eitaa logo
📚📖 مطالعه
71 دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
1هزار ویدیو
83 فایل
﷽ 📖 بهانه ای برای مطالعه و شنیدن . . . 📚 توفیق باشه هر روز صفحاتی از کتاب های استاد شهید مطهری را مطالعه خواهیم کرد... و برخی کتاب های دیگر ... https://eitaa.com/ghararemotalee/3627 در صورت تمایل عضو کانال اصلی شوید. @Mabaheeth
مشاهده در ایتا
دانلود
📄 ... برترين فرماندهان لشکر نزد تو بايد کسانى باشند که در کمک به سپاهيان بيش از همه مواسات کنند و از امکانات خود بيشتر به آنان کمک نمايند، به اندازه اى که هم نفرات سربازان و هم کسانى که تحت تکفّل آنها هستند به خوبى اداره شوند; به گونه اى که همه آنها به يک چيز بينديشند و آن جهاد با دشمن است؛ زيرا محبّت و مهربانى تو به آنان قلب هايشان را به تو متوجه مى سازد. (بدان) برترين چيزى که موجب روشنايى چشم زمامداران مى شود برقرارى در همه بلاد و آشکار شدن علاقه و محبّت رعايا به آنهاست و محبّت و علاقه رعايا نسبت به آنها جز با پاکى دل هايشان (و بر طرف شدن هرگونه سوء ظن به زمامداران) آشکار نمى شود و خيرخواهى آنها در صورتى کاملاً مفيد واقع مى شود که با ميل خود گرداگرد زمامداران جمع شوند و حکومتِ آنها بر ايشان سنگين نباشد و انتظارِ پايان گرفتن مدت حکومتشان را نکشند؛ بنابراين ميدان آرزوها را (براى زندگى) در برابر سپاهت وسعت بخش (و نيازهاى آنها را از اين نظر تأمين کن) پيوسته آنها را تشويق نما و پياپى کارهاى مهمى را که افرادى از آنها انجام داده اند برشمار؛ زيرا يادآورىِ کارهاى نيکِ آنها افراد شجاعشان را به فعاليتِ بيشتر وامى دارد و کم کاران را به کار تشويق مى کند. ان شاءالله. سپس بايد ارزش زحمات هر يک را به دقت بشناسى و هرگز کار خوب کسى را به ديگرى نسبت ندهى و ارزش خدمت او را کمتر از آنچه هست به حساب نياورى. مبادا شخصيت کسى موجب اين شود که کار کوچکش را بزرگ بشمارى و يا کوچکىِ مقام کسى سبب گردد که خدمت پر ارجش را ناچيز به حساب آورى. ╭────๛- - - - - ┅╮ │📱 @Mabaheeth ╰───────────
۱۳/۱ ... برترین فرماندهان لشکر امام(علیه السلام) در این بخش از عهدنامه به دنبال توصیه هایى که براى انتخاب فرماندهانِ لشکر در بخش سابق نموده بود، به سراغ اهتمام به امر سپاه و لشکر مى رود و به مالک توصیه مى کند فرماندهانى انتخاب کن که به امور لشکر بهتر رسیدگى کنند. مى فرماید: «برترین فرماندهان لشکر نزد تو باید کسانى باشند که در کمک به سپاهیان بیش از همه مواسات کنند و از امکانات خود بیشتر به آنان کمک نمایند، به اندازه اى که هم نفرات سربازان و هم کسانى که تحت تکفّل آنها هستند به خوبى اداره شوند; به گونه اى که همه آنها به یک چیز بیندیشند و آن جهاد با دشمن است»; (وَ لْیَکُنْ آثَرُ(۱) رُءُوسِ جُنْدِکَ عِنْدَکَ مَنْ وَاسَاهُمْ فِی مَعُونَتِهِ، وَ أَفْضَلَ عَلَیْهِمْ مِنْ جِدَتِهِ(۲)، بِمَا یَسَعُهُمْ وَ یَسَعُ مَنْ وَرَاءَهُمْ مِنْ خُلُوفِ(۳) أَهْلِیهِمْ، حَتَّى یَکُونَ هَمُّهُمْ هَمّاً وَاحِداً فِی جِهَادِ الْعَدُوِّ). در دنیاى امروز رابطه میان فرماندهان لشکر و افراد یگان ها روابطى خشک و به اصطلاح «نظامى» است نه عاطفى; روابطى که غالباً بر محور جریمه و مجازات و بازداشت و تهدید دور مى زند؛ در حالى که امام، چهارده قرن پیش تأکید فرموده که روابط باید عاطفى باشد و باید فرماندهان مشکلاتِ افراد سپاه و حتى مشکلات خانواده هاى آنها را در نظر بگیرند و به اندازه کافى زندگى آنها را تأمین کنند تا هنگامى که به میدان جهاد گام مى نهند تنها به فکر نبرد با دشمن باشند نه غیر آن. بدیهى است چنین لشکرى به پیروزى نزدیک تر است. هرگاه نفرات لشکر یک چشم به سوى میدان دوخته باشند و با چشم دیگر به پشت سر به خانواده و فرزند خویش نگاه کنند و نگران آنها باشند اراده و عزمشان براى جنگیدن با دشمن سُست مى شود. جالب اینکه امام(علیه السلام) در زندگى شخصى خود حدّاکثر زهد را رعایت مى کند و حتى به فرمانداران و فرماندهان نیز این توصیه را دارد که شرح آن در نامه امام به عثمان بن حنیف گذشت; ولى به گروه هایى که تحت کفالت او هستند توصیه گشایش زندگى در حد معقول دارد. آن گاه امام(علیه السلام) در مقام بیان علت براى این دستور بر آمده مى فرماید: «زیرا محبّت و مهربانى تو به آنان قلب هایشان را به تو متوجه مى سازد»; (فَإِنَّ عَطْفَکَ عَلَیْهِمْ یَعْطِفُ قُلُوبَهُمْ عَلَیْکَ). با توجّه به اینکه بر حسب ظاهرِ عبارت ضمیر در «عَلَیْهِم» و «قُلُوبَهُم» به افراد سپاه بر مى گردد مفهوم کلام چنین مى شود: هنگامى که تو از طریق فرماندهان لشکر به لشکر محبّت کنى، لشکریان از صمیم دل تو را دوست مى دارند و وفادار خواهند بود.