eitaa logo
گلچین شعر
13.1هزار دنبال‌کننده
394 عکس
186 ویدیو
10 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad کانال دوم ما @robaiiyat_takbait
مشاهده در ایتا
دانلود
همصحبت من پس از تو آیینه شود انبار تمام دردها سینه شود تنهایی من پس از تو بغضش ترکید باید که درون من قرنطینه شود @robaiiyat_takbait
هفته به هفته منتظر دیدن توایم صبحت به‌خیر آرزوی روزگار ما... السلام علیک یا وعدالله الذی ضمنه @golchine_sher
من تا كمی قبل از تو زن بودم با گيسوانی لخت بر شانه يک دامن چين‌دار كوتاه و يک آينه يک كيف يک شانه... من تا كمی قبل از تو زن بودم يک زن كه حتی وقت تنهايی احساس امنيت نمی‌كردم جز پشت ميز آشپزخانه پيش از تو زن بودم زنی مثل زن‌های امروزی كمی عاشق یک خرده شاد و بيشتر خسته، بسيار عاقل سخت ديوانه پيش از تو... خيلی پيش‌تر از تو، در عصر يخ يا پيش از آن حتی زن بودم و خوابيده بود آرام بر دامنم یک جفت پروانه تو آمدی روح مرا آن‌قدر مانند انجيری تكان دادی تا ريخت سبز و سرخ و شيرين از سرشاخه‌هايم دانه‌به‌دانه هم برگ‌هايم را تكاندی هم پروانه‌هايم را پراندی هم خوابی زمستانی اسيرم كرد مانند خرسی پير در ﻻنه... وقتی كه باران آمد و كم‌كم همراه من بيدار شد جنگل یک خرس پير خشمگين بودم معجونی از ژن‌های مردانه! @golchine_sher
در این زمانه‌ی بی های و هوی لال پَرست خوشا به حالِ کلاغانِ قیل وقال پرست چه‌گونه شرح دهم لحظه لحظه‌ی خود را برایِ این همه ناباورِ خیال پرست؟ به شب‌نشینیِ خرچنگ‌های مردابی چگونه رقص کند ماهیِ زُلال پرست رسیده‌ها چه غریب و نچیده می‌افتند به پایِ هرزه علف‌هایِ باغِ کال پرست رسیده‌ام به کمالی که جز اَناالحق نیست کمالِ دار برای منِ کمال پرست هنوز زنده‌ام و زنده بودنم خاری‌ست به تنگ‌چشمی مردمِ زوال پرست با آرزوی سلامتی برای استادبهمنی @golchine_sher
ای درآمیخته با هر کسی از راه رسید ! می توان از تــو فقط دور شد و آه کشید پرچــم صلــح برافراشته ام بر سر خویش نه یکی ؛ بلکه به اندازه ی موهای سفید سال ها مثل درختی که دم نجاری ست وقت ِ  روشن  شدن  ارّه  وجــودم  لرزید ناهماهنگی تقدیر نشان داد به من به تقاضــای خود اصـــرار نباید ورزید شب کوتاه وصالت به «گمان» شد سپری دست در زلف تــو نابرده دو تا صبـــح دمید من از آن کوچ که باید بروی کشته شوی زنده  برگشتم  و  انگیــزه ی  پـرواز  پرید تلخـــی وصل ندارد کـــم از اندوه فراق شادی بلبل از آنست که بو کرد و نچید مقصد آنگونه که گفتند به ما ، روشن نیست دوستان  نیمـــه ی  راهید  اگــــر ، برگردید ! @golchine_sher
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دریاست ایستاده ، یا آسمان نشسته در عمق چشمهایت ، رنگین کمان نشسته وقتی قرار باشد از چشم تو بگویم در شعر ناگزیر است، گر آسمان نشسته این بوم سبز آبی، تصویری از بهشت است بال و پر فرشته است ، در چشمتان نشسته این گوی های رنگی، افسونگر جهانند گویی که جاودانه ، با جادوان نشسته ... ای اصفهان خمار جلفای چشمهایت در مستی نگاهت صد اصفهان نشسته @golchine_sher
فخر است برایش که بخوانند فقیرش شاهی که به درگاه تو افتاد مسیرش پیش تو که بر خاک و بر افلاک امیری خاکش به سر آن‌کس که بخوانند امیرش هرکس که به انکار تو و قدر تو پرداخت سلطان هم اگر بود کشیدند به زیرش بی‌مهر تو این گمشده سیارە‌ی تاریک آبستن رنج است چه دریا چه کویرش دل سوی تو آورده پناه از غم دنیا این طفل، یتیم است در آغوش بگیرش پیش تو مرا پیشکشی نیست جز این شعر منت به سر من بگذار و بپذیرش @golchine_sher
تقدیر بود !  پای کسی در میان نبود آن روزها که صحبتی از این و آن نبود می شد زمانه وار بخواهم تو را ولی وصلی چنین که لایق عشقی چنان نبود یک روز رنج بی پر و بالی مرا شکست یک روز بال بود ولی آسمان نبود وقتی که دوست آینه ام را شکست و رفت هیچ انتظار دیگری از دشمنان نبود از خنده ی ترحم مردم که بگذریم با من کسی به غیر غمت مهربان نبود @golchine_sher
