eitaa logo
گلچین گلستان ایتا
94 دنبال‌کننده
27.2هزار عکس
12.7هزار ویدیو
706 فایل
معرفی کانالهای خوب شبکه ایتا
مشاهده در ایتا
دانلود
. خدایا چنان کن سرانجام کار تو خشنود باشی و ما رستگار آمین 🙏 🌺
. مکن کاری که پا بر سنگت آیو جهان با این فراخی تنگت آیو چو فردا نامه خوانان نامه خونند تو را از نامه خواندن ننگت آیو
🍃 پيامبر خـدا صلى‌الله‌عليه‌وآله (در پاسخ مردى كه پرسيد: دوست دارم ايمانم كامل شود) فرمود: اخلاقت را خوب كن، ايمانت كامل مى‌شود. 🌸 📚 كنز العمّال، حدیث ۴۴۱۵۴
🍃 ﷽ 🍃 «مَا يَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلَّا لَدَيْهِ رَقِيبٌ عَتِيدٌ» انسان هیچ سخنی را بر زبان نمی‌آورد مگر اینکه، فرشته‌ای مراقب و آماده (برای ضبط آن) نزد او حاضر است. 🌺 📗 سوره ق، آیه ۱۸
🍂 امامـ علـے عليه السلامـ دنـيـا، سـراى راسـتـى اسـت بـراى كـسـى كـه بـا آن از در راسـتـى درآيـد. 🍁 📚 نهج البلاغة، حكمت ١٣١
🍃🍃 «إِنَّ الشَّيْطَانَ لَكُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا» البتّه شیطان دشمن شماست، پس او را دشمن بدانید. 🌺 📗 سوره فاطر، آیه ۶
🌱 امامـ صـادق عليه‌السلامـ كمترين سپاسگزارى، اين است كه انسان نعمت را از خدا بداند و جز او علّتى براى آن نداند، و نيز به آنچه خداوند عطايش كرده، خرسند باشد، و با نعمت او مرتكب گناه نشود. 🌷 📚 مصباح الشريعة، ص۵٣ 💢 @Hadis_Shia 💢
Mahmood Karimi - Nasho Refighe Nime Rah (128).mp3
5.27M
💔 🖤عزیزان همراه در این ایام از همتون التماس دعا دارم🤲😢
بخشی از مناجات یحیی معاذ رازی، عارف قرن سوم هجری الهی، تو دوست می‌داری که من تو را دوست دارم؛ با آن که بی‌نیازی از من؛ پس من، چگونه دوست ندارم که تو مرا دوست داری؟ با این همه احتیاج که به تو دارم. تذکرة الاولیا، عطار، ج ۱، ص ۳۸۳‌.
بیتهایی از محمدرضا طهماسبی ای بی‌خبر از لذت این درد، کجایی؟ تا چند به دنبال دوایی و شفایی؟ جان، طایر قدس است که در بند زمین نیست ای خاک، چه می‌خواهی از این مرغِ هوایی؟ فواره‌صفت، در سفر از خویش به خویشی ترسم نرسی عاقبت ای دوست، به جایی... چون پنجره، بی‌پرده به خورشید نظر کن وقتش شده تا باز سوی خویش بیایی گزاره‌ها، طهماسبی، ص ۸۳ و ۸۴.
