eitaa logo
فصل فاصله
304 دنبال‌کننده
325 عکس
35 ویدیو
3 فایل
یادداشت‌ها و سروده‌های محمّدرضا ترکی تماس با ما: @Mrtorki
مشاهده در ایتا
دانلود
افول دون‌کیشوت عزیز! این اسب پیر و خسته برای تو بعد از این در جنگ آسیای زمین زین نمی‌شود وآن سیل‌واره‌خون که مکیدیّ به هر دیار دیگر برای بانوی پیر باکینگهام و آن باک خالیَش بنزین نمی‌شود! @faslefaaseleh
پایان جویبار مثل هوا، نفس به نفس، ناگزیرمت ای عشق ای هوای رهایی اسیرمت تو آفتاب روشن و گرمیّ و سربلند من آبشار یخ‌زدۀ سربه‌زیرمت گرمای تو دوباره مرا آب می‌کند بااینکه سردسیرترین سردسیرمت پایان جویبار به دریا رسیدن است عمری‌ست می‌خروشم و در این مسیرمت حتّی اگر به خاک عطشزار جان دهم ترجیح می‌دهم که نمانم، بمیرمت حتّی اگر به سررسد این حسّ لعنتی ای ناگزیرِ تا به ابد، ناگزیرمت بااینکه پشت سکّۀ هر عشق نفرت است منفور من، بیا که در آغوش گیرمت! @faslefaaseleh
باطل است آنچه مدّعی گوید؟ سنایی در قصیدۀ مشهور خویش با مطلع «طلب ای عاشقان خوش‌رفتار....» فرموده است: عالمَت خفته است و تو خفته خفته را خفته کی کند بیدار؟! تأکید حکیم غزنه بر این است که «رطب‌خورده چگونه منع رطب کند؟!» و نصیحت عالمانی که خود در غفلت به‌سر می‌برند بی‌تأثیر است. سعدی امّا عقیده دارد که شرط نصیحت دانایی و پاک‌دامنی نیست و یک واعظ غیرمتّعظ هم می‌تواند، و باید، دیگران را اندرز بدهد: گفتِ عالم به گوش جان بشنو ور نمانَد به گفتنش کردار باطل است آنچه مدّعی گوید: «خفته را خفته کی کند بیدار؟!» مرد باید که گیرد اندر گوش ور نوشته‌ست پند بر دیوار سعدی‌شناسان روزگار این عبارت سعدی را تعریض و تشری در حقّ سنایی پنداشته‌اند و معتقدند که منظور سعدی از «مدّعی» سنایی است، امّا باید توجّه داشت که اوّلاً تعارضی میان سخن سنایی و سعدی نیست، بلکه این دو استاد اخلاق هریک موضوع را از زاویه‌ای دیگر دیده‌اند؛ در واقع تأکید سنایی بر صلاحیت گوینده در تأثیر سخن او و اصرار سعدی بر گفته و لزوم اندرزپذیری شنونده است. این در حالی است که هر دو در نکوهش «عالم بی‌عمل» اتّفاق نظر دارند؛ سعدی در گلستان می‌گوید: «یکی را گفتند: عالم بی‌عمل به چه ماند؟ گفت: به زنبور بیعسل» ثانیاً «خفته را خفته کی کند بیدار» اگرچه بر زبان سنایی جاری شده، پس از او به ضرب‌المثلی رایج تبدیل شده بوده است. بنابراین مقصود سعدی از «مدّعی» می‌تواند همۀ کسانی باشد که سخن سنایی را بهانه‌ای کرده بوده‌اند برای سرباززدن از شنیدن هرگونه اندرز و با این توجیه که عالم و ناصح معصوم یافت نمی‌شود، به دنبال اباحی‌گری و هرهری‌مذهبی بودند! سعدی که خود از مریدان سنایی است و کتاب خود را همنام با «حدیقۀ سنایی»، «بوستان» نامیده و به پیروی او بوستان را به ده‌باب تقسیم کرده، هرگز نمی‌تواند گستاخانه سنایی را «مدّعی» و دروغگو بنامد! از دلایل رواج این عبارت به عنوان ضرب‌المثل ذکر مضمون آن در سخن شاعرانی چون نظامی و صائب است: تو کز خواب ما را برآشفته‌ای کنی خفته بیدار و خود خفته‌ای خفته را گر خفتگان بیدار نتوانند کرد چون مرا بیدار کرد از خواب خواب دیگران @faslefaaseleh
