eitaa logo
گلچین شعر
13.2هزار دنبال‌کننده
383 عکس
186 ویدیو
10 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad کانال دوم ما @robaiiyat_takbait
مشاهده در ایتا
دانلود
چه قدر گل شدی امشب، چه قدر ماه شدی چه دل‌فریب شدی تو، چه دل‌بخواه شدی غرور و سربه‌هوایی، چه عیب داشت مگر که سربه‌زیر شدی باز و سربه‌راه شدی تمام پنجره‌ها غرق بود در ظلمات چراغ صاعقه‌ی این شب سیاه شدی در آستانه‌ی آوار بود شانه‌ی من که ناگهان تو رسیدی و تکیه‌گاه شدی مرا ز راه به در کرده بود چشمانت دوباره راه شدی نه! دوباره چاه شدی دوباره چاه شدی تا بیفتم از چشمت دوباره مرتکب بدترین گناه شدی تو باز عاشق آن آشنا شدی دل من چرا دوبار دچار یک اشتباه شدی!؟ @golchine_sher
به روی دست آوردم دل غم پرور خود را صدف از سینه اش بیرون کشیده گوهر خود را دلم را ساده اندیشانه از پیکر در آوردم چنان اندیشه ای که اشعری انگشتر خود را منم آن واعظی که سالها با نان دین خوردم شبیه موریانه پایه های منبر خود را و روز حشر ، مانند مسلمانی که از غفلت به جمع انبیاء نشناخته پیغمبر خود را به جای نافله با شعرهایم توبه میخوانم به اشک خویش میشویم تمام دفتر خود را سرم بر شانه ی مُهر است ، در آغوش سجاده و غسلِ اشکهایم میکنم پا تا سر خود را بر این سجاده ی تب دار از شرم پشیمانی میان سجده چون ققنوس سوزاندم پر خود را به این امید که جان می‌سپارم بین آغوشت کشاندم تا سحر این سجده های آخر خود را @ahmadiraninasab
😊اگه حوصله نداری شعرهای طولانی بخونی یکسر به کانال ما بزن 👌 🌷فقط رباعی و تک بیت حتما حالت خوب میشه یکبار امتحان کن🌷 https://eitaa.com/joinchat/769065447Cf0875d1080
با سِحر دو چشم تو چه آرام شدم بی آب و بدون دانه در دام شدم ای عشق ! شبیه مرد چوپان هستی در دست تو مثل برّه ای رام شدم @robaiiyat_takbait
ای‌کاش پُر از عطر حضورت بشویم هر جور که شد وصله‌ی جورت بشویم این‌سان که مناظرات را پیگیریم ای‌کاش که پیگیر ظهورت بشویم @golchine_sher
چشمهایت را سرودم آسمانی خلق شد! آفتابی ؛؛ماهتابی؛؛ کهکشانی خلق  شد! بیت بیت ؛؛ابروانت یاس بود و نسترن زیر ابروی  قشنگت، بوستانی خلق شد! شاخه ی ذوقِ مرا لبریزکرد از گونه ات سیب سرخی؛؛؛؛ آدمی.... اصلاً  جهانی خلق شد! ذوب شد درآتشِ چشمت تمامِ  هستی ام دربهشتم ؛؛دوزخی آتشفشانی خلق شد! آستینت را تکان دادی پریشان موی من برسرِ تنهاییِ من سایبانی خلق  شد! بافه بافه گیسوانت رفت درآغوشِ باد شهرپر شد ازهیاهو کاروانی خلق شد! حبس شد در نقطه ی کنجِ لبت خورشید و بعد کشف شد خالِ لبانت ...داستانی خلق شد! لهجه ی شیرین تو تدریس شد در عاشقی عشق شاعر شد و دستور زبانی خلق شد! دسته ی خود را نبریدند چاقو های کُند! توی زنجانِ زبانِ تو، دهانی خلق شد! از کمانِ حادثه،  تیری به تیهویی  نشست گریه در زهدانِ زردِ زندگانی خلق شد! می‌چکید از زخمِ بالش چکه چکه  زندگی لابلای  گیسوانت؛؛؛؛ آشیانی  خلق  شد! @golchine_sher
گفته بودم شادمانم؟ بشنو و باور مکن! گاه می‌لغزد زبانم، بشنو و باور مکن! گفتی آیا در توانت هست از من بگذری؟ گفتم آری می‌توانم... بشنو و باور مکن @golchine_sher
پر می‌کشد قلبم دوباره با صدایش پُر می‌شود روحم ز عطر آشنایش هم‌درد تنهایی و غم‌هایم کسی هست؟ بر شیشه می‌کوبد و می‌آید صدایش بی‌چتر بی‌چکمه خیابان در خیابان... حل می‌شود اشکم میان اشک‌هایش دردِ دلم را هیچ‌کس جز او نفهمید بی‌واژه می‌گویم غم خود را برایش وا می‌شود غنچه‌به‌غنچه بغض‌هایم گل می‌کند ابیات تازه در هوایش... سهم من از باران همین ابیات خیس است سهم من از باران، غمِ بی‌انتهایش حال مرا هرگز نمی‌فهمد دلی که در ساعت باران اجابت شد دعایش @golchine_sher
