چشم بندی گر ز نامحرم ، دگر محرم شوی...
چشم ناپاک ای برادر لایق دیدار نیست...
#عاصی
#عضوکانال
@golchine_sher
همیشه دلهره دارم،
از این به هم نرسیدن
کسی سراغ نداری،
تو را به من برساند ؟! ...
#فرامرز_عرب_عامری
@golchine_sher
ﺳﺮ ﻭ ﻫﻤﺴﺮ ﻧﮕﺮﻓﺘﻢ ﮐﻪ ﮔﺮﻭ ﺑﻮﺩ ﺳﺮﻡ
ﺗﻮ ﺷﺪﯼ ﻣﺎﺩﺭ ﻭ ﻣﻦ ﺑﺎ ﻫﻤﻪ ﭘﯿﺮﯼ؛ ﭘﺴﺮﻡ
ﺗﻮ ﺟﮕﺮﮔﻮﺷﻪ ﻫﻢ ﺍﺯ ﺷﯿﺮ ﺑﺮﯾﺪﯼ ﻭ ﻫﻨﻮﺯ
ﻣﻦ ﺑﯿﭽﺎﺭﻩ ﻫﻤﺎﻥ ﻋﺎﺷﻖ ﺧﻮﻧﯿﻦ ﺟﮕﺮﻡ
ﻣﻦ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻋﺸﻖ ﻧﺮﺍﻧﺪﻡ ﺑﻪ ﺟﻮﺍﻧﯽ ﻫﻮﺳﯽ
ﻫﻮﺱ ﻋﺸﻖ ﻭ ﺟﻮﺍﻧﯿﺴﺖ ﺑﻪ ﭘﯿﺮﺍﻧﻪ ﺳﺮﻡ
ﭘﺪﺭﺕ ﮔﻮﻫﺮ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺯﺭ ﻭ ﺳﯿﻢ ﻓﺮﻭﺧﺖ
ﭘﺪﺭ ﻋﺸﻖ ﺑﺴﻮﺯﺩ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺁﻣﺪ ﭘﺪﺭﻡ
ﻋﺸﻖ ﻭ ﺁﺯﺍﺩﮔﯽ ﻭ ﺣﺴﻦ ﻭ ﺟﻮﺍﻧﯽ ﻭ ﻫﻨﺮ
ﻋﺠﺒﺎ ﻫﯿﭻ ﻧﯿﺮﺯﯾﺪ ﮐﻪ ﺑﯽ ﺳﯿﻢ ﻭ ﺯﺭﻡ
ﺳﯿﺰﺩﻩ ﺭﺍ ﻫﻤﻪ ﻋﺎﻟﻢ ﺑﻪ ﺩﺭ ﺍﻣﺮﻭﺯ ز ﺷﻬﺮ
ﻣﻦ ﺧﻮﺩ ﺁﻥ ﺳﯿﺰﺩﻫﻢ ﮐﺰ ﻫﻤﻪ ﻋﺎﻟﻢ ﺑﻪ ﺩﺭﻡ
ﺗﺎ ﺑﻪ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﻭ ﺩﺭﺵ ﺗﺎﺯﻩ ﮐﻨﻢ ﻋﻬﺪ ﻗﺪﯾﻢ
ﮔﺎﻫﯽ ﺍﺯﮐﻮﭼﻪﯼ ﻣﻌﺸﻮﻗﻪﯼ ﺧود ﻣﯽﮔﺬﺭﻡ
#شهریار
@golchine_sher
در بزم بید و بهار
دهان باد را میبندد
روسریِ حرافِ ترکمنیات...
