eitaa logo
فتح الفتوح لحظه های یاد شهدا در راه شهدا
505 دنبال‌کننده
5.6هزار عکس
1.4هزار ویدیو
189 فایل
پرورش جوانان خداجوی بسیجی، فتح الفتوح امام خمینی است. مقام معظم رهبری یاد مسئول گروه تحقیقاتی فتح الفتوح؛ حاج محمد #صباغیان که انتظار بر شهادت را رسم پرواز می دانست، صلوات.🌷 مدیر گروه @fathol_fotooh نذر صاحب الامر عجل الله فرجه الشریف 🌸
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از شبهای با شهدا
🌴 یاد شهید بخیر؛ . کفشی را مدتها می پوشید و بسیار کهنه شده بود. به همین دلیل به او گفتم که برایت کفشی را خریداری کنم چون شما می خواهی به دانشگاه بروی و این کفش ها مناسب نیست؛ اما قبول نکرد و گفت که همین کفش ها برایم خوب است. شادی روحش     @shabhayeshahid
هر شهیدی دو تولد دارد تولد زمینی و تولد آسمانی تولد زمینی ات پر شده از دل‌های آسمانی اصلا تو آفریده شدی که راه رسیدن به آسمان راه رسیدن به ارباب را نشانمان دهی همانطور که خودت رسیدی.... جشن تولدت کنار ارباب و دوستان شهیدت مبارکت باشد ❤️😍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اربعین ۹۵ حاج اکبر صباغیان هرجا که مسئول پشتیبانی بودی خیال همه راحت بود کار زمین نمی ماند حاجی بیا و باز پشتیبانی کن ما را در ادامه راهت که راحت نیست. بزودی مستند از تلویزیون پخش میشود
خاطرات شهیده ۷۹ 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ⃣7⃣ وقتی مهرداد وصیت نامه ی زینب را خواند، به یاد حرف های زینب درباره ی شهادت افتاد. مهرداد تعریف کرد که زینب در اولین مرخصی او به اصفهان، درباره ی شهادت سؤالاتی پرسیده بود. مهرداد حرف های زینب را خیلی جدی نگرفته بود و یک جواب معمولی به او داده بود. اما زینب با تمام احساس، از شهید و شهادت برای برادرش صحبت کرده بود. مهرداد گریه می کرد و می گفت:« ای کاش زودتر باورش کرده بودم.» با اینکه زینب کوچک تر از خواهرها و برادرهایش بود و آنها جبهه بودند و زینب در پشت جبهه، اما زینب بیشتر از خواهر ها و برادرهایش توانست مقام شهید را درک کند. بعد از شهادت زینب، گلزار شهدا خانه ی دوم من شده بود. مرتب سر مزار زینب می رفتم. یک روز سر قبر زینب نشسته بودم که یکی از مأمورهای گلزار شهدا آمد و کنارم نشست و گفت:« من این دختر را خوب می شناسم. مرتب به زیارت قبور شهدا می آمد. خیلی گریه می کرد و با آنها حرف می زد. من همیشه با دیدن او احساس می کردم که او شهید می شود، اما نمی دانستم چطوری و کجا.» بعد از شهادت زینب، کم کم عادت کرده بودم که هر روز یک نفر از راه برسد، جلو بیاید و بگوید که به یک شکلی زینب را می شناسد. از خودم خجالت می کشیدم که من آن طور که باید و شاید دخترم را نشناختم و قدرش را نفهمیدم. ادامه دارد... @fatholfotooh
پنج شنبه ۲۲ آذر زیارت به نیابت حاجی و تبرک تسبیح ها توسط خادمین حرم عبدالعظيم حسنی که بر سر مزار هدیه داده شد حاج اکبر درست زندگی کرد، انتخاب شد، و رفت #اهل_عمل_باشیم خدایا ما را برای خودت انتخاب کن