هر چشمی به اندازه‌ای که دوستت دارد، تو را می‌بیند... @golchine_sher
به سمت جاده‌ی دلخواه می‌روم در خواب به بی‌نهایتِ ناگاه می‌روم در خواب شبیه کودکی‌ام، بادبادکی در دست دوان دوان به سوی ماه می‌روم در خواب گرفته خواب مرا چشم‌های آهویی به شوق او به کمینگاه می‌روم در خواب کجای شب به تو ایمان بیاورم ای عشق! برای یافتنت راه می‌روم در خواب مرا صدا زدی؛ اما صدا صدای تو نیست چقدر بی تو به بیراه می‌روم در خواب همیشه می‌‌پرم از خواب خود، نمی‌‌دانی چگونه در شب جانکاه می‌روم در خواب؟ چقدر ساده به من شب به خیر می‌گویی مرا ببین که به اکراه می‌روم در خواب @golchine_sher
چقدر ساده به هم ریختی روانِ مرا! بریده غصه ی دل کندنت امانِ مرا قبول کن که مخاطب پسند خواهد شد به هر زبان بنویسند داستانِ مرا گذشتی از من و شب های خالی از غزلم گرفته حسرتِ دستانِ تو، جهانِ مرا! سریع پیر شدم! آنچنان که آینه نیز شکسته در دل خود صورتِ جوانِ مرا! به فکر معجزه ای تازه بودم و ناگاه خدا گرفت به دستِ تو امتحان مرا! نه تو خلیل خدایی، نه من چو اسماعیل بگیر خنجر و در دم بگیر جانِ مرا! چه روزگار غریبیست، بعد رفتنِ تو بغل گرفته غمی کهنه آسمانِ مرا تو را به حرمتِ عشقت قسم بیا برگرد بیا و تلخ تر از این نکن دهانِ مرا تو نیم دیگر من نیستی؛ تمامِ منی تمام کن غم و اندوهِ سالیانِ مرا... @golchine_sher
امیرالمومنین_ع_مدح مرمت می‌کند سرمایه‌ی ویران امت را بنای عدل محکم می‌کند ارکان امت را پس از فقدان پیغمبر، خیال خلق آسوده‌ست اگر در دست می‌گیرد علی سُکان امت را در این دریای پرطوفان، علی آن نوح کشتی‌بان هدایت می‌کند کشتی سرگردان امت را خلافت با علی، بر تن ردای عدل می‌پوشد که میزان می‌کند میزانِ نامیزانِ امت را علی پیداترین اعجاز پنهان پیمبر بود که می‌دانست هم پیدا و هم پنهان امت را پیمبر جان امت بود و مولا تا به تن جان داشت حفاظت کرد با شمشیرِ غیرت، جان امت را مسلمانان! چه می‌جویید در تنهایی محشر که می‌سنجند با حُبِ علی، ایمان امت را علی از ساده‌لوحان زخم‌های بدتری خورده خدایا دور کن شر کج‌اندیشان امت را میان گودی محراب یا در پهنه‌ی میدان علی، تنها علی پس می‌دهد تاوان امت را @golchine_sher
کپی فقط با نام شاعر برای صدمین بار کانالهایی که کپی می کنید لطفا اسم شاعر رو هم بنویسید از نظر اخلاقی درست نیست 🙏🙏🙏 @golchine_sher @robaiiyat_takbait
تا عطرِ سپیده در فضا می‌پیچد در شهر صدای آشنا می‌پیچد هر صبح میان شادیِ گنجشکان خورشید به باغِ دلِ ما می‌پیچد @golchine_sher
در خیالات خودم در زیر بارانی که نیست می رسم با تو به خانه، از خیابانی که نیست می نشینی رو به رویم خستگی در میکنی چای می ریزم برایت توی فنجانی که نیست باز می خندی و می پرسی که حالت بهتر است؟ باز می خندم که خیلی! گرچه میدانی که نیست شعر می خوانم برایت واژه ها گل می کنند یاس و مریم می گذارم توی گلدانی که نیست چشم می دوزم به چشمت، می شود آیا کمی دست هایم را بگیری بین دستانی که نیست؟ وقت رفتن می شود با بغض می گویم نرو پشت پایت اشک میریزم در ایوانی که نیست می روی و خانه لبریز از نبودت می شود باز تنها می شوم با یاد مهمانی که نیست رفته ای و بعد تو اینکارِ هر روزِ من است باور این که نباشی، کار آسانی که نیست... @golchine_sher
پر از بیدارخوابی، می‌پرد از خواب و بیدار است به روی بالش پر، تا سحر از خواب بیزار است کبوترخانه‌ها دور سرش می‌چرخد آهسته پر جا مانده‌ای از یک کبوتر روی دیوار است شبیه روح آشفته به دنبال کبوترها میان تلی از پرهای سرگردان گرفتار است کبوترباز عاشق حسرت دیرینه‌ای دارد قفس‌ها خالی‌اند و نامۀ ننوشته بسیار است کبوترهای رفته برنمی‌گردند، اما باز مگر از این کبوترخانه‌ها او دست‌بردار است کبوترباز عاشق را کسی پیدا نخواهد کرد کبوترباز عاشق تا ابد در زیر آوار است... @golchine_sher