بی‌تو زیبای باستانی شعر من! این دل همیشه باد گرفتارت سرشار کن دوباره نگاهم را از چشم‌های مست غزلبارت گفتی از آن دیار که مردانش در شعله‌های عشق نمی‌سوزند من می‌روم به سمت دیاری دور، دست خدای عشق نگهدارت از کوچه‌های شعر گذر کردم، تا هفت‌شهر عشق سفر کردم بی‌تو، تو را در آینه‌ها جُستم، در پرده‌های مبهم پندارت نقش تو در کتیبۀ جانم بود، نامت همیشه ورد زبانم بود در هرچه نقش و کاشی و آیینه، دیدم هزاربار به تکرارت زیباتری از آنکه بگویم هست، ملموس‌تر از آنکه بگویم نیست تو غیر واقعی‌تر از آن هستی تا بنگرم به دیدۀ انکارت دل داده‌ام به بوی بخارایت، آشفته‌ام به روی سمرقندت افتاده‌ام به کوی نشابورت، دل بسته‌ام به گیسوی فرخارت روزی شکست شیشۀ جادویم، پر زد ز پیش چشم پری‌رویم من ماندم و جنون و سرودن‌ها در آرزوی لحظۀ دیدارت @faslefaaseleh
مرگامرگ قحطی بزرگ بین سال‌های 1296 تا 1298شمسی، از فجایع بزرگ تاریخ ایران است که کمتر به آن پرداخته‌اند. در این قحطی که مصادف با جنگ جهانی اوّل بود، براساس برآوردها، دست کم، بین یک تا سه و طبق برخی محاسبات تا نه میلیون نفر از نفوس ایران جان ‌سپردند. دست‌اندازی نظامیان روس و انگلیس به غلّات ایران و گسترش بیماری از طریق آنان مهمترین دلایل این قحطی و مرگامرگ بوده است. مرگ در کوچه، مرگ در بازار جان‌سپردن کنار هر دیوار مردن دسته‌جمعی مردم قحط‌سال سیاه لاکردار سال‌هایی که بی‌زمین‌لرزه مرگ می‌شد به روی خلق آوار بوی نانی که رفته بود از یاد خنده‌‌ای ناپدیده بر رخسار سرزمینی که آفتابش گرم دشت‌هایش همیشه پربروبار آسمانش همیشه بخشنده گندم امّا نداشت در انبار جنگ و قحطیّ و فقر و بیماری حاصل فتنه‌های استعمار خاطراتی نخوانده در دفتر گریه‌هایی نگفته در اخبار مرگ‌هایی که مرده در تاریخ تا به امروز می‌شود انکار سال‌هایی به‌تلخی شیون رفته براین ستم‌کشیده دیار @faslefaaseleh
کلاغ‌پر! دچار شهری هستیم که حتّی کلاغ‌ها تحمّل آلودگی هوایش را ندارند و از آن کوچ می‌کنند! عمری‌ست در آستانة تهدیدیم در شهرودیار خویش در تبعیدیم اینجا به‌خدا نفس‌کشیدن سخت است ای‌کاش به‌قدر زاغ می‌فهمیدیم! *** باید همه، از پیروجوان، کوچ کنند گر روز نشد نیمه‌شبان کوچ کنند شایستة زندگیّ انسان‌ها نیست شهری که کلاغ‌ها از آن کوچ کنند! *** خوش می‌روی از دیار ما زاغ عزیز! آزاد شو از حصار ما زاغ عزیز! نفرین‌شدگان خاک ماییم، برو یک‌لحظه نمان کنار ما زاغ عزیز! @faslefaaseleh
ببار بر سر این شهر تشنه باران را دوباره خیس کن این کوچه و خیابان را چه روزها که گذشتند تلخ و دودآلود که روی شیشه ندیدیم ردّ باران را در این تداوم پاییزهای پی‌درپی چه سال‌ها که ندیدیم آب‌سالان را نسیم گم‌شده در واحه‌های خشک کویر! میان راه ببینی اگر بهاران را، بگو جهان شده دوزخ‌سرای آهن و...دود گرفته راه نفس‌های تنگ انسان را به جنگ آب بشر آب می‌دهد یک‌روز به موج خون تن خشکیدۀ بیابان را برای کودک فردا هِجی نخواهد کرد کسی تلفّظ دشوار برف و بوران را چنان‌که می‌برد از یاد پاک خواهد کرد بشر ز صفحۀ تقویم‌ ماه آبان را نه بارشی، نه تگرگی، نه رویش برگی نه شبنمی که نوازش کند درختان را @faslefaaseleh
