوی سوم، که خیلی دلمون میخواد انشاالله اگر خدا ما رو لایق بدونه یه گل دختر بهمون هدیه کنه ولی موانع زیادی سر راهمون میبینم که نمیدونم کدومشون واقعی و کدومشون وسوسه های شیطونه. انشاالله خداوند روحمون رو بزرگ کنه برای ایفا کردن درست نقش مون انشاالله.
خلاصش اینکه زندگی من هم مثل همه زندگی ها پر از چالش و سختی بوده، اما همیشه سعی میکنم قشنگیا رو ببینم، سعی میکنم از زندگی عاشقانه مون لذت ببرم و آرامش رو به خانواده ۴ نفرم هدیه کنم، همیشه دست تنها بودم و بدون کمک بچه هامو بزرگ کردم، از همه چیزم، درسم، تفریحم و خیلی چیزای دیگه گذشتم بخاطر بچه هام، نمیگم کار خوبی کردم، ولی میدونم برای داشتن یه زندگی شیرین باید بی وقفه تلاش کرد و از خود گذشتگی داشت.
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#استاد_تراشیون
کنترل عصبانیت در زندگی مسئلهای مهم است؛ در رابطه زناشویی مانند هر ارتباط دیگر ممکن است لحظات پُر تنش وجود داشته باشد؛ مرد باید دقت کرده و بداند که همسر او نیز انسان هست و گاهی ممکن است عصبانی یا ناراحت شود، لذا بهتر است این شرایط را مدیریت و به فرصت تبدیل کند.
📚محرمانههای مردانه
#خانواده_مستحکم
#آداب_همسرداری
#سبک_زندگی_اسلامی
"دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
هدایت شده از دوتا کافی نیست
#پیام_مخاطبین
من مادر دو تا فرزند، فرزند اولم سال ۹۷، فرزند دومم ۱۴۰۳، متاسفانه موقعی که پسر اولم دنیا آمد ۲۳ سالم بود ولی کلاس های بارداری شرکت نکردم و با آگاهی کمی که از روند زایمان طبیعی داشتم استرس غلبه و سزارین شدم. الحمدلله به لطف خدا پسر دومم طبیعی شدم اصطلاح پزشکی ویبک...
پسر اولم رو به خاطر اینکه می خوندم تو فضای مجازی پوشک ضرر داره سعی کردم ۲ و سال و ۳ ماه از پوشک بگیرم و الان فهمیدم باید هر وقت بچه آمادگی داشت، اقدام میکردم.
الان ۸ ساله متاهل هستم. در این ۸ سال اشتباهاتی داشتم که پشیمانم. مثلا در برخورد با همسرم زودرنج هستم. زود قضاوت میکنم، بی سیاستی در برخورد با خانواده شوهر و خود همسر، پرحرفی، تعریف کردن همه گذشته ام به همسرم
البته همسرم خیلی منطقی و منصف هستن ولی یه زن عاقل نباید در این حد بی گدار به آب بزنه.
از کم و کسری هایی که تو دوران نامزدی و عروسی پیش میاد، نباید مدام گلایه کرد، یک بار محترمانه بگویید و بس... بعد هم ناراحتی از فامیل درجه یک خودم که در کادو آوردن و... کم لطفی کردن. در همه این موارد باید فکر کرد و نباید مته به خشخاش بزارید.
مهم تر دفتر مخصوصی داشته باشد و احساستون رو بنویسید و خودتون خالی کنید بعد آخر نوشته خودتان بگویید یه هفته دیگه میام می خونم اگه به مرور زمان حل نشده بود باز هم زمان میدم یعنی خیلی از مشکلات با شوهر یا خانواده شوهر رو فرصت بدهید تا با مرور زمان حل بشه، بعدااا نوشته ها تون بخورید به خودتون آفرین میگید. از سکوت، احترام، صبری که خرج کردین👌
به علاقه مندیهای مفید بپردازید و عمر خودتون رو با این مسائل تلف نکنید، حفظ فرآن، ادامه تحصیل، کارهای هنری...
فاصله بچه ها زیاد نشه، واقعا معضله، پسر اولم ۶ ساله و همبازی ۶ ماهه به دردش نمی خوره😔 ای کاش پسرم از شیر گرفتم یه چند ماه مواد خوراکی مغذی می خوردم بعدش اقدام میکردم. که نهایتا به خواست خدا فاصله سنی شون ۳ یا ۳ سال و نیم میشد👌👌👌 که طب مدرن و روانشناسی هم قبول داره.
