eitaa logo
حدیث اشک
5.8هزار دنبال‌کننده
33 عکس
69 ویدیو
7 فایل
کانال رسمی سایت"" حدیث اشک"" اشعار اهل بیت ع http://hadithashk.com حدیث اشک هیچگونه تبلیغی ندارد اینستاگرام: http://instagram.com/hadith_ashk ارتباط با ادمین @Admin_hadithashk @asgharpoor53 تلگرام: http://t.me/hadithashk
مشاهده در ایتا
دانلود
دخت موسی ابن جعفر(س) آن کسانی که باورم دارند سائل اما زر و دِرَم دارند دوستان فقیر من، غنی اند دیده بر صاحب کرم دارند مثل خورشید می درخشند و سایه ای بر روی سرم دارند این سه ارباب، نورِ اَلله اند در دل عاشقان حرم دارند به رضا می رسد سه مرقومه مقصدش صالح است و معصومه می نویسم فقط گدا هستم کفتر خانهء شما هستم می نویسم دخیل سه حرمم گرچه دلتنگ کربلا هستم خسته از کاظمین آمده ام تشنهء جام سامرا هستم می نویسم که زائرم اما حاجی خانهء خدا هستم قرن، قرن کرامت ازلی است کار، دست نوادگان علی است نور محض علی الدوام، رضا از همین جا به تو سلام، رضا هرکجا حرف دیگران آمد حرف من بوده یک کلام، رضا بسته ام دل به پنجره فولاد زندگی بی غمت حرام، رضا حاجتم را به اذن تو دادند خادمان تو یا امام رضا قبله ام سوی تو شده مایل پس نباید به کس ببندم دل دل عاشق، اسیر معصومه است خاک محشر کویر معصومه است شور دریاچه اش چه شیرین است اصلاً آنجا غدیر معصومه است گره وقتی به کار می افتد آخرین تیر، تیر معصومه است آنچه زهرا نداشت در دنیا حرم بی نظیر معصومه است می زنم پیش پای او زانو دختر فاطمه است این بانو چشم ما و محبت صالح دست ما و اجابت صالح نذر موسی بن جعفری داریم تا قیامت ز برکت صالح هم گداهای شهر ری هستیم هم گداهای حضرت صالح دل نبستیم بین عصر ظهور به کسی غیر دولت صالح نان ما و نوای ما مهدی است به همه دردمان دوا مهدی است رضا دین پرور لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
عرضِ ارادت دوباره آمده ام شعرِ تــازه می خواهم برایِ عرضِ ارادت اجــازه می خواهم سکـوتِ شب زده ام را مـرور کن بانـو بیا و بیــتِ مـرا بیــتِ نــــور کن بانــو ببین که از همه ی شهر خسته آمده ام کبوتری شده ام ، پَر شِکســته آمده ام به نورِ گنبدِ خورشیدی ات قسم ای ماه که ماه هم شده وابسته ی حرم ای ماه سپیدبخت شود هر که رو سیاهِ شماست خوشا به حالِ کلاغی که در پناهِ شماست کریمـه ای و به اســمِ شما کَـرَم خورده ست که خضر آبِ حیات از همین حرم خورده ست کریمه ، فاطمه ، معصومه رونوشتِ خداست درِ بهشت نه ... اینجا خودِ بهشـــتِ خداست غدیــــر را به خُـم آورده است ایــن بانــــو مدیــــنه را به قـم آورده است ایــن بانــــو درِ شِفـــاء و شِفاعت در این حرم باز است عصایِ حضرتِ موسی به وقتِ اعجاز است علیمه ای که برایش قضــا ، مُقـدّر بود پــدر فدایِ همین نازدانـه دختــــر بود رضایِ او به رضایِ رضا گِره می خورد همیشــه کـارِ دلــش با دلِ بــــرادر بود شبیهِ فاطمه دورِ سرِ علـی می گشــت و خواهرانـه برایش شبیــهِ مـــادر بود دوباره حادثه تکــرار شد ... برادر رفت دوباره بدرقه اش اشک هایِ خواهر بود حسین رفت خراسـان و زینب آمد قم فقط حکایتِ این قصّه شکلِ دیگر بود ز بــام ها همه گُل ریختند بر ســـرِ گُل مرامِ شهرِ قم از شهرِ شــام بهتـــر بود کنارِ محملِ خورشید سایبــــان بودند چقدر مردمِ این شهر مهربــــان بودند به جایِ هلهله بانگِ سلام بــود و درود به دست های همه جایِ گِل گُلایل بود به شوقِ آمدنش چشمه ها گلاب شدند زنان برایِ قدم هــایِ او رِکـــاب شدند مبــاد سایه ی خورشید را ببیند شــب مبــاد قم بشود شـــام ، فاطمه زینــب خرابه ها نشود منــزلِ بهشـــتِ خــدا خدا نکرده مبادا دوباره طشــتِ طلا... ولی نه...دست به دست از تبارِ سلمانیم به پایِ غُربتِ این خــانواده می مانیم هزار شکر در این خاک آسمــان داریم کنارِ حضرتِ معصومه جمکران داریم برایِ راهِ ظهورش زمیــنه می سازیم شبیهِ قم حرمی در مدینه می سازیم  ابراهیم زمانی قم لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
عصمت الله شب ميلاد تو در قم شب ميلاد زهرا شد مدينه بوده اي اما قم از عطر تو احيا شد شدي زهرا شدي زينب شدي جان در تن بابا زمان شد تحت فرمانت زمين از جاي خود پا شد يقينأ عصمت اللهي كه نامت هست معصومه صفات حضرت زهرا تمامأ در تو پيدا شد فداهاي پدر يعني فدايت عالم هستي پس از آن جايگاه تو يقينأ قلب بابا شد به يمن مقدمت قم هم شده يك قطعه از جنت كويري بود قبل از تو كه با نورت مصفا شد ملائك خادمين تو مراجع آستان بوست به واقع صحن آيينه چنان عرش معلا شد كريمه بودي و هستي شفيعه بودي و هستي گدا آمد به دربارت براي خويش آقا شد... محسن صرامی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
منم گدای معصومه اینهمه بیشتر اضافه شدن زدن بال و پر اضافه شدن حال خوبیست بین این زوار با دو چشمان تر اضافه شدن در شلوغی این حرم باید لااقل چند در اضافه شدن بین این صحن آینه اصلا. چه قدر خوب هر اضافه شدن باید اینجا رها کنم خود را اشتیاقی ست در اضافه شدن قلبمان در حریم با کرمان چه قدر خوب می زند ضربان بال های کبوتران وا شد هر کس اینجا رسید آقا شد زائری در شلوغی صحنت گم شد و رفت و باز پیدا شد چشمم هر بار بر ضریحت خورد خشکسالش گذشت و دریا شد بهتر از این نمی شود بانو سائلت هر چه خواست درجا شد دلم انگار روبروی حرم زائری در حریم زهرا شد چه قدر خوب روی لب دارم ذکر زهرا و فاطمه با هم حال خوبیست هر کجای حرم وقت پرواز در هوای حرم چه قدر میل گفتگو دارم زیر ایوان غروب های حرم مرمر و سنگ و عطروبوی گلاب ماجرائیست ماجرای حرم بین تکثیر نور و آئینه می رسد بانگ ربنای حرم آسمان را کشیده روی زمین این دو گلدسته ی طلای حرم حرم اهل بیت در اینجاست حرم خوب مادرم زهراست کیستم من گدای معصومه سائل آشنای معصومه حک شده روی سردر قلبم فقط اینجاست جای معصومه چه قدر خوب از همان اول دل من شد برای معصومه معجزه می کند خداوندی دست مشگل گشای معصومه بنویسید عالمی دارم با امام رضای معصومه روزی ام را شما بده بانو رزق کرب و بلا بده بانو مهدی شریف زاده لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
حریم نور در آن شهری که بانوی بهشتی چون تو هم باشد سزاوارست نام هر خیابانش
ارم” باشد 

