سلام دوستان همراه🌷
شبتون بخیر🌙
چی شد؟ سوالاتتون رو نوشتین؟
این چالش مهمیه
حتما براش وقت بذارین🙂
منتظریما😊🌸
🔰داستان تصمیم سرنوشت ساز
🔸 #قسمت_چهارم
#تصمیم_سرنوشت_ساز:
دنیا کلاسه و زندگی کوره؟!!
کوره؟!! چرا کوره؟!!
صدایی در ذهنم میگه: آره دیگه، کوره است!
این همه درد و بدبختی کشیدی، همینه دیگه، چون کوره است...
کوره انسان سوزی! تو باید بسوزی و بمیری همین...
نگاهی به پایین پرتگاه میندازم....
پاهام قفل میشه...
چشمامو میبندم و آب دهانم رو قورت میدم
گلوم مث چوب خشک خشک شده....
نفس عمیقی میکشم و خودمو آماده میکنم برا رهایی، که دوباره صدایی تو ذهنم میاد : نبرد ذهنی مهم تر از نبرد بدنیه...
به ذهنم پاسخ میدم که: نه، دیگه نمیتونم، حوصله ی جنگیدن ندارم...
اصلا... برای چی بجنگم؟!
تمام عمرم تلاش کردم و جنگیدم برای چیزهایی که الان هیچ کدومشون رو ندارم و به راحتی از دستشون دادم...!
خوب یادمه که این جنگیدن از کجا شروع شد...
از همون بچهگی
که پدرم همیشه میگفت: امید، باید تو هر کاری برنده باشی.
بازنده بودن در خانواده ی ما معنایی نداره.
همین شد که من تمام عمرم جنگیدم تا برنده باشم...
اما حالا ...
حالا... بدجور باختم و زمین خوردم...
یه سقوط به تمام معنا...
حس میکنم که زندگیم رو باختم...باید تمومش کنم...
یه قدم دیگه جلو میرم...
سنگریزه ها میلغزن و سقوط میکنن به پایین پرتگاه...
چشمم که به پایین پرتگاه میفته برای لحظه ای دلم هُرری میریزه...
ناخودآگاه چند قدم بر میگردم عقب...
چشمام رو میبندم و در حالی که آب دهانم رو به سختی پایین میدم، عرق پیشونیم رو که مثل بارون میریزه رو پاک میکنم...
نمیدونم چرا تصویر اون روز و پیرمرد جلوی چشمم میاد که با صدای لرزونش بهم گفت:
با این سرعــت کجا میری جووون...
دنبال چی هستی؟!...
داد میزنم: ای با...با...! ولم کن دیگه...
چی از جونم میخوای؟! دیگه چیزی نمیخوام
دارم میرم که بمیرم، خیالت راحت شد؟!!
- اگر همیشه همه چیز خوب باشه و مشکلی بهت نرسه که رشدی نمیکنی، جوون...
ناگهان یخ میزنم...
اینبار دیگه صدای ذهنم نبود...
صدای خود پیرمرد بود که از فاصله ای نزدیک میشنیدمش...!!
به سرعت به سمت صدا برمیگردم...
پشت سر من ایستاده ...
همون پیرمرد
با همون عصای چوبی و لباس سفید بلندش......
در حالی که هاج و واج نگاهش میکنم ، لبخندی بهم میزنه و میگه:
مهم ترین دارایی تو خودت هستی جوون...
نه اون چیزهایی که تا به حال داشتی.
تو استعدادها و نیروهایی داری که نمیشناسیشون...
اول باید خودت رو بشناسی....
در حالی که زبونم بند اومده بود و خیره خیره نگاهش میکردم...
عقب عقب رفتم که ناگهان پاهام روی سنگ ها لغزید و به عقب پرتاب شدم...
در حالی که آخرین جملات پیرمرد رو میشنیدم:
مهم ترین دارایی تو خودت هستی جوون...
خودت رو مفت از دست نده...
💢 ادامه دارد...
https://eitaa.com/ganj_penhan
جمعه بوی غربت میدهد😔
جمعه غربت مهدی را فریاد میکشد
جمعه ارث خانوادگی اهل بیت، همان "مظلومیت بین دوستان" را به رخ میکشد😔
تا کی خودمان را فریب دهیم به امرغیبت
تا کی "اللهم عجل لولیک الفرج" لقلقه زبانمان باشد
کاش به مهدی مضطر شویم✨
کاش بفهمیم چاره ای جزمهدی نداریم
کاش تک تک سلول هایمان مهدی را بخواهد و لاغیر💫
کاش مهدی را با جان و دل پذیرا شویم🌺
🍃༺ @ganj_penhan ༻🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬#کلیپ
🔴 سردرگمی و گمگشتگی مرز و زبان نمیشناسه👆
حرف هایی که برای هممون آشناست😔
🍃༺ @ganj_penhan ༻🍃
گنج پنهان
🔰داستان تصمیم سرنوشت ساز 🔸 #قسمت_چهارم #تصمیم_سرنوشت_ساز: دنیا کلاسه و زندگی کوره؟!! کوره؟!! چ
🔰داستان تصمیم سرنوشت ساز
🔸 #قسمت_پنجم
#تصمیم_سرنوشت_ساز:
چیزی جز تاریکی احساس نمیکنم...
