eitaa logo
گلچین شعر
13.1هزار دنبال‌کننده
394 عکس
186 ویدیو
10 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad کانال دوم ما @robaiiyat_takbait
مشاهده در ایتا
دانلود
یک روز از نو بی هوا تکرار خواهم شد از خواب مرگِ کهنه‌ای بیدار خواهم شد در آسمان عاشقی، جا مانده پرهایم یعنی برای پرزدن احضار خواهم شد روی تمام دلخوشی هایم خزان بارید روزی دوباره از خوشی سرشار خواهم شد بر خانه‌ی ناامن دل بستن به فرداها محکم شبیه سختی دیوار خواهم شد مثل بهاری، عشق من را سبز خواهد کرد خاک کویرم، عاقبت گلزار خواهم شد @golchine_sher
هر قدر که تقدیر زند تیشه ی مان... جز "عشق" نداریم در اندیشه ی مان! مانند دو تا برگ اگر دور شدیم، در خاک گره خورد به هم "ریشه ی مان"...! @golchine_sher
گمان نمی کنم این دست ها به هم برسند دو دلشکسته ی در انزوا به هم برسند ضریح و نذر رها کن بعید می دانم دو دست دور به زور دعا به هم برسند کدام دست رسیده به دست دلخواهش که دست های پر از زخم ما به هم برسند شکوه عشق به زیر سوال خواهد رفت وگرنه می شود آسان دو تا به هم برسند فلک نجیب نشسته است و موذیانه به فکر که پیش چشم من این دو چرا به هم برسند؟ نشانی ده بالا به یادمان باشد مگر دو دور در آن دورها به هم برسند @golchine_sher
رفتی؛ که با قرار خداحافظی کنم نومید و ناگوار خداحافظی کنم ‌ این عادت من است که با خاطرات تو روزی هزار بار خداحافظی کنم... ‌ دستی به قلب شیشه‌ایَت می‌کشی که من ناچار چون غبار خداحافظی کنم ‌ بر من تبر زدند و شکستند و سخت بود این‌گونه با بهار خداحافظی کنم... ‌ بازآ که با شنیدن سین سلام تو با خلق روزگار خداحافظی کنم! ‌ @golchine_sher
شـرمنـده اگـر هنـوز سـربازی نیست آن همت و شور مهدوی سازی نیست با این همـه ای وعده ی حق می آیی چون آمدنت خیال پردازی نیست... @golchine_sher
دوستان شاد شوند از غمِ پنهانی ما جمع گردد دلِ یاران ز پریشانی ما ما که ویران شدگانیم بدین دلشادیم که جهانی شده آباد ز ویرانی ما... @golchine_sher
انگار انتظار به پایان نمی‌رسد داغ فراق یار به پایان نمی‌رسد پاییزها دو مرتبه تکرار می‌شوند این سال بی‌بهار به پایان نمی‌رسد باران عشق تا که نباری به هیچ وجه قحطی در این دیار به پایان نمی‌رسد خورشید پشت پرده غیبت طلوع کن چون بی تو شام تار به پایان نمی‌رسد سردرگم است بی تو زمان و عجیب نیست مرکب که بی سوار به پایان نمی‌رسد هر جمعه ندبه خوانده‌ام اما بدون تو این جمعه‌های زار به پایان نمی‌رسد عجّل فرج به روی لب و توشه‌ها سیاه هجران که با شعار به پایان نمی‌رسد @golchine_sher
😊اگه حوصله نداری شعرهای طولانی بخونی یکسر به کانال ما بزن 👌 🌷فقط رباعی و تک بیت حتما حالت خوب میشه یکبار امتحان کن🌷 https://eitaa.com/joinchat/769065447Cf0875d1080
ای صبح، مرا شکوفه باران کردی لبریز گل و عطر بهاران کردی لبخند زدی و غنچه ها باز شدند از عطر خودت مرا گلستان کردی @golchine_sher
من یک نفر تنهای تنها را در چشم های آینه دیدم جا خوردم از این که منِ در او پلکی زد و نا گاه ترسیدم ـــــ ــــــ ـــــــ تصویری از دنیای دیروزم آهسته آهسته رقم می خورد من بودم و حس غریبی که تا انتهای قصه ام می برد ــــــ ــــــ ـــــــ یک روز پاییزی و بارانی حس قشنگ عشق ورزیدن مست از کلام دوستت دارم از بوسه ای دزدانه خندیدن ــــــ ــــــ ــــــ ایام خوبی را رقم می زد با بودنش در خانه ام بانو آرام می شد تا که می خندید طفل دل دیوانه ام بانو ـــــــ ــــــ ـــــــ من عاشق و دیوانه اش بودم او رفت و مشت عاشقم وا شد در ذهن مردم زنده مجنون یعنی جنون عشق معنا شد ـــــــ ــــــــ ــــــــ توفان شد و دریا تلاطم کرد ماهی بخت از دست من سر خورد او رفت و در تنگ غروبی تلخ بیچاره دل با غصه ها برخورد @golchine_sher
