هدایت شده از مقالات حسینی منتظر
🇮🇷﷽☫
#تحریر_حم
🔻@SMHM212
یاد ایامی
(بخش ۲)
👈بخش قبلی👉
قصه نخستین مرکز فرهنگی هنری
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران
(قسمت اول):
به محض #پیروزی_انقلاب اسلامی #ایران در ۱۳۵۷/۱۱/۲۲ بنده همانند هزاران نفر انقلابی دیگر در اندیشه #صدور_انقلاب_اسلامی ایران به جهان بودم تا اینکه در تاریخ ۱۳۵۸/۵/۵ (اقامه اولین #نماز_جمعه تهران به امامت آیةالله #طالقانی) بمناسبتی که در پیام قبلی اشاره کردم، تصمیم خود را گرفتم که از طریق تولید فیلمهای سینمایی به این #امر_مقدس مبادرت بورزم. ولیکن قبل از آنکه موفق بشوم، #جنگ_تحمیلی رخ داد و لذا #تهران را رها کرده و داوطلبانه عازم جبهههای #دفاع_مقدس شدم.
بنده قبل از رفتن به سراغ #رسانه_ملی، در صدد تشکیل یک نهاد خصوصی بودم که با مشارکت #عبداله_علیخانی - که بعداً تهیهکنندگی فیلمهای زرد را دنبال کرد - و با همکاری وزارت #آموزش_و_پرورش و رهنمود شهیدان #رجایی و #باهنر، «مرکز سینمایی فجر» را تأسیس کردم اما نامبرده عضو گروهک چپگرای #پیکار در آمد و ناسازگاری نمود!
البته وی هم اگرچه کارگردان اولین فیلم سینمایی پس از #پیروزی_انقلاب بود (با عنوان #بسوی_ساحل از داستانهای #محمود_حکیمی که به نظر #امام_خمینی هم رسیده بود) اما همانند بنده، نوجوانی ناپخته بود و لذا تحت تأثیر عموهای معلومالحال خود!
تهیهکننده #فیلم_سینمایی بسوی ساحل، (قبل از فیلم بلمی بسوی ساحل)، سپاه پاسداران #شهر_ری بود که حدود ۳۰۰٫۰۰۰ تومان هزینه کرده بود و فرمانده آن (برادر سلیمانی) به همین علت که «کل بودجه سال سپاه ری» را صرف آن فیلم نه چندان هنری کرده بود، توبیخ شده بود!)
آشنائی بنده با ع.ع. بعد از درج مصاحبه #مجله_سروش با وی بود که باعث شد بروم سراغ #سپاه_پاسداران شهر ری و نشانی خانهاش را از #سپاه گرفتم و اولش گمان میکردم او یک سپاهی است!
اما آشنایی او با من، با مطالعه «سناریوی نبرد تا آزادی» بنده با #دکوپاژ_آهنین آن بود و او (که سینماآموخته #کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان بود) پنداشت که بنده سینما را در سطح عالیتر و حرفهایتری آموختهام! (و حال آنکه بنده #سینما را از کتابهای خودآموز، یاد گرفتم!)
تأثیرپذیری وی از حرفهای بودن سناریوی بنده، باعث شد که با هم برویم دنبال سرمایهگذار و سراغ انواع اسپانسرها هم رفتیم و نهایتاً به این نتیجه رسیدیم که خودمان مؤسسه بزنیم که آنرا «مرکز سینمایی فجر» نامیدیم و...
پدرش را خاطرم نیست چکاره بود اما او بیشتر گرفتار آفت عموهای خود و... بود. وی سه تا عمو داشت که بزرگ آنها از اعضای #ارکستر_سلطنتی_شاه بود و وسطی آنها علیرغم آنکه اخراجی #سپاه_پاسداران #کاشان و نیز اخراجی مجله #پیام_انقلاب بود، با لباس سپاه مشغول سوءاستفادههای خود بود و کوچک آنها نسبتاً انقلابی و سالم بود که با من همکاری داشت از پشتپردههای عبداله!
همکاری من و ع.ع. (به دلیل #مکتبی بودن بنده و لااُبالی بودن او) به جایی نرسید و بعد از یکسال، به شکست انجامید! اما بهانه اصلی دعوای ما به ماجرای عجیب دیگری هم برمیگشت که بد نیست آنرا هم در اینجا بگویم!
در نخستین #سالگرد_پیروزی انقلاب اسلامی ایران، «#وزارت_فرهنگ و #ارشاد_اسلامی» همچنان در پی تغییر و تحولات ساختاری و عنوانی خود بود!
