eitaa logo
گلچین شعر
13.1هزار دنبال‌کننده
379 عکس
184 ویدیو
10 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad کانال دوم ما @robaiiyat_takbait
مشاهده در ایتا
دانلود
لحظه‌ی دیدار نزدیک است... باز من دیوانه‌ام، مستم باز می‌لرزد دلم، دستم باز گویی در جهان دیگری هستم های! دل! ای نخورده مست! لحظه‌ی دیدار نزدیک است... @golchine_sher
تو می‌روی و دیده ی من مانده به راهت ای ماهِ سفرکرده خدا پشت و پناهت ای روشنیِ دیده سفر کردی و دارم از اشکِ روان آینه‌ای بر سرِ راهت بازآی که بخشودم اگر چند فزون بود در بارگهِ سلطنتِ عشق، گناهت آیینه ی بختِ سیهِ من شد و دیدم آینده ی خود در نگهِ چشمِ سیاهت آن شبنمِ افتاده به خاکم که ندارم بال و پرِ پرواز به خورشیدِ نگاهت بر خرمنِ این سوخته ی دشتِ محبّت ای برق! کجا شد نگهِ گاه به گاهت؟ @golchine_sher
امام_زمان ع بر بالِ نسیم و با اذان می آید با حُکمِ خدای مهربان می آید خورشیدِ نهان برای افشاندنِ نور با پرچمِ حق ز کهکشان می آید @golchine_sher
چه خون چکان ورقی شد چکامه های دلم که شرحه شرحه ی عشق است ماجرای دلم چه گویمت، که فتادم ز چشم دشمن و دوست حدیث شبنم شرم  است های های دلم شنیده ها همه قلبند  از گلوی نفاق در این زمانه ی غوغا ببین صدای دلم! شبی به مهر نشستی برابرم تا صبح به روی کس نگشودم  دَرِ سرای دلم همیشه سنگ صبوری، برای غربت من بمیرمت که نشستی چنین به پای دلم به رغم لذّت پرواز بسته ای پرو بال کبوتری، که اسیر است در هوای دلم سزای آنکه نشستی درون سینه ی من چنین به ناز نشاندم تو را به جای دلم برای این دل مجنون تپیده ای شب و روز خوشم که میزند اکنون دلی برای دلم الاهه ی غزلی نازنین و ویرانگر شکسته ام همه بتها، تویی خدای دلم @golchine_sher
امام_باقر علیه‌السلام آن‌که با جهل زمین، پنجه درافکند تویی بذر صد مزرعه در خاک پراکند تویی باغبانی که علی‌رغم ستم‌های خزان سخت آموخت به هر باغچه لبخند تویی.. رشتۀ مهر که دل‌های حقیقت‌جو را تا ابد داده به یکدیگر پیوند تویی ای احادیث نگاه تو پر از عشق، هنوز راوی آنچه در این غم بنویسند تویی هرکجا نامی از آن قافله آید به میان زخمی دشت بلا! بارشِ یک‌بند تویی نیست تأثیر تو، از عالم پنهان شدنی که شکافندۀ شب، نور خداوند تویی @golchine_sher
معنی بخشیدن یک دل به یک لبخند چیست؟ من پشیمانم بگو تاوانِ آن سوگند چیست؟ گاه اگر از دوست پیغامی نیاید بهتر است داستان هایی که مردم از تو می گویند چیست؟ خود قضاوت کن اگر درمانِ دردم عشق توست این سر آشفته و این قلب ناخرسند چیست؟ چند روز از عمر گل های بهاری مانده است ارزش جان کندن گل ها در این یک چند چیست؟ از تو هم دل کندم و دیگر نپرسیدم ز خویش چاره ی معشوق اگر عاشق از او دل کند چیست؟ عشق، نفرت، شوق، بیزاری، تمنا یا گریز حاصلِ آغوشِ گرمِ آتش و اسپند چیست؟ @golchine_sher
