eitaa logo
قلم های بیدار
141 دنبال‌کننده
119 عکس
42 ویدیو
2 فایل
کانال شعر قلم های بیدار
مشاهده در ایتا
دانلود
مانده ام نام تو را ای سرِ از ظلم جدا بنویسم زکریا...بنویسم یحیی... چشم تاریخ در این برهه به کوچک ترهاست کربلا عرصه ی جولان علی اصغرهاست @ghalamhaye_bidar
(شعرخوانی و نمایش و تحلیل شاعرانه ی فیلم های کوتاه جشنواره عمّار) در: 🚩 با اجرای ⏰ سه شنبه 23 بهمن از ساعت 17 🏠 میدان انقلاب، خیابان کمال اسماعیل، بعد از سه راه پاسداران، کوچه شماره 4، ساختمان نیکان، طبقه آخر، سالن شهید آوینی @ghalamhaye_bidar
"از انقلاب" از سر نوشته ایم و سراسر نوشته ایم از قصه های غصه، مکرر نوشته ایم گاهی به گوش بسته ی دیوار گفته ایم گاهی گلایه ای شد و بر در نوشته ایم هر بار خنجری شد و بر پشتمان نشست گاهی اگر ز داغ برادر نوشته ایم زخم زبان زدند، اگر همزبان شدیم سنگی زدند، اگر ز کبوتر نوشته ایم شاید گناه ماست برادر، که بعد تو از شعر و شور حادثه، کمتر نوشته ایم ... ای دین فروش ها که به آدم نمیخورید بر سفره ای نشسته ولی کم نمیخورید شرم از خدا و خون شهیدان نمی کنید بر سفره های خالی ما غم نمیخورید آتش به جانتان که در آتش نشسته ایم حتی به درد چوب جهنم نمیخورید گیرم به دست، جام مطلا گرفته اید جز خون خلق، قدر مسلم نمیخورید امروز گرچه روز شما ابن سعدهاست اما ز نان گندم ری هم نمیخورید ... از انقلاب، خار و خسان را الک کنید فصل سقیفه است، علی را کمک کنید این کوچه ها هنوز پر از بغض فاطمه است فکری به حال غصب زمین فدک کنید این کیسه ی علی است که در کوچه مانده است بر گرده ی شماست، که نان و نمک کنید نوکیسه های آل زبیر آرمیده اند یعنی به دست، آهن تفتیده حک کنید گر برجهای سبز، در اندیشه ی شماست باید به شیعه بودن خود نیز شک کنید @ghalamhaye_bidar
نمایش و گفتگوی شاعرانه پیرامون چهار فیلم کوتاه با حضور شاعران جوان در اولین جلسه انجمن نارنج سه شنبه 23 بهمن 1397 @ghalamhaye_bidar
♦️ما را بکشید زنده تر می گردیم... ترانه برای شهدای حمله تروریستی زاهدان برای اجرای سرود در روز تشییع از بهترین اثر توسط تقدیر به عمل خواهد آمد @ghalamhayebidar
برای شهدای حادثه تروریستی شرق کشور خصوصا شهید بزرگوار گمون کرده بودم دلم عاشقه نشون دادی اما که عاشق تری یقیناً شهادت برازنده ته یقیناً تو این راه، لایق تری سلام ای مسافر! چه زود اومدی ولی در لباس شهیدان چرا؟ میگن کربلا غربِ ایرانه، پس تو برگشتی از شرق ایران چرا؟ چه رفتن چه برگشتنی داشتی چرا رفته بودی؟ چرا اومدی؟ تو جات آسمونه عزیز دلم آهای کربلایی! کجا اومدی؟ بنامون جدایی نبود از ازل چطوری بسازم با دلتنگیام خودت حق بده گوش تابوتت و چطوری بزارم روی شونه هام دلت قرص باشه، پس از رفتنِت هنوزم واسه عاشقی یار هست نیفتاده روی زمین پرچمت هنوزم تو ایران علمدار هست @ghalamhaye_bidar
سی ماه شب افروز با مژده نوروز سی مرغِ پریده تا قاف رسیده سی عاشق آگاه سی نصرُ من الله سی آیه سجّیل سی طیراً ابابیل سی شمع سبک بال تبریکِ "چهل سال" سی خوش قد و قامت فرمانده سلامت...
