eitaa logo
فرمانده امیر 🖤🖤 مسافر شام🖤🖤
454 دنبال‌کننده
36.2هزار عکس
11.9هزار ویدیو
188 فایل
ڪانال رسمے شهید مدافـع حـرم مداح سردار خلبان جانباز اهل بيت فرمانده قاسـم{مهدی}غریـب مسافر شام برگرفته از وصيت نامه باحضور همرزمان و خانواده شهيد ارتباط با خادم 👇 @khademshahidanam 2
مشاهده در ایتا
دانلود
✊او ایستاد پای امام زمان خویش ... 💐 امروز ۲۱ تیر ماه سالروز شهادت مدافع حرم" " گرامی باد 🇮🇷 💌بسمـ رب الشـهدا....... |💔| 🍃🌼 تاریخ تولد: ۱۳۶۱/۰۱/۰۱ محل تولد: گرگان تاریخ شهادت: ۱۳۹۴/۰۴/۲۱ محل شهادت: تدمر_سوریه وضعیت تأهل: متأهل_داراے‌دو‌فرزند محل مزارشهید: گلزارشهداے‌زادگاهش 👇🌹🍃 ✍...دوستان وهمسنگران عزیزم؛اگر آرزوی شهادت داریدنبایدوابستگی به دنیاداشته باشیدوخط مشی شماخط‌ولایت باشدوافکارگروه‌های منحرف وضدولایی دروجود وفکرشماتاثیرنگذارد.همسنگران عزیزم،هرچه بیشتر آموزش ببینیددرمیدان رزم حرف بیشتری برای گفتن دارید.انشالله بایدتانابودی کامل استکبارجهانی،اسرائیل وآمریکابه پیش برویم وپرچم مقدس انقلاب اسلامی رابه دست رهبرعزیزمان به آقا امام زمان برسانیم.. ••🍁فرمانده مستشاری در سوریه..با کارنامه نظامی پرازافتخارات و شجاعتها در داخل و خارج کشور..... ...🕊🕊🌸🌸
🔻طرح | ۲۱ تیرماه سالروز سرکوب خونین قیام مردم علیه کشف حجاب در مسجد گوهرشاد و روز عفاف و حجاب گرامی باد
‍ ‍زندگی نامه شهید مدافع حرم قاسم غریب ، بمناسبت 21 تیرماه هفتمين سالروز شهادت {مهدی}🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑 بخش اول 👉 نامه نام ونام خانوادگی : قاسم (مهدی) غریب تولد : ۱۳۶۱/۱/۱ 🌷محل تولد : شهرگرگان روستای سیدمیران 🕊تاریخ شهادت : ۱۳۹۴/۴/۲۱ شهادت : سوریه؛ تدمر؛ کوههای پالمیرا ✴️ آدرس مزار : گلزار شهدای دفاع مقدس روستای سیدمیران ؛ از توابع شهرستان گرگان ؛ ایران درجه : سرهنگ تمام پاسدار 🇮🇷 تخصص : تکاور( شامل سخت ترین آموزشهای نظامی نیروهای مخصوص صابرین ) خلبان سابقه نظامی : 1- فرماندهی محور . در منهدم کردن گروهک ملعون پژاک ( منطقه سردشت تپه جاسوسان) 2- منهدم کردن گروه منافقین دست نشانده آمریکایی اسرائیلی (عبدالمالک ریگی ملعون) 3- مشارکت در سرکوبی فتنه داخلی سال 1388 (به عنوان سرباز گمنام امام زمان عج ) 4 - به عنوان فرمانده ی نیروهای دفاع وطنی و بسیجی و گروه فاطمیون و نیروهای ارتش سوریه در جنگ سوریه منطقه تدمر؛ و شرکت کردن ودخالت مستقیم در جنگ سوریه -طی چند مرحله موفقیت آمیز و آزادسازی شهر تاریخی تدمر 5 - عنوان جانشین فرماندهی گردان تکاوری سپاه نیوای استان گلستان؛ و تعلیم نیروهای گردان تکاوری سپاه و تکاوری ارتش 6 - سرکوبی کلیه آشوبهای منافقین و تروریستها در مناطق مختلف داخلی و خارجی به فرماندهی (شهید سردار محمد جعفر خانی ) پایان بخش اول ... 👉 ادامه دارد .... 👉 🛑⭕️🛑🌷 🛑⭕️🛑🌷 🛑⭕️🛑🌷 🇮🇷🇮🇷
‍ 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️🌷 ⭕️ 🛑⭕️🛑🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ 🛑⭕️🛑🌷 🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 🌷🛑 🛑⭕️🛑🌷 🌷⭕️🛑 ⭕️🛑⭕️🌷 🌷⭕️⭕️🛑 🌷🌷🌷🌷 🌷⭕️⭕️⭕️🛑 🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑 بخش دوم 👉 قاسم غریب در سال ۱۳۶۱ در روستای سیدمیران به دنیا آمد. بستر رشد اجتماعی این شهید بزرگوار طبقه کشاورز و زحمتکشی بود که با نان حلال شیرمردی چون قاسم غریب را تحویل جامعه داد. او فرزند خانواده ای بود که سه برادر و یک خواهر را در خود جای داده بود. غریب پدر شهید قاسم غریب در حالی که زمین زراعی زیادی نداشت با سختی و مشقت فراوان فرزندان خود را تربیت کرد. شهید مدافع حرم غریب دوران تحصیلات ابتدایی را در دبیرستان شهید "صادق تازیکه سیدمیران" گذراند و دوره راهنمایی را نیز در همان روستا به مدرسه آزادگان رفت. او برای تحصیل در مقطع دبیرستان عزم گرگان کرد و در دبیرستان شهید رجایی گرگان مشغول به تحصیل شد. غریب در سال ۱۳۷۹ پس از اخذ مدرک دیپلم در کنکور دانشکده افسری دانشگاه امام حسین(علیه السلام) شرکت و در آزمون ورودی قبول شد و رسما به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در آمد و ۵ سال بعد در سال ۱۳۸۴در شهر با خانم اعظم السادات حسینی خادم افتخاری مسجد جمکران کرد که حاصل این ازدواج دو پسر۶ و ۸ ساله به نامهای امیرعباس و محمدامین بود. او بعد از ازدواج به شهر مقدس قم رفت و تا دو سال پیش در این شهر زندگی کرد. طی این سالها، او در رزم با گروههای انحرافی و داخلی مجاهدانه جنگید تا اینکه یک خود را از دست داد و ۴ ترکش در بدنش از این مبارزات به یادگار ماند. بعد از شدن از ناحیه چشم، به توصیه پزشک که باید برای حفظ چشم دیگر، مناطق مرطوب را برای ادامه کار انتخاب کند، وی به گلستان آمد و مدتی در سپاه استان و بعد از آن نیز به گردانهای تکاور تیپ مردم پایه نیوا پیوست. اما این موجود پرخروش و رزمنده شجاع را یارای دوری از نبرد و میدان رزم نبود و با درک صحیح از شرایط روز و عربده کشی تکفیری های مزدور اسراییلی، آهنگ کرد و داوطلبانه برای دفاع از حرم حضرت (سلام الله علیها) به این کشور رهسپار شد. شهید غریب بعد از انتقال همسر و فرزندان و زندگی خود به شهر قم، به سوریه رفت و به مبارزه با تکفیری ها پرداخت و این مرحله ای بود که او برای دفاع از حریم حضرت زینب (سلام الله علیها) به سوریه می رفت و آخرین باری بود که وطن رامی دید. وی در 21 تیرماه سال ۹۴ در ارتفاعات تلمور سوریه برای همیشه از میان ما پر کشید و 24 تیرماه پس از تشییع باشکوه توسط مردم شهیدپرور گرگان، در گلزار شهدای روستای سیدمیران به خاک سپرده شد . 🛑⭕️🛑🌷 🛑⭕️🛑🌷 🛑⭕️🛑🌷 پایان بخش دوم ... 👉 ادامه دارد ...👉 🇮🇷🇮🇷