با وجود نظر پزشکان به سزارین دوم، زایمان طبیعی رو خدا عنایت کرد. با توکل به خدا، توسل، سبک زندگی درست، ورزش و مامای همراه زحمت کش موفق به زایمان طبیعی شدم. با کسی هم درمیان نگذارید چه تصمیمی دارید. بگید هر چی خدا بخواد.
و در آخر در زندگی با خدا و اهل بیت و شهدا باشید. تو جایی که فکر میکنید کار به مو رسیده ولی پاره نمیشه...👌👌👌
اللهم عجل لولیک الفرج❤️❤️❤️
#آداب_همسرداری
#خانواده_مستحکم
#فرزندآوری
#زایمان_طبیعی_بعد_از_سزارین
#فاصله_سنی_بین_فرزندان
"دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
هدایت شده از دوتا کافی نیست
#تجربه_من ۵۵۰
#تربیت_فرزند
#آداب_همسرداری
#ساده_زیستی
#سبک_زندگی_اسلامی
ممنون از کانال مفید و پرفایده تون، از کانال تون خیلی استفاده کردم. احساس وظیفه کردم که از تجارب سه فرزندی خودم بگم.
از لحاظ تربیتی قبل از تولد اولین فرزندم تلاش کردم حداقل های تربیتی رو بدست بیارم بعد بچه دار بشم. کتاب های زیادی هم خوندم. ولی بخوام تو یک جمله بگم که مهمترینش چی بود. اینکه با همسرت با محبت باش و اقتدارش رو حفظ کن.
و خدا روشکر هم تو این ده سال نتیجه شو دیدم. زندگی بالا پایین زیاد داره. نمیشه گفت از همسرم ناراحت و عصبانی نشدم. نمیشه گفت اختلاف نظر تو روش تربیتی با همسرم در مورد بچه ها نداشتم. اصلا...
اختلاف ها مون سر کوچکترین مسئله ها بود
ولی چکار میکردم؟ اولا هیچ وقت جلو بچه ها تذکر نمیدادم. دوما باید تنها میشدیم و اون نکته رو بهش میگفتم. چون به کنجکاوی بچه ها به صحبت های منو و همسرم پی برده بودم. برای همین گاهی با پیامک گاهی شاید ماهها میگذشت تا بتونم اون تذکر رو براشون بگم. البته به مرور زمان به این پی بردم که ارامش من تو شرایط بحرانی، فقط برای اینکه بچه ها آسیب نبینند، خیلی مفید فایده بوده.
نکته بزرگ زندگیم در مورد تربیت بچه ها، بهیچ عنوان دروغ نگفتن به بچه ها بود. اگه قول دادید برای بچه چیزی بخرید کاری انجام بدید حتما حتما انجام بدید. ولی گاهی پیش میومد نمیشد. ازشون عذرخواهی میکردم و در اسرع وقت قولم رو اجرا میکردم. جالبه بچه ها هم متوجه اوضاع میشدند و بهانه گیری نمیکردند.
یعنی همینقدر بگم. من با سه فرزندم. به پاساژ های اسباب بازی فروشی میرفتیم با لذت و ذوق نگاه میکردیم. میومدیم تو ماشین به نتیجه میرسیدیم که چی بخریم که هم خوب باشه هم پولش رو داشته باشیم.
با بچه هام میرفتیم مغازه قبلش هماهنگ میکردم که یک خوراکی اجازه دارن انتخاب کنن، میرفتیم مغازه، نمیگم بچه ام چیزی هوس نمیکرد. ولی با مشورت اگه نظرشون تغییر کرده بود. همون خوراکی رو میخریدیم.
این رفتار رو وقتی با دایی و خاله و عموش هم میرند مغازه دارند. که حتی دخترم میگفت عمو میخواست یه عالمه خوراکی بخره ولی من نذاشتم.
و نکته خاصش اینه من از غذاها و خوراکی های کارخانه ای خیلی خیلی محدود برای بچه ها میخرم. یعنی میتونم با اطمینان بگم شاید شاید سالی دوتا پفک اونم سه تایی شون با هم بخورند. که همین کارم نتیجه عالی تو سلامت بچه هام داشته. تو فصل و اوج مریضی ها بچه های من با اینکه مدرسه میرن و اکثر بچه ها ی کلاس مریض شدند ولی بچه های من خداروشکر نشدند.
