🗞️ #ترجمه_نامه۳۱ :
↓↓↓↓↓↓
📄 ... و چنين ديدم که در آغاز، کتاب خدا را همراه تفسير و اصول و احکامش و حلال و حرام آن، به تو تعليم دهم و تو را به سراغ چيزى غير از آن (که ممکن است منشأ گمراهى شود) نفرستم؛ سپس از اين ترسيدم که آنچه بر مردم بر اثر پيروى هوا و هوس و عقايد باطل مشتبه شده و در آن اختلاف کرده اند، بر تو نيز مشتبه گردد لذا روشن ساختن اين قسمت را بر خود لازم دانستم هرچند مايل نبودم آن (شبهات) را آشکارا بيان کنم ولى ذکر آنها نزد من محبوب تر از آن بود که تو را تسليم امرى سازم که از هلاکت آن ايمن نباشم.
اميدوارم خداوند تو را در طريق رشد و صلاح، #توفيق دهد و به راهى که در خورِ توست هدايتت کند به همين دليل اين وصيتم را براى تو بيان کردم.
╭───
│ 🌐 @Mabaheeth
╰──────────
خدمت در قافله ی حج
ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ
فرزند پیغمبر است. به حج می رود. امتناع دارد كه با قافله ای حركت كند كه او را می شناسند. مترصّد است یك قافله ای از نقاط دور دست كه او را نمی شناسند پیدا شود و غریب وار داخل آن شود. وارد یكی از این قافله ها شد.
از آنها اجازه خواست كه به من اجازه دهید كه خدمت كنم.
آنها هم پذیرفتند.
آن زمان كه با اسب 🐎 و شتر 🐫 و غیره می رفتند ده دوازده روز طول می كشید.
امام در تمام این مدت به صورت یك خدمتگزار قافله در آمد.
در بین راه مردی با این قافله تصادف كرد كه امام را می شناخت. تا امام را شناخت رفت نزد آنها و گفت: این كیست كه شما آورده اید برای خدمت خودتان؟
گفتند: ما كه نمی شناسیم، جوانی است مدنی ولی بسیار جوان خوبی است.
گفت: بله، شما نمی شناسید، اگر می شناختید اینجور به او فرمان نمی دادید و او را در خدمت خودتان نمی گرفتید.
گفتند: مگر كیست؟
گفت: این علی بن حسین بن علی بن أبی طالب فرزند پیغمبر است.
دویدند خودشان را به دست و پای امام انداختند:
آقا این چه كاری بود شما كردید؟! ممكن بود ما با این كار خودمان معذّب به عذاب الهی شویم، به شما جسارتی بكنیم، شما باید آقا باشید؛ شما باید اینجا بنشینید، ما باید خدمتگزار و خدمتكار شما باشیم.
فرمود: نه، من تجربه كرده ام، وقتی كه با قافله ای حركت می كنم كه مرا می شناسند، نمی گذارند من اهل قافله را خدمت كنم. لذا من می خواهم با قافله ای حركت كنم كه مرا نمی شناسند، تا #توفیق و سعادت خدمت به مسلمان و رفقا برای من پیدا شود.
#مثل_شاخه_های_گیلاس
┅═┄⊰༻ 🍒 ༺⊱┄═┅
❒ مثل شكلات! 🍬
⿻◌⿻◌⿻◌⿻
مادر ها را ببين! همين كه بچه هايشان زمين مي خورند، احساس درد مي كنند و شيون و زاري به راه مي اندازند، خيلي سريع شكلاتي 🍬 كف دست آن ها مي گذارند و انگار نه انگار كه زمين خورده اند، يا جايي شان درد مي كند، و آرامِ آرام مي شوند.
🤔 هيچ فكر كرده ايد چرا؟
چون اهل حساب و كتاب اند، و با خود مي گويند: درست است زمين خوردم و درد دارم، ولي توي دستم يك شكلات🍬 است و آن به اين در.
مي خواهم بگويم منشأ #آرامش آن ها اين است كه بلا و نعمت را با هم مي بينند، و چون با هم مي بينند آرام مي شوند.
✓ و اين ساده ترين راه براي رسيدن به آرامش است.
هر كسي در زندگي خود اگر بلا و رنجي را احساس مي كند، نعمت هايي هم در كف دارد كه اگر هر دو را ببيند، بي تاب و بي قرار نخواهد شد.
اين است كه قرآن كريم از ما مي خواهد كه نعمت هاي خداوند را به ياد بياوريم.
به ياد آوريد نعمت هايي را كه به شما داده ام.
مثل نيمكت نشين ها!
يادت باشد به همان تعدادي كه در زمين چمن بازي مي كنند، به همان تعداد هم نيمكت نشين اند و تمام نگاه نيمكت نشينان به مربي است و تمام توجه مربي به بازيكنان.
همين كه يك بازيكن خوب بازي نكند، مربي او را از زمين بيرون مي آورد و ديگري را جايگزين مي كند.