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
چون حال خودت، مُحال کن من را، بعد... چون اشک دلت، زلال کن من را، بعد... در چشم تو لانه کرده ام پیش از این از آینه ها سوال کن من را بعد! با دست بگیر و هی بچرخانم باز تابم بده و سفال کن من را، بعد... بردار قلم موی سفیدت را عشق بر شانه خود، دو بال کن من را بعد... بر من گره کور بزن با چشمت بر گردن ماه، شال کن من را بعد! بگذار که دستم برسد بر دهنت کالم! نفسی کمال کن من را، بعد... اثبات وجودم به تو بسته ست و لبت! با بوسه خود، مجال کن من را بعد دیدی اگر آشفته ام، آغوشم باش بگذار میان بالکن من را بعد! رفتی اگر از کنارم ای زیبا چشم! همخانه ی یک غزال کن من را، بعد... باشد برو اما لبی از من تر کن یکبار فقط! خیال کن من را، بعد... من بی تو کویر لوتم و سردرگم با هر بغلت، شمال کن من را، بعد... آماده ی قربان شدنم، تیغت کو!؟ با آب لبت، حلال کن من را، بعد... با هر که دلت خواست برو آه... اما در گونه ی خویش، چال کن من را، بعد... @golchine_sher
حالا که نیستم پیراهنم را اتو بزن دکمه‌هایم را ببند کفش‌هایم را برق بیانداز بُگذار نبودنم مرتب باشد .. @golchine_sher
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ما نه"سهراب" و نه مشتاق به تنها شدنیم   بلکه با قایقمان راهـی دریا شدنیم همه ی سال هـوای دلـمان بارانـی است چه کسی گفت در اندیشه ی نازا شدنیم؟! غنچه های دم صبحیم که با یک لبخند غافل از دست اجل فکر شکوفا شدنیم زیر این سقف که هر لحظه فرو می ریزد   درد داریم و به دنبال مداوا شدنیم هر چه بـر آیـنه ی غیرتمان سنـگ زنند پشت این پنجره ها محو تماشا شدنیم عمرمان گر چه به دلتنگی پاییز گذشت باز هـم چشم بـراه شب یلـدا شدنیم نشد این زندگی آنگونه که باید... اما عشق باشد همگی آدم شیدا شدنیم قایقی خواهم ساخت خواهم انداخت به آب دور خواهم شد از این خاک غریب که در آن هیچ‌ کسی نیست که در بیشه عشق قهرمانان را بیدار کند... @golchine_sher
در جاده گذشت، عمر بی‌حاصل من دنبال تو می‌گشت، دل غافل من یک عمر پیِ تو آمدم شهر‌به‌شهر دردا که خبر نیافت، از تو دل من @golchine_sher
کاری که با من کرد دنیا، داستان دارد شرحش نخواهم داد، اما داستان دارد… مهتاب من! هنگام دیدار تو فهمیدم دیوانه‌ بازی‌‌های دریا داستان دارد ! عاشق شدن تنها به پیراهن دریدن نیست دلدادگی‌‌های زلیخا داستان دارد مستی که در شهر خبرچینان تو را بوسید امروز آسوده‌ ست، فردا داستان دارد ! عشقی که پنهان بود، در دنیا زبانزد شد هر قصه‌‌گویی دیگر از ما داستان دارد @golchine_sher
شب را به نگاهی به سر آورد سکوت از تاریکی ها خبر آورد سکوت لب بست و نگفت هیچ چیزی یک عمر فریادِ جهان را به در آورد سکوت @golchine_sher