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دارد زنی کنار خودش گریه می کند از درد بی شمار خودش گریه می کند با بخت تیره بافته رج های زیر و رو حالا کنار دار خودش گریه می کند دلواپس است و مضطرب و غرق در سکوت او که برای یار خودش گریه می کند در روبه روی آینه ها آه می کشد بر حال روزگار خودش گریه می کند دیوار را که دید کنارش به گریه ای با قاب عکس تار خودش گریه می کند زخم زبان دروغ قضاوت شکسته تر از قلب چون انارخودش گریه می کند تکرار فصل زرد شده لحظه ها و او از فصل بی بهار خودش گریه می کند @golchine_sher
بی قرار تواَم و در دل تنگم گِله‌هاست آه! بی‌تاب شدن عادت کم‌‌حوصله‌هاست مثل عکسِ رخِ مهتاب که افتاده در آب در دلم هستی و بین من و تو فاصله‌هاست آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد؟ «بال» وقتی قفس پَر زدن چلچله‌هاست بی‌تو هرلحظه مرا بیم فرو ریختن است مثل شهری که به روی گسل زلزله‌هاست باز می‌پرسَمَت از مسئله‌ی دوری و عشق و سکوت تو جواب همه‌ی مسئله‌هاست! @golchine_sher
یک روز از نو بی هوا تکرار خواهم شد از خواب مرگِ کهنه‌ای بیدار خواهم شد در آسمان عاشقی، جا مانده پرهایم یعنی برای پرزدن احضار خواهم شد روی تمام دلخوشی هایم خزان بارید روزی دوباره از خوشی سرشار خواهم شد بر خانه‌ی ناامن دل بستن به فرداها محکم شبیه سختی دیوار خواهم شد مثل بهاری، عشق من را سبز خواهد کرد خاک کویرم، عاقبت گلزار خواهم شد @golchine_sher
هر قدر که تقدیر زند تیشه ی مان... جز "عشق" نداریم در اندیشه ی مان! مانند دو تا برگ اگر دور شدیم، در خاک گره خورد به هم "ریشه ی مان"...! @golchine_sher
گمان نمی کنم این دست ها به هم برسند دو دلشکسته ی در انزوا به هم برسند ضریح و نذر رها کن بعید می دانم دو دست دور به زور دعا به هم برسند کدام دست رسیده به دست دلخواهش که دست های پر از زخم ما به هم برسند شکوه عشق به زیر سوال خواهد رفت وگرنه می شود آسان دو تا به هم برسند فلک نجیب نشسته است و موذیانه به فکر که پیش چشم من این دو چرا به هم برسند؟ نشانی ده بالا به یادمان باشد مگر دو دور در آن دورها به هم برسند @golchine_sher
رفتی؛ که با قرار خداحافظی کنم نومید و ناگوار خداحافظی کنم ‌ این عادت من است که با خاطرات تو روزی هزار بار خداحافظی کنم... ‌ دستی به قلب شیشه‌ایَت می‌کشی که من ناچار چون غبار خداحافظی کنم ‌ بر من تبر زدند و شکستند و سخت بود این‌گونه با بهار خداحافظی کنم... ‌ بازآ که با شنیدن سین سلام تو با خلق روزگار خداحافظی کنم! ‌ @golchine_sher
شـرمنـده اگـر هنـوز سـربازی نیست آن همت و شور مهدوی سازی نیست با این همـه ای وعده ی حق می آیی چون آمدنت خیال پردازی نیست... @golchine_sher
دوستان شاد شوند از غمِ پنهانی ما جمع گردد دلِ یاران ز پریشانی ما ما که ویران شدگانیم بدین دلشادیم که جهانی شده آباد ز ویرانی ما... @golchine_sher
انگار انتظار به پایان نمی‌رسد داغ فراق یار به پایان نمی‌رسد پاییزها دو مرتبه تکرار می‌شوند این سال بی‌بهار به پایان نمی‌رسد باران عشق تا که نباری به هیچ وجه قحطی در این دیار به پایان نمی‌رسد خورشید پشت پرده غیبت طلوع کن چون بی تو شام تار به پایان نمی‌رسد سردرگم است بی تو زمان و عجیب نیست مرکب که بی سوار به پایان نمی‌رسد هر جمعه ندبه خوانده‌ام اما بدون تو این جمعه‌های زار به پایان نمی‌رسد عجّل فرج به روی لب و توشه‌ها سیاه هجران که با شعار به پایان نمی‌رسد @golchine_sher
