گرچه در دل آتش و غم، "حمد" بر لب داشتی
شکر که مثل خودت، در خانه زینب داشتی
یاد میگیرد ز تو، طوفان کند با خطبهای
روی دامان پر از مهرت، تو مکتب داشتی
اسوهی والای مادر! فاطمه! همسنگرم!
در سپاهم مثل یک سردار منصب داشتی
خانهها را یک به یک میگشتی و مانند "صبح"
دشمنی با جور و با تاریکی "شب" داشتی
کوه بودی پشت من، آه! ای کلامت ذوالفقار!
خوب لحنی در ادای حق مطلب داشتی
شور در هفت آسمان افتاد وقت درس تو
بس که در بین ملائک هم مخاطب داشتی
کوچهها هرچند بیسامان و سرد و بیوفا
مهربانم! خانهای گرم و مرتب داشتی
نان که پختی قلبهای بچهها آرام شد
آب بر آتش شدی، با اینکه خود تب داشتی
ما و فرزندانمان، شش وجه، غرق نور و عشق
دُرّ ایمان در درون این مکعب داشتی
چشم بر امر ولی و پرچم تبیین به دوش
حق سنگینی به دوش دین و مذهب داشتی
تا ظهور منتقم، یادت نیاید ای زمین!
اینکه در دل، زخمی و گمنام، کوکب داشتی
ـــــــــــ
شاعر:فهیمه انوری
🖤🖤🖤🖤
#فاطمیه
#شعر
به کانال شعر،قصه،معرفی کتاب بپیوندید 👇
@gheseshakhsiatemehvari
📢📢📢📢 توجه توجه 📢📢📢📢
اپلیکیشن "هر روز با قران" منتشر شد
🔹ویژگی های برجسته این برنامه :
🔅فونت خوانا
🔅قابلیت تنظیم فونت آیات و فونت ترجمه
🔅قابلیت تغییر رنگ پس زمینه
🔅استفاده از ترجمه های معتبر
🔅استفاده از صوت قاری های مشهور
🔅طرح تلاوت روزانه یک صفحه از قرآن
لینک دانلود از کافه بازار
:https://cafebazaar.ir/app/ir.almizaan
دانلود مستقیم فایل نصب برنامه از کانال ایتا به آدرس
:https://eitaa.com/dailyquran2016
🌺خوشحال میشیم این پیام را با دوستانتان به اشتراک بگذارید 🌺
سلام دوستان عزیز...
عزاداری هاتون قبول باشه🖤
ان شاءالله به زودی قصه و شعر هایی دربارهی حضرت زهرا سلام الله علیها که کار دوستانمون در گروه شعر و قصه درمسیرمادری هست
تقدیمتون میشه🌹
قصه تسبیحات حضرت زهرا(س)
از سیره و سبک زندگی حضرت زهرا(س)
نویسنده و شاعر: زهرا محقق
کاری از گروه شعر و قصه در مسیر مادری
منبع : کتاب من لا یحضره الفقیه، جلد1، صفحه 211
🍁🍁🍁🍁🍁🍁
یکی بود یکی نبود، زیر گنبد کبود، غیر از خدای مهربون هیچکس نبود.
خورشید مهربون از پشت کوه ها بیرون اومده بود و کم کم داشت آسمون رو روشن میکرد.
تو شهر مدینه، مردم بعد از خوندن نماز صبح، کارهاشون شروع میشد.
خونه حضرت زهرا هم همینطور بود.
حالا...
اول صبح، کارشون چی بود؟
بارشون چی بود؟
علی مولا بعد از خوندن نماز صبح میرفت دنبال کارهای نخلستان.
بعضی وقتها هم دیرتر به خونه میومد تا مشکلات مردم رو حل کنه.
حضرت زهرا هم به خواست خودش، بیشتر با کارهای خونه مشغول بود.
اولین کار هرروز، آماده کردن وسایل پخت نون بود.
اما اون زمان، نونوایی درکار نبود.
آسیاب بادی و برقی هم نبود.
