eitaa logo
فصل فاصله
305 دنبال‌کننده
324 عکس
35 ویدیو
3 فایل
یادداشت‌ها و سروده‌های محمّدرضا ترکی تماس با ما: @Mrtorki
مشاهده در ایتا
دانلود
احسان عزیز باز هم سربه‌سر هوش مصنوعی گذاشته و از او خواسته مقاله‌ای درمورد یکی از اشعار تازه‌منتشرشدۀ من " چرا آسمان را/ چرا وسعت آبی بی‌کران را..." https://eitaa.com/faslefaaseleh/697 که اخیرا" در همین صفحه خوانده‌اید، بنویسد، آن را تحلیل کند، شبیهش را بگوید و آن را ترجمه کند، براساسش فیلم‌نامه بنویسد و.... پاسخ‌ها مبهوت‌کننده‌است! عجیب‌تر اینکه دست آخر از او پرسیده این شعر که درمورد عشق به ایران و زبان فارسی و فرهنگ ایرانی است از کیست؟ هوش مصنوعی جواب عجیبی داده که در ویدیوی پایین صفحه آن را مشاهده بفرمایید!👇👇 به نظرم این اعجوبه را اصلا" نباید دست کم گرفت! @faslefaaseleh
این هم فیلمنامه‌ای است که هوش مصنوعی، براساس شعر "چرا آسمان را..." https://eitaa.com/faslefaaseleh/697 در کسری از ثانیه نوشته‌است. شگفت نیست بگوییم که هوش مصنوعی می‌تواند با تمهیداتی این فیلمنامه را به تولید هم برساند! تردیدی نکنید که این هوش سیاه در آیندۀ نزدیک می‌تواند با سرعت و کمترین هزینه رسانه‌ها و هنر سینما را در دست بگیرد و عنان اختیار این رسانه‌ها را که اصلی‌ترین ابزارهای حکومت بر جهان است، در اختیار صاحبان خود، یعنی قدرت‌های جهانی و سرمایه‌داری بگذارد و شعور و هنر انسانی را پس بزند. شاید ما واپسین نسل‌ها از شاعران و نویسندگان و هنرمندان جهان، قبل از غلبۀ هوش مصنوعی باشیم! ____________________________ بالاتر از این آسمان فیلمنامه صحنۀ ۱: محوطهٔ باز در زمینی وسیع، نیمه‌شب. آسمانی آبی بی‌کران، پر از ستاره‌ها. یک شخص در وسط صحنه ایستاده است، به آسمان خیره شده و به سوالاتی در ذهنش فکر می‌کند. شخص: (با نگرانی و تعجّب) چرا آسمان را؟ چرا وسعت آبی بی‌کران را؟ صحنۀ ۲: دسته‌ای از آب‌های روان، مثل رودخانه‌ها و آبشارها، در حرکت هستند. شخص به سمت آن‌ها حرکت می‌کند و طوفانی از نغمه‌های آب‌های جاری را در گوشش می‌شنود. شخص: (با شگفتی) چرا نغمه‌های آب‌های روان را؟ صحنۀ ۳: شهر اصفهان با خیابان‌های خزانه‌دار و معماری زیبا. شخص در خیابانی می‌چرخد و نقش جهان را در این شهر می‌بیند. شخص: (با احساس تعلّق) چرا اصفهان را و نقش جهان را؟ صحنۀ ۴: باغ‌های پر از سروهای کهن‌سال در شیراز. شخص در یکی از باغ‌ها قدم می‌گذارد و زیبایی و زندگی جوانی سروها را درک می‌کند. شخص: (با لذت) چرا شیراز و آن سروهای کهن‌سال، امّا جوان را؟ صحنۀ ۵: باغی با گل‌های رنگارنگ و شکوفه‌های زیبا. شخص در باغی نشسته و به گل‌ها و نسیمی که آن‌ها را می‌لرزاند، نگاه می‌کند. شخص: (با تعجب و تأمّل) چرا گل‌ها را و بوستان را؟ صحنۀ ۶: شخص درِ یک کتابخانه باز است و دست به دست کتاب‌ها می‌چرخاند. دستی از بین کتاب‌ها، دیوان حافظ را برمی‌دارد و نغمه‌های آن را خواندنی می‌شنود. شخص: (با ذهنیّت معنوی) چرا حافظ نغمه‌خوان را؟ صحنۀ ۷: صحنه‌هایی از شهرهای طوس، تبریز و زاهدان. شخص در هر شهر قدم می‌گذارد و جاذبه‌ها و فرهنگ آن‌ها را می‌بیند. شخص: (با احساس تعجّب و آرزو) چرا طوس و تبریز و زاهدان را؟ صحنۀ ۸: دسته‌ای از مردم در حال مطالعه و تحقیق در حوزه‌های حکمت، دانش و معرفت. شخص در میان آن‌ها قرار می‌گیرد و در کنارشان می‌ایستد. شخص: (با تعجّب و تحسین) چرا حکمت و دانش و معرفت را؟ صحنۀ ۹: گالری هنر با تابلوها و آثار هنری زیبا. شخص در میان آن‌ها قدم می‌گذارد و جلوه‌ها و ارزش هنر را درک می‌کند. شخص: (با شور و شوق) چرا هنر را، این موهبتی گران‌بها را؟ صحنۀ ۱۰: صحنه‌های عشق و دوستی، نمایش داده می‌شود. شخص در آغوش عشق و دوستی است و این احساسات برایش به شکل خون در رگ‌ها جریان دارند. شخص: (با عشق و ارتباط عمیق) چرا عشق را مثل خون در رگ و پوست دارم؟ چرا دوست را دوست دارم؟ صحنۀ ۱۱: صحنه‌های مختلف از وطن و زیبایی‌های آن. طبیعتی زیبا، مناظر شهری، مردم و فرهنگ وطن را نشان می‌دهد. شخص: (با احساس انتما و وفاداری) چرا وطن را این گل اطلسی را دوست دارم؟ من این فارسی را چرا دوست دارم؟! صحنۀ ۱۲: شخص در وسط صحنه ایستاده و به آسمان نگریسته است. نگاهش با شگفتی و احترامی به آسمان می‌باشد. شخص: (با احساس شگفتی و ارتباط عمیق) چرا آسمان را؟ پایان فیلمنامه. این فیلمنامه، با نمایش سوالات و تعجبات شخصی که به دنبال معنای عمیق و احساسی زندگی است، به‌تدریج ماجراجویی او را در جستجوی هویّت و ارتباط با مفاهیم مختلف، از جمله آسمان، آب‌ها، شهرها، شاعران و فرهنگ، عشق و دوستی، وطن و زبان فارسی نشان می‌دهد. این فیلمنامه قصد دارد تا با استفاده از تصاویر و صحنه‌ها، احساسات و تفکّرات شخص را به تماشاگر منتقل کند و او را به تأمّل در معنای زندگی و ارتباط با مفاهیم عمیق‌تر دعوت کند. @faslefaaseleh
به اوج خود رسانیدی کرم را به‌لطفت عفو کردی بیش‌وکم را در این پرونده نادیده گرفتی اقاریر صریح متّهم را به ما شادیّ و بهروزی ببخشا به‌لطف خویش پیروزی ببخشا بخیلی می‌کند با ما زمینت به ما از آسمان روزی ببخشا @faslefaaseleh
شب پشت سراپردۀ نور است نهان می در پس جامی از بلور است نهان هر حُسن که بنگری حجابی دارد زن در پس پردۀ غرور است نهان ✍✍ حسنی که نگشت مبتذل خوب‌تر است چونان‌که شراب ناب مرغوب‌تر است پوشیدگی و جمال نسبت دارند محبوب‌تر است آن‌که محجوب‌تر است ✍✍ ای دوست، زمان، زمان هشیاری توست فردا که شود شامِ گرفتاری توست غافل چه نشسته‌ای که خواهد آمد روزی که کفن حجاب اجباری توست! ✍✍ این غفلت ناصواب خواب من و توست تعبیر چنین خواب عذاب من و توست کس نیست که بی‌حجاب از اینجا برود این خاک سرانجام حجاب من و توست! ✍✍ ای شاهد بزم عاشقان عریان شو در رقص درآ و بی‌گمان عریان شو عریان‌شدن از حجاب تن نیست هنر همّت کن و از حجاب جان عریان شو! ✍✍ نشنیده‌ام از هرآنچه آن عریان‌تر، از راز نهان عاشقان عریان‌تر هر چیز عیان‌تر است در پرده‌تر است زیبایی در پرده‌نهان عریان‌تر! ✍✍ این قُدّی و قلدری چه معنی دارد این‌قدر بهادری چه معنی دارد وقتی که چنین خدای خوبی داریم در محضر او کُری چه معنی دارد! @faslefaaseleh
در زیر فشار زندگی خاکت کرد زنده به مزار زندگی خاکت کرد این ساعت بی‌رحم شنی هرلحظه در زیر غبار زندگی خاکت کرد! @faslefaaseleh
