31.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⁉️ #سوال:
🗯 فروید میگه: دین هرگز نخواهد توانست که در این جهان نیازهای اساسی مردم را برآورده کند در نتیجه وعده تأمین آنها را در جهان دیگری به مردم میدهد !!! 😳
🎧 #جواب این سوال را #بشنوید...
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
│📱 @Mabaheeth
╰───────────
#نهج_البلاغه
#توصیه_های_پدرانه | ۶
📜 متن : وَ أَلْجِئْ نَفْسَکَ فِی أُمُورِکَ کُلِّهَا إِلَى إِلَهِکَ، فَإِنَّکَ تُلْجِئُهَا إِلَى کَهْف حَرِیز، مَانِع عَزِیز.
وَ أَخْلِصْ فِی الْمَسْأَلَةِ لِرَبِّکَ فَإِنَّ بِیَدِهِ الْعَطَاءَ وَ الْحِرْمَانَ
أَکْثِرِ الاِسْتِخَارَةَ وَ تَفَهَّمْ وَصِیَّتِی وَ لاَ تَذْهَبَنَّ عَنْکَ صَفْحاً فَإِنَّ خَیْرَ الْقَوْلِ مَا نََعَ وَ اعْلَمْ أَنَّهُ لاَ خَیْرَ فِی عِلْم لاَ یَنْفَعُ وَ لاَ یُنْتَفَعُ بِعِلْم لاَ یَحِقُّ تَعَلُّمُهُ.
╭───
│ 🌐 @Mabaheeth
╰──────────
🗞️ #ترجمه_نامه۳۱ :
↓↓↓↓↓↓
📄 ... در تمام کارهايت خود را به خدا بسپار که اگر چنين کنى خود را به پناهگاهى مطمئن و نيرومند سپرده اى.
به هنگام دعا، پروردگارت را با #اخلاص بخوان (و تنها دست به دامان لطف او بزن) چرا که بخشش و حرمان به دست اوست و بسيار از خدا بخواه که خير و نيکى را برايت فراهم سازد.
وصيتم را به خوبى درک کن و آن را سرسرى مگير؛ زيرا بهترين سخن دانشى است که سودمند باشد و بدان دانشى که نفع نبخشد در آن خيرى نيست و دانشى که سزاوار فراگرفتن نمى باشد سودى ندارد.
╭───
│ 🌐 @Mabaheeth
╰──────────
شرح و تفسیر
وصیتم را سرسرى مگیر
امام(علیه السلام) در این بخش از وصیّت نامه (بخش ششم) پنج دستور مهم دیگر به فرزند دلبندش مى دهد:
نخست توکل به خداست که مى فرماید: «در تمام کارهایت خود را به خدا بسپار که اگر چنین کنى خود را به پناهگاهى مطمئن و نیرومند سپرده اى»; (وَ أَلْجِئْ(۱) نَفْسَکَ فِی أُمُورِکَ کُلِّهَا إِلَى إِلَهِکَ، فَإِنَّکَ تُلْجِئُهَا إِلَى کَهْف(۲) حَرِیز(۳)، وَ مَانِع عَزِیز).
#توکل زاییده ایمان به توحید افعالى است؛ هنگامى که انسان سرچشمه همه امور جهان را به دست خدا بداند و او را مسبب الاسباب بشمرد طبعاً در همه مشکلات به او پناه مى برد و او را پناهگاه مطمئن خود مى داند.
❌ توکل به این معنا نیست که انسان دست از تلاش و کوشش بردارد و تنها به امید لطف خدا بنشیند،
✅ بلکه به این است که تمام توان خود را به کار گیرد و در آنجا که به موانع و مشکلاتى برخورد مى کند که حل آن بیرون از توان اوست دست به دامان لطف خدا مى زند و با توکل بر او بر مشکلات چیره مى شود.
آن گاه به مسأله #اخلاص اشاره کرده مى فرماید: «به هنگام دعا، پروردگارت را با اخلاص بخوان (و تنها دست به دامان لطف او بزن) چرا که بخشش و حرمان به دست اوست»; (وَ أَخْلِصْ فِی الْمَسْأَلَةِ لِرَبِّکَ، فَإِنَّ بِیَدِهِ الْعَطَاءَ وَ الْحِرْمَانَ).
اخلاص نیز از ثمرات ایمان به توحید افعالى است، زیرا هنگامى که انسان بداند «لا مُؤَثِّرَ فى الْوُجُودِ إِلاَّ اللهُ» یقین پیدا مى کند که عطا و حرمان به دست اوست.
به هنگامى که به این امر ایمان پیدا کرد تنها به در خانه او مى رود و با خلوص نیّت هرچه مى خواهد از او مى خواهد.