پس یه نفر باید گندم ها رو میذاشت زیر سنگ آسیاب و انقدر اونو میچرخوند و میچرخوند، تا تبدیل به آرد بشن.
پس...
کی اینکارا رو میکرد؟
حضرت زهرا میکرد.
حضرت زهرا میکرد.
بعد از اون نوبت پختن نون بود.
خمیر باید با کمک آرد، آماده میشد و پهن میشد توی تنور.
هیزم ها هم باید تو تنور، میسوختن و آتیش رو روشن میکردن و اونو داغ میکردن.
اما خمیر های نون که خودشون تو تنور نمی رفتن.
هیزم ها هم که خودشون نمیسوختن.
پس...
کی اینکارا رو میکرد؟
حضرت زهرا میکرد.
حضرت زهرا میکرد.
بعد از خوردن صبحونه با نون تازه، همه تشنه میشدن.
پس آب لازم بود.
برای آوردن آب باید هرروز به چاه آب که دور از خونه ها بود میرفتن.
مشک آب رو تا لب چاه میبردن و با سطل از داخل چاه آب میکشیدن بالا و مشک رو پر میکردن.
اما....
مشک آب که خودش پیاده برنمیگشت خونه.
باید کسی اونو روی شونه هاش میذاشت و بندش رو محکم نگه میداشت تا زمین نیفته.
پس...
کی اینکارا رو میکرد؟
حضرت زهرا میکرد.
حضرت زهرا میکرد.
بعد خوردن صبحونه و آب، بچه ها مشغول بازی تو حیاط میشدن.
کوچه ها و حیاط ها اون زمان همه خاکی بودن.
بعد از بازی بچه ها و پختن ناهار و کارهای دیگه، خونه خاکی و کثیف میشد.
اما اون زمان که جاروی برقی تو خونه ها نبود.
یه جارو دستی گوشه خونه بود که باید خونه رو با اون تمیز میکردن.
پس...
کی اینکارا رو میکرد؟
حضرت زهرا میکرد.
حضرت زهرا میکرد.
تو کوچه های خاکی اون زمان، لباس ها هم خیلی کثیف میشدن.
شستن ظرفا و پختن غذا هم، لباس ها رو کثیف میکرد زیادی.
پس هر چند روز یکبار نوبت شستن لباس ها هم بود.
اما اون زمان که وسیله ای نبود که لباسا رو خودش بشوره و پهن کنه.
پس...
کی اینکارا رو میکرد؟
حضرت زهرا میکرد.
حضرت زهرا میکرد.
بله... این همه کارها رو حضرت زهرا انجام میدادن.
البته بعضی وقتها که علی مولا خونه بودن، به ایشون کمک میکردن.
مثلا خونه رو خودشون جارو میزدن، یا حتی گاهی تو خونه عدس پاک میکردن.
اما بازهم، بیشتر کارها با خود حضرت فاطمه بود و ایشون خیلی خسته میشدن.
🌷🌷🌷🌷🌷
یه روز علی مولا که خستگی حضرت زهرا رو دیدن، به ایشون گفتن:
فاطمه عزیزم،
برو پیش پیمبر!
بهش بگو پدرجون
کمک بیار برامون!
ایشون گفتن :
فاطمه جان!
برو پیش پدرت رسول خدا، و ازش خواهش کن تا یه خدمتکار برای ما بفرسته تا کمک کار تو باشه!
(آخه اون زمان ها رسم بود که مردم برای کمک تو کارهای خونه خدمتکار داشتن)
حضرت فاطمه زهرا هم قبول کردن و به خونه پدرشون رفتن.
چی شد پیش پیامبر؟
زهرا چی گفت با پدر؟؟
حضرت زهرا دیدن که رسول خدا دارن با دوستاشون صحبت میکنن.
برای همین روشون نشد که با ایشون حرف بزنن.
و برگشتن به خونه.