تا آمده‌ام سوی دیار هستی بنشسته به جان من غبار هستی افتاده به روی شانۀ لرزانم سنگینی بی‌امان بار هستی @faslefaaseleh
بااینکه در این‌جهان هزاران نکته ناگفته و ناشنیده و شیرین هست، بااینکه حکایتی به شیرینی عشق این قصّۀ نامکرّر دیرین نیست، من معتقدم که هیچ شهدی اینجا چون گاززدن به سیب تو شیرین نیست! @faslefaaseleh
آیینۀ آه و حسرت و غم شده‌است چیزی که در آسمان مجسّم شده‌است سنگینی بار هستی است این‌ نه زمان کز آن کمر پیر و جوان خم شده‌است! @faslefaaseleh
زن روح طبیعت است و زیبایی آن مانند نسیم‌های صحرایی آن انگار دمیده‌است از دیدۀ او خورشید و تبسّم اهورایی آن موزونی شعر جلوه در او کرده‌ست آن‌گونه که نغمه و خوش‌آوایی آن زن خواهر موسیقی و شعر است و هنر همجنس طبیعت است و زایایی آن الهام‌دهندۀ هنر نیز زن است آن‌گونه که رازورمز رعنایی آن با عشق مراعات نظیر است که هست یادآور شوروحال و شیدایی آن همجنس ظرافت و دلاویزی عشق همسنخ عطوفت است و والایی آن باید زن و شعر عاقبت برگردند روزی به طبیعت و شکوفایی آن آنجا که تصنّع است زیبایی نیست در پشت تجمّل مقوّایی آن آنجا که طبیعت است زیبایی هست چون سادگی است راز زیبایی آن از رنگ و جمال واقعی بیگانه‌ست آرایش و جلوه‌های رویایی آن زیبایی مصنوعی زن بیهوده‌ست چون شعر تصنّعیّ و گویایی آن یک شعر تصنّعی زنی هرجایی‌ست اغواگری است در خودآرایی آن @faslefaaseleh
جواد وندنوروز در گفت‌وگو با خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) با بیان اینکه فرارسیدن زادروز محمدرضا ترکی، شاعر، نویسنده، مترجم و محقق ادبی کشورمان فرصتی برای قدردانی از خدمات فرهنگی وی است، عنوان کرد: ترکی جزو معدود اساتید دانشگاه است که علاوه بر تحقیق کلی در حوزه زبان و ادبیات فارسی، فعالیت رسانه‌ای نیز داشته است. این استاد دانشگاه تهران در سال‌های 1372 تا 1377 دبیر تحریریه فصلنامه «وقف، میراث جاودان» بود. وی با اشاره به اینکه محمدرضا ترکی سال 1341 در آبادان به دنیا آمد، افزود: وی پس از دریافت مدرک دیپلم برای ادامه تحصیل راهی تهران شد و مدرک دکترای رشته زبان و ادبیات فارسی را از دانشگاه تهران اخذ کرد. رئیس بنیاد فرهنگی مقبره‌الشعرای استاد شهریار در معرفی کتاب‌های محمدرضا ترکی به آثاری از جمله «پارسای پارسی»، «از واژه تا صدا»، «فصل فاصله»، «هنوز اول عشق است»، «خاکستر آینه» و «بغض در نواحی لبخند» اشاره کرد و گفت: این شاعر توانمند در کنار تدریس و تحقیق در دانشگاه تهران از شاعران موردپسند جوانان و عامه است که در شعرش مسائل جامعه را رصد می‌کند و دارای صلابت هنری است. استاد ترکی فردی اجتماعی و دارای شم فرهنگی قوی است که به زیبایی آدرس دقیق پرتگاه‌های مختلف را نشان می‌دهد. وی تأکید کرد: رمز دلنشینی اشعار محمدرضا ترکی بیان اعتقادات واقعی وی و تجربه‌های زیسته است. اگر درباره عشق می‌نویسد خود معنای آن را درک کرده است: از دست رفتن‌های من دست خودم نیست مگذار آن را پای من، دست خودم نیست دنیای من در دست‌هایت بود و گم شد حس می‌کنم دنیای من دست خودم نیست یک باره دیدم دست من لرزید و تب کرد دیدم که دستم، وای من! دست خودم نیست یک در میان می‌زد نمی‌دانم کجا رفت دیگر دل