به همین دلیل در روایات وارد شده است که ریاکاران مشرکند; #امام_صادق(علیه السلام) مى فرماید: «کُلُّ رِیَاء شِرْکٌ إِنَّهُ مَنْ عَمِلَ لِلنَّاسِ کَانَ ثَوَابُهُ عَلَى النَّاسِ وَ مَنْ عَمِلَ للهِِ کَانَ ثَوَابُهُ عَلَى اللهِ; هر ریایى شرک است هر کَس کارى براى مردم کند پاداش خود را باید از مردم بگیرد و هرکَس عملى براى خدا انجام دهد پاداش او بر خداست».(۴)
این جمله در ضمن به این حقیقت نیز اشاره دارد که انسان خواسته هاى خود را باید فقط از خدا بخواهد نه از غیر خدا و اگر طبق عالم اسباب به سراغ غیر خدا مى رود باز هم مؤثر واقعى را خدا مى داند که اراده اش گاه به دست بندگانش تحقق مى یابد و جمله «فَإِنَّ بِیَدِهِ الْعَطَاءَ وَ الْحِرْمَانَ» نیز بیانگر همین حقیقت است.
در سومین دستور مى فرماید: «و بسیار از خدا بخواه که خیر و نیکى را برایت فراهم سازد»; (وَ أَکْثِرِ الاِسْتِخَارَةَ).
استخاره دو معنا دارد: یکى استخاره اى است که امروز در میان مردم معمول و متعارف است، هرگاه مسأله اى بر انسان مشکل شده و با نیروى عقل خود و مشورت با اهل آن نتوانست آن را حل کند به سراغ مشورت با خدا مى رود و استخاره نوعى مشورت با پروردگار است.
معناى دوم استخاره این است که انسان در هر کارى که قدم مى گذارد از خدا طلب خیر کند; یعنى خداوند را حاکم بر سرنوشت خود ببیند; در امر تجارت و زراعت و مانند آن تلاش کند ولى زبان حال و قال او اَسْتَخیرُاللهَ بِرَحْمَتِهِ باشد; یعنى خدایا خیر و برکت را از رحمت تو مى خواهم.
این نوع از استخاره در روایات بسیار بر آن تأکید شده است.
از جمله در روایتى از امام صادق(علیه السلام) مى خوانیم: «مَا اسْتَخَارَ اللهَ عَزَّ وَجَلَّ عَبْدٌ مُؤْمِنٌ إِلاَّ خَارَ لَهُ; هیچ بنده با ایمانى از خداوند طلب خیر نمى کند مگر اینکه خداوند خیر او را فراهم مى سازد».(۵)
امام(علیه السلام) در ادامه این سخن براى اینکه فرزندش نسبت به اندرزها و وصایاى او اهتمام به خرج دهد مى فرماید: «وصیتم را به خوبى درک کن و آن را سرسرى مگیر»; (وَ تَفَهَّمْ وَصِیَّتِی، وَ لاَ تَذْهَبَنَّ عَنْکَ صَفْحاً(۶)).
سپس دلیلى براى آن ذکر مى کند و علوم و دانش ها را ضمن آن، به سه بخش تقسیم مى نماید و مى فرماید: «زیرا بهترین سخن دانشى است که سودمند باشد و بدان دانشى که نفع نبخشد در آن خیرى نیست و دانشى که (زیان بار است) سزاوار فراگرفتن نیست سودى نمى بخشد»; (فَإِنَّ خَیْرَ الْقَوْلِ مَا نَفَعَ، وَ اعْلَمْ أَنَّهُ لاَ خَیْرَ فِی عِلْم لاَ یَنْفَعُ، وَ لاَ یُنْتَفَعُ بِعِلْم لاَ یَحِقُّ تَعَلُّمُهُ).
دانش هاى مفید، علومى است که انسان را در مسیر قرب الى الله یارى مى بخشد; خواه در زمینه اعتقادات باشد یا عبادات و اخلاق و...، دنیاى او را به صورت آبرومند تأمین مى کند و از فقرى که مایه کفر و روسیاهى است رهایى مى بخشد.
علوم بیهوده دانش هایى است که نه خیر دنیا در آن است و نه خیر آخرت و گاه از آن براى سرگرمى و یا تفاخر استفاده مى شود; شبیه آنچه در حدیث معروف وارد شده که پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) مردى را در مسجد دید که گروهى اطراف او را گرفته اند فرمود: این چیست؟ عرض کردند: این مرد علاّمه است (و دانش فراوان دارد) پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرمود: علاّمه چیست؟ عرض کردند: این شخص آگاه ترین فرد به نسب هاى عرب و حوادث ایام جاهلیّت و اشعار آنهاست.
پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله)فرمود: «ذَاکَ عِلْمٌ لاَ یَضُرُّ مَنْ جَهِلَهُ وَ لاَ یَنْفَعُ مَنْ عَلِمَهُ; این علمى است که هر کَس آن را نداند زیانى نمى کند و آن کَس که آن را بداند سودى نمى برد» سپس افزود: «إِنَّمَا الْعِلْمُ ثَلاَثَةٌ آیَةٌ مُحْکَمَةٌ أَوْ فَرِیضَةٌ عَادِلَةٌ أَوْ سُنَّةٌ قَائِمَةٌ وَ مَا خَلاَهُنَّ فَهُوَ فَضْلٌ; علم تنها در سه چیز است: نشانه هاى روشن (در مسائل مربوط به خدا شناسى و مبدأ و معاد) و علم مربوط به احکام الهى و واجبات و علوم مربوط به امور اخلاقى و سنّت ها و مستحبات و غیر آن اضافى است».(۷)
البتّه علوم و دانش هایى که به عمران و آبادى دنیاى مردم کمک مى کند و آنها را از فقر و بیمارى و مشکلات دیگر رهایى مى بخشد نیز از علوم مفیدند، زیرا در واقع مقدمه اى براى آن سه گروه از علوم نافعند.
قسم سوم از علوم، علوم زیان بار است; مانند علم سحر و شعبده و علوم مربوط به تولید مواد حرام مانند شراب و مواد مخدر.
در دنیاى امروز ما، این علوم فراوان تر از گذشته است; علومى که تهیّه وسائل کشتار جمعى را به بشر مى آموزد مانند بمب اتم، سلاح هاى مرگبار شیمیایى و امثال آن. این گونه علوم آموختن و فرا گرفتنش از نظر اسلام حرام است، چرا که به عنوان مقدّمه حرام محسوب مى شود.
نکته :
علوم نافع و غیر نافع
شک نیست که علم و دانش نور و روشنایى است; ولى در عین حال چنین نیست که همه علوم مطلوب و مفید باشد.
همان گونه که در وصیّت نامه بالا آمده است، امام(علیه السلام) علوم را به سه گونه تقسیم مى کند: علومى که براى زندگى انسان ها نافع است، گاه جنبه معنوى دارد; مانند علم به معارف دینى و احکام و اخلاق انسانى و گاه جنبه مادى دارد; مانند تمام علومى که براى زندگى مادى انسان ها لازم است نظیر علم پزشکى، کشاورزى، فنون دفاعى، صنایع سبک و سنگین و...
و مى دانیم اگر این علوم نباشد و زندگى مادى انسان به طور معقول اداره نشود مشکلات معنوى فراوانى به دنبال خواهد داشت.
به همین دلیل این علوم در اسلام به عنوان واجب کفایى معرفى شده; یعنى هر گروهى لازم است به دنبال بخشى از این علوم برود تا همه نیازهاى مادى جامعه اسلامى تأمین گردد و اگر در یک رشته به اندازه کافى متصدیانى نداشته باشد، وجوب عینى پیدا مى کند.
مسلمانان در هر عصر و زمان به خصوص در عصر ما نباید در این علوم از دیگران عقب بمانند، بلکه باید پرچم دار #علم باشند همان گونه که در قرون نخستین اسلام و چند قرن بعد از آن چنین بوده است.
اما علوم مضر و زیان بار، علومى است که نتیجه آن تخریب نظام اجتماعى و سلامت جامعه و برخوردارى آن از پیشرفت و تکامل است مانند علوم مربوط به سلاح هاى کشتار جمعى و تولید انواع مواد مخدر و مشروبات الکلى و امثال آن.
قسم سوم علوم بیهوده است که نه فایده اى دارد نه زیانى که نمونه آن در بالا در شرح کلام امام(علیه السلام) بیان شد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پاورقی :
۱ . «ألجىء» از ريشه «الجاء» از «لجوء» به معناى پناه بردن گرفته شده و «الجاء» به معناى به پناه فرستادن است.
۲ . «کهف» به معناى غار وسيع است و سپس به هرگونه پناهگاه اطلاق شده است.
۳ . «حريز» به معناى حفظ کننده از ريشه «حَرز» بر وزن «قرض» به معناى حفظ کردن گرفته شده است.
۴ . کافى، ج ۲، ص ۲۹۳، ح ۳.
۵ . بحارالانوار، ج ۸۸، ص ۲۲۴، ح ۴.
۶ . «صفح» در اصل به معناى جانب و روى هر چيزى است و معناى مصدرى آن روى گردانيدن و صرف نظر کردن است و از آنجا که صرف نظر کردن گاه به علت عفو و گاه به سبب قهر است، اين واژه در هر دو معنا به کار مى رود.