مي خواهم بگويم تا دلت بخواهد و تا چشم كار مي كند خدا نيمكت نشين دارد؛ پس هر يك از ما در هر موقعيت مناسب و خوبي كه قرار مي گيريم اگر خوب نقش خود را ايفا نكنيم، سريع ديگري را جايگزين خواهد كرد، و #توفيق را از ما خواهد گرفت.
┗━━━━━━─━━⎚𑁍✐━
📚 @ghararemotalee
📳 @Mabaheeth
#صحیفه_سجادیه_جامعه | ۳۹
【 دعای سی و نُه – در درخواست حوائج از خدای تعالی 】
◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇
⤶ اَللّٰهُمَّ یٰا مُنْتَهىٰ مَطْلَبِ الحٰاجٰاتِ، وَ یٰا مَنْ عِنْدَەُ نَيْلُ الطَّلِبَاتِ، وَ يٰا مَنْ لاٰ يَبِيعُ نِعَمَهُ بِالْأَثْـمَانِ، وَ يٰا مَنْ لاٰ يُكَدِّرُ عَطَايَاهُ بِالِامْتِنَانِ، وَ يٰا مَنْ يُسْتَغْنىٰ بِهِ وَ لاٰ يُسْتَغْنىٰ عَنْهُ، وَ يٰا مَنْ يُرْغَبُ إِلَيْهِ وَ لاٰ يُرْغَبُ عَنْهُ، وَ يٰا مَنْ لاٰ تُفْنِي خَزَائِنَهُ الْمَسَائِلُ، وَ يٰا مَنْ لاٰتُبَدِّلُ حِكْمَتَهُ الْوَسَائِلُ، وَ يٰا مَنْ لاٰ تَنْقَطِعُ عَنْهُ حَوَائِجُ الْمُحْتَاجینَ، وَ يٰا مَنْ لاٰ يُعَنِّيهِ دُعَاءُ الدَّاعِینَ.
خداوندا!
ای نهایت درخواست و تقاضای نیازها،
و ای آنکه نزد اوست به دست آوردن خواستهها،
و ای آنکه نعمتهایش را به بها و قیمت نـمیفروشد،
و ای آنکه بخششهایش را به منّت گذاشتـن، تیره و ناصاف نـمیکند،
و ای آنکه به سبب او بینیاز میشوند و از او بینیاز نـمیشوند،
و ای آنکه به او رغبت میکنند و از او روی برنتابند،
و ای آنکه درخواستها، گنجهایش را از بین نـمیبرد،
و ای آنکه دستآویزها، حکمتش را تغییر نـمیدهد،
و ای آنکه رشتۀ حوایج نیازمندان از او قطع نـمیشود،
و دعای دعاکنندگان او را خسته و درمانده نـمیکند.
تَـمَدَّحْتَ بِالْغَنَاءِ عَنْ خَلْقِكَ وَ أَنْتَ أَهْلُ الْغِنىٰ عَنْهُمْ، وَ نَسَبْتَهُمْ إِلَی الْفَقْرِ وَ هُمْ أَهْلُ الْفَقْرِ إِلَيْكَ، فَمَنْ حَاوَلَ سَدَّ خَلَّتِهِ مِنْ عِنْدِكَ وَ رَامَ صَـرْفَ الْفَقْرِ عَنْ نَفْسِهِ بِكَ، فَقَدْ طَلَبَ حَاجَتَهُ فیٖ مَظَانِّهَا وَ أَتیٰ طَلِبَتَهُ مِنْ وَجْهِهَا،
وَ مَنْ تَوَجَّهَ بِحَاجَتِهِ إِلیٰ أَحَدٍ مِنْ خَلْقِكَ، أَوْ جَعَلَهُ سَبَبَ نُجْحِهَا دُونَكَ، فَقَدْ تَعَرَّضَ لِلْحِرْمَانِ، وَ اسْتَحَقَّ مِنْ عِنْدِكَ فَوْتَ الْاِحْسَانِ.
خود را به بینیازی از آفریدگانت ستودی، و تو شایستۀ بینیازی از آنانی و آنان را به فقر نسبت دادی و آنان فقیران نسبت به تو هستند، پس هر کَس که بکوشد رفع نیاز و احتیاج کند از نزد تو، و تصمیم بگیرد که فقر را به وسیله تو از خود دور نـماید، حاجتش را از محل درست آن طلب کرده، و به دنبال درخواست و خواهشش، از راه صحیح و درستش آمده،
و کسی که برای حاجتش به یکی از آفریدههای تو رو کند یا او را به جای تو وسیلۀ رسیدن به نیازش قرار دهد؛ محقّقاً خود را در معرض محرومیت قرار داده و سزاوار از دست رفتـن احسان تو گشته است.