"ربّنای غیرت" شکوفه ها که پر از عطر عید می رویند به خیر مقدم سال جدید می رویند بهار می رسد و سبزه های چشم به راه به شوق سفره ی تحویل عید می رویند قنوت شاخه پر از ربنای غیرت کیست؟ که برگ ها مست از یا مجید می رویند به رستخیز بیاندیش، این تجلی اوست که یک به یک گلدان ها: سعید می رویند به لاله های پر از خون نگاه کن! انگار به جلوه خوانی "حبل الورید" می رویند شکوفه ها شهدای غریب در کفنند که اینچنین سرخند و سپید می رویند از آب و آتش، این باغ را مترسانید درخت ها همه اینجا شهید می رویند @ghalamhaye_bidar
مگر نه خواه‌ و نخواه ای عزیز! باید مُرد؟ ببین که مرگِ به عزت کجای زندگی است سعادتی ست شهادت ، شهید می فهمد، جهان بدون شهادت نه جای زندگی است... @ghalamhaye_bidar
"خَم به ابرو" پر از خونِ چشمای زاینده رود اگه دیدی این روزها جاریه قراره که تازه شهیدا بیان تنش زخمیِ زخمشَم کاریه دل من که اسفندِ رو آتیشه دل مادرای شهید پس چیه میگن مادرش خم به ابرو نداشت اگه معجزه نیس بگید پس چیه شنیدم که یارای خرّازی ان گلستانُ باید چراغون کنیم همه شهر امنُ امانه بیاین به لبخندشون شهرُ مهمون کنیم تو میدونی ای پاسدارِ شهید که ابرای بهمن پر از صاعقه ان اگه باروناش مهربونه با شهر ولی رعد و برقاش بی سابقه ان بیا تا صحیفه بخونیم با هم دعایی واسه مرزبانانمون خدا، مرزبانای ما عاشقن نگهداری کن از نگهبانمون @ghalamhaye_bidar
بی خواب ترینیم و سحر میگردیم در سنگ ترین کوه و کمر میگردیم آتش بزنیدمان خبر میگردیم ما را بکشید زنده تر میگردیم @ghalamhaye_bidar
"نانش گرم و آبش سرد" عمری به فکر مردمان شهر بودی اما کسی حالا به فکر مادرت نیست آسوده باش ای مرد، از امشب که دیگر حرف و حدیث هیچکس پشت سرت نیست همسایه هایی که همیشه رسمشان بود در طعنه ها از یکدگر سبقت بگیرند حالا می آیند آخر هفته سراغت تا از مزارت هم شده، حاجت بگیرند! هربار از تکرار تهمت ها دلت سوخت گفتی که باید مَرد، اهل درد باشد رفتی که آنکس هم که بیزار است از تو در خانه نانش گرم و آبش سرد باشد! تو اهل بالا بودی از آغاز ای مرد حیف است به پایین حواست بوده باشد این زخمهای بی محابایی که خوردی شاید همان نان لباست بوده باشد! با این همه در اوج خواهد ماند نامت آنگونه که در آسمان شب، ستاره ای سبزپوشِ روسفیدِ خفته در خون تو پرچم ایرانی اما پاره پاره @ghalamhaye_bidar
عمری به فکر مردمان شهر بودی اما کسی حالا به فکر مادرت نیست آسوده باش ای مرد، از امشب که دیگر حرف و حدیث هیچکس پشت سرت نیست... @ghalamhaye_bidar
"شهیدستان" باز هم هجرت پرستوها کوچه ها، شهرها ،گذرها سرخ بوی سیبی ز جاده می آید باز تیتر همه خبرها سرخ ملت از داغهای پی در پی همچو فولاد آبدیده شده تا که دستان شومت ای دشمن سالها از وطن بریده شده کینه هاتان شده چهل ساله تلخ شد مزه دهانهاتان کینه ها تیر شد فرود آمد مرگ بر چله کمانهاتان! گر چه از خون مرزبانانت لاله کاریست مرزهای تو "کشورم ای شکوه پابرجا" میشود باز جان فدای تو ای عزادار تلخکامی ها خطه سرخ رستم دستان صبح موعود میرسد از راه صبر کن صبر ای شهیدستان @ghalamhaye_bidar