در ضمن بايد توجّه داشت که فاعل تذهبنّ، وصيّت است و معناى جمله اين است که وصيّت من به سبب روى گرداندن و بى اعتنايى از خاطر تو نرود و معادل آن در فارسى اين است که وصيّت مرا سرسرى مگير.
در بعضى از نسخ به جاى «عنک» عنها آمده در اين صورت فاعل تذهبنّ مخاطب يعنى امام حسن مجتبى(عليه السلام)است.
۷ . کافى، ج ۱، ص ۳۲، ح ۱.
╭═══════๛- - - ┅╮
│📱 @Mabaheeth
│ 📚 @ghararemotalee
╰๛- - - - -
هدایت شده از تلاوت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ویدئو کمتر دیده شده سخنرانی حاج آقای قرائتی در کنار حضرت آقا😊
پیرامون اهمیت #قرآن کریم
#تلاوت | #تدبّر
╭═══════๛- - - ┅╮
│📱 @Mabaheeth
│✨ @Nafaahat
╰๛- - - - -
جاذبه و دافعه علی علیهالسلام
📗 کتاب «جاذبه و دافعه علی علیهالسلام» نخستینبار در زمان حیات استاد مطهری، سال 1349 منتشر شده است.
این کتاب متن مکتوب و تنظیمیافته چهار جلسه سخنرانی است که در حسینیه ارشاد در سال 1346 (رمضان 1388هجری قمری) ایراد شده بود.
کتاب جاذبه و دافعه استاد مطهری را باید در ردیف مجموعهای از آثار ایشان دانست که ذیل عنوان «سیره شناسی» قابل طبقهبندی هستند.
کتاب، دارای پیشگفتار و مقدمه است و علاوهبر آن دو بخش دارد که در بخش اول، جاذبه علی(علیهالسلام)، فلسفه، فایده و اثر آن، مورد بحث قرار گرفته است.
← در این بخش به آثار اجتماعی عنصر محبت و نیز به آثار تربیتی آن توجه شده است.
بخش دوم کتاب به تبیین کیفیت دافعه امیرالمؤمنین(علیهالسلام) از راه معرفی آنها که از سوی حضرت طرد شدهاند، میپردازد.
← استاد در این بخش جریان «خوارج» را معرفی کرده است.
استاد مطهری در این کتاب در پی اثبات این نکته است که علی(علیهالسلام) شخصیتی دو نیرویی بوده است و هر کَس که بخواهد در مکتب او پرورش یابد، باید همچون علی ابن ابیطالب (علیهماالسلام) از جاذبه و دافعه برخوردار باشد.
استاد البته به بیان ضرورتِ جاذبه و دافعه بسنده نمیکند؛ بلکه علاوه بر این، تلاش میکند کیفیت جاذبه و دافعه را نیز روشن نماید.
بسم الله الرحمن الرحیم
مقدمه چاپ پنجاه و دوم
جاذبه و دافعه على علیه السلام - همان طور که در پیشگفتار کتاب به قلم مؤلف شهید آمده است - مشتمل بر چهار جلسه سخنرانی شهید آیت الله مطهری در سال ۱۳۴۶ شمسی در حسینیه ارشاد میباشد که پس از حک و اصلاح به چاپ رسیده است.
نیمی از کتاب توسط یکی از فضلا تنظیم و به رشته تحریر در آمده و نیم دیگر توسط خود استاد، لذا کتاب از نظر سلاست و روانی و شیوایی بیان در یک سطح نیست و بخشی که توسط استاد تدوین شده است برتری دارد.
این کتاب از نظر نوع موضوع و قوت تحلیل، از شاهکارهای آن متفکر شهید محسوب می شود و تا کنون از استقبال کم نظیری برخوردار بوده است که تعداد چاپ آن بهترین گواه بر این واقعیت است.
چاپ اول کتاب در سال ۱۳۴۹ منتشر شده و بعد از انقلاب اسلامی نیز دو بار تجدید حروفچینی شد.
نظر به برخی نقصها از نظر صفحه بندی و غیره لازم دیده شد که این کتاب بار دیگر از حیث علامت گذاری و امور مربوط به زیبایی کتاب و رفع برخی اغلاط و مطابقت با متن اولیه بازبینی و از نو حروفچینی گردد.
به فضل خدا این کار با اعمال دقتهای لازم صورت گرفت، لذا این چاپ با مزایای بیشتری منتشر می شود، خصوصا که طرح جلد آن نیز تغییر کرده است.
امید است رضایت خاطر علاقه مندان به آثار آن عالم ربانی و مجاهد شهید فراهم آمده باشد.