روز بعد پیامبر به خونه دخترشون اومدن و گفتن زهرا جان دیروز با من چه کاری داشتی دختر عزیزم؟
چرا حرفی نزدی؟؟
حضرت زهرا باز هم نتونستن جواب بدن.
آخه خجالت میکیشیدن که چنین چیزی از پدرشون بخوان.
اما علی مولا به جای ایشون جواب پیامبر رو دادن.
چی گفت امام علی جون ؟
با پدر مهربون؟
ایشون گفتن:
ای رسول خدا!
فاطمه با کارهای خونه خیلی خسته میشه.
انقدر آسیاب رو خودش چرخونده که دستهاش تاول زدن.
انقدر خونه رو جارو زده که لباسهاش تیره و سیاه شدن.
انقدر با مشک آب آورده که رد بند مشک روی بدنش مونده.
من از زهرا خواستم که از شما خواهش کنه تا یه خدمتکار برای ما به خونمون بفرستین.
ادامه قصه در پیام بعدی...👇👇👇
#شخصیت_محوری
#قصه_تسبیحات_حضرت_زهرا
#فضائل_حضرت_زهرا
#سبک_زندگی
#سیره_زندگی_اهل_بیت
#قصه
به کانال شعر،قصه و معرفی کتاب بپیوندید👇
@gheseshakhsiatemehvari
ادامه قصه تسبیحات حضرت زهرا(س) 👇👇👇
با شنیدن این حرفا،
پیامبر مهربون،
جواب داد به زهرا جون:
و گفتن:
دختر عزیزم، میخوای به تو چیزی یاد بدم که از کمک خدمتکار هم برای تو بهتر باشه؟
حضرت زهرا با شنیدن این حرف خیلی خوشحال شدن.
گفتن بله پدرجان!
پیامبر گفتن:
زهرا جان هروقت که خواستی بخوابی، قبل از خواب، این چند تا ذکر رو بگو.
🌷🌷🌷🌷🌷
3 تا ذکر قشنگن
بهش میگن تسبیحات
اولی شون که اینه
میشه بگی با دستات
سی و چهار بار بگو
الله اکبر عزیز
بدون خدای دانا
قوی تره از هر چیز
سی و سه بار با دقت
الحمدلله بگو
دستاتو بالا ببر
شکر خدا رو بگو
سی و سه بار آخرش
سبحان الله بگو
همیشه یادت باشه
پاک و منزه است او
بعد این همه تکرار
حالا میشی قوی تر
خدا کمک میکنه
هر دفعه به تو بیشتر
🌷🌷🌷🌷🌷🌷
حضرت زهرا بعد از شنیدن این ذکر ها، خیلی خوشحال شدن و از پدرشون تشکر کردن.
و بعد از اون روز با اینکه کارهای خونه کمتر نشده بود ولی ایشون سرحال تر و پرانرژی تر شده بودن.
قصه ما به سر رسید، حضرت زهرا با این سه ذکر زیبا، به همه کاراش رسید. ☺️
به کانال شعر،قصه و معرفی کتاب بپیوندید👇
@gheseshakhsiatemehvari
🖤 قصه هایی از حضرت مادر... 🖤
به مناسبت ایام شهادت بانوی دو عالم، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
گروه شعر و قصه درمسیر مادری
🏴قصههایی از زندگانی مبارک حضرت فاطمه سلام الله علیها 🏴
را تقدیم میکند:
(روی جملات آبی رنگ ضربه بزنید🙏)
قصه چادر نورانی (ماجرای مسلمان شدن هشتاد یهودی به واسطهی چادر نورانی حضرت)
#چادر_نورانی
قصه حدیث کسا
#حدیث_کسا
شعر حدیث کسا
#شعر_کودکانه_حدیث_کسا
قصه دانههای بهشتی (بخشش انار)
#دانه_های_بهشتی
قصه عروسی آسمانی
#عروسی_آسمانی
قصه سورهی انسان (داستان فداکاری خانواده مولا علی علیه السلام در قرآن)