#سینا_دلشادی
@golchine_sher
عشق یک شیشهی انگور کنار افتاده است
که اگر کهنه شود مستترت خواهد کرد
#امیر_سهرابی
@golchine_sher
سالها رفت و هنوز ؛
یک نفر نیست بپرسد از من
که تو از پنجرهِ عشق چه ها می خواهی؟
صبح تا نیمه ی شب منتظری ،
همه جا می نگری
گاه با ماه سخن می گویی
گاه با رهگذران ؛
خبر گمشده ای می جویی
راستی گمشده ات کیست؟
کجاست؟
#قیصر_امینپور
@golchine_sher
هم، حال بدی یکسره دارم، تو نداری
هم، بغض در این حنجره دارم تو نداری
من بافته ام از غم و دردی متراکم
در هر گرهی صد گره دارم تو نداری
تکرارم و بیزارم از این کارم و بسیار
هی دایره در دایره دارم تو نداری
من بى خبرم از تو و تو بى خبر از من
سخت است كه من دلهره دارم تو ندارى
از پنجره ى رو به خيابان اتاقت
آنقدر كه من خاطره دارم تو ندارى
#سیدتقی_سیدی
@golchine_sher
بیا بیا که دل و جان من فدای تو باد
سری که بر تن من هست خاک پای تو باد
دلم به مهر تو صدپاره باد و هر پاره
هزار ذره و هر ذره در هوای تو باد
#هلالی_جغتایی
#امام_زمان
@golchine_sher
کجا روم؟که دلم پایبند مهر کسی ست
سفر کنید رفیقان که من گرفتارم...
#سعدی
@golchine_sher
هر چند نمیرسد به دستت، دستم
یاد تو عجیب میکند سرمستم
من عاشقم و فلسفهی من این است:
دارم به تو فکر میکنم؛ پس هستم!
#جلیل_صفربیگی
#عضوکانال
@golchine_sher
بیا که بی تو نباشد مرا بهار ایدوست
بیا که بی تو ندارم دگر قرار ایدوست
توئی بهارِ من و لاله زارِ من ، زینرو
چه حاجتی به بهارست ولاله زار ایدوست
بیا و لطف و کَرَم کن از این دیارِ فنا
مرا بِبَر به دیار خود ای نگار ایدوست
به چشمِ منتظر و پُر زِ آبِ من اکنون
بیا و چهره ی خود را کن آشکار ایدوست
تو را زِ روی ارادت به وقتِ شام و سحر
صدا زدم که بیایی ، هزار بار ایدوست
بیا که دل زِ فراقت به خون نشسته بیا
ببین که دیده به هجرت شداشکبارایدوست
طَلَب مکن تو ز (مهدی) سرودنغز وروان
که رفته ذوق سرایش ،دراین بهار ایدوست
#مهدی_میرابی_جاجرم
#هفت_هنر_خراسانی
#عضوکانال
@golchine_sher
آخرین منزل ما کوچهی سرگردانیست
در به در در پی گم کردن مقصد رفتیم
#فاضل_نظری
@golchine_sher
انار آرزوهایم به خاک حسرت افتاده ست
ندارم چاره ای دیگر به غیر خون دل خوردن
#احسان_انصاری
@golchine_sher
نظر به اینکه دلم بی قرار دیدن توست
کسی نمانده به جز تو ؛ تمام من، منِ توست
تو نیستی و شده خسته از زمستان، قم
دلم گرفته شبیه قطار تهران-قم
عزیزم! آنکه اسیر نگاه توست، منم
اسیر چشم تو از لحظهی نخست، منم
چه تلخ میگذرد هفتههای سخت جهان
که پنجشنبه مرا گشته پایتخت جهان
قسم به ابر به باران تو سرنوشت منی
به احتمال فراوان خودت بهشت منی
چرا اسیر تو گشتم؟ جواب لازم نیست
همین که چشم تو باشد شراب لازم نیست
همین که چشم تو باشد مقابلم کافی است
برای داشتن تو دلایلم کافی است
لبم هنوز پر از حسرت دهان بوسی است
ببخش اگر که قطار دلم اتوبوسی است
دلم گرفته شبیه قطار تهران-قم
تو نیستی و شده خسته از زمستان، قم
#رضا_یزدانی
@golchine_sher
تقدیر بود ! پای کسی در میان نبود
آن روزها که صحبتی از این و آن نبود
می شد زمانه وار بخواهم تو را ولی
وصلی چنین که لایق عشقی چنان نبود
یک روز رنج بی پر و بالی مرا شکست
یک روز بال بود ولی آسمان نبود
وقتی که دوست آینه ام را شکست و رفت
هیچ انتظار دیگری از دشمنان نبود
از خنده ی ترحم مردم که بگذریم
با من کسی به غیر غمت مهربان نبود
#پوریا_شیرانی
@golchine_sher
هر که یاری از کنارش رفته می داند که من
پشت هر بیتی
چه میزان خون ز چشمم می رود..