از خدای متعال توفیق بیشتر مسئلت می نماییم.
مرداد ۱۳۸۵ برابر با رجب ۱۴۲۷
پیشگفتار
شخصیت عظیم و گسترده امیرالمؤمنین علی علیه السلام وسیعتر و متنوعتر از این است که یک فرد بتواند در همه جوانب و نواحی آن وارد شود و توسن اندیشه را به جولان آورد.
برای یک فرد، حداکثری که میسر است این است که یک یا چند ناحیه معین و محدود را برای مطالعه و بررسی انتخاب کند و به همان قناعت ورزد.
یکی از جوانب و نواحی وجود این شخصیت عظیم، ناحیه تأثیر او بر روی انسانها به شکل مثبت یا منفی است و به عبارت دیگر «جاذبه و دافعه» نیرومند اوست که هنوز هم نقش فعال خود را ایفا مینماید و در این کتاب دربارهاش گفتگو شده است.
شخصیت افراد از نظر عکسالعمل سازی در روحها و جانها یکسان نیست. به هر نسبت که شخصیت حقیرتر است کمتر خاطرها را به خود مشغول میدارد و در دلها هیجان و موج ایجاد میکند، و هر چه عظیمتر و پرنیروتر است خاطرهانگیزتر و عکسالعمل سازتر است، خواه عکسالعمل موافق یا مخالف.
شخصیتهای خاطرهانگیز و عکسالعمل ساز، زیاد بر سر زبانها میافتند، موضوع مشاجرهها و مجادلهها قرار میگیرند، سوژه شعر و نقاشی و هنرهای دیگر واقع میشوند، قهرمان داستانها و نوشتهها میگردند. اینها همه، چیزهایی است که در مورد علی علیه السلام به حد اعلی وجود دارد و او در این جهت بیرقیب و یا بسیار کم رقیب است.
گویند محمد بن شهرآشوب مازندرانی- که از اکابر علمای امامیه در قرن هفتم است- هنگامی که کتاب معروف مناقب را تألیف میکرد، هزار کتاب به نام «مناقب» که همه درباره علی علیه السلام نوشته شده بود در کتابخانه خویش داشت. این یک نمونه میرساند که شخصیت والای مولی در طول تاریخ چقدر خاطرها را مشغول میداشته است.
امتیاز اساسی علی علیه السلام و سایر مردانی که از پرتو حق روشن بودهاند این است که علاوه بر مشغول داشتن خاطرها و سرگرم کردن اندیشهها، به دلها و روحها نور و حرارت و عشق و نشاط و ایمان و استحکام میبخشند.
فیلسوفانی مانند سقراط و افلاطون و ارسطو و بوعلی و دکارت نیز قهرمان تسخیر اندیشهها و سرگرم کردن خاطرها هستند.
رهبران انقلابهای اجتماعی مخصوصاً در دو قرن اخیر، علاوه بر این، نوعی تعصب در پیروان خود به وجود آوردند.
مشایخ عرفان پیروان خویش را احیاناً آنچنان وارد مرحله «تسلیم» میکنند که اگر پیر مغان اشارت کند سجاده به می رنگین مینمایند.
اما در هیچ کدام از آنها گرمی و حرارت توأم با نرمی و لطافت و صفا و رقّتی که در پیروان علی(علیهالسلام)، تاریخ نشان میدهد نمیبینیم.
اگر صوفیه از دراویش، لشکری جرّار و مجاهدانی کارآمد ساختند، با نام علی (علیهالسلام) کردند نه با نام خودشان.
حُسن و زیبایی معنوی که محبت و خلوص ایجاد میکند از یک مقوله است، و سیادت و منفعت و مصلحت زندگی که کالای رهبران اجتماعی، و یا عقل و فلسفه که کالای فیلسوف است، و یا اثبات سُلطه و اقتدار که کالای عارف است، از مقولههای دیگر.
معروف است که یکی از شاگردان بوعلی سینا به استاد میگفت اگر تو با این فهم و هوش خارقالعاده مدعی نبوت شوی، مردم به تو میگروند، و بوعلی سکوت کرد.
تا در سفری در فصل زمستان که با هم بودند، سحرگاه بوعلی از خواب بیدار شد و شاگرد را بیدار کرد و گفت: تشنهام، قدری آب بیاور. شاگرد تعلّل کرد و شروع کرد به عذر تراشیدن.
هرچه بوعلی اصرار کرد، شاگرد حاضر نشد در آن زمستان سرد، بستر گرم را ترک کند.
در همین وقت فریاد مؤذن از بالای مأذنه بلند شد که «اللهُ اکبَرُ، اشْهَدُ انْ لا الهَ الَّا اللهُ، اشْهَدُ انَّ مُحَمَّداً رَسولُ اللهِ».