بی‌کار نیست جادّه و کوچه گز کند دارد طمع مسیر دلت را عوض کند وقتی غرض به خاطر خود راه می‌دهی قلب تو را دچار هزاران مرض کند او در تنور حرص تو هرروز می‌دمد تا نان شبهه‌ناک تو را پخت‌وپز کند هی پیله می‌کند به تو تا عاقبت تو را در پیلة سیاه هوس کِرمِ قَز کند یک‌عمر نقشه می‌کشد و مهره می‌نهد تا در کمین مکر تو را آچمز کند وقتی که مات کرد تو را در قمار مرگ بنشیند از شکست تو رندانه حظ کند! @faslefaaseleh
کدام خانه در این شهر قتلگاهی نیست کدام حنجره لبریز بغض و آهی نیست شب هراس، شب قتل عام و بمباران شبی که روزنه‌ای وا به صبحگاهی نیست شبی که ماه هم از ترس سایه‌ها تا صبح جز انزوای محاقش گریزگاهی نیست شبی که وضعیت قرمزش همیشگی است میان رهگذران تا به مرگ راهی نیست صدای کودکی آهسته، زیر یک آوار به گوش می‌رسد و... گاه هست و گاهی نیست غبار و دود گرفته‌ست آسمانش را تو گویی این شب پیوسته را پگاهی نیست درخت‌ها همه ترکش نشسته بر تنشان بدون زخم عطش پیکر گیاهی نیست نه آن عدالت سنگی، نه آن فرشتة کور که سوی هیچ ستم‌دیده‌اش نگاهی نیست، به کودکان یمن رحمتی نخواهد کرد که گوش او به فغان‌های دادخواهی نیست به مرگ قطعی وجدان خود رسیده بشر به قلب سنگی او عشق را پناهی نیست در آخرین‌جهش انسان بدل به گرگ شده‌ست و کار گرگ مگر کینه و تباهی نیست گناه آدمی شب سرشت گرگ نماست وگرنه گرگ و شب تیره را گناهی نیست @faslefaaseleh
اگر انقلاب نمی‌شد چه می‌شد؟ (بخش اوّل) به روایت رسانه‌های آن‌ور آب ایران قبل از انقلاب بهشتی برین‌تر از بهشت برین بوده است! مشکلات اقتصادی و اجتماعی وبی‌تدبیری‌ها و ناکارآمدی‌های موجود باعث شده این ادّعاها با پذیرش بخش قابل توجّهی از جامعه روبه‌رو شود. این درحالی است که حدود هفتاددرصد ایران آن روزگار را روستاهایی با امکانات رفاهی و بهداشتی و مواصلاتی درحدّ صفر تشکیل می‌داد و اغلب شهرها وضع قابل قبولی نداشتند، و تنها در سال‌های آخر به‌واسطۀ وزیدن باد موافق در بازار نفت و ازدیاد درآمدهای نفتی نسیمی از آبادانی در بخشی از آن‌ها وزیده بود. ماه عسل درآمدهای نفتی هم معلوم نبود تا کی ادامه داشته باشد! ازلحاظ آزادی‌های سیاسی همین را بگوییم که ممیّزان ساواک تا هرشب تا کلمه‌به‌کلمۀ روزنامه‌ها را نمی‌خواندند، اجازۀ انتشار به آن‌ها نمی‌دادند! بااین‌همه سلّمنا! فرض می‌کنیم که همۀ تاریخ‌سازی‌های این رسانه‌ها حقیقت دارد و ایران آن روزگار واقعاً بهشت برین بود و مردم چون از خوشی زیاد زیر دلشان زده بود، انقلاب کردند! پرسشی که کمتر به آن جواب داده‌اند این است که اگر انقلاب نمی‌شد، آیا همان بهشت برین آریامهری که دروازه‌های تمدّن بزرگ را هم به ادّعای مقامات آن روزگار رد کرده بود، تداوم می‌یافت؟ به دلایل ذیل خیر: شاه در سال‌های آخر دچار سرطان شده بود و می‌دانست که چندسالی بیشتر زنده نیست؛ مرگ شاه که محور اصلی حاکمیّت بود، به احتمال بسیار زیاد نقطۀ پایان حکومت پهلوی بود، زیرا خودش هم می‌دانست که جانشین شایسته‌ای ندارد؛ حتّی یک‌بار از دهانش دررفته بود که اگر من نباشم ارتش از فرح و رضا اطاعت نمی‌کند؛ در اسناد سفارت امریکا آمده که ولی‌ّعهد خردسال، درصورت پیش آمدن حادثه‌ای برای شاه قادر به ادارۀ کشور نیست، زیرا از هوش و توان لازم برخوردار نیست و بهتر است که امریکا روی اشرف پهلوی، خواهر دوقلو و قدرت‌طلب و فاسد شاه، سرمایه‌گذاری کند؛ شاه بارها در سال‌های آخر گفته بود که من اگر نباشم ایران تجزیه و به «ایرانستان» تبدیل خواهد شد. این سخن او درست بود و اگر بعد از انقلاب این سرنوشت شوم رقم نخورد به دلیل درهم‌آمیختن خون هزاران تن از مردم ترک و لر و کرد و عرب و بلوچ ایرانی بود؛ علاوه بر این، جنگ قدرت در دربار پهلوی با مرگ او، بالا می‌گرفت. اشرف و فرح هم که آبشان در یک جوی نمی‌رفت. شاه اعتماد زیادی به فرح نداشت و براساس اسناد موجود تا می‌توانست او را در محافل و مجالس ضایع می‌کرد تا از اعتبار او بکاهد؛ ادامه در بخش دوم.... @faslefaaseleh
اگر انقلاب نمی‌شد چه می‌شد؟ (بخش دوم) صدّام حسین که تا بیش از انقلاب بیش از صدبار به خاک ایران تجاوزکرده بود، با ارتشی آماده در آن‌سوی مرز آماده بود که به‌محض اینکه شاه سرش را زمین بگذارد و کشور دچار بحران شود، به ایران حمله کند؛ کاری که به فاصلۀ کوتاهی بعد از انقلاب کرد و اگر ملّت ایران از خجالتش درنیامده بودند، طومار این کشور را درهم ‌پیچیده بود؛ نفوذ شوروی در ایران درحدّی بود که نمی‌شد آن را نادیده گرفت. عوامل این کشور حتّی در ارتش هم نفوذ داشتند. درهمان‌سال‌ها سرلشکر مقرّبی، از فرماندهان رده‌بالای ارتش به جرم جاسوسی برای شوروی اعدام شد؛ تفکّر کمونیستی تفکّر غالب در ایران آن روزگار بود. دانشگاه‌ها عمدتاً در اختیار این اندیشه بود و روشنفکران چپ در مراکز مهمّی مثل مطبوعات و مراکز فرهنگی و آموزش و پرورش نفوذ جدّی داشتند؛ تمام این واقعیّت‌ها ایران را مستعدّ مداخلۀ شوروی و کمونیسم بین‌المللی و، به احتمال قابل توجّه، رخ‌دادن حوادثی چون کودتای سرخ و سرنوشت سیاهی چون افغانستان می‌کرد؛ اگر یک کودتای سرخ ایران را به قعر افغانستان پرتاب می‌کرد، یقیناً امریکا و غرب دست‌روی‌دست نمی‌گذاشتند و نتیجتاً ایران تبدیل به میدان درگیری نظامی ابرقدرت‌ها و جولانگاه تروریست‌ها می‌شد؛ به احتمال قوی‌تر عوامل وابسته به غرب در صورت پیش آمدن بحران جانشینی دست به کودتا می‌زدند که احتمالاً دست‌به دست شدن قدرت و کودتاهای پی‌درپی و خونین را در پی داشت. فرماندهان ارتش بعداً در جریان انقلاب ثابت کردند که قدرت ادارۀ کشور را ندارند و در مواجهه با بحران مثل یک گلولۀ برف آب می‌شوند؛ راه حل دمکراتیک و تعیین تکلیف جانشین شاه از طریق انتخابات، حتّی نیم‌بند، در آن روزگار محال بود؛ چون مردم ایران تجربۀ واقعی از انتخابات و صندوق رأی، دست کم در طیّ تقریباً سه‌دهۀ آخر حکومت شاه نداشتند؛ برهمۀ این‌ها بیفزاییم فقدان پایگاه مردمی حکومت شاه را که حتّی اگر شاه و حکومتش بیمار نبودند، پایان خوشی را برای آن‌ها ترسیم نمی‌کرد. به هرحال هرچه می‌شد یا نمی‌شد، یقیناً حکومت پهلوی، بهشت برین ادّعایی رسانه‌های ضدّ ایرانی، نمی‌توانست ادامه بیابد. عظمت ملّت ایران در این بود که دست روی دست نگذاشت و اجازه نداد باد مخالف تاریخ بر خیزابه‌های حوادث و خواست قدرت‌ها و ابرقدرت‌ها و نزاع قدرت خاندان حاکم او را به هرجا خواست ببرد و سرنوشت او را رقم بزند. @faslefaaseleh