(۴) آن گاه امام(علیه السلام) در ادامه این سخن به نکته مهمى اشاره مى کند که سبب بقاى دولت ها، حکومت ها و مدیریت هاست. مى فرماید: «(بدان) برترین چیزى که موجب روشنایى چشم زمامداران مى شود برقرارى در همه بلاد و آشکار شدن علاقه و محبّت رعایا به آنهاست»; (وَ إِنَّ أَفْضَلَ قُرَّةِ عَیْنِ الْوُلاَةِ اسْتِقَامَةُ الْعَدْلِ فِی الْبِلاَدِ، وَ ظُهُورُ مَوَدَّةِ الرَّعِیَّةِ). اشاره به اینکه گسترش عدل و داد سبب پیوند عاطفى میان مردم و زمامداران مى شود که بهترین وسیله براى حفظ حکومت است. سپس به عوامل ظهور مودّت و محبّت مردم اشاره کرده مى فرماید: «محبّت و علاقه رعایا به آنها جز با پاکى دل هایشان (و برطرف شدن هرگونه سوء ظن به زمامداران) آشکار نمى شود»; (و إِنَّهُ لاَ تَظْهَرُ مَوَدَّتُهُمْ إِلاَّ بِسَلاَمَةِ صُدُورِهِمْ). سلامتِ صدور اشاره به خوش بینى و نفى هر گونه کینه و عداوت است. بدیهى است که اگر رعایا به اعمال زمامداران خوش بین باشند و هیچ گونه کینه و عداوتى از آنان به دل نگیرند محبّت و وفادارى آنان به حکومت آشکار مى گردد. این تعبیر ممکن است اشاره به این باشد که بسیارى از مردم به حکم اجبار و خوف و ترس، ممکن است ثناخوان زمامداران باشند در حالى که سلامتِ صدور ندارند. مودت واقعى زمانى ظاهر و آشکار مى شود که دل هاى آنها به زمامداران علاقه مند باشد. در ادامه مى افزاید: «خیرخواهى آنها در صورتى کاملا مفید واقع مى شود که با میل خود گِرداگرد زمامداران جمع شوند و حکومتِ آنها بر ایشان سنگین نباشد و انتظارِ پایان گرفتن مدت حکومتشان را نکشند»; (وَ لاَ تَصِحُّ نَصِیحَتُهُمْ إِلاَّ بِحِیطَتِهِمْ عَلَى وُلاَةِ الاُْمُورِ، وَ قِلَّةِ اسْتِثْقَالِ(۵) دُوَلِهِمْ، وَ تَرْک اسْتِبْطَاءِ(۶) انْقِطَاعِ مُدَّتِهِمْ).
۱۳/۲ ... جالب اینکه امام براى دوام و بقاى حکومت ها روى مسأله قدرت ظاهرى و تسلّط لشکر و نیروى انتظامى و اطلاعاتى بر مردم تکیه نمى کند؛ بلکه تمام تکیه اش بر دل هاى مردم و جنبه هاى عاطفى آنان است و راه جلب محبّت آنان را نیز به خوبى نشان مى هد. در حالى که در گذشته و حتى دنیاى امروز بسیارى از حکومت ها بقاى خود را در گروى سلطه ظاهرى بر مردم مى شمرند و غالباً دیده ایم مردمِ ناراضى، با فراهم آمدن فرصت بر ضد آنها قیام کرده اند و طومار قدرتشان را در هم پیچیده اند. در شرح نهج البلاغه مرحوم علاّمه شوشترى آمده است که «زهرى» مى گوید: «روزى وارد بر عمر بن عبدالعزیز شدم. در همان اثنا که من نزد او بودم نامه اى از یکى از فرماندارانش به او رسید که مضمونش این بود که شهر او نیاز به تعمیر و مرمت دارد. من به او گفتم: اتفاقاً یکى از فرمانداران على(علیه السلام) شبیه این نامه را به آن حضرت نوشته بود و امام در پاسخ او نوشت: «أمّا بَعْدُ، فَحَصِّنْها بِالْعَدْلِ وَ نَقِّ طُرُقَها مِنَ الْجَوْرِ; بعد از حمد و ثناى الهى شهر خود را با عدالت محکم کن و جاده هایش را از ظلم و جور پاک گردان» با شنیدن این سخن، عمر بن عبدالعزیز همان را در پاسخ فرماندارش نوشت.(۷) سپس امام(علیه السلام) در مورد تشویق هاى مادى مى فرماید: «بنابراین میدان آرزوها را (براى زندگى) در برابر سپاهت وسعت بخش (و نیازهاى آنها را از این نظر تأمین کن)»; (فَافْسَحْ فِی آمَالِهِمْ(۸)). آمال (آرزوها) مفهوم وسیعى دارد که شامل تمام نیازهاى ضرورى و رفاهى مى شود. بدیهى است اگر فرماندهان لشکر و سپاهیان فکرشان از ناحیه تأمین زندگى راحت نباشد کارآیى آنها در میدان نبرد کم مى شود. امام(علیه السلام) در ادامه این سخن به تشویق هاى روانى پرداخته مى فرماید: «پیوسته آنها را تشویق نما و پیاپى کارهاى مهمى را که افرادى از آنها انجام داده اند برشمار؛ زیرا یادآورىِ کارهاى نیکِ آنها افراد شجاعشان را به فعالیتِ بیشتر وامى دارد و کم کاران را به کار تشویق مى کند. ان شاء الله»; (وَ وَاصِلْ فِی حُسْنِ الثَّنَاءِ عَلَیْهِمْ، وَ تَعْدِیدِ مَا أَبْلَى ذَوُو الْبَلاَءِ(۹) مِنْهُمْ فَإِنَّ کَثْرَةَ الذِّکْرِ لِحُسْنِ أَفْعَالِهِمْ تَهُزُّ(۱۰) الشُّجَاعَ وَ تُحَرِّضُ(۱۱) النَّاکِلَ(۱۲) إِنْ شَاءَ اللهُ). به یقین مسأله تشویق افراد لایق و پرکار همیشه براى پیشرفت کارهاى اجتماعى مؤثر بوده و هست و مخصوصاً در دنیاى امروز بسیار به آن اهمّیّت داده مى شود. 🏅🎖انتخاب استاد نمونه، صنعتگر نمونه، کشاورز نمونه و فرماندهان نمونه و دادن لوح سپاس و جایزه هاى بزرگ و عنوان کردن نام آنها در رسانه ها در همین راستا صورت مى گیرد. 👏 شایان توجّه اینکه این تشویق ها ـ چنان که امام در گفتار بالا اشاره فرموده ـ اثر مضاعف دارد; از یک سو افراد لایق را به کار وامى دارد و از سوى دیگر افراد سُست و کم کار که خود را در آن میان سر شکسته مى بینند به فکر تغییر مسیر مى اندازد.