اَللّٰهُمَّ وَ لیٖ إِلَيْكَ حَاجَةٌ قَدْ قَصَّـرَ عَنْهَا جُهْدِي، وَ تَقَطَّعَتْ دُونَهٰا حِيَلِی، وَ سَوَّلَتْ لیٖ نَفْسِی رَفْعَهَا إِلیٰ مَنْ يَرْفَعُ حَوَائِجَهُ إِلَيْكَ، وَ لاٰ يَسْتَغْنِي فیٖ طَلِبَاتِهِ عَنْكَ، وَ هِيَ زَلَّةٌ مِنْ زَلَلِ الْخَاطِئِینَ، وَ عَثْـرَةٌ مِنْ عَثَـرَاتِ الْمُذْنِبِینَ، ثُمَّ انْتَبَهْتُ بِتَذْكِیرِكَ لیٖ مِنْ غَفْلَتِي، وَ نَهَضْتُ بِتَوْفِيقِكَ مِنْ زَلَّتِي، وَ نَكَصْتُ بِتَسْدِيدِكَ عَنْ عَثْـرَتِی،
خداوندا!
برای من در پیشگاه حضـرتت حاجتی است که دست طاقت و توانم از دستیابی به آن کوتاه است و رشته چارهام، بدون لطف تو بُریده است و نَفْسم در نظرم چنین آراسته که رفع نیازم را از کسی بخواهم که رفع نیازهایش را از تو میخواهد و در حاجاتش از تو بینیاز نیست؛ این درخواست حاجت از غیر تو لغزشی است از لغزشهای خطاکاران و افتادنی است از افتادنهای گناهکاران.
آنگاه به یادآوری تو، از خواب #غفلت بیدار شدم؛ و به #توفیق تو از عرصهگاه لغزشم برخاستم؛ و به راهنمایی تو از افتادنم به وادی خطر بازگشتم؛ و از علل درافتادن به گمراهی دست برداشتم،
#مطالعه
#داستانهای_شگفت
#شهید_دستغیب
71 - وفائی عجیب
مرحوم حاج شیخ سهام الدین نواب رحمة الله علیه که قریب سی سال #توفیق مصاحبت با ایشان نصیب بود، نقل فرمود از پدرش که از جدش دانشمند کبیر مرحوم حاج اکبر نواب که فرموده بود روز عید قربانی به ملاقات مرحوم حاج معتمد الدوله فرهاد میرزا (استاندار فارس) رفتم به مناسبتی نقل کرد که با سفیر انگلیس در تهران آشنائی داشتم. روزی به دیدنش رفتم او برای انس من آلبومی که در آن عکسهای بسیاری بود آورد و نشانم میداد ناگهان عکسی را برداشت که به من بدهد تا آنرا دید بی اختیار منقلب و گریان و نالان شد. من نگاه کردم دیدم عکس سگی است، تعجب کردم چگونه از دیدن آن گریه میکند. سبب گریه اش را پرسیدم گفت این سگ عادی نبود و مرا با او خاطره عجیبی است.
در اوقاتی که لندن بودم روزی برای انجام مأموریتی که در چند کیلومتری خارج شهر داشتم از خانه بیرون آمدم و کیف خود را که در آن اسناد و مدارک مهم دولتی و مقدار زیادی اسکناس بود همراه داشتم. این سگ هم همراهم آمد و هرچه او را رد کردم برنگشت تا آنکه در خارج شهر به درختی رسیدم زیر سایه آن نشسته و استراحت کردم و مقداری خوراکی که همراه داشتم خوردم و بلند شدم و حرکت کردم.
سگ جلو مرا گرفت و نمیگذاشت بروم هرچه سعی کردم مانع نشود سودی نبخشید غضبناک شدم هفت تیر همراه داشتم چند تیر به او زدم آنگاه آزادانه رفتم.
پس از طی مسافت زیادی دیدم کیفم همراهم نیست متوجه شدم که زیر درخت گذاشته ام و فراموش کرده ام. خیلی ناراحت شدم چون مسئولیت شدیدی برایم داشت، علاوه بر فقدان اسکناسها و ترسیدم که کسی آنرا برداشته باشد.
به سرعت برگشتم و دانستم که سگ زبان بسته دانسته بود که من کیف را فراموش کرده ام لذا از رفتنم جلوگیری میکرد.
چون به زیر درخت رسیدم کیف را ندیدم بیشتر ناراحت شدم بفکر افتادم به سراغ سگ بروم ببینم در چه حالست. به آنجائیکه تیرش زدم آمدم ندیدمش بعد اثر خونش را بر زمین مشاهده کردم بر اثر قطرات خون آمدم تا رسیدم به گودالی که در آن افتاده بود و از مسیر جاده کنار و دور افتاده بود در حالیکه کیف مرا به دندان گرفته و آن سگ با وفا مرده است.
دانستم پس از تیر خوردن و مأیوس شدن از من به این فکر افتاده که کیف را از دستبرد رهگذران نگهداری کند، لذا آن را از سر راه برداشته و تا توانائی داشته از جاده دور شده تا افتاده و مرده است. آیا جا ندارد که برای همچین سگی گریان شوم و از کردار ناپسند خود در برابر احسان او سخت ناراحت نباشم؟
اینجا است که باید اهل #ایمان بکوشند در وفاداری، کم از سگی نباشند! راستی جای تأسف است که بعضی، نعمتها و احسانهای بی پایان خداوند را هنگام رسیدن مصیبتی (که در آن هم حقیقتش نعمت است) نادیده میگیرند.