بندهایی از ترانه های سروده شده برای تو‌و دنیا همیشه یه جاهایی هست که میشه ازش تا خدا پر کشید یه جایی که از حرمت پاک اون میشه عطر و بوی خدا رو شنید اونا که برای وطن جون دادن باید بوسه زد خاک پاهاشونو باید تا ابد تا همیشه گذاشت روی قلب تاریخ ، عکساشونو... با خونشون فریاد کردن "العجل" رو لبیک گفتن دعوت "خیرالعمل" رو ما که نفهمیدیم "احلی من عسل" رو تنها شهیدامون ازش سر درمیارن حالا پلاکای شهیدا گردن ماست سنگر که خالی نیست، سنگر مدفن ماست حالا دیگه رخت شهادت بر تن ماست رختی که از جسم شهیدا درمیارن... تو ولی همنشین اربابی مگه میشه حسین رو ول کرد مگه میشه تو کربلا بود و واسه رفتن به جنگ دل دل کرد ای شهیدِ رفیقِ همسفرم کربلا رفتی التماس دعا قول میدم پسر بزرگ کنم مثل باباش فدایی زهرا... خیلی ممنون که نذاشتید دستی رنگ آبیُ روو نقشه گِل کنه خیلی ممنون که نذاشتید هیچکی سر مرز خونه‌مون دوئل کنه اتوبوسی که به آسمون رسید پر عاشقای با شهامته کی می‌گه نشد به مقصد برسید؟ مقصد ستاره‌ها شهادته... از قفس پر زدی و فهمیدی عاشقی دردیه که چاره داره این زمینه که خشک و کوچیکه اسمون جا برا ستاره داره اگه مجنونه... میرسه اخر گرچه این راه بی کران باشه یار اگه کربلاست می تونه جای دیدار زاهدان باشه... @ghalamhaye_bidar
"سیمرغ وار" باز جاری شد به اقیانوس رود دیگری چشم وا کن بنگری کشف و شهود دیگری از بلندی های دنیا رد شده، سیمرغ وار بر فراز قاف می بینم صعود دیگری با شهادت، مرگ آغاز حیات آدمی ست زندگانی یافته در او نمود دیگری چون سپندی بین آتش سوخته، تا اینکه ما در امان باشیم از چشم حسود دیگری ترس دشمن از وجود مردهایی مثل اوست که چنین از پشت آمد بی وجود دیگری همسرش هنگام رفتن بر دلش افتاده بود: نیست بعد از این خداحافظ، درود دیگری! @ghalamhaye_bidar
"رزق اگر باشد شهادت" سینه ها با سوختن، ارزنده تر خواهند شد شمع ها در عمق شب، تابنده تر خواهند شد امتیاز ماست‌‌ مُردن! می کُشند و غافلند دم به دم با مرگِ ما بازنده تر خواهند شد سنگ اگر هم صحبت آیینه های ما شود ما زبان هامان از این بُرّنده تر خواهند شد چون‌جواب صخره تکراری ست، پرسش های موج بعد از این از صخره ها کوبنده تر خواهند شد چشم هایی که پی میراث ما افتاده اند منتظر باشند! در آینده، تر خواهند شد! اهل دنیا را خیال مرگ حتی می کُشد عاشقان با مرگ اما زنده تر خواهند شد ای شهادت! دست خونین بر سر و رومان بکش! تحفه ها، تزیین شده، زیبنده تر خواهند شد رزق اگر باشد شهادت، شام با تهران یکی ست بی تفاوت ها فقط شرمنده تر خواهند شد! @ghalamhaye_budar
اهل دنیا را خیال مرگ حتی می کُشد عاشقان با مرگ اما زنده تر خواهند شد رزق اگر باشد شهادت، شام با تهران یکی ست بی تفاوت ها فقط شرمنده تر خواهند شد... @ghalamhaye_bidar
"بیست و هفت مجنون" َهر صبحگاهی پای این پرچم اونایی که عمری خبر دارن در روزهای حادثه بی شک جنگاورن ، سرباز و سردارن این پرچم بر روی تابوتا داره برای ما پیامی رو میخواد بگه یادش نخواهد رفت شور سلامای نظامی رو در "هفت" وادی جنون مردا بین "دو" راهی جا نمیمونن یک روز هفتادو دوتا عاشق یک روز بیست و هفت مجنونن جاری تر از زاینده رود امروز اشکای مادرها و همسر هاس جاری تر از اینها فقط خونه خونی که در رگهای باور هاس تصویرتون تو قاب این چشما داره به ما راه و نشون میده سخته ولی فعلا خداحافظ پرچم براتون دس تکون میده @ghalamhaye_bidar
🌹به روز واقعه تابوت ما ز سرو کنید که می رویم به داغ بلند بالایی @ghalamhaye_bidar
"خون چهل سالگی" برقامت باغ تو اگر تیشه می آید صد سرو جوان باز از این ریشه می آید دیده ست سیاووش تو را دشنه به پهلو سیمرغ سراسیمه بر این بیشه می آید رعدست و یا تیغ سواری که ستم سوز برفرق شغادان ستم پیشه می آید ای چله نشینان خدا، گوش به چاووش! شب خوانی این باغ پس از تیشه می آید می بینم از این پنجره آن تیغ به کف را خونخواه ترک خورده ترین شیشه می آید این زمزمه ی خون چهل سالگی توست این برگ و بر از سرخی اندیشه می آید @ghalamhaye_bidar