#شبهای_جمعه هر کسی شهدا را یاد کند شهدا او را نزد اباعبدالله یاد خواهند کرد. شهید #زین_الدين به ياد حاج محمد #صباغیان که هر شب جمعه این پیام را میفرستاد و شهدا صلوات.🌷
هدایت شده از شبهای با شهدا
🌴یاد شهید #بهرام_مهرداد بخیر؛ اولین و مهم ترین توصیه‌ای که به دوستان و نزدیکانش داشت این بود که #فقط_حواستان_به_خانواده_شهدا_باشد." آن موقع هم که فرمانده پایگاه بسیج بود، یکی از وظایفی که همیشه بر گردن خود احساس می‌کرد سر زدن به خانواده شهدا بود. خیلی برای بچه‌های شهدا احترام قائل بود و به خصوص برای بچه‌های شهدای سوریه خیلی گریه می‌کرد. شادی روحش #صلوات @shabhayeshahid
هدایت شده از شبهای با شهدا
🌴یاد شهید #بهرام_مهرداد بخیر؛ اولین و مهم ترین توصیه‌ای که به دوستان و نزدیکانش داشت این بود که #فقط_حواستان_به_خانواده_شهدا_باشد." آن موقع هم که فرمانده پایگاه بسیج بود، یکی از وظایفی که همیشه بر گردن خود احساس می‌کرد سر زدن به خانواده شهدا بود. خیلی برای بچه‌های شهدا احترام قائل بود و به خصوص برای بچه‌های شهدای سوریه خیلی گریه می‌کرد. شادی روحش #صلوات @shabhayeshahid
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃شیعه به دنیا آمده ايم که موثر در تحقق ظهور مولا باشیم🍃 #وصیت شهید مدافع حرم #محمودرضا_بیضایی سلامتی و تعجیل فرج امام زمان عجل الله فرجه صلوات.🌷
خاطرات شهیده ۷۹ 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ⃣7⃣ مینا و مهری بعد از برگزاری مراسم چهلم زینب، به آبادان برگشتند. من با برگشت آنها مخالفت نکردم. دلیلی نداشت که آنها به کارشان ادامه ندهند.مهران و مهرداد هم به جبهه برگشتند. البته حال مهرداد خوب نبود، ولی به خاطر اینکه سرباز بود و در ارتش خدمت می کرد، نتوانست بیشتر بماند. جعفر هم همچنان در ماهشهر کار می کرد و هرچند روز یک بار به شاهین شهر می آمد. بعد از شهادت زینب، مرتب خوابش را می دیدم. این خواب ها دلتنگی ام را کمتر می کرد. شب هایی که در عالم خواب او را می دیدم، حالم بهتر می شد. انگار نوعی زندگی جدید را با زینب شروع کرده بودم. یک شب خواب دیدم که وارد یک راهرو شدم؛ راهرویی که اتاق های شیشه ای داشت. آقایی با پیراهن مشکی در آنجا ایستاده بود. وقتی خوب دقت کردم، دیدم شهید اندرزگو است. او به من گفت:« مادر دنبال دخترت می گردی؟ بیا دخترت در این اتاق است.» زینب در یکی از اتاق های شیشه ای کنار یک گهواره نشسته بود. در گهواره یک بچه ی سفید و خوشگل خوابیده بود. به زینب نگاه کردم و گفتم:« مامان، در بهشت شوهر کردی و بچه دارشدی؟» زینب جواب داد: نه مامان. این بچه، علی اصغر امامِ حسین(علیه السلام) است. بچه ی اهل بیت است. آنها به جلسه رفته اند و من از بچه شان پرستاری می کنم. چقدر خوشحال شدم که زینب در بهشت در خدمت اهل بیت علیهم السلام است. ادامه دارد... @fatholfotooh
هدایت شده از شبهای با شهدا