از بغض لبریزم دلیل محکمی دارم از من هزاران سال نوری دورتر هستی شاید به این خاطر کنارم ماندنت سخت است مغرور و خود خواهم ولی مغرورتر هستی گاهی پذیرش کرده ام با اینکه راحت نیست با اینکه میدانم غرورم زیر پا رفته اما برای حفظ ظاهر پیش او گفتم آری شما مردی شما پر زورتر هستی من زور خود را روی لیوان ها نشان دادم ازشیشه ها یک جا شکستن را بیاموزم اینگونه مشغولم به دنیایی که میبینی وقتی در این وضعم چرا مسرورتر هستی؟ در وضع نامطلوب ماندن عادتم بوده همچون درختی در کنار جاده افتادم از شاخه هایم پر زدن دیگر میسر نیست شاید برای پر زدن مجبورتر هستی از برکه میخواهی به دریا ها رسیدن را امواج چشمانم برایت پرتلاطم نیست با غرق ماندن در تنم راضی نخواهی شد حتما نمی‌دیدی مرا چون کورتر هستی درقرص ها آرامشم را جستجو کردم حالا تعادل نسبتأ در خانه موجود است در چار دیواری آغوشم نمی گنجم پرشور سمتت آمدم پرشورتر هستی؟ @golchine_sher
گلچینی از زیباترین اشعار تک بیتی و رباعی👌✨ Join-https://eitaa.com/joinchat/769065447Cf0875d1080
در قلب کویر من تو سیلی نشدی درگیر به عشق آه خیلی نشدی مجنون شدم و چگونه می فهمیدم تو هیچ زمان شبیه لیلی نشدی @robaiiyat_takbait
تا عطرِ سپیده در فضا می‌پیچد در شهر صدای آشنا می‌پیچد هر صبح میان شادیِ گنجشکان خورشید به باغِ دلِ ما می‌پیچد @golchine_sher
عشق در کتاب‌ها نیست! عاشقان بزرگ خواندن بلد نبودند... @golchine_sher
در خیالاتِ مبهمم بودم یک نفر داشت چای دم میکرد عاشقِ چای بود مثلِ خودم چای ما را شبیه هم میکرد قند ها با تواضع بسیار به لبانش سلام می کردند سبز یا سرخ هر چه او می گفت استکان ها قیام می کردند چای در دست سمتِ من آمد غرق آرامشی تماشایی بودنش توی خانه انگاری تیر میزد به قلبِ تنهایی استکان را به دست من داد و یاس ها را درون آب گذاشت گفت اول تو بشنوی یا من؟ خوب شد حقِ انتخاب گذاشت گفتم اول من از تو می شنوم بنشین پیشِ من ترانه بخوان لطف کن از خودت بگو زیبا لطف کن شعر عاشقانه بخوان شعر جاری شد از لبانِ ترش سعدی از عجز داشت دق میکرد مولوی در سماع می رقصید حافظِ مست هق و هق میکرد واژه ها بال در می آوردند تا دهانش به حرف وا می شد سر هر دفعه گفتنِ شینش روحِ من از تنم جدا می شد چشم می شد نگاه میکردم واژه می شد سکوت میکردم مثلِ حوا هوایی ام میکرد مثلِ آدم سقوط میکردم هدفش از تمامِ شعر فقط به همین جا کشاندنِ من بود ناگهان در سکوت غرق شدیم نوبتِ شعر خواندنِ من بود کاش می شد که حرف هایم را رو به روی تو مو به مو بزنم تا که آزرده خاطرت نکنم باز باید به شعر رو بزنم... @golchine_sher