#لالایی_خدا
قصه عرب بادیه نشین
#قصه_عرب_بادیه_نشین
قصه عروسی بابرکت (عروسی یهودیان و لباس بهشتی حضرت)
#قصه_عروسی_با_برکت
قصه گردنبند با برکت
#قصه_گردنبند_با_برکت
قصه تسبیحات حضرت زهرا سلام الله علیها
#قصه_تسبیحات_حضرت_زهرا
نمایشنامه (علت مخفی بودن قبر حضرت)
از برنامه های کانال لالایی خدا
شعری کودکانه در مدح حضرت زهرا سلام الله علیها
#مدح
🏴🏴🏴🏴
با انتشار این پیام در ثواب آشناکردن بچهها با شخصیت نورانی حضرت مادر سهیم باشیم🙏
مادران عزیز به کانال شعر،قصه و معرفی کتاب بپیوندید👇
@gheseshakhsiatemehvari
و حتما پیام سنجاق شده در کانال را بادقت مطالعه بفرمایید 🙏🙏🙏
#فاطمیه
#شخصیت_محوری
#قصه
#شعر
#کودک
#رسانه_باشیم
💚 شعری کودکانه در مدح حضرت زهرا سلام الله علیها 💚
کاری از گروه شعروقصه درمسیرمادری
عمو زنجیرباف بله
زنجیر منو بافتی؟ بله
پشت کوه انداختی؟
کدوم کوه؟
همون که غاری داره
بالای کوه سواره
پیامبرش تو اون غار
راز و نیازی داره
کدوم کدوم پیامبر؟
همون که آخرینه
محمد امینه
اون که یه دختر داره
سوره کوثر داره
کدوم کدوم دختره؟
همون که یادگاره
فاطمه نام داره
هرکی باهاش دوست بشه
قصر بهشتی داره
کی دوست داره دوست بشه؟؟
من، من، من، من!
چجوری باهاش دوست بشیم؟
اگر به لطف خدا
با کمک اماما
قرآن زیاد بخونیم
حرفاشو خوب بدونیم
میشه با اخلاق خوب
تو قلب اون بمونیم 😍
#حضرت_زهرا
#شعر
#شخصیت_محوری
#مدح
#کودک
مادران عزیز به کانال شعر،قصه و معرفی کتاب بپیوندید👇
@gheseshakhsiatemehvari
و حتما پیام سنجاق شده در کانال را بادقت مطالعه بفرمایید 🙏🙏🙏
May 11
شعر زیبای حدیث کساء
🍃🍃🍃🍃🍃
مادرمون فاطمه یه رازی رو به ما گفت
یه قصهی واقعی برای شیعه ها گفت
یه روز بابای خوبم اومد به خونه ی ما🌺
یه مهمون بهشتی با عطر و بوی گلها🌸
بابای مهربونم پیمبر خدا بود
شبیه من همیشه عاشق بچه ها بود
بابا بهم سلام کرد، سلام به روی ماهش👋
آدم دلش همیشه قرصه به تکیه گاهش💪
گفت که عبامو بیار، ضعف شدیدی دارم
منو باهاش بپوشون، گفتم الان میارم
تق تق تق در زدن! کی اومده به خونه؟
امام حسن که مثل یه دسته گل می مونه!💐
《امام حسن سلام کرد👋
ادای احترام کرد》
پرسید مامان خوبم به من بگو کی اینجاست؟
چه بوی خوبی میاد! عطر رسول خداست؟🌸
-آره گلم، اومده پدر بزرگت اینجا
بیا ببین پیمبر نشسته زیر عبا❤️
-سلام پدر بزرگم! پیمبر مهربون👋
منم می تونم بیام؟ زیر عبا پیش تون؟☝️
پیامبر خدا گفت: سلام مهربونم
بله، اجازه داری بیا عزیزِ جونم
تق تق تق در زدن! کی اومده به خونه؟
امام حسین که مثل یه دسته گل می مونه!💐
《امام حسین سلام کرد👋
ادای احترام کرد》