‍ ‍ ⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ 🛑⭕️🛑🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 🌷 🛑⭕️🛑🌷 🌷🛑 ⭕️🛑⭕️🌷 🌷⭕️🛑 🌷🌷🌷🌷 🌷⭕️⭕️🛑 بخش سوم 👉 👇 ➖ ادامه زندگی نامه و خاطرات قاسم{مهدی} غریب🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑 برای اولین بار در شب 21 بهمن 83 با دو نفر از دوستانش به خواستگاری آمد. خوب به یاد دارم ساعت 9 شب بود. در پیروزی انقلاب اسلامی غریو الله‌اکبر مردم به گوش می‌رسید. از آن موقع به بعد هر وقت غریو الله‌اکبر را می‌شنوم، یاد شب می‌افتم و خاطره شیرین آن شب برایم زنده می‌شود. خیلی اتفاقی رخ داد و ماجرای جالبی دارد. شهید قاسم غریب متولد 1361 در روستای گرگان بود اما محل خدمتش در یگان تهران بود. یکبار که برای به می‌آید، دوستش که در قم سکونت داشت به ایشان گفته بود شما قصد ندارید؟ هم گفته بود اگر سید و مؤمنی باشد تمایل به ازدواج دارم. دوست شان از همسرش می‌خواهد تا کسی را به قاسم معرفی کند که ایشان هم از دوستانش که مسجد جمکران بود سؤال می‌کند و در نهایت به معرفی می‌شوم. پاسدار بود و دوره را می‌گذراند. عاشق بود و عاقبت سیمرغ آسمان شهادت شد. ابتدا از اعتقادات و ایمانشان و بعد هم از شغلش برایم صحبت کرد. قاسم از سختی راهی که در پیش داریم حرف زد، از پیش رو و از زندگی‌ای که امکان دارد شهر به شهر بچرخیم. اصرار داشت تا من با اطلاع از همه این شرایط، مسائل و سختی‌ها تصمیم خودم را بگیرم. من هیچ شناختی در مورد شغلش نداشتم. دوست داشتم شرط هر دوی مان صداقت باشد و هرگز در هیچ شرایطی به هم دروغ نگوییم. در همان جلسه از احتمال برایم گفت. می‌گفت : که شهادت است و من در جواب گفتم من دوست دارم زندگی‌ام قشنگ باشد. مهم نیست. پایان بخش سوم .. 👉 ادامه دارد ...👉 🛑⭕️🛑🌷 🛑⭕️🛑🌷 🛑⭕️🛑🌷 🇮🇷🇮🇷
‍ ⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ 🛑⭕️🛑🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 🌷 🛑⭕️🛑🌷 🌷🛑 ⭕️🛑⭕️🌷 🌷⭕️🛑 🌷🌷🌷🌷 🌷⭕️⭕️🛑 🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑 بخش چهارم👉 🌷ادامه زندگی نامه و خاطرات قاسم{مهدی} غریب ✨منظورم این است که یک زندگی مشترک بیشتر برایم اهمیت داشت. در اطرافم می‌دیدم افرادی را که فقط در کنار هم زندگی می‌کنند و هیچ عشقی در میان نیست. ⚡️دوست داشتم زندگی‌ام با عشق همراه باشد، هر کوتاه. به خاطر همین وقتی همسرم از شهادت صحبت می‌کرد می‌گفتم ارزش دارد آدم کنار یک نفر خوب زندگی کند هر چند کوتاه باشد. از مراسم با خودم می‌گفتم را دوست دارد اما کو جنگ! جنگی در میان نیست که او شهید شود. 🍁اما بعد از عقد وقتی عکس‌های همسرم را ورق می‌زدم تازه متوجه شرایط کاری و شدم. برای همین بعد از آن هر زمانی که به مأموریت می‌رفت من استرس زیادی را تا بازگشتش تحمل می‌کردم. ⏺ برای آرام شدنم ایشان را زمان کردم و هر ماه مبلغی را به مسجد می‌دادم و بیمه را خودشان شعبان سال 1394 دو هفته قبل از به دادند. من و روز دوشنبه پنجم اردیبهشت 1384 عقد کردیم و بعد از عقد به حرم حضرت (سلام الله علیها) رفتیم. چون شب مبعث بود، برای من خواند. او نذر کرده بود اگر شدیم اسمش را بگذاریم. فردای عقد به او گفتم شما به حضرت عباس "سلام الله علیها" ارادت داری. من هم خاصی به امام زمان(عجل الله تعالی فرجه شریف) دارم. می‌توانم شما را مهدی صدا کنم. فکر کرد و گفت : غریب! خیلی قشنگ است و از آن روز به بعد من ایشان را مهدی صدا کردم. و ششم بهمن سال 1384 مشترکمان را در تهران آغاز و دو سال بعد به قم مهاجرت کردیم. 10 سال و سه ماه با هم زندگی کردیم و زندگی مشترکمان فرزند است؛ امیرعباس متولد بهمن ماه 1386 و محمدامین متولد اسفندماه 1388. پایان بخش چهارم 👉 ادامه دارد ...👉 🛑⭕️🛑🌷 🛑⭕️🛑🌷 🛑⭕️🛑🌷 🇮🇷🇮🇷
‍ ‍ ⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ 🛑⭕️🛑🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 🌷 🛑⭕️🛑🌷 🌷🛑 ⭕️🛑⭕️🌷 🌷⭕️🛑 🌷🌷🌷🌷 🌷⭕️⭕️🛑 🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑 بخش پنجم 👉 ادامه زندگی نامه و خاطرات مدافع حرم {مهدی} غریب قاسم(مهدی) در همه کارها به می‌کرد. را در هر شرایطی وقت می‌خواند. زیادی به و می‌گذاشت و هر کاری از دستش بر می‌آمد برایشان انجام می‌داد و هرگز کوتاهی نمی‌کرد. اهل نبود و اگر کسی در جمعی غیبت می‌کرد، حتماً متذکر می‌شد. من گوش به فرمان بود و پشتیبان ولایت فقیه، به طوری که در به همه تأکید کرده است که باشید و از خط ولایت فاصله نگیرید. 🍁 ایشان آرام و قرار نداشت و آنقدر از بود که می‌گفت: در هر چی از خدا بخواهی می‌دهد. قبل از اعزامش گفت: من برای ثبت‌نام کرده‌ام که اگر نیازی به من بود بروم. گفتم ندارد؟! گفت : نه من برای آموزش تخریب می‌روم آنقدر به خودش و توانایی‌هایش اعتماد داشتم که رفتنش برایم قابل قبول بود. ⚡️🍃 با اینکه ایشان به خاطر از رزم بود اما آنقدر کارش را دوست داشت که با جان و دل تلاش می‌کرد. ❣بعضی وقت‌ها می‌گفتم: قدر جانت را بدان به خودت استراحت بده اما ایشان می‌گفت: وقت برای استراحت زیاد است. 💜 (مهدی) در با گروه‌های انحرافی و داخلی فعال بود و چهار در بدنش داشت. چپش را هم سال 1391 در یکی از عملیات‌ها از دست داده بود. 🛑⭕️🛑🌷 🛑⭕️🛑🌷 🛑⭕️🛑🌷 پایان بخش پنجم ..👉 ادامه دارد .. 👉 🇮🇷🇮🇷