ای قهرمانِ قصه یِ "قالو بلی ،،،" حسین "ع" از کربلا زدی به دو عالم صلا حسین "ع" پرچم سیاهِ ماتمِ تو دیده می شود اعمالِ ما به لطفِ تو سنجیده می شود ای بر مدارِ مکتبِ تو اهلِ کائنات مصباحِ پُر فروغِ هُدی،کِشتیِ نجات مائیم مفتخر به هوایِ غمت حسین "ع" دیوانگانِ هندسه یِ پرچمت حسین "ع" شرمنده ایم،کرببلا ما نبوده ایم حالا به سمتِ صحن و سرا پَر گشوده ایم ای سفره دارِ سفره یِ اِطعام در بهشت غوغایِ عالمی شده آرام در بهشت آری بهشت گوشه ای از سَرسرایِ توست این اشکها که سیل شد آقا برایِ توست ای داده هر چه بود برایِ رضایِ دوست خونِ خدا تویی و شدی خونبهایِ دوست ای پیکرت فتاده به صحرا چو برگِ گل پَرپَر شده در عالمِ بالا چو برگِ گل ای هست و بودِ حیدر "ع" و زهرا "س" سرت کجاست؟ شش ماهه یِ نشسته به خون اصغرت "س" ‌کجاست؟ تا خواهرت پیام رسانِ قیامِ توست تنها قیامِ عالمِ امکان به نامِ توست "باز این چه شورش است ..." بخوان،محتشم بخوان دلها حسینیه شده از درد و غم ... بخوان @golchine_sher
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حالم از دوری تو ،در حال حاضر خوب نیست! خوبم اما ظاهرا این حفظِ ظاهر خوب نیست... برکه بودم،رود بودی ... ما ندانستیم که ارتباط یک غریبه با مسافر،خوب نیست! دکترت بی پرده گفت از یار غمگین دور باش، زندگی دیگر برایت پیشِ شاعر خوب نیست... زخم هایم یک به یک درمان شدند افسوس که حالِ زخمی که نشسته توی خاطر خوب نیست! فاش میگویم که چشمت را پرستیدم ... ولی اعتراف یک مسلمان پیش کافر ، خوب نیست بعد تو این کوچه دیگر،کوچه ی سابق نشد... حال و روز ساکنینش این اواخر خوب نیست! @golchine_sher
هم موسم بخشش است روز عرفه هم لحظه ی رویش است روز عرفه بیچاره کسی که جای خالق از خلق محتاج گشایش است روز عرفه @golchine_sher
من گم شده ام؛ خسته ز پا افتادم در دستِ تو ای عشق چرا افتادم؟ از شوقِ تو ای ماه ترین رویایم از بس که شدم سر به هوا افتادم @golchine_sher
انتخابات طوفان میان قلب مواج تو برپاست هر قطره یِ شور آفرینت مثل دریاست رد می شویم از خشم نیل و موج هایش وقتی عصای قدرت تو دست موساست ای هم وطن با استواری گام بردار رای من و تو انقلاب دوم ماست با دشمنان هر روز در جنگیم و این بار خط مقدم پای هر صندوق آراست ما مرد میداندار پیکار و جهادیم این سرزمین عمری ست مهد آرمان هاست باید به استقبال خورشید جهان رفت وقتی تمام ترس شب از صبح فرداست @golchine_sher
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
تو از فرهاد مجنون تر تو ازشیرین زلیخا تر ببر بالا عیار عشق را بالا و بالاتر...... @golchine_sher
سفر می‌کردی و کار تو را دشوار می‌کردم که چون ابر بهاری گریۀ بسیار می‌کردم ‌ همان "آغاز" باید بر حذر می‌بودم از عشقت همان دیدار "اول" باید استغفار می‌کردم ‌ ملاقات نخستین کاش بار آخرینم بود تو را دیگر میان خواب‌ها دیدار می‌کردم ‌ «به روی نامه‌هایت قطرۀ اشک است، غمگینی؟» تو می‌پرسیدی و با چشم خون انکار می‌کردم ‌ در آن دنیا اگر قدری مجال همنشینی بود به پای مرگ می‌افتادم و اصرار می‌کردم ‌ خدا عمر غمت را جاودان سازد که این شاعر غزل در گوش من می‌خواند و من تکرار می‌کردم ‌ @golchine_sher