ولی ناگفته نماند در بین اهل ایمان افرادی با وفا و ثابت قدم در زندگی و طرفداری حق بوده اند و اسماء و حالات بعضی از ایشان هم در کتب ثبت است که نقل آنها از وضع این کتاب خارج است، لکن از همه بالاتر اصحاب #حضرت_سید الشهداء علیه السلام هستند چنانچه خود آنحضرت فرمود «من اصحابی را باوفاتر و بهتر از اصحاب خود نمیشناسم و نه بستگانی نیکوکارتر و صله کننده تر و با فضیلت تر از بستگان خودم).
و این معنی پس از تأمل در حالات آن بزرگواران و مقایسه کردن با حالات اصحاب سایر بزرگان بخوبی ظاهر است.
📖 برای مزید اطلاع به کتاب نفس المهموم و سایر کتب مقاتل مراجعه شود.
چیزیکه در این داستان موجب حیرت و مورد #عبرت است، #وفاداری آن سگ است در حفظ مال صاحبش پس از بیمهری بلکه سخت ترین دشمنیها که از او دیده و آن تیر انداختن و کشتن آن حیوان در برابر #محبت او است؛ زیرا جلوگیری کردنش از حرکت صاحب خود، تنها برای حفظ مالش بود که برگردد و کیف خود را بردارد.
الحال خواننده عزیز قیاس کن حال این سگ را با حالات و رفتار بشر که خود را اشرف مخلوقات می پندارد مثلاً فرزندی که سالها مرتباً مورد #تربیت و محبت و إنعام و #احسان والدین بوده هرگاه از طرف آنها ناراحت شود (با اینکه آن ناراحتی در اثر خیرخواهی یا تأدیب او بوده) به کلی احسانهای بیشمار گذشته را فراموش کرده و با #پدر و #مادر خود در مقام دشمنی کردن بر می آید و آنانرا می آزارد. با اینکه احسان صاحب آن سگ به او، نسبت به احسانهای پدران و مادران به فرزندان نسبت قطره به دریا و ریگ به بیابان است. آیا نباید بشر از حال خود خجل و شرمسار شود؟ و حال بشر در ناسپاسی و حق ناشناسی بطوری است که گویند اگر بخواهی دشمن برای خودت درست کنی «أحسن و اقطع» به کسی احسان کن و بعد ترک کن آن احسان را و ببین چگونه دشمنت میشود و احسانهای گذشته را نادیده میگیرد و چون توقع احسان جدید داشته و به آن نرسیده با او دشمنی میکند. اینست حال بشر در برابر بشری که به او احسان کرده است.
این داستان به ما می فهماند که أذیت و اهانت به مؤمن و وابسته به خدا و رسول و امام علیه السّلام خطرناک و موجب نزول بلا و قهر الهی است.
#امر_به_معروف و #نهی_از_منکر چنانچه سابقاً به آن اشاره ای شد، دو فریضه مهمّه عالیه است که با اجتماع شرائط آن بر عموم مسلمانان واجب است و کیفیت امر و نهی هم در شرع بتفصیل بیان شده و مراتبی برای آن بیان گردیده که بر مسلمانان واجبست آنرا بدانند؛ زیرا اگر برنامه اجراء نهی از منکر را ندانند ممکن است دچار منکر شدیدتر و گناه بزرگتری گردند مانند آقای عطاران در این داستان؛
بنابر این لازم است این مطلب به طور خلاصه یادآوری گردد:
هرگاه از شخص مسلمانی مُنکَری دیده شد اگر منکر بودن آن قطعی باشد باید اقدام بنهی کرد؛ پس اگر احتمال هرچند ضعیف داده شود بر منکر نبودن آن عمل، نمیتواند او را نهی کند؛
» مثل اینکه ظرف شراب را در دست او میبیند ولی احتمال میدهد مایع دیگری باشد،
» یا اینکه میبیند نظر به أجنبیّه میکند و احتمال میدهد شاید مَحرم او است،
» یا اینکه نظر از روی ریبه و شهوت نیست،
» و خلاصه عمل مسلمان تا قابل حمل به صحّت باشد، نهی از آن جایز نیست،
» و همین است اگر احتمال جهل او را دهد، یعنی شاید نمیداند که این عمل حرام است در این صورت نهی جایز نیست؛ بلکه ارشاد لازم است یعنی بطور نرمی او را به کم آن عمل آشنا کند مثلا می بیند شخصی رو به قبله بول میکند و احتمال دارد سمت قبله را نمیشناسد یا حرام بودن آنرا نمیداند یا اینکه فراموش کرده، در تمام این موارد نهی کردن -یعنی زجر نمودن- او را از این عمل جایز نیست بلکه باید بطور نصیحت و خیرخواهی او را دانا نمود یا یادآوری کرد و نیز نهی از منکر در صورتیست که فاعل منکرش خودش آن منکر را ترک نکرده و بر آن مُصِرّ باشد؛ پس اگر منکَری بجا آورد و دیگر آنرا تکرار نکرد نهی از منکر دیگر مورد ندارد.