😊اگه حوصله نداری شعرهای طولانی بخونی یکسر به کانال ما بزن 👌 🌷فقط رباعی و تک بیت حتما حالت خوب میشه یکبار امتحان کن🌷 https://eitaa.com/joinchat/769065447Cf0875d1080
ای صبح، مرا شکوفه باران کردی لبریز گل و عطر بهاران کردی لبخند زدی و غنچه ها باز شدند از عطر خودت مرا گلستان کردی @golchine_sher
من یک نفر تنهای تنها را در چشم های آینه دیدم جا خوردم از این که منِ در او پلکی زد و نا گاه ترسیدم ـــــ ــــــ ـــــــ تصویری از دنیای دیروزم آهسته آهسته رقم می خورد من بودم و حس غریبی که تا انتهای قصه ام می برد ــــــ ــــــ ـــــــ یک روز پاییزی و بارانی حس قشنگ عشق ورزیدن مست از کلام دوستت دارم از بوسه ای دزدانه خندیدن ــــــ ــــــ ــــــ ایام خوبی را رقم می زد با بودنش در خانه ام بانو آرام می شد تا که می خندید طفل دل دیوانه ام بانو ـــــــ ــــــ ـــــــ من عاشق و دیوانه اش بودم او رفت و مشت عاشقم وا شد در ذهن مردم زنده مجنون یعنی جنون عشق معنا شد ـــــــ ــــــــ ــــــــ توفان شد و دریا تلاطم کرد ماهی بخت از دست من سر خورد او رفت و در تنگ غروبی تلخ بیچاره دل با غصه ها برخورد @golchine_sher
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
چون حال خودت، مُحال کن من را، بعد... چون اشک دلت، زلال کن من را، بعد... در چشم تو لانه کرده ام پیش از این از آینه ها سوال کن من را بعد! با دست بگیر و هی بچرخانم باز تابم بده و سفال کن من را، بعد... بردار قلم موی سفیدت را عشق بر شانه خود، دو بال کن من را بعد... بر من گره کور بزن با چشمت بر گردن ماه، شال کن من را بعد! بگذار که دستم برسد بر دهنت کالم! نفسی کمال کن من را، بعد... اثبات وجودم به تو بسته ست و لبت! با بوسه خود، مجال کن من را بعد دیدی اگر آشفته ام، آغوشم باش بگذار میان بالکن من را بعد! رفتی اگر از کنارم ای زیبا چشم! همخانه ی یک غزال کن من را، بعد... باشد برو اما لبی از من تر کن یکبار فقط! خیال کن من را، بعد... من بی تو کویر لوتم و سردرگم با هر بغلت، شمال کن من را، بعد... آماده ی قربان شدنم، تیغت کو!؟ با آب لبت، حلال کن من را، بعد... با هر که دلت خواست برو آه... اما در گونه ی خویش، چال کن من را، بعد... @golchine_sher
حالا که نیستم پیراهنم را اتو بزن دکمه‌هایم را ببند کفش‌هایم را برق بیانداز بُگذار نبودنم مرتب باشد .. @golchine_sher
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ما نه"سهراب" و نه مشتاق به تنها شدنیم   بلکه با قایقمان راهـی دریا شدنیم همه ی سال هـوای دلـمان بارانـی است چه کسی گفت در اندیشه ی نازا شدنیم؟! غنچه های دم صبحیم که با یک لبخند غافل از دست اجل فکر شکوفا شدنیم زیر این سقف که هر لحظه فرو می ریزد   درد داریم و به دنبال مداوا شدنیم هر چه بـر آیـنه ی غیرتمان سنـگ زنند پشت این پنجره ها محو تماشا شدنیم عمرمان گر چه به دلتنگی پاییز گذشت باز هـم چشم بـراه شب یلـدا شدنیم نشد این زندگی آنگونه که باید... اما عشق باشد همگی آدم شیدا شدنیم قایقی خواهم ساخت خواهم انداخت به آب دور خواهم شد از این خاک غریب که در آن هیچ‌ کسی نیست که در بیشه عشق قهرمانان را بیدار کند... @golchine_sher