شیدای من دست خودم نیست از دست وقتی می‌رود گرمای دستت  سرمای جان‌فرسای من دست خودم نیست پروا مکن از دست‌های عاشق من دستان بی‌پروای من دست خودم نیست از دست تو من سر به صحرا می‌گذارم باور کن ای لیلای من! دست خودم نیست رئیس بنیاد فرهنگی مقبره‌الشعرای استاد شهریار عنوان کرد: ترکی در تمام مجموعه اشعار منتشر شده خود شامل فصل فاصله، هنوز اولِ عشق است، خاکستر آیینه، بغض در نواحی لبخند، بیا پایین و سال‌های بی‌ترانگی به زیبایی با مخاطبان خود ارتباط برقرار کرده و شعرش زیبا و دارای فصاحت و بلاغت است. وی همچنین از خاقانی‌شناسان عالم کشورمان است که ناگفته‌هایی را درباره اشعار این شاعر بزرگ کشف و بیان کرده است. وی تاکید کرد: محمدرضا ترکی از چهره‌های ادبی پرکار کشورمان است که همچون غواصی توانمند تلاش می‌کند با شعر و آثار پژوهشی خود به فرهنگ و ادبیات کشور خدمت کند. باید قدردان امثال ترکی باشیم. ۱۷خرداد۱۴۰۲ @faslefaaseleh
محمدرضا ترکی در شصت‌ویکمین زادروز خود در گفت‌وگو با خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) به اثر در دست انتشار خود اشاره و عنوان کرد: پیش از این دو جلد از کتاب «سرّ سخنان نغز خاقانی» را که شامل مباحثی در زمینه زندگی، شخصیت و شعر خاقانی بود در سال 1398 منتشر کرده بودم. این اثر خوشبختانه با استقبال خوب اهل فرهنگ، به‌ویژه استادان و محققان ادبیات روبه‌رو شد و نسخه‌هایش به فروش رفت. این اثر در جشنواره شعر فجر هم به عنوان کتاب سال برگزیده شد. در همان سال دوجلد بعدی این اثر آماده انتشار بود، اما ترجیح دادم انتشار بخش‌های بعدی با تامل بیشتری انجام شود. این استاد زبان و ادبیات فارسی ادامه داد: از سال1389 این فرصت برایم فراهم شد که علاوه بر دو جلد منتشر نشده، دو جلد منتشرشده را هم بازنگری کنم. امروز اگر دوجلد پیشین منتشر شود، خوانندگان متوجه خواهند شد که ویراسته جدید گسترده‌تر و دقیق‌تر است. در ویرایش جدید از جلدهای اول و دوم بخش‌هایی را حذف و قسمت‌هایی را افزوده‌ام؛ به‌گونه‌ای که ویراسته جدید نه همان است که بود. امیدوارم خوانندگان هم با من همداستان باشند. ترکی با اشاره به اینکه به‌زودی دوجلد منتشرشده قبلی و دوجلد منتشرنشده را  در قالب دوجلد مفصل‌تر، هرکدام در حدود 1000 صفحه منتشر خواهد کرد، گفت: در چاپ تازه هم نکات تازه و دقیقی در زمینه شعر خاقانی، این شاعر شگفتی‌ساز، مطرح شده که چه‌بسا موجب شگفتی خوانندگان شود. وی همچنین خبر داد: اثر دیگری که با همکاری سیدمحسن حسینی وردنجانی در دست انتشار دارم، نسخه عکسی دیوان خاقانی متعلق به کتابخانه لالااسماعیل است. این نسخه کامل‌ترین و دقیق‌ترین دست‌نویس موجود از دیوان خاقانی است و انتشار این نسخه همراه با مقدمه‌ای مبسوط و نمایه‌های لازم می‌تواند تا زمان انتشار یک تصحیح منقح از دیوان خاقانی نیاز محققان را برطرف کند. بسیاری از مشکلات موجود در روایت و درک و شرح ابیات خاقانی با انتشار این نسخه از میان خواهد رفت. این عضو فرهنگستان زبان و ادب فارسی همچنین به ارائه پیشنهاد نامگذاری اول بهمن ماه به نام "روز خاقانی" اشاره کرد و گفت: براساس تحقیقات دقیق می‌دانیم که خاقانی در