‍ ⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ 🛑⭕️🛑🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 🌷 🛑⭕️🛑🌷 🌷🛑 ⭕️🛑⭕️🌷 🌷⭕️🛑 🌷🌷🌷🌷 🌷⭕️⭕️🛑 🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑 بخش ششم 👉 ادامه نامه و مدافع حرم {مهدی} غریب اول دو روز قبل از نوروز 1394 راهی شد و بعد از 45 روز بازگشت و دوم هم در تاریخ 26خرداد ماه عازم شد. 〽️ مرتبه دوم وقتی می‌خواست برود به ایشان گفتم: آقا همه به من می‌گویند به همسرت اجازه نده که برود ولی من می‌سپارم به خودت اگر یک درصد احتمال خطر در سوریه می‌دهی، نرو و مأموریت دومت را که در ایران است، انتخاب کن. گفت: خانم خطری برای ما نیست اگر هم افتاد این را خوب بدان که برای ما خیلی دارد. ♻️ امروز خانم زینب(سلام الله علیها) تنهاست. 💠 این حرف را که زد هیچ چیزی نگفتم. گفت: چقدر خوب است که تو اینقدر زود راضی می‌شوی، : من در اهل‌بیت " علیهم السلام" حرفی برای گفتن ندارم فقط این‌بار از برای ما شیرینی بیاور، شیرینی‌های آنجا بسیار خوشمزه است. 👇 می‌دانستند پدرشان سوریه می‌رود و چون همیشه در مأموریت بود، برایشان عادی شده بود و من تا آن زمان نمی‌دانستم که در هم شهید داده‌ایم. 💠 دوم وقتی اولین تماس را گرفت به من گفت: من نباشید شاید برنگردم. 😔😔 : آقامهدی لطفاً زنگ می‌زنی از این حرف‌ها نزن ناراحت می‌شوم (شرایط در سوریه تغییر کرده بود.) مهدی در این مأموریت محور شده بود و چون شرایط را می‌دید احتمال برگشت نمی‌داد. 🍃 ولی من هر بار می‌گفتم: تو اگر بخواهی سالم برمی‌گردی. ❣ آخر شب شهادت امام علی (علیه السلام) گرفت من در مراسم شب قدر بودم. : برایم دعا کن براتم را بگیرم. : آقا مهدی الان زود است به فکر باشی، به شما احتیاج دارند. گفت: خدای بچه‌ها خیلی بزرگ است، شما را به خدا می‌سپارم . 😔😭😭 🛑⭕️🛑🌷 🛑⭕️🛑🌷 🛑⭕️🛑🌷 پایان بخش ششم 👉 ادامه دارد ..👉
‍ ‍ ⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ 🛑⭕️🛑🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 🌷 🛑⭕️🛑🌷 🌷🛑 ⭕️🛑⭕️🌷 🌷⭕️🛑 🌷🌷🌷🌷 🌷⭕️⭕️🛑 بخش هفتم 👉 ادامه نامه و شهید مدافع حرم قاسم {مهدی} غریب 🌷 🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑 مرتبه آخر قبل از رفتن کیف مدارکش را نشانم داد و گفت: خانم اگر من برنگشتم، مدارک را از کیفم بردارید، این شوخی‌ها برایم عادی شده بود. گفتم ان‌شاءالله به سلامتی برمی‌گردی. آقامهدی کفش‌هایش را می‌پوشید، به مادرم گفت: حاج‌خانم اگر برنگشتم مواظب زن و بچه‌ام باش. مامان گفت: ان‌شاءالله خودت برمی‌گردی میایی مواظبشان هستی. از زیر قرآن رد شد با همه روبوسی کرد و به من گفت: خداحافظ. گفتم آقامهدی آنقدر خجالت می‌کشی که حتی با من دست هم نمی‌دهی، دستم‌ را بردم جلو باهم دست دادیم. خنده‌اش گرفت، خندید و رفت. آقامهدی آنقدر راضی و خوشحال بود مثل اینکه برای اولین بار به سفر زیارتی می‌رفت. 21 ماه رمضان ساعت 12شب با صدای تیر‌اندازی آنها در حالی که غافلگیر شده بودند، از مقر خارج شدند. مهدی{قاسم} که محور بودند چند باری برای روحیه بچه‌ها یا (سلام الله علیها) می‌گوید و به جلو می‌رود تا بچه‌ها هم قوت قلب بگیرند. یک نیمه شب در بیسیم آقامهدی را صدا می‌کنند ولی ایشان شده بود و درگیری تا ساعت 3نیمه شب ادامه پیدا می‌کند و بعد از چند ساعت شهید غریب را پیدا می‌کنند و می‌بینند که هیچ خونی بر زمین ریخته نشده است اما وقتی پیکر شهید را از روی زمین بلند می‌کنند، خون از مبارکشان سرازیر می‌شود.😔😭😭 🛑⭕️🛑🌷 🛑⭕️🛑🌷 🛑⭕️🛑🌷 پایان قسمت هفتم 👉 ادامه دارد ..👉 🇮🇷
‍ ⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ 🛑⭕️🛑🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 🌷 🛑⭕️🛑🌷 🌷🛑 ⭕️🛑⭕️🌷 🌷⭕️🛑 🌷🌷🌷🌷 🌷⭕️⭕️🛑 🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑 قسمت هشتم 👉 ادامه نامه و قاسم {مهدی} غریب 🌷 آقا شنبه شب به رسید و من شهادتشان را روز از زبان عمه همسرم شنیدم. 🍂 ابتدا باور نمی‌کردم ولی وقتی خبر را شنیدم به یاد افتادم که خودم و دیده بودیم. که با مهدی تعبیر شد. ⏺ ایشان در روستای گرگان است {قاسم} همیشه می‌گفت: است، کارم است و از شهری . ↩️ هرگز فکر نمی‌کرد شهادتش هم در باشد ❇️ مراسم تشییع با شکوه بود و مردم از اکثر شهرها آمده بودند و با حضورشان سنگ‌‌تمام گذاشتند. من می‌خوردم به همسرم که با این درجه به رسید. 🥀 21 تیر 1394در ارتفاعات تدمر به آرزویش رسید. در انتهای همه جمله «شهادت آرزومه» را می‌کرد و آخرش هم به این مقام نائل شد. یادم است همسرم در یکی از جلسات خواستگاری گفت: 😔 دیده در بیابانی است و حسین(علیه السلام) به ایشان می‌فرمایند: ✨ هل من ناصر ینصرنی و مهدی در جواب می‌گویند: من شما را یاری می‌کنم و تنها نمی‌گذارم. 🌸این همسرم با رفتن به جمع حرم تعبیر شد؛ ❇️حرف از جاسوسان سال 90 می شد سرشو می نداخت پایین و خیس می شد رفقای زیادی رو اونجا از دست داده بود آرام وقرار نداشت تا سال بعد در معرکه شام به پیوست . 🛑⭕️🛑🌷 🛑⭕️🛑🌷 🛑⭕️🛑🌷 پایان قسمت هشتم 👉 ادامه دارد .. 🇮🇷🇮🇷