بوعلی فرصت را مناسب دید که جواب شاگرد را بدهد.
گفت: تو که مدعی بودی اگر من ادعای پیغمبری کنم مردم ایمان خواهند آورد، اکنون ببین فرمان حضوری من به تو که سالها شاگرد من بودهای و از درس من بهره بردهای آن قدر نفوذ ندارد که لحظهای بستر گرم را ترک کنی و آبی به من بدهی؛ اما این مرد مؤذن پس از چهارصد سال فرمان پیغمبر را اطاعت کرده، از بستر گرم خارج شده و رفته بر روی این بلندی و به وحدانیت خدا و رسالت او گواهی میدهد. ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا!
آری فیلسوفان شاگرد میسازند نه پیرو،
رهبران اجتماعی پیروان متعصب میسازند نه انسانهای مهذّب،
اقطاب و مشایخ عرفان ارباب تسلیم میسازند نه مؤمن مجاهد فعال.
در علی ، هم خاصیت فیلسوف است و هم خاصیت رهبر انقلابی و هم خاصیت پیر طریقت و هم خاصیتی از نوع خاصیت پیامبران.
مکتب او، هم مکتب عقل و اندیشه است و هم مکتب ثوره و انقلاب و هم مکتب تسلیم و انضباط و هم مکتب حُسن و زیبایی و جذبه و حرکت.
علی علیه السلام پیش از آنکه امام عادل برای دیگران باشد و درباره دیگران به عدل رفتار کند، خود شخصاً موجودی متعادل و متوازن بود. کمالات انسانیت را با هم جمع کرده بود. هم اندیشهای عمیق و دوررس داشت و هم عواطفی رقیق و سرشار. کمال جسم و کمال روح را توأم داشت. شب، هنگام عبادت از ماسوی میبرید و روز در متن اجتماع فعالیت میکرد.
روزها چشم انسانها، مواسات و ازخودگذشتگیهای او را میدید و گوشهایشان پند و اندرزها و گفتارهای حکیمانهاش را میشنید، و شب چشم ستارگان اشکهای عابدانهاش را میدید و گوش آسمان مناجاتهای عاشقانهاش را میشنید. هم مفتی بود و هم حکیم، هم عارف بود و هم رهبر اجتماعی، هم زاهد بود و هم سرباز، هم قاضی بود و هم کارگر، هم خطیب بود و هم نویسنده. بالأخره به تمام معنی یک انسان کامل بود با همه زیباییهایش.
کتاب حاضر مجموعهای است از چهار سخنرانی که در روزهای 18 تا 21 ماه مبارک رمضان سال 1388 در حسینیه ارشاد ایراد شده است.
این کتاب مشتمل است بر یک مقدمه و دو بخش.
در مقدمه کلیاتی درباره جذب و دفع به طور عموم و جاذبه و دافعه انسانها به طور خصوص بحث شده است.
در بخش اول، جاذبه علی علیه السلام- که همواره دلهایی را به سوی خود کشیده و میکشد- و فلسفه آن و فایده و اثر آن، موضوع بحث قرار گرفته است.
در بخش دوم، دافعه نیرومند آن حضرت که چگونه عناصری را به سختی طرد میکرد و دور میانداخت، توضیح و تشریح شده است؛ ثابت شده که علی علیه السلام دو نیرویی بوده است و هرکَس که بخواهد در مکتب او پرورش یابد باید دونیرویی باشد.
نظر به اینکه دونیرویی بودن به تنهایی کافی نیست که معرّف مکتب علی علیهالسلام باشد، در این کتاب کوشش شده تا حد امکان نشان داده شود که جاذبه علی افرادی از چه طراز را جذب میکرد و دافعه او چه سنخ افرادی را طرد مینمود.
ای بسا برخی از ما که مدعی پیروی مکتب او هستیم، آنان را که علی علیهالسلام جذب میکند دفع کنیم و آنان را که او دفع میکرد جذب کنیم.
در قسمت دافعه علی(علیهالسلام) به بحث درباره خوارج اکتفا شده است و حال آنکه طبقات دیگری نیز هستند که مشمول دافعه علی (علیهالسلام) میباشند.
شاید در وقت دیگر و لااقل چاپ دیگر این کتاب، این نقص مانند سایر نواقص کتاب جبران شود.
زحمات اصلاح و تکمیل سخنرانیها را فاضل بلندقدر جناب آقای فتح الله امیدی متحمل شدهاند.
نیمی از کتاب به قلم معظم له است که پس از استخراج از نوارهای 📼 ضبط صوت، از نو به قلم خود نوشته و احیاناً اصلاح و یا تکمیل کردهاند.