و الآن خاطرم نیست که «وزارت ارشاد ملی» در آن مقطع به «وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی» تغییر عنوان داده بود یا نه؟ ولیکن برپائی جشن نخستین سالگرد پیروزی #انقلاب_اسلامی، موضوعیت یافته بود.
#سازمان_تبلیغات اسلامی و بالتبع #حوزه_هنری هم هنوز تشکیل نشده بود!
و چنانکه در یادداشتی با عنوان 👈حرفهای پزشکیان؛ نماد گیجفرهنگی ایرانیان👉 اشاره کردم، ما برای تأمین مخارج مرکز سینمایی فجر، سالن اصلی #تئاتر_شهر تهران را اجاره کرده بودیم و فیلم سینمایی #نسل_اژدها را پخش میکردیم!
در خلأ فعالیتی و بلکه در خلاء وجودی «وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی» و نیز «سازمان تبلیغات اسلامی» و «حوزه اندیشه و هنر اسلامی» و بالتبع سرگردانی و فقر انبوه هنرمندان و هنرپیشگانی که به خارج از کشور متواری یا در گوشهای پنهان نشده بودند، «مرکز سینمایی فجر» (بعنوان نخستین NGO فرهنگی هنری) ما چراغ تابانی بود که توجه آنها و بالتبع خواص را به خودش جلب کرده بود!
البته #مراکز_خصوصی دیگری هم در زمینه #فرهنگ و #هنر فعال شده بودند که یکی از آنها #بنیاد_هدا (بنیاد هنر در اسلام) بود که عمدتاً در عرصه واردات فیلمهای سینمایی و دوبله آنها فعالیت داشت.
بنظرم اولین فیلمی که بنیاد مذکور وارد کرد و در سینماها به نمایش گذاشت، فیلم #باراباس بود. بعدها فیلم سینمایی صهیونیستی؛ #محمد_رسول_الله (به کارگردانی #مصطفی_عقاد و بازیگری #آنتونی_کوئین در نقش #حمزه) هم توسط همان بنیاد صورت گرفت که تقریباً هر سال از رسانه ملی هم پخش شده و میشود!
...ادامه دارد.
✍️سیدمحمدحسینی(منتظر)
۱۴۰۳/۹/۱
🌐👈حیفه نبینی👉
💠
🎲👈محل نظرات👉
🙏
هدایت شده از مقالات حسینی منتظر
🇮🇷﷽☫
#تحریر_حم
🔻@SMHM212
یاد ایامی
(بخش ۵):
👈بخش قبلی👉
قصه نخستین مرکز فرهنگی هنری
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران
(قسمت چهارم):
... «سلحشوران علوی» نامیدن اولین گروه مبارزاتی بنده علیه #رژیم_منحوس_پهلوی (در سال ۱۳۵۶ در محله #شهید_بخارایی جنوب تهران) نیز اقتباسی از عنوان یکی دیگر از داستانهای حماسی-مذهبی همین استاد پر برکت بود (که دو ماه پیش ۱۴۰۳/۶/۳۰ در سن ۸۰ سالگی رحلت کردند) و به نوبه خود در شورآفرینی انقلابی در نسل دهه چهلیها نقش بسزایی داشت.
(در باره دهه چهلیها مقاله مستقلی خواهم نوشت. همانان که نیروهای گهوارهای امام خمینیره نامیده شدند! همان نسل سلحشور بینظیری که دودمان #شاهنشاهی و بلافاصله #صدامیان را بر باد دادند و عرصه زمین را بر #استکبار_جهانی در جهان، تنگتر و تنگتر کردند و #نهضت ادامه دارد.)
۲) در نحوه تبدیل داستان به فیلمنامه (با آن #دکوپاژ آهنین) هم که بنده حرفهای کار کرده بودم و هیچکسی هم از لحاظ شکلی و تکنیکی و فرم به آن ایرادی نداشت.
۳) برای تولید آن بصورت فیلم سینمایی هم آنقدر ارزش و مطلوبیت داشت که بنده و ع.ع. و خیلی از دوستان برای آن یکسال دوندگی بکنیم و تشکیلات نسبتاً معظمی بنام «مرکز سینمایی فجر» را پدید آوریم که تبدیل به اولین #فرهنگسرای_جمهوری اسلامی ایران شد.
⁉️ ولیکن چرا در مقایسه با #سریال_سربداران، پس زده شد؟!
از طرف گروه فیلم و سریال #رسانه_ملی، به بنده نگفتند که فرضاً بودجه و امکانات محدودی داریم و به دلایلی، سریال #سربدران، اولویت یافته است و اثر شما بماند برای فرصتهای بعدی، بلکه صریحاً بخاطر اینکه بافت محتوایی آن، #مکتبی ارزیابی شد، مردود اعلام کردند!
