eitaa logo
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
3.2هزار دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
558 ویدیو
784 فایل
گریز زیارت عاشورا ، دعای کمیل و دعای توسل و جوشن کبیر https://eitaa.com/gorizhaayemaddahi
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. 👈🏼👈🏼 می‌گوید: من و برادرم خدمت حضرت رضا (علیه‌السّلام) بودیم که یک نفر آمد و خبر آورد که (عموی شما) به حالت احتضار درآمده و چانه‌اش بند شده. حضرت رضا (علیه‌السّلام) حرکت کرد و ما هم در خدمت ایشان رفتیم و دیدیم چانه‌اش قفل شده. و فرزندش با گروهی از آل ابی‌طالب گریه می‌کردند. ➖ حضرت رضا (علیه‌السّلام) بالای سرش نشست، نگاهی به چهره او افکنده و لبخندی زد. کسانی که حضور داشتند از لبخند حضرت رضا (علیه‌السّلام) ناراحت شدند. بعضی گفتند که خنده او از سر سرزنش عمویش است. سپس امام (علیه‌السّلام) خارج شد تا در مسجد نماز بخواند. پس ما به حضرت عرض کردیم: آقا فدایت شویم! ما شنیدیم کسانی که حضور داشتند، موقعی که شما تبسم فرمودید، بدشان آمد. ➖ حضرت رضا (علیه‌السّلام) فرمودند: من تعجب کردم از گریه اسحاق! به‌خدا قسم او قبل از محمّد از دنیا خواهدرفت و محمّد بر جنازه او گریه خواهد کرد! راوی گفت: محمّد خوب شد، ولی اسحاق از دنیا رفت. 📚 منتهی الآمال، شیخ‌عباس‌قمی، ج۲، ص۴۵۶ .
. در روایتی از ورود حضرت رضا علیه‌السلام را به نباج، چنین شرح می‌دهد: ➖ أبوحبیب نباجی گوید: در عالم رؤیا دیدم كه رسول اكرم صلی‌الله‌علیه‌وآله به نباج تشریف آورد، و در مسجدی كه حجّاج فرود می‌آیند وارد شد. گویا من خدمت آن جناب رسیده، بر آن حضرت سلام كردم و پیش روی او ایستادم. ➖ در این هنگام طبقی را مشاهده كردم كه از برگ درختان خرمای مدینه بافته بودند، و در آن طبق خرمای صیحانی بود. حضرت از آن طبق مشتی خرما برداشت و به من داد و من آنها را شمردم هیجده دانه بود. پس از این كه از خواب بیدار شدم، خواب خود را چنین تعبیر كردم كه من هیجده سال دیگر عمر خواهم كرد. ➖ بیست روز از این جریان گذشت من در زمین خود به امور كشاورزی و باغداری اشتغال داشتم. شخصی نزد من آمد و گفت: ابوالحسن علیّ بن موسی الرضا علیه‌السلام از مدینه آمده و در مسجد نزول اجلال فرموده است. من به طرف مسجد حركت كردم و دیدم مردم گروه گروه به دیدن آن جناب می‌شتابند، من نیز به خدمت حضرت رفتم. ➖ آن جناب در همان موضعی نشسته بود كه رسول‌خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله را در خواب دیده بودم و زیر پای مباركش تخته حصیری همچون حصیر زیر پای پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله بود و در پیش روی او طبقی كه از برگ خرما بافته شده و بر آن خرمای صیحانی بود. ➖ پس بر آن جناب سلام كردم، پاسخ داد و مرا نزد خود طلبید و مشتی از آن خرما را به من عطا فرمود. من آنها را شماره كردم عدد آنها به قدر عدد خرماهایی بود كه رسول‌خدا در خواب به من عطا فرموده بود. ➖ عرض كردم: یابن رسول اللّه! زیادتر از این به من عطا فرما. فرمود: اگر رسول‌خدا زیادتر از این به تو عطا فرموده است ما هم زیادتر از این به تو عطا كنیم. 📚 عيون أخبارالرضا علیه‌السلام، ج۲، ص۲۱۰ ............ . بوده است؟ روزی صیادی در بیابان طوس آهویی را دنبال می کند. اتفاقاً امام رضا علیه السلام در آن نواحی تشریف فرما بودند و آهو به امام پناه می برد، امام حاضر می شود مبلغی را به آن شکارچی بپردازد تا او آهو را آزاد سازد ولی صیاد نمی پذیرد. در این هنگام آهو به زبان می آید و به امام عرض می کند که من دو بچه ی شیری دارم که گرسنه اند و چشم براهند و حالا شما ضمانت مرا نزد این ظالم بفرمائید که بروم و بچگانم را شیر بدهم و برگردم و خود را تسلیم صیاد کنم. امام هم ضمانت آهو را می کند و آهو می رود و به سرعت بر می گردد ، شکارچی که این وفای به عهد آهو را می بیند و وقتی می فهمد که ضامن آهو، امام علیه السلام می باشند، منقلب می شود و آهو را آزاد می کند. اما آنچه که در منابع روایی معتبر در این زمینه مورد توجه قرار گرفته است داستانی متفاوت و در عین حال معقول و موجه می باشد که علامه مجلسی (ره) آن را از برکات قبر آن امام همام دانسته و از آن به عنوان "برکات رضویه" یاد کرده است. ایشان این داستان را از کتاب شریف « عیون اخبار الرضا » تألیف عالم