۱۳/۳ ... آن گاه امام(علیه السلام) در ادامه این سخن ـ یعنى مسأله تشویق ها ـ به توضیح بیشترى در این زمینه پرداخته مى فرماید: «سپس باید ارزش زحمات هر یک را به دقت بشناسى و هرگز کار خوب کسى را به دیگرى نسبت ندهى و ارزش خدمت او را کمتر از آنچه هست به حساب نیاورى»; (ثُمَّ اعْرِفْ لِکُلِّ امْرِئ مِنْهُمْ مَا أَبْلَى، وَ لاَ تَضُمَّنَّ(۱۳) بَلاَءَ امْرِئ إِلَى غَیْرِهِ، وَ لاَ تُقَصِّرَنَّ بِهِ دُونَ غَایَةِ بَلاَئِهِ) ← امام در این سه جمله که هر یک به نکته خاصى اشاره دارد و در عین حال مکمّل یکدیگر است تأکید مى کند که مالک کاملاً مراقب باشد و ارزش زحمات نفرات زیر دست را بشناسد و اگر کسى انجام دهنده اصلى کار مهمى بوده آن را به حسابِ او بگذارند به علاوه نه تنها خادم اصلى را بشناسند، بلکه دقیقاً میزان خدمت او نیز ارزیابى شود. آن گاه دو دستور دیگر در تکمیل این دستورات بیان مى کند و مى فرماید: «مبادا شخصیت کسى موجب این شود که کار کوچکش را بزرگ بشمارى و یا کوچکى مقام کسى سبب گردد که خدمت پر ارجش را ناچیز به حساب آورى»; (وَ لاَ یَدْعُوَنَّکَ شَرَفُ امْرِئ إِلَى أَنْ تُعْظِمَ مِنْ بَلاَئِهِ مَا کَانَ صَغِیراً وَ لاَ ضَعَةُ امْرِئ إِلَى أَنْ تَسْتَصْغِرَ مِنْ بَلاَئِهِ مَا کَانَ عَظِیماً). به تعبیر دیگر نخست به عمل نگاه کن سپس به شخص عامل. به عکس آنچه در میان اکثر مردم معمول است که نخست به عمل کننده نگاه مى کنند آن گاه به عمل و همین امر سبب مى شود در ارزیابىِ اعمال اشخاص گرفتار اشتباه و خطأ شوند. شایان توجّه است که امام در مجموع این بخش از عهدنامه خود نخست از صفات برجسته اى که در فرماندهان لشکر است دم مى زند و بعد توصیه هاى لازم درباره افراد لشکر دارد و به دنبال آن سخن از عموم رعایا به میان آورده و در پایان بار دیگر از مسائل مربوط به تشویق فرماندهان لشکر سخن مى راند و توصیه هاى مؤکدى به آن دارد. بنابراین چنین به نظر مى رسد که امام در لابه لاى بحث هاى مربوط به فرماندهان و لشکریان به صورت جمله معترضه از تمام توده هاى مردم و خیرخواهى براى آنان سخن گفته است.