نوچه‌های فرزندان ویلیام دارسی و دشمنی با زبان فارسی! از وقتی که بوی نفت ویلیام دارسی را به این سرزمین کشاند، ایجاد تفرقه بین مردم ایران به بهانه‌های مختلف آغاز شد. این استعمارگران وقتی به هندوستان هم رفتند، یکی از کارهایشان ریشه‌کن‌کردن زبان فارسی، زبان رسمی آن سرزمین در طیّ قرون متمادی، بود. از شگردها و شیطنت‌های این جماعت، یکی این است که از طرفی به تعصّبات زبانی مرکزنشینان دامن می‌زنند و بر طبل خودبرتربینی فارس‌زبانان می‌کوبند و ده‌ها شبکه در اختیار آنان قرار می‌دهند تا مبلّغ نژادپرستی خاصّشان بشوند، و همزمان همین‌امکانات را در اختیار قومیّت‌ها قرار می‌دهند و سعی می‌کنند زبان مادری آنان را در برابر زبان ملّی و مشترکی که تعلّق به یکایک آنان دارد وانمود کنند و حالا هم که نوچه‌های حقیرشان کارزار بی‌افتخاری راه انداخته‌اند با هدف تضعیف و نفی یکی از ارکان هویّتی ملّت ایران! بارها گفته‌ایم که زبان فارسی در ایران زبان قوم خاصّی نیست. ما قومی در ایران به اسم «قوم فارس» نداریم. هیچ‌کس در هنگام معرّفی، ابتدابه‌ساکن، خودش را فارس نمی‌نامد. فارسی نام یک زبان است؛ نه یک‌قوم و نژاد. در تاریخ ایران فراوان از ترکان و لران و کردان و دیلمیان و طبریان و ...دیگر اقوام سرافراز ایران سخن گفته شده، امّا از قومی با عنوان فارس سخن به میان نیامده است. بزرگترین شاعران ایران‌زمین، جز آن‌ها که در خراسان زاده شده بودند، زبان مادریشان فارسی نبوده است. آنان فارسی را در مدرسه می‌آموختند و زبان فارسی را به عنوان زبان مشترک و بین‌الأقوامی خود به کار می‌بردند. دفن بیش از چهارصدتن از سخنوران بزرگ زبان فارسی در مقبره‌الشّعرای شهری مثل تبریز نشان می‌دهد که در گذشته‌های دور و نزدیک، تا همین اواخر، هیچ تعارضی بین زبان مادری و زبان مشترک وجود نداشته است. زبان فارسی همان‌قدر به تهرانی‌ها تعلّق دارد که به تبریزیان و مردم سنندج و خرّم‌آباد و خرّم‌شهر و زابل و گرگان و مشهد و رشت و ساری و... در ایران امروز ده‌ها زبان بومی وجود دارد. همۀ این زبان‌ها همواره در دادوستد با زبان فارسی بوده‌اند؛ بی‌آنکه هیچ تعارضی بین آن‌ها و زبان فارسی وجود داشته باشد. بنابراین القای دشمنی و تضاد و رقابت بین این دو مقوله فاقد مبنای علمی است. زبان‌های قومی و بومی را به عنوان سرمایه‌های ارزشمند ملّی باید حفظ کرد و هرگونه توهین و بی‌مهری به این زبان‌ها را خیانت به ایران باید شمرد. @faslefaaseleh