و محدث بزرگ شیعه ابو جعفر محمد بن علی بن بابویه قمی، ملقب به شیخ صدوق رضوان الله تعالی علیه نقل فرموده است، بدین ترتیب که: ابومنصور محمد بن عبدالرزاق طوسی که حاکم طوس بوده روایت کرده : « در روزگار جوانی نظر خوشی به طرفداران این مشهد نداشتم و در راه متعرض زائران می شدم و لباس ها و خرجی و نامه ها و حواله هایشان را به ستیزه می ستاندم روزی به شکار بیرون رفتم و یوزی را به دنبال آهویی روانه کردم، یوز هم چنان دنبال آهو می دوید تا به ناچار آهو را به پای دیواری پناهید و آهو ایستاد و یوز روبرویش ایستاد ولی به او نزدیک نمی شد هرچه کوشش کردیم که یوز به آهو نزدیک شود یوز نمی جست و از جای خود تکان نمی خورد ولی هر وقت که آهو از جای خود دور می شود یوز هم او را دنبال می کرد اما همین که به دیوار پناه می برد یوز باز می گشت تا آنکه آهو به سوراخ لانه مانندی در دیوار آن مزار داخل شد من وارد رباط ( تعبیر جالبی از مزار امام رضا علیه السلام در آن عصر) شدم و از ابی نصر مقری (خادم مزار) پرسیدم که آهویی که هم الان وارد رباط شد کجاست؟ او گفت: ندیدمش. آن وقت به همان جایی که آهو داخلش شده بود در آمدم و پشگل های آهو و رد پیشابش را دیدم ولی خود آهو را ندیدم .پس با خدای تعالی پیمانه بستم که از آن پس زائران را نیازارم و جز از راه خوبی و خوشی با آنان در نیایم و از آن پس هر گاه کار دشواری به من روی می آورد و گرفتاری پیدا می کردم بدین مشهد روی و پناه می آوردم... و هیچ گاه از خدای تبارک و تعالی در آن جا حاجتی نخواستم مگر آن که حق تعالی آن حاجت را برآورد ....» داستان آهو صددرصد مورد قبول شیخ صدوق (ره) قرار گرفته ظاهراً اصل داستان و روایتی که سبب ملقب ساختن امام رضا به «ضامن آهو» شده است، باید همین داستان باشد، و لا غیر.
. علیه_السلام 👈🏼 [برادر امام رضا علیهم‌السلام] می‌گوید: ما گروهی از جوانان بنی‌هاشم همراه امام رضا علیه‌السّلام بودیم. [شخصی به نام] [وی، از نوادگان امام سجاد علیه‌السلام هست. نسبش بدین گونه است: جعفر بن محمد بن عمر بن الحسن بن علی بن عمر بن علی‌بن‌الحسین علیهم‌السلام]، که پیراهنی کهنه بر تن وقیافه‌ای بدجور داشت، از کنارمان گذشت. ➖ بعضی از ما با ملاحظه شکل ظاهری او به هم‌دیگر نگاه کردیم و خنده‌مان گرفت. امام رضا علیه‌السّلام [که متوجه ما شد] فرمود: به‌زودی او را در حالی خواهید دید که مالش فراوان و همراهانش بسیارند. ➖ حدود یک ماه سپری نشده بود، که همان مَرد، استاندار مدینه شد، و وضعیتش دگرگون شد، و از کنارمان گذشت درحالی‌که خدمتکاران و همراهانی داشت. 📚 منتهی الآمال، شیخ‌عباس‌قمی، (چاپ دارالهجرت، قم) ج۲، ص۴۷۶ .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
علیه‌السلام رخ داد😭 👤 کلیپ زیبای «معجزه امام رضا» با روایتگریِ حاج سعید حدادیان تقدیم نگاهتان
. نقل شده یکی از علمای نجف که اتفاقاً شاعر زبردستی هم بوده و به دو زبان فارسی و عربی هم خیلی خوب سخن می گفته، در حرم مطهرحضرت علی (ع) نشسته بود، دید یک نفر عوام آمد جلوی ضریح مقدس و این شعر را گفت: شمع می سازم برایت یا امیرالمؤمنین قد این گلدسته هایت یا امیرالمؤمنین (علیه السلام) این عالم مشاهده می کند به محض اینکه آن مرد عوام این شعر را گفت ، جلوی ضریح امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در آنجا یک قندیل بسیار گرانقیمت نصب نموده بودند که هدیه یکی از پادشاهان برای حرم مولا بود که ناگهان از جا کنده شد و پایین آمد. بلافاصله آن مرد عوام قندیل گرانبها را گرفت که نشکند، اتفاقا تولیت حرم آنجا مشرف بود و ماجرا را مشاهده کرد و فهمید عطای مولا علی علیه السلام است ولی آن بنده خدا ابتدا قبول نکرد که قندیل طلا را بگیرد. آنرا به تولیت آستان پس داد. چهار پایه آورند و آنرا نصب کردند ولی دوباره قندیل رها شد و آمد و افتاد در دامن آن مرد عوام ! این دفعه نکته ای بود و آن اینکه بار اول مرد عوام زیر قندیل بود ولی این دفعه زیر قندیل نبود ولی باز آمد و در دامنش افتاد. در نتیجه در این مطلب که این قندیل طلا عطای مولا امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است کسی شک نکرد! تولیت حرم گفت: معلوم است این را حضرت به شما جایزه مرحمت کرده اند ، ببر و بفروش. مرد عوام گفت: این را خودم هم فهمیدم ولی به چه کسی بفروشم؟ تولیت حرم گفت: من از پولهایی که مردم نذرامیرالمؤمنین علیه السلام کرده اند به شما می دهم و این را از شما می خرم و این دفعه نخواهد افتاد و همینطور هم شد و قندیل طلا را در جای اولش نصب کردند.   (این قندیل الان هم داخل ضریح مطهر امیرالمومنین(ع) می باشد که از طرف پایین پای مبارک نزدیک درب ضریح مطهر قابل رویت است.) آن عالمِ شاعر که اتفاقا وضع مالی خوبی هم نداشت با دیدن این کرامت ،سری تکان داد و گفت: عجب ما تا حال ضرر کردیم، این قدر که در فقر بسر بردیم، عقلمان نرسیده که یک قصیده ای برای حضرت بگوییم و بیاییم پول بگیریم لذا همان شب نشست و یک قصیده بسیار خوبی در مدح مولا سرود. فردا آمد نگاه کرد ببیند کدام قندیل قیمتش بیشتر است زیر یکی از آنها نشست و خودش را یک کمی عقب کشید که اگر افتاد سرش را نشکند. قصیده را با صدای خوب خواند و منتظر بود که قندیل بیفتد اما خبری نشد. با خودش گفت: شاید حضرت نپسندیده، لذا سه روز ، پی در پی شعرهایی سرود ولی خبری نشد. روز سوم خیلی عصبانی شد و با عصبانیت گفت: یا علی! اگر بگویی اول مسلمان بودم، قبول، اگر بگویی داماد پیغمبر بودم، قبول، اگر بگویی فاتح خیبر بودم قبول، اگر ... آخه اون شعر بود که آن عطا را دادی؟ ولی برای شعر من چیزی ندادی ؟ سپس با حالت قهر از حرم بیرون آمد . همان شب در خواب امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را زیارت کرد در حالی که لبخند بر لبانش نقش بسته بود فرموند: « او خالص برای خدا گفته بود ولی تو به خاطر عطا گفتی. فرق شعر تو با او این بود. با این حال چون تاکنون کسی از در خانه ما دست خالی برنگشته این مطلب را یاد بگیر و آن اینکه یکی از شعرای شیعه و ثروتمند در هندوستان است که بیتی را سروده اما در مصرع دوم مانده ! تو این مصرع را یاد بگیر : «به آسمان رود و کار آفتاب کند» به او بگو مصرع اول را بگوید و تو این را بگو چون نذر کرده به کسی که مصراع دوم شعرش را بیاورد، جایزه کلانی بدهد». این شخص بالاخره عازم هندوستان شد و فرد مزبور را پیدا کرد و به او گفت: شنیده ام شما شعری در مدح امیرالمؤمنین صلوات الله علیه سروده ای و در مصرع دوم یک بیت مانده ای؟ جواب داد: بله ! هنوز کسی ادامه آن را نگفته و نذر کرده ام هر کس بگوید نصف ثروتم را به او بدهم و شعر را خواند : « به ذره گر نظر لطف بوتراب کند » بلافاصله عالم شاعر گفت: « به آسمان رود و کار آفتاب کند » شاعر هندوستانی گفت: احسنت ! معلوم است شاعر زبردستی هستی! عالم جواب داد: شاعر هستم ولی این حکایتی دارد و جریان را گفت. او هم خیلی خوشحال شد که آقا امیرالمؤمنین (ع)  شعر او را قبول کرده و به نذر خود عمل کرد و ثروتش را بین خود و او تقسیم کرد .
Roze_Shab-Jome_Mirzamohamadi_45.mp3
5.42M
السلام علیک یا اباعبدالله 🔊افاطم لو خلت الحسین مجدلا و قد کان عطشانا بشط الفرات... ◾️ ایام مرثیه خوانی دعبل خزاعی محضر حضرت رضا علیه السلام در رثای حضرت سیدالشهدا علیه السلام 🎤حجت الاسلام
ویژگی‌های مرد ایده‌آل در خانه.mp3
911.8K
▫️ ویژگی‌های مرد ایده‌آل در خانه 👤 حجةالإسلام
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
گریزشماره یک زیارت عاشورا ...ما بقیت و بقی اللیل و النهار. خدایا ! تا نفس دارم تا توان و رمق در بد
. 🔹🔸🔹🔸 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ السَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ(السَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا خِیَرَةَ اللَّهِ وَ ابْنَ خِیَرَتِهِ) السَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا ابْنَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ ابْنَ سَیِّدِ الْوَصِیِّینَ‏السَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا ابْنَ فَاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ‏السَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا ثَارَ اللَّهِ وَ ابْنَ ثَارِهِ وَ الْوِتْرَ الْمَوْتُورَالسَّلاَمُ عَلَیْکَ وَ عَلَى الْأَرْوَاحِ الَّتِی حَلَّتْ بِفِنَائِکَ عَلَیْکُمْ مِنِّی جَمِیعاً سَلاَمُ اللَّهِ أَبَداً مَا بَقِیتُ وَ بَقِیَ اللَّیْلُ وَ النَّهَارُ 🔸دراولین فراز زیارت عاشورا، عبارات سلام جلوه گر است.