بلی باید او را امر به توبه کرد و پس از اجتماع این دو شرط یعنی مُسلَّم بودن منکر و تکرار و اصرار بر آن واجب است نهی کردن با رعایت مراتب به این تفصیل:
در مرتبه اول باید از روی خیرخواهی و دلسوزی و با نرمی کلام او را اندرز دهد و از آن گناه بازدارد.
و اگر ترک نکرد مرتبه دوم تندی در کلام با رعایت اینکه حرامی نگوید مانند سبّ و فحش و دروغ و فاش کردن عیب دیگر او و هتک او(ریختن آبرو).
و اگر به کلام تند هم بازداشته نشد پس بوسیله نگاه تند به او نظر کردن یا رو از او برگردانیدن و اعراض از او کردن
و اگر بهیچ یک از آنچه گفته شد ترک نکند و احتمال دهد که بوسیله اقدام عملی بازداشته میشود پس با رعایت امن از ضرر اقدام کند. مثل اینکه صورت او را از نظر کردن به حرام برگرداند یا شیشه شراب را از دستش بگیرد و خالی کند و شیشه را به او ردّ کند و مثل اینکه دست او را بگیرد از زدن مظلوم و مانند اینها.
و اگر بوسیله آنچه گفته شد دست برندارد از آن گناه و بوسیله زدن ممکن است بازداشته شود پس؛
اولاً سیلی بصورت زدن بطور کلی در جمیع موارد حرام است و اما غیر از صورت از سایر اعضاء پس زدن بطوریکه موجب دیه شود یعنی جای زدن قرمز یا سیاه شود یا زخم یا شکسته گردد آنهم حرام است (مگر در بعض موارد به اذن فقیه عادل) و باید دانست تا بتواند ار مرتبه پائین به مرتبه سخت تر تجاوز ننماید و تفصیل بیشتر در این مسئله در کتب فقهیه باید مراجعه شود.
در آنچه گفته شد دانسته گردید که صاحب داستان مزبور در اثر ندانستن مسئله در مقام نهی از منکر خودش مبتلا به منکراتی شد و چون سید و مورد لطف حضرت آفریدگار بود خداوند او را مبتلا فرمود و در خواب هم او را به گناهش آشکار کردند و راه توبه اش که علاوه بر عذرخواهی از خداوند از آن شخصی که او را سیلی زده پوزش خواستن و رضای قلبی او را بدست آوردن راهنمائی فرمودند.
خداوند ما را به گناهانمان آشنا فرماید و #توفیق توبه به ما عنایت فرماید.
🇯 🇴 🇮 🇳
https://eitaa.com/mabaheeth/50225
—— ⃟ ————————
🤲 اللّٰهم عجّل لولیّک الفرج
╭═══════๛- - - ┅┅╮
│📳 @Mabaheeth
│📚 @ghararemotalee
╰๛- - - - -
این داستان به ما می فهماند که أذیت و اهانت به مؤمن و وابسته به خدا و رسول و امام علیه السّلام خطرناک و موجب نزول بلا و قهر الهی است.
#امر_به_معروف و #نهی_از_منکر چنانچه سابقاً به آن اشاره ای شد، دو فریضه مهمّه عالیه است که با اجتماع شرائط آن بر عموم مسلمانان واجب است و کیفیت امر و نهی هم در شرع بتفصیل بیان شده و مراتبی برای آن بیان گردیده که بر مسلمانان واجبست آنرا بدانند؛ زیرا اگر برنامه اجراء نهی از منکر را ندانند ممکن است دچار منکر شدیدتر و گناه بزرگتری گردند مانند آقای عطاران در این داستان؛
بنابر این لازم است این مطلب به طور خلاصه یادآوری گردد:
هرگاه از شخص مسلمانی مُنکَری دیده شد اگر منکر بودن آن قطعی باشد باید اقدام بنهی کرد؛ پس اگر احتمال هرچند ضعیف داده شود بر منکر نبودن آن عمل، نمیتواند او را نهی کند؛
» مثل اینکه ظرف شراب را در دست او میبیند ولی احتمال میدهد مایع دیگری باشد،
» یا اینکه میبیند نظر به أجنبیّه میکند و احتمال میدهد شاید مَحرم او است،
» یا اینکه نظر از روی ریبه و شهوت نیست،
» و خلاصه عمل مسلمان تا قابل حمل به صحّت باشد، نهی از آن جایز نیست،
» و همین است اگر احتمال جهل او را دهد، یعنی شاید نمیداند که این عمل حرام است در این صورت نهی جایز نیست؛ بلکه ارشاد لازم است یعنی بطور نرمی او را به کم آن عمل آشنا کند مثلا می بیند شخصی رو به قبله بول میکند و احتمال دارد سمت قبله را نمیشناسد یا حرام بودن آنرا نمیداند یا اینکه فراموش کرده، در تمام این موارد نهی کردن -یعنی زجر نمودن- او را از این عمل جایز نیست بلکه باید بطور نصیحت و خیرخواهی او را دانا نمود یا یادآوری کرد و نیز نهی از منکر در صورتیست که فاعل منکرش خودش آن منکر را ترک نکرده و بر آن مُصِرّ باشد؛ پس اگر منکَری بجا آورد و دیگر آنرا تکرار نکرد نهی از منکر دیگر مورد ندارد.