۱۳/۴ ... ____________ پاورقی : ۱ . «آثَر» در اينجا صيغه افعل تفضيل است و به معناى برترين آمده، از ريشه «ايثار» به معناى برترى دادن ديگرى است. ۲ . «جِدَة» به معناى توانايى مالى است. اين واژه مصدر و از ريشه «وجود» گرفته شده است. ۳ . «خُلُوف» جمع «خَلْف» به معناى بازماندگانى است که انسان به هنگام سفر از خود در وطن مى گذارد و معمولاً به زنان و فرزندان کوچک و افراد ناتوان اطلاق مى شود. ۴ . با توجّه به اينکه سخن از رابطه عاطفى فرماندهان لشکر با لشکر بود نه از رابطه مالک و افراد لشکر، لذا در مرجع ضماير بالا نوعى ناهماهنگى به نظر مى رسد; ولى اگر به اين واقعيت توجّه کنيم که مرحوم سيّد رضى جمله هايى را در اين وسط حذف کرده همان جمله هايى که در کتاب تحف العقول و کتاب تمام نهج البلاغه آمده است، آن گاه معلوم مى شود امام قبل از اين جمله سفارشى به مالک درباره اهتمام به امور فرماندهان مى کند و مى گويد: «ثُمَّ وَاتِرْ إِعْلاَمَهُمْ ذَاتَ نَفْسِکَ في إِيثَارِهِمْ وَ التَّکْرِمَةِ لَهُمْ، وَ الاِرْصَادِ بِالتَّوْسِعَةِ وَ حَقِّقْ ذَلِکَ بِحُسْنِ الْفِعَالِ وَ الأَثَرِ وَ الْعَطْفِ فَإِنَّ عَطْفَکَ عَلَيْهِم». به همين جهت روشن مى شود که ضميرهاى جمع به فرماندهان بر مى گردد و سخن از رابطه آنها با مالک است (دقت کنيد). ۵ . «اسْتِثْقال» يعنى سنگين شمردن از ريشه «ثِقْل» گرفته شده است. ۶ . «استبطاء» به معناى کند شمردن از ريشه «بُطْء» بر وزن «قطب» به معناى کند بودن گرفته شده است. ۷ . شرح نهج البلاغه علاّمه شوشترى،ج۸، ص۵۳۸. اين داستان در تاريخ يعقوبى، ج ۲، ص ۳۰۶ آمده است. ۸ . گاه تصور مى شود که ضمير «آمالِهِم» و ضميرهاى جمع که بعد از آن آمده بايد به رعايا برگردد؛ زيرا قبلاً ضماير مشابهى بوده که تمام به آنها بازگشت مى کرده; ولى قراين موجود در عبارت (مانند واژه شجاع و ناکِل) نشان مى دهد که اين جمله ها بازگشتى است به مسائل مربوط به فرماندهان. اضافه بر اين مرحوم سيّد رضى به هنگام گزينش جمله ها، جمله اى در اين وسط بوده که آن را محذوف داشته در حالى که اين جمله بيانگر بازگشت اين توصيه ها به فرماندهان لشکر است. در تحف العقول بعد از ذکر جمله «انقِطاعِ مُدَّتِهِم» آمده است: «ثُمَّ لا تَکْلَنْ جُنُودَکَ إلى مَغْنَم وَزَعْتَهُ بَيْنَهُمْ». (تحف العقول، ص ۸۹). ۹ . «بلاء» معناى اصلى آن آزمايش کردن است که گاه به وسيله نعمت ها و گاه مصائب صورت مى گيرد و به همين جهت بلاء گاه به معناى نعمت و گاه به معناى مصيبت آمده است. در عبارت بالا اشاره به کارهاى قهرمانانه اى است که از لشکر صادر مى شود (اين واژه از ريشه «بَلى يَبْلو» است و واژه أبلى که در عبارات بالاست نيز از همين ماده گرفته شده است). ۱۰ . «تهزّ» از ريشه «هزّ» بر وزن «حظّ» به معناى جُنبش دادن و تحريک شديد است. ۱۱ . «تَحرّضْ» از ريشه «تحريض» به معناى برانگيزاندن و ترغيب کردن بر چيزى است. ۱۲ . «النّاکِل» به معناى انسان کم کار يا ترسو و عقب نشينى کننده است، از ريشه «نکول» به معناى ترسيدن و عقب نشينى کردن گرفته شده است. ۱۳ . «لاتضمّنّ» از ريشه «تضمّن» بر وزن «تعهد» به معناى در بر داشتن و شامل شدن چيزى است و در جمله بالا به اين اشاره دارد که نقاط قوت کسى را براى ديگرى قرار نده و ضميمه ديگرى مساز. ╭────๛- - - - - ┅╮ │📱 @Mabaheeth ╰───────────
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
| ۱۱ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🤔 سؤال : اينكه خداوند فقط‍‌ كار افراد با تقوى را مى‌پذيرد، سبب دلسردى و يأس افراد عادّى يا گناهكار نمى‌شود؟ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 💬 پاسخ : اولاً اينكه قرآن مى‌فرمايد: «إنّما يَتقبّل اللّه من المتّقين» ، تقوا درجاتى دارد. به همين دليل، كلمۀ ( أتقى‌ ) يعنى با تقواتر، در قرآن آمده است: «انّ‌ أكرمكم عند اللّه أتقاكم» و اكثر افراد عادّى و خلافكار هم مرحله‌اى از تقوى را دارا مى‌باشند و گرنه هيچ كار خيرى انجام نمى‌دادند و از هيچ گناهى دست برنمى‌داشتند. ثانياً اگر گفتند دولت فقط‍‌ فارغ التحصيلان دانشگاه را مى‌پذيرد، مراد آن است كه شرط‍‌ استخدام رسمى، فارغ التحصيل دانشگاه بودن است، نه اينكه ديگران حقّ‌ هيچ گونه كارى ندارند و يا اگر كارى انجام دهند، پاداششان ضايع مى‌شود. ثالثاً پذيرش عمل نيز درجاتى دارد: قبول عادّى، قبول شايسته، «بقبول حسن» و قبول برتر كه در دعا مى‌خوانيم: « و تقبّل باحسن قبولك» بنابراين، هركَس به مقدار تقوايى كه دارد كارش قبول مى‌شود. به همين دليل پاداش‌هاى قرآن نسبت به افراد و كارها و شرايط‍‌، متفاوت است؛ بعضى كارها پاداش دو برابر دارد: «ضِعفَين» بعضى كارها پاداش چند برابر دارد: «أضعافاً» بعضى كارها پاداش ده برابر دارد: «فله عَشرُ أمثالها» بعضى كارها پاداش هفتصد برابر دارد: «كمَثل حبَّة أنبَتَت سَبع سَنابِل فى كلّ‌ سُنبلَةٍ‌ مِأةُ‌ حَبّة» بعضى كارها پاداشى دارد كه هيچ كَس، جز خدا آن را نمى‌داند: «فلا تعلم نفس ما اخفى لهم» و اين تفاوت‌ها بر اساس تفاوت نيّت و نوع كار است. | ╭─────๛- - - 📖 ┅╮ │📚 @ghararemotalee │📱 @Mabaheeth ╰───────────