با سلام برامام حسین (ع) علاوه برادای احترام وخضوع و خشوع خود ،ارتباط با امام شهید را با گروهی از حق طلبان (جبهه حق)مشخص می کنیم تا اعتقاد خود را که همان محتوای سلام است اظهار نمائیم. سلام برحسین(ع) فرزند رسول خدا،علی مرتضی،زهرای اطهر(رهبران بزرگ نظام توحید وانسان های کامل)وسپس بر خونی که خدایش خونخواهی،خون تو خواهد کرد و پسر کسیکه خدا خونخواه اوست. [2][2] با فهم کلمه ثار در این زیارت و دیگر دعاها برجسته ترین جبهه گیری تاریخی اجتماعی را اعلام می نماییم و وراثت وی را بعنوان حجت خدا در زمین،رهبر بزرگ نظام توحیدی وارث رسولان وابلاغ کنندگان و پیام آوران نظام توحید را مطرح می نماییم. 🔹وسلام برکشته ای که خون کسانش ریخته شده است.این جمله می تواند، ما رابه خصوصیات وچگونگی عمل رهروانش آگاه نموده،الگوی عملی ما درزندگی دنیوی باشد تا بفهمیم چگونه می توان یاورحسین شد وچه سان یاوری او را به انجام رساند . 🔹ما در این زیارت به حسین (ع)بعنوان فرزند رسول خدا و فرزند امیرالمومنین و فرزند بهترین زنان عالم سلام می دهیم. سلامی نه بر مبنای مسایل و خصوصیات خانوادگی و خونی ونژادی که در اسلام جایی ندارد و بلکه سلام در این مفهوم به حسین (ع)یعنی وارث ارثیه حقیقی و با شکوه و با عظمت آنها که رهبری الهی و امامت توحیدی آنها جز یقین ثابت ،اخلاص ، شرافت ، صبر و صفا و…. جایگاه دیگری ندارد . زائر در این جا بیان می کند که جبهه اعتقادی وی در تاریخ کدام است ، از زمره ی چه کسانی است و از چه کسانی می خواهد باشد . 🔹مفسرین نوشته اند این فراز از دعا فراز تصدیق است و منطبق بر قسمت اثبات و تصدیق کلی “ لا اله الی الله” ، چرا که در جملات بعدی از واقعه کربلا بعنوان بزرگ ترین مصیبت وارده بر خود و به جمیع مسلمانان از همان زمان تا زمان های بعدی و حتی تا فرداها وحتی به عنوان بزرگ ترین مصیبت برای اهل آسمان ها یاد می کند . این تصدیق یک تصدیق عادی نیست بلکه یک اعتقاد قوی است که نفی و طرد کسانی را مطرح می کند که روبروی حسین (ع) و مکتب او قرار گرفته اند. می خواهد بگوید : “ نمی شود گفت هم حسین حق بود و هم یزید ” و هیچ توجیهی هم بر دغل کاری و نیرنگ های یزیدی نمی توان افزود تا اعتقادش به پوچی متمایل نشود . بنابر این توجه است که با خاتمه فراز تصدیق ، فراز نفی خود را همزمان آغاز می کند. . الْعَالَمِینَ‏السَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا ثَارَ اللَّهِ وَ ابْنَ ثَارِهِ خون امیرالمؤمنین علیه‌الصّلاة والسّلام به قدر خون امام حسین علیه‌السّلام با ارزش است. شما در زیارت وارث میخوانید: «السّلام علیک یا ثارالله و ابن ثاره.» یعنی خدای متعال، صاحب خونِ امام حسین علیه‌السّلام و صاحب خون پدر او امیرالمؤمنین علیه‌الصّلاة والسّلام است. این تعبیر، برای هیچ کس دیگر نیامده است. هر خونی که بر زمین ریخته میشود، صاحبی دارد. کسی که کشته میشود، پدرش صاحب خون است؛ فرزندش صاحب خون است؛ برادرش صاحب خون است. خونخواهی و مالکیّت حقِّ دم را عرب «ثار» میگوید. «ثارِ» امام حسین علیه‌السّلام از آنِ خداست. یعنی حقّ خونِ امام حسین علیه‌السّلام و پدر بزرگوارش، متعلّق به خودِ خداست. صاحب خونِ این دو نفر، خودِ ذات مقدّس پروردگار است. .
. 🔹🔹🔹 یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ لَقَدْ عَظُمَتِ الرَّزِیَّةُ وَ جَلَّتْ وَ عَظُمَتِ الْمُصِیبَةُ بِکَ (بِکُمْ) عَلَیْنَا وَ عَلَى جَمِیعِ أَهْلِ الْإِسْلاَمِ‏وَ جَلَّتْ وَ عَظُمَتْ مُصِیبَتُکَ فِی السَّمَاوَاتِ عَلَى جَمِیعِ أَهْلِ السَّمَاوَاتِ ▫️رزیه دراصل به معنی نقص است ومصیبت، لابد به نقیصه در اموال و انفس و ثمرات خواهد شد . زائر در این قسمت وسیع بودن حرکت و قیام را متذکرمی شود و بربزرگی مصیبت برخود و جمیع اهل این مصیبت(اهل اسلام) تا کید می کند و می خواهد اعلام کند قیام امامش، قیام یک فرد و گروه اندک نیست، که این مصیبت بر فرشتگان و گروه های طرفدار توحید که مقام قرب خداوند را دارند و بر تمام مسلمانان بسیارسنگین و غیرقابل تحمل اس. 