‍ ⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ 🛑⭕️🛑🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 🌷 🛑⭕️🛑🌷 🌷🛑 ⭕️🛑⭕️🌷 🌷⭕️🛑 🌷🌷🌷🌷 🌷⭕️⭕️🛑 🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑 بخش نهم 👉 ادامه نامه و {مهدی} قاسم غریب بعد از آنکه برای بار به صورت داوطلبانه به اعزام شده بود بسیار تلاش کرد تا موافقت فرمانده خود را برای اعزام مجدد به سوریه بگیرد. ❣ غریب همواره در عملیات‎ها بر علیه گروه‎های و حضور داشت و قبل از آنکه برای بار به منطقه عملیاتی اعزام شود ✅در مدت 20 تا 25 روز کارهای معوقه خود را انجام داد. بعد از آنکه در عملیاتی از شد را می‎خورد و آرزوی شهادت داشت. شهید غریب با اعزام مجدد شهید غریب موافق نبود و غریب با اصرار فرمانده خود را مجاب کرد که با رفتن داوطلبانه به سوریه موافقت کند. 🌷 غریب، در چند شب عملیات‎های موفقیت آمیز زیادی را با نیروهایش بر علیه داعش انجام داد و هر روز نیروهای مدافعان حرم نسبت به مواضع داعش پیشروی‎هایی داشتند و برای جلوگیری از پیشرویی ها و پیروزی‎ها با تجمع نیرو خودشان را برای شکستن خط آماده کرده بودند. شهید داشت که شهید قاسم غریب در با شب‎های دیگر بود 🍂 « در شب سوم ساعت 24 شب نیروهای داعش به ما حمله کردند و غریب ساعت یک بامداد با اصابت به قلب مبارک و ترکش بر سر مبارکش به رسید..😔 ↩️ و در طی این یک ساعت برای روحیه نیروهایش بارها و بارها در بین خط حرکت می‎کرد با لبیک یا رجز می‎خواند. از شهادت شهید غریب فشار زیادی برای شکستن خط داشت و به دنبال ربودن شهدا و پیکر شهید غریب بودند اما موفق نشدند .... 🛑⭕️🛑🌷 🛑⭕️🛑🌷 🛑⭕️🛑🌷 پایان قسمت نهم 👉 ادامه دارد ...👉
‍ ⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ 🛑⭕️🛑🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 🌷 🛑⭕️🛑🌷 🌷🛑 ⭕️🛑⭕️🌷 🌷⭕️🛑 🌷🌷🌷🌷 🌷⭕️⭕️🛑 قسمت دهم 👉 🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑 نامه و شهید مدافع حرم {مهدی} غریب ❇️ آوازه این آن سوی مرزها در جبهه و برای سرکردگان داعش خیلی آشنا بود . های جاسوسی نام یک سپاهی ایرانی را به سرکردگان این گروهک تکفیری دادند که خط مقدم نبرد با داعش و 3 هزار نیروی سوری و داوطلبین مبارزه با تکفیری ها را بر عهده دارد . ⚜ داعش فهمیده بود تا غریب در خط مقدم می جنگد و می کند، مبارزه با سپاه وی سخت و طاقت فرساست برای همین برای سر وی جایزه تعیین کردند؛ 🔰 و تدمر شهری که در نزدیکی حلب قرار دارد این شبها ناآرام بود ، هنوز شهر تاریخی تدمر یا پالمیرا بدستان تکفیری های داعش نیفتاده بود ، 🌷 چون غریب سرسختانه از این شهر دفاع می کردند 〽️ اما دو ماه بعد از قاسم غریب بدست داعش افتاد و این شهر تاریخی و باستانی توسط داعش تا حدود زیادی ویران شد . 🔆🔆 🕊 شهادت قاسم غریب را با و شب های عملیات مقدس مقایسه کرده اند ، شور و حالی وصف نشدنی در ایجاد شده بود ، صدای گلوله تا پاسی از شب قطع نمی شد ، شب بود و هر لحظه اش حساس ، ها برای دلسرد کردن رزمندگان جبهه مقاومت کردند شان یعنی غریب کشته شده ↩️ اما مدام به خط سر می کشید و فریاد یا زهرا و یا حسین و لبیک یا زینب س سر می داد و با این کار روحیه نیروها را بالا می برد ؛ 🥀 نیمه های شب بود که فرمانده شد و دیگر صدایی نیامد ، 🕸 اوضاع هم آرام بنظر می رسید ، دم که زده شد قاسم غریب در کنار صخره ای پیدا شد ، 🕊🌹 آری فرمانده به کشیده بود 🍂 و این آرزویی بود که او را برای دفاع از مرزهای معنوی وار برای حمایت از زینب" سلام الله علیها" از روستایی در 5 کیلومتری گرگان فرسنگ ها دورتر به سوریه کشانده بود . 🛑⭕️🛑🌷 🛑⭕️🛑🌷 🛑⭕️🛑🌷 پایان قسمت دهم ...👉 ادامه دارد ..👉
‍ ‍ ⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ 🛑⭕️🛑🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 🌷 🛑⭕️🛑🌷 🌷🛑 ⭕️🛑⭕️🌷 🌷⭕️🛑 🌷🌷🌷🌷 🌷⭕️⭕️🛑 🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑 قسمت یازدهم 👉 شهید مدافع حرم قاسم {مهدی} غریب 🌷 ☢شبکه العربیه بلافاصله بعد از قاسم غریب با خوشحالی خبر کشته شدن دو سپاه پاسداران ایران در سوریه را گزارش می دهد . ❌ گفت : خبرگزارى هاى ایران طى روزهاى گذشته از کشته شدن افسر سپاه به نامهاى کریم غوابش و قاسم غریب در منطقه زبدانى در حومه دمشق ، و منابع سوری نیز از کشته شدن یک سرهنگ ایرانی خبر دادند. 💠 بنا به گزارش ایران ، غوابش متولد ۱۳۴۸و بازنشسته سپاه و جانباز ۵۰ درصدى جنگ ایران وعراق بود و و از آغاز جنگ به اعزام شده بود. وى روز شنبه توسط یک تله انفجاری در زیر خودروی حامل وى منفجر کشته شده است. ✅ سورى نیز از کشته شدن یک ایرانی - که ذکر نشده - در روستای دورین در حومه لاذقیه در شمال غرب سوریه، علاوه بر ده سرباز ارتش سوریه و چند عضو حزب الله لبنان عصر دیروز یکشنبه توسط عملیات یک گروه از ارتش آزاد ، خبر داده اند. ✴️ به گزارش خبرگزارى " دفاع پرس" وابسته به نیروهاى مسلح ایران، خلبان غریب مخصوص صابرین سپاه قدس و گردان تکاور تیپ مردم پایه سپاه نیوای استان گلستان بوده که روز شنبه در ارتفاعات تلمور(تدمر) سوریه به رسید . ✳️ سایت " گلستان ما " نیز گزارش داده که غریب سپاهى کشته شده از استان گلستان و از اهالى روستای سیدمیران بود. پیش از این غلامعلی تولی از تیپ ۶٠ زرهی گنبدکاووس وسید احسان حاجی حتم لو از پاسداران تیپ ۴۵جوادالائمه گرگان ، در نزدیکی شهر حلب کشته شدند. 〽️ بنا به گزارش این سایت ، به عنوان" داوطلب مدافع حرم زینب سلام الله علیها " برای دومین مرحله عازم ماموریت به شده بود. 🌷 آری اینگونه بود که قاسم غریب موجب خوشحالی و حامیان رسانه ای اش چون العربیه شد 💠 اما جایزه ای که برای مبارک قاسم غریب تعیین شده بود باعث شد تا حتی بعد از وی نیز دست از سر او بر ندارند . ✴️ یکی از نزدیکان شهید می گوید : شب تدفین شهید و روزهای بعد از آن شاهد حضور افرادی مشکوک در اطراف منزل و گلزار شهدای محل دفن شهید بودیم که بلافاصله موضوع را به مراجع امنیتی گزارش دادیم . ⏺⏺ احتمالات نشان می دهد آن عده هنوز به دنبال این شجاع بودند که شاید برای آنها هزاران دلار می ارزید . 🛑⭕️🛑🌷 🛑⭕️🛑🌷 🛑 پایان قسمت یازدهم👉 ادامه دارد ..👉