مظلومیّت مضاعف دانش‌آموزان مناطق دوزبانه آسیب‌های فرهنگی کرونا جدّی‌تر از آن است که به همین زودی خودش را نشان دهد. یکی از سهمگین‌ترین آسیب‌ها، از رهگذر مجازی‌شدن درس‌ها، بی‌شک، به آموزش و پرورش ما وارد شده است. مدارس ابتدایی که پایۀ اصلی تربیت نسل آینده هستند، در این میان، بیشترین زیان را دیده‌اند. بی‌دلیل نیست که در بسیاری کشورها، حتّی در اوج این بیماری همه‌گیر، کلاس‌های مدارس به صورت حضوری برگزار شده است. این آسیب بیشتر از همه به آموزش و پرورش مناطق دوزبانه وارد شده است. بچّه‌های مناطق دوزبانه مظلوم‌تر از بقیّه‌اند که نمونه‌ای از آن را در سخنان معصومانۀ این کودک خوزستانی می‌توان دید. این بچّه‌ها به دلیل ناآشنایی یا کم‌آشنایی با فارسی در درک درس‌هایی که باهزار مصیبت به شیوۀ مجازی به آن‌ها داده می‌شود مشکل مضاعف دارند. برای رفع این مشکل باید تمهیداتی اندیشید؛ ازجمله: استفاده از معلّمان باتجربه و آموزش‌دیده؛ برگزاری دوره‌های پیش‌دبستانی لازم برای تقویت پایۀ علمی این دانش‌آموزان؛ استفاده از رسانه‌های صوتی و تصویری، خصوصاً رسانۀ ملّی، برای گسترش آموزش و پرکردن خلأهای موجود آموزشی؛ استفادۀ مناسب از ظرفیّت زبان‌های محلّی برای آموزش فارسی؛ بهره‌گیری از همکاری خانواده‌ها. بدون همکاری خانواده‌ها این بار به مقصد نمی‌رسد؛ در نظرگرفتن متون درسی مناسب، برای سال‌های پیش‌دبستانی و سال‌های اوّل ابتدایی، ویژۀ مناطق دوزبانه. @faslefaaseleh
کاسبان زرد خشونت حوادث ناگوار و هولناک در دنیا فراوان، و خیلی بیشتر از اینجا، پیش می‌آید. در همه‌جای دنیا رسانه‌ها سعی می‌کنند که این حوادث را به‌شکلی بیان کنند که آرامش ذهنی جامعه مخدوش نشود و از عادی‌جلوه‌دادن این حوادث پرهیز می‌کنند. در کشور ما برعکس است. کافی است ماجرای هولناکی در گوشه‌ای اتّفاق بیفتد تا همین اینستا پرشود از تحلیل‌ و تفسیر و توضیح متن و حواشی حادثه؛ آن‌هم به فجیع‌ترین صورت‌های ممکن. این کار خود نوعی جنایت و خشونت در حقّ افکار عمومی است. انگار وظیفه و رسالت روشنفکری عدّه‌ای در همین حاشیه‌پردازی‌ها خلاصه شده است! روزوشب جای گل و نرگس چیده در دست قصّه دارند ز سرهای بریده در دست قصّه می‌گویند از قتل و جنایت در کوی قصّه از خرخرۀ تازه‌جویده در دست صفحه‌هاشان همه آغشته به خون است اینجا قصّۀ خنجر و رگ‌های بریده در دست آن‌یکی مدّعی و رهرو زن‌سالاری وآن‌دگر پرچم مردان رهیده در دست کاسب حادثه‌هایند و حوادث زرد است مثل آن زردترین زردجریده در دست عقده‌ها دارند در سینۀ پرکینه‌اشان پرچم دشمنیِ هرچه عقیده در دست مگسان‌اند و به هر چرک و عفونت مشغول زشت را دیده و زیبایِ ندیده درد است! @faslefaaseleh
عروسک جان! 🔸در آغوش کسی من جا ندارم منی که مادر و بابا ندارم تو هم مثل منی، تنهایی، امّا تو پا داری، ولی من پا ندارم! 🔸کجا مامان و بابا می‌فروشند؟ عروسک‌های زیبا می‌فروشند؟ اگر پای تو مثل پای من شد عروسک جان! کجا پا می‌فروشند؟! 🔸همیشه خواب می‌بینم رهایم پر از آیینه و نورو صدایم به هر سو می‌دوم در کوچه‌ها باز پدر کفشی خریده نو برایم! 🔸تو جایی خنده‌هایم را ندیدی؟ تو شادی در صدایم را ندیدی؟ شبی که شعله می‌بارید گم شد عروسک جان! تو پایم را ندیدی؟! 🔸پناهی در دل شب‌ها ندارم که سر بر شانۀ گرمش گذارم در این شب‌های بمباران و وحشت تو را تنها به سینه می فشارم! 🔸در این شب‌ها که غرق گریه‌هایم زمین می‌لرزد اینجا زیر پایم در این شب‌های بمب و دود و آتش عروسک! قصّه می‌گویی برایم؟! @faslefaaseleh