🔳 و اما فراز نفی که پس از فراز تصدیق شروع می شود با عبارت فَلَعَنَ اللَّهُ شروع می شود. فَلَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً أَسَّسَتْ أَسَاسَ الظُّلْمِ وَ الْجَوْرِ عَلَیْکُمْ أَهْلَ الْبَیْتِ‏وَ لَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً دَفَعَتْکُمْ عَنْ مَقَامِکُمْ وَ أَزَالَتْکُمْ عَنْ مَرَاتِبِکُمُ الَّتِی رَتَّبَکُمُ اللَّهُ فِیهَاوَ لَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً قَتَلَتْکُمْ وَ لَعَنَ اللَّهُ الْمُمَهِّدِینَ لَهُمْ بِالتَّمْکِینِ مِنْ قِتَالِکُمْ‏بَرِئْتُ إِلَى اللَّهِ وَ إِلَیْکُمْ مِنْهُمْ وَ (مِنْ) أَشْیَاعِهِمْ وَ أَتْبَاعِهِمْ وَ أَوْلِیَائِهِمْ‏ بلی نفی و بیزاری بر گروهی که طراح و بنیان گذار ظلم و جور هستند و نه تنها این برائت و بیزاری شامل سردمداران ظلم و جور می شود بلکه همه ی آنها که مقام و منزلت شما را ندیده گرفتند و بر کشتن اولاد و اکباد شما قیام کردند حتی زمینه چینان و نه تنها آنها ، که همه پیروان آنها ، و دنبال کنندگان مشی و مرام آنها و حتی دوستان آنها هستند . و این تسلسل نه تنها زمان فرزند رسول خدا را شامل می شود ، بلکه همه اعصار و قرون ، هر جا که ندای مظلومیت است و آنها که با هر وسیله به یاری کفر می شتابند ، مورد نفرت من هستند و خود در این جبهه نمی خواهم باشم . 🔸این اعلام ، آگاهی و قدرت تمیز فرد را به دنبال دارد ، یعنی من که بیان ظلم و جور را نفرین و لعنت می کنم ، و خود را حق طلب معرفی می کنم قدرت تشخیص دارم و معتقد به نظام توحیدی و عدل و داد خداوندی و معتقد به معاد هستم و این اعتقاد مرا به حراست و دفاع از آیین و نظام حق فرا می خواند ، اعتقادی که در زمان نمی گنجد بلکه تا روز قیامت ادامه خواهد داشت . و حتماًدر کنار هر حق و هر بیداد افرادی هم هستند و من به عنوان یک مرید نه تنها با حق خواهان عالم موافقت دارم ، بلکه در صلح و سلامتم با هرکس که با شما در صلح باشد ، و جنگ و جهادم با کسانی است که با شما در مبارزه باشند. .
مجمع جوانان بنی فاطمه(س).mp3
8.03M
📻مراسم جشن شب ولادت امام رضا (علیه السلام) ☑️سخنرانی :حجةالاسلام والمسلمین 📅سه شنبه ۹خرداد ۱۴۰۲
۱۲شعبان۱۴۱۹_آیت‌الله‌وحیدخراسانی.mp3
1.49M
مائیم که به او ظلم کردیم. نه او را شناختیم؛ نه رعایت ادب او را کردیم. ➖ اگر هر روز صبح با این حضور و با این دقت دعا (عهد) را بخوانید و در اطراف معارف دعا تأمل کنید و از وقتی که به میدان کار قدم می گذارید تا آخر در این حد باشد که به قدری که به فکر خودتان هستید، به فکر او باشید، همین اندازه بس است. اگر چنین بشود خواهید دید چه خواهد شد. ➖ ولی هنوز به این جا نرسیده است. اگر چنین است ما چه انتظار داریم؟! سنت خدا عوض شدنی نیست، اول باید از ظلم به امام زمان پاکیزه شد. قدم اول این است که در هر مجلسی، در هر محفلی، در هر درسی، در هر بحثی به یاد او باشید... فقط خدا و امام زمان. حواشی را رها کنید و به متن بپردازید. ➖ بدبختی‌ها، بیچارگی‌ها فرداً و اجتماعاً بر سر این است که به اندازه ای که من و تو به فکر نام و نشان خودمان هستیم، نه به فکر نام خدائیم و نه به فکر نشان خدا. ➖ نشان خدا امروز، ولی عصر است. کسی که بین سماء و ارض سبب متصل، او است. چنین کسی نباید این چنین مهجور باشد. مجالس شما، منابر شما، باید ابتدایش خدا باشد، اختتامش امام زمان باشد، شاید درِ لطفی به روی من و شما باز شود. 🔘 آیت‌الله العظمی .
. محرم مناجات امام زمان(عج) ══════════════════ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَة وَ اَبيها وَ بَعْلِها وَ بَنيها وَ سِرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فيها بِعَدَدِ ما اَحَاطَ بِهِ عِلْمُکَ والعن اعداعهم بِعَدَدِ ما اَحَاطَ بِهِ عِلْمُکَ اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَ فی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَ حافِظاً وَ قائِدا ‏وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَک َطَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً ای گیسوی هماره پریشان کربلا از آقایی دارم میگم که این همه سال از هر بنده ای که روز زمین هست بیشتر برای امام حسین گریه کرده کسی همانندش نیست که گریه کرده باشه برای ارباب لذا وقتی خسته میشی، مخصوصا شب یازدهم، خیلیا زحمت کشیدن، اگه فک کردی خسته شدی بگو چکار کردم برای گریه امام زمان؟ برای آقام چکار کردم؟ ای گیسوی هماره پریشان کربلا ای چشمه همیشه خروشان کربلا در هر قنوت یومیه خون گریه کرده ای با سرخی عقیق سلمان کربلا هر یک فراز ناحیه صد مقتل آتش است از اعظم مراسیه دیوان کربلا گفتی لَعَن دُوَنَکَ یا جدی الغریب گفتی که جان فدای تو بی جان کربلا آقا جانم آب خوش از گلوی تو پایین نرفته است با یاد خشکی لب عطشان کربلا آه از دمی که لشکر اعدا نکرد شرم کردند رو به خیمه سلطان کربلا آقا صفین اگر که مصحف قرآن به نیزه دید بر نیزه رفت قاری قرآن کربلا ۱👇