‍ ⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ 🛑⭕️🛑🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 🌷 🛑⭕️🛑🌷 🌷🛑 ⭕️🛑⭕️🌷 🌷⭕️🛑 🌷🌷🌷🌷 🌷⭕️⭕️🛑 🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑 قسمت دوازدهم 👉 ادامه نامه و شهید مدافع حرم قاسم {مهدی }غریب 🌷 🎋 در حیاط منزل ما انجیری بود که بچه های منزل بارها برای چیدن انجیر بالای آن رفته و گاها بر اثر افتادن از آن آسیب می دیدند که پدرمان تصمیم به قطع درخت می گیرد . 🌟اما هر وقت که می خواهند درخت را قطع کنند مانع می شد و می گفت : هر وقت من بشوم این درخت هم می افتد . 💫🌺 چند روز بعد از شهادتش در حیاط بودیم که درخت انجیر افتاد و من آنجا حرفهای افتادم . 🕊🌹 غریب با شهید محمد حسین چهارمین شهید مدافع حرم استان گلستان که اصالتا اهل روستای دوزین مینودشت می باشد نیز دوستی دیرینه داشت . ❇️ این دو شهید در یگان تهران و در با هم بودند و خاطرات بسیار خوبی از یکدیگر دارند که شاید این گنجینه در سینه این دو شهید برای همیشه بایگانی شده است . 👇 🔰 "تدمر" یا "پالمیرا" یکی از شهرهای مهم و باستانی استان حمص بوده که در فاصله 160 کیلومتری پایتخت (دمشق) قرار دارد و یک شهر استراتژیک به حساب می‌آید. 🔰"پالمیرا" در طول تاریخ یکی از مهمترین شهرهای سوریه مرکزی بوده است و یک شهر گذرگاهی اساسی برای مسافران صحرای سوریه محسوب می‌شده است و آن را با نام "عروس صحرا" می‌شناختند. مسلمانان در سال 636 به رهبری «خالد ابن ولید» وارد این شهر شدند و قلعه‌ای را بر فراز کوه مشرف به شهر ساختند اما پس از گذشت زمانی و از سال 800 ساکنین آن به تدریج شروع به ترک شهر کردند و امروز به عنوان یک شهر باستانی شهرت بسیاری یافته است. 🛑⭕️🛑🌷 🛑⭕️🛑🌷 🛑⭕️🛑🌷 پایان قسمت دوازدهم.. 👉 ادامه دارد ... 👉
‍ ‍ ⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ 🛑⭕️🛑🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 🌷 🛑⭕️🛑🌷 🌷🛑 ⭕️🛑⭕️🌷 🌷⭕️🛑 🌷🌷🌷🌷 🌷⭕️⭕️🛑 🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑 قسمت سیزدهم .... 👉 ادامه نامه و شهید مدافع حرم {مهدی} غریب (نامه همسر سومین شهیدمدافع حرم استان گلستان حاجی حتم لو به همسر شهید مدافع حرم غریب ؛ شهدای گرگان) ❣خواهر عزیزتر از جان گرامی ، سلام " درود و ثنای خداوند بر جهادگران در راه حق و حقیقت که چون کشته شوند و یا پیروز ، به آنان پاداشی بزرگ عطا می گردد. 💜 به برکت الفاظ مقدسه و انفاس مطهره ، دلهای مومنان به نور الهی روشن گشته و طریق ایمان و جهاد در راه خدا را برگزیده اند و شایستگان جهاد اصغر که در طلب ستاندن حق مظلوم از ظالم به پا خواسته اند ، ↩️ براستی اکبر را که نفس درون است به انجام رسانیده اند و برگزیدگان این قوم نام مبارک را دارند. 🕊شهید که شاهدی است برعرصه حضور ظلمیت در جهان و راه گشا و چراغ هدایت در مسیر تاریک بشر در سیر الی الله؛ خواهر بزرگوارم ❇️مطالبی این روزها در باره من و تو گفته و شنیده می شود ، و القابی هم بر ما می نهند که مسئولیت این روزها را دوچندان نموده است ، 〽️🔰وظیفه ای را گرامیت بر نهاده که خود بزرگترین جهاد در راه خداست ، و از تمام اینها که بگذریم ، مولای ما سید علی ای روحی لک الفدا که می فرماید : " شهدای مدافع حرم از اولیاء ا... بودند ." و نیز می فرمایند " مدافع حرم همانند اینست که در جلوی امام حسین (علیه السلام) شهید شده است". همسر گرامی ولی ا... ، بزرگوار دوست خدا ، چه بنامم تو را و چگونه مدح تورا بگویم که همین بس در مقام مجاهده ای بزرگ اسلحه همسر گرامیت در دستان توست و رسالت حفظ و نگهبانی از ثمره پر بار و برکت انقلاب اسلامی امام خمینی (رحمت الله علیها) و ثمره شجره طیبه زندگی پربارتان دو فرزند گرامی و نور چشمان شهید بر دوش توست. دلبندم؛ فراق یار نه آن می کند که بتوان گفت و لیکن دل در گرو عهدی داریم با آقایمان و مولایمان ، امید مستضعفان جهان ، صاحب الامر (عجل الله تعالی فرجه شریف) بسته ایم که تا جان در بدن و خون در رگ هایمان داریم برای انقلاب جهانی مستضعفان دمی از پا ننشینیمو فرزندان خود را همچون پدرانشان در مسیر حفظ ارکان نظام و انقلاب اسلامی تربیت نمائیم. ❣خواهر بزرگم ، سرافراز شهادت بر دیوار خانه ات به اهتزاز در آمد تا بدانی شایستگی دارا بودن این پرچم را حسین (علیه السلام) برایمان مقدور ساخته است و در دفاع از عقیله بنی هاشم ، زینب(سلام الله علیها) و دفاع از حریم حرم علوی نه خون در بدن بلکه با تک تک سلولهایمان تا پای جان ایستاده ایم . 🥀فدای صبر زینبیت ، کاری کنیم که دشمن شاد شود ، کاری کنیم که حریم ولایت فقیه متاثر شود کاری کنیم که اشک چشمان ما برای حواشی روزگار باشد و اصل غربت مولا امام زمان (عجل الله تعالی فرجه شریف) و گمنامی شیعیان و مظلومیت جهان اسلام فراموشمان شود. 💠 مکرمه شهید، مسیر بلند زندگی ، ما را در یک ساحل قرار داد که آرامش آن بواسطه نام شهید ، فقیه و امامت و رهبری امام ای و سرخ سید الشهدا و گره زده به عطر حرم (سلام الله علیها) ساخته است. 🦋🦋 لحظه های عاشقیت را گره بزن بنام یکه غربت شام و دل خوش دار اگر در 61 هجری نبوده ای ، به تمام قامت عاشورا ، مردی را به عاشورای شام فرستاده ای که اش عطر سیب می دهد و روانه اش نمودی تا جلوگیری کند از هتک حرمت حرم عقیله اهل بیت توسط ناجوانمردانه ترین اهریمن ناپاک دوران و لبخند یادگاریش در قاب عکسش نشان از رضایتمندی لقاء یار است. ✳️ پیمان با من باش با من ، با تمام زنان و مردان امت اسلام در اعتلای نام مقدس که یقین دارم این چنین است. اجرت با اباعبدا... الحسین (علیه السلام) ↩️خواهر کوچکت پاسدار مدافع حرم سید احسان حاجی حتم لو 🛑⭕️🛑🌷 🛑⭕️🛑🌷 🛑⭕️🛑🌷 پایان قسمت سیزدهم ..👉 ادامه دارد ....👉