🌹توصیفی از حماسه ی امروز مردم اصفهان همه چیز روح داشت ؛ طراوت داشت ؛ رنگ داشت. همه چیز در حرکت بود. و ما راه افتادیم. تصورمان این بود که مراسم، شبیه تشییع های دیگر شهداست ؛ تجمعی به اندازه ی میدان امام که فقط ایندفعه از میدان بزرگمهر آغاز می‌شود. با همین تصور، آرام آرام به سمت ایستگاه اتوبوس های تندرو حرکت کردیم تا این چند ایستگاه را در عرض چند دقیقه طی کنیم و به میدان برسیم. اما واقعیت چیز دیگری بود: مردم از همان ایستگاه های بی.آر.تی استقبال از شهیدان را آغاز کرده بودند! از شدت جمعیت نتوانستیم سوار اتوبوس اول بشویم و با اتوبوس بعدی هم نتوانستیم مسیر را تا محل تجمع ادامه بدهیم. به ناچار جایی در میانه ی راه پیاده شدیم تا آن ترافیک سنگین، بیش از این میان ما و بهشتِ پیشِ رویمان حائل نشود. و هنوز همه چیز رنگ داشت…و در حرکت بود. در میدان بزرگمهر عطر گل های محمدی نمی‌آمد اما مردم همه انگار، عطر گل‌هایی را استشمام می‌کردند! مردم گاهی اشک می‌ریختند، گاهی شعار می‌دادند، گاهی سر می‌کشیدند تا ماشین حمل پیکر شهدا را ببینند. همه چیز روح داشت، طروات داشت و خبری از نگاه های خسته نبود، و اخم‌ها فقط موقع شعار مرگ بر آمریکا، گره می‌خوردند. با معطلی بسیار و بعد از اتمام سخنرانی هایی که به گوش ما عقبی‌ها نامفهوم می‌نمود، بالاخره مراسم تشییع آغاز شد ؛ نمی‌شود دلِ یک جماعت -که به قدر یک دریاست- بخواهد جاری بشود و طوفان به پا کند و تو بتوانی نگهش داری. پس حرکت کردیم. حرکت کردیم و این پیاده روی، هر چه به گلستان شهدا می‌رسید، اربعینی‌تر می‌شد. مردم با محبت به هم نگاه می‌کردند. بزرگترها به کوچکترها آبنبات می‌دادند و رهگذرها حتی اگر گوشه ی لباس هایشان به هم می‌خورد، از هم حلالیت می‌طلبیدند ؛ و کسی چیزی نمی‌خورد که مبادا دیگری ببینید و هوس کند و نتواند تهیه کند. سعی میان صفا بود و مروه ؛ این بار با 27 اسماعیل که بارها در این مسیر به دور تابوتشان طواف کردیم. به گلستان که رسیدیم، خورشید از یک طرف سر کشیده بود تا مراسم را ببیند، هلال کمرنگ ماه از یک طرف ؛ روضه خان می‌خواند و ما، با هر لباس و فکر و سلیقه‌ای، اشک می‌ریختیم. و گلستان، به سادگی راهی برای ورود نداشت. با خودم فکر کردم: رویش های این انقلاب، همین جمعیت‌اند. همین ما که وقتی زمانش برسد، همه ی تفاوت ها را ندیده می‌گیریم و در یگانه ترین وجه مشترکمان به وحدت می‌رسیم. و یگانه ترین وجه مشترک ما سرخی پرچم است، که همرنگ خون شهداست…🌹 ۲۷ بهمن ۱۳۹۷ @ghalamhaye_bidar
"عهد محکم" آزموده طاقت ما را غمی دیگر خون ما، امضای عهد محکمی دیگر شاهنامه آخرش خوب است و می آید از پی هر رستم ما رستمی دیگر در نگاه ما که از رفتن نمی مانیم جاده زیباتر شد از پیچ و خمی دیگر عالمی بر ما هجوم آرند اگر، غم نیست ما که یاری می‌شویم از عالمی دیگر صبح نزدیک است، نزدیک است، نزدیک است شستشو کن چشم را با شبنمی دیگر صبح نزدیک است محکم تر قدم بردار می رسیم ای همسفر، تنها کمی دیگر... @erfanpoor @ghalamhaye_bidar
🔺 عزیمت شاعران انجمن نارنج به تهران برای شرکت در شب شعر برگزار شده توسط سازمان فرهنگی هنری اوج ⏱ سه شنبه 30 بهمن ساعت ده صبح و برگشت ساعت هشت شب 🔷 ظرفیت محدود @ghalamhayebidar @ghalamhaye_bidar
با اشک راهی می کنم دار و ندارم را انگار دنیا می برد ایل و تبارم را پروانه ها هرگز نمی میرند ، می سازند با سوختن بالی پر از نقش و نگارم را... @ghalamhaye_bidar