‍ .👆 مراسم شب محرم روضه غروب عاشورا حضرت امام حسین(ع) ════════════ قاری قرآن کربلا امشب کجاس؟ الهی براش بمیرم دیگه از امروز سفرش با زینب تموم شد زودتر از خواهر رفت کوفه امشب یکی از روضه های مهم بردن سر ارباب تو خونه خولی ملعونه وقتی به این روضه میرسیم باید بگیم نانجیب حداقل میذاشتی تنور خاموش بشه آخه وقتی زینب دیدش هی میگفت داداش یه شب از ما جدا شدی چرا صورتت سوخته حسین انقدر روضه هست امشب نمیدونی از کجا و کدومشو بخونی برای بعضی روضه ها جا داره خون گریه کرد مرحوم شیخ صدوق در اَمالی آورده گفت نا نجیب رسید به یکی از بچه ها وقتی داشت خلخال از پاش در میاورد گریه میکرد سوال کرد چرا داری گریه میکنی گفت آخه دارم بچه های پیغمبر غارت میکنم گفت تو که میدونی حداقل غارت نکن گفت آخه اگر من غارت نکنم یکی دیگه غارت میکنه این حداقل یه انصاف داشت کنارش گریه میکرد برای بعضیا که حمله ور شدن نازدانه گفت بذار خودم گوشواره از گوش باز میکنم بهت میدم اما حرومزاده چنان گوشواره از گوش کشید... اما اعظم روضه امشب درددل زینبه با داداش گفت خون پاکت را چنین آب وضویت کرده اند این چه کاری بود آخر با گلویت کرده اند ای تن صد پاره ات بر خاک صحرا بی کفن نیزه ها با ضربه های خود رفویت کرده اند حسین جابجا میشد میان نیزه داران راس تو نیزه ها هر یک به حسرت آرزویت کرده اند چشایی که امروزم نتونسته گریه کنه دیگه وقتشه پیرمردان با عصا و کودکان با سنگ ها چه جسارت ها به آن وجه نکویت کرده اند بوی خون تازه می آید ویا عطر گلاب نیزه ها از بس که در این دشت بویت کرده اند این یه بیت خیلی سخته کاش در قتل نمیدیدن که کفتاران پیر ساعتی صدبار با پا پشت و رویت کرده اند تازه بی بال و پریم شروع میشه غم بی همسفریم شروع میشه تو رو سر بریدن و راحت شدی تازه من در بدریم شروع میشه بعد تو عزای من شروع میشه غم و غصه های من شروع میشه کربلای تو غروب تموم شد و تازه کربلای من شروع میشه امون از دل زینب وای از دل زینب حالا که انقدر آماده ای خودت رضه بخون بسم الله اگه کشتن چرا آبت ندادند تو را زان دُر نایابت ندادند اگر کشتن چرا خاکت نکردن کفن بر جسم صدچاکت نکردن امون از دل زینب وای از دل زینب چرا عمامه ای بر سر نداری چرا انگشت و انگشتر نداری کسی تعجب نکنه اگر ارباب اینطوری سوال کرده باشه روایت میگه وقتی اومد نزدیک گودال شد دیگه خانم خسته شده بود هی خاکهارو میزد کنار گفت حسین دیگه خودت صدام کن یوقت دید از بین نیزه شکسته ها صدا اومد اُخَیَ اِلَیَ درست اومدی حالا وقتی زینب سوال میکنه خب ارباب هم سوال میکنه نگو عمامه ای بر سر نداری چرا زینب به سر معجر نداری اون از دل زینب وای از دل زینب دیگه زینب میمونه با غصه هاش چادر خاکی میشه شال عزاش اونکه با شیش تا برادر اومده یه برادرم دیگه نموند براش حسین ناله ای واسه کشیدن ندارم دل دیگه واسه بریدن ندارم اینا دارن مارو دنبال میکنن بخدا پای دویدن ندارم تویی بی لشکری باورت میشه؟ منو بی یاوری باورت میشه؟ هرچی داشتم نا نجیبا دزدیدن منو بی معجری باورت میشه؟ ۲👇
. تو روضه های شام غریبان این روضه خیلی جگر آدم میسوزونه میگه وقتی خیمه هارو آتیش زدن دستور رسید از زین العابدین که علیکن بالفرار فرار کنید کسی تو خیه ها نمونه هرکدوم از بچه ها دویدن با پای برهنه تو خار ها نمیدونم کسی خار مغیلان دیده یانه دشمن میگه دیدم یکی از بچه ها وقتی از خیمه دوید برون از کنار آتیش رفت دامنش آتیش گرفت گفتم الان بچه میسوزه با اسب دنبالش دویدم تا رسیدم بهش سریع دستشو گذاشت رو سرش گفت بخدا ما دیگه هیچی نداریم بابامم رفت عمومم رفت داداشمم رفت گفتم کاری باهات ندارم اومدم آتیش لباستو خاموش کنم اصلا بچه تعجب کرد اخه هرکی بهش رسیده بود یا سیلی زد یا کعب نی یا گوشوارشو کشیدن وقتی این محبت از دشمن دید فک کرد جنسش با اونا فرق داره گفت چی میخوای چی میخوای؟ گفت آیا تو خورجینت آب پیدا میشه؟ چند روزه آب نخوردم رفتم یه ظرف آب آوردم دادم دستش بچه ای که انقدر تشنس باید سریع آب سر بکشه دیدم هی نگاه میکنه به آب هی اشک میریزه گفتم مگه آب نمیخواستی چرا اشک میریزی گفت ای مرد هنوز صدای بابام تو گوشمه هی صدا میزد آخ جگرم داره میسوزه .... اصلا این آزاد شدن آب یه روضه ای درست کرد برای این زن و بچه همرو زینب آرم کرد دید پشت خیمه ها یکی داره ناله میزنه عجب ناله ای هست چه جانسوز داره گریه میکنه نزدیک اومد دید ربابه رو خاکا نشسته هی میگه مادر برات بمیره گفت رباب چرا رباب اینطوری داری گریه میکنی تو باید کمک من باشی ببین بچه ها منتظرن یکی ناله کنه دوباره باهاش بشینن اشک بریزن تو که میدونی من با چه سختی اینارو آروم کردم میگن وقتی امروز هرکدومشون میومدن یکی میگفت ببین عمه ببین صورتم کبود شد یکی میگفت گوشم پاره شد یکی میگفت اومن آقاهه منو با تازیانه زد همه که میومدن درد دل میکردن تازه خانوم متوجه شد چندتا ازین بچه ها نیستن صدا زد خواهرم پاشو بریم دنبال امانتی های داداش اومدن دیدن زیر خارها دو تا از بچه ها از تشنگی و ترس دست دور گردن هم انداختن وقتی نزدیک شدن دیدن اینا از ترس جون دادن یه بدن بی جون رو زینب گرفته یکیو ام کلثوم گفت رباب تو که میدونی من اینارو به چه سختی آروم کردم چرا ناله میزنی گفت خانوم دست خودم نیست امروز که آب آزاد شد به اصرار یه جرعه آب خوردم سینه هام پر از شیر شده تاحالا که شیر نداشتم علی هی ناخن میکشید آخ که هنوز صدای گریه هاش تو گوشمه بمیرم برای بچم مگه یه قطره آب بشتر میخواسته... بذار روضه رو به این روضه ختم کنیم وقتی ارباب میرفت میدون با همه خداحافظی کرد رقیه تو خواب بود گفت داداش بذار بیدار کنم بذاربخوابه آخه دیگه خواب راحت نداره بچم تو این کتاب ستاره درخشان شام نوشته عادت این بچه بود که سجاده بابارو او پهن میکرد برای نماز وقتی از خواب بیدار شد سریع سجاده بابارو پهن کرد خبر نداره چه اتفاقی افتاده یه وقت دید یه نانجیب وارد خیمه شد تا گفت اینجا چکار میکنی؟ بابام کجاس؟ نوشتن تا پرسید بابام کجاس شمر نانجیب اولین سیلی رو اون زد بعد از این نانجیب دستور داد خیمه هارو آتیش زدن این بچه بعد از اینکه این سیلی رو خورد از خیمه بیرون دوید عمه جان هم نیمدونه تو این شلوغی نوشتن یکی از دردهای زینب امشب اینه نگاه کرد دید رقیه نیست وقتی دنبالش گشت دید صدای ناله از کنار گودال میاد نزدیک گودال شد اومد بچه رو از رو بدن برداشت گفت عزیزم مگه تو این بدن میشناختی گفت عمه هی صدا میزدم بابا دیدم از اینجا جواب اومد دخترم عزیزم آه آه خدا به آبروی عمه جان امام زمان به آبروی زینب کبری حضرت فرمود خدارو به حق عمم قسم بدید برای فرج من خدایا به دل سوخته زینب کبری فرج امام زمان برسون
. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ تا حالا شده خیره شی به تربت شب جمعه ها با حسرت آرزوکنی دوباره بری پایین پا واسه یه ساعت تا حالا شده که یکی دو سالی هی زیارت خیالی بری با چشای بسته با پای قلبت همون حوالی من کار هر شبم شده،با یاد کربلا همش با عکسی که دارم ازش،دلم بگیره من دیگه عادتم شده،وقتی که توی روضه ها میبرن اسم کربلا،گریم بگیره دارم کلافه میشم از جدائیمون مگه رقیه مشکلم رو حل کنه میخوام گریه کنم تو بغل یکی بگید امام حسین منو بغل کنه (حسین|آقام۵) ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ تا حالا شده که بریزه اشکات وقتی خیره شی به عکسات همون عکسا که گرفتی کنار گنبد تو بارفیقات تا حالا توی اوج ناامیدی خواب کربلارو دیدی وقتی وا کنی چشاتو بگی از عالم دیگه بریدی من خوابش رو دیدم که باز،از باب القبله اومدم زیر قبه قدم قدم،سمت پایین پا فکرم درگیر کربلاست،مردم درکم نمیکنن شاید جا نیست برای من،تو صحن سقا میخوام بیام به کربلا و جون بدم دلم میخواد به وعده هاش عمل کنه میخوام گریه کنم تو بغل یکی بگید امام حسین منو بغل کنه (حسین|آقام۵) ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 👇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. ☘اسارت پس از جراحتْ ديدن بسيار 📗الملهوف : چون مسلم گروهى از آنان را كشت، محمّد بن اشعث بانگ بر آورد: اى مسلم! تو در امانى. مسلم گفت: چه اعتمادى به امانِ اهل نيرنگ و فجور هست؟! و باز يورش آورد و با آنان مى ‏جنگيد و سروده‏ هاى حَمران بن مالك خَثعَمى را در روز نبرد خثعم و بنى عامر مى ‏خواند: سوگند ياد كرده‏ام كه جز به آزادگى كشته نشوم، گرچه مرگ را ناخوش مى‏ دارم. خوش ندارم كه به من نيرنگ بزنند يا فريب بخورم‏و با آب گوارا آب گرم و تلخ را مخلوط كنم. هر كسى روزى مرگ را ملاقات مى‏ كند، با شما نبرد مى‏ كنم و از سختى هراسى ندارم. به وى گفتند: به راستى كه نيرنگ و فريبى نيست. ولى مسلم بِدان توجّه نكرد و پس از ديدن جراحت‏ هاى سنگين، جمعيت بر او هجوم آوردند و مردى از پشت به وى ضربتى زد و به زمين افتاد و به اسارت گرفته شد. 