رسیدی تا نشان ما دهی آن قبر پنهان را 

بنا این است در قم، فاطمه صاحب حرم باشد 

تبسم میکند ناخواسته...در قلب زائرها 

مگر صحن تو اصلا میگذارد درد و غم باشد؟ 

ندیدم هیچ شب در حوض، کامل انعکاسش را 

همان بهتر قد مهتاب هم پیش تو خم باشد 

حریم آسمانی تو پروین دارد و خوب است 

اگر نام یکی از باب ها باب القلم باشد 

کرامت میکنی تا گاه از نزدیک و گاه از دور 

تنور شعرمان گرم است ای خورشیدِ بیت النور 

به دریا میزند اینجا دل، آهوی بیابان هم 

به پابوسی میاید از مسیر دور، باران هم 

زیارت میکنندت عاشقان در باد و بوران هم 

ز تو رو برنمیگرداند این زلف پریشان هم 

هدایت شد به راه راست در شهرت خیابان هم 

قمت را مطلع خورشید میداند خراسان هم 

به شوقت غرق 
بهجت” شد دلِ تنگِ
گذرخان” هم 

کنار این حرم مست است 
قبرستان شیخان” هم صفائی چون
صفائیه” ندارد باغ رضوان هم 

دل 
آذر” به تو گرم است در فصل زمستان هم رسیدی با چنان حجبی که تا پایان دوران هم نبیند گرد محمل را نگاهِ
چارمردان” هم 

نشسته عطر جنت در حریمت روی هر دامان 

شمیمت پرکشیده تا خودِ 
بلوار پردیسان” قمت مانند مشهد شوکتی دارد که حیرانم برایت در زیارت `آمدم ای شاه...” میخوانم چنان خوبی که یادم میرود پیش تو مشکل را تویی آنکه امین الله دستت میدهد دل را سلام ای گرد و خاک صحن هایت سرمه افلاک سلام ای آستان قدسیِ تو مدفنِ لولاک چه القابی: کریمه، مرضیه، معصومه، مقدامه گرفته زائرت از آتش دوزخ امان نامه مسعود یوسف پور لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
حریم نور در آن شهری که بانوی بهشتی چون تو هم باشد سزاوارست نام هر خیابانش
ارم” باشد 