تاریکی خیلی عمیقی که همه چیز رو احاطه کرده...
نه چیزی رو میبینم و نه میتونم تکون بخورم...
یعنی مُردم؟!!
تموم شد؟؟
اما نه
انگار صدایی میاد...
صدای آروم آبی که روی صورتم ریخته میشه...
تو یک تاریکی بی انتها گم شدم
نمیدونم کجام...
شاید دنیای دیگه ایه...
شاید هم ....
نمیدونم...
ولی حس سبکی و رهایی دارم...
به همراه احساسی از ترس و بی ثباتی...
حس میکنم هیچ راهی برای خروج از این تاریکی ندارم...
یکدفعه صدایی در فضا میپیچه:
امید... امید....
این صدا امید رو در من زنده میکنه،
اما هنوز توان پاسخ یا حرکت ندارم...
بیهوش در این تاریکی افتادم
و هر چقدر تلاش میکنم تا هوشیار بشم فایده ای نداره...
باز صدای آرام آب به گوشم میرسه
هر قطره آب که روی صورتم سقوط میکنه حس خنکی و تازگیش رو به من منتقل میکنه...
این حس خنکی مثل یه نور کوچیک تو این تاریکی، برام نشونه ی امیده...
سعی میکنم تا روی قطرات آب تمرکز کنم،
در آبی به وسعت بی نهایت و با لذتی بی پایان و وصف ناپذیر قوطه میخورم
ناگهان با ضربه ای که به صورتم میخوره و ندای امید... امید... چشمام رو باز میکنم....
نور مستقیم خورشید مثل تیری وارد چشمم میشه، وادارم میکنه دوباره چشمام رو ببندم
اما اینبار صدای جمعیتی که دور و برم بودن رو واضح میشنوم...
یکی میگفت: حتما گرما زده شده، باز روش آب بریزید تا خنک بشه...
یکی دیگه میگفت: فکر کنم میخواست خودکشی کنه که رفته بود لبه ی پرتگاه...
و صدایی آشنا و دلگرم که درست از کنار سرم میشنیدم:
امید... امید...
خوبی؟!! چشماتو باز کن...
💢 ادامه دارد...
https://eitaa.com/ganj_penhan
گنج پنهان
خوب تمرینمون اینه که یه صفحه باز کنید و هر سوالی به ذهنتون می رسه بنویسید. ⁉️هر سوالی که از کودکی
چند تا سوالی که اعضای کانال فرستادن.
یعنی بقیه اعضا تا حالا براشون سوال پیش نیومده؟!🤔
سوالاتون رو بنویسین
در ادامه باهاشون کار داریم.👌
ما رو در چالش یافتن گنج درون همراهی کنین😊🌹
#در_جستجوی_گنج
🍃༺ @ganj_penhan ༻🍃
سلاااام
🍂🍁شب پاییزیتون گرم و پر از نور🍁🍂
خببب ببینم
داستانمون رو تا اینجا خوندین؟
با فراز و نشیب زندگی امید همراه شدین؟
یه خبر خوب براتون داریم☺️
تصمیم گرفتیم ان شاءالله داستان رو به صورت صوتی هم براتون آماده کنیم🤩
البته اگر خواهانش باشین😉
با شرکت تو این نظرسنجی چهارگزینه ای بهمون بگید👇
https://EitaaBot.ir/poll/9ki5q0?eitaafly
هدایت شده از هیئت عشاق المهدی (عج) _ قم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔘 | #شهادت_امام_رضا (ع)
🎤 | #حجت_الاسلام_یوسف_زاده
📝 | منیت، آفت خلقت!
⏯ | #سخنرانی
🏴 | هیئتعشاقالمهدی (عج)
https://eitaa.com/joinchat/1283916133C8fe431d47b
خب دوستان! 🌟
برای سوال پرسیدن یه سری مقدمات لازمه... 🤔
یعنی اگر تا حالا نتونستید سوال بنویسید یا سوالات کمی داشتید، دلیل داره... 🤷♀️
چند تا عامل یا مانع وجود داره که باید اون هارو حذف کنی تا بتونی سوال بنویسی. 😉
#در_جستجوی_گنج
🍃༺ @ganj_penhan ༻🍃