| ۱۲ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🤔 سؤال : بشر چه نيازى به كتاب آسمانى دارد؟ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 💬 پاسخ : تمام كارخانجات دنيا براى توليدات خود دفترچۀ راهنما تهيّه و در كنار محصولات به مشتريان ارائه مى‌دهند. اين دفترچه‌ها مشتريان را راهنمايى مى‌كند كه چگونه از آن كالا بهره‌مند شوند. نويسنده اين دفترچه‌ها كيست‌؟ آيا جز طراح و سازنده، فرد ديگرى صلاحيّت نوشتن آن را دارد؟ هرگز! ما نيز سازنده و آفريدگار داريم كه براى راهنمايى ما، دفترچه‌اى به نام نازل كرده است و ديگرى حق قانون‌گزارى بر خلاف آن را ندارد؛ زيرا فقط‍‌ سازنده مى‌داند كه چه ساخته و تنها اوست كه به تمام زوايا و ابعاد محصول خود آگاه است و راه بهره‌گيرى صحيح و آفات و موانع رشد آن را مى‌داند: «ألا يَعلم مَن خَلق و هو اللّطيفُ‌ الخَبير» كسانى كه به جاى به سراغ قوانين بشرى مى‌روند مانند كسانى هستند كه دفترچه راهنماى سازنده را كنار گذاشته و از ديگران نحوه استفاده از آن را مطالبه مى‌كنند. ╭─────๛- - - 📖 ┅╮ │📚 @ghararemotalee │📱 @Mabaheeth ╰───────────
| ۱۳ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🤔 سؤال : چه كنيم تا در دنيا راحت زندگى كنيم‌؟ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 💬 پاسخ : قرآن مى‌فرمايد: «لِكَيلا تَأسوا على‌ ما فاتكم و لا تفرحوا بما آتاكم» آن گونه باشيد كه اگر چيزى را از دست داديد، تأسّف نخوريد و اگر چيزى به شما دادند، شاد نشويد. راستى آيا مى‌شود انسان اينگونه متعادل باشد كه دادن‌ها و گرفتن‌ها در او اثرى نگذارد؟ كارمند بانك، يك روز مسئول دريافت پول💰 مردم مى‌شود و روز ديگر مسئول پرداخت پول 💵 به مردم مى‌شود. نه آن روزى كه پول مى‌گيرد خوشحال است و نه آن روزى كه مى‌پردازد، ناراحت؛ زيرا او مى‌داند هر دو روز، امانتدارى بيش نبوده است. مثالى ديگر: براى لاستيك تراكتور🚜، حركت در زمين هموار و غير هموار يكسان است، ولى براى لاستيك دوچرخه🚲، تفاوت دارد. نشستن و برخاستن يك گنجشك، روى شاخه گل🎋 اثر مى‌گذارد ولى روى درخت تنومند🌳، اثر چندانى ندارد. آرى، انسان‌هاى بزرگ به خاطر سعه صدرى كه دارند، مسايل جزئى در روح آنان اثر چندانى ندارد. عليه السلام ظهر عاشورا در برابر دهها تير كه به سويش رها شد و دهها داغى كه ديد، نمازِ با حال و خشوعى خواند، در حالى كه كوچك‌ترين حركت، ما را از يا خشوع باز مى‌دارد. ╭─────๛- - - 📖 ┅╮ │📚 @ghararemotalee │📱 @Mabaheeth ╰───────────
| ۱۴ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🤔 سؤال : چرا در اسلام، ارزش عمل به آن است و قبولى عمل به قصد قربت و اخلاص وابسته است‌؟ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 💬 پاسخ : در كارهاى دنيوى نيز ارزش كارها، به نيّت آنها بستگى دارد. به اين مثال‌ها توجّه كنيد: جرّاح و چاقوكش هر دو شكم پاره مى‌كنند؛ امّا كار جراح، خدمت است و كار چاقوكش جنايت. همين جرّاح مى‌تواند براى پول كار كند و مى‌تواند براى نجات يك انسان كار كند، هر كدام از اين هدف‌ها نيز ارزش مخصوص به خود دارد. مثالى ديگر: يك ليوان آب را به سه نفر عرضه مى‌كنيم؛ يكى نمى‌خورد، چون ميل ندارد، ديگرى نمى‌خورد چون قهر كرده است، سومى نمى‌خورد و مى‌گويد: نفر چهارم از من تشنه‌تر است، آب را به او بدهيد! اين سه نفر، در ننوشيدن آب يكسانند ولى به خاطر آن كه هدف‌هاى آنها متفاوت است، ارزش كارشان نيز تفاوت دارد. در اسكناس‌ها نخى است كه نشانۀ اصالت اسكناس و وسيله جدايى اسكناس اصلى از قلابى است، در عبادات نيز بايد ريسمانى محكم ميان بنده و خدا باشد كه همان قصد قربت و است. اگر آن نخ نباشد يا پاره شود، رابطه انسان با خدا قطع و عمل مقبول نيست. ╭─────๛- - - 📖 ┅╮ │📚 @ghararemotalee │📱 @Mabaheeth ╰───────────