روز بیست‌ویکم شوال سال 581 قمری در تبریز روی در نقاب خاک کشیده‌است. این تاریخ معادل 21 ژانویه 1186 میلادی و 21 اسفند 554 یزدگردی و 7 بهمن سال 107 جلالی مطابق با یکم بهمن‌ ماه در تقویم رسمی هجری شمسی در ایران است. ما در فرهنگستان زبان و ادب فارسی همین روز را به شورای فرهنگ عمومی کشور به‌عنوان روز خاقانی پیشنهاد کردیم تا به همین عنوان در تقویم کشور گنجانده شود. خوشبختانه این پیشنهاد در شورای فرهنگ عمومی مراحل تصویب را می‌گذراند و امیدواریم به‌زودی تصویب و اعلام شود. وی تأکید کرد: خاقانی شاعر بسیار بزرگی است و یکی از ارکان زبان فارسی به‌شمار می‌آید و جای آن است که تا مدعیان وی را هم مصادره نکرده‌اند، مورد توجه بیشتری قرار بگیرد. اعلام روزی به نام خاقانی شروانی می‌تواند اقدامی مثبت، و البته مقدماتی، برای معرفی بیشتر این حکیم فارسی‌زبان باشد. @faslefaaseleh
گاه‌گاه حسّ‌و‌حال اندکی که دست می‌دهد پا به نردبان شوق می‌نهم روح من چندپلّه‌ای می‌رود به سمت نور روشنایی حضور گام‌های من، ولی، همیشه استوار نیستند اوج‌ها همیشه برقرار نیستند آه، غالبا" روح تازه‌قدکشیده‌ام با فریب مار غفلت و گناه از بهشت ساده‌اش هبوط می‌کند اوج‌های پست او تا حضیض رخوت زمین سقوط می‌کند دیگر از هبوط‌های ناگزیر ذلّه‌ام سال‌هاست کودکانه گرم بازی پرازملال ماروپلّه‌ام! @faslefaaseleh
شعر بالا نبرد حرمت من بود تهدید جای فرصت من قصد قربت نمودم امّا شعر گشت آیینه‌دار غربت من هرکه را شعر مرتبت افزود، کاست امّا همیشه رتبت من عاشقانه سرودم و گفتند اهل زهدِ ریا شناعت من عارفانه سرودم و خواندند سر بازارها حکایت من از عدالت اگر سخن گفتم نقض شد ناگهان عدالت من گفتم از دین و رفت زیر سوال نزد بی‌باوران دیانت من دیگران درس عشق از آن خواندند شاعری بود درس عبرت من هرکه را شعر حشمت افزوده‌ست خود نیفزود غیر نکبت من هرکه هجوی سرود بستندش بی‌محابا به ریش طیبت من! شاعری اتّهام سنگینی‌ست زین‌سبب گشته طوق لعنت من! از زلیخای شعر جز تهمت پیرهن‌پاره بود قسمت من نوبت عشق بود یک‌چندی تا که از ره رسید نوبت من خواب راحت ندارم از دستش برده از چشم خواب راحت من از شهیدان سروده‌ام که کنند مگر از مرحمت شفاعت من شعر می‌گویم و نمی‌رنجم هرکه خواهد کند ملامت من "شاعری در هجوم بدخواهان" بنویسید روی تربت من @faslefaaseleh
زنگار گرفت آینه از چشم‌به‌راهی شب آینه‌ای بود، ولی غرق سیاهی شب مثل غباری که شناور شده باشد در دامن آن ماه، غریبانه، چو ماهی شب قیرسیاهی شد و بر جادّه پاشید وقتی که رسیدیم من و تو به دوراهی ما غربت آن جادّه را آمده بودیم با بال‌وپر خستۀ یک کفتر چاهی بیهوده نشستیم و بر آن جادۀ خاموش با حسرت و تردید فکندیم نگاهی مرداب شدم در دل شنزار و فرورفت هر قطرۀ من در دل یک وحشت واهی من آن‌که به جا ماند و تو آن‌کس که شد اینجا از پیچ‌وخم جادۀ پرحادثه راهی تقدیر تو این بود؛ سفر کردن و رفتن تقدیر من این رخوت سنگین و تباهی خورشید بر آن جادۀ متروکه گذر کرد بی‌آنکه دهد بر شب جامانده گواهی... @faslefaaseleh
دیروز گرفته بود و غمبار هوا مانند غبار یک شب تار هوا امروز وزیده‌ای تو بر شهر مگر امروز بهاری است انگار هوا @faslefaaseleh