بگیر دست مرا 🕊🌹🕊🌹🕊 غم از دلم ببرد در زمانِ تازه تری همان که داده به جانم امان تازه تری اگر چه در غم دوری گذشت فرصت عمر رسد به لطف نگاهِ تو جان تازه تری تو در هر آنچه که گفتم مکرر آمده ای بگو ترانه، بخوان داستان تازه تری چنانچه عمر بهاران به عشق گل سبز است نبودنت  به خدا شد خزان تازه تری من از طراوت  دنیا  ندیده ام خیری مگر که هدیه کنی یک جهان تازه تری گذشت عمر و برایم نماند شوق حیات بگیر دست مرا با توان تازه تری کبوترم که اسیر است در هوای قفس ببخش بال مرا آسمان تازه تری چو مرغکی که زلانه جدا شدم ای کاش دهی به زیر پرت آشیان تازه تری 👇 @fatimadastjerdi «السلام علی المهدیّ و علی آبائه» 🌻🦋🌻🦋🌻 تقدیم به امام زمانم التماس دعا🤲
بزرگان ادبیات فارسی🌺🌺🌺 رابعه بلخی رابعه، دختر کَعب قُزداری که به رابعه‌ی بلخی هم شناخته شده‌ است، بانوی شاعر پارسی‌گوی نیمه‌ی اول قرن چهارم هجری است. او هم‌دوره با سامانیان و رودکی بود و بسیاری، وی را نخستین زنِ شاعر پارسی‌گوی می‌دانند. اصل خاندان رابعه، به عربستان باز می‌گردد؛ اما زادگاه او در ناحیه‌ی قُزدار یا خضدار بلوچستان پاکستان در هشتاد فرسنگی بُست بوده است. از جزئیات زندگی رابعه، چیز زیادی در دست نیست؛ اما گفته می‌شود کعب، پدر رابعه که شخص فاضل و قابل احترامی بود، در دوره‌ی سلطنت سامانیان، در سیستان، قندهار و بلخ حکومت می‌کرد. این دختر شاعر و حکیم، در اثر توجه پدر، آموزشهای مفید آن دوران را فرا گرفت و شروع به سرودن اشعاری شیرین و شیوا نمود. یکی از رخدادهای مهم در زندگی رابعه، عشق پاک او نسبت به یکی از غلامان برادر خود بود که در دل داشت و چون طبق رسوم آن عصر، رابعه نمی‌توانست با غلامی ازدواج کند، فقط در اشعارش از او یاد می‌کرد. گویند برادر رابعه حارث، پس از اطلاع از دل‌باختن رابعه، او را کشت. گروهی رابعه را صاحب عشق حقیقی و عارف دانسته‌اند و او را با رابعه‌ی عَدَویّه بصری، عارف بزرگ قرن دوم هجری، اشتباه گرفته‌اند. از رابعه، اشعار زیادی باقی نمانده؛ اما همین ابیات اندک، نشان می‌دهد که وی غزل، قطعه و قصیده را استادانه می‌سروده است. این غزل رابعه، مشهور است: عشق او، باز اندر آوردم به بند کوشش بسیار، نامد سودمند عشق، دریایی کرانه ناپدید کی توان کردن شنا، ای هوشمند؟ عشق را خواهی که تا پایان بری بس که بپسندید باید ناپسند زشت باید دید و انگارید خوب زهر باید خورد و انگارید قند توسنی کردم، ندانستم همی کز کشیدن، تنگتر گردد کمند توسنی: سرکشی، عِصیان. با تلخیص از چهل چراغ، محمدجواد شکوری، ص ۳۷ - ۴۱.
بیتهایی از زیب‌النسا(مخفی) غم که شد از حد فزون، باشد نشان خرّمی خار چون همچشم شد با غنچه، خندان می‌شود مخفیا، چون عندلیبان، از پریشانی منال صبر کن کز صبر، کار آخر به سامان می‌شود دیوان زیب‌النسا(مخفی)، ص ۲۲۴.
داستان یک مثل📚📚📚 نه خانی آمده، نه خانی رفته! مردی، خربزه‌ای خرید تا به خانه بَرَد. در راه، وسوسه در دلش راه یافت که خوب است خربزه را ببُرم و به رسم خانان، گوشت آن را بخورم و باقی را در کنار راه اندازم تا عابران، گمان کنند خانی از این جا گذشته، گوشت خربزه را خورده و پوستش را به دور انداخته است. به این نیت، گوشت خربزه را خورد. خواست پوست آن را به کنار راه بیندازد، گفت: خوب است پوست آن را نیز گاز بزنم تا عابران گمان کنند خان، نوکری هم داشته است. پوست خربزه را گاز گرفت و خواست پوست نازک آن را به زمین اندازد، باز وسوسه در دلش ایجاد شد و هوس خوردن پوست کرد و با خود گفت: اصلاً خوب است پوست خربزه را هم بخورم تا مردم، گمان کنند که نه خانی آمده و نه خانی رفته است. دوازده هزار مثل فارسی، دکتر شکورزاده، ص ۹۵۴.
احساس از فریدون مشیری نشسته ماه بر گردونه‌ی عاج به گردون می‌رود فریاد امواج چراغی داشتم، کردند خاموش خروشی داشتم، کردند تاراج مروارید مهر، مشیری، ص ۶۵.