‍ ⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ 🛑⭕️🛑🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 🌷 🛑⭕️🛑🌷 🌷🛑 ⭕️🛑⭕️🌷 🌷⭕️🛑 🌷🌷🌷🌷 🌷⭕️⭕️🛑 قسمت چهاردهم ...👉 ادامه نامه و قاسم { مهدی}غریب🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑 مهدی (قاسم) به عباس قول داده بود کلاس اول شاگرد ممتاز بشه براش تبلت بخره. ✅ امتحانات خرداد ماه که تمام شد آقا به امیر عباس گفت: بریم تبلت بخریم. بهش گفتم: آقا مهدی هنوز کارنامه رو ندادن. گفت: من میدونم پسرم شاگرد ممتازه؛ تا وقت دارم براش بخرم. رفتند تبلت خریدند و باهم عکس سلفی گرفتند. 🌷 آقا مهدی در مقابل خواسته های بچه ها هیچوقت نه نمی گفت ؛و هرچیزی که بچه ها می خواستند برایشان تهیه می کرد وقتی چیزی که بچه ها دوست داشتند و آقا مهدی براشون می خرید تا سوار ماشین می شدیم به بچه ها می گفت: حالا بابا رو کنید. و بچه ها با خوشحالی دست بابارو بوس می کردند. {قاسم} همیشه می گفت: عباس دست راست بابا و امین دست چپ باباست. 🍂 وقتی باهم برای خرید بیرون می رفتیم؛ مهدی همه وسایل رو خودش بر می داشت. و می گفت : خانم شما فقط مواظب چادرت باش. 🥀🌻 الان که با بچه ها خرید میریم عباس و امین کمکم می کنند. 🍁می گم مهدی واقعا دست راست و چپ شما خیلی کمکم می کنند. ❣یک روز به آقا مهدی{قاسم} گفتم: چرا اینقدر که میشی ؟ گفت: در شب هرچی از خدا بخوای بهت میده. 💜💜 خانم شما یک روز به من افتخار می کنید. 🕊🌹 بعداز آقا مهدی وقتی برای زیارت به رفتیم ؛ وارد حیاط حرم زینب "سلام الله علیها" که شدم، گفتم: {قاسم} بهت افتخار می کنم که از ما دل بکنی و به عشق بزرگتری که عشق به خدا و اهل بیت "علیهم السلام" بود رسیدی. 🛑⭕️🛑🌷 🛑⭕️🛑🌷 🛑⭕️🛑🌷 پایان قسمت چهاردهم ....👉 ادامه دارد ....👉
‍ ‍ ‍ ⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ 🛑⭕️🛑🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 🌷 🛑⭕️🛑🌷 🌷🛑 ⭕️🛑⭕️🌷 🌷⭕️🛑 🌷🌷🌷🌷 🌷⭕️⭕️🛑 🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑 قسمت پانزدهم 👉 ادامه نامه و شهید مدافع حرم قاسم {مهدی} غریب مهدی {قاسم} خیلی به و می گذاشت و هرکاری ازش بر میومد برای اونها انجام می داد و کوتاهی نمی کرد . و براش مهم بود که پدر و مادرش از دستش راضی باشند. 🔰 سال 86 وقتی نوبت عمره به اسم ما در اومد بخاطر اینکه ها هردو بودند رفتن به این سفر معنوی برای ما سخت بود آقا {قاسم} گفت: خانم وقت زیاده ما بریم اگه شما از صمیم قلب راضی باشید فیش مکه را به پدر مادرم بدیم که این سفر روبرن؛ ❇️ گفتم من راضی ام؛ این سفر قسمت پدر مادر شماست؛ ❣زنگ بزن خبر بده قبل این که زنگ بزنه گفت: ازت ممنونم قبول کردی باور کن راضی نمی شد من زودتر از پدر مادرم سفر برم. 💜💜 سفری که رفتیم چند ماه از شهادت آقا مهدی بود. مهدی تو حیات حرم رضا "علیه السلام" به ها گفت: برای دعا کنید. و همیشه وقتی به حرم امام رضا "علیه السلام" و معصومه "سلام الله علیها" می رفتیم از بچه ها می خواست برای شهادت بابا دعا کنند. 💠 ولی بچه ها مي گفتند ما دعا نمی کنیم شما شهید بشید ؛ به گفتم: چرا از حالا این حرفارو به بچه ها می زنید روحیه بچه ها خراب میشه. 🔸آقا {قاسم} جواب دادند: بچه های من از حالا باید آمادگی داشته باشند. من بهش گفتم: خودم برات دعا میکنم. 🛑⭕️🛑🌷 🛑⭕️🛑🌷 🛑⭕️🛑🌷 پایان قسمت پانزدهم ...👉 ادامه دارد ... 👉
‍ ⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ 🛑⭕️🛑🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 🌷 🛑⭕️🛑🌷 🌷🛑 ⭕️🛑⭕️🌷 🌷⭕️🛑 🌷🌷🌷🌷 🌷⭕️⭕️🛑 قسمت شانزدهم 👉 ادامه نامه و مدافع حرم قاسم {مهدی} غریب 🌷 🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑 🌷وقتی برای رساندن خبر قاسم غریب می خواستند نزد وی بروند ، نمی دانستند چطوری این پیام را به این مادر بدهند ، با توجه به سابقه احتمال می رفت مادر با شنیدن خبر شهادت فرزندش بهم بریزد؛ خلاصه. .. ⬇️ 🇮🇷 ⏺بچه های سپاه به شهید رفتند و در خانه نشستند . ❣مادر شهید قبل از اینکه کلمه ای گفته شود از چهره افراد حاضر همه چیز را فهمید و گفت : می دانم که شهید شده است . 💜💜 او این موضوع را از سالها پیش می دانست که مکتب و بالاخره یک روزی در رکاب همین مکتب به شهادت می رسد برای همین به سایر بچه های سپاه که اشک می ریختند، دلداری می داد . ❇️ ما آنجا مکتب و صبوری اینطور ایرانی شدیم که وار راه را ادامه می دهند و با انگیزه ای مضاعف به محل خدمت خود برگشتیم . ❣👇 زاهدپور یکی از پاسداران بازنشسته استان گلستان بعد از 🕊 غریب هر پنجشنبه به گلزار شهدای سیدمیران و منزل پدری قاسم غریب می رفت؛ 🍁 آنجا به قاسم غریب می گفت : دعا کنید من به سوریه بروم و شهید بشوم . شهید زیر بار چنین دعایی نمی رفت اما زاهدپور هر پنجشنبه می رفت و باز هم بر دعای قاسم اصرار می کرد تا اینکه مادر گفت : من می کنم که آنچه که دوست داری به آن برسی و اینگونه بود که زاهدپور این کردکویی به رفت و در دفاع از حرم زینب (سلام الله علیها) به آرزوی دیرینه اش و یاران باوفایش چون غریب پیوست . 🛑⭕️🛑🌷 🛑⭕️🛑🌷 🛑⭕️🛑🌷 پایان قسمت شانزدهم ..👉 ادامه دارد ...