رسیدی تا نشان ما دهی آن قبر پنهان را 

بنا این است در قم، فاطمه صاحب حرم باشد 

تبسم میکند ناخواسته...در قلب زائرها 

مگر صحن تو اصلا میگذارد درد و غم باشد؟ 

ندیدم هیچ شب در حوض، کامل انعکاسش را 

همان بهتر قد مهتاب هم پیش تو خم باشد 

حریم آسمانی تو پروین دارد و خوب است 

اگر نام یکی از باب ها باب القلم باشد 

کرامت میکنی تا گاه از نزدیک و گاه از دور 

تنور شعرمان گرم است ای خورشیدِ بیت النور 

به دریا میزند اینجا دل، آهوی بیابان هم 

به پابوسی میاید از مسیر دور، باران هم 

زیارت میکنندت عاشقان در باد و بوران هم 

ز تو رو برنمیگرداند این زلف پریشان هم 

هدایت شد به راه راست در شهرت خیابان هم 

قمت را مطلع خورشید میداند خراسان هم 

به شوقت غرق 
بهجت” شد دلِ تنگِ
گذرخان” هم 

کنار این حرم مست است 
قبرستان شیخان” هم صفائی چون
صفائیه” ندارد باغ رضوان هم 

دل 
آذر” به تو گرم است در فصل زمستان هم رسیدی با چنان حجبی که تا پایان دوران هم نبیند گرد محمل را نگاهِ
چارمردان” هم 