امیرالمومنین_ع_مدح مولای ما نمونه‌ی دیگر نداشته‌ست اعجاز خلقت است و برابر نداشته‌ست وقت طواف دور حرم فکر می‌کنم این خانه بی دلیل ترک برنداشته‌ست دیدیم در غدیر که دنیا به جز علی آیینه‌ای برای پیمبر نداشته‌ست سوگند می‌خورم که نبی شهر علم بود شهری که جز علی درِ دیگر نداشته‌ست طوری ز چارچوب درِ قلعه کنده است انگار قلعه هیچ زمان در نداشته‌ست یا غیر لافتی صفتی در خورش نبود، یا جبرئیل واژه‌ی بهتر نداشته‌ست چون روز روشن است که در جهل گمشده‌ست هرکس که ختم نادعلی بر نداشته‌ست این شعر استعاره ندارد برای او تقصیر من که نیست، برابر نداشته‌ست @golchine_sher
رفتی و تهران پس از تو ناگهان بی تاب شد هر جوان سر به زیری یک شبه ناباب شد خنده هایت شاه بیت بهترین اشعار بود اخم کردی، شاه بیت از آن زمان نایاب شد گفته بودی سادگی را دوست داری، ناگهان بعد از آن شب نهضت ساده نویسی باب شد در نبودت شهر یک دیوانه بدخواب بود کشف تو درمان خواب و مشکل اعصاب شد در خبرها گفته شد با ماه نسبت داشتی بعد از آن صدها سفینه به فضا پرتاب شد شاهدی می گفت پنهانی به کارون رفته ای شایعه پیچید، کارون باز هم پرآب شد من که عمری چارپاره می سرودم، مانده ام تو چه کردی که برای من غزل جذاب شد؟ @golchine_sher
دل هست اسیر نرگس جادویت افتاده به دام خرمن گیسویت امروز دخیل بسته ام بر چشمت صبحِ دلِ من خورده گِره بر مویت @golchine_sher
قهری و من پُرم ، پُرم از پرسش و اگر می آیی عاقبت تو به این شعر بی خبر پلکم پریده است یقین دادمش که تو می آیی از سکوت شب و می زنی به در می آیی و برات شده بر دلم که من در پای تو درختم و تو غیرتِ تبر آری بزن به ریشه ی من بیشتر بزن محکم بزن که هیچ شوم هیچ بی اثر محکم بزن تو خرد کن و عاشقم نباش چیزی ندادمت به خدا غیر درد سر پا پس نکش بیا و دوباره شبیه قبل من را کنار شعر و غزل با خودت ببر من را ببر به دشت به رویا به ماهتاب من را ببر به شب به ستاره به دورتر من را ببر به کوچه ی یاس و به بوی سیب من را ببر به میکده ی عشق با هنر قهری ؟ چرا ؟ مگر که عزیزم چه گفته ام ؟ هی فکر میکنم به تو با چشم های تر بی تو سیاه تر شدم از یک شب سیاه با تو سپیدتر شدم از لحظه ی سحر حالا بیا به آشتی و چای و منزوی حالا بیا غزل به غزل هیچ سر به سر عشق است واژه ای که نگفتیم ما به هم در کوچه باغ قصه ی ما هست یک نفر .... همواره عشق می رسد از راه بی دلیل همواره عشق می رسد از راه بی خبر @golchine_sher
اگر زلفت به هر تاری، اسیر تازه‌ای دارد مبارک باشد اما دلبری اندازه‌ای دارد... تغافل بُرد از حد، شوخ چشم من نمی‌داند جفا قدری، ستم حدی و ناز اندازه‌ای دارد محبت را لبِ خاموش و گویا هردو یکسان است چو بلبل، آتشِ پروانه هم اندازه‌ای دارد اگر سودای لیلی بر سرت افتاد، مجنون شو که هر شهری به صحرای جنون دروازه‌ای دارد دل مجذوب خود را با تغافل بیش از این مشکن که در قانون خوبان، امتحان اندازه‌ای دارد... @golchine_sher
هیچکس اینجا نیست هیچکس با ما نیست همه در آتشِ تنهاییِ خود می‌سوزند @golchine_sher
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شب خاطرات تارِ مرا ، تازه می کند غم های بی شمارِ مرا ، تازه می کند هر روز درد تازه ای و داغ تازه ای تلخی ی روزگارِ مرا ، تازه می کند از این سکوت خسته ی شبها فراری ام چون حس انتظارِ مرا ، تازه می کند وقتی قطار فکر و خیالات می رسد یاد تو حال زارِ مرا ، تازه می کند اینکه قرار نیست ، دوباره ببینمت این حال بی قرارِ مرا ، تازه می کند باران اشک می شوم و یاد چشم تو چشمان سوگوار مرا ، تازه می کند @golchine_sher