‍ ⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ 🛑⭕️🛑🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 🌷 🛑⭕️🛑🌷 🌷🛑 ⭕️🛑⭕️🌷 🌷⭕️🛑 🌷🌷🌷🌷 🌷⭕️⭕️🛑 🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑 قسمت هفدهم 👉 ادامه و نامه شهید مدافع حرم {مهدی} 🔰 که یکی از شهید دیده در ضمن خود غریب معرف این بنده خدابوده برای استخدام تو صابرین؛ ✅ دیدم که تو بوستانی که نزدیک منزلشون بوده داشت راه می رفت که من یهو دویدم سمتش و گفتم: غریب شما که شهید شدی اینجا چکار میکنید؟! 🕊🌹 غریب گفت: من که من ام بعدش با هم رفتیم تا به یه جایی رسیدیم یه اتاق بود رفتیم داخل و یکی از حرم هم بود که با لباس دیجیتال سبز بود 🍂بعد من چون با شهادتش تازه آشنا شده بودم ح داشتن با به دلم مونده بود سریع به دوستش که اونجا بود گفتم: ↩️ که بیا با گوشی من از ما دوتا یعنی من و غریب عکس بگیر ولی اون با گوشی خودش عکس گرفت بعد شهید به من گفت: چرا نمیای خونمون؟ 🔸من بهش گفتم جمعه شب بیام؟ : نه شب ها خونه هستم یه روزه دیگه با مادرت بیا؛ 🥀 ناگفته نماند مادر بنده چند وقتیست می خواست بره خونه شهید ولی روش نمی شد و خجالت می کشید که خود کرد و اینکه خانم شهید که از هستن می گفت: اکثر اوقات به آشنایان و دوستانش که میاد متذکر میشه که و هست؛ با این خواب یاد اون آیه میفتم که 🦋🦋 میگه اند و نزد می خورند. 🛑⭕️🛑🌷 🛑⭕️🛑🌷 🛑⭕️🛑🌷 پایان قسمت قسمت هفدهم ....👉 ادامه دارد .... 👉
‍ ⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ 🛑⭕️🛑🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 🌷 🛑⭕️🛑🌷 🌷🛑 ⭕️🛑⭕️🌷 🌷⭕️🛑 🌷🌷🌷🌷 🌷⭕️⭕️🛑 🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑 قسمت هجدهم 👉 ادامه و نامه شهید مدافع حرم {مهدی} ❇️،دوره راهنمایی هروقت انشا می شد همه انشاء مینوشتن. معلم می گفت: انشاء درمورد اینکه در آینده دوست دارید چیکاره بشید. هرجلسه یکی از بچه ها یه شغلی رو انتخاب می کرد. یکی می گفت: می خواد معلم بشه. یکی می گفت: می خواد راننده بشه. یکی می گفت: می خواد دکتر بشه. یکی می گفت: می خواد... 🌷🕊 که می شد ؛ می گفت: اگه بزرگ شدم و درسم تموم بشه می خوام بشم و بعدش بشم. 🍂بچه ها می گفتن: جنگ خیلی وقته تموم شده دیگه خبری از جنگ و شهادت نیست.!! 💫🌺 ولی بازم تکرار می کرد و می گفت: آرزو دارم وقتی درسام تموم بشه دوست دارم بشم و بعدش شهیدبشم. ⏺ واقعیت داره میگن آدما روی نوشته میشه!! واقعا که رو انتخاب می کنه تا مثلا یه روزی یکی شهید بزرگ شه و به عنوان نظامی انتخاب بشه و بعدش یه روزی بشه همونی که در دوران کودکی آرزو داشت ؛همین هم شد. 🌷 قاسم بزرگ شد. 🌷خلبان شد 🥀🥀 و عاشق این بود که مانند بنی هاشم بشه و مانند قلب مبارک تیر بخوره. 🌹 یکی از چشمانش را از دست داد. 💔 بدنش مانند بدن سقا پر از ترکش؛ 🇮🇷 قاسم شد سرهنگ پاسدار؛ 💔قاسم شد جانبازسرافراز؛ 🌴 قاسم شد ذاکر اهل بیت "علیهم السلام" ؛ 🏴قاسم شد شهید مدافع حرم؛ 🕊 شهادت انتخابیه؛ 🕊 شهادت لیقاتیه؛ 🕊شهادت عاشقیه؛ اللهم الرزقنا شهادت حرم .🙏 🛑⭕️🛑🌷 🛑⭕️🛑🌷 🛑⭕️🛑🌷 پایان قسمت هجدهم ..👉 ادامه دارد ..👉
‍ ⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ 🛑⭕️🛑🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 🌷 🛑⭕️🛑🌷 🌷🛑 ⭕️🛑⭕️🌷 🌷⭕️🛑 🌷🌷🌷🌷 🌷⭕️⭕️🛑 🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑 قسمت نوزدهم 👉 ادامه و نامه شهید مدافع حرم {مهدی} 🔰🔰 پاینده باد مردی که در آسمان دلش،به گونه ای غوغا کرد که تمام مادیات دنیوی به پشیزی بیش نیرزیدند. ♻️❣ کودکانش را همبازی دو ،و خونش را هدیه به سنگ فرش های نمود تا بفهماند هنوز هم هستند کسانی که با تمام علایق های مادی،خونشان از اهانت به خاندان (صل الله علیه وآله وسلم) در اعضا و جوارح گِلی، به جوش و خروش در می آید و آمادهٔ هر نبردی هستند. 💚💚 دل کندن از زمین و دل سپردن به آسمان کار هر کس نیست. ↩️ باید با آشنا باشی، تادر زمین خاکی غریب شوی..... 🕊🌹 ؛ باید لایق باشی که بانو (سلام الله علیها) تو را به عمه اش ،بانو (سلام الله علیها) معرفی کند. 🥀🥀 این روز ها عجیب سخت است که باشی ؛ سخت است غریب باشی ،با زشتی و دورویی و آشنا شوی با عشق الهی. 👇👇 🇮🇷🇮🇷 رمضان سال 1394 درست یه روز قبل از شهید بود. 🕊 شهید قاسم غریب ودر سوریه بود. ⏺⏺ آقای صالحی شهید غریب میگفت: اون شب تازه از عملیات شهر به قرارگاه سوریه برای استراحت برگشتیم. ✴️✴️فردای آن روز امام علی "علیه السلام" بود می گفت: 〽️〽️〽️ اصلا غریب خستگی براش مهم نبود. غریب اون شب بچه ها که خواب بودن همه رو با طبع شوخی که داشتن برای به سر گرفتن می کردن. 🌷🌷 و این شهید والا مقام در شب امام علی "علیه السلام" ساعت 12/30 بامداد شربت شیرین شهادت را نوشید. 🛑⭕️🛑🌷 🛑⭕️🛑🌷 🛑⭕️🛑🌷 پایان قسمت نوزدهم....👉 ادامه دارد ....👉
‍ ⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ 🛑⭕️🛑🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 🌷 🛑⭕️🛑🌷 🌷🛑 ⭕️🛑⭕️🌷 🌷⭕️🛑 🌷🌷🌷🌷 🌷⭕️⭕️🛑 قسمت بیستم 👉 ادامه و نامه شهید مدافع حرم {مهدی} 🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑 ۱ بسم رب الحیدر (من المومنین رجال صدقو ما عاهدالله علیه ؛ فمنهم من قضانهبه و منهم ینتظرو ما بدلو تبدیلا) ✍ (خداوندا امروز روزی است که شیپور جنگ در این نقطه " " نواخته شده است ❣؛ کمکم کن که باشم و امتحانم را خوب پس بدهم ؛ 😭خدایا به کم توانم توان ببخش و به نور بده که در این لحظات علیه دشمنان پست دین و قرآن و اهل بیت شرمنده نشوم) ♻️ضمن عرض سلام و ادب و احترام به پیشگاه مقدس حضرت ولی عصر " عجل الله تعالی فرجه شریف" وعرض سلام و احترام خدمت مقام معظم رهبری حضرت خامنه ای و درود و سلام فراوان خدمت همه ی دوستان و همسنگران عزیز ؛ 💠امروز روز ۱۹ ماه مبارک رمضان مصادف با ایام شهادت آقا المومنین " علیه السلام" و القدر است ؛ این ایام را به خدمت صاحب عزا آقا امام زمان " عجل الله تعالی فرجه شریف" و نائب بر حقش حضرت امام سید علی خامنه ای و همه شیعیان جهان تسلیت عرض می نمایم و امیدوارم که ادامه دهنده ی راه آن امام همام باشیم . 〽️〽️خبری که امروز به ما رسیده است ؛ خبر از یک عملیات پیچیده و سخت در برابر خوارج زمان و پست و ملعون است که همچون مصیبتی عظیم و بلایی سهمگین در زمان آقا تخمشان پاشیده شدو اکنون چون آتش زیر خاکستر گُر گرفته است و بلای جان دنیای اسلام و شیعه در منطقه گردیده است . ❇️❇️ در طول این مدت ۴ سال اخیر که این گروه افراطی و پست و خونخوار ریشه دوانده است همیشه آرزو کرده ام در جبهه مقابل آنها صف آرایی کرده و به مقابله و قتال با آنها بپردازم ؛ 🔰🔰دو، سه ماهی هست که توفیق نصیب بنده شده است و در صف حرم قرارگرفته ام ؛ و از این بابت منان را شاکرم و از ام المصائب زینب " سلام الله علیها" ممنونم که بنده حقیر را به عنوان یک کوچک در محضرش پذیرفته است . ↩️ فردا ۱۶ تیر ماه می تواند روز سرنوشت سازی برای رزمندگان قرارگاه حضرت حسن مجتبی " علیه السلام" باشد ؛ 😔نمی دانم فردا و فرداها چه به سرم خواهد آمد ؛ اما بنده را از رو بسته ام و عازم میدان نبرد خواهم شد ؛ شاید بتوانم گروهی از این ملعونان حرامزاده را به درک واصل کنم ؛ ✴️ بر آن شدم مطالبی را به عنوان وصیت به صمع و نظر و و و همه ی جوانان آزاده برسانم ... 🛑⭕️🛑🌷 🛑⭕️🛑🌷 🛑⭕️🛑🌷 پایان قسمت بیستم. ...👉 ادامه دارد ..