یک درخت پیرم و سهم تبرها می شوم مرده ام، دارم خوراک جانورها می شوم بی خیال از رنج فریادم تردّد می کنند باعث لبخند تلخ رهگذرها می شوم با زبان لال خود حس میکنم این روزها هم نشین و هم کلام کور و کرها می شوم هیچ کس دیگر کنارم نیست، می ترسم از این این که دارم مثل مفقود الاثرها می شوم عاقبت یک روز با طرز عجیب و تازه ای می کُشم خود را و سر فصل خبرها می شوم! @golchine_sher
مرا دردی به جان آمد که ؛ پنهانی نمی ماند میان استخوان ؛ زخمِ گرانجانی نمی ماند صبوری می کنم بر دل فراق سینه سوزت را تو را می بارم از چشمی که بارانی نمی ماند چه اصراری به ماندن ها که باید رفت از تن ها به تن  مرغ نفس جانا تو  میدانی نمی ماند به نیشابور چشم من اگرچه  گوهرِ نابی ولی خاتم به انگشت سلیمانی نمی ماند به روی شانه می ریزی چنین بخت سیاهم را و می دانم که می دانی پریشانی نمی ماند مرا پرپر مکن  ای گل  که عمر عیش کوتاه است به خاک این جهان  جانا گلستانی نمی ماند عزیز مصر می بیند به کابوسی که تعبیرش کمی و کاستی ها در فراوانی نمی ماند صبوری کن  به موجِ غم که بار قطره ای حتی به‌روی دوشِ این دریای طوفانی نمی ماند @golchine_sher
نکرده است به عهدش کسی وفا مسلم رسیده‌ای به سرانجام ماجرا مسلم علی ندیده وفا از اهالی این شهر نشسته‌ای به امید وفا چرا مسلم؟ نماز مغرب اگر صدهزار هم باشند دوباره یک‌نفری موقع عشا مسلم دو چشم مردم این شهر کور خواهد شد اگر اشاره کند برقی از طلا مسلم ببین که مردتر از مردهاست پیرزنی امید نیست به این قوم بی‌حیا مسلم شب نجات تو از دست شبه‌مردان است هزار شکر که دیگر شدی رها مسلم نمانده راهی و تو بی‌پناهی و باید فقط بلند کنی دست بر دعا مسلم اگرچه از سر دارالاماره می‌اُفتی سرت نمی‌رود اما به نیزه‌ها مسلم هزار مرتبه شکر خدا نمی‌ماند تن تو روی زمین زیر دست‌و‌پا مسلم ولی قرار شده تشنه‌لب شهید شوی به احترام لب شاه کربلا مسلم @golchine_sher
گل کرد به لب ، دوباره نام عرفه سرمست شدم ز وصل جام عرفه لبریز گناه بودم و خالق من؛ بخشید مرا به احترام عرفه... مِنَ الذُّنوبِ ذُنوبٌ لاتُغفَرُ إلّا بِعَرَفَاتٍ برخی از گناهان جز در عرفات بخشوده نمی‏شوند امیرالمومنین،علی علیه السلام «دعائم الاسلام ، ج 1 ، ص294» @golchine_sher
دیوان مولوی ست لبان اناری اش معبد شدست چشم غزال ِخماری اش ریواس های ترش و ملس تازه می شوند از چشمه های بارش ابر بهاری اش سیب و هلوست گونه ی انگور زای او شاتوت بوده رنگ گل گوش واری اش فرعون شده به کاخ زراندود عاشقی افعی زدست زخم فراوان کاری اش طعم لبان فتنه ی او قهوه ی قجر عاشق شدم به طعم لب زهرماری اش . زیتون چشم های غزل واره اش عجیب سبز -آبی است رنگ دو تا رودباری اش صوفی شدم به میکده ی چشم های او پیچک شدم به دور تن حلقه داری اش جبری شدم به قاعده ی عشق بی دلیل جبری که دل سپرده به او اختیاری اش مانده است بر دلم سبدی از ترانه ها مانده است روی دفتر من یادگاری اش هر لحظه در خیال غمش آب می شوم شوری زدست بر دل من افتخاری اش صبر است کار و بار من و حال روزگار من مانده ام کنار غم و سوگواری اش @golchine_sher