نشسته عطر جنت در حریمت روی هر دامان 

شمیمت پرکشیده تا خودِ 
بلوار پردیسان” قمت مانند مشهد شوکتی دارد که حیرانم برایت در زیارت `آمدم ای شاه...” میخوانم چنان خوبی که یادم میرود پیش تو مشکل را تویی آنکه امین الله دستت میدهد دل را سلام ای گرد و خاک صحن هایت سرمه افلاک سلام ای آستان قدسیِ تو مدفنِ لولاک چه القابی: کریمه، مرضیه، معصومه، مقدامه گرفته زائرت از آتش دوزخ امان نامه مسعود یوسف پور لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
بانوی عالم طی شد شب هجران و مبارک سحر آمد مژده بده ای دل که صبا خوش خبر آمد در گلشن دین باز گل یاس در آمد بانوی قم آمد ، غم عالم به سر آمد درد همگان باز نگفته شده درمان آمد به جهان ، جان ِ علی جان ِ خراسان یک بار دگر سوره کوثر شده معنا فریادرس هر لب ِ تشنه شده دریا ای حیدریون فاطمه برگشت به دنیا تا کور شود هر که بُوَد دشمن مولا ای مردم عالم پس ازین عرش نشینید از فاطمه هر چیز شنیدید ، ببینید ماییم همه ملت ایران ِ کریمه هستیم کنیزان و غلامان کریمه در سفره ی ما هست فقط نان کریمه موریم ولی مور سلیمان ِ کریمه هر قدر جهان رنگ عوض کرد به کَرّات جز لطف ندیدیم ازین عمه سادات او کیست که صاحب نفسانند گدایش او کیست که معصوم کُنَد جان به فدایش والله فقط کار ائمه است ثنایش جمع ِ حرم آل کسا صحن و سرایش چون کعبه بُوَد عزت این روضه ی رضوان این فخر بهشت است که قم گشته در ِ آن ای فاطمه ی فاطمه ای بانوی جنت دلبسته ی دار الکرمت اهل کرامت دارند بزرگان ز تو امّید شفاعت ای مفتخر از پیر غلامی ِ تو بهجت قم مرد خدا دیده چه بسیار ، چه بسیار شیعه چه قَدَر هست به این شهر بدهکار بر سینه که مثل تو زده سنگ رضا را آوازه ی عشق تو گرفته همه جا را کوتاهی عمر ِ تو بر افراشت وفا را رفتی تو ره ِ زینب ِ شاه ِ شهدا را مانند عقیله تو وفادارترینی بر یوسف مشهد تو خریدار ترینی من گرچه بَدَم سائل درگاه شمایم گردیده قم و مشهدتان سعی و صفایم بی نان و نوایم نه تویی نان و نوایم من بنده ی سلطان معین الضعفایم بانو چو گذشته بده رنگی به حنایم بیچاره شدم ، دیر شده کرببلایم  محمد حسین رحیمیان لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
عالمه ی روزگار زاهده ی باوقار..عالمه ی روزگار معدن حجب وحیا،بانوی والاتبار میوه قلب بتول، سیبِ درخت انار ای حرم تو به قم، قبله هشت و چهار فاضله اهل بیت،آیت عظما سلام خواهرشاه رئوف،دختر موسی سلام شمسه شمس الشموس،عشق انیس النفوس ای که شده جبرئیل در حرمت خاکبوس وی که مراجع همه کرده به پایت جلوس مضجع نورانی ات قبله گه ارض طوس ای حرمت جلوه ی تربت زهرا سلام خواهرشاه رئوف،دختر موسی سلام ملجأ نزدیک و دور،کعبه اهل حضور عابده ی روز وشب،بانوی روز نشور مرکز پرگارعشق،مجمع عقل و شعور ای ز پسِ پوشیه ، منبع تکثیر نور برتو زهر سو درود،بر تو زهرجا سلام خواهرشاه رئوف،دختر موسی سلام دختر زهراتویی، مریم عذرا تویی ستره ی پنهان تویی،جلوه پیداتویی فاطمه ای لایقِ لفظ فِداها تویی دردل این شوره زار،حضرت دریاتویی آب حیات زمین ، آبیِ دریا سلام خواهرشاه رئوف،دختر موسی سلام درگهِ تو جنّتم، خادمی ات عزتم شکر...خدارا که من،بنده این ساحتم این شجره نامه ام، این سند قدمتم نوکری کوی تو، داده بسی رفعتم می دهم امروز درحسرت فردا سلام خواهرشاه رئوف،دختر موسی سلام جام شدم جم شدم،چشمه زمزم شدم اولِ ذی القعده ات، ماه محرم شدم در پیِ تعظیم تو، تا به کمر خم شدم پای تو افتادم و ، شهره عالم شدم از سوی پایین ترین ،جانب بالا سلام خواهرشاه رئوف،دختر موسی سلام آمدی وعالم از، عطر تو آکنده شد خاطره ی مادرِ آینه ها زنده شد باغ ولایت پُر از، شاخه گل خنده شد مهر به وجد آمد و، ماه چه تابنده شد ماه فلک داد بر، ماه دل آرا سلام خواهرشاه رئوف،دختر موسی سلام رقص طرب می کند طوس به شکرانه ات مست شده سلسبیل؛ از لب پیمانه ات خیل ملک رفته در؛ سجده درِ خانه ات این شده ذکر لبِ عاقل و دیوانه ات فاطمه ی فاطمه،سرور زنها سلام خواهرشاه رئوف،دختر موسی سلام روح تویی جان تویی،معنی ایمان تویی خواهر معصومه ی شاه خراسان تویی عمّه ی جود و کرم، بانی احسان تویی سایه ی روی سرِ مردم ایران تویی پس به تو از جانب خیل گداها سلام خواهرشاه رئوف،دختر موسی سلام زائر تو... زائرِ ... آل محمد شود در حرمت مست از، باده بی حد شود کاش که روزی ما ، بارِ مجدد شود هر که به قم آمده، زائر مشهد شود دست به سینه دهد بر تو و آقا سلام خواهرشاه رئوف،دختر موسی سلام ... لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