پرسید مامان خوبم به من بگو کی اینجاست؟
چه بوی خوبی میاد! عطر رسول خداست؟🌸
-آره گلم، اومده پدر بزرگت اینجا
بیا ببین پیمبر نشسته زیر عبا
-سلام پدر بزرگم! پیمبر مهربون👋
منم می تونم بیام زیر عبا پیش تون؟☝️
پیامبر خدا گفت: سلام مهربونم
تو هم اجازه داری، بیا عزیز جونم
تق تق تق در زدن! جانِ پیمبــــر اومد🤩
امام اولِ ما، حضرت حیدر اومد 🤩
امام علی سلام کرد پرسید بگو کی اینجاست؟
چه بوی خوبی میاد! عطر رسول خداست؟🌸
-مهمون داریم علی جان کنار بچههامون
نشسته زیر عبا دعا کنه برامون🤲
-سلام رسول خدا، ای خاتم انبیا
اجازه دارم منم بیام به زیر عبا؟☝️
پیمبر خدا گفت: سلام بهترینم
تو هم اجازه داری، رفیق و جانشینم
مادرمون فاطمه کنار بچه ها رفت
به دعوت پیمبر، اونم زیر عبا رفت
دارن نگاه می کنن یه عالمه فرشته
یه جمع آسمونی، زیر عبا بهشته
وقتی همه اومدن، دیگه وقت دعا بود🤲
دست پیمبرِ ما، سمتِ آسمونا بود
-ای خدای مهربون عزیزامو می بینی❤️
ما بنده های توییم، تویی که بهترینی❤️
این بنده های خوبت که اهل بیت منن
پاکن و مهربونن، با بدیا دشمنن
من کسی رو دوس دارم که دوستِ اونها باشه
عاشقِ بچه های حضرت زهرا باشه
هر کی با اهل بیتم میجنگه و دشمنه
منم دوسش ندارم چون که دشمن منه
خدای مهربون گفت: خورشید و کوه و دریا
🌞🏞🌊
هر چی که رو زمینه، یا توی آسمونا
🌤🌅🌠🏞
همه رو آفریدم فقط به عشق شما😍
شما که اهل بیتید، نشسته زیر عبا!
جبرئیل از آسمون اهل کسا رو می دید
یعنی اونا که بودن زیر عبا رو می دید
پرسید خدای خوبم، اهل کسا کی هستن؟
اسم اونا چیه که زیر عبا نشستن؟
-زیر عبا فاطمه س با پدر و همسرش
اون دو تا بچههاشن، نشسته دور و برش
از خدا پرسید میشه منم برم پیششون
خدا اجازه داد گفت: برو سلام برسون
بگو که کوه و دریا، خورشید و ماهِ زیبا
هرچی که رو زمینه یا توی آسمونا
همه رو آفریدم فقط به عشق شما
شما که اهل بیتید، نشسته زیر عبا
-سلام رسول خدا، سلام اهل کسا
خدای مهربون گفت: اینو بگم به شما
هرچی که رو زمینه یا توی آسمونا
خورشید و کوه و دریا، پرنده های زیبا
همه رو آفریده فقط به عشق شما❤️
شما که اهل بیتید، نشسته زیر کسا😍
امام علی با لبخند راز کسا رو پرسید💫
این که چرا نشستن زیر عبا رو پرسید
پیمبر خدا گفت خوب یادتون بمونه
هرکسی که یه روزی این قصه رو بخونه
یادش بیاد عبا رو، صحبتای خدا رو❤️
غم از دلش می پره، گم می کنه غما رو
《خوشبخت و رستگاره
هیچ غصه ای نداره》
لطف خدا بوده که خوشبخت و رستگاریم
تو دلمون همیشه مهر علی رو داریم💚
شکر خدا که ما هم این قصه رو می خونیم
شیعه ی اهل بیتیم، تو راهشون می مونیم
ـــــــــــــــــ
شاعر: خانم زینب احمدی
#حدیث_کسا
#شعر_کودکانه_حدیث_کسا
#شعر