خلاصه از اهمیت تغذیه سالم هر چی بگم کم گفتم....
نکته بعدی اینکه وقتی برای بچه ها لباس میخریدم. اون لباس ها رو تو مهمونی ها میپوشیدند و وقتی از رنگ و رو میفتاد تو خونه میپوشیدند. و همیشه سعی میکردم با بهترین شکل ممکن تو جمع مردم قرار بگیرند.
و مرتب و تمیز و وزین باشند. البته خیلی وسواس بخرج نمیدادم.
اینو رو هم بگم خرید لباس بچه های من محدود به دو زمان میشد. خرید سال نو و خرید زمستانه
الحمدالله تو خرید کردن هم سعی در انتخاب بهترین مارک و جنس رو نداشتم. ولی لباس ها طوری سالم می موند که بچه کوچکم هم از اون استفاده میکرد.
من اینها رو برکت زندگی میدونم. که ارزون میخری ولی سه بچه هم از اون لباس استفاده میکنند و سالم بمونه.
برکت زندگی من استفاده نکردن از محصولات کارخانه ای هست و مریض نشدن بچه ها و خدا روشکر پول دکتر و دارو ندادن هست.
برکت زندگی من مهربون هایی هستند که خدا به من داده که با نگاه کردنشون قند تو دلم آب میشه. چرا که خودم و لایق این مهربون ها نمیدونستم.
برکت زندگی من آرامش زندگیم هست که با نگاه به زندگی مردم که خیلی زندگیشون از من پر زرق و برق تر هست ولی این حس آرامش رو ندارند.
این حس رو مدیون امام زمانم هستم. که وقتی بچه هام و به نیت سربازی شون در نظر گرفتم. این حس و آرامش وارد زندگی من شد.
خدایا شکرت
انشالله خدا بخواد آرزوی دوتا فرزند دیگه هم دارم.
اگه دوست داشتید یک صلوات هم برای برآورده شدن خواسته دلم بفرستید.
محتاج نفس های گرم خدایی تون هستم.
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
هدایت شده از دوتا کافی نیست
#تجربه_من ۵۵۲
#آداب_همسرداری
#فرزندآوری
#سبک_زندگی_اسلامی
#برکات_فرزندآوری
#تربیت_فرزند
#قسمت_اول
۱۹ سالم بود که همسرم اومد خواستگاریم. با هم صحبت کردیم. ولی مهر همسرم به دلم نیفتاد ولی بخاطر اینکه طبق بررسی عقل محور، دلیل مهمی برای رد کردنشون نداشتم بعد از چند جلسه و صحبت قبول کردم.
ظاهرا از لحاظ اعتقادی بهم میخوردیم ولی وقتی عقد کردیم کم کم مشخص شد چقدددددر اختلاف سلیقه و عقیده داریم. و چقدر خانواده هامون باهم فرق میکنن که این مسئله خیلی منو اذیت میکرد.
مراسم عروسی رو جلو انداختم که بریم سر خونه زندگیمون و رابطه خانواده ها قطع بشه. آرامش مون بیشتر بشه. اما خودمون هم اختلاف سلیقه داشتیم. ولی در کل من با تمام نقطه ضعفهام و اینکه خیلی احساساتیم، دوست نداشتم کسی متوجه مشکلاتم بشه و اعتقاد دارم دنیا جای راحتی نیست و خود خداوند گفتن که انسان رو در سختی آفریدم. هر کس تو هر نقش و زندگی هست مشکلات و سختی خاص خودش رو داره. پس با زندگی ساختم.
من که دختر ناز نازی بابام بودم، دلمو به خوشی های زندگی گرم میکردم و سعی میکردم از مشکلاتم عبور کنم. در مقابل حرفهایی که ناراحتم میکرد، یه گوشم در بود یه گوشم دروازه و مقابل به مثل نمیکردم.
خیلی با دل شوهرم راه اومدم. یه وقتایی متوجه میشدم خودش میفهمه چقدر دارم باهاش راه میام. زندگیم خیلی با اون زندگی رویایی که دخترا تو ذهنشون دارن فرق داشت. نمیدونم شاید من نازک نارنجی بار اومدم.