🌴یاد شهید #مرحمت_بالازاده بخیر؛ سیزده سالش بود و با اصرار و درخواست از ریاست جمهوری وقت ( آقای خامنه ای) به جبهه آمده بود. به آقا گفته بود اگر سیزده ساله ها اجازه ندارند جبهه بروند پس بگویید روضه خوان ها هم دیگر روضه حضرت قاسم را نخوانند‌ چون ۱۳ ساله بود و به کربلا رفت. خیلی دل و جرأت داشت. در یکی از عملیات‌ها که در حال برگشت به موقعیت خودشان بود، با نیروهای دشمن مواجه می‌شود در حالی که #اسلحه‌ای_هم_در_اختیار_نداشته، ولی ناگهان متوجه شیئی می‌شود و آن را بر می‌دارد و به عربی می گوید: ˈقفˈ یعنی ˈایستˈ دشمن از ترس و وحشت تسلیم او می‌شوند و مرحمت در تاریکی شب آنها را به مقر می‌آورد. افسر عراقی از فرمانده ی مرحمت پرسیده بود من سال‌هاست که در چند کشور دوره‌های چریکی را گذراندم، تا به حال این اسلحه که سربازتان به دست داشت را ندیده‌ام این دیگر چه نوع اسلحه‌ای است. شادی روحش #صلوات @shabhayeshahid
دوست دارم روزی #شهید_شوم که از #شهادت خبری نیست.... #شهید_احمد_کاظمی 🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃 به آرزویت رسیدی حاج احمد و به عشق تو، محسن حججی به آرزویش رسید. دعا کن به آرزويمان برسیم 🌷🌷🌷🌷 دلم میخواااد شهید بشم منم تو آسمون با شهدا رفیق بشم برم با رفیقام خدمت بکنم منم خادم باب الحسين بشم شادی روح شهید کاظمی #صلوات.🌷
خاطرات شهیده ۷۹ 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ⃣8⃣ بعد از شهادت زینب، مرتب به دادگاه انقلاب و سپاه پاسداران و آگاهی مراجعه می کردم. پرونده ی شهادت زینب در دادگاه انقلاب شاهین شهر بود و من از آنها در خواست کردم که قاتل دختر بی گناهم را دستگیر و قصاص کنند. آیه ی« بأیِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ» ذکر شب و روز من شده بود. می خواستم از قاتل زینب، همین را بپرسم که زینب به چه گناهی کشته شد؟ هر روز به جاهایی سرمی زدم که تا آن زمان ندیده بودم. ساعت ها انتظار می کشیدم که مسئولین را ببینم. یک روز مسئول بنیاد شهید شاهین شهر به خانه ی ما آمد. او بعد از دلجویی و تعارفات معمول به من گفت:«خانم کمایی، شما به چه چیز احتیاج دارید؟ هر در خواستی دارید بفرمائید.» من گفتم:«تنها درخواست من، دستگیری قاتل زینب است. من از شما چیزی نمی خواهم. لطف کنید هر شب جمعه دعای کمیل در خانه ی ما برگزار کنید. مراسم مذهبی تان را در خانه ی من برگزار کنید.» مسئول بنیاد شهید سرش را زیر انداخت و گفت:«شما به جای اینکه از من درخواست کالا و ماشین یا هر نیاز دیگری داشته باشید، می خواهید مراسم در خانه تان برگزار کنیم.» گفتم:« دختر من چهارده سال بیشتر نداشت. او حقوق بگیر نبود که حالا من به جای او پول بگیرم و ثمره ی او را بخورم. دلم می خواهد برای شادی روحش و زنده نگه داشتن اسمش، مرتب برایش مراسم برگزار کنم.» ادامه دارد... @fatholfotooh
mansourarzi-@yaa_hossein.mp3
1.79M
ولادت #امام_حسن_عسکری علیه السلام 🎵سلطان قلب من، مولا امام حسن 🎤 حاج منصور ارضی #سرود ➕ راهیان نور👇 🆔 @rahianenoor_news