اُخت الرّضا تو مجموعه‌ی لطف‌ و جود و عطایی تو یک چشمه از جوشش هَل اَتایی تو دریاچه نه ؛ بَحر بی انتهایی چه‌گویم‌که‌هستی؟چه‌گویم‌چه‌هایی؟ تو معصومه هستی و اُخت الرّضایی تو زهرا خصالی تو زهرا جمالی تو زهرا مَآبی تو زهرا جلالی تو زهرا سِرشتی تو زهرا مثالی تو در دوره‌ی خویش خیرالنّسایی تو معصومه هستی و اُخت الرّضایی تویی راحت جان موسی بن جعفر تویی روح و ریحان موسی بن جعفر تویی یاس بُستان موسی بن جعفر تو بنت الامامی تو بنت الهُدایی تو معصومه هستی و اُخت الرّضایی تو عَذراترین مریم اهل بیتی تو در هر دمی همدم اهل بیتی در اسرار حق، مَحرم اهل بیتی تو تندیس آن چارده مُقتدایی تو معصومه هستی و اُخت الرّضایی هُمای بهشتی و عرش آشیانی که در عُشّ دین صاحب آستانی تو باب الرّضایی تو بابُ الجَنانی بهشت خداوند در خاک مایی تو معصومه هستی و اُخت الرّضایی تو مانند کلثوم، زینب ترینی خدیجه وقار اَستی و بی‌قرینی وفادار مانند اُمّ البنینی تو منظومه ی جمع معصومه هایی تو معصومه هستی و اُخت الرّضایی چه گویم؟که بابا ثنای تو گفته ((فداها ابوها))برای تو گفته به مدحت ولیّ خُدای تو گفته که در حشر تو شافع شیعه هایی تو معصومه هستی و اُخت الرّضایی در اطراف صحنت غُباریم بانو به درگاه تان خاکساریم بانو به لطفت در این شهر داریم بانو عجب کاظمینی؛عجب کربلایی تو معصومه هستی و اُخت الرّضایی تو نَفس نفیس اَنیس النّفوسی تو همشیره‌‌ی شخصِ شَمس الشّموسی درِ خانه ات از پی خاکبوسی رسیدند صدها چو شیخ بهایی تو معصومه هستی و اُخت الرّضایی از این در چو بُردیم فیض دوچندان طمع‌کار گشتیم ما مستمندان به اقرار ما فرقه‌ی دردمندان تو با درد هر بینوا، آشنایی تو معصومه هستی و اُخت الرّضایی اگرچه در این خاک کم غم ندیدم در این شوره زار آب زمزم ندیدم به من درد دادند و مرهم ندیدم ولی از قُمم نیست مِیل جُدایی تو معصومه هستی و اُخت الرّضایی به این خسته حال مجاور نظر کن تو ای روح شعرم به شاعر نظر کن به من هم به عنوان زائر نظر کن تو رُخصت دهی می‌شوم نینوایی تو معصومه هستی و اُخت الرّضایی محمدقاسمی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
شمع محفل اگر سراج شده.. سوخته هستی اش حراج شده زیر پا بوده و به سر رفته بند نعلین بوده تاج شده مالیات فقیر از جگر است خون دلهاست که خراج شده مرض لا علاجمان اغلب.. با همین آب شور علاج شده چند قرن است در قبیله ما.. سجده بر سمت قم رواج شده کعبه گرچه نصیب مردم بود قبله ما از ابتدا قم بود مورم و در تمام اوقاتم به کرامات قدسی ات ماتم چند رکعت تورا صدا کردم راضیم! راضی از عباداتم سنگفرش حیاط صحن توام به رضای تو هشت قیراتم شور عشق تورا درآوردم غرق شیرینی است افراطم اینهمه آدم به کوچه ی تو میدهی وعده ی ملاقاتم؟ گرچه روحم گرفته روی گناه فاطمه اشفعی لی عندالله تو به زیر عبای موسایی ربنا ربنای موسایی گره خلق را تو وا کردی دستگیری عصای موسایی خواهر بی نظیر سلطانی کوثر بچه های موسایی کوه طور شماست بیت النور تو کلیم خدای موسایی هم مسیحا برای عیسایی هم تجلی برای موسایی برگ غفران رسید و بیمه شدم سائل حضرت کریمه شدم باده ناب از خم است هنوز رزق عشاق از قم است هنوز نان‌خور سفره ی حریم توایم در بهشت تو گندم است هنوز نخ  چادر نمازتان خانم! باب حاجات مردم است هنوز! تا ابد در طواف کوی توام تازه این دور هشتم است هنوز روبروی ضریح داد زدم.. حرم مادرت گم است هنوز کهنه ام وصله پینه میخواهم از قم تو مدینه میخواهم هرکسی خاکسار این در شد ناخودآگاه دیده اش تر شد به طواف ضریح دختر رفت داغدار عزای مادر شد یاد آن لحظه ای که در میسوخت میخ در روزی کبوتر شد پای نامحرمان به خانه رسید نوبت قتل صبر شوهر شد فضه آمد کمک کند اما.. یاس خانه شکست پرپرشد... @hadithashk