به هرحال خودمو هر روز قویتر از دیروز میکردم به لطف و عنایت خدا. سعی میکردم مطالعه کنم و هرجا موقعیتی پیدا میکردم با مشاوره و روحانی یا دکتر یا آدم با تجربه صحبت می کردم.
بعضی مشاوره ها که میگفتن ازدواجتون اشتباه بوده و بعضی ها میگفتن خانم چه صبری داری. یه کاری کن. ولی من فقط با خدا معامله میکردم.
رو نکات مثبت اخلاق شوهرم و خانوادش زوم میکردم و اختلاف نظر ها رو ندید میگرفتم. شاید ظاهرا آدم، کودن به نظر برسه ولی راه ساختن زندگی و تربیت دیگران همینه.
شوهرم تو درس و رشته نقاشی حمایتم می کرد. به خاطر مشکلاتمون تا ۴ سال بچه نیاوردم ولی دیدم هرچی منتظر میمونم چیزی تغییر نمیکنه و فقط زمان و پختگی هست که داره کم کم رو مسائلمون در جهت مثبت تاثیر میذاره. دانشجو بودم و همزمان رشته نقاشی رو تو آموزشگاه فنی حرفه ای میخوندم.تصمیم گرفتم تا قبل از اینکه سنم بیشتر از این بشه بچه بیارم.
به لطف خدای مهربون اسفند سال ۹۵ یه گل پسر داد. ناگفته نماند که اون مشکلات همچنان تو بارداری هم منو بسیار اذیت کرد. حرفهایی که بشدت دلمو شکست. ولی میخوام بگم زندگی رویایی فقط تو قصه هاست.
با اومدن حسین آقا یه سری از مشکلاتمون کمتر شد چون ما مشغول نگهداری از بچه بودیم و من متوجه شدم یه سری مشکلات از سر بیکاریه. که آدما به هم گیر میدن.
گرچه همزمان شیردهی درس و نقاشی خیلی سخت بود ولی خداوند چنان برکتی به زمانم میداد که همه چی عالی انجام میشد. انگار آدم هرچی کارش بیشتره بهتر به برنامه هاش میرسه و هرچی کارش کمتر تنبل تر میشه و برکت از زمان میره.
من تو این صبوری ها فهمیدم که وقتی به دستورات خدا عمل میکنی و شیوه زندگیت رو روی قوانین اسلام و دین پیش میبری خدا چقدر حواسش بهت هست و چقدر کمک میکنه.
بچه داری و درس و ....در ظاهر وحشتناک ولی آدم توجه خدا و نگاه خدا رو لمس میکنه. پشیمون شدم از اینکه چرا زودتر بچه دار نشدم. چون الان ما یک کار مهم داریم و اونم تربیت یک انسان که از هر کاری بالاتر هست. به مرور که حسین بزرگتر میشه چقدر مارو قشنگ تربیت میکنه چون ما قبل از هر کار و بحث و تصمیمی باید حواسمون به بچه باشه و تربیتش و آیندش.
تو این سالها با توجه به تجربه و مطالعاتم فهمیدم که برای راحت زندگی کردن کنار آدما باید بدونی باهرکس چطور رفتار کنی. این معنیش دو رویی نیست. هوشمندانه زندگی کردنه. من سعی میکنم برای رسیدن به خواسته هام و آرامشم حرفی نزنم که همسرم خوشش نیاد و یا از لحنی که اون رو ناراحت میکنه استفاده نکنم. برای فهماندن حرف خودتون به دیگران نیاز به فریاد نیست. باید رگ خواب طرف مقابلتون رو دست بگیرید.
به خاطر اعتقادی که به تربیت بچه دارم از ۳ سالگی پسرم، تصمیم گرفتم بچه دوم رو بیارم. تقریبا دوسال طول کشید تا همسرم تقریبا راضی شد. تو آزمایشات قبل بارداری متوجه شدم بیمار شدم. به لطف خدا بعد از آزمایشات متعدد مشخص شد بیماریم بد خیم نیست و ۶ ماه بعد حدودا درمان شدم و اقدام کردیم برای بچه دوم.
به لطف خدا پسر دومم هم به دنیا اومد. الان بعد از دو بچه واقعا خیلی پخته تر شدیم. راحت تر باهم کنار میایم. سعی میکنم همدیگه رو عصبی نکنیم و برای تربیت بچمون وقت بذاریم.