‍ ⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ 🛑⭕️🛑🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 🌷 🛑⭕️🛑🌷 🌷🛑 ⭕️🛑⭕️🌷 🌷⭕️🛑 🌷🌷🌷🌷 🌷⭕️⭕️🛑 قسمت بیست و یک 👉🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑 🛑🛑 ادامه و# زندگی نامه شهید مدافع حرم {مهدی} ۲ ✍سلام عزیزم و سلام گرامی و بزرگوارم ؛ ♻️از وقتی که خودم راشناختم با فرهنگ و و آشنا شدم ؛ در دلم آرزوی خدمت به اسلام و انقلاب اسلامی موج می زد و شهادت در همه حال حتی در هنگام خوابیدن و در قنوت نمازم در خواست بنده حقیر از خداوند منان بوده است ؛ 🔰 ‌پس عزیز و گرامی و خواهر بزرگوارم اگر متعال منت برسرم نهاد و این حقیر را به درگاهش نمود ناراحت و نشوید و کسی را ملامت و سرزنش نکنید چونکه من به ابدی رسیده ام ودر جوار آقا و مولایم امیرالمومنین و اربابم حسین آرام خواهم گرفت و نزد خدای سبحان روزی خواهم خورد . ❣ مادر عزیزم بارها به شما گفته ام که خداوند پنج فرزند به شما بخشیده است و از من که یکی از آن پنج نفر هستم بگذر و نفست را قربانی کن ؛ 💜💜نمی دانم شاید هنوز نتوانستی با این موضوع کنار بیایی ؛ ولی تورا به فرق شکافته آقا " علیه السلام" و چشمان دریده بنی هاشم " علیه السلام" قسمت می دهم که با این موضوع کنار بیا تا مورد رحمت و راءفت متعال قرار بگیری و نزد بانوی دو عالم زهرا " سلام الله علیها" و کبری " سلام الله علیها" رو سفید شوی و حرفی برای گفتن در مقابل مادران سایر شهدا داشته باشی . 🦋🦋 پدرو مادر عزیزم دارم اگر شدم در کنار سایر شهدا در گلزار قم دفن شود تا بتواند در روضه های شبهای محرم که در این مکان شریف برگزار می شود کند ..😭😭 🏴🏴؛ می دانید که عاشق روضه ی " علیه السلام" هستم ؛{{{{{ البته اگر راضی هستید . }}}}} ❇️پدر و مادر عزیزم همچنان صبور باشیدو عشق به ولایت در وجودتان موج بزند و آشکار باشد . 💢مبادا حرفهای دیگران شمارا از خط دور کند و نیت به نظام و بد بین نمائید ✅✅ پدر و مادر عزیزم اکنون که ۳۳ ساله شده ام و به این جایگاه رسیده ام از شما ممنونم چون با شما و با دعای خیر شما بوده است که سربه راه مانده ام و اهل بیت شده ام ؛ 💔💔حلالم کنید اگر در حق شما بدی کرده ام و اکنون که به سن رسیده اید نسبت به رسیدگی به شما کوتاهی کرده ام ؛ مرا حلال کنید ؛ اجرتان با حسین و زینب. " سلام الله علیهم اجمعین" 🛑⭕️🛑🌷 🛑⭕️🛑🌷 🛑⭕️🛑🌷 پایان قسمت بیست و یک... 👉 ادامه دارد ....👉
‍ ⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ 🛑⭕️🛑🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 🌷 🛑⭕️🛑🌷 🌷🛑 ⭕️🛑⭕️🌷 🌷⭕️🛑 🌷🌷🌷🌷 🌷⭕️⭕️🛑 🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑 قسمت بیست و دوم ...👉 ادامه و نامه شهید مدافع حرم {مهدی} ۳ 🌹🌹خدمت برادران عزیز و گرامی ؛ اصغر ؛ و سلام عرض می کنم ؛ 🥀🥀می دانم که نتوانستم برادری را خوب ادا کنم ؛ مرا حلال کنید ؛ 🌻 نگذارید سنگر من خالی بماند ؛ و و را فراموش نکنید ؛ دست از ولایت نکشید وبا دیگران کاری نداشته باشید ؛ 🍁🍁 مواظب باشید و آنها را به حال خودشان وانگذارید ؛ با جامعه رفتار کنید و خلق و باشید ؛ ↩️سعی کنید که روی زمین بر می دارید با غرور نباشد ؛ هوای همدیگر را داشته باشید ؛ مبادا یکی از شماها به انحراف کشیده شود ؛ ❇️در طول عمرم افراد زیادی بودند که خواستند را به بکشند و مثلا با دلسوزی از اهدافی که داشته ام باز دارند اما من همیشه به آن والا فکر کردم و به حرف آنها ندادم و فقط می شنیدم و سعی می کردم در وجود خود آنها تاثیر مثبت از و و بگذارم ؛ ♻️مراقب رفتار خود باشید به دوستان ما سلام برسانید ؛ 🏴🏴اگرتوانستید برایم بگیرید و هر ساله روضه برپا کنید ؛ مواظب خودتان باشید . (التماس دعا) 🛑⭕️🛑🌷 🛑⭕️🛑🌷 🛑 پایان قسمت بیست و دوم ...👉 ادامه دارد ...👉
‍ ⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ 🛑⭕️🛑🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 🌷 🛑⭕️🛑🌷 🌷🛑 ⭕️🛑⭕️🌷 🌷⭕️🛑 🌷🌷🌷🌷 🌷⭕️⭕️🛑 قسمت بیست و سوم .. 👉 ادامه و نامه شهید مدافع حرم {مهدی} ۴ ✍ سلام عزیزم ؛ ❣خودت می دانی که چقدر دوستت دارم ؛ 🔰 از وقتی که با من آشنا شدی خیلی از مواقع در بودم ؛ چاره ای هم نداشتم ؛ شغل من اینگونه اقتضا می کرد ؛ 💜💜 ازت ممنونم که در این مدت ۱۰ الی ۱۱ سال زندگی با من با زندگی و با دارو ندارم ساختی ؛ برایم دو سالم به دنیا آوردی و آنها را بزرگ کردی ؛ ❇️می خواهم بگویمت که دوستت دارم و زندگی ام را فدایت می کنم ؛ ♻️♻️خودت می دانی که اکنون شریفین در خطر تخریب به دست ملعون و انسانهای مسلمان نماست و تکلیف بر این است که گونه از شهر و دیار و زن و فرزند و زندگی خودم بکنم و برای یاری شیعه و اهل بیت به بروم ؛ ✅باشدکه مورد درگاه قرار گرفته و توشه ای برای آخرت دوتایی ما باشد ؛ 🦋عزیزم همانگونه که تا کنون و مومن همان گونه بمان 🌷 را محکم بچسب ؛ 🌷 ولایت فقیه باش و 🌷 را تربیت نما ؛ مواظب بچه هایم باش ؛ در مسیرهای انحرافی بیفتند و از فاصله بگیرند ؛ 🍁 مواظبشان باش که خوب بخوانند و برای ی مفید واقع شوند ؛ 😭😭 وقت زیادی ندارم ؛ درد و دلهایی مانده که فرصت آن نیست ؛ کن ؛ اجرت با زهرا " سلام الله علیها" ومن الله التوفیق ... عشقت مهدی {قاسم} 🛑⭕️🛑🌷 🛑⭕️🛑🌷 🛑⭕️🛑🌷 پایان قسمت بیست و سوم... 👉 ادامه دارد ... 👉