بلی باید او را امر به توبه کرد و پس از اجتماع این دو شرط یعنی مُسلَّم بودن منکر و تکرار و اصرار بر آن واجب است نهی کردن با رعایت مراتب به این تفصیل:
در مرتبه اول باید از روی خیرخواهی و دلسوزی و با نرمی کلام او را اندرز دهد و از آن گناه بازدارد.
و اگر ترک نکرد مرتبه دوم تندی در کلام با رعایت اینکه حرامی نگوید مانند سبّ و فحش و دروغ و فاش کردن عیب دیگر او و هتک او(ریختن آبرو).
و اگر به کلام تند هم بازداشته نشد پس بوسیله نگاه تند به او نظر کردن یا رو از او برگردانیدن و اعراض از او کردن
و اگر بهیچ یک از آنچه گفته شد ترک نکند و احتمال دهد که بوسیله اقدام عملی بازداشته میشود پس با رعایت امن از ضرر اقدام کند. مثل اینکه صورت او را از نظر کردن به حرام برگرداند یا شیشه شراب را از دستش بگیرد و خالی کند و شیشه را به او ردّ کند و مثل اینکه دست او را بگیرد از زدن مظلوم و مانند اینها.
و اگر بوسیله آنچه گفته شد دست برندارد از آن گناه و بوسیله زدن ممکن است بازداشته شود پس؛
اولاً سیلی بصورت زدن بطور کلی در جمیع موارد حرام است و اما غیر از صورت از سایر اعضاء پس زدن بطوریکه موجب دیه شود یعنی جای زدن قرمز یا سیاه شود یا زخم یا شکسته گردد آنهم حرام است (مگر در بعض موارد به اذن فقیه عادل) و باید دانست تا بتواند ار مرتبه پائین به مرتبه سخت تر تجاوز ننماید و تفصیل بیشتر در این مسئله در کتب فقهیه باید مراجعه شود.
در آنچه گفته شد دانسته گردید که صاحب داستان مزبور در اثر ندانستن مسئله در مقام نهی از منکر خودش مبتلا به منکراتی شد و چون سید و مورد لطف حضرت آفریدگار بود خداوند او را مبتلا فرمود و در خواب هم او را به گناهش آشکار کردند و راه توبه اش که علاوه بر عذرخواهی از خداوند از آن شخصی که او را سیلی زده پوزش خواستن و رضای قلبی او را بدست آوردن راهنمائی فرمودند.
خداوند ما را به گناهانمان آشنا فرماید و #توفیق توبه به ما عنایت فرماید.
🇯 🇴 🇮 🇳
https://eitaa.com/mabaheeth/50225
—— ⃟ ————————
🤲 اللّٰهم عجّل لولیّک الفرج
╭═══════๛- - - ┅┅╮
│📳 @Mabaheeth
│📚 @ghararemotalee
╰๛- - - - -
هدایت شده از فقه و احکام
📿 برخی از توصیههای اخلاقی عرفانی آیتالله سید عبدالله فاطمینیا رحمةاللهعلیه
▫️عمده چیزی که برزخ را تاریک میکند، حرف پشت سر مردم است، غیبت، تهمت...
یکی از چیزهایی که برزخ را روشن میکند، گرهگشایی از کار مردم است.
برزخ را گناهان، تاریک میکنند، و از آن طرف اعمال خیر، باعث روشنایی عالم قبر و برزخ میشوند.
▫️خواهش میکنم حاضر جواب نباشید. من به جوانها میگویم دیر نمیشود، بعداً جواب بدهید. کمی تأمل کنید. حاضر جوابی بعضی وقتها آدم را محروم میکند. همینطوری زود چیزی را نپرانید، تمرین کنید و یک ذره دیرتر جواب بدهید.
▫️مشاجرهها و نزاعها، نور باطن را خاموش میکند! بسیاری از بیحالیها و عدم نشاطها به جهت مشاجرات است! کم منزلی داریم که در آن پرخاش و تندی نباشد. روزی چندتا پرخاش باشد، برکات میرود و دیگر چیزی نمیماند! حتی اگر حق هم با تو بود، در امور جزئی و شخصی مشاجره نکن، چون کدورت آور است.
▫️نعمتی که انسان را از خدا غافل کند، نقمت و عقاب است.
از جمله، گریهی استدراجی است. حالِ گریه به او میدهند، که فکر کند آدم خوبی است! بعضی افراد هستند که در مجالس و هیئت گریه میکنند؛ اما کارهایی از اینها سر میزند که سنگ را به گریه میاندازد!