شعر و جنون و عشق نه، شاعر نیستم امّا نگاه تو به جزر و مدّ و طوفان می‌کشد گاهی تمام واژه‌هایم را [اگر آتش‌پرستان باخبر بودند از گرمای سوزان نگاه تو..!] نه، مجنون نیستم امّا پریشان می‌کند حتّی نسیمی گیسوی در رهگذارِ بی‌پناهی‌ها رهایم را [مگر دیوانه باشد آدمی خود را به دست عقل بسپارد!] نه، عاشق نیستم امّا جنون و شعر دست از این سر شوریده هرگز بر نمی‌دارند و خالی می کند یک حسّ مبهم زیر پایم را [شراری می‌تواند دخمه‌ای خاموش را مانند یک آتشکده سوزان و بی‌پایان برافروزد!] @faslefaaseleh
صیانت فضای مجازی؛ دفع فاسد به افسد! همین‌حالا که بعضی از ما لم داده‌ایم و گوشیمان را بررسی می‌کنیم یا چایمان را هورت می‌کشیم یا داریم نم‌نمک چرت می‌زنیم و به استقبال خواب می‌رویم، حدّاقل دوهزار شبکۀ ماهواره‌ای که یک‌صدوشانزده‌تای آن‌ها فارسی‌زبان و عمدتاً مخالف هستند، بیست‌وچهارساعته دارند برای ملّت همیشه در صحنه برنامه پخش می‌کنند. یقیناً حجم جنگ روانی و تبلیغات بدخواهانه علیه ایران از مجموع تبلیغات انجام‌شده علیه شوروی در دوران جنگ سرد بیشتر است، امّا چهل‌سال است که با وجود این تبلیغات عجیب‌وغریب هیچ اتّفاقی در این کشور نیفتاده، و اگر افتاده مقصّرش، جسارتاً خود ما بوده‌ایم و حوادث تلخِ پیش آمده حاصل سوتی‌های خود ما بوده، نه تبلیغات بیگانه! آدم خیلی باید ساده یا بزدل باشد که در هیاهوی پرحجم و بی‌حاصل این‌همه رسانۀ بیگانه که از قضا، برعکس رسانه‌های داخلی، به دست متخصّصان جنگ‌های روانی اداره می‌شوند، نگران مثلاً «اینستاگرام»ی باشد که خودش از ترس، ساده‌ترین فرسته‌های ما را سانسور می‌کند و حتّی از انتشار تصویر یک سردار ایرانی احساس خطر می‌کند! آنچه نگران‌کننده است، نه اینستاست و نه هیچ‌کدام از این به‌اصطلاح اپلیکیشن‌های رنگارنگ. بارها گفته‌ایم که، اگر دنبال صیانت فضای مجازی هستید، بروید فیسبوک و توییتر و...را هم بازکنید. به خدا هیچ اتّفاقی، تا خود شما و ما بهانه‌اش را ایجاد نکنیم، نمی‌افتد! آنچه خطرناک است این‌ رسانه‌ها نیستند؛ خطر اصلی القای حسّ محدودیت و سانسور به جامعه است. انسانی که احساس آزادی و کرامت می‌کند، وقتی بر سر دوراهی و چندراهی گیر می‌کند، به‌احتمال زیاد راه درست را بر راه کج برمی‌گزیند، امّا کسی که خود را در محدودیت و فشار می‌بیند، چه تضمینی دارد که راه درست را انتخاب کند و معمولاً هم این کار را نمی‌کند! کسی طرف‌دار هرج‌ومرج و بی‌قانونی در فضای حقیقی و مجازی نیست. در هیچ‌جای دنیا هم فضای مجازی را به امان خدا رها نکرده‌اند و نمی‌کنند، امّا باور کنید که راه ساماندهی به این فضا القای حسّ محدودیت به مردم و برخوردهای آقابالاسرانه نیست. خانم نمایندۀ گرامی، آقای وکیل محترم! باور بفرمایید که از بین بردن خطر فضای مجازی از طریق القای عدم آزادی به جامعه دفع فاسد به افسد است! از ما گفتن بود؛ خود دانید! @faslefaaseleh