فاطمه ای کوثر موسای عشق   صاحب هر رتبه والای عشق با تو شود فاطمی احساس ها پاک تر از بوی گل یاس ها جلوه کند نور ، ز سیمای تو مظهر توحید ، مُصلّای تو معرفتُ الله ، نَمِ باده ات سایة عرش است به سجاده ات غرق سکوت است تمام فَلک ذکر قنوت تو دعای مَلک   حضرت حق محو عباداتِ  تو منتظر وقت مناجات ِ تو چادرت از بالِ مَلَک ناز تر سفره ات از عرض و سما، باز تر ریزه خور خوان تو کون و مکان وسعت احسان تو هفت آسمان صد چو سلیمان به حریمت گُم است مرکز فرمانِ تو شهر قم است هرکه به دستانِ تو  تایید  شد پیرِ زمان ، مرجعِ تقلید شد «روح عبادات سلام علیک عمه سادات سلام علیک» شاهِ خراسان شده دلبسته ات قائمة عرش ، دو گلدسته ات کوی تو بر سینه صفا می دهد تربت تو بوی رضا می دهد ای که پدر بوده تو را دست، بوس عاشق تو حضرت سلطانِ طوس مدح تو بر روی زبان پدر ذکر« فِداها» به لبان پدر ای که ز طفلی زبلا سوختی چشم به راهِ پدرت دوختی حسرت لبهای تو بوسیدنش آروزی هرشب تو دیدنش غم به روی غم، سرت آورده اند تاخبرش را بَرَت آورده اند بعد پدر گریه شده کار تو دستِ رضا بوده نگهدار تو ذکر لبان تو رضا بود و بس راحتِ جان تو رضا بود و بس دیدنِ او کاشفِ هر کرب تو بسته به لبخند رضا قلب تو وای از آن روز که دلها شکست رشتة دیدار تو با او گُسست قلب تو از هرچه که ترسید ، شد یارِ تو از پیش تو  تبعید شد چارة تو  صبر به لوحِ قضا قاتلِ تو مدینة بی رضا در همه شب دیده به ره دوختی یاد رضا ناله زدی سوختی تاغم یکساله به پایان رسید لحظه به لحظه به لبت جان رسید نامه ای از یار به دستت رسید نامه نگویم همه هستت رسید دلخوشی ات دستخط یار شد حاجت تو دیدن دلدار شد بال و پرِ بستة تو باز شد ناقه سواریِّ تو آغاز شد تا ،رهِ   تو جانب ساوه رسید کامِ توهم طعم مصیبت چشید روزِ تو مانند شبِ تار شد قافلة خسته ات، آزار شد باهمه اینها به دلی داغدار جانب قم قافله شد رهسپار کَم نشده پرده ای از مَحملت گَشته مدرارا همه جا بادلت زینب ِ آقای خراسان شدی تاج سرِ مردم ایران شدی گُل به سر و روی تو از بام ریخت برجگرم شعله غمِ شام ریخت زینبِ قم، تاجِ سرِ قافله تو نشدی همسفرِ حرمله زینبِ قم ، پیش دوچشم ِ ترت دست نخورده به مویِ دلبرت زینبِ قم ، دختِ علی پیر شد گوشة گودال زمین گیر شد زینبِ قم، راسِ جدا دیده ای؟! نیزه به حلقومِ رضا دیده ای؟! زینبِ قم، دستِ تو دیده طناب؟! راهِ تو افتاده به بزمِ شراب؟! زینبِ قم ، آبرو ریزی نشد محضرتان حرفِ کنیزی نشد زینبِ قم ، جانم اگر برلب است دردِ من از اسارت ِ زینب است عمة سادات گرفتار شد ناقه نشین ،واردِ بازر شد عمة سادات به چشمِ ترش دید، گِره خورده مویِ دلبرش عمة سادات زمین گیر شد تا که بریدند گلو ، پیر شد عمة سادات غرورش شکست نیزه به حلقوم حسینش نشست عمة سادات به دستش طناب دیده اش افتاد به بزمِ شراب عمة سادات چه چیزی شنید عصمتِ حق حرفِ کنیزی شنید @hadithashk
کریمه اهل بیت آفتاب قم همیشه جور دیگر بوده است از زمین تا آسمان خیر سراسر بوده است لذتی دارد نگاه آسمان شام او هر ستاره در خطوط دب اکبر بوده است صحبت روز ازل از ابتدای ابتداست پس یقیناً روز مادر روز دختر بوده است در میان واژه های بی نهایت همزمان نام تو با نام زینب نام‌ خواهر بوده است بارها دیدم که در آیینه کاری حرم چهره های زائران جمع مکسر بوده است وعده ی جنت به زائر های تو داده رضا حب تو اصل و اساس روز محشر بوده است از کریمان انتظار دیگری دارد فقیر در نگاهش حداقل حداکثر بوده است فربد افشاری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
امر به معروفی نیست شعرمن باز در امواج بلا می گرید قلم از حال بد مردم ما می گرید نقد تندی دلش از نوع عدالت دارد گله از سفره ی خالی جماعت دارد دل او غمزده ی نوع سند بازی هاست دردش از پوشش و از عشوه و طنازی هاست از همانها که دراین عرصه مسلمان هستند وقت خلوت همگی بنده ی شیطان هستند منکر آزاد شده امر به معروفی نیست خود این قصه کم از روضه ی مکشوفی نیست به کجا میروی ای دختر ایران برگرد آه ! ای خواهرم از دامن شیطان برگرد اگر عریان شدن از برتری انسان است متمدن شده تر از من تو حیوان است نکند جامعه را پُر کند این رندی ها زیر مرکب برود جسم”علی وردی ها” اَنگ بی عفتی جامعه بر دامن کیست ؟ خونِ” الداغی `پرپر شده بر گردن کیست؟ چاره ای تازه بر این ایده ی معیوب کنید کم در آغوش وطن فتنه و آشوب کنید کی قرار است که این شعله کمی سرد شود کودک نحس و چموش دلتان مرد شود در مسیری که گذرگاه خراب است نرو پشت این منظره ی سبز سراب است نرو شیوه ی بی خردی حرف حساب است مگر؟ شکل آزادی زن ترک حجاب است مگر ؟ ای جوانی که دلت از غم ونفرت پر بود درد آزادی به انداختن چادر بود؟ زور و بازو که تو اینگونه به پا کردی نیست راه بستن به نوامیس جوانمردی نیست الغرض دست پلید دگری در کار است وقت رسوایی این طایفه ی مکار است از شبانی که به یک گرگ ترحم میکرد دست خود را طرف کیسه مردم میکرد از همان ها که به ظاهر یقه را میبندند پشت این پرده به ریش من تو میخندند ای که در بازی حزاب درون مشغولید روز محشر همه در پیش خدا مسئولید سفره خالی ما همت دستان شماست حق مردم همه چسبیده به دندان شماست ای که در موج بلا پیر طریقت گم شد شکمت سیر که شد، صحبت رفراندوم شد روز روشن که کسی راه خدا گم نکند بار دوم که دگر کور عصا گم نکند پای منبر بنشین و سخنش نور ببین مثل بیگانه توهم آینه از دور ببین همه در دیده این جامعه منفی شده اید پشت این ذریه ی فاطمه مخفی شده اید عرصه تنگ است ولی حال ربوبی داریم باز هم ما به خدا مردم خوبی داریم مردهمسایه از این دست نمایش را دید اوج بی حرمتی ِ فرقه ی داعش را دید گوهر خاک وطن دستخوش تجزیه نیست کشور ما که عراق ویمن و سوریه نیست مجید قاسمی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا امام رضا (ع) یا ربِ وقت سحر تقرب شب هاست رو به کریمان زدن عبادت لبهاست بستر بیمار وعده گاه طبیب است خیری اگر میدهند برکت تب هاست نوکر گمنام هم بنام شد اینجا آنچه مهم نیست پیش یار لقب هاست سِیر الهیِ اهل عشق همیشه رحمت ذی القعده هاست لطف رجب هاست ذکر رضا قند کرده تلخی مارا شهد نبات است اینکه بین رطب هاست مادرم امد مرا به دست رضا داد آبرویم را خرید خانه اش آباد! محضر سلطان می آورند اگر دست میشکنند عاشقان به شوق نظر دست دست به دامان حلقه های ضریحم کودکم و میدهم به دست پدر دست بین قنوتم افاضه کرد مکرر خیر کثیر است در زمان سحر دست عقل چکارست تا گدای تو هستم فیض به من بیشتر رسانده ز سر... دست تر شده از دیدن حرم چقدر چشم پر شده از محضر شما چقدر دست سفره گشا تا رضاست سفره نشینم ضامن آهو نوشته روی نگینم پشت سر زائران دعاست،دعایت دلخوشی دعبل است خاک عبایت سلسله بر گردن روات کشیدی جان بفدای کلام مثل طلایت کعبه تویی مسجدالحرام بهانه قبله تویی قم شدست قبله نمایت قصر به هم ریخت در مناظره وقتی.. آبروی جاثلیق ریخت به پایت کن فیکونِ تو فاش شد سر سفره شیر میاید برون ز پرده برایت روی دو چشم ترم قدم بزن ای ماه تا که مطهر شود شبیه قدمگاه.. آمدم ای شاه با نشان و نشانی پیش تو باشد دلم به حکم امانی وقت نماز است صف پر است کمک کن کاش مرا هم کنار خود بنشانی هرچه کنی از درت جدا نشوم من خواه بخوانی مرا و خواه برانی جاروی خدام را ببخش به زوار تا که دراین دل کنند خانه تکانی ابن شبیب آمدست دیدنت آقا موقع روضه شدست و مرثیه خوانی ناله ان کنتَ باکیاََ بزن آقا سینه برآن شاه بی کفن بزن آقا یابن الشبیب عمه ام دلش پر غم شد چادر و پوشیه بین قافله کم شد جد غریبم ز روی اسب زمین خورد پیرهنش بر فراز نیزه علم شد دامنشان گر گرفت صورتشان سوخت آتش خیمه بلای اهل حرم شد چرخش شلاق ها به بازویشان خورد قامت معصومه ها شکسته و خم شد بعد هزاران هزار زخم جگر سوز نوبت بازار شام و هلهله هم شد زخم غرورم ز ماجرای حجاب است گریه ی من بیشتر برای رباب است سید پوریا هاشمی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا علی ابن موسی الرضا (ع) بینوا هرچه نوا داشته باشد بهتر درد این عشق، صدا داشته باشد بهتر آنقدر صاحب این روضه کرم دارد که بیشتر هرچه گدا داشته باشد بهتر قلبها می زند، انگار به نقاره زدند شاه، امروز شفا داشته باشد بهتر هرکه افتاده مسیرش دم سقاخانه عطش کرببلا داشته باشد بهتر می نشیند به دل این حرف، اگر حرف بجاست هرکسی زائر آقاست، دلش کرببلاست ریزه خوار از کرم خوان عطا بسیار است پشت چشمی که رئوف است دعا بسیار است روی دیوار رواق تو قلم زد جبرییل گفت که درد بیارید، دوا بسیار است وقت هایی که شلوغ است حرم، خادم تو می زند جار بیایید که جا بسیار است عاشق بی سر و پا دور و بر تو کم نیست جان زهرا برسان تذکره پا بسیار است من هوایی تر از آنم که به گنبد نرسم می رسد جان به لبم گر که به مشهد نرسم اول عشق خودت هستی و آخر، حرمت نرود قطع یقین عمر، هدر، در حرمت چه نیازی به بهشت است مرا چون دارد جلوهء روز و شبش چند برابر، حرمت فیض دستان شما دانه برایم پاشید تا کبوتر شدم و داد مرا پر، حرمت لعنت الله بر آنکس که به تو ابتر گفت داده عمری چقدر حاجت ابتر، حرمت هرکسی را گرهء کور به کار افتاده گذرش بر حرم تو دوسه بار افتاده تو دعا کردی و افتاد دل ما یادت سحری پر زد و شد زائر گوهرشادت عمر من رفت... تو کی می گذری از کوچه لب من داشت به خاک قدم تو عادت خضر با دیدنت افتاده به خواهش کردن مرحبا بر تو و این دولت مادر زادت چون پیاله دلمان توبه که می کرد شکست نیمه شب دور و بر پنجرهء فولادت چشم