نیم دیگر آن تقریر لفظی خود اینجانب است و یا احیاناً بعد از اصلاح معظم له به قلم خود چیزهایی اضافه کردهام. امیدوارم مجموعاً اثر مفید و آموزندهای باشد.
از خداوند متعال مسألت داریم که ما را از متابعان واقعی علی علیه السلام قرار دهد.
تهران، یازدهم اسفند 1349 شمسی.
مطابق چهارم محرم الحرام 1391 قمری.
مرتضی مطهری
╭═══════๛- - - ┅╮
│📱 @Mabaheeth
│ 📚 @ghararemotalee
╰๛- - - - -
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
وَ الْمُؤْمِنونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ اوْلِیاءُ بَعْضٍ یأْمُرونَ بِالْمَعْروفِ وَ ینْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکرِ وَ یقیمونَ الصَّلوةَ وَ یؤْتونَ الزَّکوةَ وَ یطیعونَ اللهَ وَ رَسولَهُ، اولئِک سَیرْحَمُهُمُ اللهُ، انَّ اللهَ عَزیزٌ حَکیمٌ..(1)
الْمُنافِقونَ وَ الْمُنافِقاتُ بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ یأْمُرونَ بِالْمُنْکرِ وَ ینْهَوْنَ عَنِ الْمَعْروفِ...
قانون جذب و دفع.
https://eitaa.com/ghararemotalee/2231
جاذبه و دافعه در جهان انسان.
https://eitaa.com/ghararemotalee/2234
اختلاف انسانها در جذب و دفع.
https://eitaa.com/ghararemotalee/2237
علی، شخصیت دونیرویی
https://eitaa.com/ghararemotalee/2255
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚫️ چرا حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) با چنان مقام قدسی برای بازپسگیری فدک اقدام کردند؟
🎥 از اندک فیلمهای باقیمانده از #شهید_مطهری
◾️سالروز شهادت پاره تن رسولالله(ص) حضرت صدیقه کبری سلام الله علیها تسلیت باد!
#ایام_فاطمیه
#فاطمیه
╭────๛- - - - - ┅╮
│🥀 @Mabaheeth
╰───────────
⎚ #جاذبه_دافعه | ۱
مقدمه
باسمه تعالی
قانون جذب و دفع
ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ
قانون «جذب و دفع» یک قانون عمومی است که بر سرتاسر نظام آفرینش حکومت میکند.
از نظر جوامع علمیِ امروزِ بشر مسلّم است که هیچ ذرهای از ذرات جهان هستی از دایره حکومت جاذبه عمومی خارج نبوده و همه محکوم آنند.
از بزرگترین اجسام و اجرام عالم تا کوچکترین ذرات آن دارای این نیروی مرموز به نام نیروی جاذبه هستند و هم به نحوی تحت تأثیر آن میباشند.
بشر دورانهای باستان به جاذبه عمومی جهان پی نبرده بود ولیکن به وجود جاذبه در برخی اجسام پی برده بود و بعضی از اشیاء را سمبل آن میدانست، چون مغناطیس و کهربا.
تازه، ارتباط جاذبی آنها را نسبت به همه چیز نمیدانست بلکه به یک ارتباط خاصی رسیده بود: ارتباط مغناطیس 🧲 و آهن، کهربا و کاه.
ذره ذره کاندر این ارض و سماست
جنس خود را همچو کاه و کهرباست
از اینها که بگذریم، نیروی جاذبه را در مورد سایر جمادات نمیگفتند و فقط درباره زمین که چرا در وسط افلاک وقوف کرده است سخنی داشتند.
معتقد بودند که زمین 🌏🪐🌍🌎 در وسط آسمان معلّق است و جاذبه از هر طرف آن را میکشد و چون این کشش از همه جوانب است قهراً در وسط ایستاده و به هیچ طرف متمایل نمیگردد.
بعضی معتقد بودند که آسمان، زمین را جذب نمیکند بلکه آن را دفع میکند، و چون نیروی وارد بر زمین از همه جوانب متساوی است در نتیجه زمین در نقطه خاصی قرار گرفته و تغییر مکان نمیدهد.
در نباتات و حیوانات نیز همه قائل به قوه جاذبه و دافعه بودهاند، به این معنی که آنها را دارای سه قوه اصلی: غاذیه، نامیه و مولّده میدانستند و برای قوه غاذیه چند قوه فرعی قائل بودند: جاذبه، دافعه، هاضمه و ماسکه. و میگفتند در معده نیروی جذبی است که غذا را به سوی خود میکشد و احیاناً هم، آنجا که غذا را مناسب نیابد دفع میکند [¹] و همچنین میگفتند در کبد نیروی جذبی است که آب را به سوی خود جذب میکند.