باشد، تو نیز بر جگرم خنجری بزن با من دم از هوای کس دیگری بزن پرواز با رقیب اگر فرصتی گذاشت روزی به آشیانه من هم سری بزن ای دل به جنگ جمع رقیبان شتاب کن سرباز نیمه جان! به صف لشکری بزن درد فراق آمد و عشق از دلم نرفت ای روزگار سیلی محکم‌تری بزن ! شاید که جام بشکنم و توبه‌ای کنم ای مرگ! پیش از آنکه بیایی دری بزن @golchine_sher
و گاهی عشق یعنی رفتن از کنار آدمی که دوستش داری ..... وقتی که میدانی نبودت به نفع اوست... @golchine_sher
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
از ازل نامِ علی "ع" در دفترِ دادار بود نامِ او در ابجد از اول صد و ده بار بود "عینِ" او شد عالمِ امکان و "لام" اش "لا اِله ..." "یا" یِ پایانِ علی "ع" یاسین... نجات از نار بود هر که عمری با علی "ع" شد یار و همدم، بُرد،بُرد نامش از روزِ ازل گنجینه یِ اسرار بود شد دلیلِ خلقتِ افلاک خلقِ فاطمه "س" نامِ مولا در ازل اولاتر از اذکار بود شد تمامِ کائنات از نامِ حیدر "ع" مستِ مست چشمِ حیدر "ع" چلچراغِ چشمهایِ تار بود با خودم گفتم علی"ع"،گفتم حسن"ع"،گفتم حسین"ع" در وجودم "یا علی" ع هر لحظه در تکرار بود هیچ بازاری در عالم بی علی "ع" رونق نداشت نامِ پاکش خود دلیلِ گرمیِ بازار بود @golchine_sher
همصحبت من بی تو فقط شعر ترم هست! رفتی و ولی خاطره‌هایت به سرم هست! همصحبت من نیست کسی جز در و دیوار در خانه سکوتی همه شب منتظرم هست ! آنقدر به تنهایی خود کرده ام عادت انگار نه انگار کسی دور و برم هست ! از بس که گره خورده نگاهت به نگاهم چشمان تو هر لحظه فقط در نظرم هست ! پرواز قشنگ است نه با بال شکسته دردیست غم عشق که در بال و پرم هست ! رفتی و پس از رفتنت آرام ندارم از هجر تو بی تابم و خون در جگرم هست ! هرجا بروی این دل من نیز همانجاست هر جا که تو باشی همانجا اثرم هست ! ای کاش بگیری خبر از حال خرابم بی تو همه شب همدم‌ من چشم ترم هست ! @golchine_sher
غمی نو دست و بالم را گرفته است زبان قیل و قالم را گرفته است همه گهگاه احوالم بپرسند بغیر از او که حالم را گرفته است @golchine_sher
بهار زندگی اش را نفس به گریه کشید کسی که روضه ی مکشوفه را به چشمش دید گریست آنکه شنید از حدیث کرب و بلا شکست آنکه به چشمان خویش دید و چشید به چشم دید یلی رفت و اربا اربا شد به تیر و نیزه زمین خورد عاقبت خورشید درون خیمه ی آتش گرفته بود و چقدر به روی خار مغیلان کنار عمه دوید به نیزه دید سر بهترین عالم را و پای عصمت کبری رسیده بزم یزید چگونه می شود از داغ این بلا نشود تمام موی سر کودک سه ساله سپید صبور در غم عظمی کشید قد اما به یاد کرب و بلا قلب او همیشه تپید کسی به یاد ندارد میان مردم شهر کجا و کی ؟پس از آن سیل گریه ها،خندید شکافت قلب علوم و حدیث معرفتش به جان شیعه ی عالم دوباره جان بخشید نداشت طاقت خورشید را زمانه ی ظلم خبر رسید که شد باقر العلوم شهید حرم ندارد و یک روز شیعه خواهد ساخت برای حضرت خورشید بارگاه جدید @golchine_sher
گاهی فقط یک ابر می ‌فهمد هوایم را یک روح سرگردان، سرای ناکجایم را یک باغبان در خشکسالی‌های پِی ‌در ‌پی یک گوش کر، فریادهای بی‌صدایم را دردم شبیه دردهای پیش از اینم نیست گم کرده‌ام انگار در قلبم خدایم را می‌ترسم ازتصویر آیینه که در چشمش دیوانه ‌ای دیگر بگیرد باز جایم را مثل خوره این زخم ها بر روحم افتاده درهم تنیده تار رخوت انزوایم را من گرم رویای خودم بودم نمی‌دیدم کابوس‌های منتظر در خوابهایم را رفتم به سمت آرزوهای مه‌ آلودم آن قدر که دیگر ندیدم رد‌پایم را @golchine_sher