هر روز در مورد #شهدا مطلب خوندي خسته شدی! احساس جاماندن داری! فکر میکنی #شهادت قسمتت نمیشه 🌷🌷🌷🌷 فقط کافیه خسته نشی و به فکر استراحت نباشی، خودت را برای اسلام مصرف کن ان شاءالله #استراحت_باشه_بعد_از_شهادت 🌸✨عید میلاد امام حسن عسکری علیه السلام مبارک✨🌸 🍃🌸 نیت کن برای پسرش سربازی کنی اینم یه نوع هدیه هست🌸🍃
خاطرات شهیده ۷۹ 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ⃣8⃣ برادران پاسدار احتمال می دادند که زینب قبل از شهادت، توسط منافقین تهدید شده باشد. آنها از همکلاسی های زینب که تحقیق کرده بودند، بعضی از آنها از درگیری زینب با دانش آموزان ضد انقلاب در مدرسه خبر داده بودند. زینب دو تا وصیت نامه داشت. من سواد کمی داشتم و خواندن و معنی کلمات برایم سخت بود. آرزو داشتم که به راحتی و روان، تمام دست نوشته های زینب، مخصوصاً وصیت نامه اش را بخوانم. وصیت نامه ای که نوشتنش از یک دختر چهارده ساله باور کردنی نبود. یک شب زینب به خوابم آمد و گفت:« مامان، ناراحت نباش. یک روزی وصیت نامه ی مرا از اول تا آخر بدون غلط می خوانی. آن روز نزدیک است.» صبح که از خواب بیدار شدم، آماده ی رفتن شدم. مادرم گفت: «کبری، صبح به این زودی می خواهی کجا بروی؟» خوابم را برای مادرم تعریف کردم و گفتم: «از امروز نهضت سواد آموزی ثبت نام می کنم. خوب درس می خوانم تا خیلی زود وصیت نامه ی دخترم را بدون غلط بخوانم.» سال ها کلاس نهضت رفتم. اکثر نمره هایم ۱۹ بود. الآن هم به راحتی وصیت نامه ی زینب را می خوانم و بعضی از جملات را از حفظ هستم. زینب در وصیت نامه ی اولش از من خواسته بود که در مرگش گریه نکنم و حتماً در آبادان دفنش کنم. اما از قرار معلوم، بعد از نوشتن وصیت نامه خوابی می بیند که باعث می شود وصیتش را تغییر دهد. ادامه دارد... @fatholfotooh
💠امام خامنه‌ای خطاب به گروه های تفحص شهدا: آن کسانی که میخواهند مسئله شهید و شهادت را زیر غبار ها پنهان کنند ، شما نمیگذارید این کار انجام شود. 🕊۲۶ آذر ماه سالروز شهادت شهید تفحص ، "محمد زمانی" گرامی باد #صلوات 🌹اینجامعراج شهداست👇 @tafahoseshohada
فتح الفتوح لحظه های یاد شهدا در راه شهدا
#پیام #رنگ_آمیزی مزار #شهدای_گمنام به نیابت از شهید #صباغیان
🕊شهید محمد زمانی 💐سال ۱۳۵۷ آغاز ورق خوردن ایام زندگی محمد بود وهنوز ۲ سال بیشتر نداشت که مادر هجرت اخروی اش را حکایت کرد واو پیوسته در کنار پدرش که معلم بود بر سر کلاس درس می رفت. از همان کودکی به همه مهر می ورزید وعلاقه ای به مادیات نداشت. اسباب بازی هایش برای همه بود ودر خورد وخوراک وپوشاک بهانه گیر نبود. او که با کلاس های مدرسه از خردسالی انس گرفته بود در ۷ سالگی دانش آموز کلاس اول دبستان شهید فضل الله شد ودر همان دوران مکبر مسجد حضرت ابوالفضل(ع) شهرری گردید. محمد از دوره ابتدایی در ایام ماه مبارک رمضان سعی می کردتا می تواند چیزی نخورد. دوره راهنمایی را در مدرسه مکتب صدوق گذراند ودر سال اول راهنمایی به عضویت بسیج مسجد دوران کودکی اش درآمد ودر کنار فعالیت در بسیج همواره می کوشید تا در کسب علم نیز نفر برتر باشد. با ورود به دوره دبیرستان فعالیتش بیشتر شد ودر مدرسه بسیج دانش آموزی را تشکیل داد وبا راه اندازی هیئت در ایام مختلف، در برگزاری مراسم ها می کوشید. او توانست در رشته تجربی دیپلم خود را بگیرد. حال وهوای دوران انقلاب وجنگ محمد را نیز بی نصیب از پرس وجو نکرده بود زیرا در هر خانواده ای نشانی از عزیز سفر کرده ای در دفاع از اسلام بود واو هم در پی همین سوال وجواب ها وآشنایی با روحیات شهدا، دائم در حال پرورش روح خود بود.