👈 ادامه در پست بعدی
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
هدایت شده از دوتا کافی نیست
#تجربه_من ۵۵۲
#آداب_همسرداری
#فرزندآوری
#سبک_زندگی_اسلامی
#برکات_فرزندآوری
#تربیت_فرزند
#قسمت_دوم
الان پسرم ۱۱ماهه هست که چند روزه کانالتون رو مطالعه میکنم، هوای بچه سوم زده به سرم😐😐😐
با اینکه تو اتاق زایمان به خودم گفتم اگر از این در رفتی بیرون و با اینهمه مشکلات بارداری و زایمان، بازم هوس بچه کردی دیوونه ای😁😁😁
اما خب چه کنم که بخاطر همراهی نکردن خانواده ترجیح میدم چند وقت بگذره بعد انشاالله از خدا هدیه سوم رو بخوایم.
حتی همسرم که دومی رو به زور رضایت داد دلش یکی دیگه میخواد. انقدر که خدا به خودمون و زندگیمون برکت داده با این دوتا بچه.
از من به شما دوستان نصیحت. دنیا محل امتحان و سختیه، چه بهتر که این سختی، سختیه بچه داری باشه و عاقبتش بشه همدم فردا.
نیت کنید و برای امام زمان شیعه ی علی(ع) بیارید. خدا درهایی از برکت به روتون باز میکنه که با هیچ چیز قابل مقایسه نیست.
هرکس ناراحتتون میکنه غرق نشید تو غصه. زمان به سرعت همه چیو میبره.عمرمون کوتاهه. خیلی زود دیر میشه. تنبلی و غفلت نکنید.
درگیر لذت های دنیایی نباشید که بخاطر درس و دانشگاه و تفریح و آسایش دنیا ،آرامش فردا رو از خودتون بگیرید.
....
....
....
...
کسانی هم که بچه اذیت کن دارن هر روز با صدای بلند سوره لقمان رو بخونن و به آب فوت کن. به حالت دمیدن. بچه ها بعد چند وقت حسابی حرف شنوی پیدا میکن.
فقط با خدا معامله کنید. رابطتون با خدا درست کنید خدا رابطه تون و با آدما درست میکنه. فرصت رو برای ازدیاد شیعه غنیمت بدونید.
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
هدایت شده از دوتا کافی نیست
#تجربه_من
#فرزندآوری
#سبک_زندگی_اسلامی
#آداب_همسرداری
#قسمت_سوم
احمدرضا دو سالش تمام شد و خداوند افتخار خادمی امام رضا ع را به من بخشید. اطرافیان میگفتند تو با دوتا بچه و مادر شوهر پیرت، نمیرسی حرم بری و بهتره که این مسئولیت رو قبول نکنی اما من باز هم، مثل همیشه تابع حرف آخر شوهر جان بودم و خدا شاهده هر وقت که عزت و اقتدار همسرم رو حفظ کردم، من در نظر او و در رفتار او، یک ملکه بودم. این یک شگرد زنانه است که خداوند بارها و بارها آن را به زن گوشزد کرده. خدا بهتر از هر کسی میدونه که چه چیزی برای بنده اش بهتره. خواهران عزیزم شوهر را احترام کنید و به او اقتدار ببخشید و در سایه ی اقتدار همسر، کدبانو و ملکه باشید. باور کنید خود همسران تون این مقام و حتی بالاتر از آن را به شما می دهند.
خلاصه آقایی در حق من لطف کردند و گفتن از اونجایی که من علاقه هام رو به خاطر بچه ها و مادرشوهرم تا حدی کنار گذاشتم، این فرصت خوبیه که ساعاتی از هفته رو برای خودم باشم و همون ابتدا مسئولیت بچه ها رو طی این چند ساعت کاملا به عهده گرفتند و من بی دغدغه هفته ای یکبار افتخار خدمت به امام رضا و حضور در نزدیکترین حد ممکن به این امام عزیز رو داشتم و هنوز بعد گذشت ۴ سال مزه ی شیرین این افتخار تمام وجودم رو در بر میگیرد.