#بهمن_کاظمی
@golchine_sher
آن عشق که در پرده بماند به چه ارزد؟
عشق است و همین لذت اظهار و
دگر هیچ...
#شفایی_اصفهانی
@golchine_sher
گفتی چه کسی؟ در چه خیالی؟ به کجایی؟
بی تاب توام! محو توام! خانه خرابم!
#بیدل_دهلوی
@golchine_sher
آدمها میآیند
میروند
و در این عبورِ مبهم
عشق اتفاقِ سادهایست
که میماند و چون تیر برقی
در سکوتِ یک بعدازظهر گریه میکند...
#علیرضا_رضایی
@golchine_sher
به انسان بودنت شک کن اگر مستضعفی دیدی
ولی از نان امروزت به او چیزی نبخشیدی
به انسان بودنت شک کن اگر چادر به سر داری
ولی از زیر آن چادر به یک دیوانه خندیدی
به انسان بودنت شک کن اگر قاری قرآنی
ولی در درک آیاتش دچار شک و تردیدی
به انسان بودنت شک کن اگر گفتی خدا ترسی
ولی از ترس اموالت تمام شب نخوابیدی
به انسان بودنت شک کن اگر هر ساله در حجی
ولی از حال همنوعت سوالی هم نپرسیدی
به انسان بودنت شک کن اگر مرگ مرا دیدی
ولی قدر سری سوزن ز جای خود نجنبیدی
#مریم_نکوبخت
@golchine_sher
روز اول بیهوا قلب مرا دزدید و رفت
روز دوم آمد و اسم مرا پرسید و رفت
روز سوم آخ ! خالی هم کنار لب گذاشت
دانه ی دیوانگی را در دلم پاشید و رفت
روز چارم دانه اش گل داد و او با زیرکی
آن غزل را از لبم نه ، از نگاهم چید و رفت
با لباس قهوه ای آن روز فالم را گرفت
خویش را در چشم های بی قرارم دید و رفت
فیل را هم این بلا از پا میاندازد خدا
هی لب فنجان خود را پیش من بوسید و رفت
او که طرز خنده اش خانه خرابم کرده بود
با تبسم حال اهل خانه را پرسید و رفت
تا بچرخانم دلش را نذرها کردم ولی
جای دل، از بخت بد، دلبر خودش چرخید و رفت
زیر باران راه رفتن، گفت میچسبد چقدر
با همین حالش به من حال دعا بخشید و رفت
استجابت شد ، چه بارانی گرفت آن شب ولی
بی من او بارانیش را پا شد و پوشید و رفت
روز آخر بی دعا بی ابر هم باران گرفت
دید اشکم را، نمیدانم چرا خندید و رفت
#قاسم_صرافان
@golchine_sher
ای حضرت آفتاب در خونم باش
گرما بخشِ این دل داغونم باش
از دوری تو چو بید لرزان شده ام
یک لحظه بیادِ دل مجنونم باش
#صفيه_قومنجانی
#عضوکانال
@golchine_sher
می خواست ذکر ما بکند یا «کریم» را
بخشید هرچه داشت فقیر و یتیم را
مظلوم و خاکی است و به نام حسن خدا
شاید که آفریده چنین «یا کریم» را
یکبار نه، دومرتبه از مال خود گذشت
در سایه اش گرفت غریب و مقیم را
اهل کرامتند همه، منتها حسن
شد شهره سفره داری باب النعیم را
یاور نداشت با خود و تسلیم صلح شد
آن نعمت عطا شده ذبح عظیم را
شد عقده های جنگ جمل تیر و می زدند
بر پیکرش تلافی زخم قدیم را
بی خادم است گرد بقیع و خدا گذاشت
جارو کش مزار شریفش نسیم را
#محمدجواد_منوچهری
#عضوکانال
#یاامامحسنمجتبیعلیهالسلام
@golchine_sher
وقتی که شانه هایم
در زیر بار حادثه می خواست بشکند
یک لحظه
از خیال پریشانِ من گذشت:
"بر شانه های تو"
بر شانه های تو
می شد اگر سری بگذارم
وین بغضِ درد را
از تنگنای سینه برآرم
به های های
آن جان پناه مهر
شاید که می توانست
از بارِ این مصیبتِ سنگین
آسوده ام کند...
#فریدون_مشیری
@golchine_sher