از این دوران بود که به همراه دوستانش برای بازدید به مناطق جنگی سفر می کرد وگلزار شهدای تهران ماوای لحظه های حضور بی قرارش بود. با ورود به سپاه منبع درآمدی پیدا کرد واو یاد گرفته بود که دست دیگران را بگیرد. به چند خانواده که فرزند یتیم داشتند کمک خرجی می رساند. اگر کسی مریض بود یا به وام نیاز داشت تا کسی ضامن شودحتما پیش قدم می شد ولی هیچ وقت از موقعیتش در محیط کار ودر جاهای دیگر سوء استفاده نمی کرد. همیشه راضی به حق خودش بود. در سال ۱۳۷۸ به عضویت رسمی سپاه شهید بروجردی درآمد ولی از کارها ومسئولیتش برای کسی حرفی نمی زد. در همان سال هیئت" یازینب(س)" را تاسیس کرد وخود مداحی و میانداری می کرد. 🕊عشق به شهدا چون آتشی از درونش شعله می کشید وحرارت جستجو را در او بیشتر می کرد تا اینکه توانست با پیگیری زیاد به گروه تفحص ل۲۷ محمد رسول الله بپیوندد. 💠محمد، هنگامی که در تهران بود سعی می کرد حتما به خانواده شهدای مفقودالاثر سر کشی کند. اوهمیشه طوری رفتار می کرد که انگار تمام دوران جنگ را در منطقه بوده وهمتی رزمنده گونه داشت. وی در برگزاری مراسم یادواره شهدا و مناسبت های بسیج فعالیت می کرد واز آنجایی که روابط عمومی خوبی داشت در تهیه امکانات برای این قبیل کارها تلاش زیادی می کرد. آخرین بار که می خواست برای تفحص برود یک شب بعد از شب های قدر بود. باتک تک افراد خانواده خداحافظی کرد حتی از فردی که او را در مسیر تا جایی رسانده بود نیز حلالیت طلبیده بود. محمد قبل از شهادت، دفترچه تلفن وکارت هایش را در دستگاه خردکن ریخت وبه عکاس سفارش کرد تا از او عکس بگیرد که بعدا به دردش می خورد. حتی انگشترش را هم بخشید واینها آخرین ورق های دفتر خاطرات زندگی اش بود وبالاخره در ۲۶ آذرماه سال ۱۳۸۰ در منطقه فکه بعد از عید فطر حرفی که همیشه می زد به حقیقت پیوست:" من مال این دنیا نیستم" وشعرش که دائم زمزمه می کرد بر سنگ مزارش نقش گرفت: عشق است در آسمان پریدن عشق است در خاک وخون غلطیدن و عاشقان شهادت، برسنگ یادبودش دربهشت زهرا(س) قطعه ۲۷ و مزارش در امامزاده عباس چهاردانگه، آوای یس و الرحمن می سرایند تا عهد دوستی وپویندگی راهش را همواره به یاد داشته باشند 💐شادی روح پر فتوح شهید صلوات 🌹اینجامعراج شهداست👇 @tafahoseshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📺ببینید| پدر 2 شهید در حین سخنرانی آسمانی شد 🔸سرتیپ علی اکبر فناخسرو در محل معراج دو فرزند شهیدش در دوکوهه و در حال سخنرانی آسمانی شد 🌹اینجامعراج شهداست👇 @tafahoseshohada
فتح الفتوح لحظه های یاد شهدا در راه شهدا
📺ببینید| پدر 2 شهید در حین سخنرانی آسمانی شد 🔸سرتیپ علی اکبر فناخسرو در محل معراج دو فرزند شهیدش در