مسکین گمان میکند خیلی حال خوبی دارد!
▫️در جامعه ما تقوای لسانی خیلی کم است؛ بعضی از متدیّنین، اهل مسجد، اهل هیئت، تقوای لسانی را از دست دادهاند! گویا غیبت واجب است و تهمت و افتراء مستحب! خدا میداند خیلی خطرناک است، #توفیق سلب میشود، قلب تیره میشود، نشاط در عبادات موجود نیست.
▫️بگذارید جملهای کامل شود بعد ایراد بگیرید. نمیدانم چرا اینطوری هستیم! در خواهر و برادری هم حاضر نیستیم حرف یکدیگر را تا آخر گوش کنیم. میگوییم وایسا، شِکر تو کلامت! خُب شکر به چه درد میخورد؟ یا اگر از جملهای خوشش نیاید میپرد وسط حرف! بابا جان صبر کن تا حرف اون آدم تمام شود.
▫️خشم ما را بیچاره کرده است، نمیگذارد به جایی برسیم! هی دور خود میچرخیم، چرا که بداخلاقیم! امام صادق علیهالسلام فرمود: «آدم بد اخلاق، معارف را پیدا نمیکند.»
آقای طباطبایی اگر بداخلاق بود، المیزان نمیتوانست بنویسد. بد اخلاقی با معارف جور در نمیآید.
▫️ماها ولخرجِ نورانیت و نور هستیم؛ کاری میکنیم، نورانیتی حاصل میشود؛ راحت کاری میکنیم که میرود و جایش را به ظلمت میدهد. شب بلند میشویم چندتا استغفار میگوییم و مشمول آیه «و یستغفرون بالاسحار» میشویم اما صبح میگوییم «حالا غیبت فلانی نباشد ها…» هیچی تمام شد و رفت.
▫️تعجب میکنم از بعضیها! آقا یا خانم مؤمن ۲۰ بار عمره رفته، بار ۲۱ میگویند بیا پول عمره را بده برای جهیزیه دختر یتیم؛ میگوید نمیتوانم؛
دوستانم میروند، من نروم؟!
حالا بگو شما این همه رفتی، اخلاق را رعایت میکنی؟
مگر دین مسخره است؟!
هر سال عمره میروی؛ یک عیب را از خودت دور نکردی؟
▫️فرد در حالی که تصور دارد خبری است وارد روز قیامت میشود اما ناگهان تعجب میکند؛ پس نمازها و عمرهها چه شد؟
میگویند دل شکستی! ریا کردی! زهر زبان ریختی!
جوان عزیز اگر میخواهی به جایی برسی از خانهتان شروع کن!
اگر دل خواهرت را شکستی، دل مادروپدر را شکستی، برو درستش کن. از خانه شروع کنید.
▫️اهل قسم نیستم ولی مجبورم،
دلم میسوزد. خانمها، آقایان! بشنوید! به حضرت زهرا سلاماللهعلیها قسم اگر لطیف نباشید چیزی گیرتان نمیآید، خودتان را معطل نکنید.
هی اوقاتتلخی راه میاندازد، عصبانی میشود، بعد هم میخواهد بشود زبدةالعارفین؛ یکبار این قسم را خوردم که تا لطیف نشوید چیزی گیرتان نمیآید.
▫️خدا گناه «آبرو بردن» را سخت میبخشد.
#امام_باقر علیهالسلام فرمودند: «کسی که آبروی مردم را نریزد، خداوند از گناهان او صرفنظر خواهد كرد.»
اغلب جهنمیها، جهنمی زبان هستند!
فکر نکنید همه از دیوار مردم بالا میروند.
یک مشت مقدس را میآورند جهنم به سبب اينكه آبرو میبردند! اسلام خواهان حفظ آبروی افراد است.
▫️خبرهای بد را هیچ وقت در خانه نگویید؛ تا به خانه می رسد، میگوید تصادفی را دیدم! نمیخواهد بگویید.
❌ اصلا خبرهای منفی را در منزل نگویید.
شما را به خدا قسم میدهم اینها را رعایت کنید؛
ضربههایی به خانواده زده میشود که جبران نمیشود.
چیزهای پریشان کننده نگویید. به همسر و بچهها آرامش دهید.
▫️مردم فکر می کنند اولیاء خدا روزی هزار رکعت نماز می خوانده اند که این طوری شدند. خیر؛ آنها فقط در اثر داشتن صفات عالیه به این جا رسیدند.
▫️صفات عالیه انسان را ده فرسخ ده فرسخ جلو می اندازد یک خشم فرو خوردن آدم را از هزار رکعت نماز زودتر به خدا می رساند؛
یک دل شاد کردن تو را خیلی زودتر می رساند؛
یک مادر خوشحال کردن زودتر می رساند.
از اینجا باید شروع کنیم.
اینجا را درست کن بعد هزار رکعت نماز خودش می آید، خودت مشتاق می شوی.