تعطیلات هفتگی در دنیا و در میان مذاهب مختلف موضوعی هویّتی و نمادی تمدّنی است. چنان‌که می‌دانیم، در جوامع یهودی "شنبه" روز تعطیل است و یهودیان اگر بخواهند روزی را، به‌جز شنبه، تعطیل کنند، روز قبل از شنبه، یعنی "جمعه" را تعطیل می‌کنند. شنبه براساس اساطیر یهودی روزی است که خداوند از آفرینش فارغ شد و به استراحت پرداخت. مسیحیان نیز که میراثدار آیین مهر هستند، و روز "یکشنبه" را که روز خورشید است روز مقدّس خود می‌شمارند، اگر بخواهند روز دیگری را تعطیل کنند، روز قبل از آن یعنی شنبه را بر تعطیلات هفتگی می‌افزایند. هیچ‌کدام از پیروان این مذاهب هرگز روز بعد از روز آیینی خود را به‌عنوان روز تعطیل برنگزیده‌اند، چون این اقدام روز مقدّس آنان را به حاشیه می‌برد و از میزان اهمّیّت نماد فرهنگی و تمدّنی آنان می‌کاهد، لذا هرگز، در محدودۀ اطّلاع من، دیده نشده که یهودیان روزهای "شنبه و یکشنبه" و مسیحیان روزهای "یکشنبه و دوشنبه" را به‌عنوان تعطیلات هفتگی بپذیرند. روز تعطیل و جشن هفتگی مسلمانان هم، براساس متون و اسناد و سنّت مقدّس اسلامی روز "جمعه" است. روز جمعه چون روز اجتماع و جشن مسلمانان بوده، آن را در عربی جمعه، به‌معنی روز اجتماع و در زبان فارسی "آدینه" به‌معنی روز جشن و سرور نامیده‌اند. بنابرآنچه گذشت تبدیل تعطیلی هفتگی ایرانیان مسلمان به جمعه و شنبه حرکتی برخلاف سنّت فرهنگی، تاریخی و تمدّنی ماست که یک نماد اسلامی، یعنی آدینه را به حاشیه می‌راند و تمدّن ایرانی-اسلامی را ناخواسته به زیر بلیت و نمادهای دیگران می‌کشاند. اخیرا" زمزمه‌ای در مجلس شورای اسلامی و برخی رسانه‌ها شنیده می‌شود که به‌خاطر پاره‌ای منافع اقتصادی و همگامی با تعطیلات جهانی می‌خواهند تعطیلات هفتگی را دستخوش دگرگونی کنند. این زمزمه نغمه‌ای است بدآهنگ و ناموافق با سنّت تاریخی مسلمانان و قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران و حرکتی است نسنجیده و خام، زیرا هماهنگی با تجارت و تعطیلات جهانی که تنها به بخشی از شرکت‌ها و بازرگانان ایرانی ربط دارد، هرگز اقتضا نمی‌کند که تعطیلات ملّی بیش از هشتادوچند میلیون ایرانی که براساس سنّت‌های کهن و اصیل شکل گرفته، دستخوش تغییری مخرّب واقع شود. برای رفع این مشکل کافی است که بخش‌های مرتبط با تجارت خارجی را، در حدّ لازم و ضروری، در وزارتخانه‌ها و بخش‌های اقتصادی در روزهای پنجشنبه فعّال نگه‌داریم. این استدلال که برخی، یا بیشتر کشورهای عربی چنین تغییری را در تعطیلات هفتگی کشورشان اعمال کرده‌اند هم استدلال کاملی نیست، زیرا این کشورها الگوی ما نیستند و اگر بنا باشد ما در همه‌جا پاجای پای آن‌ها بگذاریم، باید تقویممان را هم، مثل آن‌ها، به میلادی تبدیل کنیم و...! و سرانجام، فرضا" اگر قبول کنیم که تعطیلات هفتگی نیازمند بازبینی است، بررسی چنین تغییراتی که دارای ابعاد و دامنه‌های تاریخی و تمدّنی و فرهنگی ریشه‌دار است، در محدودۀ اختیارات مجلس شورای اسلامی و وابسته به قیام و قعود نمایندگان آن نمی‌تواند باشد و نهادهایی چون شورای عالی انقلاب فرهنگی صلاحیت بیشتری در این زمینه دارند. @faslefaaseleh