به خانم حضرت زهرا(سلام الله علیها) کفتر بهانه بودو خدا پر درست کرد مخلوق دلبخواه و مصور درست کرد او عاشق است؛ از همه هم کهنه کار تر زن آفرید و این همه دلبر درست کرد یک تکه شیشه از دل هر زن بریدو بعد فرزند خلق کرد و مادر درست کرد مادر به جای گل شدو فرزند غنچه گشت این گونه شد که یاس معطر درست کرد گل را گرفت بین دو دستان خود سپس گلدان میان خانه ی حیدر درست کرد گل را برای چادر گلدار آفرید اصلا به شوق باغ، صنوبر درست کرد هجده بهار محو تماشای گل شدو هجده سرود خاطره آور درست کرد دلتنگ شد از این که بچیند برای خویش آنگاه میخ ساخت سپس در درست کرد یک ماجرا بهانه تراشید و بعد از آن یک ماجرا صدف شد و گوهر درست کرد ناگاه یک نفر لگدی زد که آه آه گلدان شکست و یک گل پرپر درست کرد گل را گرفت نیمه شب از روی شانه ها در خانه اش بهشت برابر درست کرد تا بی نصیب تر نشویم از نبود گل دریایی از مزار و کبوتر درست کرد حالا من و توئیم و بقیعی که مابقی ست من و تو و هرآنچه که داور درست کرد ما کودکان گم شده ی شهر می شدیم خوب است از این که "چادر مادر" درست کرد ما عاشقیم؛ عاشق گلدان و گل هنوز عاشق به هرچه یار مطهر درست کرد.
بیتهایی از حافظ به گوشِ هوش نیوش از من و به عشرت کوش که این سخن، سحر از هاتِفم به گوش آمد: ز فکرِ تفرقه باز آی تا شوی مجموع به حکم آن که چو شد اهرمن، سروش آمد ز مرغِ صبح، ندانم که سوسن آزاد چه گوش کرد که با دَه زبان، خموش آمد؟ نکات: نیوشیدن: گوش کردن. هاتف: فرشته‌ای که از عالم غیب آواز دهد و خود او دیده نشود، سروش غیبی. تفرقه: پراکندگی و پریشانی، جدایی. مجموع شدن: جمعیت خاطر پیدا کردن، آسوده شدن. شدن: رفتن. سروش: فرشته، هاتف غیبی. مرغ صبح: کنایه از بلبل. سوسن آزاد: سوسن سفید را گویند که از تعلّق رنگ، آزاد است. با تلخیص از شاخ نبات حافظ، ص ۴۱۱ و ۴۱۲.
قطعه‌ای از سعدی روز گم گشتن فرزند، مقادیر قضا چاهِ دروازه‌ی کنعان، به پدر ننماید باش تا دست دهد دولتِ ایام وصال بوی پیراهنش از مصر به کنعان آید کلیات سعدی،مواعظ، قطعات، ص ۸۲۶.
قالبهای شعری🌺🌺🌺 قِطعه شعری را که معمولاً قافیه‌های آن، در پایان مصراعهای زوج می‌آید و در آن درباره‌ی یک موضوع خاص سخن گفته می‌شود، یعنی وحدت موضوع دارد، قطعه می نامند. نام‌گذاری قطعه به این نام، بدان سبب است که گویا پاره‌ای از یک قصیده است. پیدایش قطعه، به آغاز شعر فارسی باز می‌گردد؛ زیرا در شعر رودکی، پدر شعر فارسی، قطعات زیبایی یافت می‌شود. محتوای قطعه معمولاً اخلاقی، تعلیمی، حکایت، شکایت، مدح، هَجو(بدگویی و عیب‌جویی)، تقاضا و... است. معروفترین قطعه‌سرایان، عبارتند از: انوری(قرن ششم)، ابن‌یَمین(قرن هشتم) و پروین اعتصامی(قرن چهاردهم). قطعه‌ای از سعدی گُلی خوش‌بوی در حمّام روزی رسید از دست مخدومی به دستم بدو گفتم که مُشکی یا عَبیری که از بوی دلاویز تو مستم؟ بگفتا: من گِلی ناچیز بودم ولیکن مدتی با گُل نشستم کمال همنشین در من اثر کرد وگرنه من همان خاکم که هستم قطعه‌ای از پروین اعتصامی شنیده‌اید که آسایش بزرگان چیست؟ برای خاطر بیچارگان نیاسودن به کاخ دهر که آلایش است بنیادش مقیم گشتن و دامان خود نیالودن همی ز عادت و کردار زشت کم کردن هماره بر صفت و خوی نیک افزودن برون شدن ز خرابات زندگی، هشیار ز خود نرفتن و پیمانه‌ای نپیمودن رهی که گمرهی‌اش در پی است، نسپَردن دری که فتنه‌اش اندر پس است، نگشودن آرایه‌های ادبی، دکتر هادی، ص ۲۹ و ۳۰.