... و کسی می فهمد چرا رفت که داغ عزيزش را دیده باشد 🕊🕊 دیگر قلبت تاب نیاورد مرور قصه پرواز دو جوان رشیدت را. به لحظه پرواز که رسیدی، جانت به پر پر زدن افتاد و هوای بال گشودن کردی. میدانی، هر وقت از قصه رفتن باید گفت، جان کنده میشود از تن. و چه کسی میفهمد که با هر بار گفتن میمیری و دوباره زنده میشوی و این بار واقعا جان دادی. شادی روح همه پدران و مادران .🌷
#التماس_به_شهدا #شهید_علیرضا_شهبازی هر پنج شنبه، غسل میکرد، وضو ميگرفت و با موتورش به بهشت زهرا می رفت. عکس شهدا و به طور خاص #شهید_محمودوند و #شهید_پازوکی را به دیوار اتاقش زده بود و به ما می گفت:" هرچی می خواهید از #شهدا بخواهید". شبها می دیدم عبا روی دوشش انداخته و با گریه به درگاه خدا و شهدا التماس می کند. ۲۶ آذر سالروز #شهادت شهیدان #شهبازی و #زمانی با #صلوات🌷 گرامی باد. کتاب خاطرات این شهیدان همراه دیگر #شهدای_تفحص لشکر۲۷ محمد رسول الله صلی الله علیه وآله توسط گروه تحقیقاتی #فتح_الفتوح منتشر شده است.
animation.gif
91.6K
السلام علیک یا فاطمه معصومه سلام الله عليها ◼◾▪▪▪▪ سالروز رحلت خواهر امام رضا علیه السلام را تسلیت می گوییم. ان شاءالله دعای خیرشان بدرقه همه مسلمین جهان بویژه مردم ایران باشد. هدیه به وجود مطهرشان ۱۴ صلوات.
🕊 #مهمان_داریم 💐سه شنبه ۲۷ آذر ماه ؛ ورود پیکرهای مطهر ۴۶ شهید تازه تفحص شده دوران دفاع مقدس از مرز مهران 🌹اینجامعراج شهداست👇 @tafahoseshohada
فتح الفتوح لحظه های یاد شهدا در راه شهدا
🕊 #مهمان_داریم 💐سه شنبه ۲۷ آذر ماه ؛ ورود پیکرهای مطهر ۴۶ شهید تازه تفحص شده دوران دفاع مقدس از مرز
مهمان که عزيز باشد، هوای دل که نه، هوای روزگار هم آب و جارو می کند به قدوم آمدنشان. امروز از آسمان رحمت می آید و از زمین مهران، مردان آسمانی. و من خیس بارانم من و خاطرات مهران من و لحظه اذن دادن در طریق الحسين ... و می آیند از کربلا برگشتگان به ضریح نرسیده باران می آید از آسمان و از زمین، فوج یاران. خوش آمدید ای رحمت های خدا بیایید و بساط عاشقی را بپا کنید که سخت دلتنگ و در حسرت شما هستیم. روزگار میگذرد اما بدانید که محتاج هستیم به دعایی، به نگاهی. میخوانم این قصه را با بای بسم الله و می سرایم این سرود را به با آه حسرت خدا کند که بمانیم بر جاده انتظار تا واو والسلام علی عباد الله الصالحین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥جشن مختلط طراحان یک مسجد . 🔹شاید شما هم باورتان نشود بنای مدرنی که در چهارراه ولیعصر و در کنار تئاتر شهر ساخته شده، یک مسجد است. 🔸بد نیست بدانید این مسجد توسط چه کسانی ساخته شده است؟ fna.ir/bq9wwz @Farsna 💠🕋💠🕋💠 امام گفت مسجد سنگر است سنگرها را حفظ کنید اول کارهای فرهنگی را از مساجد خارج کردند و فرهنگسرا شد جانشین حالا هم قداست ساخت و معماری آن را هدف گرفتن واقعا دشمن حرف امام رو فهمید ولی... هر کسی به هر نحوی می تواند اعتراض خودش را به گوش مسئولین و اطلاع رسانی به دیگران انجام دهد.