╭───
│ 📖 @feqh_ahkam
╰──────────
#داستانهای_شگفت
۱۲۷ - سقوط از مقام رفیع
ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ
مخلص متقی و صفی زکی، مرحوم حاج غلامحسین(معروف به تنباکو فروش به مناسبت شغلش) رحمة اللّه علیه تقریبا چهل سال قبل نقل فرمود که من به مرحوم آیت اللّه سید ابوطالب ارادتمند بودم و شبها در مسجد معرکه خانه(مسجد نور فعلی) به جماعت ایشان حاضر می شدم.
مدتی طرف عصر تا موقع نماز مغرب در مسجد مزبور با حضور جمعی از مؤمنین چند مسئله می گفتم و قدری از معجزات ائمه علیهم السّلام را از روی کتاب می خواندم.
به تدریج جمعیت زیادی حاضر می شدند تا اینکه حالت وسوسه در نیت من پدید آمد و از ریاکاری و نمایش به خلق و طلب منزلت نزد مردم سخت ترسناک بودم و چون در #اخلاص عمل خود در شک بودم آن مجلس را ترک کردم.
شبی در عالم واقعه دیدم مرکبی از نور برایم حاضر شد و من بر آن سوار شدم پس به سمت آسمانها به سرعت نور حرکت می کرد و بهجت و سرور و لذتی که در آن طیران و مشاهده عجایب خلقت پیدا کردم قابل وصف نبود تا به آسمان هفتم رسیدم ناگاه مَرکب از من جدا شد و از همانجا سقوط کردم تا وسط مسجد معرکه خانه افتادم، در نهایت سختی و زحمت و غصه و در همان حال صدایی شنیدم که صعود تو از اینجا بود و سقوط تو هم از اینجاست و اگر باز صعود می خواهی باید از همین جا باشد.
چون از خواب بیدار شدم پی به اشتباه خود بردم و خودم را بر ترک آن مجلس ملامت کردم؛ پس تصمیم گرفتم دوباره آن مجلس را برپا نمایم و همه روز در همان موقع عصر می رفتم لکن جمعیت نمی شد و مردم حاضر نمی شدند. خلاصه دیگر موفق به تجدید آن خیر بزرگ نشدم و از آن فیض عظیم بی بهره گشتم.
توفیق را غنیمت شمارید
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
غرض از نقل این داستان آن است که مؤمن عاقل هرگاه #توفیق کارِ خیری نصیبش شد، باید #نعمت مزبور را بزرگ داند و از آن قدردانی کند و در ادامه آن کوشا باشد و از زوال توفیق ترسناک و به خداوند پناهنده باشد؛ مثلاً اگر توفیق سحرخیزی پیدا کرد آن را از دست ندهد و اگر شبی خوابش برد تا اذان صبح، پس از ادای نماز واجب، آن را قضا نماید یا مثلاً توفیق قرائت قرآن مجید یا دعایی روزانه دارد آن را از دست ندهد یا توفیق انفاق روزانه یا هفتگی یا ماهانه دارد مواظب باشد ترک نگردد، همچنین است توفیق اقامه و حضور در مجالس دینی.
از اینجاست که در روایات امر شده کار خیر را ادامه دهند تا جایی که حضرت صادق علیه السّلام می فرماید : (کمی که با دوام است بهتر از زیادی است که دوام ندارد)¹
شواهد این مطلب زیاد و تنها به نقل یک روایت اکتفا می شود :
در کتاب کافی به سند صحیح از یعقوب الأحمر روایت کرده که به امام صادق علیه السّلام گفت فدایت شوم! به من هجوم و گرفتاریهایی رسیده ( و در نسخه دیگر از روایت : بدهکاری بسیار پریشانم کرده ) که هر خیر و نیکی را از دستم ربوده تا برسد به قرآن که قسمتی از آن یادم رفته است.
گوید آنحضرت در هنگام این گزارش چون به نام قرآن رسید در هراس شد سپس فرمود : ( راستی شخص سوره ای از قرآن را فراموش می کند و آن سوره روز قیامت نزد او می آید تا اینکه یکی از درجات بهشت بر او مشرّف شود؛ پس بر او سلام کند و او جواب گوید و می پرسد تو کیستی؟ گوید من فلان سوره ام که مرا ضایع گذاشتی و ترک کردی و اگر مرا ترک نمی کردی تو را به این درجه می رسانیدم.
سپس فرمود : بچسبید به قرآن و آن را بیاموزید، به راستی برخی از مردم قرآن را یاد می گیرند برای شهرت تا بگویند فلانی قرآن دانست و برخی آن را برای آوازه خوانی یاد گیرند تا گویند فلانی خوش آواز است و در این آموزش خیری نیست و برخی آن را یاد گیرند و در شب و روز آن را به کار بندند و توجه ندارند کسی این مطلب را بداند یا نداند)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱- قلیلٌ یَدوُمٌ خَیْرٌ مِنْ کَثیرٍ یَزُولُ