خاطر آسوده از کمال اجتماعی جندقی آن کس که غمِ بوده و نابوده ندارد آسوده بُوَد؛ چون غم بیهوده ندارد قصاب، پیِ پیه دَوَد، بُز ز غم جان پیداست کسی خاطر آسوده ندارد اسم گل، منتخب اشعار کمال اجتماعی جندقی"گلبانگ" ، ص ۱۷۳.
حکایتی از بوستان سعدی مجنون و صِدقِ محبت او به مجنون کسی گفت کای نیک‌پی چه بودت که دیگر نیایی به حَی؟ مگر در سرت، شور لیلی نماند؟ خیالت، دگر گشت و میلی نماند؟ چو بشنید، بیچاره بگریست زار که: ای خواجه، دستم ز دامن بدار مرا خود دلی دردمند است، ریش تو نیزم نمک، بر جراحت مَریش نه دوری، دلیل صبوری بُوَد که بسیار دوری، ضروری بُوَد بگفت: ای وفادارِ فرخنده‌خوی پیامی که داری، به لیلی بگوی بگفتا: مبر نام من پیش دوست که حیف است نام من آن جا که اوست لغات: نیک‌پی: خوش‌قدم، با سعادت. حی: قبیله. ریش: مجروح، آزرده. مریش: مپاش، نریز. کلیات سعدی، بوستان، باب سوم در عشق و مستی و شور، ص ۲۸۸.
گزیده‌ای از مثلهای فارسی📚📚📚 ۱ - آتش، اول خودش را می‌سوزاند. ۲ - آدم ، از سنگ سخت‌تر است و از گُل، نازکتر. ۳ - آدم باید به اندازه‌ی دوکش، پنبه بردارد. ۴ - آدم باید جایی جیک‌جیک بکند که بلبل نباشد. ۵ - آدم حریص، همیشه محروم است. دوازده هزار مثل فارسی، دکتر شکورزاده، ص ۱۰، ۱۴، ۱۵ و ۲۰.
داوری نکنید، تا بر شما داوری نشود. و حکم نکنید تا بر شما حکم نشود. چه بسیار انسان‌هایی که با سرزنش دیگران بیماری را به سوی خود کشانیده‌اند. چهار اثر فلورانس اسکاول شین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♡•• بربادرفتھ... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄
Aram Aram_۲۰۲۳_۱۲_۱۴_۱۰_۱۱_۴۳_۳۳۰.mp3
10.23M
♡•• ‌ آرامـ‌آرامـ... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄
اینجا استان وبویراحمد، شهرستان بویراحمد، منطقه زیبای دمکره دشتروم با مناظر بکر و چشم نوازاست. منطقه دمکره دشتروم با درختان زیبای بید و سپیدار ، باغ های زیبای سیب و علفزارهای سبز و هوای دلپذیر و زلال رودخانه زیبایش چشم مینوازد و دل می رباید از هر رهگذر و طبیعتگردی که از شلوغی شهر و روزمرگی های صنعتی به تنگ آمده و دلش هوای طبیعت کرده است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هورامانات از بکرترین مناظر هورامانات با چشمه معدنی از کوهستان شاهو
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃شانس چیست؟ شانس همان کار مثبتی هست، که تو در طبیعت انجام دادی و طبیعت به تو، یک کار خوب یا یک انرژی ‌مثبت بدهکار است و باید به تو، یک سود بدهد یا یک انرژی مثبت برساند. چند راه بازگشت انرژی: از نظر سنتی: تو نیکی میکن و در دجله انداز، که ایزد در بیابانت دهد باز از نظر قرآن: هر کس ذره‌ای بدی و خوبی کند به او بازمیگردد از نظر بودا: قانون 'کارما' یعنی هر چیزی کار ماست و به ما بر میگردد. از نظر متافیزیک: انرژی در طبیعت از بین نمیرود. وقتی انرژی‌ای رها میکنی حالتش عوض میشود و بر میگردد...🌼🍃 👤 دکتر الهی قمشه‌‌ای @besooyenoor113
۸ نوشیدنی گیاهی که آب روی آتش برای گلودرد هستن !☕ ▫️چای ریشه شیرین بیان ▫️چای ریشه گل ختمی ▫️چای بابونه و عسل ▫️چای زنجبیل ▫️چای زردچوبه ▫️چای نعنا فلفلی ▫️چای نارون لغزنده ▫️چای سبز