خاطرات شهیده ۷۹ 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ⃣8⃣ زینب در دفترش درباره ی این خواب این طور آورده است:« دیشب خواب دیدم که با چند نفر از خواهران داریم به جبهه می رویم. آن قدر خوشحالم که نمی دانم چه کار کنم. مشکلات را پشت سر می گذاریم. روزها در ماشین بودیم تا به جبهه رسیدیم. اما آنجا جبهه ی واقعی من نبود. من در خواب درک کردم که جبهه ی من، شهر من و کار من، دشمنی با دشمنان خداست.» بعد از این خواب، زینب وصیت نامه ی جدید را نوشت. دیگر برای او دفن شدن در آبادان مهم نبود. زینب وصیت نامه ی دومش را خیلی عاشقانه نوشته است. او طوری از شهادت حرف زده، مثل اینکه منتظر رفتن است. او این طور گفته که:« مادرجان، تو که از بدو تولد همیشه پرستار و غمخوار من بودی، حالا که وصیت مرا می خوانی، خوشحال باش که از امتحان خدا سربلند بیرون آمدی. هرگز در نبود من ناراحت نشو. زیرا که من در پیشگاه خدای خود روزی می خورم و چه چیزی از این بهتر که تشنه ای به آب برسد و عاشقی به معشوق. مادرجان، تو را به رنج های زینب(سلام الله علیه) قسم می دهم مرا حلال کن و دعای خیر بفرما.» در وصیت نامه ی دوم، زینب اشاره ای به محل دفنش نکرده. بعد از آن خواب، شاهین شهر حکم جبهه را برایش پیدا کرده بود. ادامه دارد... @fatholfotooh
#شهید_حسن_باقری اگر #خسته شدیم باید بدانیم کجای کار اشکال دارد وگرنه #کار_برای_خدا_که_خستگی_ندارد، لذت بخش است. 🌷🌷🌷🌷🌷 این هفته هم رو به پایان است و ما مشغول کار قدری تامل کنیم، خسته هستیم یا نه مدام تمرین کنیم و یادمان نرود حرف شهید باقری را ✨✨✨✨ ان شاءالله مقدمه ساز ظهور حضرت ولی عصر عجل الله فرجه الشریف باشیم صلوات.🌷
خاطرات شهیده ۷۹ 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ⃣8⃣ در هر وصیت نامه به امام اشاره کرده است:« دعا برای سلامتی امام را فراموش نکنید.» زینب وصیت نامه ی دومش را در تاریخ ۱۳\۱۲\۱۳۶۰ یعنی هیجده روز قبل از شهادتش نوشته بود. نامه ها و دستنوشته های زینب شبیه به نامه های یک رزمنده در جبهه بود. شعرها و جملات قشنگی در نوشته هایش دیده می شود. در بین نوشته هایش چرک نویس چند نامه که به دوستش زهرا نوشته است، دیده می شود. زهرا، مسجدسلیمان بود. او بعد از مدتی که شاهین شهر بودند و در مدرسه ی زینب درس می خواند، به مسجد سلیمان برگشته بود. اول نامه هایش این طور نوشته است:«به نام او که از اویم. به نام او که به سوی اویم. به نام او که به خاطر اویم. به نام او که زندگی ام در جهت اوست. رفتنم به اوست، بودنم به اوست، جانم اوست احساسش می کنم. با ذره ذره وجود احساسش می کنم، اما بیانش نتوانم کرد.» چند نفر روحانی که در بنیاد شهید اصفهان بودند، وقتی این نوشته ها را خواندند، برایشان باور کردنی نبود که یک دختر نوجوان دانش آموز به لحاظ روحی تا این حد بالا رفته باشد. دفترهای زینب بوی بهشت و آسمان می داد. خیلی سخت است وقتی جگرگوشه ی آدم کنارش نباشد، مادر داغدارش بفهمد که توی دل و فکر بچه اش چی می گذشته. ادامه دارد.... @fatholfotooh