معده نان را میکشد تا مستقر
میکشد مر آب را تَفّ جگر 🥵
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[¹] . اما امروز ساختمان بدن را ماشینی میدانند و عمل دفع را نظیر تلمبه تلقی میکنند.
جاذبه و دافعه در جهان انسان
ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ
در اینجا غرض از جذب و دفع، جذب و دفعهای جنسی نیست (اگرچه آن نیز خود نوع خاصی از جذب و دفع است؛ اما با بحث ما ارتباط ندارد و خود موضوعی مستقل است) بلکه مراد آن جذب و دفعهایی است که در میان افراد انسان در صحنه حیات اجتماعی وجود دارد.
در جامعه انسانی نیز برخی همکاریهاست که بر اساس اشتراک منافع است. البته اینها نیز از بحث ما خارج است.
قسمت عمدهای از دوستیها و رفاقتها، و یا دشمنیها و کینه توزیها، همه مظاهری از جذب و دفع انسانی است. این جذب و دفعها بر اساس سنخیت و مشابهت و یا ضدیت و منافرت پی ریزی شده است [²] و در حقیقت علت اساسی جذب و دفع را باید در سنخیت و تضاد جستجو کرد، همچنانکه از نظر بحثهای فلسفی مسلّم است که: «السِّنْخِیةُ عِلَّةُ الْانْضِمام».
گاهی دو نفر انسان یکدیگر را جذب میکنند و دلشان میخواهد با یکدیگر دوست و رفیق باشند. این رمزی دارد و رمزش جز سنخیت نیست. این دو نفر تا در بینشان مشابهتی نباشد همدیگر را جذب نمیکنند و متمایل به دوستی با یکدیگر نخواهند شد، و به طور کلی نزدیکی هر دو موجود بر یک نحو مشابهت و سنخیتی است در بین آنها.
در مثنوی، دفتر دوم، داستان شیرینی را آورده است:
حکیمی زاغی🦜 را دید که با لک لکی🦩 طرح دوستی ریخته، با هم مینشینند و با هم پرواز میکنند! دو مرغ از دو نوع. زاغ نه قیافهاش و نه رنگش با لک لک شباهتی دارد. تعجب کرد که زاغ با لک لک چرا؟! نزدیک آنها رفت و دقت کرد دید هر دو تا لنگند.
آن حکیمی گفت دیدم هم تکی
در بیابان زاغ را با لک لکی
در عجب ماندم، بجستم حالشان
تا چه قدر مشترک یابم نشان
چون شدم نزدیک و من حیران و دنگ
خود بدیدم هر دو آن بودند لنگ
این یکْ پایی بودن، دو نوع حیوان بیگانه را با هم انس داد.
انسانها نیز هیچ گاه بدون جهت با یکدیگر رفیق و دوست نمیشوند، کما اینکه هیچ وقت بدون جهت با یکدیگر دشمن نمیشوند.
به عقیده بعضی ریشه اصلی این جذب و دفعها نیاز و رفع نیاز است. انسان موجودی نیازمند است و ذاتاً محتاج آفریده شده؛ با فعالیتهای پیگیر خویش میکوشد تا خلأهای خود را پرکند و حوایجش را برآورد، و این نیز امکانپذیر نیست به جز اینکه به دستهای بپیوندد و از جمعیتی رشته پیوند را بگسلد تا بدین وسیله از دستهای بهره گیرد و از زیان دسته دیگر خود را برهاند، و ما هیچ گرایش و یا انزجاری را در وی نمیبینیم مگر اینکه از شعور استخدامی او نضج گرفته است.
و روی این حساب، مصالح حیاتی و ساختمان فطری، انسان را جاذب و دافع پرورده است تا با آنچه در آن خیری احساس میکند بجوشد و آنچه را با اهداف خویش منافر میبیند از خود دور کند و در مقابل آنچه غیر از اینهاست که نه منشأ بهرهای هستند و نه زیانبارند بیاحساس باشد؛ و در حقیقت جذب و دفع دو رکن اساسی زندگی بشرند و به همان مقداری که از آنها کاسته شود در نظام زندگیاش خلل جایگزین میگردد.
و بالأخره آن که قدرت پر کردن خلأها را دارد دیگران را به خود جذب میکند و آن که نه تنها خلأی را پر نمیکند بلکه بر خلأها میافزاید انسانها را از خود طرد میکند و بیتفاوتها هم همچو سنگی 🪨 در کناری.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[¹] . بر خلاف آنچه در جریان الکتریسیته گفته میشود که دو قطب همنام یکدیگر را دفع میکنند و دو قطبنا همنام یکدیگر را جذب میکنند.