حدود شش ماه به همین منوال گذشت و من و همسری تصمیم گرفتیم عضو ششمی به خانواده اضافه کنیم و از اونجایی که بعضی از خواهران خادم در حین بارداری خدمت رو ترک نکرده بودن به خودم امید دادم که من هم انشالله میتونم ولی از اونجایی که ماههای اول بارداری ویار و حالت تهوع زیاد داشتم، نشد. مجبور شدم دیگه حرم نرم ولی به هیچ وجه متاسف نبودم چون فقط و فقط جایگاه خدمتم عوض شد و نیت زندگی من از آنجا که محکم و پابرجاست، تغییر نکرد☺️
دوران بارداری رقیه جان سراسر استرس بود. براساس نتایج سونو ها، سه دلیل محکم برای سقط دخترم وجود داشت و گفته بودن باید دل از جگر گوشه ام بکنم. من و همسرم حسابی داغون شده بودیم ولی صحبتهای مادر شوهرم باعث شد تا روحیه تازه ای بگیرم و به خدا توکل کنم. من دختر درون رحمم را با هزار امید، نذر حضرت رقیه کردم و او الان سالمترین و زیبا ترین عضو خانواده ی ماست. به قول همسرم هر سخنی که از زبان این بچه میشنویم، کام مون شیرینتر و اوقات مون به یاری خدا شادتر میشه. خدایا شکرت
رقیه جان حدود یک سال و سه ماه داشت که من و همسری برای دو سالگی او و آمدن عضو جدید صحبت از برنامه ریزی میکردیم که ناگهان فرزند چهارم بی دعوت و واقعا هدیه وار، همه و ما را غافلگیر کرد و من گیج و منگ بودم. ترسِ از شیر گرفتن رقیه جان و کوچک بودنش و زایمان طبیعی پشت سرهم تمام وجودم را فرا گرفته بود.
من دوس داشتم فرزند چهارمم پسر باشه، برای همین در پی برنامه ریزی برای پسر دار شدن بودیم که ریحانه جان بی دعوت تشریفشون رو آوردن و خدا به من این پیام رو داد که مگر همیشه از من نخواستی آنی و کمتر از آنی تو را به خودت وانگذارم. منم گفتم چشم با تمام وجودم برایش مادری میکنم.
رقیه جان رو قبل از هفته ی بیستم بارداری از شیر گرفتم. همیشه سعی کردم که با او و ریحانه مثل دوقلو رفتار کنم تا خدای نکرده به رقیه جان کم توجهی نشه.
همسرم خوبم در کار خانه دست به کمک هست اما من راضی نیستم ایشون صبح تا شب سرکار باشن و وقتی وارد خونه شدن، دوباره کار خانه انجام بدن. برای همین قرار خونه ما اینه که وقتی بابایی اومد همه جا مرتب باشه و پدر خانواده این چند ساعت رو سرگرم بازی با بچه ها بشن🌷
من زایمانهام به لطف خدا طبیعی بوده و با ورزش و خیلی راهکارهای پیش پا افتاده، بدنم تغییر آنچنانی نکرده خدا رو شکر.
هم چنین من اصلا برای بچه هام پوشک استفاده نمیکنم و همیشه از پارچه براشون استفاده میکنم. سر بچه ی اول و دوم جلو انداختن کارها یه مقدار سخت تره و وظیفه مادری سنگین تر ولی بچه های سوم و چهارم به بالا😁چون قسمتی از کارها و تربیت رو فرزندان اول به عهده میگیرن انگار وقت آدم آزادتره، شایدم این تجربه منه ولی به هرحال اگه اولی درست تربیت بشه، تربیت بقیه خیلی راحت تره، چون بچه ها عجیب از همدیگه حرف شنوی دارن و این موضوع واقعا یک کمک الهیه به نظر من😉
ادامه در پست بعدی 👇👇
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
هدایت شده از دوتا کافی نیست
#حاج_آقا_مجتهدی_تهرانی
✅ صبر می کنند...
🎖 بعضی زنها اینقدر خوب هستند. شوهرش ندارد، اما جیک نمیزند، هیچ نمیگوید، به فامیلش هم نمیگوید که شوهرم دیشب به من نان خالی داد خوردم.
🎖 چه بسا خانوادهی خود زن دارا هم هستند. من دیدهام زنهایی که وضع مالیشان خوب بوده، اما شوهرشان ندار است، اینها نرفتند به خانوادهشان بگویند.
🎖 به سختیِ نداریِ شوهر صبر میکنند و به هیچ کس هم نمیگویند که شوهرشان بیکار است، گوشت نمیتواند بخرد. این زنها عذاب قبر ندارند.
📚 بررسی گناهان کبیره
#آداب_همسرداری
#سبک_زندگی_اسلامی
#خانواده_مستحکم
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075