| ۱۵ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🤔 سؤال : آيا پاداش ده برابر، براى انجام هركار نيك است‌؟ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 💬 پاسخ : قرآن مى‌فرمايد: «مَن جاءَ بالحَسنَة فلهُ‌ عَشر أمثالها» هر كَس كار شايسته‌اى بياورد، ده برابر پاداش دارد. آنچه مهم است آوردن كار شايسته به قيامت است، نه انجام آن در دنيا. رساندن جنس به مقصد ارزش دارد، ولى اگر جنسى را در وسط‍‌ راه از بين برديم، ارزشى ندارد. بسيارى از كارهاى به ظاهر نيك دچار آفاتى مى‌شود كه به مقصد نمى‌رسد: يا در آغاز، كار را با ريا و خودنمايى شروع مى‌كنيم و هدف الهى نداريم، يا در وسط‍‌ كار گرفتار و عُجب و خودخواهى مى‌شويم و يا بعد از انجام كار، گناهى مى‌كنيم و آثار آن را محو مى‌كنيم. گرچه در اين سه مورد كار شايسته انجام گرفته، ولى سالم به مقصد نرسيده است. لذا قرآن نمى‌فرمايد: هركَس كار شايسته انجام دهد ده برابر پاداش دارد، بلكه مى‌فرمايد: هر كَس كار شايستۀ خود را تا قيامت ، ده پاداش دارد. «مَن جاء بالحسنة» ╭─────๛- - - 📖 ┅╮ │📚 @ghararemotalee │📱 @Mabaheeth ╰───────────
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
| ۱۴ 📜 متن | ... وَ ارْدُدْ إِلَى اللهِ وَ رَسُولِهِ مَا یُضْلِعُکَ مِنَ الْخُطُوبِ، وَ یَشْتَبِهُ عَلَیْکَ مِنَ الاُْمُورِ فَقَدْ قَالَ اللهُ تَعَالَى لِقَوْم أَحَبَّ إِرْشَادَهُمْ: (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الاَْمْرِ مِنْکُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِی شَیْء فَرُدُّوهُ إِلَى اللهِ وَ الرَّسُولِ) فَالرَّدُّ إِلَى اللهِ الاَْخْذُ بِمُحْکَمِ کِتَابِهِ، وَ الرَّدُّ إِلَى الرَّسُولِ الاَْخْذُ بِسُنَّتِهِ الْجَامِعَةِ غَیْرِ الْمُفَرِّقَةِ. ╭─── │ 🌐 @Mabaheeth ╰──────────
🗞️ :
🗞️ ترجمه : 📄 ... امور مهمى که بر تو، سنگين مى شود و در کارهاى مختلف، مشتبه و پيچيده مى گردد به خدا و پيامبر بازگردان (و از گفته آنها براى کشف احکام کمک بگير). خداوند متعال به گروهى که دوست دارد آنها را ارشاد و راهنمايى کند چنين فرموده: اى کسانى که آورده ايد اطاعت کنيد خدا را و اطاعت کنيد پيامبر (خدا) و پيشوايان (معصوم) خود را و اگر در چيزى اختلاف کرديد آن را به خدا و رسولش ارجاع دهيد (و از آنها داورى بطلبيد). باز گرداندن به خدا به معناى تمسک جستن به کريم و گرفتن دستور از آيات محکمات آن است و بازگرداندن به پيامبر همان تمسّک به سنّت قطعى و مورد اتفاق آن حضرت است که اختلافى در آن نيست. ╭────๛- - - - - ┅╮ │📱 @Mabaheeth ╰───────────
راه حلّ مشکلات امام(علیه السلام) در این بخش از نامه به تبیین وظیفه مالک در مسائل مربوط به احکام شرع و به اصطلاح شبهات حکمیه مى پردازد و راه کشف احکام الهى را در مسائل مربوط به لشکر، جنگ و صلح و سایر مسائل مرتبط به حکومت به او نشان مى دهد و به اصطلاح او را به اجتهاد در احکام الهى با استفاده از منابع فرا مى خواند؛ زیرا حضرت چنین آمادگى را در او مى دید. مى فرماید: «امور مهمى که بر تو، سنگین مى شود و در کارهاى مختلف، مشتبه و پیچیده مى گردد به خدا و پیامبر بازگردان (و از گفته آنها براى کشف احکام کمک بگیر)»; (وَ ارْدُدْ إِلَى اللهِ وَ رَسُولِهِ مَا یُضْلِعُکَ مِنَ الْخُطُوبِ، وَ یَشْتَبِهُ عَلَیْکَ مِنَ الاُْمُورِ). آن گاه به آیه شریفه استناد مى کند و مى فرماید: «خداوند متعال به گروهى که دوست دارد آنها را ارشاد و راهنمایى کند چنین فرموده: اى کسانى که ایمان آورده اید اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید پیامبر (خدا) و پیشوایان (معصوم) خود را و اگر در چیزى اختلاف کردید آن را به خدا و رسولش ارجاع دهید (و از آنها داورى بطلبید)»; (فَقَدْ قَالَ اللهُ تَعَالَى لِقَوْم أَحَبَّ إِرْشَادَهُمْ (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الاَْمْرِ مِنْکُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِی شَیْء فَرُدُّوهُ إِلَى اللهِ وَ الرَّسُولِ)(۱)). سپس مى افزاید: «باز گرداندن به خدا به معناى تمسّک جُستن به و گرفتن دستور از آیات محکمات آن است و بازگرداندن به پیامبر همان تمسک به سنّت قطعى و مورد اتفاق آن حضرت است که اختلافى در آن نیست»; (فَالرَّدُّ إِلَى اللهِ الاَْخْذُ بِمُحْکَمِ کِتَابِهِ، وَ الرَّدُّ إِلَى الرَّسُولِ الاَْخْذُ بِسُنَّتِهِ الْجَامِعَةِ غَیْرِ الْمُفَرِّقَةِ). تعبیر به «ما یُضْلِعُکَ» با توجّه به اینکه «ضَلْع»; (بر وزن منع) در اصل به معناى بار سنگینى است که گاه انسان را به این سو و آن سو مایل مى کند، اشاره به این است که هر حکم مشکل و پیچیده اى پیش آمد باید از طریق مراجعه به کتاب و سنّت حل شود. تعبیر به «خُطُوب» جمع «خطب» (بر وزن ختم) به معناى کار مهم است، در برابر امور که به هر نوع کارى گفته مى شود. اشاره به اینکه هم در امور مهمه و هم در امور عادى هر کجا حکمش مشکل شد از نصوص کتاب و سنّت یا از عمومات و اطلاقات کمک بگیر. تعبیر به «أُولِى الأَمْر» به معناى صاحبان اختیار اشاره به پیشوایان معصوم است که در آن زمان مصداقش خود امام بود. تعبیر به «مُحْکَمُ کِتابِهِ» اشاره به محکمات آیات است که در مفهوم و تفسیر آن شک و تردیدى نیست. تعبیر به «سنّت جامعه غیر مفرّقه» اشاره به احادیث و سیره نبوى است که مورد قبول مسلمانان و مشهور در میان آنهاست و اخذ به آن سبب هیچ گونه اختلاف و تفرقه اى نمى شود. در اینجا این سؤال پیش مى آید که چرا امام(علیه السلام) از دلیل عقل و اجماع که دو دلیل قطعى از ادله چهارگانه فقه است سخنى به میان نیاورده است؟ پاسخ آن روشن است؛ زیرا کتاب و سنّت هم حجیت دلیل عقل را صریحاً بیان کرده و هم حجیت اجماع را; خواه اجماع را یک دلیل مستقل بدانیم و یا آن را به سنّت و کلام معصوم بازگردانیم. اولو الامر کیانند؟ درباره تفسیر اولوا الامر در میان مفسّران اختلاف نظر است. مفسّران اهل سنّت غالباً مقصود از آن را زمامداران و حاکمان وقت مى دانند و عجب اینکه استثنایى هم براى آن قائل نشده اند! نتیجه این تفسیر آن است که مسلمانان وظیفه دارند از هر شکل حکومتى پیروى کنند حتى اگر حکومت مغول ها باشد. ولى بعضى از مفسّران اخیر که روشن بینى بیشترى دارند مانند نویسندگان تفسیر «المنار» و «فى ظلال» اولوا الامر را به معناى نمایندگان مردم و علما و صاحب منصبانى مى دانند که داراى نقشى در زندگى مردم هستند ولى آن را مشروط به این مى کنند که بر خلاف مقررات اسلام نبوده باشد. این در حالى است که بعضى دیگر اولوا الامر را به دانشمندانى که زمامدار معنوى هستند منحصر مى کنند و بعضى تنها خلفاى چهارگانه را اولوا الامر مى شمرند که لازمه آن این مى شود در ازمنه دیگر اولى الامرى وجود نخواهد داشت. بعضى دیگر صحابه را نیز جزء اولى الامر مى شمرند که همان اشکال و ایراد به آن وارد است.
۱۴/۲ ... ولى مفسّران شیعه اتفاق نظر دارند که اولى الامر تنها امامان معصومند که پیشواى مردم از سوى خدا در تمام امور مادى و معنوى هستند. دلیل آن هم روشن است و آن اینکه وجوب اطاعت از اولوا الامر که در آیه شریفه آمده مطلق است. بدیهى است اطاعت مطلق از کسى که ممکن است گرفتار گناه یا خطأ بشود معنا ندارد. به خصوص اینکه اولو الامر بدون فاصله عطف بر رسول شده و «اطیعوا» که پیش از آن آمده به طور یکسان پیغمبر اکرم و اولى الامر را شامل مى شود. شایان توجّه است که بعضى از مفسّران اهل سنّت در اینجا انصاف داده و به این حقیقت اعتراف کرده اند; فخر رازى در تفسیر خود ذیل این آیه مى گوید: «کسى که خدا اطاعت او را به طور قطع و بدون چون و چرا لازم بشمرد حتماً باید معصوم باشد؛ زیرا اگر معصوم از خطأ نباشد به هنگامى که مرتکب خطایى مى شود چنانچه پیروى از او لازم باشد با هیچ منطقى سازگار نیست. این خود نوعى تضاد در حکم الهى ایجاد مى کند؛ زیرا از یک سو مى گوید این کار ممنوع است و از سوى دیگر دستور به پیروى از اولى الامرِ خطا کار مى دهد و مى گوید لازم است و این در واقع سبب اجتماع امر و نهى در موضوع واحد مى شود». سپس نتیجه مى گیرد که اولى الامر در آیه فوق به یقین ناظر به معصومین باشد. منتها از آنجا که فخر رازى معصوم بودن امامان اهل بیت(علیهم السلام) را نپذیرفته مى گوید: «مجموع امت اگر بر چیزى اتفاق کنند معصومند. و به این ترتیب اولى الامر مجموعه امت مى شوند».(۲) نتیجه اینکه اولى الامر به معناى اجماع است! ولى فخر رازى از این نکته غافل شده است که قرآن مى گوید مسائلى که بر شما پیچیده مى شود از طریق اطاعت اولى الامر حل کنید؛ واضح است که مسائل مورد اتفاق و اجماع، محدود و معدود است و نمى توان مشکلات را از طریق به دست آوردن اتفاق همه امت حل کرد. به علاوه از آیه استفاده مى شود که مسلمانان باید به حکومت اولى الامر تن در دهند و حکومت مجموعه امت به اتفاق امکان پذیر نیست حتى اگر از طریق انتخابات، نمایندگان آنها براى این امر برگزیده شوند، کمتر ممکن است مردم در انتخاب نماینده به اتفاق آرا و بدون کمترین مخالفت اقدام کنند و به این ترتیب اطاعت از اولى الامر به عنوان حاکمان اسلامى باطل مى شود. 🤔 تنها سؤال مهمى که مى ماند این است که اولى الامر به معناى امام معصوم، در زمان پیغمبر وجود نداشته، چگونه قرآن به اطاعت آنها امر فرموده است؟ پاسخ این سؤال روشن است؛ زیرا مخاطبان آیه تنها کسانى نیستند که در زمان پیغمبر و عصر نزول آیه مى زیستند، بلکه آیه ناظر به همه زمان هاست، لذا اهل سنّت نیز زمامداران و حاکمان هر زمان را مشمول آن دانسته اند و حتى فخر رازى که اولوا الامر را به معناى اجماع مسلمانان مى گیرد، او هم اجماع در هر عصر و زمان را معیار قرار مى دهد. بایسته است بدانیم در منابع اسلامى اعم از شیعه و اهل سنّت روایات متعددى وارد شده که اولوا الامر در آن به على بن ابى طالب (به عنوان یک مصداق کامل) تفسیر شده است.(۳)   ____________ پاورقی : ۱ . نساء، آيه ۵۹. ۲ . تفسير فخر رازى، ج ۱۰، ص ۱۴۴، چاپ مصر، سنه ۱۳۵۷. ۳ . براى اطلاع بيشتر از اين احاديث به احقاق الحق، ج ۳، ص ۴۲۵ و تفسير نمونه، ج ۳، ذيل آيه ۵۹ سوره نساء مراجعه شود. ╭────๛- - - - - ┅╮ │📱 @Mabaheeth ╰───────────
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
| ۱۶ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🤔 سؤال : چرا از مرگ مى‌ترسيم‌؟ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 💬 پاسخ : راننده زمانى در جاده مى‌ترسد كه يا بنزين ندارد يا قاچاق حمل كرده يا اضافه سوار كرده يا با سرعت غير مجاز رفته يا جاده را گم كرده يا در مقصد جايى را آماده نكرده و يا همراهانش نا اهل باشند. اگر انسان براى بعد از خود، زاد و توشۀ لازم را برداشته باشد، كار خلاف نكرده باشد، راه را بداند، در مقصد جايى را در نظر گرفته باشد و دوستانش افراد صالح باشند و حركتش طبق مقررات و مجاز باشد، نگرانى نخواهد داشت. ╭─────๛- - - 📖 ┅╮ │📚 @ghararemotalee │📱 @Mabaheeth ╰───────────
| ۱۷ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🤔 سؤال : چرا بعضى دعاها مستجاب نمى‌شود؟ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 💬 اگر به جاى بنزين مخصوص، گازوئيل يا آب در باك هواپيما بريزيم، پرواز صورت نمى‌گيرد. دعاى كسانى مستجاب مى‌شود كه در شكم آنان لقمۀ حرام نباشد. در مى‌خوانيم: « مَن سرّه أن يُستجاب دعائه فَليطيّب كسبه» هركَس دوست دارد دعايش مستجاب شود، درآمد و لقمۀ خود را پاكيزه و كند. بگذريم كه دعا به معناى طلب خير است و بسيارى از خواسته‌هاى ما خير نيست و ما خيال مى‌كنيم خير را طلب مى‌كنيم. ╭─────๛- - - 📖 ┅╮ │📚 @ghararemotalee │📱 @Mabaheeth ╰───────────
| ۱۸ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🤔 سؤال : آيا اسلام مى‌خواهد در تمام ساعات مشغول دعا باشيم كه اين همه دعا وارد شده است‌؟ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 💬 پاسخ : گرچه در كتاب‌هاى دعا، همچون مفاتيح الجنان، براى تمام ساعات روز و تمام روزهاى سال دعا نقل شده است؛ امّا اين مثل آن است كه وقتى شما به ترمينال اتوبوس يا فرودگاه يا ايستگاه قطار مراجعه مى‌كنيد، مى‌بينيد كه در تابلو نوشته شده است: 🪧 براى تمام ساعات شبانه روز، وسيله آماده سفر دارند، ساعت ٨ صبح، ٩ صبح، ١٠ صبح تا آخر شب. ←معناى اين تابلو اين نيست كه همۀ مردم در همه ساعات مسافرت كنند، بلكه به معناى آن است كه هر مسافرى در هر ساعتى تصميم سفر گرفت وسيله هست. در دعا هم شايد منظور اين باشد كه هركَس در هر ساعت، قصد خواندن دعايى داشت، دعاى مخصوص آن ساعت هست. به علاوه، دعاهاى كوچك، به خصوص اگر انسان آنها را حفظ‍‌ كند لطمه‌اى به كار نمى‌زند و مى‌تواند در ضمن كار به هم مشغول باشد. ╭─────๛- - - 📖 ┅╮ │📚 @ghararemotalee │📱 @Mabaheeth ╰───────────
| ۱۹ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🤔 سؤال : خداوند در حوادث تلخ و شيرين زندگى انسان، چه مقدار نقش دارد؟ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 💬 پاسخ : در قرآن مى‌خوانيم: «ما أصابك مِن حَسنةٍ‌ فَمِن اللّه و ما أصابك مِن سَيِّئة فَمِن نَفسك» هر خوبى به تو رسد از خداوند است ولى هر بدى كه به تو رسد از نفس خودت مى‌باشد. 🌎🌍🌏 كرۀ زمين كه به دور خود و خورشيد☀️ مى‌گردد و همواره بخشى از آن روشن 🌕 و بخشى ديگر تاريك 🌑 است، هر كجاى آن روشن باشد از خورشيد است و هر كجاى آن تاريك باشد، از خود زمين است. خداوند انگور🍇 را آفريد، ولى بشر از آن شراب مى‌سازد كه مايۀ بروز هزاران حادثه و بيمارى است. خداوند به انسان قدرت داد، ولى عدّه‌اى با سوء استفاده از اين قدرت، به محرومان ضربه مى‌زنند. خداوند به انسان عقل داد، ولى عدّه‌اى از اين عقل سوء استفاده كرده و به دنبال مكر و حيله براى مردم هستند. ← پس آنچه از سوى خداوند است، نيكوست و بدى‌ها از خود ما سرچشمه مى‌گيرد. ╭─────๛- - - 📖 ┅╮ │📚 @ghararemotalee │📱 @Mabaheeth ╰───────────