ما را به قدمگاه تو مایل کردند همه را ریزه خور سفرهء دعبل کردند می کنی معجزه هر آینه با هر انگشت سر زلفت سحری چرخ زد و ما را کشت آخر و عاقبت ما شده انگار به خیر نسل در نسل گداییم همه پشت به پشت غیر تو هیچ نداریم میان عالم پیش تو هیچ نداریم اگر وا شد مشت روز محشر به امید کرمت می آییم دور آهوی نگاهت همه از ریز و درشت پس بیا تا دم محشر نشده محشر کن پای تا فرق سرم گوش شده لب تر کن نمک اشک، کنار تو چشیدن دارد از خودت، روضهء ارباب شنیدن دارد باز افتاده کسی تشنه میان گودال اصلاً این روضه به آخر نرسیدن دارد عکس آن زلف که در دست حرامی افتاد مثل زینب به خدا آه، کشیدن دارد این سئوالی است که باید به جوابش نرسم آخر انگشت تنی پاره، بریدن دارد! به غ ... لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
حرم یار کسی که دستِ لطفش ، جانِ آهو را رها کرده، کجا دست گنهکار و سیه رو را رها کرده؟ به هرسو میروم ، بویِ خوشِ عطرِ بهشت آید، در این درگاه، یزدان، باغِ شب بو را رها کرده شنیدم حافظِ شیراز وقتی دید ایوان را نوشتن از خمِ محراب و ابرو را رها کرده شنیدم چشمِ شاهی بر دوتا گلدسته ات افتاد خبر آمد که تخت و برج و بارو را رها کرده برای اینکه از گَردِ حریمت سُرمه بردارد شنیدم خادمت در صحن، جارو را رها کرده طبیبی تا نگاهش بر کرامات شما افتاد شنیدم نسخه پیچی های دارو را رها کرده شنیدم از لبِ مادر که نزدیک ضریحِ تو، به شوقِ بردنِ نامت ، النگو را رها کرده سه دفعه زائر خود را کرامت میکند سلطان ضرر کرده کسی که دامنِ او رها کرده مهران قربانی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
ساعت به وقت عشق همان هشت می شود حتی زمان پخش اذان هشت می شود کار خداست حکمت او را ببین چطور؟ تعداد درب های جنان هشت می شود از آن زمان به بعد در انواع دلبران نقش خطوط و خال و نشان هشت می شود حتماً برای عرض ارادت و احترام طرح جدید فرشچیان هشت می شود وقتی که دست من به ضریح تو می رسد ثانیه ، ثانیه ، ضربان هشت می شود هر شب زمان خواندن نقاره خانه ها ساعت برای کل جهان هشت می شود @hadithashk
سلام حضرت جان سلام حضرت جان،مهربان دوران ها سلام مأمن آرامش پریشان ها ضریح نور تو مصداق کعبه ی جان ها شکوه صحن عتیقت بهشت مهمان ها نفس بریده ام و جان تازه می خواهم برای از تو سرودن اجازه می خواهم رسیده ای که بتابی به آسمان همه تو ای صبور ترین یار،هم زبان همه مرام آینه ها را بده نشان همه دوباره جان بده بر جسم نیمه جان همه برای شانه ی من تکیه گاه یعنی تو امید هر دل بی سرپناه یعنی تو همیشه زائر دور از تو مثل زندانی ست نصیب عاشق دور از حرم پریشانی ست و هرچه شیعه در عالم دلش خراسانی ست ارادت به شما اصل هر مسلمانی ست لباس خادم این نورخانه سنگین است خیال نوکری ات حسرت سلاطین است شکوه ناب ترین عکس هایمان اینجاست همیشه وقت غم و درد جایمان اینجاست صداقت دل بی ادعایمان اینجاست مدینه و نجف و کربلایمان اینجاست پناه مردم دلخسته از ستم هایی تمام دلخوشی کشور عجم هایی اگرچه شهر پر از صحنه های عصیان است هنوز نام تو اسم شب خراسان است امید روشنمان ذکر یا رضا جان است درون سینه به مهرت،گناه سوزان است همیشه زائر از اینجا به دست پر برگشت گناه کار به اینجا رسید و حر برگشت ضریح، سنگ صبور غم مسافر هاست تمام حوصله ات خرج درد زائر هاست بهشتِ مشهد تو مقصد مهاجر هاست رسیدنِ به عبایت امید شاعر هاست نه دعبلم نه فرزدق،گدا حسابم کن تو آفتابی و چون ذره ها حسابم کن نیامدم که تو را باز درد سر بدهم رسیده ام که در این آستانه سر بدهم کبوترانه به شوق تو بال و پر بدهم برای عرض ارادت دو چشم تر بدهم گرفتم از در این خانه اعتقادم را جواب داده ای هر ذکر یا جوادم را به زخم بی کسی ام التیام می خواهم سلام داده،علیک السلام می خواهم ز جرعه های مرامت،مرام می خواهم میان حصن حصینت دوام می خواهم نفس نفس به هوایت همیشه محتاجم خرابم و به دعایت همیشه محتاجم حرم شنیده فقط بغض در صدایم را نگفته ام به کسی جز تو رنج هایم را کسی نداشته جز چشم تو هوایم را فقط تو باخبری بغض کربلایم را خدا کند که دلم تنگ، بیش از این نشود دلم مسافر محروم اربعین نشود اجازه می دهی ام غم نصیب تان باشم؟ منم مخاطب یابن الشبیب تان باشم؟ مرید عشق حسین غریب تان باشم؟ گریز روضه ی شیب الخضیب تان باشم؟ `بلند مرتبه شاهی ز صدر زین افتاد اگر غلط نکنم ... لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