در واقع به زعم خودشان، یک #انگ_سیاسی بدان زدند! و حال آنکه مکتبی بودن محتوای آن، افتخارآمیز بود نه اینکه عیب اساسی غیرقابل اغماضی باشد!
حال میشود تصور کرد که چه دستهایی در کار بودند از طرف قطبزاده تا به تفکرات امثال بنده، میدان ندهند!
اما برای بنده، تجربه جالبی بود و بنده را واداشت تا موضع خودم را تعیین بکنم. یا باید مکتبی بودن را رد بکنم و ادعا بکنم که من مکتبی نیستم و بلکه لیبرالمسلک هستم! و یا باید مکتبی بودن را بپذیرم و پای هزینههای آن هم بایستم. لذا موضوع تحول پیدا کرد به موضوع #حق و #باطل!
این مسئله باعث شد که بنده مکتبی بودن و مکتبیتر شدن را ترجیح بدهم و بحمدالله تاکنون بر همین مدار (ضدیت با هر نوع #پلیدی و #پلشتی) ماندهام و صد البته که هزینههای گزافی هم تاکنون پرداختهام!
آری! در آن مقطع، در اندیشه رهیافتی برای ایجاد مسیری جهت #صدور_انقلاب_اسلامی از طریق #سینما به دنیا بودم که ناگهان #جنگ_تحمیلی صدامیان شروع شد و از کارگری نه چندان مثمر در بازار تهران هم (بعد از ۴ سال) دیگر خسته شده بودم!
لذا بمحض احضار متولدین سال ۱۳۴۱ به #خدمت_زیر_پرچم، رفتم #سربازی! که بعد از آموزشی دو ماهه در پادگان زیبای لشگرک #تهران، به #باختران افتادم و لذا خودم را به پادگان شماره ۲ #کرمانشاه معرفی کردم و بعنوان جمعی گروه ۴۰۴ #مخابرات، مشغول خدمت شدم ولیکن در همان ماه اول به درخواست قرارگاه لشکر ۸۱ زرهی، به قرارگاه مرکزی اعزام شدم که سربازان آن، زندگی خیلی مرفهی داشتند! اما با #روحیه_انقلابی من سازگاری نداشت و لذا چندان دوام نیاوردم و به گروهان خودم برگشتم و اینبار توسط شعبه عقیدتی-سیاسی پادگان جذب و بعنوان مسئول نظارت بر آشپزخانه پادگان (که یکی از اهداف تخریبی نفوذیهای سازمان منافقین برای مسمومیت سربازان بود)، مأمور شدم که رفاهیات بیشتری نسبت به قرارگاه داشت که مهمتر از همه، آنقدر وقت اضافی داشتم که به عضویت #گروه_تئاتر «اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی باختران» در آمدم و تقریباً یکروز در میان در تمرینات آن شرکت میکردم و منتهی شد به اجرای نقشی در نمایشی با عنوان «ما تا آخر ایستادهایم» که بمناسبت دهه فجر ۱۳۶۰ در #تئاتر_شهر کرمانشاه، سالن نمایش ایلام، پادگان اللهاکبر اسلامآباد غرب، پادگان ابوذر سرپلذهاب، پادگان هوانیروز کرمانشاه و برخی مساجد کرمانشاه به نمایش در آوردیم.
بعد از اتمام تمرینات و اجرای نمایش مذکور، خوشی سربازی در آشپزخانه پادگان و رفت و آمد آزاد به شهر، زد زیر دلم و داوطلب حضور در #خطوط_مقدم جبهههای #حق_علیه_باطل شدم که به گردان ۱۱۹ تیپ اللهاکبر مستقر در #جبهه_میمک معرفی شدم (۱۳۶۱). اما #جانبازی بنده در #جبهه_سومار اتفاق افتاد (۱۳۶۲) که مصادف شد با اتمام دوره سربازی و احتیاط و به تهران برگشتم.
و در دوره نقاهت خود، وارد #حوزه_علمیه شرق تهران (مدرسه علمیه آیةالله جلالی خمینی) شدم و #سناریست_مکتبی و #سرباز_مکتبی بودنم تبدیل شد به #طلبه_مکتبی و در همان دهه شدم #افسر_مکتبی شرکت کشتیرانی جمهوری اسلامی ایران!
و اما نخستوزیری؛ ...
...ادامه دارد.
✍️سیدمحمدحسینی(منتظر)
۱۴۰۳/۹/۱
🌐👈حیفه نبینی👉
💠
🎲👈محل نظرات👉
🙏