📚الملهوف : ص ۱۲۰ بحار الأنوار : ج ۴۴ ص ۳۵۷ 📘الفتوح : عبيد اللَّه بن زياد براى محمّد بن اشعث پيغام فرستاد كه به مسلم امان بده ؛ چرا كه جز از اين طريق نمى‏ توانى بر او دست يابى. محمّد بن اشعث پس از آن گفت: واى بر تو اى مسلم ! خودت را به كشتن مده، تو در امانى. مسلم بن عقيل مى ‏گفت: مرا به امانِ اهل نيرنگ، نيازى نيست. آن گاه به نبرد پرداخت و اين شعر را مى‏ خواند: سوگند ياد كرده‏ام كه جز به آزادگى، كشته نشوم گرچه مرگ را جامى تلخ بيابم. خوش ندارم به من نيرنگ بزنند و يا فريب بخورم هر كسى روزى مرگ را ملاقات مى ‏كند. با شما نبرد مى‏ كنم و از سختى نمى‏ هراسم. محمّد بن اشعث بانگ برآورد و گفت: واى بر تو اى پسر عقيل! به راستى كه به تو دروغ گفته نمى ‏شود و تو فريب داده نمى‏ شوى. اين جمعيت قصد كشتن تو را ندارند، پس خودت را به كشتن مده. مسلم - كه خداوند رحمتش كند - به سخن پسر اشعث اعتنايى نكرد و به نبرد ادامه داد تا جراحت‏هاى سنگينى بر او وارد شد و از جنگيدن ناتوان شد. جمعيت بر او يورش بردند و با تير و سنگ بر او مى ‏زدند. مسلم گفت: واى بر شما! آيا به سويم سنگ پرتاب مى ‏كنيد - آن گونه كه به كفّار سنگ مى‏ زنند - در حالى كه من از خانواده پيامبرانِ ابرارم؟ آيا حقّ پيامبر را در باره خاندانش پاس نمى‏ داريد؟ سپس با وجود ضعف بر آنان يورش بُرد و جمعيت را در هم شكست و آنان را پراكنده ساخت. آن گاه برگشت و بر درِ خانه تكيه زد. سپاهيان به سمت مسلم باز گشتند و محمّد بن اشعث بر آنان بانگ زد كه : او را رها كنيد تا با او سخن بگويم. پسر اشعث به مسلم نزديك شد و رو به روى وى ايستاد و گفت: واى بر تو اى پسر عقيل! خودت را به كشتن مده. تو در امانى و خونت بر گردن من است. مسلم به وى گفت: اى پسر اشعث ! گمان مى‏ كنى تا نيرويى براى جنگيدن دارم. دست دراز مى ‏كنم؟ نه ! به خدا هرگز چنين نمى ‏شود. آن گاه بر پسر اشعث، يورش برد و او را تا پيش يارانش عقب راند. سپس به جاى خود باز گشت و ايستاد و گفت: بار خدايا ! عطش، امانم را بُريده است! كسى جرئت نداشت به وى نزديك شود. يا به او آب دهد. پسر اشعث رو به يارانش كرد و گفت: واى بر شما ! اين براى شما ننگ و عار است كه اين گونه از يك مرد درمانده شويد. همه با هم بر او يورش بريد. همه بر مسلم يورش آوردند و او هم بر آنان يورش بُرد. مردى كوفى به نام بُكَير بن حُمرانِ احمرى به سمت مسلم آمد و دو ضربت ميان آنان رد و بدل شد. بُكَير ضربتى بر لب بالاى مسلم زد و مسلم بن عقيل هم بر او ضربتى زد و او كشته بر زمين افتاد. آن گاه مسلم از پشت سر مورد اصابت نيزه قرار گرفت و بر زمين افتاد و به اسارت گرفته شد و اسب و سلاحش را هم گرفتند. مردى از قبيله بنى سليمان به نام عبيد اللَّه بن عبّاس نيز جلو آمد و عمامه ‏اش را برداشت. 📚الفتوح : ج ۵ ص ۵۳ .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
2_144173462864322555.mp3
5.55M
ای دلبرم من دل به گیسوی تو بستم ای عمر من عمری سر راهت نشستم محراب من ابـروی تو          ای قبــله من  روی تو        ای شـام قدرم موی تو     بیا بیا یابن الحسن   كی می‌شود از خاك پایت بوسه گیرم كی می‌شود دورت بـگـــردم و بمیرم اصلا چه عیبی داره فکر کن عباس داره با حسین حرف میزنه امشب کیا صدا میزنند زمزمه می گوید بیا امام زمان فاطمه می‌گوید بیا       علقمه میگوید بیا     سقای دشت کربلا ابالفضل جانم جانم دستش شده از تن جدا ابالفضل امام زمان آقا ما داریم به جاشما داریم میگیم سقای دشت کربلا ابالفضل دستش شده از تن جدا ابالفضل امشب شب دستهای مرخصه دستت رو از بازم خرج کن بزار بازوهات درد بگیره از دوچشم یاس میخوانم بیا دیگه چجوری بگم بیا آقا جان از دوچشم یاس میخوانم بیا شعری از احساس میخوانم بیا نیستم لایق به دیدارت ولی روضه عباس میخوانم بیا .
ضرورت مطالعات تاریخی در علم کلام.mp3
15.61M
💥نشست علمی "ضرورت مطالعات تاریخی در علم کلام" 🎤حجت الاسلام ۱۴۰۲ علت افسردگی علمی برخی طلاب